نویسنده : محمد حسین امینی





 


بنیادهای عمیق احساسات، باورها، تمایلات و انگیزه‌های ما آدمیان به‌کلی شخصی و برای غیر «دست‌نیافتنی» هستند. کردار، صرفاً نمودی از غوغای کشف نشده‌ایست که در درون ما جریان دارد. گفتار و نوشتار، فقط گونه‌هایی ملفوظ و مکتوب از روایتی هستند که چون راوی آن خود ماییم «دستِ‌اول» است اما به هیچ‌کس هیچ کمکی برای «درک حقیقی آنچه در درون ما رخ‌داده» نمی‌کند. به این معنا آنچه بر روح و روان آدمی می‌گذرد خصوصی است و خصوصی هم باقی می‌ماند. برداشت‌های دیگران، بیش و پیش از داشتن هر نسبتی به واقعیت، صرفاً «برداشت‌های دیگران» هستند! در این وضعیت سخن گفتن از «همدلی» - به معنای دقیق کلمه - شاید آسان نباشد. اگر نمی‌شود تجارب ذهنی و روانی و زیستی دیگران را «آن‌گونه که آن‌ها درک کرده‌اند» فهمید و درک کرد، چطور می‌توان «واقعاً» خود را جای آن‌ها گذاشت و همدلی کرد؟
واقعیت این است که ما به ژرفای درون یکدیگر دسترسی نداریم و به همین دلیل برای درک رنجی که دیگران می‌کشند نیاز داریم که آن رنج را با رنج مشابهی که خودمان پیش‌تر تجربه کرده‌ایم «قیاس» کنیم و با کمک این مقایسه موفق شویم «تا حدودی» وضعیت همدیگر را درک کنیم. کما این که برای فهمیدن کیفیت لذت‌هایی که دیگران می‌برند نیز ناخودآگاه فُرم‌های مشابهی از آن لذت‌ها را - که کم ‌و بیش تجربه کرده‌ایم - در نظر می‌آوریم.

 

رواج همدلی با ابزار برون‌سپاری

بدین ترتیب «امکان‌پذیر شدنِ همدلی» ضرورتاً وابسته به این است که ملت و دولت به «تجربیاتِ مشابه» خود رجوع کنند. برای دولتی‌هایی که فرد فردشان از مردم‌اند و لاجرم جایی در میان مردم زندگی کرده‌اند، به خاطر آوردن تجربه‌هایی در رسته‌ی «یکی از مردم بودن» چندان دشوار نیست وقتی حتی سال‌ها از زندگی‌شان را اساساً در دولت نبوده‌اند و به‌دقت «بخشی از مردم» محسوب می‌شده‌اند. پس اگر دولتی‌ها بتوانند «خود را جای مردم بگذارند» رخداد چندان غریبی پیش نیامده و آن‌ها - اگر بخواهند - تا حدود زیادی در این مسیر موفق خواهند بود. اما مردم برای همدلی با دولت باید به کدام تجربه‌ی «مشابهِ تجارب مدیران دولتی» رجوع کنند؟ ملت بایستی «رنج‌هایی که اهالی دولت می‌برند» را در مقایسه با کدام‌یک از تجربه‌های خود از رنج ادراک کند؟
مدعا این است که «رخداد همدلی میان دولت و ملت ممکن است» فقط اگر مردم نیز بتوانند دست‌کم طرح کوچکی از تجربیات مدیران دولتی را مشاهده کنند و با آن مواجهه‌ی ذهنی پیدا کنند. مدیریت‌های کلانی در ابعاد «اداره‌ی یک کشور» حتی به‌سادگی وارد حوزه‌ی تصورات مردم هم نمی‌شوند! هیچ به این فکر کرده‌ایم که چرا این‌قدر از «لزوم سپرده شدن کارها به مردم» احساس فایده می‌کنیم؟ آیا مهم‌ترین فایده‌ی سپردن کارها به مردم این است که مردم هرگاه کاری را تصدی کرده‌اند آن را بهتر و مطمئن‌تر و سریع‌تر و ارزان‌تر انجام داده‌اند؟ البته که این فایده هم فایده‌ی بسیار مهمی است. اما آیا «مهم‌ترین فایده» است؟
کارفرمایی که - به هر دلیل - از سوی کارگزار اجازه‌ی «باخبر شدن از امور» را نمی‌یابد مقصر هم نخواهد بود اگر از عهده‌ی همدلی برنیاید! امسال سال همدلی و هم‌زبانی دولت و ملت است و یکی از بهترین فرصت‌ها برای تضمین همیشگی بودن و مستحکم ماندن همدلی مردم با دولت. ملت برای این که بتواند همدلی کند لاجرم باید بتواند «تصدی» کند. سال همدلی باید سالی پر از «اعتماد دولت به مردم» و مملو از «برون‌سپاری کارها به ملت» باشد. وضعیت مردم طوری است که تا وقتی وسطِ میدان نیایند «به‌قدر کافی نخواهند دانست» و تا وقتی به‌اندازه‌ی کافی ندانند «قدرت همدلی» پیدا نخواهند کرد.
کوچک‌سازی دولت و دخیل کردن استعدادهای سرشار مردمی در نبردهای جاری و چندگانه‌ی دولت جمهوری اسلامی با دشمنانش نه‌تنها بر «سرعت» و «اطمینان» و «کیفیت» کارها دامن می‌زند بلکه ما را به یکی از سودمندترین و منطقی‌ترین شیوه‌ها به «بیشینه‌ی همدلی مردم با دولت» می‌رساند. وقتی با یک تیر می‌توان چند نشانه زد، چرا نزنیم؟

 

شکوفه‌ی همدلی بر شاخه‌ی «خود انتقادی»

آن‌ها که به عیوب خویش مشغول‌اند نه‌تنها فرصت کمتری برای توجه به اشکالات دیگران پیدا می‌کنند بلکه به‌تدریج علاقه‌ی کمتری هم به این «توجه» خواهند داشت. کسی که کمبودهای شخصی‌اش را پیش چشم می‌گذارد و به خود اجازه‌ی فراموش کردن کاستی‌های خود را نمی‌دهد اندک‌ اندک به «غیر خود» علاقه‌مندتر می‌شود. وزنه‌ی دیگران در ذهن چنین فردی سنگین‌تر می‌شود چراکه در واقع بخشی از «جای خود» را به دیگران داده است!
دولتی‌ها باید متوجه باشند که یک کابینه‌ی «خود منتقد» به نحو چشمگیری در همدلی با مردم قدرتِ بیشتر خواهد داشت. اهالی دولت می‌توانند با نقد و حتی تخطئه‌ی سازمان‌یافته‌ی درون‌گروهی این پیام را برسانند که «واقعاً در تیم مردم‌اند» و به‌خوبی قادرند دنیا را از چشم مردم تماشا کنند. شاید در تاریخ سیاسی ما مرسوم نباشد اما مگر نه این است که هر خطی باید روزی شکسته شود و هر سنگری را یک نفر باید برای بار اول فتح کند؟ اگر فتح سنگر «خود انتقادیِ سازمان‌یافته» تدبیری مؤثر در دامن زدن به همدلیِ عمومی است، چرا دولت تدبیر و امید خط‌شکن نباشد؟

 

نباید از قضاوت شدن ترسید

اغلب ما از نگاه دیگران واهمه داریم چراکه به‌صورت پیش‌فرض تمایلی به «قضاوت شدن» نداریم. ما نمی‌دانیم قضاوت دیگران از رفتار ما مثبت خواهد بود یا منفی از همین رو گاهی حتی با پناه گرفتن پشت مفاهیمی چون «اخلاص» توجیهاتی برای «بی‌خبر نگه‌داشتن دیگران» می‌تراشیم و وجدانمان را برای مدتی تنظیم نگه می‌داریم! از ژان پل سارتر نقل‌شده که «گویی نگاهِ دیگری، جهان من را می‌رباید!» انگار «در جریان بودنِ دیگران» مخل آرامش ما می‌شود و حق اظهار نظر در امور شخصی‌مان را برایشان ایجاد می‌کند.
اما واقعیت این است که اگر چشمداشتی به همدلیِ دیگران داشته باشیم، یا رواج فرهنگ همدلی را در دستور کار خود قرار بدهیم دیگر قادر نخواهیم بود دیگران را در بی‌خبری نگه‌داریم. هزینه‌ی «همدلی دریافت کردن» تن دادن به «احتمال قضاوت شدن» است. دولتی‌ها اگر با شعار امسال هم‌داستان باشند و همدلیِ مردم با خود را حقیقتاً بخواهند ناگزیرند شفاف‌تر از سابق عمل کنند حتی اگر شفافیت بیشتر به قضاوت‌های بیشتر بینجامد.
همه‌ی مطلوب‌ها را با هم نمی‌شود خواست! باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود. دولت می‌تواند قدری از وجاهت خود را به نفع «خدمتگزارتر بودن» کنار بگذارد و سهم حیاتی‌اش در رواج همدلی را به نیکی ادا کند. خوش‌نامی هیچ‌گاه نزد «اهالی خدمت» مطلوب‌ درجه‌ی اولی نبوده‌ است.
ما خیلی چیزها داریم که با همدلی دولت و ملت بدان‌ها برسیم. آقای دکتر روحانی اگر «ماندگارترین شکلِ تحقق شعار امسال» را برای ملت ایران می‌پسندند و این کامیابیِ دستِ جمعی، مطلوبِ ایشان هم هست باید بی‌هیچ تردید خود و کابینه‌ی خود را آماده‌ی «برون‌سپاری و خودانتقادی و شفافیت» کنند و با به کار زدنِ این تدبیر سه وجهی، به‌عنوان رییس‌جمهور ایران اجازه دهند پایان سال ۱۳۹۴ شمسی پایان «اولین سال از روزگارِ بلند همدلی ایرانیان با دولت جمهوری اسلامی» باشد.
منبع مقاله :
فرهنگ نیوز