نويسنده: دکتر سيد محمد اسماعيل سيد هاشمي




 

ابن سينا به تبع ارسطو همان تقسيم موجود به جوهر و عرض و تقسيم جوهر به ماده و صورت و جسم و نيز تقسيم موجود به جوهر محسوس و مجرد را در آثارش ذکر کرده است، ولي يک تقسيم مهم در مابعد الطبيعه که در فلسفه ي يونان هيچ پيشينه اي نداشته و براي نخستين بار در فلسفه اسلامي مطرح مي شود، تقسيم موجود به واجب و ممکن مي باشد که مباحث زيادي را در بخش الهيات پوشش داده است. شايد انگيزه ي طرح اين تقسيم، ناشي از جهان بيني اسلامي ابن سينا بوده است، زيرا با توجه به برخي مباني فلسفي از سويي پذيرش ايده ي خلق زماني که متکلمان بر اساس متون ديني بر آن تأکيد داشتند به نظر وي دشوار مي آمد و از سوي ديگر اعتقاد به ازليت جهان به ظاهر تمايز بين مبدأ هستي و موجودات را مخدوش ساخت. ابن سينا با تقسيم موجودات به ممکن و واجب هم تمايز خالق و مخلوق و هم ازليت را توجيه مي کند و بر همين اساس برهان کيهان شناسي ارسطو را اصلاح مي کند و به جاي حرکت از مقوله امکان و وجوب استفاده مي کند.
ابن سينا در اشارات که شايد از آخرين کتاب هاي اوست در فصل نهم، نمط چهارم به تقسيم موجود به واجب و ممکن مي پردازد و چندين فصل را به تعريف و اثبات واجب الوجود و صفات آن اختصاص مي دهد. ابن سينا با طرح اين تقسيم راه نيازمندي همه موجودات به علت هستي بخش را هموار مي کند و بر « امکان » به جاي « حدوث » به عنوان معيار نيازمندي موجودات به علت، پافشاري مي کند.
ابن سينا در بعضي نوشته ها درجاتي براي اشيا با توجه به استحقاق وجودي آن ها قايل شده است، مثلاً در کتاب النجاة مي نويسد:
فأولي الأشياء بالوجود هي الجواهر ثم الأعراض و الجواهر التي ليست بأجسام أولي الجواهر بالوجود الا الهيولي لأن هذه الجواهر ثلاثه، هيولي و صورة و مفارق؛ (1)
بالاترين مرتبه اشيا از نظر وجود، جواهر هستند و در مرتبه بعد اعراض. جواهر نيز سه قسم اند؛ هيولي و صورت و جوهر مفارق. از اين سه، جواهر مفارق از لحاظ استحقاق وجود، بر اجسام اولويت دارند.
بنابراين، ترتيب موجودات از لحاظ اولويت وجود عبارت است از: جوهر مجرد از ماده، صورت، جسم، هيولي و عرض. (2)
اين اولويت و رتبه بندي از جهت تقدم و اولويت موجودات نسبت به وجود است، مثلاً جسم و اجزا آن، معلول هستند و اين معلوليت بايد به يک علت که جوهر مفارق از ماده است منتهي شود و صورت نيز تقدم بر جسم و ماده دارد، زيرا موجب تشخص ماده و جسم مي باشد، عرض هم پس از تحقق جوهر و به تبع آن محقق شود.
البته ابن سينا تحت تأثير نظريه فيض فلوطين، يک رتبه بندي ديگري بر اساس شدت و ضعف وجود براي نظام هستي اثبات مي کند. پيش فرض اين سلسله مراتب مسئله ي خلقت و صدور موجودات از ذات واجب الوجود است و اين که در سير نزولي وجود، علت بايستي کمال وجودي معلول را داشته باشد. سلسله مراتب وجود از ذات واجب الوجود آغاز مي شود. اولين صادر از ذات الهي عقول مجردند، سپس نفوس و پس از آن اجرام آسماني تا به عالم ماده منتهي شود: « فالوجود إذا ابتدأ من عند الأول لم يزل کل تال منه أدون مرتبة من الأول و لا يزول ينحط درجات، فأول ذلک درجة الملائکة الروحانية المجردة التي تسمي عقولاً ثم مراتب الأجرام السماوية و بعضها أشرف من بعض إلي أن يبلغ آخرها. » (3)
بنابراين، وجود از مبدأ اول آغاز مي شود و هر موجودي که در پي آن مي آيد رتبه وجودي اش از موجود قبلي پايين تر است و پيوسته از درجات کمال وجودي آن ها کاسته مي شود. اولين موجود پس از خداوند از لحاظ درجه و رتبه، فرشتگان يا مجردات تام هستند که عقول ناميده مي شوند، پس از آن مجرداتي هستند که در ماده تصرف مي کنند و به آنان نفوس گفته مي شود، سپس مراتب اجرام آسماني ( افلاک ) هستند تا به ماده و هيولي منتهي شود.
وي در اثري ديگر سلسله طولي موجودات را تبيين کرده است:
« پس از ذات باري تعالي، عقل اول قرار دارد. از عقل اول بالتعقل نسبت به مبدأ اول ( خداوند ) عقل دوم حاصل مي شود و از تعقل ذاتش و تعقل حالت امکاني خود فلک اول و نفس آن فلک به وجود مي آيد. از عقل دوم با توجه به همين سه جهت و سه نوع تعقل، عقل ديگر و نفس و فلک ديگر به وجود مي آيد و اين جريان ادامه يابد تا به عقل فعال ( عقل دهم ) مي رسد که پايان سلسله عقول و مدبر نفوس بشري است. » (4)
در اين جا به چند نکته اشاره مي شود؛ يکي اين که بنا به نظر ابن سينا همان طور که در موارد متعددي اشاره کرده است در افاضه ي وجود به اشيا هيچ موجودي مستقل عمل نمي کند؛ از اين رو منشأ تمام هستي خداست الموجودات کلها وجودها عنه. (5) او در عبارتي تصريح مي کند که « تمام سلسله وجود از سبب و مسبب صادر از اوست. پس وقتي که گفتيم اين فعل صادر از حق است به واسطه سببي، چون سبب هم از اوست. پس نقصي به فاعل مطلق بودن حق وارد نخواهد شد، بلکه تمام صادر از اوست و به واسطه اوست. » (6)
نکته ي ديگر اين است که نبايد از تعبير صدور و افاضه، ظهور و تجلي عرفاني را فهميد، زيرا ابن سينا در شفاء تصريح مي کند که چيزي که از فاعل افاضه مي شود نه وجودي است که ذات آن فاعل، آن را بايد داشته باشد و نه امري مقارن با ذات اوست، بلکه دو ذات ( علت و معلول ) منفک از يکديگرند و هيچ کدام ذات ديگري را پذيرد. (7)
بنابراين بر اساس مباني وجود شناسي ابن سينا، وجود صادر شده از مبدأ هستي ممکن الوجود است هستي اش مباين با هستي خداست و در عين حال آنچه از مبدأ صادر مي شود وجود اشياست نه ماهيت آن ها، زيرا ماهيت در خارج فرع وجود است.

پي‌نوشت‌ها:

1- همو، النجاه، ص 512.
2- همان، ص 513.
3- همو، الالهيات من کتاب الشفاء، مقاله 10، فصل1، ص 480.
4- همو، المبدأ و المعاد، ص 80.
5- همو، الالهيات من کتاب الشفاء، مقاله 9، فصل5، ص433.
6- همو، الرسائل، ترجمه ضياء الدين دري، ص 62.
7- همو، الالهيات من کتاب الشفاء، مقاله 6، فصل1، ص259.

منبع مقاله :
سيد هاشمي، سيد محمد اسماعيل؛ (1390)، آفرينش و ابعاد فلسفي آن در الهيات اسلامي و مسيحي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول