تربيت در منشور حکمت متعاليه
فلسفه مرکز ساير علوم و قوه ي محرک فکريي است که در مقابل يک جريان بسيار عظيم فکري و عملي قد برافراشته است. فلسفه نزد بسياري از انديشمندان، يک مأمن و پناهگاه تلقي مي شود؛ قوه ي فکري که يا در مقابل اين جريان مسلط ايستاده يا آن را زير سوال مي برد يا آن را نقد مي کند و اين دو نکته بسيار برجسته و مهم است و دو شاهد و مصداق و دليل براي اينکه فلسفه بزرگ داشته شود. يکي از فعاليتهايي که براي بزرگداشت فلسفه انجام شده و مي شود کشاندن آن به واديهاي مختلف فکري و عملي بويژه وادي تربيت و اخلاق است که از مهمترين نتايج اين اقدام، بردن جامعه به طرف فلسفه مي باشد؛ بدين معنا که فلسفه در تمام عرصه هاي زندگي انسان رسوخ کند و حتي بتواند جاي خود را در امر تربيت انسان باز نمايد.
اساساً علوم انساني داراي پيچيدگيها و دشواريهاي خاص خود است. تعليم و تربيت نيز همچون بخشي از اين علوم، ويژگيهاي خود را دارد؛ زماني تصور بر آن بود که بر مبناي يگانگي هاي وجود انساني در همه جاي جهان مي توان به نظريه يي واحد پرداخت که همچون علوم فيزيکي پاسخگوي نيازهاي موجود و همه گير باشد. اين تصور تک گرايي برخاسته از مدرنيزم اينک در مقابل کثرت گرايي پست مدرنيزم ناچار به دفاعي جانانه از خود است که اگر تاب اين هجوم عقلاني و واقعي را نياورد که نياورده است، بايد پاي باز پس کشد و به حدود معقول و مجاز خود قناعت ورزد.
با اين بيان در زمانه ي حاضر که زمينه ي گفتگوي بين فرهنگها بيش از پيش فراهم شده است بنظر مي رسد که از جمله وظايف دانشگاهيان و فرهيختگان، تلاش در تدوين نظريه هاي بومي سرزمين خودمان است که هم توان پاسخگويي به نيازهاي موجود را داشت هباشد و هم در عرصه ي جهاني گفتگوي انديشه ها جلوه و خودنمايي نمايد. با توجه به چنين ضرورتي اين مقاله کوشيده است بر مبناي آراء فلسفي ملاصدرا، نظريه يي تربيتي بپروراند که همچون هر نظريه ي تربيتي ديگر، حرفهايي براي عرضه در زمينه ي اهداف، محتوا، روشها، ساختار و ارزشيابي داشته باشد و نيز بتواند براي گشودن برخي بغرنجهاي نظري موجود در عرصه ي تعليم و تربيت و اخلاق راهي گشايد و شايد پاسخگوي معضلات عملي موجود نيز باشد.
انسان موضوع اصلي دانش تعليم و تربيت
يکي از دغدغه هاي اساسي تفکر ملاصدرا، انسان شناسي است و اينکه انسان در اين جهان خاکي چه جايگاهي دارد. قبل از هر چيز بايد گفت رويکرد او به انسان رويکردي وجودي است که از آن به حکيم تعبير مي کند. (2) او مي گويد، وجود آدمي که متشکل از نفس و بدن يا جسم و روح است، دچار تحول گوهري مي شود (3) و جوهره وجود او بر پايه ي آموزش و پرورش و تربيت صحيح مي تواند به رشد و کمال برسد بگونه يي که هيچ حديقفي ندارد. اين امر که حس، خيال، عقل و قلب انسان را دربرگرفته، تمامي جنبه هاي وجود انسان را متحول مي سازد.از نظر ملاصدرا بين جسم و روح ارتباط و پيوندي ذاتي و باطني وجود دارد و هر دو را دو مرتبه از يک حقيقت واحد مي داند (4) و در نتيجه قائل است که نظام تعليم و تربيت، هم بايد به پرورش بعد روحاني انسان و هم بعد جسماني او بپردازد؛ بعبارتي هم به زندگي اخروي و فرامادي انسان و هم به زندگاني دنيوي و مادي انسان نظر افکند.
قبل از هر چيز براي بررسي دقيق ديدگاههاي ملاصدرا پيرامون انسان و تربيت او بايد به تبيين مباني، اصول و اهداف و روشهايي که ايشان مدنظر قرار داده است پرداخت؛ يعني بتوان تفسيري جامع از عقلانيت، علم و روش، انگيزه، عادت، عشق، هنر، زيبايي شناسي، فرهنگ و تحولات فرهنگي بعمل آورد تا انسان شناسي ملاصدرا و تربيتي که شايسته و بايسته يک انسان است بيش از پيش مورد بازشناسي و کنکاش قرار گيرد.
عقلانيت اساس تربيت انسان
بايد گفت که ملاصدرا بسان بسياري از فلاسفه ي ديگر، اساس انسانيت و تربيت انساني را عقل مي داند. از نظر او عقل به دو گونه ي نظري و عملي تقسيم مي شود: « عقل نظري به ادراک کليات مي پردازد و از اينرو باعث پيدايش اعتقادات حق و باطل مي شود و عقل عملي، انسان را به انجام اعمال فکري وا مي دارد و از اين رهگذر اعتقادات زشت و زيبا را بوجود مي آورد ». (5)ملاصدرا تحت تأثير انديشه هاي اثرلوجياي فلوطين از سه انسان صحبت مي کند:
انسان عقلي، انسان نفساني و انسان طبيعي يا جسماني؛ و بر اين عقيده است که انسان عقلي نور خود را بر انسان نفساني و انسان نفساني نيز نور خود را بر انسان طبيعي افاضه مي کند و از اينرو هر چه از مرتبه ي عقل به مرتبه ي جسم فرو کاسته شود، قدرت و کمال آدمي هم کاهش مي يابد. (6)
در نظام تربيتي ملاصدرا، انسان بايد خود را به درجه ي انسان عقلي برساند تا بتواند اخلاق و رفتارهاي نيکو از خود بر جاي بگذارد. او استعداد انسان جسماني را در بازگشت به حقيقت عقلانيش مي داند و بر همين اساس قائل به ارتباط ميان سه انسان مي باشد. از نظر او همچنانکه انسان جسماني، قوس نزول خود را از عقل به نفس و از نفس به جسم طي مي کند مي تواند قوس صعود خود را از جسم به نفس و از نفس به عقل بپيمايد. (7) در اين صورت انسان عقلي مي تواند اهميت تربيت را بواسطه ي علم حضوري بتماميت ادراک نمايد و برخلاف ادراک انسان جسماني که چون چيزي را حس مي کند از ديگري غافل مي شود ادراک امري، انسان عقلي را از ادراک امور ديگر باز نمي دارد.
از ديدگاه ملاصدرا چشم انسان عقلي، قويتر و ادراکش بيشتر است؛ زيرا قادر به رؤيت کليات است و چون معرفت بيشتري دارد، ارجمندتر، برتر و تابناکتر نظر مي کند (8) و از اينرو تربيت وي نيز به اعلي درجه ي خود مي رسد و بتبع آن اخلاقي نيکو از جمله نيکوکاري، خيريت و فاضل بودن از او بر جاي مي ماند. بيان او در اين باره چنين است:
هر کس مي خواهد انسان اول حقيقي را مشاهده کند، سزاوار است که نيکوکار، خير و فاضل باشد و او را حواسي قوي است که هنگام تابش انوار بر او محبوس نمي گردد. چون انسان اول نوري است درخشنده که در او تمام حالات انساني مي باشد و او برتر، بهتر و قويتر از هر انساني است. (9)
تربيت، علت حرکت جوهري نفس بسوي کمال
ملاصدرا بر مبناي نظريه ي حرکت جوهري بر اين باور است که کمال جز بمدد تربيت حاصل نمي شود. در ابتدا بد نيست به نظريه ي حرکت جوهري ملاصدرا بپردازيم. از نگاه ملاصدرا حرکت در جواهر اتفاق مي افتد و حرکت جوهري بحثي وجودشناسانه مي باشد. او حرکت را امري مستقل از ذهن و در جهان خارج مي داند و قائل است که « در فرآيند حرکت، شيء از حالتي که هم اکنون در آن است بيرون مي آيد و بآرامي به حالتي که مي تواند به آن دست يابد، مي رسد. » (10) پس خروج از قوه به فعل، تدريجي است. از نظر او اين نهاد شيء است که روان و حرکت زاست و اين نهاد بنا بر اصل فلسفي « هر معلول ثابت علت ثابت و هر معلول متغير عليت متغير دارد » (11)، ناگزير بايد خود، متحرک باشد. او وجود متحرک را وجودي پخش و گسترده مي داند که هر لحظه پا به پاي حرکت اجزاء و قطعات آن تحقق مي پذيرد اما اين اجزاء وحدتي اتصالي دارند. (12)در انديشه ي ملاصدرا وجود بر ماهيت تقدم دارد (13) و بعبارتي کمال انسان نسبت به وجود او متأخر است اما اين کمال که از راه تربيت صحيح بوجود مي آيد، خود بخود حاصل نمي شود. نفس که جزء آگاه بدن است از درون جوهر حرکت و شرايط بيروني، آمادگي براي حرکت را فراهم مي آورد و هر دو نيازمند هدايت و تنظيم از سوي نفسي برترند. (14)
از آنجا که انسان بسان هر پديده ي ديگري داراي قوه و فعل است، تبديل قوه به فعل در ذات هستي اوست و از اينرو تربيت براي او امکان پذير است؛ بدين معنا که تربيت عبارت است از « پر کردن فاصله ي وجود » (15) و کمال عبارت است از « دخالت نفس در فرايند خلق مدام ». (16) چنين عملي موجب تکامل نفس کنشگر مي شود و نکته ي مهم ديگر اينکه چون خلق و تجلي مدام جهان از مبدئي برمي خيزد و به مقصدي روان است، تربيت نيز بمعناي واقعي آن داراي هدف و جهت است و مقصد آن همانا رسيدن به رشد و کمال نهايي و مطلوب مي باشد که خدا در فطرت انسان بوديعه نهاده است. از آنجا که حرکت امري تدريجي است، تربيت هم بايد بسيار هشيارانه و هماهنگ با شتاب واقعي تحول صورت پذيرد؛ چرا که هر تحول، زمان خاص خود را مي طلبد. (17) در اين راستا انسان بايد بحسب عمل و رفتار و در حيطه تربيت از تمام صفات حيواني دور گردد.
خودآگاهي شاهراه تربيت انساني
يکي ديگر از مسائلي که ملاصدرا در نظام تربيتي خود بدان توجه ويژه داشته است، خودشناسي و خودآگاهي انسان است. او معتقد است که آدمي ذاتاً خودآگاه است؛ يعني جوهر ذات انسان همان آگاهي است. بنابراين انسان هر اندازه از خود و از جهان پيرامون خود آگاهتر باشد، از تربيت والاتري برخوردار مي گردد.او بارها تأکيد نموده که انسان شناسي و خودشناسي از يکديگر متمايز نيستند و در بابي با عنوان « في فصل معرفة الانسان نفسه » در کتاب اسرار الآيات به مزيتهاي خودشناسي پرداخته و آن را در هشت امر خلاصه مي کند: « دستيابي به شناخت غير، شناخت تمام موجودات، شناخت عالم، شناخت روح، شناخت دشمنان مخفي شده در روح، شناخت عيوب در ديگران مگر آنکه آن را در ذات خود بيابد و بالأخره شناخت خدا ». (18)
ملاصدرا خودآگاهي انسان را تأييدي بر وجود نهادي غير مادي در او مي داند که بتعبيري همان نفس است. (19) انساني که در مسير تربيت گام برمي دارد بايد بتواند از بُعد مادي خود فراتر رفته و به تربيت نفس همت گمارد.
انگيزه و نقش آن در عملي شدن تربيت
محرکها و انگيزه هاي دروني از مهمترين موضوعات فلسفه ي تربيتي ملاصدرا است. از آنجا که سلوک و رفتار اخلاقي که مظهر حيات رواني است به تفسير و بررسي نياز دارد، ملاصدرا بر اين عقيده است که هر يک از اعمال و رفتارهاي آدمي انگيزه و محرک دارد. از ديد او « آنچه باعث مي شود انسان کاري را انجام دهد و بسوي جهت خاصي برود، انگيزه ي آن عمل مي باشد. » (20)او به دو نوع انگيزه يعني انگيزه ي بيروني و دروني قائل است و بيان مي دارد که براي بروز هر رفتاري ابتدا انگيزه هاي بيروني انسان خودنمايي مي کند و ساير تمايلات و انگيزه هاي دروني در مراحل بعدي ظهور مي يابد. (21) آنچه باعث انگيزش در انسان مي شود، عقل عملي است. (22) بعنوان مثال خيريت که يک امر عملي جزئي است، صرفاً درک اين امر واقع که در بيرون مصداق دارد نيست و تنها ارزش صدق و کذب ندارد، بلکه درک خير جزئي فرايندي پيچيده و ترکيبي است که نيازمند نوعي سازگاري و انسجام ذهن با عين است. احتمالاً از نگاه ملاصدرا، راز انگيزش عقل عملي بر انجام رفتارهاي نيکو و پسنديده در همين جهت است؛ زيرا درک کلي حسن عدالت، انگيزش لازم براي انجام عمل عادلانه را ندارد ولي وقتي بصورت رأي جزئي خيريت و حسن فلان کار خاص درمي آيد، موجب انگيزش مي شود. (23)
عادت راه رسيدن به سعادت
ملاصدرا به تأثير عادت در تربيت شخص توجه داشته است و از آن به ملکه تعبير کرده است. (24) وي معتقد است که عادت نقش بسيار مهمي در طرز زندگاني ايفا مي کند و اکثر جنبشها و فعاليتهاي ما مبتني بر عادت است که از رهگذر تکرار در ما ثبات و استقرار پيدا کرده اند.اساساً در نظر ملاصدرا عادت به انجام کارهاي نيکو به تکامل شخصيت انسان کمک مي کند؛ بدين معنا که تکوين و تثبيت مجموعه يي از عادات خوب از قبيل راستي، عشق و محبت، عاطفه و مهر و تفکر صحيح، موجب رشد شخصيت آدمي مي شود. (25)
ملاصدرا مي گويد زندگاني انسان سراسر عادت است و آنگاه که فردي عادت کند خويشتن را از تيررس داعيه ها و انگيزه هاي شهوت و هوس نابجا دور نگاه دارد، واکنش او در برابر تموج تمايلاتش رو به کاهش مي گذارد و در ضمن احساس لذت هم مي کند.
ملاصدرا معتقد است که انسان تنها با از بين بردن عادات ناپسند که از کودکي به آن عادت کرده است و کسب عادات پسنديده مي تواند به سعادت و خوشبختي واقعي برسد (26) و از آنجا که تربيت کامل رو بسوي جهت و هدف خاصي دارد، بنابراين بايد راه را براي پيمودن مسير سعادت و تکامل هموار کرد.
ملاصدرا چون يک فيلسوف وجودي است و همه فضايلي را که منتهي به سعادت و خوشبختي مي شود ناشي از وجود مي داند، در باب دهم همين سفر ( سفر چهارم ) وجود را عبارت « خير و سعادت » مي داند، اما معتقد است: « وجودات بنا به نقص و کمال با هم متفاوتند و بهمين دليل گروهي بر گروهي برتري و فزوني دارند ». (27) او همين مسئله را در نظام تربيتي نيز پياده مي کند و مي گويد « هر چه وجود انساني تمامتر باشد، خلوص و رهاييش از رذايل بيشتر و از اينرو سعادت در وجود او فزونتر است و در مقابل هر چه ناقصتر باشد آميزش او به شرور و رذايل بيشتر است ». (28) بنابراين، انسان در مسير تربيت بايد بتواند خود را بسوي انسان کامل بکشاند تا بتواند به سعادت حقيقي که سراسر لذت و نشاط روحي است برسد. از ديد او کسي که نسبت به سعادت خود معرفت يابد دچار لذتي بي حد و حصر مي شود و نمونه فردي کامل از هر جهت مي گردد.
عشق سرآغاز تربيت
از نکات مهم در منشور تربيتي ملاصدرا واژه ي عشق است که غايت آن را در تعليم و تربيت نوجوانان و جوانان و گسترش علم و ادب و فرهنگ و هنر مي داند. ملاصدرا عشق و عاشقي را در ساحت انساني به دو نحوه انساني و حيواني يا « پاک و عفيف » و « ناپاک و آلوده » تقسيم مي کند (29) و معتقد است بين عشق عفيف با تعليم و تربيت ارتباط وثيقي وجود دارد. ملاصدرا مي گويد: « عشق انسان به خوبرويان و زيباچهرگان از اقتضائات فطري بشر است و آن، پيش شرط وصول به عشق الهي است»؛ (30)بدين معنا که تا فردي عشق مادي و حيواني را تجربه نکرده باشد، هرگز نمي تواند به آستانه ي عشق به معبود ازلي که همان عشق عفيف است برسد، زيرا عشق انسان به انسان باعث رقت قلب و بيداري و پاکسازي ذهن از نيات ناپسند مي شود. البته او به اين نکته نيز اشاره مي کند که عشق به خوبرويان در صورتي ممدوح است که برخاسته از شهوت حيواني نباشد. (31)
بعبارت دقيقتر وي در تبيين اين مطلب عشق را به حقيقي و مجازي تقسيم نموده و عشق حقيقي را همان عشق انسان به خدا و صفات جمال و جلال وي مي داند و عشق مجازي را به نفساني و حيواني تقسيم نموده است. (32) عشق نفساني از لطافت و پاکيزگي نفس برخاسته و همراه با مهر و محبت است و همان عشقي است که شخص در پيمودن مسير تربيت بايد از آن آغاز کند. اما عشق حيواني بر مبناي شهوت بوده و همراه با ميل به ترديد و تجاوز مي باشد و شخصي که مي خواهد در اخلاق و رفتار به کمال و سعادت برسد بايد اين عشق را در خود سرکوب کند.
زيبايي هنر منشأ زيبايي تربيت
نکته يي که درباره ي نظريه ي ملاصدرا در باب عشق قابل تأمل است ارتباط آن با مسئله زيبايي شناسي است و اين امر يکي از ويژگيهاي برجسته حکمت متعاليه را هويدا مي سازد. او در فلسفه ي خويش به چشم اندازهاي خاصي در زيباشناسي هنري رسيده است که اساس آن زيبايي شناسي معنوي و الهي است. نگاه ملاصدرا به اين مقوله نگاهي وجودي است.از نظر ملاصدرا دورنماهاي عشق و هنر و نيز رخدادهاي دروني عاشق و هنرمند کاملاً متناسب و همسنخ هستند. اساساً وي حضور هنر و صنايع لطيفه را در جامعه بستر مناسبي براي پيدايش نگاههاي عاشقانه و در نتيجه رشد و تکامل انسان در وادي تربيت مي داند و در اين ميان نقش خيال را در رساندن انسان به عشق حقيقي موثر دانسته و کارکردهاي مهم آن را تمثيل و استحسان برمي شمارد. (33)
او تمثيل را مجموعه ي صورت پردازيهاي زيباشناسانه ي خيال مي داند و بر اين باور است که « خيال در عالم هنر ساخت و ساز يا خلق و ابداع دارد ». يکي از توجهاتي که او در برجسته کردن تمايزات بين دو نحوه ي عشق مجازي به خرج داده، کارکردهاي فعلي و انفعالي خيال است. خيال در عشق عفيف از نگاه او به هيچ عنوان منفعل نيست بلکه فعال و خلاق است. (34)
ملاصدرا از تخيل خلاق به تمثيل تعبير کرده است و دو نحوه تمثيل را از هم متمايز کرده که يکي صرفاً مسبوق به صورت حسي و کاملاً انفعالي است و ديگري مسبوق به فعاليتهاي زيبايي شناسي و در نتيجه توأم با ابتکار و خلاقيت است که از اين فعاليتها نيز به استحسان تعبير مي کند. (35) اما آنچه در اينجا مهم است اين است که انساني واجد تربيت صحيح مي گردد که همواره ابتکار و خلاقيت به خرج دهد.
اساساً ويژگي اصلي روح، خلاقيت است و چون نفس از خداوند است پس بهره مند از ويژگي اصلي خداوند يعني آفرينش مي شوند (36) و ملاصدرا نتيجه مي گيرد که تحول خويشتن، خودشکافي و خلاقيت، هدف اصلي نظام تربيتي است. خلاقيت اوج خداگونگي انسان است و شايد با تأکيد چنين ويژگيي بوده است که حضرت حق، انسان را جانشين خويش بر زمين ناميده است (37)؛ « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً » ( بقره/ 30 ) بدينگونه اين انسان است که با درک چنين روندي به چنان قدرتي دست مي يابد که از آن پس مي تواند به وجود خويش و هم به وجود جهان تا مقصد اصلي تحقق بخشد.
ملاصدرا به صورت معشوق در نزد عاشق بمثابه ي اثري هنري نگريسته است. عشق در نظر او از تصوير آغاز و به تصوير ختم مي شود؛ اما تصوير آغازين، تصويري طبيعي از معشوق و ناشي از مشاهده است و تصوير آخرين، تصويري تمثيلي است. (38)
بعبارت روشنتر صورت معشوق در نزد عاشق تنها صورتي زيبا نيست، بلکه بيان زيبايي هم هست. بنابراين، شخصي که مراحل تربيتي را يکي پس از ديگري طي مي کند بايد در درجه ي اول عاشق باشد تا صورت معشوق در لوح قلب او تمثل پيدا کند.
نتيجه گيري
با توجه به مطالب مندرج در اين نوشتار مي توان به نتايج در خور زير رسيد:1 - علوم انساني داراي پيچيدگي ها و دشواريهاي خاص خود است. تعليم و تربيت نيز همچون بخشي از اين علوم، از چنين ويژگيهايي مستثني نيست.
2- رويکرد ملاصدرا به انسان رويکردي وجودي است که از آن به حکيم تعبير مي کند و مي گويد وجود آدمي که متشکل از نفس و بدن يا جسم و روح است، دچار تحول گوهري مي شود.
3- ملاصدرا تحت تأثير انديشه هاي اثولوجياي فلوطين از سه انسان صحبت مي کند: « انسان عقلي، انسان نفساني، انسان طبيعي يا جسماني. »
4- از ديد ملاصدرا چشم انسان عقلي، قويتر و ادراکش بيشتر است؛ زيرا قادر به رؤيت کليات است و چون معرفت بيشتري دارد، ارجمندتر، برتر و تابناک تر نظر مي کند و از اينرو تربيت وي نيز به اعلي درجه ي خود مي رسد.
5- از نگاه ملاصدرا کمال انسان نسبت به وجود او متأخر است اما اين کمال از راه تربيت صحيح بوجود مي آيد.
6- ملاصدرا بر آن است انساني که در مسير تربيت گام برمي دارد بايد بتواند از بُعد مادي خود فراتر رفته و به تربيت نفس همت گمارد.
7- طبق گفته ي ملاصدرا هر چه وجود انساني تمامتر باشد، خلوص و رهاييش از رذايل بيشتر و از اينرو سعادت در وجود او فزونتر است و در مقابل هر چه ناقصتر باشد آميزش او به شرور و رذايل بيشتر است بنابراين، انسان در مسير تربيت بايد بتواند خود را بسوي انسان کامل بکشاند تا بتواند به سعادت حقيقي که سراسر لذت و نشاط روحي است برسد.
8- از نکات مهم در منشور تربيتي ملاصدرا واژه ي عشق است که غايت آن را تعليم و تربيت نوجوانان و جوانان و گسترش علم و ادب و فرهنگ و هنر مي داند.
پينوشتها:
1- کارشناس ارشد فلسفه و مدرس دانشگاه.
2- سجادي، سيد جعفر، ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، ص 54.
3- فتحي، عباس، « مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود »، پايان نامه ي کارشناسي ارشد فلسفه، ص 61.
4- همان، ص 74.
5- ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج1، ص 198.
6- همو، المبدأو المعاد، ص 215.
7- همان، ص 222.
8- ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، ص 120.
9- ملاصدرا، الشواهد الربوبية في المناهج السلوکية، ص 321.
10- الاسفار الاربعة، ج1، ص 163.
11- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، قواعد کلي فلسفي، ص 71.
12- « مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود »، پايان نامه کارشناسي ارشد فلسفه، ص 98.
13- ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، 104.
14- مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود »، پايان نامه کارشناسي ارشد فلسفه، ص 117.
15- ملاصدرا، الواردات القلبيه في معرفة الربوبية، ص 126.
16- ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، ص 90.
17- الشواهد الربوبية في المناهج السلوکية، ص 275.
18- الواردات القلبية في معرفة الربوبية، ص 177.
19- ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، 133.
20- اولدنبرگ، هرمانگ، صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتالهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ص 296.
21- « مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود »، پايان نامه کارشناسي ارشد فلسفه، ص 88.
22- ملاصدرا، شرح اصول کافي، ج3، ص 104.
23- صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتالهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ص 119.
24- ملاصدرا، اسرار الآيات، ص 114.
25- همان، ص 136.
26- الواردات القلبيه في معرفة الربوبية، ص 177.
27- الاسفار الاربعة، سفر چهارم، ص 82.
28- همان، ص 91.
29- صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتألهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ص 132.
30- الواردات القلبيه في معرفة الربوبية، ص 191.
31- صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتألهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ص 140.
32- الواردات القلبيه في معرفة الربوبية، ص 222.
33- امامي جمعه، سيد مهدي، فلسفه ي هنر در عشق شناسي ملاصدرا، ص 220.
34- همان، ص 218.
35- صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتألهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ص 130.
36- الاسفار الاربعة، سفر چهارم، ص 82.
37- ملاصدرا، تفسير القران الکريم، ج3، ص 271.
38- فلسفه ي هنر در عشق شناسي ملاصدرا، ص 274.
1- قرآن کريم.
2- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، قواعد کلي فلسفي، تهران، حکمت، 1384.
3-امامي جمعه، سيد مهدي، فلسفه ي هنر در عشق شناسي ملاصدرا، اصفهان، چاپ شادرنگ، چ1، 1385.
4- اولندنبرگ، هرمانگ، صدرالدين شيرازي معروف به ملاصدرا يا صدرالمتالهين فيلسوف و متفکر بزرگ اسلامي، ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري وديگران، تهران، جاويدان، 1361.
5- سجادي، سيد جعفر، ديباچه بر حکمت متعاليه ( فلسفه ي وجوديه )، تهران، انتشارات طهوري، چ1، 1384.
6- فتحي، عباس، « مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود »، پايان نامه کارشناسي ارشد فلسفه، تهران، دانشگاه تهران، شهريور 1372.
7- ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ترجمه محمد خواجوي، تهران، انتشارات مولي، چ2، 1380، ج1.
8-ـــ ، اسرارالآيات، تصحيح محمد خواجوي، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ايران، 1360.
9- ـــ ، تفسير القرآن الکريم، تصحيح محمد خواجوي، قم، انتشارات بيدار، 1366، ج3.
10-ـــ ، شرح اصول کافي، تصحيح محمد خواجوي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چ1، 1366، ج3.
11-ـــ ، الشواهد الربوبية في المناهج السلوکية، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، چ2، 1360.
12-ـــ ، المبدأ و المعاد، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1354.
13-ـــ، الواردات القلبيه في معرفة الربوبية، تحقيق احمد شفيعيها، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1358.
منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}