نويسنده: اميربهرام عرب احمدي




 

ورود قبايل عرب به داخل حجاز ( 1 سپتامبر 1924 ) و اشغال مکه ( 13-16 اکتبر 1924 ) آغازي بود بر جنگي يک ساله ميان حجاز و نجد که به فتح بندر جده در 24 دسامبر 1925 منتهي شد. در 4 اکتبر 1924 حسين، هم پادشاهي و هم خلافت را به پسرش علي که از خلافت در حکم گروِ وثيقه اي براي جلب حمايت طرفدارانش در جنگ با نجد استفاده مي کرد، واگذار کرد. به اين ترتيب، در آگوست 1925 او خلافت را به پادشاه مصر - فواد اول - اهدا کرد. در ابتداي ژانويه 1926 ابن سعود خود را با حمايت برخي از بزرگان منطقه شاه حجاز خواند. (1)
فتح مکه و مدينه عواقب خطرناکي داشت. (2) از يک سو، خيلي زود اين واقعيت مشخص شد که ابن سعود برخلاف ادعاهايش حجاز را از غاصب آن، حسين و به خاطر جهان اسلام آزاد نساخته است و در حقيقت وي کاملاً مشخص ساخت که حجاز بخش اصلي امپراتوري جديد عربي او به شمار مي رود. از سوي ديگر، قبايل عرب نجد مشهور به اخوان که به شاخه ي افراطي دکترين وهابي پايبند بودند، موجبات دامن زدن بر ويراني سيستم قديمي حجاز را از طريق تحميل فرهنگ وهابي بر آن ( به عنوان قانون اجتماعي جديد ) فراهم آوردند.
جنبش اخوان آيين ديني پارسايانه اي از قبايل عرب بود که در حدود سال 1912 براي استقرار در کلني هاي ملکي يا به اصطلاح هُجَر به وجود آمده بود. ده سال پس از آنکه ابن سعود سومين شاهزاده نشين سعود را بنيان نهاد، تلاش کرد تا چيرگي نظام قبيلگي قديمي را بر شاهزاه نشين خود از بين برده و به وسيله مستقر ساختن مردمان کوهستان مرکزي در شهرها، هسته ي نظام دولت مرکزي را به وجود آورد. همان گونه که اشاره شد، قبايلي که در هُجَر مستقر شدند، تمايلات افراطي وهابي گري را متجلي ساختن. آنان که زندگي پيامبر را ايدئال خود در نظر مي گرفتند، هجرت مسلمانان از مکه به مدينه در سال 622 ميلادي را الگوي خود تلقي مي کردند و به اين گونه بر اين باور بودند که جامعه ي پيرامون آنها غيراسلامي است. مهاجرت آنان نيز مشابه بازگشت حضرت محمد (صلي الله و عليه و آله وسلم) به مکه پس از فتح اين شهر قرار بود به وسيله ي فتحي مجدد دنبال شود که عبارت بود از فتح دوباره ي سرزميني گمشده در شبه جزيره ي عربستان. در فاصله ي ژانويه 1912 و 1920 در کل 70 حوزه ي عملياتي هُجَر وجود داشت که ساکنان آنها عمدتاً در زمره ي قبايل مرکزي بزرگ بودند، با اين حال اخوان تنها در اواخر جنگ جهاني اول و زماني که قبايل پراکنده آنها به طور تصادفي درگيري هايي را درباره ي مرزهاي حجاز و کويت پديد آوردند، در حکم پشتوانه اي نظامي ظاهر شدند. اين در حالي بود که ابن سعود به نايف بن شغير - رئيس قبيله ي مطير - اجازه داده بود هُجَرهاي خود را تا پايان 1919 احداث کند. (3) اکنون شاهزاده ي سعودي مي توانست از کمک 15 تا 20 هزار نفر قواي منظم بهره مند شود. علاوه بر آن، برخي علماي وهابي يا « مطاوي » را نيز در اختيار داشت. وظيفه ي اين علما ابراز اطمينان از مکان اجراي دکترين وهابيت در مناطق فتح شده بود. افزون بر آن، هدف اصلي حملات آنان، تبليغ پيوسته ي تقواي اسلامي رايج عنوان مي شد که به نظر آنها توجه نکردن به آن نقض قانون يگانگي خداوند بود.
فتح حجاز بدون شک مهم ترين و پرمخاطره ترين عمليات نظامي جسورانه ي ابن سعود به شمار مي رفت. تصرف منطقه ي شمّار در سال هاي 1915-1917 نيز مي توانست در حکم عکس العملي عليه فعاليت خانواده ي حاکم الرشيد که از طرفداران عثماني بودند، در نظر گرفته شود. فتح مناطقي از « ابها » در عصير نيز دربرگيرنده ي موضوع « سياست محلي » و حل مشکلات حل نشدني مرزي بود، ولي اشغال مناطق پيرامون شهرهاي مقدس مکه و مدينه، به خصوص با در نظر گرفتن اين واقعيت که هم حجاز و هم نجد معاهده ي دفاعي با بريتانياي کبير بودند، نيازمند تصميمي عقلايي بود. در سال 1924 در کنفرانسي که در رياض برگزار شد، شکايت هايي درباره ي حجاز مطرح شد؛ چرا که قبايل مسلمان نجد مانع انجام حج شده و انجام سياست عمومي مطابق با شريعت را بايکوت کرده بودند. (4) به دنبال آن، براي اولين بار دسته هاي اخوان درگير نبردي بزرگ شدند و تحت فرماندهي برجسته ترين رؤسايشان خالدبن لوعيّ و سلطان بن بيجاد به سرعت به سوي مکه پيشروي کردند. اين امر موجب غارت و ويراني شهر و نابودي تمامي نمادهاي اعمال مشرکانه مردمان مکه شد.
در واقع ابن سعود با بهره گيري از سياست استقرار قبايل بدوي که از سال 1912 در برنامه ي خود قرار داده بود، به دنبال تداوم قدرت سلسله خود بود. با اين حال، جنبش اخوان با هدف سياسي شاهزاده که در صدد تأسيس دولت مرکزي بود، جنبش اخوان با هدف سياسي شاهزاده که در صدد تأسيس دولت مرکزي بود، موافقت نداشت. قبايل منطقه نيز نه تنها چنين دولتي را تهديدي براي استقلال سياسي و اقتصادي خود در نظر مي گرفتند؛ بلکه مهم تر از همه، آن را خطري براي نظام قبيلگي نجد مي دانستند. در واقع اعلام پادشاهي حجاز خودمختاري قبايل اخوان را که در سال 1926 مجبور به عقب نشيني از حجاز شده بودند، محدود کرده بود. شاه جديد که در آن زمان به شدت نگران تأييد حاکميتش به وسيله ي جوامع بين المللي اسلامي بود، نه تنها بر سلسله ي هاشمي پيروز شده بود، بلکه حجاز را از چنگال طرفداران وهابي هاي افراطي نجات داده بود. خساراتي که سياست خارجي سعودي از ناحيه ي فتح شهرهاي مقدس از چنگال قبايل وهابي متحمل گشت، عواقب چنداني به دنبال نداشت. منتقدان عمده آن، علماي سنتي دانشگاه هاي اسلامي بودند که به شدت عليه توهين به مرقد پيامبر و مقابر دو خليفه ي اول و اصحاب پيامبر اعتراض کردند، (5) اما موقعيت سياسي آنان به شدت تضعيف شده بود. در اين ميان، اگرچه عقيده ي کلي بر آن بود که اخوان نبايد به تنهايي مجري قانون باشند، ولي عامه ي مسلمانان با سلفي ها هم عقيده بودند و فکر مي کردند هدف وهابيون بايد به عنوان يک کل در نظر گرفته شود.
علماي سلفي از اوايل دهه ي 1920 بيانيه هايي در تأييد علماي وهابي نجد منتشر کردند. رشيد رضا خود مجموعه اي از چنين نوشته هايي را در سال 1924 ويرايش کرد. (6) وهابيت به زعم خود و مطابق با ايدئال هاي سنتي خويش، دانشمند عهد ميانه تقي الدين ابن تميمه ( 1263-1328م ) را طرفدار مهمي براي جنگ عليه بدعت هاي شفاهي يافته بودند. (7) ديدگاه ابن تميمه به زودي به محور ارتباطي ميان وهابيت و بخش هاي سلفيه مبدل گشت. (8)
در اين ميان، آتش درگيري هايي که مدت ها بود در ميان علماي سنتي و وهابيون به سردي گراييده بود، اکنون دوباره شعله ور شده بود. سلفيه نيز در صدد کاستن از افراطي گري وهابيون نجد بودند، بنابراين سياست دوستانه اي را در مقابل ابن سعود در پيش گرفتند که به مطرح شدن موقعيت وهابيت در اذهان مسلمانان منجر شد. (9)
رشيد رضا نيز در اين راستا آشکارا به شاه حجاز نزديک شد و اقدامات او از سوي ديگر نمايندگان برجسته ي سلفيه همچون امير شکيب ارسلان ( 1896-1946م ) و ناشر محب الدين الخطيب ( 1886 -1969م ) که اصالتاً اهل دمشق بود ولي در قاهره زندگي مي کرد، پيگيري شد. با اين حال، اين امر به معناي آن نبود که فرهنگ وهابيت و سلفيه در حال آميخته شدن در هم مي باشند؛ چرا که هر يک از اين دو مکتب از محيط هاي اجتماعي متفاوتي سرچشمه مي گرفتند و تفاوت هاي ديني گسترده اي ميان آنها وجود داشت. نکته بسيار مهم در اين ميان، ارتباط رژيم سلطنتي ابن سعود با سلفيه بود که به طور اجتناب ناپذيري به تناقضاتي با جامعه ي وهابي ختم مي شد. (10) در سال 1926 ابن سعود - وهابي افراطي - محمدبن عبدالله بن بوليهيد ( 1868/1867-1940م ) را از مقام قاضي بزرگ حجاز خلع کرد و عالمي به نام حسن بن عبدالله آل الشيخ را که از طرفداران وي و از خانواده بنيان گذاران وهابيت بود، جايگزين بوليهيد ساخت.
ابن سعود براي نيل به شناسايي بين المللي اقداماتش، از 7 ژوئن تا 5 جولاي 1926 کنگره ي بين المللي اسلامي بزرگي را در مکه برگزار کرد. بسياري از روشنفکران برجسته ي مسلمان، علما و سياستمداران به اميد آنکه در اين کنفرانس تصميماتي درباره ي آينده ي سياسي حجاز اتخاذ شود، در اين نشست شرکت کردند. با اين حال، ابن سعود که در ابتدا در صدد طرح اين موضوع به عنوان برنامه ي اصلي کنفرانس بود، تغيير عقيده داد و دليل تشکيل اين کنفرانس را بحث و بررسي درباره موضوعات فرهنگي، اجتماعي و بهداشتي مرتبط با زيارت ساليانه خانه خدا دانست. (11) از اين رو، کنفرانس به مسيري تضادآميز و دوقطبي خاتمه پيدا کرد. سلفيه ناگهان به دو شعبه ي سياسي تقسيم شد که يک شاخه ي آن شامل سلطنت طلبان هوادار ابن سعود، جمهوري خواهان و پيروان مصري رشيد رضا بودند که با فرهنگ دولت سعودي موافقت داشتند؛ در حالي که ديگر اعضاي سلفيه خواهان نوعي جمهوري اسلامي بودند. سلفي هاي هواخواه سعودي نيز از آن پس به يکي از جناح هاي سياسي عمده مبدل شدند. در مخالفت با اين وضعيت، جمهوري خواهان انحراف گروه وابسته به رضا را پيمان شکني در نظر گرفته و رضا را متهم ساختند که ميزان قابل ملاحظه اي پول از شاه سعودي دريافت کرده است.
حمايت سلفيه براي ابن سعود بسيار سودمند بود، با اين حال از آنجا که قبايل به طور مشخص از هرگونه بهره برداري از مناطق فتح شده حجاز محروم شده بودند، ناآرامي هايي در ميان جامعه وهابي ها در هُجَر وجود داشت.
در کنفرانسي که در ارتاويه - قلعه ي نظامي متعلق به نهضت اخوان - برگزار شد، آنان شاه را سرزنش کردند. خيانت به ايدئال هاي وهابيت به وسيله ي معرفي فناوري هاي جديد، وضع ماليات هاي غيراسلامي و نقض قلمرو حاکميت اخوان از طريق واگذاري حقوق چراي گله ها به قبايل اردني از جمله ي اين موارد توبيخ بودند. (12) در 29 ژانويه ي 1927 ابن سعود رهبران اخوان را که در ميان آنان دو شورشي به نام فيصل الدويش و سلطان بن بيجاد بودند، به کنفرانسي در رياض دعوت کرد. آنان در اين کنفرانس از اين امر آگاه شدند که علماي وهابي تقريباً همگي شان اتهامات آنها را رد کرده اند. در نتيجه، قبايل اخوان براي اثبات ادعايشان بسيج شدند. آنها همچنين تأکيد خاصي به فتح عراق داشتند که به نظر آنها کشور کفار محسوب مي شد و اميدوار بودند نيروهاي بريتانيايي مستقر در عراق و کويت را به درگيري کشانده و در اين ميان به طور هم زمان به جنگ عليه تکيه گاه اصلي حکومت سعودي ها بپردازند. نيروهاي وفادار به ابن سعود نيز تنها با حمايت بريتانيا در چند درگيري موفق به شکست اخوان شدند. در 12 ژانويه 1920 پس از آنکه دو تن از مهم ترين رهبران شورشي دستگير شدند، درگيري سرانجام به پايان رسيد.

پي‌نوشت‌ها:

1- Schulze, Internationalismus, p. 72 f.
2- Dirk Boberg Agypten, Najd und der Hijaz, Eine Untersuchung zum religios-politischen Vehaltnis Zwischen Agypten und den Wahhabiten, 1923-1936, Peter Lang, Bern, 1991.
3- Saud b. Hazlul, Tarikh Muluk Al sa’ud al - Riyad 1380 [1961], p. 150 f.
4- bn Hazlul Tarikh, p. 129 ff.
5- وهابي ها در سال 1926 مقبره هاي بقيع را در مدينه تخريب کردند. اين اقدام براساس عقايد مذهبي آنها که هرگونه تصوير، مجسمه و ضريح را حرام مي دانستند، صورت گرفت. (م)
6- Majmu’at al-hadith al - najdiya, al-Manar, Cairo 1342 [1923-1924].
7- ابن تميمه با انديشه و عقل به کلي مخالف و خواستار الغاي عملکرد عقلايي از تمام شئون زندگي بود. وي همه نمادها و مظاهر زندگي را نفي مي کرد... ابن تميمه از نظر شرعي قتل و سلب و مصادره اموال و آزار زنان و کودکان را حلال مي دانست. به نظر او، مهم ترين مصلحت آن بود که با کفار دشمن بود و در اين راه مهم نبود که غيرمسلمانان آزار و اذيت شوند... وي شيعيان را کافر و گناه آنها را عظيم تر از کفار اصلي دانست و مجازات آنها نيز به نظر او شديدتر از مجازات کفار اصلي بود. (م)
8- نقش شرق شناسان اروپايي به خصوص شرق شناس فرانسه، هانري لائوست، درباره ي معرفي انديشه هاي ابن تيميه قابل اهميت است.
9- Werner Ende, ‘Religion, Politik und Kultur in Saudi - Arabien. Der geistesgeschichtiliche Hintergrund der heutigen religiosen und Kulturpolitischen Situation’, I, Orient 22 (1981) 3, pp. 377-390.
10- سلفي گري بنابر ادعاي بنيان گذاران آن، نوعي حرکت اصلاحي به سوي آرمان هاي اوليه و حذف و کنار زدن آفت ها، خرافات و بدعت ها است که براي بازگشت به اسلام اصيل و ناب صورت گرفته است. سلفي ها شباهت هايي با وهابيت دارند، ولي در عين حال مي کوشند همه ي امور قرآن را با علوم جديد منطبق جلوه دهند و همه جا مسلمانان را به توحيد محض قرآني و اجتناب از بدعت هايي که پس از عهد سلف صالح در ميان مسلمانان پديد آمده است، دعوت مي کنند. با اين حال، وهابيت که در واقع انشعابي از مذهب حنبلي به شمار مي رود، با هيچ يک از مذاهب اسلامي اعم از سني و شيعه سازگاري ندارد. فرهنگ وهابيت براساس تکفير فرق اسلامي، ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و خشن جلوه دادن تعاليم اسلام، محو آثار رسالت وحي و سازش با تمام جباران و مستکبران حتي امثال يزيد بن معاويه استوار است. بنابراين اختلافاتي ميان سلفي ها و وهابيون وجود دارد که البته علماي وهابي سعي در پنهان نگاه داشتن اين اختلافات دارند. (م)
11- S. Martin Kramer, Islam Assembled, The Advent of the Muslim Congresses, Columbia University press, NewYork, 1986, pp. 106-122, Schulze, Internationalismus, pp. 79-85.
12- Ibn Hazlul, Tarikh, p. 186.

منبع مقاله :
شولز، رينهارد، (1391)؛ نگاهي نو به تاريخ جهان اسلام، ترجمه ي امير بهرام عرب احمدي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول