نگاهي به ادبيات كردي
ادبيات اقوام ايران از جمله هم وطنان كرد، پيوندي ناگسستني با ادبيات ملي دارد. منشأ اين پيوستگي، فرهنگ اسلامي و كهن ايراني است كه دو منبع اصلي ادبيات ملي كشور را تشكيل مي دهند. بر همين اساس تجلي « هويت ملي » را نيز
نويسنده: جعفر يوسفي
ادبيات اقوام ايران از جمله هم وطنان كرد، پيوندي ناگسستني با ادبيات ملي دارد. منشأ اين پيوستگي، فرهنگ اسلامي و كهن ايراني است كه دو منبع اصلي ادبيات ملي كشور را تشكيل مي دهند. بر همين اساس تجلي « هويت ملي » را نيز مي توان در ادبيات ملي و در آثار ادبي و هنري كشور ملاحظه كرد.
شعر
شعر فارسي در مناطق كردنشين از نفوذ زيادي برخوردار است و همين امر حكايت از پيوستگي فرهنگ قومي كردها با فرهنگ ملي دارد. رهبر معظم انقلاب در سال 1386 در بازديد از نمايشگاه كتاب مي فرمايند:« كردستان مركز ذوق و ادبيات است. » از همين رو در كنار قرآن، دو بيتي هاي باباطاهر، ديوان هاي حافظ، سعدي، مولوي و شاهنامه فردوسي در اغلب خانه هاي مناطق كردنشين يافت مي شود و اين امر از پيوند ناگسستني و جاودانه زبان كردي و فارسي حكايت مي كند ( رضايي، 1379، 250 ). در اين ميان نقش شاهنامه بسيار قابل توجه است. روايات شاهنامه نه تنها تاريخ ايران، بلكه ارزش هاي ايرانيان را نيز بيان مي كند. دانشمند آلماني برترن شولر، شاهنامه را عنصر و عامل وحدت ايرانيان دانسته كه تفاوت هاي اجتماعي را براي ايرانيان به طور يكسان بيان نموده است. به اعتقاد وي، شاهنامه آيينه اي است كه ايرانيان خود را با آن مي شناسند ( مارزولوف، 1379، 335 ).در اين خصوص مي توان به ميرزا الماس خان كندوله اي، شاعر شيرين سخن كُردي اشاره كرد. وي يكي از شيفتگان شاهنامه و ارادتمندان حكيم طوس بوده است كه پس از گذراندن دوران نظاميگري در خدمت نادرشاه افشار و خانه نشين شدنش، به تقليد از شاهنامه فردوسي، شاهنامه اي كُردي به گويش اورامي - گوراني سروده است.
يكي از داستان هايي كه الماس خان به نظم كشيده، داستان نبرد جهاندار و زردآهنگ ديو است. اين داستان ماجراي حمله ديوان مازنداران و سپاه توران به ايران است. شاعر در اين داستان رويارويي دلاور پهلوانان ايراني در برابر پهلوانان سپاه دشمن را با بياني شيوا به نظم مي كشد. هنگامي كه سپاهيان اندك ايران به فرماندهي بهرام گودرز در مقابل سپاه بي شمار دشمن عاجز مي مانند و بيشتر پهلوانان از بهرام و تيمور گرفتار ديوان مي شوند و جهاندار يكه و تنها مي ماند، زال را در خواب مي بيند و اين گونه از اوضاع سپاه ايران آگاه مي شود. وي سراسيمه از خواب برمي خيزد و با فرستادن قاصدي رستم را براي كمك به سپاه ايران فرامي خواند. رستم راهي نبرد مي شود و پس از چندي كيخسرو، شاه ايران زمين نيز شخصاً با سپاهي گران روانه ي عرصه نبرد مي شود. در پايان با دلاوري هاي رستم و ديگر پهلوانان و سپاهيان، ايرانيان بر انيرانيان پيروز مي شوند. شاعر ملي كرد با زباني ساده و توصيف هايي كوتاه و رسا وضعيت ميدان جنگ و نبرد سرسختانه ي دشمنان و پايداري و جان فشاني يلان ايران را به تصوير مي كشد.وي حماسه اي پرشور و دلنشين مي آفريند كه تأثيري را كه يك داستان حماسي در زنده كردن احساسات ملي و قومي خواننده اش به جاي مي گذارد، به شخص القا مي كند ( رحماني، 1378، مقدمه ). داستان نبرد جهاندار و زرد آهنگ ديو، داستان دلاوري هاي رستم ديگر پهلوانان ايراني در پاسداري از كيان اين سرزمين، يكي از زيباترين آثار الماس خان مي باشد. داستان شيرين و فرهاد الماس خان با تصحيح و مقدمه آقاي امين گُجري به چاپ رسيده است. داستان رستم و زنون نيز توسط آقاي مجيد يزدان پناه در قالب پايان نامه كارشناسي ارشد تصحيح و بررسي شده است ( همان، 3-4 ). رسم الخط داستان هاي الماس خان همچون رسم الخط فارسي است.
واتش و رستم شير تاج بخش *** باور و خاطر خوني سياوش
به رستم گفت: اي تاج بخش قاتل سياوش را به ياد بياور!
شير سينه چاك، سركنده بَوران *** كُشنده ديوان راي مازندران
اي شير دلاور كه ببرها را هلاك مي كني و ديوان مازندران را نابودي مي كني!
زود تشريف بياور نوه نريمان *** فرزند زاده پور كريمان
اي نوه نريمان و اي نبيره كريمان، بي درنگ روانه ميدان نبرد شو!
تا ايسا ايران شكست ناوران *** جهاندار نرزم و تنيا كفتن
تاكنون ايران شكست نخورده است. اكنون جهاندار در جنگ تنها مانده است.
نين ژ ايران دليري چون تو *** گيانم و فداي سم رخشت بو
در ايران دلاوري مانند تو وجود ندارد، جانم فداي سم رخشت باد! ( به نقل از: همان، 65 ).
علاوه بر اين، سرودن به زبان فارسي و تأثيرپذيري از شعراي بزرگ ملي از ويژگيهاي شعر اقوام مختلف ايراني است. در همين چهارچوب بسياري از شعراي كُرد علاوه بر سرودن شعر به زبان فارسي از بزرگاني چون سعدي، حافظ و... نيز تأثير پذيرفته اند. آقاي سيداحمد پارسا استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه كردستان در كتابي تأثيرپذيري شاعران كُرد ايران و عراق از حافظ را مورد بررسي قرار داده است. وي در پيشگفتار اثر خود يادآور مي شود: « كمتر شاعر كردي را مي توان يافت كه به گونه اي از حافظ متأثر نشده باشد ». او در بررسي خود به تعدادي شاعر كرد عراقي مانند باقي موصلي، امين يمني بك، امير صاحبقران، محوي، حاجي قادركوپي، طاهربگ جاف، بختيار زيور و گوران و نيز جمعي از شاعران كرد ايراني نظير شيخ احمد كور، وفايي، حافي، سيدعبدالقادر سيادت، شريف حسين پناهي، عباس حقيقي، حافظ مهابادي و سيدبهاءالدين شمس اشاره مي كند كه جملگي از حافظ متأثر بوده اند. وي در مقدمه كتاب، با اشاره به نواحي كردنشين عراق، ايران، تركيه، سوريه، ارمنستان و برخي ديگر از كشورهاي آسياي مركزي خاطرنشان مي كند، عشق به ايران و ايراني سبب رواج زبان فارسي در ميان فرهيختگان كرد اين سرزمين ها شده است ( پارسا، 1388، پيشگفتار ).
شاعران
در قوم كُرد شاعران زيادي وجود دارد كه با تسلط بر دو زبان فارسي و كردي آثار زيادي از خود به جاي گذاشته اند. بابا مردوخ روحاني در سه مجلد تاريخ مشاهير كُرد، به تعداد زيادي از اين شاعران اشاره كرده كه در ذيل مي آيند ( روحاني، 1382 ).سيدابراهيم ستوده: وي كه متولد سال 1305 مي باشد، از طايفه سادات باينچوب از روستاهاي معروف شهر سنندج و نوه مرحوم سيدسعدالدين امين السادات است. جايگاه و شهرت علمي و كسب كمالات معنوي ايشان حكايت از استعداد و ذوق و قريحه سرشار و پشتكار همراه با انگيزه الهي وي دارد... وي در پاييز سال 1329 با راهنمايي سيدمحمد شيخ الاسلام، وارد دانشكده معقول و منقول شده و در نزد استاداني چون مرحوم جلال الدين همايي و بديع الزمان فروزانفر و مدرس رضوي، همگام با علم آموزي، به نقص هاي اشعار خود نيز واقف شده و به علت ضعيف بودن آن ها، بيشترشان را مي سوزاند. وي از علاقه مندان به نظام مقدس جمهوري اسلامي است و سال ها مسئوليت انجمن شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را تا پايان حيات خود عهده دار بوده و به حق يكي از افتخارات بزرگ خطه اديب پرور كردستان بلكه ايران اسلامي است. نهايتاً در سال 1379 بر اثر بيماري در تهران دار فاني را وداع مي گويد. استاد ستوده آثار ارزشمندي به زبان هاي كردي و فارسي و عربي سروده است. از كارهاي او مي توان به تصحيح و تدوين ديوان سيدعبدالرحيم مولوي، رساله اي در عروض و قافيه و بديع، تصحيح و تكميل يوسف و زليخاي كردي اثر سيدمحمد سعيد كردستاني اشاره كرد. به نمونه اي از شعر او كه راجع به آرامگاه حضرت امام رضا ( عليه السلام ) سروده است اشاره مي شود:
جيلوهي جه لاي نور عيرفان و سه فا *** ئايه نه ي بالانه ماي موسته فا
هه شته مين نيهال جوباي به هه شت *** په ي ته شريف تو به هه شت بي به هه شت
سولتان ئيقليم زوهد و قه نا عه ت *** زيب ئه فزاي ئه ورهنگ وه رع و مه ناعه ت
ديباچه ي كيتاب ته سليم و ره زا *** ماناي ره زاي مه حز رازي به قه زا
روله ي عيلم و حيلم حه وسه له و تا قه ت *** بابوي ته قوا و دين پاكي و سه داقه ت
ترجمه:
اي جلوه نور و عرفان و صفاي دل *** آئينه تمام نماي اوصاف و خصائل مصطفي ( صلي الله عليه و آله )
هشتمين شجره رسته در جويبار بهشت *** كه به يمن قدم تو بهشت به هشت طبقه تقسيم شد
اي كه سلطان مملكت زهد و قناعت هستي *** زينت بخش اورنگ و اريكه ورع و مناعت طبعي
اي ديباچه كتاب تسليم و رضا ( ي حق ) *** اي معنا و تفسير رضاي محض اي رضاي به قضاي الهي
اي فرزند علم و حلم ( شكيبايي ) *** اي مظهر تقوا و دين، پاكي و صداقت
گلشن كردستاني: سيدمحمود گلشن كردستاني متخلص به « گلشن » در سال 1309 در شهر سنندج ديده به جهان گشود. وي دوره ي ابتدايي را در همان جا و دوره ي متوسطه را در تهران به پايان رسانيد. سپس در ضمن خدمت در وزارت فرهنگ آن زمان موفق به دريافت مدرك ليسانس ادبيات گرديد. وي سرانجام پس از سال ها تدريس در دبيرستان هاي شيراز و همدان و تهران و همكاري با شوراي شعر وزارت ارشاد در سال 1371 چشم از جهان فروبست. او صاحب آثاري چون نوبهار، گلبانگ، تندر و طوفان مي باشد كه همگي شامل بهترين اشعار فارسي، قصايد، غزليات، رباعيات و قطعات زيبا و دل انگيز هستند، از جمله شعر « سرفرازي ها »:
اي دل سر در گريبان، سرفرازي ها چه شد *** سر ز پا نشناختن ها عشق بازي ها چه شد
اي دليل راه عشق اين نااميدي ها چرا *** اي اسير دست غم، آن سرفرازي ها چه شد
اي چراغ عشق، اي دامن فروز آفتاب *** آن فروغ جان فزا، آن دلنوازي ها چه شد
روزگاري چشم مستي داشت سرگرمم به عشق *** اي نگاه آتشين دوست بازي ها چه شد
نغمه اي در پرده مي زد راه عشاق خراب *** آن نواي دلستان، آن نغمه سازي ها چه شد
آتش افسون به جان مي زد شرار اشتياق *** دلفريبي ها كجا و جانگدازي ها چه شد
« گلشن » از ناز نگاهي، ساز حسرت مي زني *** زين سخن دم در كش، آخر بي نيازي ها چه شد
او همچنين در رديف مهم ترين سرايندگان معاصر است، به طوري كه استاد شهريار، شاعر پرآوازه ملي درباره ايشان مي گويد: « همه خود باغ گل گلشن كردستاني/ گل صد برگ تو خود بلبل اين دستاني. ز هنر دفتر و ديوان تو دانشگاه است/ من هنوزش هنرآموز دبيرستاني ».
يدالله بهزاد: شاعر بلندآوازه ي كرمانشاه، استاد يدالله بهزاد فرزند حسين ايواني در سال 1304 ش، در كرمانشاه متولد شد و در اين شهر نشو و نما يافت. بهزاد پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه و دوره عالي به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و مدت بيست و هفت سال در دبيرستان هاي زادگاه خود به تدريس ادبيات فارسي اشتغال داشت و در سال 1358 بازنشسته شد. استاد بهزاد در سال هاي 1327 تا 1329 در آن زمان كه در دانشكده ادبيات تهران به تحصيل اشتغال داشت، از بزرگاني چون استاد جلال همايي و استاد دكتر محمد معين و ديگر استادان دانشمند آن روزگار بهره ها برد. وي در ادب فارسي و عربي تبحر داشت. او تمام عمر خود را علاوه بر تدريس و تربيت جوانان، در مطالعه و تحقيق و پرداختن به هنرهايي چون خوشنويسي، سرودن شعر، گردآوري و تدوين آثار شعراي زادگاه خود سپري كرد و سرانجام صبح پنجم فروردين 1386 بدرود حيات گفت.
اخوان ثالث درباره بهزاد چنين مي نويسد: « بهزاد از شعرا و سخنوران بسيار قادر سخن و بليغ و شيوا و سليم ذوق و بلندطبع و لطيف قريحه و نغز انديشه عصر ماست ». اميري فيروزكوهي در مقطع غزلي كه مي گويد: مرا زاد روان بس ياد « بهزاد » / كه زادي به ز ياد همدمي نيست ( برقعي، 1373، 80 )، به يكي از اشعار وي كه در خصوص حس وطن دوستي اش سروده است اشاره مي كند:
در ميان آتش و خون اي وطن، من با توام *** ور ببايد گفت ترك جان و تن، من با توام
نيست جز گر روز شادي بهره رندان شود *** خوان رنگين تو، در روز محن، من با توام
مرگ پيوند ما را نگسلد از هم، كه باز *** در دل گور و در آغوش كفن، من با توام
ترك مادر كي تواند گفت فرزند شريف *** اي گرامي مادر من، اي وطن، من با توام
سيدمحمدباقر سجادي: سيدمحمدباقر سجادي متخلص به ( حيرت ) در شهر سنندج پا به عرصه گيتي نهاد. پدر سيد از مشاهير ادبا و افاضل ديار خويش بوده و مادرش هم شاعر بوده كه در شعر « حافي » تخلص مي نموده و از طريقت نقش بندي ها پيروي مي كرده است. مرحوم سجادي در اوايل سلطنت پهلوي به همدان تبعيد گرديد و در سال 1311 به سنندج باز گشته، در دبيرستان هاي اين شهر مشغول تدريس ادبيات فارسي و عربي گشت. حيرت در سرودن اشعار فارسي و عربي بسيار چيره دست بوده؛ از خطي زيبا برخوردار بوده و با زبان فرانسه نيز آشنايي داشته است. او در سال 1341 به ديار باقي شتافت و در گورستان شيخان به خاك سپرده شد. وي به خاندان عصمت و طهارت ارادتي خاص داشت و اشعاري در اين خصوص سروده است:
اي مظهر جمال حق اي حضرت حسين *** اي نقد عشق خاك تو بر كائنات دين
آنكه بارگاه تو چون همت رسول *** برتو زو هم بي خرد بعد مشرقين
در ذات توست هرچه بخواهي مگر كه عجز *** ز اوصاف توست هرچه بخواهي مگر كه مين ( دروغ گفتن )
باشد وجود عالي اعلي مقام تو *** چون ذات كردگار منزه بود ز شين ( عيب و زشتي )
بهر شهادت تو شهادت ز جان بسي *** بر عرصه خيال بر انداخت كعبتين
از استماع قصه ي تو در به نينوا *** يابد مذاق خلق به هر حسين طعم حسين ( مرگ )
والاتري ز قوم شهيدان چو در عدد *** برتر حرف ابجد، در رتبه ي حرف غين
خيزد حنينبه حشر ز بدخواهت آنچنان *** كز بدسگال حيدر برخاست در حنين
با تو خلاف بد گهران، هست خود خلاف *** با صانع دو عالم و با شاه مغربين
گر باد كوي دشمن تو بر جهان وزد *** چون سبزه ديو سر زند از خاك خافقين ( مشرق و مغرب )
گويند سر به خاك پدر مرده سان همي *** اندر فراق روي تو هر شام نيرين ( آفتاب و مرگ )
از هجر جا نگذارد و ابروي تو هلال *** گرديد خميده و لاخر چو حاجبين
خالد نقشبندي شهرزوري: وي از اكابر و اعاظم علماي كرد اهل سنت شافعي بلكه جهان اسلام در قرن سيزدهم است. مولانا خالد نقشبندي شافعي شيفته و شيداي نبي مكرم اسلام ( صلي الله عليه و آله ) و اهل بيت ( عليه السلام ) گرامي اوست و در مقاطع زندگي پربار و جاي جاي آثار علمي و ادبي خود عمق ارادت و اخلاص خود را نسبت به ساحت نوراني و الهي خاندان گرامي پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) ابراز داشته است كه قصيده معروف ايشان در رثاي حضرت رضا ( عليه السلام ) كه در جريان مسافرت به خراسان و زيارت آستان مقدس آن حضرت سروده، عمق ارادت او را به تصوير كشيده است. از ميان شيفتگان آن حضرت در آن عصر كسي به زيبايي مولانا از عهده توصيف شخصيت ملكوتي ايشان برنيامده است. وي در يكي از اشعار خود، به اقتباس از هفت بند مولانا عبدالرحمن جامي هفت بندي را به فارسي انشا كرده است كه به بخشي از يك بند آن اشاره مي شود:
سرور عالم! من دلداده حيران توام *** واله و سرگشته ي سوداي هجران توام
شاه تخت قاب قوسيني تو، من كمتر گدا *** كي بود ياراي آن گويم كه مهمان توام
رحمت عامي تو، آب زندگي، من تشنه اي *** مرده بهر قطره اي از آب حيوان توام
ديگران بهر طوافِ كعبه مي آيند و من *** كو به كو افتاده ي كوه و بيابان توام
دوش در خوابم نهادند افسر شاهي به سر *** گوئيا پا مي نهد بر فرق دربان توام
جاميا اي بلبل دستانسراي نعت دوست *** اين سخن بس حسب حال آمد ز ديوان توام
بر لب افتاده زبان گرگين سگي ام تشنه لب *** آرزومند نمي از بحر احسان توام
شاهرخ اورامي: وي متولد 1332 در شهرستان سنندج و از سرايندگان ادبيات كردي و فارسي مي باشد. كتاب آئينه سنندج، ايشان را شاعر كردي و فارسي گوي و بديهه سرا و خوش خلق معرفي مي كند. او سال هاست در شاخه شعر و ادب و كانون شاعران و نويسندگان آموزش و پرورش استان كردستان به جامعه ادبي استان و كشور خدمت ادبي مي كند. شعرهايش در روزنامه هاي استان و مجله سوره به چاپ رسيده است. ايشان داراي مجموعه اي است از شعر فارسي به نام تو را من دوست دارم چه كردي؟ و نيز ديوان كردي. اشعار وي در مراسم مذهبي و ماه مولود پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) خوانده مي شود و از ارادتمندان و دوستداران خاندان رسول مكرم اسلام ( صلي الله عليه و آله) و اهل بيت ( عليه السلام ) است. شعر زير نمونه اي از اشعار وي در مدح حضرت رضا ( عليه السلام ) مي باشد:
اي كوكب روشن ولايت *** اي پرتو مشعل هدايت
اي مرتبه بلند تجريد *** اي نغمه عاشقان توحيد
راضي به رضا سليم تسليم *** اي جلوه « في احسن تقويم »
اي شمسه برج خاورانم *** اي شعله طلوع جانم
اي لمعه عشق پاك سرمد *** اي گلبن گلشن محمد ( صلي الله عليه و آله )
اي زاده موسي بن جعفر *** اي اختر هشتم پيمبر
اي ضامن آهوان بي كس *** دادا و به داد بي كسي رس
كو ياد تو را به دل نمايد *** وز نام خوشت گره گشايد
بگشاي گره ز كار و بارم *** جز مهر تو ضامني ندارم
آيد ز حرم دواي دردم *** بگذار كبوتر تو گردم
بر گنبد تو سري بسايم *** وز مأذنه ات رسد ندايم
ني ني غلتم كجا نگارا *** بينم كه كبوترم خدا را
زيرا كه سگي در آستانم *** قربان طريق خاندانم
مگذار سگت به سنگ گيرند *** با وي ره كين و جنگ گيرند
افتاده در گه وصالم *** بنماي دمي از آن جمالم
تا وارهم از غم زمانه *** اي باز بلند آشيانه
علي نقي هشيار: علي نقي هشيار فرزند ميرزاكاظم كردستاني متخلص به « هشيار » در سال 1266 در سنندج متولد شد و در همان شهر تحصيلات خويش را آغاز كرد و بعدها به تهران كوچ كرد و در ادارات دولتي مشغول كار و خدمت شد. وي پس از سي و سه سال اشتغال در پست هاي مختلف از جمله منشي گري، معاونت دفتري، رياست كارگزيني، فرمانداري، معاونت استانداري و بازرس وزارت كشور، در سال 1328 از كار دولتي كناره گرفت، زيرا او معتقد بود كه عمر خويش را تلف نموده؛ در ضمن از نظر ايشان ادارات در آن زمان مركز فساد و دزدي بوده اند. وي سرانجام در سال 1341 از دنيا رفت و ديوان اشعارش در سال 1348 به چاپ رسيد. اشعار وي بيشتر جنبه ي سياسي داشته و داراي روح مبارزه با ظلم و فساد زمان مي باشد. نمونه زير بخشي از شعر اوست كه براي ملي شدن صنعت نفت سروده است:
اي شام سيه امشب پايان تو پيدا نيست *** مرديم و تجلاي صبح تو هويدا نيست
در اين افق تاري هر سوي گشايم چشم *** اندر نظرم روشن يك روزنه پيدا نيست
ديجور ندارم ياد اين گونه دراز و تار *** جانكاه تر از اين شب هرگز شب يلدا نيست
گويي شده قيراندود ايوان فلك را بام *** كز كاهكشان گردي بر گنبد مينا نيست
يا دزد شبيخون زد بر گوهر چرخ افروز *** كامشب اثري پيدا از عقد ثريا نيست
شب چون سپري گردد، روز آيدش اندر پي *** وين طرفه كه گويي روز دنبال شب ما نيست
عبدالرحمن شرفكندي: نويسنده، محقق، مترجم و شاعر نامدار، استاد عبدالرحمن شرفكندي مشهور و متخلص به « هژار » به سال 1339هـ .ق مطابق با 1300هـ .ش در شهر مهاباد ديده به جهان گشود. وي تخلص هژار به معني بينوا و درويش را براي خود برگزيد و با خود عهد كرد كه هيچ گاه به خاطر مال و مقام، دست به قلم نبرد. او در دوره قبل از انقلاب از سوي رژيم شاه تحت فشار و در تبعيد بود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به تحقيق و تأليف و ترجمه مشغول شد و در سايه ي پيگيري اين كار، آثار ارزشمند و كم نظيري را در زمينه هاي مختلف علمي و ادبي و فرهنگي از خود به يادگار گذاشت كه از جمله ي آن ها شرح ديوان اشعار شيخ احمد جزيري، ترجمه دوره كامل قانون ابن سينا در هفت جلد، گردآوري فرهنگ جامع لغات كردي به كردي و فارسي، زندگي نامه خودش و بالاخره ترجمه كامل قرآن كريم را مي توان نام برد. رهبر معظم انقلاب در خصوص ترجمه كتاب قانون ابن سينا فرمودند: « اين آقاي هژار- عبدالرحمن شرفكندي، متخلص به هژار- قانون ابن سينا را به قدري خوب ترجمه كرده كه آدم وقتي مي خواند، لذت مي برد ». هژار سرانجام در روز پنجشنبه دوم اسفند ماه سال 1369 در تهران بر اثر بيماري بدرود حيات گفت.
آيت الله شيخ مردوخ كردستاني: شيخ محمد مردوخ در شب بيست و هفتم رجب 1297هـ .ق مطابق با 1256هـ .ش در سنندج ولادت يافت و سال 1356هـ .ش مطابق با 1359هـ .ق در سنندج، در سن نود و هشت سالگي، جان به جان آفرين تسليم نمود. وي يكي از برجستگان بلندآوازه و نوابغ خاندان سادات مردوخي و از علماي طراز اول كردستان است. شيخ محمد مردوخ در عرصه هاي اجتماعي و سياسي عصر و دوره خويش مشاركت فعال داشته است كه از ان جمله مي توان به موارد زير اشاره نمود:
وي از حاميان جنبش مشروطيت، از ياران و همفكران آقا شيخ فضل الله نوري، يكي از مجاهدان كرد مسلمان در جنگ بين الملل اول بوده و همراه با مشايخ نقشبندي اورامان در جهاد عليه روسيه تزاري شركت داشته؛ او از روحانيون طرفدار وحدت اسلامي و تقريب مسلمانان بوده و در راستاي اين هدف مقدس، به شيوه هاي گوناگوني از زمينه سازي هاي فرهنگي و اجتماعي دست زده است؛ از جمله براي اولين بار در كردستان و شهر سنندج، يك دستگاه چاپ سربي وارد كرده و براي تنوير افكار عمومي روزنامه نداي اتحاد را منتشر ساخته است. شيخ در خلال دهه هايي از عمر خويش با ظلم حكام و نفوذ متنفذين محلي مبارزه كرده و در اين راه، مشكلات و گرفتاري هاي فراواني را تحمل نموده است. حتي پنج بار به طور مشخص به جان وي سوءقصد شده كه در هر پنج بار به سلامت از مهلكه رسته است.
آيت الله مردوخ كردستاني علاوه بر فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در زمينه هاي ادبي، علمي، ديني و تاريخي نيز آثاري از خود برجاي گذاشته. ايشان همچنين در سرودن اشعار عربي و فارسي و كردي تسلط كامل داشت و به سه زبان كردي و فارسي و عربي، در مناسبت هاي مختلف شعر سروده كه بيشتر آن ها در ديوان اشعارش موجود مي باشد. علاوه بر اين شيخ مردوخ بيش از صد جلد كتاب و رساله در موضوعات مختلف از جمله: فقه محمدي، تاريخ مردوخ و... تأليف كرده و منزل ايشان نيز در فهرست آثار ملي كشور ثبت شده است.
ترانه ها
ترانه يكي از انواع ادبي و قديمي ترين بخش ادبيات شفاهي است كه بازتاب بخشي از واقعيات و نيازهاي جامعه است. ترانه هاي عاميانه و مردمي سابقه اي ديرين دارند و راز جاودانگي آن ها در فرهنگ عامه انتقال حادثه ها، رويدادها، آرزوها و خواست هاي مردمان و كاربرد آن ها در شرايط امروز است ( سليمي، 1377، 57 ). در اين چهارچوب موسيقي كُردي در كشورمان داراي نقشي برجسته است. نقوش به جاي مانده از آثار باستاني « طاق بستان » در كرمانشاه حكايت از شكوفايي موسيقي اين منطقه در زمان ساسانيان دارد. نغمه هاي كهن تنبوري، سرنايي و شيوه هاي اجراي موسيقي آوازي دوران باستان نظير« بالوره » و « هوره » در مناطق مختلف كردنشين از جمله منطقه« گوران »، « سنجابي » و « اورامان » نيز قدمت چند هزار ساله موسيقي در قوم كرد را نمايان مي سازد.از ويژگي هاي ترانه هاي كردي مي توان به سادگي و دور بودن آن از پيرايه هاي لفظي و نيز به معنا و مضمون طبيعي و ساده آن اشاره كرد. بخشي از ترانه هاي كردي شامل دو مصراع و هر مصراع مركب از ده هجا مي باشد و به طور عام از فلكلور تأثير زيادي پذيرفته است. ترانه هاي كردي در سه بخش باستاني، محلي و شهري قرار مي گيرند. موسيقي باستاني شامل نغمه هاي با كلام يا فاقد كلامي است كه همراه با سازهايي چون تنبور و سرنا اجرا مي شوند و گاهي نيز به صورت آوازهايي آواگونه همچون « بالوره » و « هوره » ( از واژه هاي هم ريشه با اهورا ) نشان از شيوه ي دوران باستان دارند.
در قسمتي از سروده هاي اين بخش از موسيقي كُردي ترانه هايي با مضامين ملي وجود دارد كه معمولاً به قهرمانان و اسطوره هاي تاريخي ايرانيان كه در شاهنامه فردوسي آمده است، اشاره دارند. از جمله اين سروده ها مي توان به كلام يا مقام بابا نا اوسي ( كاوه كاوه ) اشاره كرد كه به حكايت كشته شدن فرزندان كاوه آهنگر مي پردازد و از آنجايي كه كاوه به عنوان نماد و اسطوره اي ملي در نزد ايرانيان مطرح مي باشد، ترانه موردنظر نيز در زمره ي ترانه هايي قرار مي گيرد كه حاوي پيام و محتوايي فراقومي مي باشد:
ترانه: دووازده فَرزَنَه ي كاوه ي آهنگر
ترجمه: از دوازده فرزند كاوه ي آهنگر
ترانه: يكي پَنَش مَن يازده َش بِرين سَر
ترجمه: يكي برايش باقي ماند و يازده تايش را سر بريدند.
ترانه: ( كاوهَ م رو هي كاوه )
ترجمه: ( آه و فغان و دريغ براي تو اي كاوه )
در بخش موسيقي روستايي نيز كه شمار ترانه ها از هزار افزون است، مضامين مختلفي از جمله مضامين ملي وجود دارد از جمله:
ترانه: ئيران ئيران بوبَه مَه سَكه ني شيران
ترجمه: ايران، ايران همواره مسكن شيران است
ترانه: چاويت گِه لاويژَه دلوُ كيش ئه ستيران
ترجمه: ديده ات ستاره سهيل است، قلبت كهكشان ستاره هاست
ترانه: ئه گَه ر بارگا كَه ي لينا، عالَه مي كِردَه بريان
ترجمه: اگر بارگاهش را بنا نهد، عالم برايش دلسوخته مي شوند.
ترانه: ئه گَه ر بارگا كَه ي لينا، دُنيا بوي كَه و تَه گريان
ترجمه: اگر بارگاهش را بنا نهد، دنيا برايش گريان ( گريه شوق ) مي شوند.
مفاهيم ملي اين ترانه شامل ذكر ايران به عنوان جايگاه و مسكن شيرمردان و مكاني است كه به زعم نگارنده در دنيا هيچ مشابه و معادلي ندارد.
در بخش ترانه هاي شهري نيز كه آميزه هايي از موسيقي روستايي و موسيقي سنتي مي باشد، ترانه هاي داراي مضمون ملي در خور توجه اند، از جمله ترانه « وطن »كه در دستگاه ماهور، اجرا شده است. ترانه فوق، كلامي طولاني دارد و سراسر ابيات آن سرشار از مضامين ملي است. در ادامه به اختصار تنها چند مصرع ذكر مي شود:
ترانه: بهَ هَه واي عيشقي دِل بَه پِه روشَه
ترجمه: به هواي عشق او دلم پرپر شده است
ترانه: وينَه ي پَه روانَه، بِه فروزي خوُشه
ترجمه: مانند پروانه بسوزد بهتر است ( لذت بخش تر است )
ترانه: عشقي پيروزِم زوُر پر خُروشَه
ترجمه: عشق آزاد و رستگارم، بسيار پر خروش است
ترانه: آو عيشقه، عيشقي ولاته؛ وهَ تَه ن روحِم فيداتَه
ترجمه: آن عشق، عشق وطن است، وطن روحم فدايت باد
ترانه: بولبولي باغي كوردانِم، كاوهَ نيژادِم خَه لكي ئيرانم
ترجمه: بلبل باغ خاك كُردانم، كاوه نژادم، اهل ايرانم
ترانه: بويار ئه خويَنم، بونيشتِمانم
ترجمه: براي يار مي خوانم، براي ميهنم
اشاره به وطن- ايران- ابراز عشق و علاقه نسبت به آن، كرد بودن و از نژاد كاوه ( آريايي ) بودن در قالب مليت ايراني، و در بيت پاياني كه انگيزه ي سرودن ترانه را براي ميهن و عشق به آن بيان نموده اند از جمله مفاهيم ملي مورد توجه در اين ترانه مي باشد ( كاظمي، 1379، 107- 109 ).
منبع مقاله :
يوسفي، جعفر، ( 1391 )، قوم كُرد، تهران، اميركبير، اول 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}