نويسنده: محبوبه البرزي (1)




 

مقدمه

خلاقيت (2) بعنوان يک نياز فردي و اجتماعي از ديرباز مورد توجه محققان، نظريه پردازان و متخصصان بوده است. اينکه اين سازه ي اساسي و مهم چگونه تحقيق و تعريف شود، در طول تاريخ تغييرات اساسي بنياديني يافته است. در اين راستا دهه ي 1950 نقطه ي عطف در تحقيقات خلاقيت بشمار مي آيد. در اين دهه گيلفورد (3) ( 1967 ) با تأکيد بر محدوديتهاي آزمونهاي هوشي مبني بر اندازه گيري و سنجش استعدادهاي انساني و مطرح کردن تفکر واگرا (4) حوزه ي جديدي در تحقيقات خلاقيت ايجاد کرد. پيش از اين تصور بر آن بود که خلاقيت، تواناييي است که مخصوص عده يي خاص مي باشد و قابليت آموزش و پرورش ندارد ( والاس (5)، 1926؛ رامر (6) و برولين (7)، 1999؛ سيمونتون (8)، 1984 ) اين ديدگاه موجب محدود شدن بسياري از تحقيقات و پژوهشها در خلاقيت گرديد. اما امروزه بر مبناي عقايد مطرح شده توسط گيلفورد و بسياري از نظريه پردازان اعتقاد بر آن است که خلاقيت، تواناييي است که قابليت آموزش و پرورش دارد و هر فردي متناسب با ظرفيت و توانمندي خود از آن برخوردار است ( سلتزر (9) و بنتلي (10)، 1999؛ استرنبرگ (11)، 1988؛ رنزولي (12)، 1999 ). تسلط اين ديدگاه بر پژوهشها و تعاريف خلاقيت نتايج مفيدي در برداشت از جمله ارائه ي رويکردها و مدلهاي نظري متفاوت از خلاقيت که خود منجر به ايجاد و توسعه ي روشهاي متعدد پرورش خلاقيت گرديدند ( اسبورن (13)، 1953؛ سويج (14) و استري (15)، 1990). از مهمترين رويکردها در اين زمينه نظريات روانشناسان شناختي اجتماعي در خلاقيت با عنوان رويکردهاي نظام يافته است که بر نقش تعاملي ويژگيهاي شخصيتي، شناختي و محيطي در پرورش خلاقيت تأکيد دارند ( آمابيل (16)، 1996، کرافت (17)، 2002، هنسي (18)، 2004 ). براساس تعاريف اين گروه از محققان خلاقيت براساس محصول خلاق تعريف مي شود و از دو ويژگي اساسي بداعت و ارزشمندي برخوردار است ( آمابيل، 1996 ). از ديگر نتايج اين ديدگاه بسط مفهوم خلاقيت در حوزه هايي فراتر از هنر و علوم از جمله عواطف بوده است. از جمله عوامل زمينه ساز در بسط مفهوم خلاقيت، پاسخگويي به تناقضات اساسي در ارتباط با نوع فرايندهاي شناختي در افکار خلاقانه، نقش دانش و اطلاعات در بروز افکار خلاقانه و نوع مهارتها و توانمنديهايي موجود در افکار خلاقانه ( خاص يا عام ) بوده است ( فينک (19)، وارد (20) و اسميت (21)، 1992 ).

1- خلاقيت عاطفي (22)

تا سالهاي اخير عواطف بعنوان پاسخهاي بيولوژيکي اوليه که ناشي از برانگيختگي فيزيولوژيکي بودند تعريف مي شدند. در اين ديدگاه عواطف و شناخت دو قطب مخالف يکديگر بودند که براساس آن خلاقيت و هوش فرايند ذهني سطح بالا و عواطف فرايندهاي بيولوژيکي، ناخودآگاه و غيرقابل کنترل محسوب مي شدند. سالوي (23) و مآير (24) در سال ( 1992 ) مفهوم هوش عاطفي (25) را بمعناي توانايي هدايت عواطف خود و ديگران بطور صحيح و کاربرد اين اطلاعات براي هدايت فکر و عمل بکار بردند. ارائه ي چنين مفهومي تغييري بنيادي در رابطه ي شناخت و عواطف ايجاد کرد. اين دو محقق عناصر متعددي براي هوش عاطفي مطرح نمودند که عبارتند از:
1- توانايي دريافت عواطف بطور صحيح، بمعناي توانايي تعيين محتواي عاطفي بطور صحيح در تصاوير و چهره ها.
2- توانايي کاربرد عواطف، براي افزايش تفکر که بر کاربرد عواطف بعنوان منابع اطلاعاتي کمکي در تفکر و تصميم گيري مطرح مي باشد.
3- فهم و برچسب زدن به عواطف بر نامگذاري مناسب عواطف متمرکز است.
4- تنظيم عواطف در خود و ديگران بمعناي اداره ي مؤثر احساسات در خود و ديگران که موجب افزايش بهزيستي در خود و ديگران مي گردد.
همزمان با ارائه ي مفهوم هوش عاطفي، آوريل (26) ( 1999، 1994، 1980، 2002 ) ، آوريل و نانلي (27) ( 1992 ) و آوريل و توماس نالز (28) ( 1991 ) مفهوم خلاقيت عاطفي را مطرح نمودند. بر اساس نظر اين انديشمندان خلاقيت عاطفي به توانايي يا ظرفيت فرد براي خلاق بودن در عواطف تعريف شده است. براساس نظر آوريل و نانلي ( 1992 ) عواطف بيش از آنکه محصول نيروهاي بيولوژيکي باشند شکلي از تعاملات اجتماعي هستند که توسط هنجارها و قواعد اجتماعي ساخته مي شوند. در اين راستا سه قانون بر شکل گيري و بروز عواطف در افراد حاکم مي باشد. براساس قانون اکتساب عواطف شناخته شده و استاندارد در يک فرهنگ و جامعه توسط افراد آن فرهنگ آموخته مي شود. افراد در يک جامعه نياز به دروني کردن عواطف پذيرفته شده براي ايجاد ارتباطات مؤثر با ديگران دارند در غير اينصورت نوعي بي نظمي و اختلال در ارتباطات ايجاد مي شود. در قانون دوم که قانون تهذيب است هر فرد نياز به آن دارد که عواطف استاندارد شده را بگونه يي بيان کند که از سوي ديگران مناسب و صحيح شناسايي شود. در نهايت در قانون سوم با عنوان قانون تغيير، افراد ممکن است در زمانهايي در عواطف استاندارد تغييراتي ايجاد نمايند. بفرض ممکن است شما برخي اوقات نوع جديدي از عاطفه را تجربه کنيد که در طبقات عواطف استاندارد شده قرار نمي گيرد مثل تجارب اوج يا عرفاني که مازلو از آن سخن مي گويد. در اين حالت، فرد احساسات و افکاري را که بطور منطقي مخالف يکديگرند، بطور همزمان تجربه مي کند. بفرض در تجارب افراد عارف ترکيبي از عواطف لذت و درد با هم تجربه مي شوند و فرد به اوج مي رسد يا در تجربه ي عشق رنج کشيدن از معشوق براي عاشق لذت بخش است و اين حالتي است که در هر کس وجود ندارد. از ديدگاه آوريل ( 1999 ) افراد در مرحله ي سوم خلاقيت عاطفي را تجربه مي نمايند.
او در تعريف خود از خلاقيت عاطفي بيش از آنکه عواطف را بعنوان متغير ميانجي يا واسطه يي (29) در خلاقيت معرفي نمايد، بر اين باور است که عواطف محصول و نتيجه ي خلاقيت است. در اين نوع نگرش عواطف خود زمينه يي براي خلاقيت هستند. زماني که خلاقيت بعنوان محصول مورد بررسي قرار مي گيرد مي تواند يا شکل عيني و فيزيکي مثل نقاشي داشته باشد يا آنکه مثل حرکات موزون ابتکاري باشد. آوريل با استناد به تعريفي که از عواطف دارد و مراحلي که براي شکل گيري نشانه هاي عاطفي متأثر از باورهاي وجودي و قواعد اجتماعي بيان مي کند، خلاقيت عاطفي را بعنوان خلاقيت يا بداعت در عواطف نه براساس نقش ميانجي گري، بلکه بعنوان محصول خلاقيت معرفي مي نمايد و معتقد است خلاقيت عاطفي توانايي فرد براي احساس و بيان عواطف صادقانه بگونه يي است که نيازهاي درون فردي و برون فردي را برآورده سازد. از ديدگاه وي افراد در توانايي براي تجربه و بيان عواطف بطور خلاقانه تفاوتهاي فردي بسياري دارند. آوريل و نانلي ( 1992 ) در تعريفي که از خلاقيت عاطفي ارائه مي کنند ابعاد و عناصر اين نوع خلاقيت را تعيين کرده اند:
« خلاقيت عاطفي عبارت است از بيان خود ( صداقت ) (30) به روشي جديد ( بداعت ) که براساس آن خط فکري فرد بسط داده شود و روابط بين فردي وي افزايش يابد ( سودمندي )».
در اين تعريف سه اصطلاح کليدي بداعت، صداقت و سودمندي وجود دارد که در واقع تعيين کننده هاي ملاکهاي ارزيابي خلاقيت در حوزه عواطف هستند.

1- بداعت (31)

منظور از بداعت عاطفي بروز عاطفه يي خارج از استاندارد است. براساس شرايط و موقعيت مي توان پيش بيني نمود که بفرض در يک رويداد عاطفي فرد چه نوع عاطفه يي را ابراز دارد. اما گاهي اوقات عواطف غيرقابل پيش بيني و جديدي بروز مي کند که خارج از استاندارد پذيرفته شده است. بر اين اساس بداعت در خلاقيت عاطفي يعني تغيير در عواطف عام و ايجاد عاطفه يي جديد توسط فرد که به دو شکل ايجاد مي شود؛ يا فرد يک پاسخ عاطفي جديد مي دهد يا پاسخهاي عاطفي آشنا را به روشي جديد ترکيب مي کند. بفرض بروز عاطفه يي در روابط بين دو دوست برخلاف شرايط حاکم موجب افزايش نيرومندي ارتباطات دوستانه بين آنان گردد. براساس تعريف آوريل از چگونگي ساخت عواطف توسط قواعد اکتساب، تهذيب و تغيير که در قسمتهاي پيشين گفته شد، هر چه تجربه عاطفي به تغيير و تبديل نزديکتر باشد تا سطح اکتساب و تهذيب، بديعتر است. اين بعد بتنهايي براي خلاقيت عاطفي کافي نيست، زيرا پاسخهاي عاطفي غيرمعمول نشانه هايي از بيماريهاي رواني محسوب مي شوند نه خلاقيت.

2- سودمندي (32)

در تعريفي که آوريل و نانلي از خلاقيت عاطفي ارائه دادند بروز پاسخ عاطفي جديد را منوط به بسط خط فکري و افزايش روابط بين فردي کردند که اين بمعني سودمندي پاسخ عاطفي است. در واقع در اين ملاک صحبت بر سر ارزش پاسخ است. اگر پاسخ ارزش نداشته باشد خلاقانه نيست. در ارتباط با پاسخ عاطفي، آوريل علاوه بر بداعت و سودمندي که ملاکي مهم براي همه ي پديده هاي خلاق هستند بُعد سومي را نيز اضافه مي نمايد که در تعريف ذکر شده از آوريل و نانلي با عنوان « بيان خود » ذکر گرديد و نيز اين با عنوان صداقت در پاسخ عاطفي توصيف مي گردد.

3- صداقت

صداقت نمايانگر ارزشها و باورهاي فردي در پاسخ عاطفي است؛ بدين معنا که ميزان صحت و درستي عاطفه ابراز شده چگونه است. ملاک صداقت در خلاقيت عاطفي بمعناي آن است که يک احساس عاطفي تا چه حد صادقانه و با خلوص بيان مي گردد. فرض کنيد فردي از نقاشي کسي کپي برداري کند، در اينجا دو نقاشي وجود دارد يکي نقاشي کپي و ديگري اصل است. هر دو اين آثار هم نو و هم مناسب هستند ليکن در نقاشي کپي صداقت وجود ندارد و جايزه ي اصلي بايد به نقاشي اصل داده شود. در نقاشي کپي صرفاً شايستگي فني وجود دارد. نقاشي اصل انعکاس دهنده ي ارزشها و باورهاي هنرمند نسبت به دنياست اما نقاشي کپي بدون توجه به اينکه چقدر و چگونه خوب ترسيم شده است يک تقليد از ديگري است و به باورها و ارزشهاي فردي ارتباطي ندارد.
فزون بر سه ملاک ذکر شده، آوريل يک شرط اضافي براي خلاقيت عاطفي با عنوان آمادگي مطرح مي کند. منظور از آمادگي عاطفي ميزان درک و فهم افراد از عواطف خود و تمايلات و انگيزه يي که براي کشف عواطف دارند، مي باشد. وي با الهام از مدل چهار مرحله يي خلاقيت والاس (1926 ) مفهوم آمادگي را مطرح نمود. بر اين اساس آوريل معتقد است ملاکهاي بداعت، سودمندي و صداقت همگي مربوط به مرحله ي چهارم مدل والاس تحت عنوان مرحله ي بازنگري مي باشد؛ بدين معنا که وقتي يک محصول خلاق توليد مي شود بايد تازگي، سودمندي و صداقت آن محصول در اين مرحله مورد ارزيابي قرار گيرد. ليک بهمان اندازه که اين مرحله در فرايند خلاقيت حائز اهميت مي باشد، مرحله ي اول نيز از نظر آوريل که در مدل والاس مرحله ي آمادگي نامگذاري شده داراي اهميت است. اين مرحله نمايانگر ميزان زمان و تلاشي است که براي عواطف صرف شده است.
آنچه عامل تمايز کننده خلاقيت عاطفي از خلاقيت شناختي مي باشد حوزه يي است که خلاقيت در آن بروز مي کند. در خلاقيت شناختي بداعت و سودمندي در حيطه ي شناخت و استدلال مي باشد اما در خلاقيت عاطفي افکار خلاق در حوزه ي عواطف بارز مي شود. خلاقيت شناختي حاکي از قدرت حل مسئله افراد در مسائل مختلف زندگي از جمله تصميم گيريهايي است که با توانمنديها و شايستگيهاي ذهني افراد سروکار دارد. در حالي که خلاقيت عاطفي بيشتر در حيطه ي روابط بين فردي، موقعيتهاي اجتماعي و مسائل هيجاني مطرح مي باشد.

خلاقيت عاطفي در کودکان

براساس پاسخهايي که محققان شناختي به سؤالات و تناقضات اساسي مطرح شده در خلاقيت دادند، نگارنده ي مقاله مدلي پيشنهادي از خلاقيت عاطفي در کودکان براي اولين بار ارائه نموده است. از مهمترين سؤالات و تناقضات مطرح شده توسط بسياري از محققان و نظريه پردازان خلاقيت آن بود که آيا فرايندهاي شناختي افکار خلاقانه خاص هستند يا ويژگي عامي مي باشند که در هر نوع تفکر شناختيي وجود دارند؟
پاسخي که به اين سؤال داده شد آن بود که خلاقيت علاوه بر فرايندهاي شناختي مشابه خود از جمله استدلال، قضاوت و حل مسئله، شامل فرايندهاي شناختي خاصي از جمله بينش و بصيرت نيز مي شود. اين نتيجه، نقش بسياري در تبيين افکار خلاقانه در حيطه هاي مختلف از جمله هنر و علوم داشته است که بر مبناي آن در افراد خلاق علاوه بر اينکه يک سري مهارتهاي عام و مشترک وجود دارد، مهارتها و توانمنديهاي خاصي نيز حاکم است که موجب تفاوت در حوزه يي که خلاقيت در آن ابراز مي شود از جمله هنر، علوم و عواطف مي گردد. بر اين اساس مي توان گفت اشکال مختلفي از خلاقيت وجود دارد که ناشي از فرايندهاي ذهني متفاوتي هستند و باعث ارائه ي پاسخ ها و محصولات مختلفي مي شوند.
بر اين اساس چگونگي خلاقيت عاطفي در کودکان براساس نمودار زير پيشنهاد و توصيف مي شود:
همانگونه که گفته شد در کليه ي افکار و حيطه هاي خلاقانه دو بُعد وجود دارد:
1- مهارتهاي کلي و عام خلاقانه از جمله ريسک پذيري، يافتن راه حلهاي متعدد براي مسائل، قدرت ايده يابي و جستجوي اطلاعات، کنجکاوي براي کسب دانش و تنظيم دانش و در نهايت تحمل ابهام و علاقمندي به مسائل کنکاش برانگيز است که منجر به توانمندي فرد براي حل مسائل بطور خلاقانه مي شود که اين امر در هر حوزه يي چه هنر، چه علوم و چه عواطف مشترک مي باشد.
2- مهارتهاي خاص و ويژه که جوزف (33) و استرين (34) ( 2005 ) در توصيف کودکاني که براي بروز عواطف و تنظيم آن شايستگي دارند، از اصطلاح سواد عاطفي (35) استفاده مي کنند. همانطور که نمودار نشان مي دهد از ديدگاه اين انديشمندان سواد عاطفي داراي دو بخش اساسي شايستگي اجتماعي در زمينه ي ابراز همدلي و مهارتهاي اجتماعي مناسب و شايستگي فردي بمعناي آگاهي فردي از خود، انگيزش دروني و خودتنظيمي است.
زماني که دو بُعد مطرح شده با عنوان مهارتهاي حل مسئله ي خلاق و سواد عاطفي با يکديگر ترکيب شوند زمينه را براي بروز خلاقيت عاطفي در کودکان فراهم مي سازند. بر اين اساس انتظار مي رود کودکاني که خلاقيت عاطفي دارند علاوه بر آنکه بخوبي قادر باشند با عواطف خود را شناسايي، تنظيم و کنترل نمايند بتوانند در موقعيتهاي عاطفي براي بروز و بيان عواطف خود بصورت خلاقانه و کاملاً غيرقابل پيش بيني عمل نمايند. آنان مي توانند عواطف بديع و سودمندي چه براي خود و چه براي ديگران بروز دهند. جوزف و استرين ( 2005 ) در توصيف کودکاني که سواد عاطفي دارند باستناد پژوهشهاي متعدد بر اين باورند که اين کودکان وابستگي ايمن به والدين خود دارند ( توانايي برقراري ارتباطات عاطفي )، قدرت تحمل محروميت و ناکامي دارند ( تنظيم عواطف )، رفتارهاي پرخاشگرانه و درگيريهاي کمتري نشان مي دهند ( هدفمندي عاطفي )، رفتارهاي خودتخريبي کمتري نسبت به ساير کودکان بروز مي دهند و علاوه بر قدرت تمرکز و توجه، توانايي انتخابي بالايي دارند ( کنجکاوي عاطفي ) و در موقعيتهاي مبهم راه حلهاي بديع و سودمندي ارائه مي کنند ( اطمينان از خود ). گزينه آخر تأييدي بر خلاقيت عاطفي کودکان مي باشد.
در ارتباط با رابطه ي بين خلاقيت عاطفي و خلاقيت شناختي در کودکان همانطور که مدل پيشنهادي نشان مي دهد اساس مشترکي بين مهارتهاي خلاقانه يا عام در دو حوزه ي شناخت و عواطف وجود دارد، ليکن آنچه عامل تمايز است حوزه عواطف در خلاقيت عاطفي است که متفاوت از مهارتهاي حوزه ي شناختي مي باشد.
با توجه به اينکه حوزه ي عواطف جزء حوزه هاي متعددي است که در آموزش و پرورش کودکان مورد غفلت قرار گرفته، پرداختن به آن و چگونگي پرورش خلاقيت عاطفي در کودکان همچون خلاقيت شناختي مهم است. در برخورد بزرگسالان با کودکان هميشه آنچه مبهم است عواطف، برخورد صادقانه با آن، پذيرش بي قيد و شرط و در نهايت پرورش آن بوده است. بنابراين پرداختن به چگونگي پرورش خلاقيت عاطفي اهميت بسزايي دارد.

پرورش خلاقيت عاطفي در کودکان

با توجه به ابعاد مطرح شده در خلاقيت عاطفي و نقش مهارتهاي عام و خاص در آن مي توان چگونگي پرورش خلاقيت عاطفي در کودکان را براساس نمودار زير پيشنهاد نمود:
از آنجايي که بيشتر يادگيريهاي کودکان در زمينه هاي متعدد شناختي، انگيزشي، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي در دو مکان بسيار مهم شامل مدرسه و خانواده صورت مي گيرد، بنابراين پرورش خلاقيت عاطفي نيز بايد با ارتباط متقابل و سودمند بين خانه و مدرسه انجام شود. اساس کار در برنامه هاي آموزشي خانه و مدرسه براي پرورش خلاقيت عاطفي کودکان بايد بر پايه دو بُعد اساسي باشد: 1- پرورش مهارتهاي خلاقانه با ابزارهايي همچون قصه، ادبيات، نقاشي، بازي، موسيقي، نمايش خلاق و حرکات موزون مي باشد که اساس کار بسياري از رويکردهاي پرورش خلاقيت از جمله روش بارش مغزي اسبورن ( 1953 )، روش شش کلاه تفکر دي بونو (36) ( 1992 )، روش صورتهاي تطبيقي اسکمپر (37) و روش حل مسئله ي خلاق است. 2- پرورش شايستگيهاي عاطفي است که در آن بر مهارتهاي اجتماعي درون فردي و بين فردي مناسب براي برخورد در موقعيتهاي متعدد تأکيد مي گردد. در اين راستا براي پرورش خلاقيت عاطفي در مدرسه پيشنهاد مي شود از برنامه هاي مداخله يي مناسبي که براي پرورش سواد يا هوش عاطفي مطرح شده است، استفاده گردد. اساس کار در اين برنامه ها شناخت عواطف، تنظيم عواطف، مديريت عواطف و بروز عواطف مي باشد که از جمله مهمترين اين برنامه ها، طرح رشد کودک (38) (CDP)، طرح رشد اجتماعي سياتل (39) و استراتژيهاي ترويج تفکرات جايگزين (40) (PATHS) است. در ارتباط با چگونگي پرورش خلاقيت عاطفي در خانواده نيز علاوه بر همانند سازي کودکان با الگوها و مدلهاي مناسب عاطفي، چگونگي تعاملات اجتماعي مناسب نيز مورد توجه قرار مي گيرد. متاسفانه در اين ارتباط حتي والدين نيز شيوه ي صحيح شناخت و بروز عواطف را در خود نمي شناسند و در نتيجه نمي توانند الگوهاي مناسبي در اين زمينه باشند. بجاست که براي پرورش خلاقيت عاطفي نيز همچون خلاقيت شناختي سرمايه گذاريها و روشهاي متعدد ارائه گردد و آموزشهاي لازم به معلمان و والدين داده شود.

پي‌نوشت‌ها:

1-دکتراي روانشناسي تربيتي وعضو هيئت علمي دانشگاه شيراز.
2-Creativity
3- Guilford
4- Divergent thinking
5- Wallas
6- Ryhammar
7- Brolin
8- Simonton
9- Seltzer
10- Bentley
11- Strenberg
12- Renzulli
13- Osborn
14- Sauvaje
15- Estrey
16- Amabile
17- Craft
18- Hennessey
19- Fink
20- Ward
21- Smith
22- Emotional Creativity
23- Salovey
24- Mayer
25- Emotional intelligence
26- Averill
27- Nunly
28- Thomas Knowles
29-Mediator
30- Authenticity
31- Novelty
32- Effectiveness
33-Joseph
34- Strain
35- Emotional Literacy
36- De Bono
37- Scamper
38-Child Development Project
39- Seatel Social Development Project
40- Prompting Altemative Thinking Strategies

منابع تحقيق:
1- Amabile. T M. Greativity in context Westview Press, Boulder Co. (1996)
2- Averill J.R. Emotional Creativity Toward spiritualizaing the passions. In C.R.Snyder & S.J.Lopez (EDS) Handbook of postitive-psychology (pp.172-185) New York: Oxford
University Press. )2000)
3- Idem, Creativity in the domain of
emotional, in. T. Dalgleish & M. j.
Power (Eds) handbook of
cognition and emotion (pp.765-782)
New York: John Wiley
& Sons (199)
4- Idem Emotional Creativity Inventory: Scale construction on validation Paper Presented at the meeting of the International Society for Research on Emotion. Cambridge MA. (1994)
5- Idem A constructivist view of emotion In R.plutchik and H.Kellerrman (Eds) Emotion:Theory research and experience Vol I.Theories of emotion (pp.305-339) New York: Academic Press, (1980)
6- Avrill. J. R. & Nunley E.P.Voyages of the heart: Living an emotionally creative life, New York: Macmillan, (1992)
7- Averill J.R. & Thomas- Knowles, C. Emotional creativity In K.T.Strongman (ED) International review of studies on emotion Vol.I (pp.269-299) London:Wiley (1991)
8- Craft,A.Creativity Early Years Education London:Continuum (2002)
9- De Bono E, Serious Creativity New York, Ny, HarperBusiness (1992)
10- Finke, R.A Ward. T.B. and Smith, S.M Creative Cognition: Theory, research and applications Cambridge MA:MIT Press (1992)
11- Guilford J.P. The Nature of Human Intelligence, New York: McGraw-Hill (1967)
12- Hennessey B.A. The Social Psychology of Creativity The Beginnings of a Multi-Cultural Perspective In S.Lau (ED.) Creativity: When East Meets West (pp. 201-226) Hong Kong: World Scientific publishing (2004).
13- Osborn. A. Applied Imagination, New York: Charles Scribner, (1953)
14- Renzulli, J.S. What is this thing called giftedness and how do we develop it? A twenty-Five year perspective Journal for the Edication of the Gifted, Vol. 23, No.I.pp.3-54. (1999)
15- Ryhammar, L. & Brolin, C. Creativity research:Historical considerations and main lines of development Scandinavian Journal of Educational Research, Vol. 43. pp. 259-273. (1999)
16- Savage, E. & Sterry, L. A conceptual framework for technology education Reston. VA: International Technology Education Association (1990)
17- Salover.p. & Mayer J.D. Emotional intelligence Imaginaation cognition an personality 9 (3). 185-211. (1990)
18- Seltzer, K. & Bentley T. The Creative age: Knowledge and Slills for the new economy London Demos. (1999)
19- Simonton, D.K. Genius creativity and leadership: Historiometric enquiries, Harvard University Press Cambridge MA. (1984)
20- Sternberg R.J.A three-facet model of creativity: The Nature of Creativity. New York: Cambridge University Press p. 125-143. (1988)
21- Wallas, R. G. The art of thought New York: Harcourt Bruce and Company (1926)

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول