داستان کوتاه

روزي امام حسين (علیه السلام) به عيادت اسامة پسر زيد كه در بستر بيماري افتاده بود، رفت.
شنيد اسامه مي‌گويد:
واي از اين غم كه من دارم!
امام (علیه السلام) به او فرمود:
برادر چه غم داري؟
عرض كرد: قرضم، كه شصت هزار درهم است.
امام حسين (علیه السلام) فرمود:
قرضت به عهده‌ی من، آن را ادا مي‌كنم.
عرض كرد:
مي‌ترسم پيش از ادا بميرم.
فرمود:
نمي‌ميري تا من آن را از جانب تو ادا كنم!
و پيش از آن كه اسامة وفات كند، امام (علیه السلام) وام او را پرداخت نمود. (1)

پي‌نوشت‌:

1. بحارالانوار، ج 44، ص 189.

منبع مقاله :
www.irc.ir
منبع: داستان‌هاي بحارالانوار، مصحح محمود نادري، ناشر دارالثقلين، محل چاپ قم، سال چاپ 1379، جلد پنجم، صفحه 88.