نويسنده: جمشيد صدري (1)




 

مقدمه:

اصل حقيقت جويي و کنجکاوي از مهمترين ويژگيهاي انسان بشمار مي آيد که در همان اوان حيات بصورت تلاش و کوشش براي شناخت و آگاهي از محيط پيرامون تجلي مي نمايد.
گرايش به درک و فهم حقيقت مبناي تحصيل علم و حکمت و فلسفه است:
فيلسوف، نخست به حالت حيرت مي افتد، سپس براي بيرون آمدن از اين حيرت بدنبال کشف حقيقت مي رود و به تحصيل فلسفه و حکمت مي پردازد؛ گرايش به حقيقت هر چند با اختلاف مراتب شدت و ضعف، در همه ي افراد بشر وجود دارد، حتي پيش از بلوغ فکري در کودک خردسال هم، گرايش به درک حقيقت يا طيف گسترده يي هست و بسبب همين انگيزه هم مي باشد که چندان سؤال مي کند که گاهي از کثرت سؤال اطرافيان را به ستوه مي آورد. (2)
کنجکاوي درباره ي مسائل پيچيده و دشوار و حل مجهولات خاص منجر به شناخت فلسفي، علمي، هنري و... خواهد شد.
در مواجهه با پديده ها و رخدادهاي عالم، پرسشهايي مطرح خواهد شد که سرانجام موجب صاحب خرد براي پاسخ به آنها شروع به انديشيدن و فلسفيدن خواهد نمود. « گرايش فلسفي ديدي فکري است که در کوشش ذهني شخص براي تحليل و راه جويي درباره ي مسائل گوناگون زندگي که اغلب غيرتجربي هستند ظاهر مي شود و او همواره مي کوشد زندگي و جهان و روابط آنها را دريابد. » (3) تفکر فلسفي با حيرت، شک و ترديد و کنجکاوي آغاز مي شود و با گسترش آگاهي ما نسبت به مسائل هستي گسترش مي يابد.

ضرورت تربيت

تربيت در حيات بشري نقش بسزايي ايفا مي کند، همه ي سامان و نابسامانها، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت جامعه ي انساني به نوع تربيت باز مي گردد. تربيت بستري است که آدمي در آن رشد و نمو مي يابد و هر کسي بنحوي از آن برخوردار است از بدو تولد انسان تربيت او آغاز مي شود؛ کلمه ي تربيت در مورد انسان داراي کاربرد عميقتر و وسيعتري است در مفهوم لغوي، بکار بردن کلمه ي تربيت از پرورش عضلات بدن تا کمالات معنوي را شامل مي شود.
تربيت شامل ايجاد يا فعليت بخشيدن هر نوع کمالي در انسان مي شود که مطلوبيت و ارزش داشته باشد، اين کمال گاهي جنبه ي شناختي دارد که به دانش، شناخت و آگاهي انسان مربوط مي شود، گاهي نيز جنبه ي کنشي يا حرکتي دارد که به رفتارها و اعمال عيني انسان که اغلب داراي مظاهر جسماني هستند مربوط مي شود و گاهي جنبه ي گرايشي يا عاطفي دارد که با نگرش، اعتقاد، ايمان و علايق احساسات و تمايلات انسان مرتبط است. (4)
از اين رو، تربيت فرايندي واحد است که با تمام ابعاد وجودي انسان بصورت يک کل سرو کار دارد. « انسان بسبب تربيت درست متخلق به اخلاق رباني مي شود و سبب تربيت نادرست، از سير بسوي حقيقت انساني خود باز مي ماند و متخلق به اخلاق نفساني مي گردد. » (5) تربيت مطلوب مبتني بر شناخت، معرفت و تفکر صحيح مي باشد؛ انسان موجودي مدني الطبع است تمايل او به زندگي اجتماعي مولود ميل به تکامل است و در زندگي اجتماعي بهتر مي تواند نيروهاي سرکش طبيعت را مهار کند و بر مشکلات فائق آيد و هم از بعد حيات مادي و هم معنوي رو به تکامل و پيشرفت سير کند. از طرف ديگر از لوازم زندگي اجتماعي تزاحم در منافع و تجاوز به حقوق ديگران است که همين امر موجب مختل شدن و از هم پاشيدن زندگي اجتماعي خواهد شد؛ بدين جهت براي بقا و سعادت اجتماعي توجه به امر تعليم و تربيت ضروري مي نمايد.
زندگي و تربيت براي انسان دو مفهوم لازم و ملزومند، انسان تا وقتي زنده است به تربيت نياز دارد؛ برخورداري از زندگي اجتماعي سالم و سودمند بدون تربيت صحيح امکان نخواهد داشت، شخصيت انسان در خلاء و انزوا رشد نمي کند، بلکه ضمن تعامل با همنوعان خود رشد و تکامل پيدا مي کند. انسان براي رسيدن به صلاح و رستگاري نيازمند تفکر روشمند فلسفي در عرصه ي تربيت و راه و رسم زندگي است؛ تربيتي که قصد تغيير رفتار و يا ايجاد آن را در انسان دارد، مستلزم داشتن پيشتوانه ي فلسفي و تلفيق هنرمندانه ي نظر با عمل است، عملي که بر مبناي نظر و انديشه صورت نگيرد راه به جايي نمي برد، از اين رو تربيت نيازمند پشتوانه ي فکري و معنوي يا بعبارت بهتر نيازمند بينش، انديشه و تفکر است.
تربيت بمعناي اعم عبارت است از کمک به پيدايش تغييرات مطلوب در افراد، از اينرو کار تربيت به مراتب گسترده تر است از آنچه در تربيت رسمي صورت مي پذيرد.
تربيت بعنوان نوعي فعاليت يا فرايند بصورت رسمي و غيررسمي انجام مي گيرد. تربيت مدرسه يي را رسمي و خارج از مدرسه را آموزش و پرورش غيررسمي مي نامند؛ ميان اين دو تربيت تعامل مداوم وجود دارد که طبعاً هماهنگي آنها با همديگر به تربيت سودمند خواهد انجاميد، و در غير اين صورت، فرد و جامعه با هم لطمه خواهند خورد. (6)
تربيت هر فردي با تولد يا حتي پيش از آن شروع مي شود و در سراسر زندگي ادامه مي يابد:
مدرسه بخشي از تماميت اين تجربه را تشکيل مي دهد. هر کودکي پيش از مدرسه دست کم داراي شش سال تجربه ي زندگي در خانه، کوچه، محله، بازار، پارک و ... است، با والدين، آشنايان و بستگان دور و نزديک معاشرت کرده، زبان مادري خود را ياد گرفته، عادات و رسوم و نگرشهاي خانوادگي را اخذ کرده ... و در معرض تجربه هاي بي شماري قرار گرفته، بنابراين آموزش و پرورش ( تربيت ) با مدرسه شروع نمي شود. (7)

رابطه ي فلسفه با تربيت

تعليم و تربيت هم با دنياي انديشه ها و هم با دنياي فعاليتهاي عملي سرو کار دارد، اما بيش از هر چيز به تفکر نياز است؛ زيرا تفکر در اين باره يک مربي را براي درک جريانهاي فکري، فهم انديشه هاي تربيتي و نيز چگونگي تعامل آنها با امور عملي ياري مي دهد. ديدگاههاي تربيتي همواره نقش مؤثري در ايجاد جهت گيريهاي کلي براي تربيت داشته و دارند؛ کساني که از نوع خاصي از انديشه هاي تربيتي حمايت مي کنند، ممکن است فاقد هرگونه کمال فلسفي يا دانشي درباره ي منشأ پيدايش چنين تفکراتي باشند، اما نبايد از نظر دور داشت که اصول و ارزشهاي موجود در نظريات تربيتي اغلب براساس توصيه ي فلاسفه و انديشمندان بوده است.
هرگونه تربيتي بيقين داراي مبناي فلسفي است، بديهي است که چگونگي فلسفه ي تربيتي هر معلم، چگونگي فعاليتهاي تربيتي او را تعيين خواهد کرد. تربيت يک ملت از فلسفه ي حاکم بر آن متأثر مي شود تربيت راه زندگي را براي انسان روشن مي کند، اما فلسفه شخص را به تفکر درباره ي اعمالش برمي انگيزد. « انديشه انسان در مورد هستي و زندگي بيشتر از هر چيزي تحت تأثير تربيتي است که در مورد او اعمال شده يا کسب کرده است. » (8)
« فلسفه و تربيت آن چنان رابطه ي نزديکي با هم دارند که جان ديوئي، فلسفه را نظريه ي کلي تربيت مي نامد. » (9)
ارتباط فلسفه با تربيت را ممکن است به سه صورت فرض نمود:

فرض اول:

تربيت در تدوين نظريه ها، انتخاب موضوعات... خود از نظريه هاي فلسفي کمک مي گيرد. در اين صورت فلسفه و تربيت بعنوان رشته يي مستقل با هم ارتباط پيدا مي کنند.

فرض دوم:

روشهاي فلسفي يا فعاليتهاي فلسفي در برخورد با مسائل تربيتي ظاهر مي گردد. تربيت بعنوان شاخه يي از معارف بشري است که مي تواند يافته هاي فلسفه يا انديشه هاي يک فيلسوف بزرگ را بکار گيرد. در بحثهاي علمي، معلم و شاگرد مي توانند از روشهاي ديالکتيکي، استقرائي، قياسي يا روش حل مسئله استفاده کنند. در صورت اول و دوم، رابطه ي فلسفه با تربيت اعمال يا اجراي فلسفه در امور تربيتي است.

فرض سوم:

فلسفه بعنوان تئوري و تعليم و تربيت بعنوان عمل تلقي مي شود. از طرف ديگر فلسفه از لحاظ نظري ما را با جهان و انسان آشنا مي سازد؛ مطالعه آراء فلسفي درباره ي جهان و انسان تمايل و گرايش خاصي نيز در ما بوجود مي آورد و تقويت اين تمايل کار تعليم و تربيت يا قسمت عملي فلسفه را تشکيل مي دهد. جان ديوئي مي گويد: اگر ما بخواهيم تعليم و تربيت را بعنوان جريان تشکيل گرايشهاي احساسي، عقلاني و عاطفي نسبت به طبيعت و همنوعان تلقي کنيم در اين صورت ممکن است فلسفه را بصورت تئوري کلي يا اساس نظري تعليم و تربيت تعريف نماييم. (10)

ضرورت تربيت فلسفي

از آنجايي که زندگي آدمي مملو از مسائل و حوادث است و پيوسته درصدد حل و کشف چرايي و تبيين روابط بين آنهاست، او ناگزير از انديشيدن و تصميم گيري است، همين خردورزي و فعل و انفعال طبعاً مبتني بر بينش و ديدگاه خاصي است که از آن به فلسفه به ( معناي اعم ) « فلسفيدن » تعبير مي شود.
در مسائل تربيتي اين امر بالطبع ضروريتر مي نمايد که مربي در جريان تربيت « آموزش و پرورش » به بررسي و تحليل مسائل بپردازد و بکوشد راه حلهاي مطلوب را کشف و ارائه نمايد. مربي است که « بايد به تحليل مفهوم، تحليل زبان با کلام و تحليل فلسفي برنامه هاي درسي بپردازد و ميزان ارتباط آنها را با هدفهاي تربيتي روشن کند و با توجه به مقتضيات کنوني و آينده ي جامعه، آنها را ارزشيابي کند. » (11) اين امر نشئت گرفته از بينش و ديدگاه فلسفه تربيت او مي باشد. برخورداري از تفکر فلسفي اين امکان را مي دهد که:
راه حلهاي ديگر مسئله ي واحد را دريابيم، هر يک از راه حلها بخشي از چارچوب وسيعتر فکر تربيتي است که آن نيز بنوبه ي خود بخشي از سيستم فلسفي است، به اين ترتيب هر راه حل بخشي از يک نقطه نظر است، هر نقطه نظر هم ميزان متفاوت سنجش اعمال تربيتي فعلي است. (12)
هيچ نظام تربيتي نمي تواند بدون فلسفه شکل بگيرد. « کسي نمي تواند نظام تربيتي و فرايند تحول آن و همچنين چگونگي شکل گيري سياستها و اهداف آن را درست بفهمد، مگر آنکه به جريان اصلي تفکر يا فلسفه ي حاکم بر جامعه و ريشه هاي اجتماعي آن پي ببرد. » (13)
هر نظام تربيتي مستقيم و غيرمستقيم، مبتني بر يک فلسفه و جهان بيني خاصي است که با شرايط اجتماعي و وضعيت فرهنگي جامعه يي که در آن شکل گرفته و رشد و گسترش يافته است هماهنگي دارد. اما چنين فلسفه يي هميشه مدون و اعلام شده نيست، بلکه نامدون و پنهان است که بر فرايند تربيتي کشورها حاکم است و نشانه هاي وجود آن را مي توان در سياستها و هدفهاي کلي اعلام شده جوامع رهگيري کرد.
« فيلسوفان يا فلسفه ها بخصوص در مورد مسائل اساسي زندگي انسان که ارتباط نزديکي با مسائل تربيت دارند دو هدف عمده را تعقيب مي کنند: يکي کشف و تجربه و تحليل مسائل زندگي و در نتيجه مسائل تربيت و ديگري ارائه راه حلهاي عملي براي آنها »؛ هرگاه اجتماع بشري از بينش و تفکر فلسفي برخوردار بوده جامعه از نظم، نشاط و پويايي بهره مند بوده است، اما زماني که از اين موهبت الهي محروم بوده نه علم، نه فرهنگ، نه سياست و نه هيچ چيز ديگري نداشته است؛ افرادي که بر مبناي تفکر فلسفي تربيت مي يابند، قادر خواهند بود چشم اندازهاي تازه يي فراروي جامعه خويش بگشايند.
براي تبيين ضرورت تربيت فلسفي چنين مي توان گفت که:
1- هر فردي در حيات روزمره ي خود اعمال و رفتارهايي را مرتکب مي شود که اين رفتارها با توجه به ويژگي مختار بودن انسان ناشي از اراده و تصميمي است که مي گيرد.
اين تصميمات اگر بر مبناي عقل و خرد باشد، زندگي و فعاليت هدفمند را شاهد خواهيم بود که از اين طريق آرزوها، اهداف و چشم انداز جامعه در بستر مناسب رشد و توسعه قرار مي گيرد و پاسخاي مناسبي به سؤالاتي از قبيل: انسان چگونه موجودي است؟ چه بايد بکنيم؟ چه مي توانيم انجام دهيم؟ چرا انجام مي دهيم؟ حقيقت چيست؟ و ... ارائه مي گردد.
2- انساني که بر مبناي تربيت فلسفي رشد و نمو، مي يابد از ويژگيهايي چون بصير، نقاد، حقيقت جو، پرسشگر، شک دستوري، آزاد انديش، شجاع، عدالت محور و ... برخوردار خواهد بود.
وقتي شخصي با تفکر و استدلال فلسفي تربيت شد، فردي بينا و هوشمند خواهد بود که پيش از ورود به هر کار آن را عاقلانه وارسي مي کند و با تفکر و پرسش از خود و تحليل آن بطور دقيق از نيک و بد و زشت و زيبا و مفيد و مضر بودن آن باخبر مي شود و نسنجيده و ماشين وار وارد آن نمي شود.
با يک نگاه مي توان آموزش تفکر فلسفي در تربيت ( آموزش و پرورش ) را داراي مزايا و فوايدي دانست از جمله: ايجاد اعتماد بنفس در فراگيران، علاقه به درس و معلم، اعتقاد به مفيد بودن درسها و انگيزه براي درس خواندن، پرورش استعدادها و نيز بروز استعدادهاي پنهان، درک و حفظ بهتر دروس و معلومات، قدرت راهيابي در برابر مشکلات و قدرت نقادي و پرورش خلاقيت، کشف کمبودهاي معنوي فراگير، بروز پرسشهاي پنهان، عادت به تفکر، ايجاد مسئوليت پذيري و انعطاف پذيري در زندگي آينده، ارتقاء سطح قضاوت در فراگيران، بوجود آمدن خود تصحيح گري در دانش آموزان و بالابردن سطح توجه دانش آموزان به زمينه هاي تاريخي، زباني و اجتماعي عقايد و آراء افراد در جامعه. » (14)
3- برانگيختن فراگيران براي جستجوي معاني و ايجاد جايگاهي امن براي تأمل پيرامون مواردي که قبلاً هيچ گاه مورد تفکر قرار نگرفته است مثل:
ايجاد روحيه ي تلاش براي اکتشاف مجموعه ي افکاري که منجر به استفهام و يا طرح مسائل و مشکلات واقعي مي شود، ايجاد ارتباط فکري با ديگران، آموزش احترام به انديشه ي ديگران، ارزيابي افکار ديگران، تشويق دانش آموزان براي کشف و ساخت انديشه ي نو بجاي اخذ افکار ديگران و انعکاس آن، ايجاد جرئت و جسارت براي درگير شدن با سؤالات اساسي و تأکيد بر اينکه به يک نکته مي توان از جهات مختلف نگريست. (15)
4- تربيت فلسفي، حس کنجکاوي و ميل به دانايي را در فراگير برمي انگيزد و او را به تفکر در مسائل اساسي حيات بشري وامي دارد؛ پيوسته خود و مسائل مربوط به خود و همنوعان خود را مورد ارزشيابي انتقادي قرار مي دهد، بدون اينکه منتظر نظر قطعي باشد.
5- تربيت فلسفي موجب مي شود، توأم با تغيير و تحولي که در جهان روي مي دهد، فرد بتواند متناسب با آن معيارها و ارزشهاي تازه يي ارائه نمايد و بتواند خود را هماهنگ و سازگار با تحولات بنمايد.
6- تربيت فلسفي مانع از ابزار شدن انسان خواهد شد و هدف از حيات را خود انسان تبيين خواهد نمود.
7- در تربيت فلسفي متربي، مقلد و پيرو کورکورانه نيست بلکه به تفکر خلاق علاقمند است و سبب خواهد شد که قدرت خلاقيت و نوآوري فراگيران برانگيخته شود و چرايي و چگونگي واقعيتهاي بيرون از خود را بخوبي درک کند. (16)
8- در تربيت فلسفي روابط انسان مبتني بر تفاهم و همدلي است نه دشمني و منازعه؛ « فلسفه هنگامي آغاز مي شود که انسان بتواند روح سختگيري و کينه توزي را از خود بزدايد و روح تفاهم و دوستي را جانشين آن نمايد. » (17)
9- تربيت فلسفي کوششي است که انسان بجاي کلي گويي درباره ي مبادي و علل اولي عالم، وجوب و امکان، حدوث و قدم، وحدت و کثرت و...، الگوي انديشه ي حکيمانه و علمي و راه حلهاي اساسي تعليم و تربيتي براي خاموش کردن آتش عظيم ناآگاهي و کم مهارتي و مشکلات هويتي و کم تواني در روش درست انديشيدن، دانايي و خردمندي و مهارتهاي زندگي را بياموزد؛ فراگيران نگرشي همه جانبه به زندگي بيابند و از اين طريق به احساس امنيت و هدفمندي و معناداري هستي خود دست يابند.
10- تربيت فلسفي گذرگاه يي دروني و معنوي براي رشد و تکامل انسان است که مي تواند ساير توانمنديهاي او مانند تخيل و شهود و عواطف را در هم آميزد تا او دنياي خود را بهتر بشناسد و توجه جدي به عمل و اصلاح زندگي انسان از طريق تربيت درست است و کوششي براي تربيت نسلي نوانديش، منتقد و سازنده است که بتواند جهان دگري بسازد.

اهدافي که تفکر فلسفي مي کوشد به آن برسد:

1- بدست آوردن يک نظريه از کل هستي
2- کشف مفاهيم و معاني و ارزشهاي اشياء بطور کلي
3- تحليل و انتقاد از فرضها و مفاهيم.
4- کمک به مردم در گسترش جهان بيني سالم و بهرمندي از زندگي سالم انساني. (18)
« هدف فلسفه آن است که به انسان کمک کند تا خود را بفهمد و نيز بدون پنهانکاري و در روشنايي روز و نه همچون وحشيان در تاريکي شب عمل کند. » (19)
5- آموختن اصول درست انديشيدن مشروط بر آنکه موضوع مناسب، روش مناسب، زبان و ابزار مناسب و موقعيت مناسب براي انديشه و تفکر فراهم باشد.
6-« جوهر فلسفه بمعناي اعم همان فلسفه ي تعليم و تربيت است؛ يعني فلسفه يي که به ما مي آموزد چگونه دنيا را به ميل خود بسازيم و از آن بهره بگيريم. » (20)

پي‌نوشت‌ها:

1-استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تاکستان.
2- معارف اسلامي، ص 69.
3- شعاري نژاد، علي اکبر، فلسفه ي آموزش و پرورش، ص 93.
4- ابراهيم زاده، عيسي، فلسفه ي تربيت، ص 38.
5- دلشاد تهراني، مصطفي، تربيت در نهج البلاغه، ص 37.
6- فلسفه ي آموزش و پرورش، ص 205.
7- علاقه بندي، علي، جامعه شناسي آموزش و پرورش، ص 43.
8- فلسفه ي تربيت، ص 72.
9- همان، ص 63.
10- شريعتمداري، علي، اصول و فلسفه ي تعليم و تربيت، ص 116.
11- فلسفه آموزش و پرورش، ص 354.
12- همان، ص 122.
13- ابراهيم زاده، عيسي، « انتظارات بجا و نابجا از فلسفه تربيت»، فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ص 57.
14- ويژه نامه فلسفه براي کودکان، ص 9.
15- همان، ص 37.
16- فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ص 9.
17- فلسفه آموزش و پرورش، ص 146.
18- فلسفه آموزش و پرورش، ص 116.
19- جهانيگلو، رامين، مدرنيته دموکراسي، ص 87.
20- فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ص 21.

منابع تحقيق:
1- ابراهيم زاده، عيسي، فلسفه ي تربيت، تهران، دانشگاه پيام نور، 1369.
2- شعاري نژاد، علي اکبر، فلسفه ي آموزش و پرورش، تهران، اميرکبير، 1381.
3- جهانبگلو، رامين، مدرنيته دموکراسي، تهران، نشر مرکز، 1374.
4- لطف آبادي، حسين، رويکردي نو به فلسفه تعليم و تربيت، فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ش20، 1386.
5- ابراهيم زاده، عيسي، « انتظارات بجا و نابجا از فلسفه تربيت»، فصلنامه نوآوري هاي آموزشي، ش 20، 1386.
6- خامنه اي، سيد محمد، مصاحبه ويژه نامه فلسفه و کودک، تهران، بنياد حکمت اسلام صدرا، 1384.
7- محمد زاده، رضا، آموزش فلسفه به کودکان، ويژه نامه فلسفه و کودک، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1384.
8- شريعتمداري، علي، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميرکبير، 1380.
9- علاقه بندي، علي، جامعه شناسي آموزش و پرورش، تهران، نشر روان، 1384.
10- دلشاد تهراني، مصطفي، تربيت در نهج البلاغه، تهران، دريا، 1385.

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول