نويسنده: دکتر علي بحراني پور (1)




 

تصوير جامعه، اقتصاد و راه هاي مواصلاتي حوزه ي اروندرود در سفرنامه ي ناصرخسرو

چکيده

منطقه ي ساحلي حوزه ي اروند رود، در سواحل منطقه ي رأس خليج فارس، خطه ي سرسبزي بود که هم از حيث کشاورزي و هم از نظر دريانوردي و ترانزيت، انبارداري و توزيع و تقسيم کالاهاي تجاري بين المللي به خرد و کلان ( عمده و تک فروشي ) و ارتباط ميان بغداد عباسي با بازارهاي هند و چين و مغاص هاي مرواريد در بحرين و منابع دامپروري و کشاورزي در «لحسا»، منطقه ي مهمي به شمار مي رفت. با اين حال کمتر در مطالعات تاريخ خليج فارس مدنظر قرار گرفته است. نوشته ي حاضر تلاشي است براي ترسيم تصويري کلي از حيات اجتماعي و اقتصادي منطقه و تعيين جايگاه اروندرود در توسعه ي تاريخي آن جا. بخش « لحسا » و « بحرين » نيز به آن افزوده شده است تا ضمن ترسيم راه هاي زميني منتهي به آن، نوعي مقايسه ميان اقليم خشک و منزوي لحسا، با منطقه ي پوياي حوزه ي اروندرود، در روزگار آرامش پس از طوفان نهضت قرمطيان (قرن 5 هـ ق) به دست داده شود و بخشي از تاريخ ناگفته ي منطقه روشن گردد.

واژگان کليدي:

ناصرخسرو، سفرنامه، اروندرود، بصره، ابله، خشاب، عبادان، لحسا.

درآمد

منطقه ي رأس خليج فارس، تفاوت جغرافيايي عمده اي با ساير مناطق ساحلي داشت. هم از آن نظر که پايانه ي راه دريايي هند از طريق خليج فارس به سمت عراق بود، هم مبدأ نوعي نظام مواصلات رودخانه اي بود که کالاهاي تجاري عمده ي بين المللي هند و چين در بنادري چون « مهروبان »، « بصره » و « ابله »، به تجارتي خردتر و مبتني بر بسته هاي کوچک تر کالاهاي تجاري تقسيم شده و از طريق شبکه اي از رودخانه ها، با قايق ها و زورق ها و بلم ها توزيع مي گرديد. البته اهميت توليدي و خدماتي منطقه، خاصه از نظر توليد خرما، صنايع دستي از جمله: حصير و سفالينه، ماهي و تأمين آب و خوراک مورد نياز مسافران دريا و تعميرات احتمالي کشتي ها را نيز نبايد از نظر دور داشت؛ خاصه آنکه داراي رودخانه هاي بزرگي چون دجله، فرات، کارون و اروند با آب شيرين فراوان، زمين هايي گسترده با خاک رس و آبرفتي و هوايي کمابيش مرطوب است؛ شرايطي که زمينه ي مساعدي براي کشاورزي فراهم مي ساخت.

لحسا و بحرين

ناصرخسرو،

در ميانه ي سفرهاي خويش، پس از زيارت مکه، از راه طائف، حصارک، خانه ي ليلي، ثريا، جزع، حص بني حسير، سربا، فلج، يمامه به لحسا رسيد.
وي لحسا را نسبت به بيابان هاي اطراف، شهري با چشمه هاي متعدد، وسيع و چندان پرجمعيت يافته بود که در شهر بيش از بيست هزار مرد سپاهي و سي هزار بنده ي درم خريده ي زنگي و حبشي وجود داشت (2). اعداد مذکور در فهم جمعيت شناسي تاريخي منطقه سودمند تواند بود، چنانکه در جدول شماره ي 1 آمده است، اگر فرض شود که هر خانواده به طور متوسط سه برده ( يک مرد براي کارهاي سنگين، يک زن براي امور خانه و يک نوجوان براي پادويي ) مي داشت، مي بايست ده هزار خانواده در لحسا وجود داشته باشد. طبق رسوم قديم خانواده ها، هر يک مرد به طور متوسط پنج تن اعضاي خانواده داشت، پس طبق همان الگوي خانواده، اعضاي خانوارها، شامل: جمعيت پنجاه هزار تن مي شد که با افزودن ايشان به سپاهيان، جمعيت کلي منطقه به حدود صد و ده هزار تن مي رسيد.

جدول1: جمعيت حدودي منطقه ي لحسا در اواسط قرن 5 هـ ق

بردگان

سران خانوار

اعضای خانوارها

سپاهیان

جمع کل

30000

10000

50000

20000

110000


اشاره ي ناصرخسرو به رواج مذهب « بوسعيدي » احتمالاً اشاره به مذهب قرمطي دارد که ابوسعيد حسن قرمطي، در 301 هـ ق در بحرين آغاز به ترويج آن کرد. ناصرخسرو آنان را به سبب به جاي نياوردن نماز و روزه سرزنش نموده است. برخي محققين معتقدند که ابوسعيد، طي تجديد نظري در فروع اسلام، روزه را حذف و نماز را به روزانه دو مرتبه کاهش داده بود (3) و نيز جالب است که ناصرخسرو خود را شيعه ي نزاري مذهب معرفي مي کند، اعتقاداتِ قرمطيانِ لحسا را مانند بدويان، نزديک به بي ديني معرفي کرده است. توجه وي به اعتقادات عاميانه ي قرمطيان لحسا، از جمله افسانه ي بازگشت و زنده شدن ابوسعيد و اسبي که به اين منظور همواره برکنار گور وي مهيا داشته اند، از نظر مردم شناسي تاريخي و هم چنين علم ملل و نحل، نکاتي ارزنده است.
اشاره ي ناصرخسرو به حضور تاجري ايراني به نام علي بن احمد، در لحسا که برخلاف قرامطه، حاجيان و مسافران را گرامي مي داشت و توجه وي به رژيم غذايي مردم لحسا، قوانين حاکم بر آسياب ها و نظارت حکومت بر فعاليت هاي آن ها، نظام پولي و پرداخت ها که با استفاده از فلز سرب در زنبيل هايي با اندازه ي مخصوص (شش هزار درمسنگ در هر زنبيل)، صورت مي گرفت، توليد و صادرات فوطه (پارچه ي لنگ) از لحسا به بصره و نيز حذف ماليات عشور از عهده ي رعيت نکاتي است، که تصوير درخشاني از لحسا در تاريخ اقتصادي خليج فارس نشان مي دهد.
در آن روزگار، بحرين در ميانه ي نخلستان هايي واقع در هفت فرسنگي مشرق لحسا و از مراکز صيد مرواريد و تابع سلاطين لحسا ( از جمله ابوطاهر قرمطي ) بود. يک دوم مرواريدهاي صيد شده ي آن جا، به عنوان ماليات به سلطان داده مي شد. بحرين در کنار مراکز تجاري دريايي مهمي چون « عمان »، « کيش » و « مکران » در شمال شرقي، « عدن » در جنوب، « فارس » در مغرب و « قطيف » در شمال قرار داشت که به ذکر نامي از آن ها اکتفا شده است (4).

بصره: شهرسازي، اقتصاد و نظام آب رساني

ناصرخسرو

پس از پيمودن بيابان ميانه « يمامه » و « لحسا »، در 20 شعبان 443 هـ ق، وارد بصره شد. فضاي نوشته هاي ناصرخسرو که تا اين قسمت از توصيف شکايت آميزِ نواحي بياباني انباشته است، ناگهان در بصره به شرح مشتاقانه ي سرسبزي و وفور نعمت تغيير مي يابد. اين امر در نوشته هاي جهانگردانِ ديگر از جمله ادريسي نيز به چشم مي خورد (5).
در آن زمان بصره را دژي دربرمي گرفت که در نقطه اي در مجاورت اروندرود به پايان مي رسيد و دو کانال بزرگ به نام هاي « نهر معقل » و « نهر اُبلّه » بصره را از شرق و غرب در بر مي گرفتند، سپس انشعاباتي از رودخانه جداشده، شبکه ي وسيع و منظم نهرهايي را پديد مي آوردند که به کار آبياري نخيلات و قايقراني مي آمدند.
در ميانه ي قرن چهارم هجري، درون شهر بصره هنوز آثار ويراني چنان بوده است که ميان هر دو محله به مقدار نيم فرسنگ آوار بر جاي مانده بود (6). به نظر مي رسد اين ويرانه ها گذشته از قيام زنگيان و غارت بصره در سال 257 هـ ق (7)، يادگار حملات ابوطاهر سليمان بن حسن بن بهرام جنابي ( گناوه اي قرمطي )، در سال 311 هـ ق بوده است (8)؛ چنانکه منشأ ضرب المثل « بعد خراب البصره » در ادبيات شد که معادل فارسي آن « نوش داروي بعداز مرگ سهراب » است.
بصره در زماني که ناصرخسرو به آن وارد شد، ساختمان هايي بسيار استوار، جمعيتي کثير و اميري ثروتمند چون ابن ابوکاليجار ديلمي داشت (9). جالب است که سلجوقيان هنوز با برخي اخلاف ديلميان رفتاري احترام آميز داشته و قدرت ايشان را به رسميت مي شناختند (10). بخش عمده ي رونق کشاورزي، نخلداري و مواصلات رودخانه اي بصره مديون شبکه ي وسيع انهار( جوي ها ) بود، چنانکه ابوالقاسم بن احمد جيهاني، که در روزگار المقتدر عباسي، در سال 320 هـ ق، در راه مکه از بصره ديدن مي کرد، شنيده بود که در زمان امارت بلال بن ابي برده (118 هـ ق )، بصره داراي 100 هزار نهر، از جمله 20 هزار نهر قابل کشتيراني بوده است. از اين گذشته، جيهاني خود ديده بود که در فاصله ي يک پرتاب تير، تعداد زيادي نهرهاي قابل قايقراني وجود داشته است که هر يک معمولاً به نام حفّارانِ خويش ناميده مي شدند (11). در آن روزگار بصره را سدّي به ارتفاع 10 گز از نفوذ آبِ شط العرب (12) به هنگام مد، محفوظ مي داشته است، ناصرخسرو، در اين باره به توجيه و تبيين علمي جزر و مد تحت تأثير حرکات ماه و خورشيد مي پردازد، که نشان از روحيه ي علمي و فلسفي اسماعيلي اوست (13). ليکن نام نهرها را با دقت ذکر نکرده است، اما در وصف توابع بصره، به دليل هم نامي انهار با نواحي مجاورشان، به برخي از آن ها اشاره کرده است.

جدول 2: توابع و جوي هاي بصره در اواسط قرن 5 هـ ق

بخش مرکزی

توابع (جوی ها و آبادی ها)

بصره

حشان (حسان؟)، شربه (ثربه؟)، بلاس (ببلاس؟)، عقر- میسان (عقر صبیان؟)، المفتح(المقیم)، الجونه (الحوئث؟)، جزیره العظمی، مسرفال(مسرقان)، الشریر (السریرک؟)، جزیره العرش الحمیده (جزیره ابن الغنیمه)، جوبره المفردات (جزیرات المنفردات)(14)



امروزه نيز همان نظام آبياري و رودخانه نَوَردي در نخلستان ها و روستاهاي بصره تا آبادان برقرار است و کشاورزان محاسبات سنتي دقيقي براي طلوع و زوال حرکات ماه ( غره و سلخ ) را انجام مي دهند و مهارت، علوم و فرهنگ سنتي و محلي ويژه اي براي بستن و بازکردن انهار، براي آبياري، ماهيگيري، پيله وري، حمل و نقل رودخانه اي در نهرهاي مذکور را به کار مي گيرند. حتي تا دهه هاي اخير، آداب، عادات، شيوه ي معاشرت و بازي هاي ويژه اي در فضاي نهرهاي ميانه ي نخلستان رواج داشت که بخش عمده اي از فرهنگ و هويت محلي مناطق مورد بحث را شکل مي داد.
در نيمه ي قرن پنجم، بصره هنوز شهري ثروتمند بود، چنانکه زني از تاجران بصره براي خنثي کردن گردابي در دهانه ي نهر ابله چهارصد کشتي پر از الوار نخل را در آن نقطه غرق کرده بود (15). به نوشته ي ناصرخسرو در بصره سه بازار موقتي، هر يک در ساعات خاصّي از روز برپا مي شد که « سوق الخزاعه »، « سوق عثمان » و « سوق القدّاحين » نام داشتند و حواله هاي صرافان به جاي سکه ها در آن جا کاملاً رايج بود. به نظر مي رسد که قيمت ها در اين بازارها گران بوده است، چنانکه، دو دست جامه ي نيکو را به سي دينار مي فروخته اند و نيز کرايه ي دو شتر و دستمزد يک راهنما براي پيمودن فاصله ي دويست فرسنگي « فلج » ( محلي در نزديکي يمامه ) تا بصره، نيز سي دينار بود. در حالي که قيمت يک شتر در « فلج » بيش از دو سه دينار و کرايه ي آن بيش از يک دينار نبود (16). شايد دليل اين امر صرف نظر از رواج حمل و نقل رودخانه اي نسبت به کاروان هاي زميني، کميابي شتر در اقليم مرطوب و شرجي رأس خليج فارس بوده باشد. همين امر موجب بالارفتن کرايه ي حمل و نقل زميني کالا و گران شدن قيمت ها در بصره مي شد. البته قدرت خريد بالا و سطح عمومي رفاه و درآمد سرانه ي مردم بصره را نيز به آن عوامل بايد افزود:

جدول3: هزینه ی سفر و اقامت مسافران در بصره در اواسط قرن 5 ه ق

                   هر دست جامه ی مرغوب

15 دینار

کرایه ی یک جفت شتر و یک راهنما ( مُکاری ) در مسیر بصره- یمامه

30 دینار مغربی

یک خورجین کتاب

چند ( 5- 3 ) در هم سیاه

خرج حمام دو نفر

چند (5-3) در هم سیاه ( نقره نامرغوب)

جمع

حدود 46 دینار


شهر بصره و در واقع حوزه ي اروند رود، از نظر مذهبي و فرهنگ عامه همواره چهره ي متنوع و ويژه اي داشته است. ديدگاه شيعي ناصرخسرو موجب توجه وي به مظاهر تشيع از جمله وجود سيزده قدمگاه امام علي(ع) در بصره شده بود که گويا همگي يادگار وقايع پس از جنگ جمل ( 36 هـ ق ) بوده اند و در روزگار ناصرخسرو، فولکلور خاصي درباره ي آن ها ميان عامه ي مردم شايع بوده است (17).

اُبُلّه: بندري مواصلاتي- ترانزيتي

بندر باستاني اُبُلّه، که برخي آن را بازمانده ي بندر « آپولوگوس » (8)، از عهد اسکندر مي دانند، گرچه از زمان حملات عتيبه بن غزوان، سردار عمر بن الخطّاب، رونق خود را به نفع بصره ي جديدالتأسيس از دست داد (19)، اما در زمان ناصرخسرو ( 433هـ ق ) همچنان منطقه اي آباد در جزيره اي مربع شکل در ميان نهر ابلّه، نهر معقل، شاطي عثمان و شط بزرگ ( دجله و فرات ) و شهري داراي قصرها، بازارها، مساجد و کاروانسراهاي بزرگ بود. مردم ثروتمندش همچنان در تأمين امنيت و بهبود راه هاي تجاري آبي مي کوشيدند (20) و نهرهاي فراواني از رودخانه ها جداکرده بودند که هر يک به اندازه ي رودي بود.

عبادان و خشاب: فانوس هاي دريايي و پايگاه هاي درياباني

ناصرخسرو در اواسط شوال 443هـ ق، پس از پيمودن چهار فرسنگ بر بستر نهل ابلّه و گذشتن از ميان باغ ها، نخلستان ها و کاخ هايي که بي وقفه تا ابلّه امتداد داشت، به « شاطي عثمان » در مقابل ابلّه رسيد و در 17 شوال با نوعي کشتي بزرگ به نام « بوصي » به عبادان رفت. عبادان، جزيره ي کوچکي در ميانه ي رودخانه بود که در هنگام بالا آمدن مدّ آب، موج به ديوار شهر مي کوبيد و محلي براي توليد حصيرهاي مشهور صادراتي عبادان و خوراک مورد نياز کشتي ها بود. جالب است که آب اروندرود فرسنگ ها پس از دهانه و دلتاي اروند در درون آب خليج فارس، هنوز آبي شيرين و قابل نوشيدن بود (21).
وي فاصله ي ميان ابلّه و عبادان را ذکر نکرده، اما ابن خردادبه، مسير عبادان تا بصره را 12 فرسنگ دانسته است (22). بنابراين با احتساب راه چهار فرسنگي بصره تا ابلّه، مي توان حدس زد که فاصله ي ابلّه تا عبادان هشت فرسنگ بوده است. ناصرخسرو عبادان را جزيره اي در درياي محيط خوانده است (23) و ميان نام درياي پارس و درياي محيط ( اقيانوس هند ) تفاوت چنداني ننهاده است. همچنين از شطِ دو شاخه اي که جهات ديگر عبادان را در بر مي گرفته، سخن گفته است که بي گمان مراد از آن اروندرود و بهمنشير بوده است.
يکي از مهم ترين نهادهاي مربوط به دريانوردي در رأس خليج فارس، نوعي فانوس و قرارگاه دريايي موسوم به « خشاب » بود. برخي محققين با استناد به سفرنامه ي نئارخوس، درياسالار اسکندر مقدوني، سابقه ي اين فانوس هاي دريايي را به اواخر هخامنشيان مي رسانند (24). گويا کبوتراني بر فراز خشاب ها براي انتقال اخبار نيز نگهداري مي شده اند (25). درباره ي واژه ي خشاب، « خوشاب » يا « خشبات » نيز نظرهاي متفاوتي وجود دارد. برخي خشاب را به تناسب جنس چوبي فانوس هاي دريايي، از ريشه ي عربي خشب به معني چوب (26) و بعضي ديگر اين واژه را برگرفته از واژه ي فارسي « خوش آب » به معني آب خوب و مناسب براي کشتي راني دانسته اند (27). چنانکه امروزه نيز در سواحل خليج فارس اصطلاح « آب نوش و بادخوش » به معني آب و باد مناسب براي کشتي راني بسيار رايج است.
اطلاعات ناصرخسرو درباره ي خشاب ها، که علاوه بر مشاهداتش احتمالاً مبتني بر مواردي است که آن را از زبان مردان دريا شنيده است، نسبت به ديگر منابع، قديمي تر، گوياتر و مفصّل تر است. او مي نويسد اين فانوس ها را، بازرگان يا سلطاني بنا کرده بود. هدف او از بناي آن جلوگيري از به گِل نشستن کشتي ها در آب هاي کم عمق، راه يابي در دريا و نيز مبارزه با دزدي دريايي بود. « خشاب » در واقع قرارگاه ها و فانوس هاي دريايي بودند که در مصب اروند و از عبادان بر طول ساحل خليج فارس تا بندر مهروبان تا فرسنگ ها ادامه داشتند و ناصرخسرو از کنار آن ها به بندر مهروبان و از راه زميني از « ارغان » ( ارّجان، بهبهان امروز ) و « خان لنجان » به سمت اصفهان رفته است. اين قرارگاه ها، دکل هايي از جنس چوب ساج ( شبيه به منجنيق )، با قاعده اي فراخ و سري تنگ، به ارتفاع چهل گز ساخته مي شدند. سفال و سنگ نيز در تکميل اتاقکي که محل استقرار ديده بان بود، به کار مي رفت و چراغي شب هنگام در درون آبگينه برافروخته مي شد (28)، تا هم کشتي ها را از ورود به آب هاي کم عمق آن نقاط و به گِل نشستن، باز دارد و هم حملات دزدان دريايي را دفع کند يا آن را به نگهبانان و ناويان اطلاع دهد (29). در منابع، به قايق هايي نيز اشاره شده است که براي تردّد ديده بانان در زير خشاب ها نگاه داشته مي شدند (30).

برآمد

منطقه ي رأس خليج فارس، خاصه حوزه ي اروند رود در دوره ي ثبات اوايل عهد عباسيان، دوره اي از رونق و آباداني را تجربه کرده بود. اما آشوب هايي چون قيام زنگيان، برآمدن بريديان و کشاکش هاي ناشي از نهضت قرمطيان ويراني و آشوب را در منطقه به بار آورد. روايت ناصرخسرو، تصويري زنده از روند عادي شدن و بازسازي ويراني هاي ناشي طوفان هاي حوادث تاريخي مذکور است، که بي شباهت با تاريخ کنوني منطقه پس از جنگ تحميلي و بي ثباتي منطقه در جنگ هاي اخير در حوزه ي عراق نيست. به نظر مي رسد در روزگار ناصرخسرو ( اواسط قرن پنجم هـ ق )، مديريتي براي ترميم ويراني ها و حل مسايل ناشي از آن و نوعي اشتراک مساعي توسط تاجران و دولت مردان محلي صورت گرفته بوده تا راه هاي دريايي بهبود يابند و امکانات و ايمني در اختيار کشتي ها قرار گيرد تا تجارت دريايي به عنوان شاهرگ توسعه ي منطقه احيا گردد. از سوي ديگر سياست گزاران محلي در پي توسعه ي فعاليت هاي توليدي در منطقه، خاصه توليد خرما و مواد غذايي از طريق ترميم شبکه ي آب رساني از طريق آن ها بوده اند. امري که نتايج آن در توسعه ي جمعيت منطقه و بالا رفتن قيمت ها به عنوان شاخصي براي قدرت خريد و سطح زندگي مردم محلي هويدا گرديد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد چمران اهواز.
2. قبادياني مروزي، ناصرخسرو:
سفرنامه ي ناصرخسرو قبادياني مروزي، به کوشش محمد دبيرسياقي، چاپ هفتم، تهران: زوّار، 1381، صص 8-147.
3. رائين، اسماعيل:
دريانوردي ايرانيان در دوران اسلامي، ج2، تهران: بي نا، 1350، ص 292.
4. قبادياني، پيشين، صص 152-149.
5. الأدريسي، محمد بن عبدالله:
نزهه المشتاق في اختراق الآفاق، بيروت: ج1، عالم الکتب، 1989، ص 385.
6. قبادياني، پيشين، ص 154.
7. بليانف، ي.آ:
«قيام زنگيان در روزگار خلفاي عباسي»، سه مقاله درباره بردگي، ترجمه ي سيروس ايزدي، تهران: اميرکبير، 1356، ص 8-51.
8. الخليفه، ميّ محمد:
من سواد الکوفه الي البحرين، القرامطه من فکره الي دوله ( دل ايرانشهر )، بيروت: موسسه العربيه للدراسات و النشر، 1999، صص 283- 279.
9. قبادياني، پيشين، صص 4-153.
10. چنان که سلطان محمود بن محمد سلجوقي، امير عضد الدين علاء الدوله ابوکاليجار گرشاسف بن مؤيد الدوله علي ابن فرامرز بن علاء الدوله ديلمي را همچون برادر در خدمت خود نگاه مي داشت (بنداري اصفهاني، فتح بن علي: زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه ي محمدحسين جليلي، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1356، ص 154.
11. جيهاني، ابوالقاسم بن احمد:
اشکال العالم، ترجمه ي علي بن عبدالسلام کاتب، به کوشش فيروز منصوري، مشهد: شرکت به نشر و آستان قدس رضوي، 1368، صص 7-96.
12. در اينجا منظور از « شط العرب »، تنها آن بخش از رودخانه است که پس از پيوند دو رود دجله و فرات در کشور عراق کنوني جريان دارد اما پس از پيوستن رودخانه کارون به آن در مرز کنوني ايران و عراق، « اروندرود » ناميده مي شد ( قبادياني، پيشين، 159 ).
13. قبادياني، پيشين، صص 159-158.
14. همان، ص 160.
15. همان، ص 160.
16. همان، صص 6-144.
17. همان، ص 157.
18. Apologos.
19. رضواني، محمداسماعيل:
«بنادر تاريخي خليج فارس از ابله تا خرمشهر»، نشريه ي بندر و دريا، سال اول، شماره ي دوم، ارديبهشت 1364، ص 41.
20. قبادياني، پيشين، صص 160-159.
21. همان، ص 161.
22. ابن خردادبه:
المسالک و الممالک، ترجمه ي حسين قره چانلو، تهران: ناشر مؤلف، 1370، ص 13.
23. قبادياني، پيشين، ص 161.
24. فرشاد، مهدي:
تاريخ مهندسي در ايران، چاپ سوم، به کوشش محمد رئيسي، تهران: بلخ، 1376، ص 215.
25. شيباني (ابن الفوطي)، کمال الدين عبدالرزاق بن احمد:
الحوادث الجامعه، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1381، ص 134.
26. جلالي عزيزيان، حسن:
تاريخ آبادان در روزگار اسلامي، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدسي ، 1377، ص 100.
27. شوشتري، محمدعلي:
« خليج فارس و باستاني ترين فانوس هاي دريايي جهان »، مجله باستان شناسي و هنر ايران، شماره ي پنجم، بهار و تابستان 1349، ص 14.
28. قبادياني، پيشين، صص 7-162.
29. الحموي، ياقوت بن عبدالله:
معجم البلدان، بيروت، دارالفکر، بي تا، ص 1018.
30. الحميري، ابي عبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالمنعم:
الروض المطار في خبر الاقطار، تصحيح احسان عباس، بيروت: مکتبه لبنان، 1975، ص 180.

کتابنامه : 1. ابن خردادبه:
المسالک و الممالک، ترجمه ي حسين قره چانلو، تهران: ناشر مؤلف، 1370.
2. الأدريسي، محمد بن عبدالله:
نزهه المشتاق في اختراق الآفاق، بيروت: عالم الکتب، 1989.
3. بليانف، ي. آ:
« قيام زنگيان در روزگار خلفاي عباسي »، سه مقاله درباره ي بردگي، ترجمه ي سيروس ايزدي، تهران: اميرکبير، 1356.
4. بنداري اصفهاني، فتح بن علي:
زبده النصره و نخبه العصره؛ تاريخ سلسله سلجوقي، ترجمه ي محمدحسين جليلي، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1356.
5. جلالي عزيزيان، حسن:
تاريخ آبادان در روزگار اسلامي، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدسي، 1377.
6. جيهاني، ابوالقاسم بن احمد:
اشکال العالم، ترجمه ي علي بن عبدالسلام کاتب، به کوشش فيروز منصوري، مشهد: شرکت به نشر و آستان قدس رضوي، 1368.
7. الحموي، ياقوت بن عبدالله:
معجم البلدان، بيروت: دارالفکر، بي تا.
8. الحميري، ابي عبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالمنعم:
الروض المعطار في خبر الاقطار، تصحيح احسان عباس، بيروت: مکتبه لبنان، 1975.
9. الخليفه، مي محمد:
من سواد الکوفه الي البحرين ( القرامطه من فکره الي دوله ) ( دل ايرانشهر )، بيروت: الموسسه العربيه للدراسات و النشر، 1378/1999.
10. رائين، اسماعيل:
دريانوردي ايرانيان در دوران اسلامي، ج2، تهران: بي نا، 1350.
11. رضواني، محمداسماعيل:
« بنادر تاريخي خليج فارس از ابله تا خرمشهر »، نشريه ي بندر و دريا، سال اول، شماره ي دوم، ارديبهشت 1364.
12. شوشتري، محمدعلي:
« خليج فارس و باستاني ترين فانوس هاي دريايي جهان »، مجله باستان شناسي و هنر ايران، شماره ي پنجم، بهار و تابستان 1349.
13. شيباني ( ابن الفوطي )، کمال الدين عبدالرزاق بن احمد:
الحوادث الجامعه، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1381.
14. فرشاد، مهدي:
تاريخ مهندسي در ايران، چاپ سوم، به کوشش محمد رئيسي، تهران: بلخ، 1376.

منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول