سال سوجري!
دشتستاني
تقديم به بانو فاطمه رئيسي راوي ديروز و هنوز جنوب
چکيده:
يکي از تأثيراتي که هجوم گروه هاي تازه وارد مي تواند بر يک سرزمين بگذارد، ورود واژه هاي بيگانه در زبان مردم آن ديار است. از اين رو زباني که امروزه فارسي ناميده مي شود، داراي واژه هاي بسياري است که در طول تاريخ با يونانيان، عرب ها، ترکان، مغولان، پرتغالي ها، روس ها و انگليسي ها وارد ایران شده است. فراواني اين واژه ها در زبان فارسي با ميزان ماندگاري تازه واردين در ايران مي تواند در پيوند باشد. اما برخي از اين تهاجمات از نظر جغرافيايي محدود بوده و بنابراين رواج واژه هاي بيگانه بيش تر در گويش هاي آن بخش جغرافيايي خاص قابل پي گيري است. براي نمونه يکي از واپسين تازش هايي که فلات ايران به چشم ديد، يورش سربازان بريتانيايي به کرانه هاي خليج فارس در گيرودار جنگ جهاني نخست بود. ردپاي حضور نه چندان ديرپاي انگليسي ها را امروزه مي توان در گويش دشتستاني دنبال کرد. ناحيه ي دشتستان در پشتِ بندر بوشهر، به مرکزيت شهر « برازجان »، يکي از کانون هاي مقاومت جنوب ايران بود که در نهايت به تسخير موقت قواي انگليسي درآمد و يک چندي در اشغال بيگانگان بود. اين مقاله کند و کاوي است بر روي آثار زباني و واژگاني حضور انگليسي ها در دشتستان. در پژوهش حاضر واژه هاي انگليسي رايج در گويش دشتستاني گردآوري شده، همراه با آوانويسي و ترجمه ي فارسي، به صورت جدول ارايه شده است. بسياري از اين واژه ها امروزه با اندک تغيير آوايي در گويش مردمان ساکن در بوشهر و دشتستان رواج دارد.واژگان کليدي:
دشتستان، جنگ جهاني اول، واژه هاي انگليسي، خليج فارس.درآمد
ازش نيروهاي بيگانه به يک سرزمين، همواره ويراني ها و فلاکت هايي براي مردم آن سامان به همراه دارد. حال اگر اين لشکرکشي ها با تسخير همراه گردد و تازه واردين به ماندگاري در آن جا بيانديشند، هرچند حتي اگر اين تصرف چندان ديرپاي نيز نباشد، باز هم با تأثيراتي دوسويه همراه است. فلات ايران نيز که شايد به دليل موقعيت جغرافيايي برجسته اش، از ديرباز يورش گران بي شماري را به چشم ديده، يکي از سرزمين هايي است که از اين منظر مي تواند بسيار مورد پژوهش قرار گيرد.يکي از پيامدهاي حضور بيگانگان در فلات ايران، وارد شدن واژه هاي دخيل فراوان در زبان فارسي است. امروزه مي توان واژه هاي بسياري از زبان هاي يوناني، عربي، ترکي، مغولي و پرتغالي در زبان فارسي يافت. به اين فهرست مي توان واژه هاي انگليسي را نيز افزود که بيش تر در بخش هاي جنوبي ايران رواج داشت، زيرا يکي از واپسين مهاجمان بيگانه به سرزمين کهنسال ايران بريتانيايي ها بودند که در هنگامه ي نخستين جنگ جهاني با کشتي و از راه خليج فارس در کرانه هاي جنوبي ايران، سربازان خود را پياده کردند و پس از درگيري هاي پرفراز و نشيب با نيروهاي بومي در استان بوشهر امروزي، براي مدت کوتاهي توانستند کنترل بندر بوشهر و نواحي دشتستان و تنگستان را به دست گيرند. ناحيه ي دشتستان به مرکزيت شهر « بُرازجان »، که در زمان يورش انگليسي ها توسط ميرزا محمد خان غضنفرالسلطنه اداره مي شد، يکي از کانون هاي اصلي مقاومت جنوب در برابر قشون انگليس به شمار مي رفت (2). از اين رو انگليسي ها براي به دست گرفتن اين ناحيه که جاده ي اصلي بوشهر به شيراز نيز از آن مي گذشت، تلاش فراوان کردند. تازه واردين براي مدتي در بوشهر و دشتستان ماندند و حتي اقدام به کشيدن خط آهن بين بوشهر و برازجان نمودند.
بنابر سنتي تاريخي، برجسته ترين و مهم ترين رخدادهاي هر سرزمين در حافظه ي تاريخي مردم آن در ديار ثبت مي شود و نام گذاري برخي سال ها در پيوند با رويدادي مهم در آن سال بوده است. گاه پيش مي آمد که رخدادي با تأثيرگذاري بسيار همچون آمدن بلاياي طبيعي يا لشکرکشي و هجوم ديگر اقوام، چنان در خاطره ي مردم آن سرزمين مي ماند که تا ساليان سال از آن رويداد و آن سال ياد مي کردند و حتي وارد سنت شفاهي و ادبيات عاميانه شده و از اين طريق ردپاي آن را در ترانه ها، ضرب المثل ها، افسانه ها و داستان هاي محلي آن ديار مي شد پِي گرفت.
به همين دليل ورود مهاجمين انگليسي به کرانه هاي بندر بوشهر و گذر آن ها از منطقه ي دشتستان، براي پيشروي به سوي نواحي داخلي ايران که با نبردهاي بي شمار بين نيروهاي بومي و قشون انگليسي و مزدوران هندي آن ها همراه بود و روزها و شب ها مردم جنوب ايران را مشغول خود کرد، در جنبه هاي گوناگون تأثير فراواني بر ساکنين آن سامان گذاشت. براي نمونه، حتي برخي خوراکي هاي سربازان هندي، مثل « پکورا » و « دال »، در ميان مردم بوشهر و برازجان رواج يافت و بعدها طرفداران زيادي به دست آورد. هنگامي که با مردان و زنان سالخورده ي دشتستاني، آنان که داستان هاي بسياري از رخدادهاي آن سال ها را از پدران و مادران خود شنيده اند، هم سخن مي شوي، از سالي که سربازان انگليسي وارد خاک جنوب ايران شده اند، با نام « سال نهضتي » ياد مي کنند، که خود يادآور شکل گيري نهضت مقاومت در جنوب ايران در برابر مهاجمان بيگانه است. اما جز اين عنوان، نام ديگري نيز در ميان مردم براي اشاره به سال هاي مذکور رواج داشته، که هر چند ممکن است کمتر شنيده شده باشد، اما با موضوع مقاله ي حاضر بيش تر در پيوند است. اين عنوانِ جالب، « سالِ سوجري » است که خود از يک واژه ي انگليسي (3) به معني « سرباز » اقتباس شده و اشاره ي مستقيمي به حضور سربازان انگليسي در جنوب ايران دارد. اين واژه، خود سرآغازي است براي پي گيري واژه هاي انگليسي بيش تر در گويش دشتستاني که برآمد سال هاي حضور انگليسي ها در جنوب ايران است.
انگليسي ها، سال ها پيش از نخستين جنگ جهاني نيز در بوشهر و برازجان حضور داشتند. به ويژه در بوشهر که شايد کهن ترين اشاره ها به زمان کريم خان زند برمي گردد (4). در برازجان نيز براي نمونه در سال 1822 ميلادي، کاپيتان بروس (5) انگليسي، که در بندر بوشهر مستقر بود، خانه اي تفريحي در اين شهر که خوش آب و هواتر از بوشهر بود، داشت (6). اما همان گونه که پيش تر گفته شد، هجوم انگليسي ها به کرانه هاي جنوبي ايران و ماندگاري نه چندان ديرپاي آن ها در بندر بوشهر و مناطق پس کرانه اي تأثير بيش تر در زمينه ي ورود واژه هاي انگليسي به گويش دشتستاني داشت، زيرا جنوب ايران شمار بيش تري از انگليسي ها را به چشم ديد و تفاوتي که اين بار داشت، حضور آن ها به عنوان حکومت گر و تبديل شدن زبان انگليسي به زبان اداري آن برهه از تاريخ جنوب ايران بود.
موضوع چنين پژوهشي براي گويش بوشهري نيز مي تواند مورد بررسي قرار گيرد. البته وجود واژه هاي انگليسي در گويش مردمان جنوب ايران تنها به دشتستان و بوشهر اختصاص ندارد و براي نمونه در برخي شهرهاي خوزستان، مانند آبادان نيز به دليل وجود شرکت نفت انگليس و حضور انگليسي ها در اين مناطق نفت خيز، قابل پي گيري است. اما به هر روي، محدوده ي مورد نظر ما در اين بررسي، منطقه ي دشتستان در استان بوشهر و گويش ساکنين آن جا است.
اين منطقه در محدوده ي رواج زبان پهلوي ساساني قرار داشت و به همين دليل، امروزه مي توان واژه هاي پهلوي فراواني را در گويش اين منطقه شناسايي کرد (7). گويش دشتستاني به اندازه ي زيادي متأثر از زبان فارسي است و در تحول تاريخي خود بسيار ساده تر از گذشته شده است (8). هرچند در کنار واژه هاي پهلوي، واژه هايي از زبان عربي، ترکي و حتي مغولي نيز وارد گويش مردم اين سامان شده، اما شايد شگفت انگيزتر از همه، کاربرد واژه هاي انگليسي در اين گويش باشد. امروزه شايد بسياري از دشتستاني ها، خود از داشتن ريشه ي انگليسي برخي واژه هايي که در گفت و گوهاي روزمره به کار مي برند، آگاهي نداشته باشند. اما با دقت و تأمل مي توان بسياري از واژه هاي انگليسي را تشخيص داد. برخي از اين واژه ها در نگاه نخست انگليسي بودنشان آشکار مي گردد و برخي نيز به دليل دگرگوني هاي آوايي در گويش دشتستاني تا حدودي تغيير يافته اند.
با نگاهي به اين واژه ها مي توان پي برد که شمار بيش تري از آن ها به چند حوزه ي خاص مربوط مي شوند. براي نمونه در اين ميان واژه هاي مرتبط با بازي فوتبال که شايد با انگليسي ها به جنوب ايران وارد شد و بعدها از آن جا وارد ديگر بخش هاي سرزمين ايران گرديد، بسيار است. هم چنين واژه هايي که با وسايل نقليه ي موتوري، پوشاک و لوازم آشپزخانه در ارتباط است، نيز ديده مي شود. در پژوهش حاضر تلاش شده تا ضمن ارائه ي فهرستي از واژه هاي انگليسي موجود در گويش دشتستاني، نگارش انگليسي همراه با نگارش دشتستاني، آوانويسي آن و هم چنين معني هر واژه به صورت جدول آورده شود. لازم به ذکر است که فهرست حاضر، همه ي واژه هاي انگليسي را در بر نمي گيرد. چه بسا واژه هايي که به مرور زمان ديگر در گويش دشتستاني رايج نيستند. امروزه، در زبان فارسي نيز واژه هاي انگلیسي چندي به واسطه ي بهره گيري از جنبه هاي گوناگون دانش و تکنولوژي و هم چنين بين المللي بودن زبان انگليسي وجود دارد، اما در اين جا بيش تر به واژه هايي مي پردازيم که شايد تنها در گويش نواحي جنوبي ايران ( مشخصاً گويش دشتستاني )، به دليل آن چه پيش تر گفته شد، رواج دارد.
انگلیسی |
دشتستانی |
آوانویسی |
معنی/ توضیح |
Jar |
جَر |
Jar |
دعوا، نزاع |
Soul |
سول |
sῡl |
روح(سول رسیدن= بی خبری روح) |
Catch |
گچ |
Gach |
گرفتن، اصطلاحی در بازی کودکان |
Typhoon |
تیفون |
Tifῡn |
باد شدید، گردباد |
Glass |
گیلاس |
Gilas |
لیوان |
Gasolene |
گازلیت |
Gāzoleit |
نفت، بنزین |
Towel |
توول |
Tuwal |
هوله |
see |
سِی |
Sei |
دیدن |
Tomato |
تُماته |
Tomāte |
گوجه فرنگی |
Foul |
فُول |
Fool |
اشتباه، خطا |
Wrong side |
رام سِیت |
Rāmseit |
خلاف جهت رفتن موتور یا ماشین در خیابان |
Cup |
کوپ |
kῡp |
فنجان |
Pantaloon |
پاتلون |
pātelῡn |
شلوار، شاید ریشه فرانسوی دارد |
Cough |
کفه |
Kofe |
سُرفه |
Hospital |
آسپیتال |
Aspitāl |
بیمارستان |
Band |
باند |
Bānd |
دسته |
Time |
تِیم |
Teim |
زمان، وقت |
Globe |
گُلوپ |
Golup |
حباب(چراغ) |
Sever |
سِوِر |
Sever |
استوار، محکم |
Tread |
تِرِیت |
Tereit |
قدم برداشتن، راه رفتن |
Chauffeur |
شوفِرِ |
Šufer |
راننده، واژه ای با ریشه ی فرانسوی |
Sack |
ساک |
Sāk |
کیف مسافرتی، کیسه |
Down |
دومَن |
Dῡman |
پایین |
contract |
کنترات |
Konterāt |
مقاطعه، قرارداد |
Clown |
کلو |
kelῡ |
دلقک، مسخره، دیوانه |
Bime |
بیم |
Bim |
تیرآهن |
Engin |
اِنجین |
Enjin |
موتور |
Ring |
رینگ |
Ring |
حلقه |
Bluff |
بُلوف |
Bolof |
لاف زدن، گزافه گویی |
Kick |
کیک |
Kik |
شوت کردن(توپ) |
Keep |
کیپ |
Kip |
نگه داشتن |
Half-time |
هاف تِیم |
Hāf teim |
نیمه ی بازی(در بازی فوتبال) |
Goalie |
گُلِر |
Goler |
دروازه بان (در بازی فوتابل) |
Gallon |
گِلن |
Gelan |
ظرفی ویژه نفت |
Nightturn |
ناتور |
Nātur |
شیفت شب(نگهبان) |
Baloon |
بالون |
Bālon |
هواپیما، بالون |
Shift |
شیفت |
Šift |
نوبت |
Equip |
اِکیپ |
Ekip |
آماده و مجهز شدن یک گروه |
Plate |
پِلِیت |
Peleit |
صفحه، ورقه ی فلزی |
Spike |
اسپاک |
Espāk |
سیخ، گل میخ، میله ی فلزی |
Glow |
گُلُوِر |
Golower |
سرخ شدن ، تفته شدن |
Slow |
سِلو |
Selo |
آهسته |
Company |
کمپانی |
Kompāni |
شرکت، همچنین نام محله ای در برازجان قدیم(کمپونی) |
Drum |
دِرام |
Derām |
بشکه، چلیک |
Politic |
پولیتیک |
Politik |
سیاست، رودست |
Boot |
بوت |
Bῡt |
نیم چکمه |
Shoe |
شوز |
šῡz |
کفش |
Wire |
وُیر |
Voyer |
سیم |
Kettle |
کتل |
Ketl |
کتری |
Dal |
دال(عدس) |
Dāl |
نوعی غذای هندی |
Line keeper |
لان کیپِر |
Kānkiper |
کمک داور(در بازی فوتبال) |
Stop |
اِستُپ |
Estob |
توقف، ابیستادن. یکی از بازی های کودکان در برازجان «اِستُب- آزاد» نام دارد. |
Head |
هِد (زدن) |
Hed |
با سردن (در بازی فوتبال) |
Pakora |
پُکورا |
pokῡrā |
نوعی غذای هندی |
Soldier |
سوجر |
Sojer |
سرباز. در برازجان به نوعی بیل نیز، بیلِ سوجری می گفتند. |
Colonel |
کرنِیل |
Kerneil |
کلُنل، سرهنگ |
Cycle |
سِیکل |
Seikel |
دوچرخه |
Fence |
فَنس |
Fans |
حصار، نرده فلزی و مشبک |
Primus |
پِریمِز |
Pereimez |
چراغِ خوراک پزی |
Laundry |
لاندِری |
Landeri |
رختشوی خانه |
Boilersuit |
بیلَرسو |
Bilarsῡ |
لباس یکپارچه، ویژه ی کارگران |
Major |
مِیجر |
Meijer |
سرگُرد |
Dozen |
دَرزَن |
Darzan |
دوازده عدد، دوجین |
Complete |
کمپلِیت |
Kompeleit |
کاملاً، کامل |
Pump |
بَمبپو |
Bampῡ |
تلمبه، تلمبه زنی |
Assemble |
سمبَل |
Sambal |
گردآوردن، فراهم آوردن |
پينوشتها:
1. دکتراي تاريخ ايران باستان از دانشگاه تهران
2.فراشبندي، علي مراد:
جنوب ايران در مبارزات ضد استعماري، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1365، همچنين نگاه کنيد به: اسکرين، کلارمونت: جنگ جهاني در ايران، ترجمه ي غلامحسين صالح يار، تهران: اطلاعات، بي تا؛ نيلستروم، گوستاو: جنگ جهاني اول و فارس، ترجمه ي افشين پرتو، تهران: آبادبوم، 1389؛ رکن زاده آدميت، محمدحسين: دليران تنگستاني، تهران: اقبال، 1357؛ رکن زاده آدميت، محمدحسين: فارس در جنگ بين الملل، تهران: اقبال، چاپ پنجم، 1370؛ نورزاده بوشهري، اسناد نهضت جنوب، تهران: تابش، بي تا.
3. Soldier
4. ر.ک: رجبي، پرويز: کريم خان زن و زمان او، نشر اختران، 1387؛ نوايي، عبدالحسين: کريم خان زند، نشر علمي و فرهنگي، 1384.
5. Bruce.
6. Willem Floor, "Borazjan", a
Rural Market Town in Boshire s
Hinterland, IRAN, Vol 42, 2004, p.
188. 7. اين گويش داراي يک دستگاه فعلي خاص نيست و هيچ نشانه اي براي صرف هم ندارد. پسوند و پيشوندهاي کهن در آن بسيار ناچيز است. بنگريد به:
اکبرزاده، داريوش: فرهنگ گويش دشتستاني، نشر پازينه، تهران: 1381، صص 26-27.
8. براي فهرستي از اين واژه ها بنگريد به:
کيان راد، حسين: « واژه هاي پهلوي موجود در گويشِ دشتستاني »، همايش ملي زبان شناسي، تهران: ( موزه ملي ايران )، اسفند 1387.
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}