نويسنده: جواد امين خندقي




 
ظهور و هجوم هيولاهاي باستاني يا پيشرفته به انسان ها در آخرالزمان، عاملي است که فيلم هاي بسياري را به خود اختصاص داده است. هيولاهايي که سال ها در دل خاک و افسانه ها خفته اند، در آخرالزمان، برمي خيزند و به انسان ها حمله مي کنند و بدين ترتيب،‌ نبردي بزرگ ميان هيولا و نسل انسان درمي گيرد.
هجوم اين موجودات در برخي فيلم ها معلول دخالت هاي انساني در طبيعت و يا انجام آزمايش هايي است که در نهايت، به ايجاد هيولايي هولناک منجر مي شود. اين گونه فيلم ها را بايد در آخرالزمان انساني جاي داد؛ زيرا انسان، عامل اصلي به وجود آمدن هيولا است و به صورتي نمادين نتايج اسف بار يک کنش نامطلوب انساني را نشان مي دهد.
در برخي از اين فيلم ها جدال هيولاها با يکديگر، نابودي جهان يا تلفات انساني را به همراه دارد. برخي از اين هيولاها به عنوان نمادي از « مادر طبيعت » در افسانه هاي ملل مختلف، از انسان در برابر تهديدها و خطرات آخرالزماني حمايت مي کنند. نمونه هاي اين دسته از فيلم ها را در دو بخش مرور خواهيم کرد.

الف. هجوم هيولا به دليل عامل غيرانساني

در اين نوع حادثه ي آخرالزماني، هيولا مدت ها است در جايگاه خود بدون فعاليت زيست مي کرده است. فعال شدن دوباره ي اين موجودات يا پيدايي آن ها به سبب عاملي غيرانساني است. موجود برخاسته در مواجهه با انسان قرار مي گيرد و به حسب طبيعت غريزي خود به آن ها حمله مي کند و نبرد آغاز مي شود.
در فيلم هاي « پيرانا » (1) که چهار قسمت از آن اکران شده، ماهي هاي قاتلِ باستاني، سال ها است که در اعماق درياها زندگي مي کنند. زمين لرزه اي بزرگ باعث مي شود سطح زيرين آب ها شکاف بردارد و اين ماهي ها به آب هاي سطحي راه يابند. اين ماهي هاي گوشت خوار به اندازه اي مرگبارند که در کم تر از يک دقيقه، انساني را به مشتي استخوان تبديل مي کنند. گونه ي بالغ اين ماهي ها جثه اي بسيار بزرگ دارد.
در فيلم « نشان » (2) هنگام حفاري در معدن، برخي از کارگران ناپديد مي شوند. عامل اين اتفاق، هيولايي است که به دليلي نامعلوم از معدن بيرون مي آيد و به مردم شهر حمله مي کند. در فيلم « موجود » (3) سگي به انسان ها در يک ايستگاه قطبي حمله مي کند و در درگيري کشته مي شود. پس از مدتي بدنش متلاشي مي شود و تبديل به يک هيولاي هولناک مي شود که به انسان ها حمله مي کند و آن ها را مي کشد.
در فيلم « جک بروکس: قاتل هيولا » (4) هيولاهاي مختلفي در ميان جنگل زندگي مي کنند که به انسان ها حمله مي کنند و آنان را مي کشند؛ اما خطر اصلي، هيولايي است که روح آن در قلبي تپنده، زيرزمين دفن شده است. معلمي در حياط خانه اش زمين را حفر مي کند که به جعبه اي چوبي برمي خورد و اين قلب را درون جعبه مي يابد. قلب ناگهان از راه دهان، وارد بدن معلم مي شود. معلم در مدتي کوتاه تغيير وضع مي دهد و در نهايت به هيولايي زشت و بزرگ تبديل مي شود که در مدرسه به دانش آموزان حمله مي کند. در پايان داستان، هيولاي عجيب ديگري هم ديده مي شود که به انسان ها هجوم مي برد.
در فيلم « تکامل » (5) شهاب سنگي در منطقه اي بياباني با زمين برخورد مي کند. اين سنگ نوعي ارگانيسم تکامل سريع در خود دارد و موجودات اطراف خود را به تکاملي ميلياردساله مي رساند. بر اثر برخورد اين شهاب سنگ با زمين و هم جواري اش با موجودات زميني، آن ها را در اندک زماني به هيولاهاي گوناون تبديل مي کند. سپس اين موجودات به انسان ها حمله مي کنند و به اين ترتيب خطري گسترده آنان را تهديد مي کند.
در فيلم « برادران سوپر ماريو » (6) دايناسورهايِ پيش از تاريخ به دليلي نامشخص از زمين برمي خيزند و به انسان ها حمله مي کنند. در فيلم « اُرک ها! » (7) موجودات وحشي به نام اُرک در محل هاي حفاري ظاهر مي شوند و به انسان ها هجوم مي آورند.
در فيلم « کلاورفيلد » (8) هيولايي عظيم از مکاني نامشخص در امريکا ظاهر مي شود و تخريب عظيمي به جا مي آورد. اين هيولاي ترسناک، موجوداتي کوچک تر و شبيه عنکبوت را از خود ايجاد مي کند که آن ها هم به انسان ها حمله مي کنند. اين موجود آن قدر بزرگ و مهيب است که سلاح هاي نظامي پيشرفته آسيبي به او وارد نمي سازد و شهرها به ميدان جنگ تبديل مي شود.
در گروهي ديگر از اين فيلم ها، موجودات و هيولاهايي به انسان ها حمله مي کنند که سال ها است وجود دارند. خطر اين موجودات مدت ها مردم را تهديد مي کند. در داستان فيلم اين حملات گسترده تر مي شود و رنگ و بويي آخرالزماني به خود مي گيرد.
در چهار قسمت فيلم و انيميشن با محوريت داستان « پسر دوزخي » (9) هيولاهايي از نسل غيرانسان که قدرت هاي ويژه اي دارند، به انسان ها حمله مي کنند و نسل بشر را در معرض نابودي قرار مي دهند. در قسمت دوم از فيلم هاي پسر دوزخي، گونه اي از اين موجودات، قصد جبران سال ها حقارت در مقابل انسان ها را دارند و به همين منظور، لشکري از مبارزان طلايي را - که سال ها در معبد نگه داشته مي شدند - بيدار مي کند تا نسل بشر را از روي زمين بردارد و مکاني جديد براي زندگي موجودات غيرانساني ايجاد کند.
در انيميشن « چگونه اژدهاي خود را تربيت کنيد » (10) شهر وايکينگ ها در دوران باستان، سال ها است که ميدانِ هجوم و حمله ي گونه هاي مختلف اژدها قرار دارد. جنگ با انواع اژدها به نوعي کار معمول و حتي تفريح ساکنان نيز تبديل شده است. تا پايان داستان، اژدهاي غول پيکري يافت مي شود که عامل اصلي حمله ي دسته اي اژدها به انسان ها است و تهديد اصلي به شمار مي رود.
در فيلم « برادري گرگ » (11) هيولايي بزرگ و شبيه گرگ عامل مرگ بيش از صد انسان در نيمه ي قرن هجدهم است. اين کشتار سال ها ادامه مي يابد و همواره تهديدي براي مردم به شمار مي رود تا اين که با گسترده شدن حملات، انسان ها به فکر مبارزه با اين موجود مي افتند.
در فيلم « ماشين زمان » (12) دانشمندي پس از مرگ همسرش، ماشين زمان را اختراع مي کند تا بتواند به گذشته برود و مانع مرگ همسرش شود. او با اين ماشين به گذشته مي رود؛ ولي موفق به نجات همسرش نمي شود و خود را به هشتصد هزار سال آينده مي فرستد. در آخرالزماني که فيلم به تصوير مي کشد، خطر اصلي هيولاهايي هستند که انسان ها را شکار و در قفس نگه داري مي کنند. همين امر باعث به خطر افتادن نسل انسان و نزديک شدن نابودي کامل آن شده است.
در مجموعه انيميشن ها و فيلم هاي « لاک پشت هاي نينجا » (13) هيولاهاي باستاني و موجوداتي شگرف که غالباً از اسطوره ها و افسانه ها به وجود آمده اند، با قدرت هاي باورنکردني به دوران معاصر آمده اند و به انسان ها حمله مي کنند. معمولاً قصد اين موجودات، تسخير زمين و به بردگي کشيدن ساکنان آن است. در فيلم « جنگ هاي اژدها » (14) گروهي اژدها به نام « ايموگي »، قرن ها است که قصد نابود کردن زمين را دارند. فيلم جنگ هاي متعدد انسان با اژدها را به تصوير مي کشد. طبق افسانه اي که در فيلم بازگو مي شود، بالاخره روزي گروه اژدها در آينده ي بشر زمين و انسان ها را نابود خواهند کرد.
هيولاهايي که در اين فيلم ها، عامل نابودي در آخرالزمان نشان داده مي شوند، معمولاً نمادي براي يک جريان، شخص يا اتفاق سياسي - اجتماعي اند. تعيين مصداق براي اين موجودات به زمان توليد و نمايش فيلم بستگي دارد.
اين فيلم ها معمولاً دغدغه هاي اجتماعي و سياسي افراد را در قالب هيولاهاي مخرب نشان مي دهد. از نمونه هاي ياد شده دو مطلب پيرامون آينده ي بشر برداشت مي شود. نخست اين که در اين نگرش همواره آينده همراه با بلاهاي فراوان خواهد بود و اين بلاها يکي از مهم ترين ويژگي هاي اين دوران محسوب مي شود. نکته ي دوم اين است که اين فيلم ها درصدد تعيين مصداق براي دجال آخرالزماني هستند و به نوعي دجال را از طبيعت مي دانند؛ طبيعتي که روي خشن خود را به انسان ها نشان خواهد داد.

ب. هجوم هيولا به واسطه ي دخالت انسان

دسته ي دوم از هيولاهاي آخرالزماني ارتباط مستقيمي با فعاليت هاي انساني دارند؛ همان گونه که در بخش هاي پيشين هم اشاره شد، طبق يک نگرش، انسان در چرخه ي زندگي، خود را عامل نابودي نسل بشر مي داند.
انيميشن « بئوولف » (15) نمونه ي روشني براي نشان دادن نتايج ناگوار اشتباهات بشري است؛ در اين انيميشن، ماجراي دو پادشاه را مي بينيم که هر دو جنگ افروز بوده، کشورهاي زيادي را فتح مي کنند. در محل زندگي آن ها هيولايي در قالب يک زن به آن ها رخ مي نمايد و هر دو در زمان سلطنت خود، فريب او را مي خورند. از اين ارتباط شوم،‌ هيولايي متولد مي شود. در زمان پادشاه اول هيولايي به نام « گرندل » پديد مي آيد. او هيولايي بزرگ و شبه انسان است که به صداي بلند واکنش نشان مي دهد و در زمان جشن ها و مراسم ديگر به انسان ها حمله مي کند.
پس از مرگ پادشاه، فردي که موفق به کشتن گرندل مي شود، جاي او را مي گيرد. با آن که پادشاه اول به او هشدار مي دهد، وي همان اشتباه را تکرار مي کند. مولود اشتباه پادشاه دوم،‌ اژدهايي طلايي است که در نهايت باعث نابودي او و عده ي زيادي از مردم مي شود. پس از اين دو، فرد سومي جايگزين مي شود. نشانه اي در انيميشن است که شروع اشتباه او نيز محسوب مي شود. اين انيميشن به صورت نمادين نتايج اشتباه و گناه انسان را در قالب بلاي آخرالزماني به تصوير مي کشد.
در انيميشن « والاس و گروميت در نفرين انسان خرگوش نما » (16) مشکل اصلي مردم که همگي کشاورزند، حمله ي خرگوش ها به مزارع است. شخصيت اصلي فرايندي براي شست و شوي مغزي خرگوش ها انجام مي دهد تا آن ها را از هجوم به مزارع باز دارد. در بخشي از اين فرايند، خود را به دستگاه متصل مي کند تا از ذهن انساني براي تغيير نگرش خرگوش ها استفاده کند. انجام اين عمل او را به خرگوشي بزرگ تبديل مي کند که همچون انسان گرگ نما روزها انسان است؛ ولي در ساعاتي از شب به خرگوشي غول پيکر تبديل مي شود و تهديدي براي مزارع و مردم به شمار مي رود.
در سه گانه ي « پارک ژوراسيک » (17) دايناسورهاي پيش از تاريخ با آزمايش هاي ژنتيکي شبيه سازي مي شوند. در بخش هاي مختلف فيلم، برخي از اين موجودات از فضاي آزمايشگاهي فرار مي کنند و مشکلاتي پيش مي آورند. پس از اين که تعداد زيادي از آن ها کشته مي شوند، در جزيره اي ديگر، دوباره نسل ديگري از آنان شبيه سازي مي شوند. گروه جديد دايناسورها قابليت زاد و ولد نيز دارند و مشکلات از سوي اين موجودات به نحوي ديگر ادامه مي يابند.
در فيلم « جومانجي » (18) بازي سحرآميزي وجود دارد که در هر مرحله از آن اتفاقاتي عجيب رخ مي دهد و موجودات گوناگوني به سبب بازي به دنياي خارج مي آيند. اين بازي در سال ها پيشين باعث مشکلاتي مي شود و صاحبانش براي هميشه آن را در قبرستان دفن مي کنند. سال ها بعد پسري نوجوان بازي را در خرابه ي ساختماني پيدا مي کند و به همراه دختر همسايه، مشغول بازي مي شوند. به علت حضور حيوانات، موجودات عجيب، هيولا و اتفاقات مشابه، شهر دچار هرج و مرج جدي مي شود.
در مجموعه فيلم هاي « کينگ کنگ » (19) که چندين عنوان از آن تاکنون اکران شده، گوريلي غول پيکر در جزيره اي دور افتاده وجود دارد. گروهي براي توليد فيلم به اين جزيره مي روند. در جزيره، بومي هاي ساکن به آن ها حمله مي کنند و بازيگر زن گروه را مي ربايند و طبق سنت هميشگي، اين زن را براي گوريل قرباني مي برند.
گوريل برخلاف موارد پيشين به زن کاري ندارد و به او آسيبي نمي زند. گروه فيلم برداري تصميم مي گيرند گوريل را براي نمايش به شهر ببرند. براي رسيدن به اين هدف، گوريل را به دشواري بيهوش مي کنند و به شهر مي برند و در جايي به نمايش عموم مي گذارند. گوريل از آن جا فرار مي کند و ديگر تهديدي براي انسان ها به شمار مي رود.
در ادامه ي داستان و قسمت هاي ديگر اين مجموعه فيلم، چگونگي زنده شدن دوباره گوريل و حمله به مردم نشان داده مي شود. در برخي قسمت ها پيدايي موجودات مشابه گوريل همچون فرزند گوريل و جنس مؤنث آن نشان داده مي شود و اين مشکل همچنان ادامه دارد. در فيلم « کينگ کنگ فرار مي کند » (20) کينگ کنگي آهني، درست مي شود تا در معدن کار کند؛ ولي پس از مدتي بين دو کينک کنگ اصلي و آهني درگيري ايجاد مي شود و نبرد ميان آن دو فاجعه اي به بار مي آورد.
در گروهي از اين فيلم ها، استفاده ي نادرست و سهل انگاري در زمينه ي انرژي هسته اي و بمب هاي اتمي عاملي براي ايجاد هيولا يا برخاستن هيولا از جايگاه باستاني اش است. مجموعه فيلم هاي « گودزيلا » که در بخش هاي پيشين توضيح آن آمد، نمونه ي بارزي براي اين گونه است.
جدا از آن، نمونه هاي ديگري نيز وجود دارد که در ادامه مي آيد. در فيلم « هيولايي از عمق بيست هزار فاتومي » (21) و (22) انجام آزمايش هاي هسته اي در قطب شمال به آب شدن يخ هاي زيست گاه يک دايناسور پيش از تاريخ مي انجامد. دايناسوراز خواب چند ميليون ساله اش بيدار مي شود و به انسان ها حمله مي کند. حمله ي او از نيويورک آغاز مي شود.
در فيلم « فرانکنشتاين دنيا را تسخير مي کند » (23) انفجار اتمي در ژاپن باعث مي شود انساني معمولي به موجودي غول پيکر و هيولايي بزرگ تبديل شود و ديگر انسان ها را در معرض نابودي قرار دهد. اين فيلم اشاره اي مستقيم به نتايج ناگوار بمباران اتمي در ژاپن دارد که در قالب هيولا مطرح مي شود.
در مجموعه فيلم هاي « گامرا » (24) که تاکنون دوازده قسمت از آن اکران شده، بر اساس انباشت زباله هاي اتمي در اقيانوس، لاک پشتي غول پيکر و آتش خوار پديد مي آيد که به انسان ها حمله مي کند. اين هيولا در برخي قسمت ها با ديگر هيولاها مقابله مي کند و آن ها را شکست مي دهد. گامرا همچون گودزيلا هيولايي است که جنگ هاي متعددي عليه انسان ها انجام مي دهد. تفاوت گامرا و گودزيلا در اين است که گامرا هيچ گاه براي انسان و براي کمک به او نمي جنگد؛ اما گودزيلا بارها براي انسان ها با موجودات ديگر نبرد مي کند.
در فيلم « وحشت در پارتي ساحلي » (25) انباشت زباله هاي هسته اي در ساحل، خزندگان ساحلي را به هيولاهايي به شکل خزندگان تبديل مي کند. اندک زماني پس از ايجاد اين دگرگوني، روزي مهماني بزرگي در ساحل برگزار مي شود. اين موجودات، حمله به مردم را آغاز مي کنند و فجايع انساني زيادي رخ مي دهد.
در فيلم « چنگال جزيره » (26) به علت نشت نيروگاه اتمي فلوريدا، خرچنگ ها به موجودات قاتل تبديل مي شوند و به انسان ها حمله مي کنند. در فيلم « بچه ها » (27) گروهي از کودکان که در اتوبوس قرار دارند به علت تأثير مواد هسته اي به زامبي هاي اتمي مرگبار تبديل مي شوند و کشتار بزرگي به راه مي افتد.
در اين فيلم ها خطايي انساني سبب بروز حادثه و بلاي آخرالزماني مي شود.

پي‌نوشت‌ها:

1. Piranha.
2. Rodan.
3. The Thing.
4. Jack Brooks: Monster Slayer.
5. Evolution.
6. Super Mario Bros.
7. Orcs!
8. Cloverfield.
9. Hellboy.
10. How to Train Your Dragon.
11. Brotherhood of the Wolf.
12. The Time Machine.
13. Ninja Turtles.
14. Dragon Wars: D-War.
15. Beowulf.
16. Wallace & Gromit in The Curse of the Were - Rabbit.
17. Jurassic Park.
18. Jumanji.
19. King Kong.
20. King Kong Escapes.
21. فاتوم واحد طول در سيستم امپراطوري براي اندازه گيري عمق آب دريا است. هر فاتوم مساوي فاصله ي نوک انگشتان دو دست باز انسان است. فاتوم مساوي 2 يارد يا 18 کف دست ( وجب ) يا شش فوت است. آن را برابر 1,8288 متر در نظر مي گيرند.
22. The Beast from 20,000 Fathoms.
23. Frankenstein Conquers the World.
24. Gamera.
25. The Horror of Party Beach.
26. Island Claws.
27. The Children.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول