مؤلف: جواد امين خندقي




 

دو. اهميت نحوه ي برخورد والدين با فرزندان

اولين جايگاه تربيتي کودک، خانواده است و اولين افرادي که در اين زمينه نقش ايفا مي کنند، والدين هستند. نحوه ي برخورد والدين با فرزندان، يکي از مهم ترين عوامل براي شکل گيري شخصيت انسان در دوراني است که بيش ترين وابستگي را به خانواده دارد. علاوه بر آن نوع برخورد والدين با يکديگر و افراد خارج از خانواده، الگويي است که معمولاً دنبال مي کنند. هرچه کودک در مواجهه با اين رفتارها مي بيند، بر نگرش و رفتار آينده ي او تأثير مي گذارد و مي تواند نقش مهمي در شکل گيري آن دو ايفا کند. فيلم ها هم در اين زمينه وارد شده و در قالب داستان خود به اهميت اين موضوع مي پردازند. دو رويکرد در اين پرداخت وجود دارد:
الف. نشان دادن نتيجه و تأثير مثبت براي رفتار مناسب والدين؛
ب. نشان دادن نتيجه و تأثير نامطلوب رفتار اشتباه والدين.
فيلم هاي مرتبط با اين حوزه، بيش تر به رويکرد دوم مي پردازند و ناهنجاري و بزه انسان ها را معلول رفتار نامناسب والدين مي دانند.
کنترل هاي نامعقول و افراطيِ مادر شخصيت اصلي در فيلم « قوي سياه »، او را دچار مشکلات روحي و عاطفي زيادي مي کند. مادرش که سال ها پيش بالرين بوده، آرزو دارد که دخترش هم بالرين شود و جايگاه هاي دست نيافته ي مادرش را کسب کند. علاوه بر آن، مادر وي نسبت به تمام فعاليت هاي دخترش حساسيت نشان مي دهد و سعي مي کند همه ي آن را در کنترل خود داشته باشد. مجموع اين رفتار نادرست، باعث مي شود شخصيت اصلي داستان به فردي روان پريش تبديل شود که در نهايت به خودکشي وي مي انجامد.
فيلم « باک هاوارد بزرگ » (1) داستان پسر جواني را روايت مي کند که به دليل اصرار پدرش به دانشگاه و رشته ي حقوق رفته، و از زندگي خود راضي نيست و دانشگاه را رها مي کند تا دنبال شغلي براي خود برود. اين تصميم او که به علت فشارهاي پدرش است، باعث بروز مشکلات فراواني شده و زمان زيادي را از دست مي دهد. فيلم « سيرک عجايب: دستيار خون آشام » (2) هم الگويي مشابه دارد و پسر نوجوان به دليل برخورد اشتباه والدين، دچار اشتباه در انتخاب روش زندگي مي شود و از خانه مي گريزد و با سيرکي همراه مي شود.
پدر خانواده در فيلم « درخت زندگي » (3) که شخصي مذهبي است، روحيه ي بسيار خشني در تربيت پسرانش دارد و به همين دليل، گاهي با همسرش هم درگير مي شود. نتيجه ي اين رفتار، آن است که پسر بزرگ خانواده در سن بلوغ و پس از آن در بزرگ سالي دچار مشکلات فراوان شخصيتي مي شود و نمي تواند درک صحيحي از مفهوم زندگي در دوگانگي خشونت پدر و عشق مادر داشته باشد.
مشکلات و گرايش هاي نادرست دختر خانواده ي مأمور پليس در فيلم « تغيير چهره » (4) به دليل ارتباط نادرست والدين با وي و عدم درک متقابل است. نحوه ي رفتار والدين با اين فرد به گونه اي است که او را به گرايش هاي راديکالي اجتماعي متمايل کرده است.
فيلم « هويت » (5) داستان قاتلي را به تصوير مي کشد که دچار توهم چند شخصيتي است و بيماري رواني دارد. اين فرد در مبارزه با شخصيت هاي خالي خودش، انسان هاي ديگر را به قتل مي رساند. دکتر روان پزشکي که مسئول پرونده ي او است، چند روز پيش از اعدام، وي را به دليل اثبات بيماري تبرئه مي کند. در بررسي رفتار و گذشته ي اين فرد، مشخص مي شود که ايجاد مشکلات شخصيتي و رواني، معلول رفتار نامناسب مادرش با او در کودکي است. نحوه ي رفتار مادر اين فرد آن قدر دچار آسيب بوده که فرزندش را به بيمار و قاتلي رواني تبديل کرده است. فيلم الزاماً مربوط به بيماري رواني نمي شود و مي توان علت اين بيماري را شخصيت ناهنجار افرادي دانست که به سبب برخورد نادرست والدين شان پديد آمده است.
علت نبودن تعادل در شخصيت اصلي فيلم « پيکاک » (6) هم برخورد نامناسب مادر در کودکي است. اين فرد با اجبار مادرش کارهاي شرم آوري در کودکي انجام داده است که اين امر باعث ايجاد مشکلات حاد رواني و عاطفي براي وي شده است. وي نيمي از روز را با لباس زنانه و نيمي ديگر را با لباس مردانه زندگي مي کند و همين دوگانگي، او را به فردي نامتعادل تبديل کرده است.
شخصيت اصلي در فيلم « دو عاشق » (7) دچار مشکلات فراوان روحي و عاطفي است و به همين دليل در ابتداي داستان، خودکشي مي کند که نافرجام است. در سير داستان مشخص مي شد که علت رفتار نامناسب و خودکشي، رفتار والدين او است. در فيلم « نامرئي » (8) که مضمون مشابهي با فيلم ياد شده دارد، شخصيت اصلي براي فرار از فشار رفتار مادرش به کارهاي خلاف روي آورده و قصد فرار از خانه را دارد که همين امور باعث بروز مشکلات فراواني براي وي مي شود و تا حد مرگ پيش مي رود.
فيلم هاي اين دسته سعي در تبيين اهميت نحوه ي برخورد والدين با فرزندان دارند و با نشان دادن نتايج منفي رفتار نادرست به والدين هشدار مي دهند. بزرگ ترين خطرات ممکن براي فرزندان در فيلم ها مرگ و اموري مشابه آن است که در جاي خود اهميت دارد؛ اما نبايد نتايج منفي معنوي و آسيب هاي ديگر را نيز ناديده گرفت؛ چرا که ايجاد نگرش منفي و ضد اخلاقي، زمينه اي براي بروز اتفاقات به مراتب ناگوارتر براي فرد است و به عنوان اولين حلقه در اين سير نزولي محسوب مي شود. در ادامه، اشاره اي به بحث تربيت و اثر رفتار والدين بر فرزندان خواهيم داشت.
رشد دادن يا فراهم کردن زمينه ي مناسب براي رشد و شکوفايي استعدادها و به فعليت رساندن قواي نهفته ي يک موجود را تربيت مي گويند که بايد با اصولي همراه باشد تا به نحو نيکو صورت گيرد. (9)
آغاز تربيت کودک در محيط خانواده صورت مي گيرد و بايد در تربيت کودک، نقش اساسي و مهمي را براي خانواده و در رأس آن والدين قائل شويم. روابط بين کودکان، والدين و ساير اعضاي خانواده را مي توان به عنوان نظام يا شبکه اي دانست که در کنش متقابل اند.
با بررسي هايي که در سال هاي اخير در زمينه ي مشکلات دانش آموزان صورت گرفته، مشخص شد که بخش اعظم مشکلات آن ها ريشه هاي خانوادگي دارند و اين گونه کودکان، تأمل عوارض و آسيب هاي خانوادگي به فضاي مدرسه اند. طبيعي است که تمامي اين رفتارها و مشکلات از تربيت ناصحيح آن ها و اختلافات والدين به جاي توجه به آنان و تربيت نشان ناشي مي شود. به همين دليل به اهميت تربيت و تأثير بسيار فراوان آن در رفتارهاي فرزندان در داخل و خارج از محيط خانواده مي توان پي برد. (10)
خانواده مهم ترين عامل سازنده ي شخصيت کودک است. کودکان، سال هاي اوليه ي عمر خودشان را که از نظر تربيتي مهم ترين سال هاي زندگي به شمار مي رود، در محيط خانواده سپري مي کنند. اگر والدين در اين دوران، تربيت کودکان را امري ساده بينگارند و در تربيت آن ها سهل انگاري کنند بايد انتظار رفتاري ناصحيح و خلاف هنجارهاي جامعه را از کودکان داشته باشيم.
هر پدر و مادر دلسوزي براي آن که در تربيت کودک خود موفق تر باشند و با اطمينان بيشتري به روش تربيتي خود ادامه دهند، بايد برخي اطلاعات ضروري را فراگيرند که عبارت اند از:

الف. آگاهي از اصول کلي رشد:

آگاهي والدين از اصول کلي رشد و توانايي هاي کودکان در مراحل مختلف سبب مي شود که اولاً: پدر و مادر توقع خود را از کودکان به ميزان توانايي هاي جسمي و ذهني اش منطبق کنند و بدانند که در سنين مختلف چه توقعي از کودک داشته باشند و براي آموختن عجله نکنند.

ب. شناخت تفاوت هاي فردي کودکان:

والدين بايد بدانند همان طور که کودکان از لحاظ ظاهري با يکديگر تفاوت دارند، از لحاظ هوش و استعداد، نيروي جسماني و به طور کلي توانايي هاي بدني و ذهني نيز با يکديگر تفاوت دارند. گذشتن از مراحل رشد و رسيدن به کمال، مانند بالا رفتن از پلکان نردبان است؛ اما بايد در نظر داشت که بالا رفتن از اين پله ها در تمام کودکان، يکسان و هم زمان نيست.

ج. شناخت روش صحيح:

برخورد با کودکان و تعليم و تربيت آن ها نيازمند روش صحيح است. آگاهي از روش هاي مناسب تربيت را آسان تر و روش هاي مبتني بر غير واقع بيني، کار تربيت را دشوارتر مي سازد.

د. استفاده از شرايط و امکانات مناسب:

براي تربيت کودک، شرايط خاص يا امکانات فوق العاده نياز نيست؛ بلکه فقط کافي است والدين، شرايط خاص يا امکانات فوق العاده را بشناسند و از کوچک ترين فرصت بهره گيرند.

ه‍. آگاهي از رفتار مناسب:

والدين بايد توجه داشته باشند که رفتار آن ها از فرزندشان پنهان نمي ماند، هر رفتاري که آن ها در مقابل فرزندشان داشته باشند، در موفقيت يا عدم موفقيت وي تأثير مي گذارد.
در مجموع مي توان گفت در سايه ي رعايت نکات ياد شده، انتظار مي رود که فرزندان در راهي صحيح قرار گيرند و عدم رعايت نکات تربيتي، نتايجي ناگوار در شکل گيري شخصيت فردي و اجتماعي انسان خواهد داشت.

سه. مشکلات خانواده، بستر مشکلات افراد

در ادامه ي بحث پيشين، دسته اي از فيلم ها را مرور خواهيم کرد که داستان آن ها حاکي از ارتباط مشکلات خانوادگي و مشکلات فردي دارد. اين فيلم ها مشکلات فردي و شخصيتي را معلول مشکلات خانواده مي دانند. به ديگر سخن، اگر خانواده دچار آسيب هايي باشد و سلامت لازم را نداشته باشد، اعضاي آن نيز دچار مشکلات فردي مي شوند؛ يعني مشکلات خانواده به فرد سرايت مي کند.
فيلم « چهار. سه. دو. يک » (11) نمونه ي روشني براي اين موضوع است. فيلم، بخشي از زندگي چهار دختر را روايت مي کند که با يکديگر دوست اند. هر چهار دختر به دليل اشتباهات و بي توجهي هاي خانواده شان دچار مشکلات مختلفي مي شوند. هر کدام از اين افراد به نحوي در داستان با بخشي از اين مشکلات رو به رو مي شوند و سعي دارند آن ها را حل کنند. مشکلات آنان دلايل متعددي دارد که همگي به خانواده بازگشت مي کند: يکي از آن ها به دليل ازدواج نادرست والدين، ديگري به دليل خواسته ها و محدوديت هاي نسنجيده والدين، فرد سوم به دليل عدم تربيت صحيح و نبود اخلاق در خانواده و آخرين فرد هم به دليل ظلم هاي خانواده به او دچار مشکلات شده اند.
شخصيت اصلي در فيلم « بلو » که يک قاچاقچي مواد مخدر است، علت انتخاب چنين راهي را مشکلات خود در خانواده مي داند و در داستان فيلم مي بينيم که به دليل وجود اختلاف والدين با يکديگر و مشکلات مالي، اين فرد انتخاب مي کند که در اين مسير وارد شود و در نهايت به تباهي کشيده مي شود.
محور داستان فيلم « بمب آلبالويي » (12) جوان هايي است که به دليل وجود مشکلات در خانواده و کمبودهايي که به سبب کم توجهي خانواده ايجاد شده، به دنبال پيوستن به گروه هاي خياباني و ايجاد هرج و مرج، ديوارنويسي خياباني و تخريب اموال ديگران اند.
خوي حيوان صفت بچه هاي نوجوان در فيلم « درياچه ي بهشت » حاصل تربيت نادرست و شخصيت والدين آن ها است که تا پايان فيلم، اين علت و معلول تبيين مي شود. اين نوجوانان به زوجي که براي استراحت به کنار درياچه آمده اند حمله مي کنند و مرد را با شکنجه به قتل مي رسانند و مي سوزانند. زني که موفق به فرار از دست بچه ها مي شود هم در نهايت به دست والدين اين نوجوانان به قتل مي رسد. با نشان دادن شخصيت والدين در انتهاي فيلم روشن مي شود که بچه ها تحت تعليم چنين افرادي، توانايي قتل و شکنجه ي ديگران را يافته اند.
در دو فيلم « هالووين » (13) داستان بخشي از کودکي تا بزرگ سالي يک قاتل رواني روايت مي شود. اين فرد در زمان کودکي در خانواده اي داراي مشکلات فراوان زندگي مي کرده است که در تغيير شخصيت و خشونت گرايي او تأثير فراواني داشته است. پدر خانواده فردي معتاد و دائم الخمر است، مادر تن فروشي مي کند و خواهرش هم دچار انحرافات اخلاقي و شخصيتي است. همکلاسي هايش دائماً او را مسخره مي کنند و در نهايت روز هالووين اين فرد با کشتن موش خانگي اش آغاز مي شود و در مجموع دو فيلم ده ها نفر را به بدترين وضع ممکن مي کشد. بعد از قتل هاي اوليه، اين نوجوان را به بيمارستان رواني منتقل مي کنند و دوره هاي روان درماني آغاز مي شود که هيچ تأثيري در شخصيت وي ندارند؛ زيرا مهم ترين جنبه هاي خشونت گرايي و بي هويتي او در خانواده و دوران کودکي، نقش بسته است.
مشکلات عاطفي پسر نوجوان در فيلم « آخرين سفر » (14) معلول خانواده اي است که ويژگي هاي منفي آن بيشتر از نکات مثبتش است. پدر و مادر در اين خانواده طلاق گرفته اند، پدر، مدت زيادي زنداني بوده و پسر با فردي در گاراژ ماشين زندگي مي کرده که به او تجاوز کرده است. در داستان فيلم، پدر براي فرار از دست پليس با پسرش به مسافرت مي روند. در اين مسير، پسر تمام اشتباهات پدر را مرتکب مي شود و بعد از اين که پدرش چيزهايي را مي دزد، پسر هم از مغازه، خوردني هاي کودکانه مي دزدد که تأثير شگرف رفتار والدين را بر روي فرزند نشان مي دهد. فيلم با روايتي مناسب، تأثيرات سوء طلاق، خانواده ي ناسالم و تأثير رفتار والدين بر فرزندان را به نقد مي کشد.
يکي از شخصيت هاي فيلم « لئون: حرفه اي » (15) دختري است که با خانواده ي ناتني اش زندگي مي کند و به همين علت است که دچار مشکلات عاطفي فراواني شده است. او پس از کشته شدن خانواده اش توسط پليس هاي فاسد، با يک آدم کش حرفه اي همراه مي شود تا آدم کشتن را بياموزد تا بتواند از قاتل برادر کوچکش انتقام بگيرد.
دو فيلم « آدم درست را راه بده » (16) و « بگذار وارد شوم » (17) با داستاني يکسان، بخشي از زندگي دختري را روايت مي کنند که خون خوار است و معمولاً فردي را همراه خود مي کند تا برايش خون فراهم کند. در داستان فيلم، پسر نوجواني که در همسايگي اين دختر زندگي مي کند به علت کمبودهاي عاطفي و خانوادگي، همراه وي مي شود. اين همراهي منجر به کشتن انسان ها براي سير کردن دختر است که تا سال ها ادامه مي يابد.
يکي از شخصيت هاي اصلي داستان در فيلم « رواني » (18) فرد قاتلي است که مادرش را به دليل اختلاف عقيده و تحميل عقايد به قتل رسانده است و در زمان داستان فيلم مدت ها است نقش مادر مرده اش را بازي مي کند و به نوعي روان پريشي و دو شخصيتي دچار شده است. تا پايان داستان مشخص مي شود که او افراد زيادي را به دليل همين مشکلات شخصيتي به قتل رسانده است.
فيلم « همه چيز بايد برود » (19) داستان مردي را روايت مي کند که دچار اعتياد به مصرف مشروبات الکلي است و اين مشکل، زندگي او را در معرض نابودي کامل قرار داده است. هنگامي که با داستان همراه مي شويم مشخص مي شود که وي اين مشکل را از پدرش به ارث برده و پدرش هم به همين اعتياد دچار بوده و به مرور به او سرايت کرده است.
بزه کاري و تبه کاري يکي از شخصيت هاي اصلي در فيلم « رفتگان » (20) به علت نداشتن خانواده ي مناسب و تربيت شدن زير نظر رئيس يک گروه مافيايي است. اين فرد تحت آموزش و حمايت رئيس گروه تبه کار، به خدمت نيروي پليس درمي آيد و به عنوان پليسي فاسد براي وي جاسوسي مي کند و در مواقع لازم از اختياراتش براي انجام خلاف استفاده مي کند. اين فرد که يکي از آسيب هاي امنيت اجتماعي محسوب مي شود حاصل نبود خانواده ي سالم و تربيت ناصحيح است.
درباره اهميت خانواده و مضمون فيلم هاي مشابه اين دسته، مطالبي پيش از اين آمد. اين فيلم ها را نيز مي توان از اين منظر در جهت نشان دادن اهميت خانواده و آسيب هاي خانواده هاي ناسالم دانست. عضو خانواده بودن يعني در نوعي شبکه عاطفي سهيم شدن، به يک گروه اجتماعي تعلق داشتن، تاريخ مشترک داشتن و به محيط زندگي خاصي عادت کردن. اهميت خانواده به علت همين دستاوردها است. خانواده، نخستين محيطي است که شخصيت کودک را شکل مي دهد. خود اين محيط در محيط گسترده تري به نام فرهنگ جاي مي گيرد. پس خانواده به شدت از فرهنگ، تأثير مي پذيرد.
خانواده از اين نظر نيز اهميت دارد که محل انتقال سنت ها، باورها و انواع شناخت ها است؛ از شيوه ي غذا خوردن تا افکار سياسي، همگي تحت تأثير خانواده قرار دارد. خانواده، ميراث فرهنگي تجربه شده ي والدين را در اختيار کودک مي گذارد. هم چنين براي او جهان بيني خاصي فراهم مي آورد.
کودک در خانواده نخستين گام هاي اجتماعي شدن را برمي دارد و در نهايت به موجودي کاملاً اجتماعي تبديل مي شود. خانواده در ابتدا نام و نشان خود را به کودک انتقال مي دهد و بدين وسيله، وي را در شبکه اي از خويشاوندي قرار مي دهد. بنابراين مي توان گفت خانواده اولين هويت اجتماعي فرد را فراهم مي آورد. موقعيت اجتماعي والدين است که موقعيت اجتماعي کودک را در بيست سال اول زندگي تعيين مي کند. هم چنين محل سکونت خانواده، بافت هاي اجتماعي و فرهنگي مؤثر بر کودک را مشخص مي کند. سرانجام، شغل والدين، کودک را در طبقه ي اجتماعي معيني جاي مي دهد.
کودک، شيوه ي رفتار والدين را با يکديگر مشاهده مي کند. او از طريق مشاهده، اموري مثبت و منفي را فرامي گيرد؛ مانند احترام به ديگران، تحمل، تحقير، خوش بيني، بدبيني، نماز خواندن، مردم آزاري و... کودک در محيط خانواده ياد مي گيرد که ديگران از او به عنوان دختر يا پسر، چه انتظارهايي دارند. هم چنين وي او با مشاهده اين الگوهاي بزرگ سالان، ياد مي گيرد که کدام فعاليت ها و رفتارها به زنان و کدام به مردان اختصاص دارد. آن گاه او به کارهايي مي پردازد و رفتارهايي را تقليد مي کند که براي جنس وي تعيين شده است و او اجازه انجام دادن آن ها را دارد.
تقليد از الگو به کودک اجازه مي دهد که رفتارها و نگرش هاي مناسب با هويت جنسي و در نتيجه، مناسب با انتظارهاي محيطي را که در آن متحول مي شود، ياد بگيرد. به خوبي روشن است که اگر الگوهاي تقليدي کودک و خانواده، الگوهاي مناسب و سالمي نباشند همچناني که در فيلم هاي ياد شده آمد، کودک را با چالشي بزرگ رو به رو خواهند ساخت. سقوط ارزشي و اخلاقي در همين بستر پي ريزي مي شود.
اشخاصي که در خردسالي و کودکي از محبت هاي خانوادگي محروم مي مانند، به شدت احساس افسردگي مي کنند. تحقيقاتي که درباره فرهنگ هاي متفاوت و روي زندانيان انجام گرفته اين نتيجه گيري را ممکن ساخته است که محروميت کودک از نوازش، عامل بنيادي در رشدِ بيگانگي عاطفي، روان پريشي، تجاوز، پرخاش گري و حتي استفاده از مواد مخدر و الکل است. والدين با دريغ کردن محبت از کودکان، فرزنداني به اجتماع تحويل مي دهند که در ايجاد رابطه با ديگران ناتوان مي مانند و حتي براي انجام دادن رفتارهاي خشن و خلاف اصول اخلاق، آمادگي نشان مي دهند. (21)

چهار. انتقاد به ساختار خانواده در غرب

جامعه ي غرب در آستانه ي سده ي بيست و يکم و پشت سر نهادن عصر روشن گري و انقلاب صنعتي با تنگناهايي در عرصه هاي گوناگون دست به گريبان شده است و دگرگوني هاي چند دهه ي اخير در حوزه هاي مختلف فرهنگ و جامعه، خانواده را نيز بي نصيب نگذاشته است؛ به گونه اي که « خانواده » به دغدغه ي جدي اخلاق گرايان در غرب تبديل شده است. دسته اي از فيلم ها همين معنا را دست مايه ي خود قرار داده و ويژگي هاي تأثير گذار در اين فروپاشي را به نقد مي کشند.
فيلم « زيباي امريکايي » جامعه ي غربي را از آن جهت به نقد مي کشد که نهاد خانواده در آن دچار مشکلات اساسي است. داستان اصلي فيلم درباره خانواده اي است که مشکلات فراواني ميان اعضاي آن وجود دارد. علل اين مشکلات را مي توان در نبود شيوه ي تربيتي مناسب، فقدان ارتباط والدين و فرزندان، عاري بودن از مفاهيم ديني، روابط نامناسب پدر و مادر با يکديگر، کار کردن مادر بيرون از خانه، نبود روابط سالم ميان زن و مرد در جامعه و... جست و جو کرد. اين عوامل، خانواده اي متزلزل را ايجاد کرده است که در معرض فروپاشي کامل قرار دارد.
روابط ميان اعضاي خانواده در فيلم « خاموش » (22) به شدت دچار آسيب است. در اين خانواده، دختري که به فرزندخواندگي گرفته شده، ارتباط مناسبي با بقيه ندارد، زن و شوهر دچار طلاق عاطفي اند و پدر با يکي از دخترانش رابطه جنسي دارد. مجموعه ي اين عوامل باعث مي شود که پدر به دست يکي از دختران کشته شود، مادر به زندان رود و خانواده به کلي از هم بپاشد. مهم ترين عامل براي اين اتفاقات را مي توان نبود نگرش ديني در اعضاي خانواده ي غربي دانست.
نبود ساختار سلامت براي خانواده در دو فيلم « غريزه ي اصلي » (23) به دليل نگاه مادي گرايانه و عاري از دين است. انسان ها آن قدر تحت سيطره ي قواي شهوت و غضب قرار گرفته اند که انسانيت افراد در معرض نابودي است. فيلم، مجموعه اي از گرفتار شدن انسان ها به ضد ارزش هاي ديني و اجتماعي را به تصوير مي کشد. انسان هايي که با قرار گرفتن در موقعيت هاي ويژه، به جنايت روي مي آورند يا به انحرافات جنسي آلوده مي شوند. فيلم، اين مسئله را جزئي از طبيعت انساني مي داند که فقط به عاملي محرک نياز دارد تا فرد را به قاتلي بي رحم تبديل کند. براساس اين نگرش، شخصيت هاي اصلي فيلم، تمايلي به تشکيل خانواده ندارند و در دريايي از دروغ و فريب زندگي مي کنند. اعضاي خانواده هاي موجود در فيلم هم درگير خيانت و مشکلات عاطفي و شخصيتي اند.
فيلم « ولنتاين غمگين » (24) يکي از عوامل ساختار اشتباه در خانواده ي غربي را ازدواج هايي براساس عدم تفکر و شناخت مي داند. هم چنين در کنار اين مسئله دوستي هاي خياباني ميان دختر و پسر را عاملي براي نابودي زندگي در آينده بر مي شمارد. در اين فيلم، داستان زوجي روايت مي شود که پس از چندين سال زندگي مشترک، دچار آسيب هايي شده اند. دو عامل براي فروپاشي اين خانواده، ارتباط نامشروع زن قبل از ازدواج با فرد ديگري است که از او بچه دارد و فقدان شناخت لازم براي ازدواج و عجله در اين امر است.
تعامل نامناسب ميان افراد خانواده و نبود نگرش ديني در فيلم « مرگ در مراسم تدفين » (25) باعث ايجاد مشکلات اساسي براي خانواده شده است. مشابه همين عوامل در فيلم « بزرگ شده ها » (26) نيز ديده مي شود که سبب ازدواج هاي نامناسب، مشکلات ميان والدين و نبود ساختار سالم براي خانواده شده است.
لذت گرايي افراطي مهم ترين مشکلي است که انسان ها در فيلم « دورين گري » (27) به آن مبتلايند. فيلم، خانواده هاي انگليسي را نشان مي دهد که در اشرافي گري و لذت هاي مادي غرق شده اند. اين فيلم که دو بار تاکنون ساخته شده،‌ داستان پسري جوان را به تصوير مي کشد که پس از ارث بردن ثروتي زياد به دنبال تجربيات جديد و خوش گذراني مي رود. او روحش را به شيطان مي فروشد و از همين طريق، عمري جاودان مي يابد و پير نمي شود. آن چه در اين بخش به اين فيلم مربوط مي شود، نشان دادن ضعف هاي انسان ها مقابل مسائل جنسي است که خانواده ها را تهديد مي کند.
ابتداي داستان فيلم « من عشق هستم » (28) خانواده اي ايتاليايي را مي بينيم که روابطي گرم و صميمي ميان اعضاي آن جاري است و همه به دنبال انجام وظايف خود هستند. با گذشت بخشي از داستان، چهره ي ديگر اين خانواده نيز ديده مي شود که به فروپاشي خانواده منجر مي شود. گذشته ي مبهم مادر خانواده،‌ ازدواج بدون علاقه و از روي اجبار، نبودن ارتباط صحيح والدين با يکديگر و فرزندان و دلايل مشابه، سبب مي شود مادر خانواده درگير خيانت مي شود. وي براي رسيدن به علاقه اي پوچ، خانواده را رها و بي قيدي را انتخاب مي کند.
فيلم « شب آخر » (29) سعي دارد رفتار نيکو يا ناپسند زن و شوهر را انعکاس رفتار ديگري نشان دهد به اين توضيح که اگر زن، مرتکب اشتباهي شود، مرد هم همان را مرتکب خواهد شد و همين طور بالعکس. آن چه در فيلم پايداري خانواده را تهديد مي کند، دوستي هاي نامشروع زن و مرد قبل از ازدواج و عدم رعايت ارتباط سالم ميان همکاران است. همين الگو را مي توان در فيلم « بچه هاي کوچک » نيز مشاهده کرد. دو خانواده که محور اصلي داستان را تشکيل مي دهند هر دو خانواده به دليل رعايت نکردن ارتباط سالم ميان زن و مرد در جامعه نزديک به طلاق مي شوند.
خانواده، کوچک ترين و مهم ترين نهاد اجتماعي است. کوچک ترين به علت کميت اعضاي آن و مهم ترين به لحاظ کيفيت؛ زيرا هرچه خانواده از سطح کيفي بالاتري به سبب علم و آگاهي، ايمان، اخلاق، تعهد و دين داري برخوردار باشد، به تمام نيازهاي فرزندان پاسخ داده مي شود و در نتيجه آن ها در مواجهه با اجتماع دچار کمبود و خلأهاي عاطفي، روحي و رواني نمي شوند. يکي از وظايف خانواده،‌ دروني کردن ارزش ها و هنجارهاي پذيرفته شده است؛ به نحوي که به اعتقاد جامعه شناسان بين فرهنگ پذيري و کاهش جرم و جنايت رابطه ي مستقيم وجود دارد؛ اما در حال حاضر، خانواده در وضعيت مناسبي نيست. افول خانواده دلايل گوناگوني دارد؛ از جمله ي اين دلايل مي توان به مشکلات اقتصادي، اجتماعي و اخلاقي اشاره کرد. به نظر مي رسد يکي از مهم ترين دلايل افول خانواده، پاي بند نبودن به اخلاق و تعهدات انساني است؛ زيرا ايمان و رعايت مسائل اخلاقي در انسان نيرويي ايجاد مي کند که به واسطه ي آن قدرت ايستادگي در مقابل مشکلات و مسائل گوناگون در انسان تقويت مي شود.
در سده هاي قبل از آغاز عصر صنعتي، خانواده برآيند يک ارگانيسم اجتماعي و اقتصادي خودکفا بود که معمولاً از چند نسل تشکيل مي شد. در اين مجموعه ها، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در کنار نوه هاي خود براي بقاي خانواده تلاش مي کردند. در اوايل سده ي نوزدهم، شوهران به منزله ي نان آور خانواده مطرح مي شدند که بيرون از خانه کار مي کردند؛ در حالي که زنان نقش خانه داري را برعهده مي گرفتند؛ اما رفته رفته در طول سده ي نوزدهم، سنت هاي خانواده دگرگون شد.
جنبش اجتماعي دهه ي 1960 م سبب ايجاد تغييرات بنيادي در زمينه ي خانواده شد. جنبش آزادي زنان، آن ها را به کار بيرون از خانه ترغيب کرد. جنبش ضد فرهنگ، رهيافت هاي جديدي در روابط جنسي مطرح کرد که در نتيجه آن زوج هاي بسياري بدون ازدواج با هم زندگي مي کردند. افزايش ميزان طلاق که در سال 1996 م حدود پنجاه درصد بود نيز به ايجاد انواع جديد خانواده کمک کرد.
در اين زمان، خانواده هاي نامتعارفي مثل خانواده هاي تک والديني و زندگي هم جنس گراها به پديده اي شايع تبديل شد. در اين روند، خانواده هايي تشکيل شدند که همسران جديد همراه با کودکان متعلق به والدين طلاق گرفته، در کنار يکديگر زندگي مي کنند.
در آغاز سده ي بيست و يکم، برخي تحليل گران تخمين زده اند بين شش تا چهارده ميليون کودک، دست کم يک والد هم جنس گرا داشته باشند. اکنون در ايالت هاي « پرينستون » و « ماساچوست » هم جنس گرايان مراسم اجرا مي کنند. با اين حال، پذيرش هم جنس گرايان در اجتماع، آسان نبوده است. در طول سه دهه ي گذشته، هم جنس گرايان مرد و زن و ساير خانواده هاي نامتعارف براي دستيابي به نکاتي همچون ازدواج بين دو هم جنس، دسترسي به خدمات بارداري، پذيرش والد دوم، حقوق هم جنس گرايان مرد و زن و مزاياي شريک جنسي، مبارزه کرده اند. در برابر آن ها، محافظه کاران اجتماعي و کساني که از سقوط ارزش هاي خانواده نگران بودند، شيوع هم جنس گرايي را مغاير با ارزش هاي خانواده دانسته و خواستار محدود شدن آزادي عمل آن ها شده اند.
پيامدهاي وجود خانواده هاي نامتعارفي همچون تک والديني و هم جنس گرايان براي جامعه عبارت اند از:
1. افزايش چشم گير شمار کودکان نامشروع؛
2. افزايش چشم گير مسائل روان پريشي بين کودکان و والدين مجرد؛
3. افزايش خطر خشونت و آزار کودکان؛
4. افزايش مشکلات مربوط به سلامت جسمي کودکان و والدين مجرد؛
5. افزايش آسيب هاي تحصيلي و آموزشي مانند مشکلات يادگيري، نرخ بالاي ترک تحصيل و رشد نگرش هاي منفي درباره ي خود و ديگران - که يادگيري کودکان و کاميابي آن ها را به مخاطره مي افکند؛
6. افزايش احتمال استفاده از مواد مخدر همراه با هزينه هاي اجتماعي آن؛
7. افزايش ميزان جرايم اجتماعي. (30)
طلاق در هيچ کشوري، جرم تلقي نمي شود؛ به طور کلي طلاق در چند دهه ي گذشته آسان تر، ارزان تر، سريع تر و به لحاظ اجتماعي مقبول تر شده است. پژوهش هاي آماري نشان مي دهد که بين پاي بندي هاي مذهبي و ايمان ديني از يک سو و بهداشت جسمي و رواني از سوي ديگر، رابطه ي مستقيم وجود دارد.
مذهب به پايداري زندگي و صيانت خانواده در برابر اعتياد به مواد مخدر و الکل کمک مي کند. ايمان و انجام مناسک مذهبي، ميزان سوء استفاده از کودکان، خودکشي و بزه کاري، طلاق و فروپاشي نظام خانواده و آشفتگي هاي رواني را کاهش مي دهد. در نهايت مي توان مدعي شد که بحران خانواده در اصل، يک بحران مذهبي است.
اگر به نمونه هاي فيلم در همين بخش رجوع کنيم مي بينيم مهم ترين علل فروپاشي خانواده را مي توان در نبود نگرش ديني و اخلاقي در ساختار خانواده ي غربي دانست که از جامعه نشأت گرفته است. نگرش ديني باعث مي شود رفتار انسان چارچوب قابل قبول و پذيرفته شده اي داشته باشد و همين چارچوب مانع از بروز بسياري از آسيب هاي ياد شده در نهاد خانواده مي شود.
مهم ترين عاملي که خانواده ي غير ديني را سست مي کند، نگرش هاي شخصي و خود محور است که در تقابل ميان اعضاي خانواده و مخصوصاً والدين هيچ نتيجه اي جز جدايي و طلاق در بر نخواهد داشت. هم چنين گرايش هاي انحرافي ديگر که به حوزه ي خانواده مربوط مي شود هم چون هم جنس گرايي نيز بر اثر نبود تقيد و تعهد ايجاد مي شود. اگر انسان خود را همان گونه که شايسته است، بنده ي خدا بداند و در اين راه تلاش کند، هيچ گاه به سمت گرايش هاي انحرافي سوق پيدا نمي کند. مي توان رابطه ي متقابلي بين دين داري و گرايش انحرافي مشاهده کرد. به هر ميزان که دين داري در فرد کاهش مي يابد، گرايش هاي انحرافي جاي آن را پر مي کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. The Great Buck Howard
2. Cirque du Freak: The Vampire"s Assistant
3. The Tree of Life
4. Face / Off
5. Identity
6. Peacock
7. Two Lovers
8. The Invisible
9. رهبر، محمدتقي، اخلاق و تربيت اسلامي، ص 6.
10. اصغري پور، حميد، کليات راهنمايي و مشاوره، ص 50.
11. (1. 2. 3. 4. )
12. Cherrybomb
13. Halloween
14. Last Ride
15. Leon: The Professional
16. Let the Right One In
17. Let Me In
18. Psycho
19. Everything Must Go
20. The Departed
21. ر.ک: گنجي، حمزه، بهداشت رواني، ص 145.
22. The Quiet
23. Basic Instinct
24. Blue Valentine
25. Death at a Funeral
26. Grown Ups
27. Dorian Gray
28. I Am Love
29. Last Night
30. Vitz, Paul C., Family Decline: A Political Response and a Religious Response, pl.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، دين و سينما، آموزه هاي اخلاقي و ارزشي؛ بررسي و تحليل بيش از سيصد فيلم؛ قم: ولاء منتظر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، چاپ اول