نويسنده: سيما محمدپور دهکردي (1)




 

بر مبناي اصول حکمت متعاليه ملاصدرا

مقدمه

« عقل » با معاني متعدد و تقسيم هاي متفاوت آن، همواره موضوع گفتگوي انديشمندان شرق و غرب بوده است. معنايي که در اين مقاله از عقل مورد نظر است، قوه ي عاقله در انسان است که مرحله ي عاليه ي نفس مي باشد و از آن به « عقل جزئي » تعبير مي شود. عقلانيت مورد نظر در اينجا، استفاده از عقل (2) در برابر تجربه نيست يعني عقلگرايي رايج (3) در برابر تجربه گرايي (4) نيست، عقل گرايي انحصاري بشري هم نيست، بلکه بمعناي عام آن، پرورش خردورزي، خردمندي و فرزانگي در انسان است. آنچه از آن در تعاليم ديني و عرفاني با تعبير « حجت باطني » در برابر رسول ظاهر ياد مي شود. « عقلانيت » در اين مقاله، بمعناي رايج ترين کاربرد آن در تعليم و تربيت، يعني پرورش انديشه و افزايش قدرت استدلال در انسان است. اگر آن گونه که بزرگان فرموده اند فلسفه را زيربناي اصلي فرهنگ بدانيم، تربيت عقلاني (5) زيربنا و مبناي هر تربيتي خواهد بود. قصد اين مقاله، بازشناسي کرامت و منزلت انسان بر مبناي عقلانيت، بعنوان مهمترين عنصر هويت بخشي به فرد و جامعه مي باشد.

سير تاريخي مسئله

سقراط در تعليم و تربيت شيوه يي ارائه نمود که در آن قدرت تفکر و استدلال را، در مخاطب برمي انگيخت و تقويت مي کرد. او علم و عقلانيت را مبناي فضايل دانسته، تربيت عقلاني را مقدمه و مؤيد تربيت اخلاقي مي دانست. ساختار تربيت عقلاني در افلاطون روشنتر از سقراط است. افلاطون علم و دانش را غذاي روح آدمي مي داند. (6) تمثيل غار، بيانگر شيوه عقلاني او در تعليم و تربيت است. (7) ارسطو عقل (8) را خداي دانش مي انگاشت بطوري که حتي داده هاي تجربي نيز بنحوي بايد بر عقل و اصول کلي عقلاني عرضه شود تا شکل قانوني بخود گيرد. (9)
عقلانيت در دوره ي جديد غرب، از دکارت تا هگل، مورد بررسي بوده است. حکماي اسلامي، هدف فلسفه را تربيت عقلاني انسان مي دانند و حيات حقيقي انسان را همان حيات معقول او تعريف کرده اند: « الحکمة صيرورة الانسان عالماً عقلياً مضاهياً للعالم العيني ». ملاصدرا از برجسته ترين چهره هاي حيات عقلاني اسلام است که بگفته بعضي صاحب نظران، تمام حيات فکري و عقلاني ايران، در سه قرن و نيم اخير، گرد نام او مي گردد. (10) توجه او به عقلانيت و تربيت عقلاني از شيوه زندگي و آثار او نمايان است.

عقلانيت اساس انسانيت

اهميت انسان در خصوصيات ويژه يي است که در هر انسان يافت مي شود و در هيچ موجود ديگري نيست. يکي از برجسته ترين ويژگيهاي مشترک آدميان « عقل » و « انديشه » است. حکماي شرق و غرب، از گذشته بر اين ويژگي تأکيد داشته اند. (11) در تعاليم فلسفي و ديني، داوريهاي عقل مشترک، مورد احترام است. از نظر حکما، حقيقت انسان را عقل او تشکيل مي دهد؛ و کمال و سعادت حقيقي انسان در گرو کمال عقل نظري و عملي اوست. از اينرو، تربيت عقلاني، اساس انسانيت محسوب مي شود و فعليت و تحصيل انسانيت، متوقف بر تربيت عقل و خردورزي انسان است. بواسطه ي اين ويژگي است که انسان مقصد و مقصود آفرينش مي شود. عقل پايه و اساس گرايشهاي انساني، حجت باطني، وسيله ي فهم معارف بنيادين دين و از منابع استنباط احکام فقهي است و در ميان ابعاد شخصيتي انسان، بُعد عقلاني جايگاه ويژه يي دارد.
از نظر حکماي مسلمان عقل کانون ارزشهاي انساني - الهي است و رويکرد عقلاني مهمترين ابزار تعليم و تربيت محسوب مي شود؛ زيرا اولاً، تربيت انسان در ساير ابعاد فطرت، متوقف بر تربيت عقلاني و تحصل انسانيت است. ثالثاً، تربيت انساني مقدم بر تربيت ديني است و در ميان ظرفيت و توانمنديهاي انساني، پرورش عقلاني، مقدم بر ساير تربيت هاي اخلاقي، ديني و ... مي باشد. مردم دين را نمي پذيرند مگر اينکه يقين کنند در راستاي ارزشهاي انساني و تقويت کننده ي آنهاست؛ اين پايين آوردن اعتبار دين و بشري کردن آن ( دين انسانيت ) نيست بلکه بالا بردن ارزشهاي انساني و تعالي آنها در مسير ارزشهاي الهي و ديني است. در جامعه يي که تربيت ديني با رويکرد عقلاني- انساني، همراه نشود و ارزشهاي انساني قبل از ارزشهاي ديني و همراه آنها نهادينه نگردد، احتمال اين خطر وجود دارد که دين ابزار دست ظاهرگرايان و کوته نظران قرار گيرد. اگر چنين شد دين در انجام يک سري مناسک ظاهري، خلاصه شده، غرض انسان سازي دين، - که بايد با معرفت بنيادي همراه باشد- حاصل نمي شود. اين خطري است که جامعه ي ديني و نظام تعليم و تربيت ما را، تهديد مي کند. چيزي که ملاصدرا، در زمانه ي خود نيز از آن رنج مي برد و گلايه و شکايت مي کرد. (12)
يکي از مهمترين اهداف تربيتي اسلام، پرورش و تقويت عقل و انديشه است تا در پرتو آن انسان بتواند به عمق و ژرفاي مسائل ديني پي ببرد. دعوت مکرر کلام وحي به تفکر و تدبر، مؤيد اين معناست. عقلانيت از محورهاي تربيتي دين است. قرآن وجه عقلاني وجود انسان را، مورد خطاب و پرسشگري قرار مي دهد و هدف و غايت بيان آيات را، تدبر در آنها و رسيدن انسان به مقام خردورزي و فرزانگي مي داند. در زبان قرآن، شأن و مقام آدمي، به ميزان کمال عقلي او و حيات حقيقي، حيات معقول اوست. تا جايي که تقوي و عبادت، بدون تعقل و تفکر، شأن چنداني ندارد و زندگي غيرعالمانه، تا حد حيوانيت و کمتر از آن تنزل مي يابد. ( انفال/ 22 ) انسان مأمور به زندگي عالمانه و پيروي عاقلانه است. ( اسراء/ 36 ) ملاصدرا، در موارد متعددي از آثارش، در اهميت اين مسئله سخن گفته است. (13)
يکي از مهمترين عللي که موجب شد با ظهور اسلام، فلاسفه و دانشمندان مسلمان، - در طي سه دوره- خود را به اوج بلندي دانش برسانند و عصر طلايي تمدن اسلامي را تجربه کنند، استقرار اصول اسلام بر پايه ي عقلانيت و تأکيد بر علم و دانش بمثابه فريضه بود. (14) دين بهترين مشوق در استقرار حيات عقلي مسلمانان و استمرار آن بود. هر چند در طول تاريخ، اين امر دستخوش انحطاط و زوال واقع شد. يکي از عوامل اين انحطاط، رواج اخباريگري و ظاهرگرايي بود. چيزي که ملاصدرا نيز از آسيبهاي آن، در امان نبود.

عقلانيت مبناي کرامت و سعادت انسان

انسان در فرهنگ شرق و غرب، موجودي داراي حرکت و احترام است. مبناي مشترک کرامت انسان در اسلام و اعلاميه ي جهاني حقوق بشر، « خردمندي » اوست. براساس همين خصلت انديشه و خردمندي- که فصل مميز انسان از موجودات داراي حيات است- ملاصدرا انسان را طراز عالم خلقت مي نامد. (15) در حکمت صدرايي، انسان علاوه بر حرمت و احترام، بدليل انتساب و تشبه اش به خالق هستي، از قداست نيز برخوردار است. (16) پس لازم است « حرمت » و « قداستش » حفظ شود.
در انديشه ي فلاسفه ي شرق و غرب (17)، گوهر عقل در انسانها، از علل کرامت ذاتي آنها محسوب مي شود. اسلام نيز اين معنا را تأييد مي کند. علامه طباطبايي در تفسير آيه ي کرامت ( اسراء /70 ) علت کرامت انسان را وجود قوه ي عقل در او مي داند. (18) ملاصدرا ضمن تقسيم عقل به نظري و عملي و بيان مراتب آن دو، تربيت عقلاني را منشأ شرافت نفس انسان و عقلانيت را منشأ آزادي معنوي او مي داند: « فکل ما کانت علاقته البدنية أضعف و علاقته العقلية اقوي کان اکثر حريّة ». (19) از نظر او مبدأ تمام فضايل، حکمت و آزادگي است. (20) او عقلانيت را اساس حکمت مي داند و به استناد کلام وحي، حکمت را اصل خيرات و رأس فضايل و روح آنها مي داند. (21)
ملاصدرا سعادت را غايت حکمت عملي مي داند. ولي اين امر به پشتوانه ي حکمت نظري معنا پيدا مي کنند؛ چرا که او، کمال و سعادت واقعي انسان را، سعادت عقلي مي داند و سعادت عقلي را، معرفت و شناخت تا سر حد ممکن تعريف مي کند. هر چه ميزان معرفت بيشتر باشد انسان کاملتر و از سعادت واقعي بهره مندتر است. پس اساس سعادت از نظر ملاصدرا، معرفت عقلي و تربيت عقلاني است و از آنجا که در انديشه ملاصدرا علم و معرفت از مقوله ي وجود است، سعادت سير در مراتب وجود است. هر چه علم و عقلانيت حقيقي کاملتر گردد زمينه ي سعادت بيشتري را فراهم مي آورد. (22)

عناصر تربيت عقلاني در حکمت متعاليه ملاصدرا

اگر مدعي باشيم که حکمت ملاصدرا، فلسفه يي براي زيستن است و مي تواند پاسخگوي دغدغه ها و ابهامهاي انسان پرسشگر امروز باشد، بايد بتوان در آن عناصري يافت که در رفع چالش هاي فکري و اجتماعي، ما را ياري کند. حکيمي که زندگيش سراسر حيات عقلاني بود، گرفتار زمانه يي بود که کوته نظران، ظاهربينان و عالم نمايان، بنام علم و دين با حکمت و عرفان عناد مي ورزيدند؛ (23) اشخاص عالم نما و ظاهربيني که در نظر ملاصدرا، از عوام الناس خطرناکتر و دشمن واقعي معرفتند. (24) او در حالي بر زمانه ي خويش صبر مي کرد که گويا « خار در چشم و استخوان در گلو » داشت. (25) « جهل مدعيان علم » و « ضلالت داعيه داران هدايت »، دو مانع خطرناک راه علمي او بودند. (26) ولي هيچ يک از اين موانع او را در مسير حرکت پرتلاطمش، متوقف نکرد و مانع مجاهدات عقلي او و افاضه ي انوار ملکوت نگرديد.
توجه ملاصدرا به خردپروري، از عبارات آغازين مقدمه اسفار « الحمدالله فاعل کل محسوس و معقول »، نمايان است. او حکمت را صيرورت انسان يعني حرکت، تغيير و چيز ديگر شدن، تعريف مي کند. حکمت صيرورت و شدن است. تحول و دگرگوني عقلاني، - اعم از عقل نظري و عملي- است. انسان وقتي مضاهي عالم عقلي است مضاهي عالم وجود و عالم عيني است. (27) انسان داراي ماهيت معين و فروبسته نيست دائماً در تکامل وجودي از مرتبه يي به مرتبه ي ديگر است تا جايي که به عالم عقلي مشابه و مضاهي با عالم عيني تبديل شود: و الانسان من حيث هو انسان فهو في الترقي دائماً من وجود الي وجود آخر و من نشأة الي اخري، و ليس بثابت علي مرتبة منه... (28)
در اين انديشه، تربيت عقلاني، حد و مرزي ندارد چون ظرفيت عقلاني حد و مرز ندارد. همه ي کمالات وجودي در حکمت متعاليه چنين است. بقدر وسع ( بقره/233 و 286 ) و طاقت بشري راه باز است. (29)
محور و مدار اين سير و حرکت، پرورش عقلانيت است و اولين گام در اين طريق، « معرفت نفس » است. هر که معرفت نفس حاصل کند مي داند که چگونه آن را اداره و رهبري کند. (30) تربيت عقلاني، ما را در رهبري نفس ( خودمان ) و جامعه ياري مي کند. ساير تربيت ها نيز منوط به معرفت نفس و نحوه ي اداره ي آن است. از اين رو، ملاصدرا جهل به نفس را، که حقيقت آدمي است، جهل به همه چيز مي داند. (31)
عقل در حکمت متعاليه، اعم از عقل نظري و عملي است. در اينجا همچون بعضي فلسفه ها (32)، از محدوديتهاي عقل نظري، به عقل عملي پناه برده نمي شود بلکه ملاصدرا با تقسيم عقل به نظري و عملي، - در مواضع متعدد از آثار خود (33)- هر دو را يک حقيقت مي داند. در نظر او، انسان کامل هم عالم و عارف است در حکمت نظري، هم سالک است در حکمت عملي. حتي گاهي « نظر » مقدمه « عمل » است و گاهي بالعکس، با حفظ مراتب. همانطور که در کلام وحي، گاهي تهذيب مقدم بر تعليم است و گاهي بالعکس. ( بقره/129 و 151 ) اينها همواره يکديگر را همراهي مي کنند. انسان صدرايي، انسان جامع در نظر و عمل است. مثلاً اگر مي بينيم او غايت حکمت عملي را، سعادت انسان مي داند، اين به پشتوانه حکمت نظري معنا پيدا مي کند. او اساس سعادت را، معرفت عقلي و معارف حقيقي مي داند. (34) عناصر اصلي سعادت، در خود حکمت عملي نيست. در حکمت نظري، مباني سعادت با تکيه بر عقلانيت تضمين مي شود. نظر و عمل، دو روي يک حقيقتند و مکمل و همراه يکديگر بطوري که هر کدام بدون ديگري معنا و مفهوم واقعي ندارد. انسان سالم و کامل کسي است که مسافر خستگي ناپذير « نظر » و « عمل » باشد. از اينرو، ملاصدرا نفس را مسافري مي داند دائم السفر. (35) يکي از مشکلات جوامع بشري امروز از جمله جامعه ي ما، فاصله يي است که بين نظر و عمل وجود دارد. در حکمت ملاصدرا، اين فاصله ها مشاهده نمي شود.
بعضي از اصول حکمت متعاليه، نهايت توجه ملاصدرا به عقل، و نقش آن در راه يافتن به عالم ملکوت را، نشان مي دهد. از جمله اصل اتحاد عقل و عاقل و معقول (36) خلاقيت و خالقيت نفس. (37) او در هيچ مرتبه يي از معرفت، عقل را مانع ندانسته، کنار نمي زند حتي در شهود و عرفان به همراهي عقل معتقد است در عرفان صدرايي، عشق منتهي اليه عقل است چرا که عقل راه و صراطي است به دريافت همه ي معارف آسماني و زميني. يعني اگر عقل راهش را درست برود انسان را به وادي عشق و عبوديت مي کشاند. (38) ايشان حتي مقام خليفة اللهي را بدليل وجود نيروي عقل، شايسته انسان دانسته و برترين صفتي که انسان را از تمامي فرشتگان برتري داده صفت « علم » و « حکمت » مي داند. (39)
ملاصدرا، در شرح اصول کافي، در وصف مقام عقل با استناد به سخنان معصومين، از عقل به حجت باطني ياد مي کند و معتقد است در زمان نبود پيامبر، حجت بر مردم راهنماي دروني يعني « عقل » مي باشد. (40) ايشان به شرح جنود و لشکريان « عقل کامل » مي پردازد که در اصل ملکات اخلاقي هستند و خادمان عقل کاملند که بوسيله ي آنها، ساير ملکات از جمله: ايمان، اميد، عفت، زهد، رازداري، سعادت، نماز و ... براي انسان حاصل مي شود. (41)

تربيت عقلاني و پيامدهاي آن

گفتيم که تربيت عقلاني، پايه و اساس ساير تربيت هاست. از مهمترين محورهاي تربيتي در جامعه ي ما، تربيت ديني است فرايندي که ضروري است بيش از گذشته با رويکرد عقلاني همراه شود. قبلاً يادآور شديم که بين دو حجت عقل و دين، هماهنگي و تطابق وجود دارد. بزرگان، شرع را صراط و عقل را چراغ دانسته اند. ملاصدرا، در چند موضع به اين مسئله اشاره کرده است. (42) عقلانيت از محورهاي تربيتي دين است عقل اولين داور حقانيت دين و وحي مي باشد يعني اين عقل است که مي گويد انسان به دين محتاج است. پذيرش اصل دين و حقانيت آن، بايد بوسيله عقل تأييد شود. اينکه قرآن دعوت به تحدي مي کند (43) هم دليل بر تأييد عقل و عقلانيت است و هم حجت بالغه و حکمت کامل بودن گفتارش. از اينرو، بعضي بزرگان احياي دين را، احياي وجود علمي و عيني آن مي دانند که موجب احياي جامعه انساني مي گردد. (44)
تقويت « عقلانيت » در دين و استفاده از رويکرد عقلاني در تربيت ديني، پيامدهايي دارد. از جمله: الف) هر چه عقلانيت در دين تقويت شود انديشه ي انسان از عقايد نادرست و خرافات، آزاد و رها مي گردد و بالعکس، هر چه عقلانيت در دين کمرنگ شود، جا براي خرافات و عقايد ساخته دست بشر، هموارتر مي گردد. خرافه گرايي و تأثيرپذيري بي چون و چرا، معلول ضعف تربيت عقلاني افراد يک جامعه است. اينکه مي بينيم در جامعه ي ما، هنوز رمالي، دعانويسي و خرافه گرايي بگونه يي رواج دارد که مراجع دين را به موضع گيري وادار مي کند. (45)، حکايت از ضعف فرزانگي، خردمندي و خردورزي در جامعه ي ديني ما دارد که نتيجه ي ضعف تربيت عقلاني است. ب) هر چه معرفت ديني در يک جامعه، بنيادي تر باشد، تجزيه و تحليل مسائل ديني عميقتر و دقيقتر خواهد بود و ظاهر سازي و رياکاري به پيکره ي دين نفوذ نخواهد کرد. در اين صورت دين کارخانه انسان سازي مي شود. در غير اينصورت، جامعه گرفتار ظاهرگراياني مي شود که جمود بر ظواهر ديني را، - حتي در اصول اعتقادات- وجهه ي همت خود قرار داده، هرگونه تعمق و تفکر در معارف دين را محکوم و مردود مي دانند. در چنين شرايطي تحجرگرايي و مقدس مأبي گروهي ظاهرگرا، راه را براي تعميق اعتقادات ديني خواهد بست و جمود فکري، انديشه هاي تشنه و ناب را از گرد دين پراکنده خواهد کرد و از دين چيزي جز آيين ها و مناسک ظاهري نخواهد ماند. ملاصدرا نيز در چنين زمانه يي گرفتار اخباريگري و ظاهرگرايي در دين شده بود. تاريخ نشان مي دهد که اوج نهضت اخباريگري در آن دوران بود و آن حکيم فرزانه از اتهامات اين گروه مقدس مآب بتنگ آمده به عزلت و خلوت پناه مي برد. (46)
تقويت عقلانيت در حوزه ي فردي موجب آزادانديشي، تعادل روحي- رواني، ثبات شخصيت و... مي باشد و از آنجا که ملاصدرا، به ارتباط تکويني انسان با مجموعه ي هستي اعتقاد دارد، اين امر در تعالي فرد و جامعه بسيار مؤثر خواهد بود. در حوزه ي اجتماعي: اولاً، منشأ آزادي انديشه، آزادي معنوي و آزادگي است. از اينرو، ملاصدرا « حکمت » و « حريت » را رفيق و قرين هم و مبدأ تمام فضايل مي داند؛ (47) ثانياً، تربيت عقلاني جامعه را بسوي مصالحي هدايت مي کند که با آينده نگري و دورانديشي همراه است و انسان را از کج فهمي ها و خرافه پرستيها، که سد راه کمالات انساني است- باز مي دارد؛ ثالثاً، ضعف تربيت عقلاني، عامل سوء استفاده از آزاديهايي است، که براساس اصل کرامت انسان، لازمه ي جامعه مي باشد. در چنين جامعه يي بجاي محدود کردن آزاديهاي اجتماعي، لازم است در خردپروري و فرزانگي شهروندان کوشيد.
در پايان يادآور مي شود که فعليت و تحصل « انسانيت »، - که از محورهاي اساسي يک جامعه رو به تعالي است و نبايد چيزي را فداي آن کرد (48)- متوقف بر عقل پروري انسانهاست. جامعه يي که در آن مسائل و روابط انساني، حقوق شهروندي، تعهدات انساني- اخلاقي مانند وفاي به عهد، احترام به حريم خصوصي افراد و ... رعايت نمي شود، بايد علت آن را در ضعف تربيت عقلاني نظام تعليم و تربيت آن جامعه جستجو کرد. چرا که همه خيرات و فضايل از جنود، لشکريان و خادمان عقل کاملند. (49)

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشجوي دکتري فلسفه تطبيقي.
2-reason
3-rationalism
4-empiricism
5-intellectual education
6- افلاطون، مجموعه آثار، ج1، ص 76.
7- همان، ج2، ص 1055.
8- Logos
9- ارسطو، متافيزيک، ص 9.
10- نصر، سيد حسين، سنت عقلاني اسلامي در ايران، ص 426.
11- بعضي فلاسفه غرب مانند کانت بنياد فلسفه اخلاقش را بر همين عقل مشترک (Common reason) قرار داده اند:
(Kant,Immanuel, Practical Philosophy p. 58)
12- ملاصدرا، رساله سه اصل، ص 7 و 11.
13- همو، مفاتيح الغيب، ص 190.
14- همو، شرح اصول کافي، ج2، ص 53.
15- همو، الشواهد الربوبية، ص 120.
16- همان، ص 35.
17- از جمله کانت که عامل کرامت ذاتي انسان را عقل مي داند و براساس آن فرمول « احترام به کرامت اشخاص » را صورتبندي کرده است:
Kant ,Immanuel, OP, Cit.p.80
18- طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج13، ص 152.
19- ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج9، ص 118.
20- همانجا.
21- همان، ص 119.
22- همان، ص 165- 167.
23- رساله سه اصل، ص 7 و 11.
24- همان، ص 63.
25- الاسفار الاربعة، ص 11.
26- جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، ج1، ص 74.
27- داوري، رضا، « انسان و فلسفه »، مجموعه مقالات دهمين همايش بزرگداشت ملاصدرا، ص 4.
28- ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفي، ص 361.
29- الاسفار الاربعة، ص 398.
30- ملاصدرا، اسرار الآيات، ص 133.
31- رساله سه اصل، ص 15.
32- از جمله فلسفه کانت.
33- الاسفار الاربعة، مفاتيح الغيب، الشواهد الربوبية، شرح اصول کافي و المبدأ و المعاد.
34- الاسفار الاربعة، ج9، ص 165- 167.
35- در مرتبه و درجه يي بالاتر نفس « صراط الله » است و عين طريق. ( الشواهد الربوبية، ص 43، 61 و 62 )
36- الاسفار الاربعة، ج3، ص 339.
37- همان، ج1، ص 314.
38- مطابق حديثي از امام صادق (عليه السلام): « العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان » ( اصول کافي، ج1، حديث 3 ).
39- اسرارالآيات، ص 138.
40- شرح اصول کافي، ج1، ص 532.
41- همان، ص 325- 494.
42- الاسفار الاربعة، ج8، ص 357.
43-در حالي که کتابهاي آسماني پيشين چنين نيستند.
44- جوادي آملي، عبدالله، سرچشمه انديشه، ج4، ص 74.
45- نوري همداني از مراجع تقليد مي گويد: متأسفانه در جامعه امروز ادعاهاي دروغين و خرافات زياد شده است و ما نبايد بدون دليل و برهان قاطع، هيچ ادعايي را بپذيريم. ( فارس 78/8/28 )
46- اسفارالاربعة، ج1، ص11.
47- همان، ج9، ص 118.
48- در تفکر امام خميني، نيز، « انسانيت » فداي هيچ چيز حتي پيشرفت مادي و امنيت هم نمي شود ( اصول و مباني کرامت انسان، 1386، نشر عروج، ج1، ص 158 ).
49- شرح اصول کافي، ج1، ص 325- 494.

منابع تحقيق:
1- ارسطو، متافيزيک، ترجمه شرف الدين خراساني، تهران، حکمت، 1384.
2- افلاطون، مجموعه آثار، ترجمه لطفي، تهران، خوارزمي، 1380، ج1.
3- ــــ ، مجموعه آثار، ترجمه لطفي، تهران، خوارزمي، 1380، ج2.
4- جوادي آملي، رحيق مختوم، قم، اسراء، 1375، ج1.
5- ــــ ، سرچشمه انديشه، قم، اسراء، 1383، ج4.
6- داوري، رضا، « انسان و فلسفه »، مجموعه مقالات دهمين همايش بزرگداشت ملاصدرا، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1386.
7- ملاصدرا، اسرارالآيات، تحقيق سيد محمد موسوي، تهران، حکمت، 1385.
8- ــــ ، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383، ج1.
9-ــــ ، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383، ج3.
10-ــــ ، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383، ج8.
11-ــــ ، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1383، ج9.
12- ــــ ، رساله سه اصل، تصحيح سيد حسين نصر، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381.
13-ــــ ، رسالة في اتحاد العاقل و المعقول، تصحيح بيوک عليزاده، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1387.
14-ــــ ، شرح الاصول الکافي، تصحيح رضا استادي، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1384، ج1.
15- ــــ ، شرح الاصول الکافي، تصحيح سيد مهدي رجايي، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1385، ج2.
16-ــــ ، الشواهد الربوبية في المناهج السلوکية، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا.
17-ــــ ، مجموعه رسائل فلسفي، تصحيح حامد ناجي اصفهاني، تهران، حکمت، 1375.
18-ــــ ، مفاتيح الغيب، تصحيح نجفقلي حبيبي، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1386.
19- طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1417، ج13.
20- نصر، سيد حسين، سنت عقلاني اسلامي در ايران، ترجمه سعيد دهقاني، قصيده سرا، 1383.
21- Kant Immanuel, Practical Philosophy, Cambridge university Press (1996)

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول