نويسنده: علي پاشاصالح




 

پس از تيموريان اميران تركمن به آذربايجان و شهرهاي غربي ايران دست اندازي كردند. گروهي از ايشان شكل گوسفند سياه و گروهي ديگر شكل گوسفند سفيد را روي پرچم خود نگاشتند و ازينرو به زبان تركي قراقويونلو و آق قويُونلُو ناميده اند. الوند ميرزا رئيس طايفه ي آق قويُونلو كه در آذربايجان فرمانروائي داشت از شاه اسمعيل صفوي شكست خورد و شاه اسمعيل به سال 908 هجري در تبريز تاج بر سر نهاد و به ترويج مذهب شيعه پرداخت. آخرين امير آن طايفه سلطان يعقوب كه در فارس و عراق و خوزستان حكومت مي كرد در جنگ با شاه اسمعيل مغلوب شد و به خاک عثماني گريخت و به سال 920 هجري به کام اجل فرو رفت و دوران فرمانروائي آنها پايان يافت و بساط ملوك الطوايف برچيده شد.

قانون اوزون حسن

بعد از قرا عثمان اوزون حسن يا اميرحسين بيك ابونصر بنيان گذار دودمان آق قويونلوست (1). كه به مناسبت بلندي قامت او را اوزون حسن خوانده اند. براي اصلاح امور اداري و مالي ( « استيفاي مال و وصول حقوق ديواني » ) قانوني آورد كه به روايت مورّخان دستور حسن بيك يا قانون حسن پادشاه نام داشت و تا دوران شاه طهماسب صفوي به قوّت خود باقي بود. (2)
طبق تحقيقات پرفسور مينورسكي ضمن مقاله ي « آق قويونلو اصلاحات ارضي » (3) تأسيسات غيراسلامي در اين دوره هنوز ريشه هاي محكمي داشته و ظاهراً فرمانروايان اين دودمان زير لواي اسلام شريعت را بهانه كرده و خواسته اند از تزلزل اقتدار حكومت مركزي جلوگيري كنند و نگذارند اركان قدرت بر اثر بذل و بخشش املاك به‌عنوان مواجب و مستمريّات و عناوين ديگر فرو ريزد و از هم پاشيده شود. بستن ميخانه ها و برچيدن بساط فحشاء و قمار و قلع مادّه ي فساد و منازعات و مجازات تبهكاران و قدرشناسي از دانشمندان و گسترش عدل و داد از مباحث ديگريست كه به روايت تاريخ غياثي (4) در قانون نامه ي اوزون حسن مندرج بوده است.

قاضي بي باك

سلطان يعقوب پسر اوزون حسن و جانشين پدر است. مدّت حكومت او در حدود دوازده سال بود ( از آل 883 تا 896 هجري مطابق با 1478 تا 1490 ميلادي ). فضل الله بن روزبهان اصفهاني مؤلّف تاريخ عالم آراي اميني شمّه اي از قدرت عجيب قاضي عيسي استاد سلطان يعقوب و نفوذ كلام او در شخص سلطان بيان كرده است. خواندمير در ستايش از فضائل قاضي عيسي چنين روايت كند كه به اجازه ي سلطان اسنادي را كه ممهور به مُهر سلطنتي بود قاضي صحّه مي گذاشت و اگر تأييد نمي كرد از درجه ي اعتبار ساقط بود. خواندمير صاحب حبيب السير از قول ضياء الدّين نورالله داستان جالبي دارد كه هر خواننده را غرق حيرت مي كند و در اينجا عيناً نقل مي شود تا از شيوه ي انشاء زمان او (5) نيز نمونه اي در دست باشد:-
« در ذكر ارتفاع اعلام سلطنت سلطان يعقوب بنا بر مشيّت حضرت علّام الغُيوب: قاضي مسيح الدّين عيسي ساوه اي ولد خواجه شكرالله وزير را كه استادش بود به عالي منصب صدارت و حكومت امور شرعيّه منصوب گردانيد. بلكه آنجناب را در تمشيت امور ملك و مال دخل داد. رايت جاه و جلالش را به اوج كمال و اعتبار رسانيد. امر نيابت و سرانجام تمامي مهام سر كار سلطنت را به شيخ نجم الدّين مسعود كه خواهرزاده ي قاضي عيسي بود تفويض نمود و جمع امراء وزراء و اركان دولت را به متابعتش وادار ساخت. ابواب اصطناع (6) بر روي روزگارش برگشود. از غايت عنايت او را اجازه داد كه بر روي قوانين مُطاعه در برابر مُهر بزرگ همايون به رقم ختم توقيع فرمايد و فرمود كه مادام نشان به آن توقيع (7) مُوقّع نشود هيچكس مضمونش را انقياد ننمايد.
« امّا قاضي عيسي فضائل و كمالات بسيار داشت و جمال حالش به حليه ي ديانت مُتحلّي بوده و پيوسته نقش خيرخواهي بر الواح ضماير مي نگاشت. پادشاه و امراء و سپاه را به معروف امر كرده از منكر نهي مي نمود و در گفتن كلمه ي حق از ملامت هيچكس نينديشيده همواره زبان به نصيحت همگنان مي گشود. از جناب شريعت پناه قاضي ضياء الدّين نورالله استماع افتاده كه نوبتي از نزد سلاطين مصر و روم ايلچيان به تبريز آمدند و سلطان يعقوب ميرزا در روز ملاقات ايشان مجلسي در غايت اُبُهّت و و حشمت آراسته بود و دِكله ي ( كُليجه ي ) (8) زردوزي پوشيده و بر سرير سلطنت نشسته آن طايفه را بار داد. چون هر كس در محل خويش قرار گرفت قاضي به مجلس درآمد و پادشاه را در آن لباس ديد. پيش رفت و گفت پوشيدن كسوت زردوزي بر مردان حرامست. آنگاه مُلازم خود امير سراج الدّين را فرمود كه آن دِكله را از كتف يعقوب ميرزا برگرفت و فَرَجي (9) آبفت (10) خود رنگ ( نوعي شنل زبر و زمخت ) درو پوشانيد و پادشاه طريقه ي اطاعت مرعي داشته اصلاً از احتساب بي محلّ قاضي متغيّر نگشت و برين قياس آن صدر عاليقدر پيوسته شهريار ذو اقتدار را از ارتكاب اموري كه مخالف شرع شريف بود منع مي نمود و به افاضه ي خيرات و اشاعه ي مبرات ترغيب و تحريض مي فرمود. » (11)
رستاخيز ايران در عصر صفوي به عقيده پرفسور مينورسكي از عهد فرمانروائي قراقويونلو ( 780 تا 874 هجري مطابق 1378 تا 1469 ميلادي ) و آق قويونلو ( 780 تا 908 هجري مطابق 1378 تا 1502 ميلادي ) ريشه گرفته است.

پي‌نوشت‌ها:

1- نام كامل او اميركبير ابوالنصر حسن بيك بن علي بيك بن عثمان بيك بن قتلغ بيك بن حاجي بيك و دوره ي فرمانروائيش 871 تا 883 هـ.= 1466 تا 1478 ميلادي بوده است.
2- كتاب لب التواريخ تأليف يحيي بن عبداللطيف الحسيني القزويني كه تا سال 948 هجري قمري وقايع تاريخي را ضبط كرده است؛ ضميمه ي گاهنامه 1315 هجري شمسي آقاي سيدجلال الدين تهراني، از نشريات مؤسسه ي خاور بهمن ماه 1314.
3- Minorsky, V., Professor Emeritus in the University of London: The Aq-Qoyunlu and Land Reform, Iranica- Twenty Articles: Publications of the University of Tehran, volume 775, 1964.
4- مؤلف اين كتاب عبدالله بن فتح الله البغدادي الغياثي در سال 891 هجري مطابق 1482 ميلادي هنوز در قيد حيات بوده است. اصلاحات اوزون حسن در تاريخ العراق عباس العزاوي ( 1357 هـ. 1939 ميلادي ) نقل شده است.
5- در سال 927 به تأليف حبيب السير شروع كرده و در 930 هـ. به پايان رسانيده است ( ريحانة الادب 428 ).
6- نيكوكاري.
7- توقيع، مهركردن، صحه گذاشتن، تأييد و تصديق.
8- كليجه، جامه ي نيم آستين كه بر روي قبا مي پوشيده اند.
9- فرجي، جامه ي گشاده كه مشايخ دراويش در بر كنند و بر فراز جامه ي ديگر بپوشند.
10- آبفت، جامه ي ستبر.
11- تاريخ حبيب السير في اخبار افراد البشر ( درج درر و گنج گهر ) تأليف غياث الدين بن همام الدين محمد شيرازي الحسيني الشهير به خواندمير ( متوفي 937 يا 941 هـ. ق ) جزء چهارم از مجلد سوم چاپ سنگي دارالخلافه ي طهران 1271- چاپ ديگر از انتشارات كتابخانه ي خيام، طهران 1333 هـ. شـ.

منبع مقاله :
صالح، علي پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثي از تاريخ حقوق، دورنمايي از روزگاران پيشين تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران