نويسنده: سيد محمدمهدي موسوي مهر




 

چكيده

در دنياي جديد، رسانه ها تأثيرات گوناگوني را در حوزه هاي مختلف فرهنگي و انساني بر جاي گذاشته اند. اين تأثيرات، در حوزه دين نيز زمينه ساز پيدايش ديني با ويژگي هاي رسانه اي شده است كه از آن به رسانه اي شدن دين ياد مي شود. رسانه اي شدن دين، فرايندي پيچيده، تدريجي، غيراختياري، پيش بيني ناپذير و غيرقابل اندازه گيري است.
اين فرايند در جامعه ديني و به ويژه در رسانه صداوسيما، ممكن است تأثيراتي را پيش رو گذارد كه به سكولار شدن دين منجر شود و البته در عين حال، فرصت هايي را براي توسعه دين در جامعه پديد آورد. به نظر مي رسد با بررسي اين فرايند، بتوان از بسياري از فرصت هاي ايجاد شده بهره برداري مناسب كرد و تهديدهاي موجود را برطرف كرد.
واژگان كليدي: رسانه، دين، رسانه اي شدن دين، سكولاريسم، سبك زندگي.

مقدمه ( جايگاه نظريه رسانه اي شدن در ميان ديگر نظريه ها )

وضعيت جديد جهاني، اوضاع خاصي را براي فرهنگ و اجتماع پديد آورده است و مي توان گفت به طور كلي تغييرات و تعاملات فرهنگي در فضايي متفاوت از گذشته صورت مي پذيرد. رسانه ها بيش از پيش در زندگي ما حضور دارند و در مواردي بدون آنكه متوجه باشيم، ساعت ها مخاطب راديو و تلويزيون مي شويم. رسانه ها در جهان جديد، يك جهان مجازي مي سازند كه در اين جهان مجازي هر فردي براي برقراري ارتباط، از امكان هاي فراواني برخوردار است و بنابراين، شخصيت فرد از طريق مجموعه ارتباطات او ساخته مي شود و در اين جاست كه از « رسانه اي شدن فرهنگ و جامعه » سخن گفته مي شود. افزون بر آن، بدون آنكه بخواهيم، ذائقه رسانه اي پيدا مي كنيم و رفته رفته پيام ها به شكل رسانه اي براي ما معنادار و در عين حال داراي اعتبارند و براي پيام هاي ديگر ارزش چنداني قائل نيستيم.
در اين وضعيت، تكليف رسانه با دين چيست؟ آيا بايد اين نگاه افراطي را پذيرفت كه رسانه مسلمان شدني نيست و شرايط جديد، اجازه اي به حضور دين و ملاك ها و ارزش هاي ديني را در رسانه نمي دهد و يا اينكه حتي مي توان از رسانه به گونه مناسب تر از رسانه هاي ديگر براي پيشبرد اهداف دين بهره برد؟
با توجه به اوضاع فرهنگي جامعه ما و به ويژه بعد از انقلاب، مي توان گفت ديگر دوران رسانه بي دين به پايان رسيده است. امروزه در ايران و كشورهاي ديگر شاهد پيدايش رسانه هاي ديني هستيم. نظريه هاي جديدي همچون نظريه تكاملي رسانه هاي جديد و سنتي از سوي انديشمندان ايراني مطرح شده است. در يك كلام، امكان حضور دين در وسايل ارتباط جمعي، نه تنها محقق شده و پشتيبان مطالعات نظري در علوم اجتماعي نيز شده است، بلكه به تدريج به صورت يك ضرورت ارتباطي خود را نشان مي دهد. (1)
البته ساده انگاري است كه بپذيريم براي حضور دين در رسانه، صرف برخي برنامه ها با كاركردهاي ارشادي كفايت كند؛ زيرا مك لوهان اين انديشه را قوت بخشيد كه پيام همان رسانه است و يك رسانه مي تواند سبك روابط اجتماعي را شكل دهد و معيارهاي عملكردهاي موجود در اين روابط را مشخص كند. (2)
در عين حال، نكته كليدي ديگري در اين ميان وجود دارد و آن اينكه در عالم رسانه اگر چه جاي مناظره هاي نظري در سطح فكري جامعه همواره وجود دارد، اما استفاده از ابزار و ظرفيت رسانه است كه تعيين كننده است؛ يعني هرچه بتوان از آن بهتر بهره برد، مي توان به تبليغ دين كمك كرد، ولي چنانچه از اين ابزار به خوبي بهره برداري نشود، چه بسا ممكن است در نبرد رسانه اي مغلوب شده و تأثيرات معكوس بر جاي بگذارد. به هرحال، نظريه رسانه اي شدن كه در دهه هاي اخير و پيش تر از ديگر نظريه ها مطرح شده است، مي تواند مبناي مناسبي براي بررسي سكولاريسم رسانه اي باشد.

1. مباني نظري گفتمان رسانه اي شدن دين:

گفتمان رسانه اي شدن دين بر چند اصل استوار است كه به توضيح آنها مي پردازيم:
الف) با وجود تلاش هايي كه در قرن هاي گذشته به منظور گسترش عقلانيت ابزاري و كنار زدن جنبه هاي فرهنگي و ديني صورت گرفت، اين هدف عملي نشد و در دوره هاي اخير، روزبه روز شاهد بازگشت و توجه بيشتر به جنبه هاي فرهنگي هستيم. گويا فرهنگ، مهم ترين جنبه انساني است كه در هيچ وضعيتي نمي توان از آن صرف نظر كرد و آن را به چارچوب هاي خاصي محدود كرد. به همين نسبت، مي توان دين را نيز كه جزئي از فرهنگ و به بيان دقيق تر و بنابر اوضاع جامعه ديني، مؤلفه اصلي فرهنگ است، مقوله اي دانست كه فراتر از مجموعه آداب و توجه به امور مقدس است. دين، آن گونه كه به طور سنتي تصور مي شود، تنها به رويدادهايي محدود نيست كه در قلمرو امور مقدس رخ مي دهد، بلكه بخشي از فرهنگ است كه تصوير شايسته اي از نظام حاكم بر هستي مي دهد. (3)
ب) با توجه به ويژگي هاي رسانه درمي يابيم، رسانه ها داراي قدرت اجتماعي ويژه اي هستند و به همين جهت مي توانند مولدان پيام هاي ديني باشند. به بيان ساده تر، به عنوان ابزاري در خدمت امور ديني قرار گيرند كه البته ممكن است در اين امر موفق يا ناموفق باشند كه به هر حال، چنين جايگاهي براي آنان تصور مي شود. از سويي ديگر، رسانه هاي جديد، زيست جهان انسان امروز را متحول كرده اند. بنابراين، در جهان جديد، دين نه مي تواند بر رسانه مسلط باشد و نه مي تواند به آن بي توجه باشد. در حقيقت، ارتباط خطي آنها بايد كنار گذاشته شده و به اصطلاح فلسفي نوعي ارتباط هرمنوتيكي را ميان رسانه و دين در نظر گرفت.
ج) با توجه به چگونگي همكاري دين و رسانه، رسانه ها قادرند به كمك آموزه هاي ديني، چارچوب هاي خاصي را براي زندگي امروزي پديد آورند و به اصطلاح، ارائه گر سبك زندگي خاصي براي جامعه شوند. البته در اين مورد بايد ديدگاه اسلامي را تا حدودي متفاوت از ديدگاه غربي دانست.
پرفسور مولانا با محور قرار دادن فرايند تبليغ به عنوان شاخص ارتباطات اجتماعي در اسلام، به بررسي آن و تفاوت هاي آن با ارتباطات تبليغات در غرب مي پردازد و در نهايت، بيان مي كند كه اگر در ايالات متحده و اروپا، تلويزيون با دين است، در ايران اين دين است كه براي تلويزيون، توشه ساز است. (4) با اين حال، نبايد اثرگذاري هاي متقابل دين و رسانه را به هنگام پيش رو قرار دادن سبك هاي خاص زندگي و ايجاد زيست جهان هاي متفاوت از نظر دور داشت.
د) مي توان نگاه جامع تر و ژرف تري نسبت به پيوند دين و رسانه داشت. ديدگاه ابزارگرا يا ديدگاه ذات گرا، هيچ يك به تنهايي چندان كامل نيستند و در واقع، عنصر اساسي ديگري بين رسانه دين وجود دارد كه همان فرهنگ است. بنابراين، مي توان گفت كه رابطه چندگانه اي بين دين، رسانه و فرهنگ وجود دارد و مخاطب از چارچوب و شبكه فرهنگ، دين و رسانه را مي فهمد. بنابراين، در هر جامعه اي برنامه ها از مجراي فرهنگ عبور كرده و رسانه اي مي شوند.
در اينجا رسانه ديگر تنها ابزار نيست، بلكه رسانه از مفاهيم فرهنگي استفاده مي كند. بنابراين، نوعي واسطه گري ميان رسانه و دين به وجود مي آيد. البته در هر حال، رسانه تنها مجرايي نيست كه چيزي از طريق آن ظهور كند، بلكه خود مي تواند تغييراتي در محتوا نيز به وجود آورد. در واقع رسانه وابسته بر فرهنگ است و به كمك آن فرهنگ، دين را به گونه اي كه دريافته، بروز مي دهد.

2. رسانه اي شدن دين

با فرايند رسانه اي شدن دين، دگرگوني هاي گسترده اي در نمود خارجي دين، بروز مي كند و رسانه ها از جهت هاي گوناگون بر دين اثر مي گذارند. بيشترين تأثير رسانه ها مربوط به معنا و تصور جديد از آموزه هاي ديني است. معنايي كه رسانه به ويژه راديو و تلويزيون به باز توليد آن مي پردازند، ممكن است متفاوت و در مواردي حتي متعارض با آموزه هاي اصيل ديني باشد. هوور تا حدودي چارچوب و بستر تجربه هاي فردي را در اين مسئله داخل مي داند. رسانه به خلق معنا و بازتوليد آن مي پردازد و اين عمل را در چارچوب و بستر تجربه هاي فردي انجام مي دهد. (5)
دليل اين امر تا حدودي روشن است. رسانه در حقيقت به خلق فضاي مجازي اقدام مي كند، اما فضاي مجازي يك فضاي كاملاً غيرواقعي و ساختگي است. از سوي ديگر، اين فضا يك فضاي بي مرز است، بنابراين يك فضاي قابل اندازه گيري نيست.
همچنين، رسانه در خلق معنا قادر است كه مفاهيم اسطوره اي را در فرهنگ وارد كند. اسطوره ها اموري هستند كه بشر در ابتدا آنها را مقدس شمرده است. در آغاز دوره جديد آنها را رها كرده، ولي در دنياي امروز دوباره به آنها روي آورده است. ولي اين بار در برگشت دوباره به اسطوره ها، به خلق آنها به وسيله رسانه ها پرداخته است. رسانه هاي گروهي هستند كه امروزه به خلق نمادهاي مقدس مي پردازند و قبيله كوچ نشين جوانان با اين توتم ها احساس هويت مي كنند و مي آموزند كه چگونه هر مكاني را كه براي استقرار و اسكان بر مي گزينند، سحرآميز كنند.
سرانجام اينكه از ديگر پي آمدهاي رسانه اي شدن، عمومي و همگاني شدن است. نمادها و معاني خلق شده به وسيله رسانه ها، همگاني هستند. بنابراين، رسانه ها به طور گسترده به توليد و توزيع نمادها و معاني مي پردازند. جالب است كه اين فراگيري به شيوه اي آسان و در مدت زمان كوتاهي صورت مي پذيرد و امروزه نمادها و معاني، هم زمان با توليد و بدون گذشت فاصله هاي مكاني مي توانند به مصرف برسند؛ http://62.220.101.19/news/images/145/111.jpg
يعني رسانه، مقوله مكان و زمان را درنورديده است.
جنبه سكولاري مسئله نيز از همين جا آغاز مي شود و امروزه به ويژه در رسانه هاي خارجي، شاهديم كه دين با مؤلفه هايي همچون سحر و جادو، مسائل فراروان شناسانه، اسطوره، مسائل علمي و تخيلي و... آميخته مي شود كه با آموزه هاي اصيل اديان متفاوت است.
با فرايند بازتوليد آموزه هاي ديني، حتي شاهد خلق مفاهيمي هستيم كه تاكنون چندان صدا يا تصويري از آن وجود نداشته است. براي مثال، تصوير يا صدايي كه از شيطان در رسانه ارائه مي شود، تاكنون وجود نداشته و اكنون توليد مي شود. اين پندار از شيطان بايد با چهره شيطان در منابع ديني سنجيده شود. اگرچه اين نسبت سنجي ممكن است نخست حتي از سوي مخاطبان عادي نيز وجود داشته باشد، اما به مرور اين بازنمود به عنوان چهره اصلي و مطابق با واقع تلقي خواهد شد.
به ويژه آنكه رسانه داراي چنين حجيتي نيز هست. بنابراين، بايد رفته رفته شاهد پيدايش حلال و حرام ها و مستحب و مكروه هاي رسانه اي باشيم و در نهايت، نظاره گر فرهنگي جديد و ديني متفاوت از دين اصيل باشيم. در حقيقت در اينجا يك دين مجازي پديد مي آيد كه بايد به دقت بررسي شود. اين نوع سكولاريسم ديني، به يقين پيچيده تر و اثرگذار تر از ديگر گونه هاي آن است. ضمن آنكه پي بردن به آن بسيار دشوارتر است.
اگر بخواهيم فرايند رسانه اي شدن را به طور اختصار بيان كنيم، به قول فورناز، فرايندي است كه در آن رسانه به طور فزاينده با جامعه، فرهنگ، هويت و زندگي روزمره مردم مي آميزد و گره مي خورد.
بايد توجه داشت كه مبحث رسانه اي شدن فرهنگ و به دنبال آن، دين، مقوله اي خطير و هم اكنون در حال انجام است و نمي توان به راحتي و بي تفاوت از كنار آن گذشت. همچنين، اين گونه نيست كه ما در انتخاب يا عدم انتخاب اين فرايند آزاد باشيم. در نتيجه بررسي رسانه اي فرهنگ و دين ديگر امري ناگزير است.
« با توجه به وابستگي روزافزون جامعه به رسانه اي شدن روابط اجتماعي ـ فرهنگي كه خود محصول و معلول رسانه هاي گروهي و فن آوري رايانه اي ارتباطات است، چاره اي جز توجه به آن در مطالعات دين و فرهنگ نيست ».(6)
به طور خلاصه براي فرايند رسانه اي شدن دين، مي توان ويژگي هاي زير را برشمرد:

1. قابل اندازه گيري نيست:

با توجه به اينكه اساساً مفهوم دين داري، ميزان اثرگذاري برنامه هاي رسانه اي در دين داري و نقش عوامل خنثاكننده در اين بين به روشني مشخص نيست، نمي توان ميزان رسانه اي شدن را به دقت اندازه گرفت. از سوي ديگر، اين فرايند در يك فضاي مجازي اتفاق مي افتد، پس طبيعي است كه حد و مرز آن براي ما مشخص نباشد.

2. قابل پيش بيني نيست:

با توجه به اينكه هم اكنون ما در دوران گذار از اين فرايند هستيم، نمي توان به راحتي آينده آن را پيش بيني كرد. اگر چه با توجه به تغييرات گسترده عالم رسانه مي توان انتظار وضعيت جديدي را داشت، اما اين وضعيت براي ما قابل پيش بيني نيست.

3. اختياري نيست:

عوامل پديدآورنده اين فرايند در كنترل ما نيستند و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين فرايند واقع خواهد شد و به همين دليل خاستگاهي فراتر از نظريه هايي پيرامون ذات دار بودن يا ابزار بودن رسانه دارد.

4. تدريجي است:

در مراحل گوناگوني واقع مي شود و به مرور، اين فرايند كامل خواهد شد.
البته روشن است كه ديدگاه رسانه اي شدن دين، با برابر برخي محققان رسانه و دين روبه رو شود، اما به هر حال اين دو حوزه مطالعاتي از پژوهش هاي نهادي سرپيچي كرده و به تحقيقات فرهنگي درباره دريافت پيام روي آوردند.
به هر حال حرف مسلم است، اين است كه فهم ما از دين، امروزه رسانه اي است؛ چرا كه دين رسانه اي شده است در فهم ما بايد ويژگي رسانه اي لحاظ شود. به قول مارتين بابرو (1993م.) فهم ما از دين، همانند فهم ما از فرهنگ، زماني معنا مي يابد كه رسانه ها در خلال فرايند ميانجي گري تفسير شوند. (7)
اما نقطه حساس بحث در همين جاست كه برخورد ما با رسانه اي شدن چگونه بايد باشد؟ اگر حقيقت دين را امري قدسي بدانيم ( كه در اصطلاح ديني لوح محفوظ ناميده مي شود ) كه دسترسي بشر به آن ممكن نيست و هرگونه ارتباط با آن از راه وسيله هاست، آنچه براي ما در هر سطح از معارف ديني ظاهر مي شود، در اصل جنبه نموداري و پديداري دين است. به اصطلاح ادبيات ديني، اينها جنبه نازل شده اي از دين هستند.
در حقيقت دين يك جهت قدسي دارد كه همان نظام ارتباط معنوي ميان خدا و انسان و طبيعت است و ما با ابزار مختلف، اعم از سنتي و جديد، اقدام به بازنمايي آن مي كنيم و همه اين ابزارها هم جنبه طريقيت دارند، نه موضوعيت. همچنين، ابزار سنتي دين قصد واقع نمايي دارند، ولي ابزار جديد، مجازي سازي مي كنند و بر اثر همين امر جنبه سكولاري شدن رسانه شدت مي يابد.
بدين ترتيب، اگرچه رسانه اي شدن ممكن است به قلب ماهيت دين منجر شود، نظر به نموداري بودن معرفت ديني و البته وجود دين اصيل و ثابت، بايد فرايند رسانه اي شدن دين را در جهت تبليغ دين هدايت كرد. با اين حال، نبايد فراموش كرد كه امر خطير همان گونه كه فرصت هايي را براي دين، ايجاد مي كند، ممكن است به تدريج، دين رسانه اي را در مسير سكولاريسم قرار دهد.

3. جنبه هاي سكولاريستي رسانه اي شدن دين

رسانه اي شدن دين، پي آمدهايي را براي دين به دنبال دارد كه برخي از آن موارد را مي توان پيش گيري كرد، اما برخي ديگر حتي برطرف هم نمي شود و همواره همراه دين رسانه اي است. در اينجاست كه مي توان ردپاي انديشه هاي سكولاريستي را مشاهده كرد؛ برخي از اين جنبه هاي سكولاريستي از اين قرار است:
الف) مهم ترين ويژگي دين رسانه اي، محور قرار دادن ديدگاه هاي مخاطبان است. گويا جذب مخاطب، شرط لازم براي هر كار رسانه اي است و زماني كه اين خواسته به سطح توليد رسانه اي كشانده مي شود، خواه ناخواه دغدغه جذب مخاطب اهميت مي يابد و در توليد رسانه اي تأثير خود را مي گذارد.
تلويزيون برنامه هاي خود را خوش بختانه و خدا را شكر به پيام هايي كه نمايان گر كينه و نفرت و برانگيزاننده احساس انزجار هستند، اختصاص نمي دهد. از آن رو كه اولاً: انسان نمي داند چه كساني نظاره گرند. لذا ضرورتي ندارد آدمي از خود چهره خشن و مهاجم در اذهان برجاي گذارد.
بنابراين، احتمال بسيار دارد كه آموزه هاي ديني كه چندان خوش آيند مخاطب نيست، در رسانه منعكس نشود يا براي كسب رضايت مخاطب اموري در تعارض با دين مطرح شود.
ب) آموزه هاي ديني كه از راه رسانه هاي سنتي منتقل مي شدند، همواره با نوعي واقع گرايي، با امور ديني برخورد مي كردند، اما رسانه هاي جديد، امور ديني را در يك فضاي مجازي و غيرواقعي ارائه مي كنند. بنابراين، احتمال بسيار دارد كه در اين واسطه گري، امري غيرواقعي منتقل شود. پستمن مي گويد:
آنچه از تلويزيون عرضه مي شود در همان لحظه تغيير مي يابد. به اين معنا كه خصلت هاي متعدد تلويزيون با شرايط پيراموني آن در هم مي آميزد و سبب مي شود كه تأثير سازندگي در آثار رواني يك مجموعه مستند و موثق از ميان برود. (8)
طبيعي است كه هر رسانه اي، چه قديم و چه جديد، تغييراتي را در محتواي پيام بر جاي بگذارد. اما تأكيد پستمن بر اين است كه در رسانه هاي جديد، اين تغييرات تا اندازه اي گسترده است كه منجر به تغييرات بنيادين در متن و محتواي پيام مي شود و در حقيقت، پيام ديگري را منتقل مي كند كه بسيار متفاوت با پيام اصلي است.
در رسانه، ايجاد فضاي معنوي ديني، يا در اصل ممكن نيست يا آن فضا امري متفاوت با شورو حال معنوي و ديني است. يكي از مهم ترين عناصر برنامه ديني، آن است كه فضاي برنامه از نوعي قداست معنوي و ماوراي مادي ويژه برخوردار است و به طور كلي، مجموعه حركات ما بايد نظام و ساختاري متناسب و هماهنگ با شرايط آن جهاني داشته باشد. اما اساساً تلويزيون داراي ماهيتي ذاتي و برخوردار از گرايشي نيرومند به روان شناسي اين جهاني است و تبديل شكل دين « اين جهاني » تلويزيون به آن جهاني، متناسب با معنويت و قداست مذهبي چگونه ممكن است؟ (9) البته اين نگاه پستمن، برخاسته از انديشه ذات انگاري براي رسانه است كه نقدهايي بر آن وارد است. البته بخشي از واقعيت در اين گفته پستمن وجود دارد كه رسانه قادر نيست معنويت ديني را به طور كامل و از نوع ناب و اصيل آن منتقل كند.
ج) جنبه ديگر سكولاريسمي رسانه هاي جديد براي دين، به آميختگي ساختار رسانه هاي جديد مربوط مي شود كه البته اين اِشكال، قابل برطرف شدن است. در تلويزيون، همواره برنامه هاي ديني در كنار مجموعه اي از برنامه هاي ديگر و آميخته با آگهي هاي بازرگاني نمايش داده مي شود.
طبيعي است كه در چنين بافتي، برنامه هاي ديني هراندازه هم كه مناسب، توليد شده باشند، در فضاي كلي رسانه معناي ديگري پيدا كنند. هم پيش و هم پس از برنامه هاي مذهبي در تلويزيون و نيز در ميان برنامه ها، آگهي هاي تجاري، اعلام برنامه هاي مختلف، تعداد بي شماري از تصويرهاي غيرديني و گفت وگوهاي عادي و عاميانه پخش مي شود. به گونه اي كه در وعده و وعيد اعلام پيوسته، اعلام سرگرمي خلاصه مي شود. (10)
كازنو، اين مسئله را به كل فرهنگ تعميم مي دهد. به عنوان نمونه، برنامه هاي يك هفته تلويزيون را در نظر بگيريد. در آن همه چيز را مخلوط و به صورت آشفته مشاهده مي كنيد. برنامه هاي ارزنده فرهنگي در رديف برنامه هاي فكاهي و غيرجدي قرار داده شده است. (11) اين ويژگي رسانه، با توجه به احكام و مقررات ديني خاص جامعه ما نمود آشكارتري دارد. براي نمونه، ممكن است در قبل يا بعد از يك برنامه كاملاً مذهبي، يك قطعه موسيقي حرام پخش شود و طبيعي است كه چنين برنامه ديني افزون بر اينكه صداقت رسانه را زير سؤال مي برد، از ميزان اثرگذاري آن نيز كاسته و در نهايت، حتي ممكن است كه محتواي اصلي پيام ديني را نيز مخدوش كند.
د) از ديگر خصوصيات رسانه اي شدن فرهنگ و دين، كم شدن فعاليت هاي فكري است. با توجه به ساختار رسانه و به ويژه تلويزيون كه تأكيد بر حواس سمعي و بصري دارند، حتي آن قسم از برنامه هاي رسانه كه در زمينه هاي ديني تهيه و پخش مي شوند، چندان داراي عمق فرهنگي نيستند. به علاوه، چينش و نظم و ترتيب اين برنامه ها هيچ گاه پديدآورنده چارچوب فكري روشني براي مخاطبان نيست و در نهايت، باعث تحقق شناختي در مخاطب مي شود كه فرهنگ موزاييكي يا فرهنگ عاميانه و آزاد است و مي تواند ذهني پرمحتوا به وجود آورد، اما نه ذهني كه از مطالب استوار و مفيد پر شده باشد. (12) در چنين وضعيتي، وارد شدن پيام ها و اطلاعات توليد، نوعي اشباع ذهني مي كند و ذهن را از شناخت مسائل اساسي و تلاش به منظور جست وجوي آگاهي هاي مفيد باز مي دارد. (13)
بنابراين، به آساني مي توان تصور كرد كه يك متدين رسانه اي، بيشتر متديني احساسي باشد تا اينكه يك دين دار صاحب فكر و انديشه.
هـ) تهديد ديگر رسانه اي شدن دين به ذهنيت و ذائقه و ضعف هاي دست اندركاران توليد مربوط مي شود كه بيشتر آنها به دليل علاقه هاي هنري و رسانه اي، شناخت دقيقي از آموزه هاي ديني ندارند و در نهايت ممكن است اموري را مثبت يا منفي تلقي كنند كه در تضاد با نظر دين باشد. به طور مثال، در مجموعه ميوه ممنوعه، شخصيت منطقي و مثبت كل مجموعه فردي به نام مصطفي بود كه يك موزيسين بود.
در موارد ديگري ممكن است اين مسئله به صورت سطحي نگري بروز كند؛ به طور مثال، طرح موضوع مهدويت در رسانه ملي از اين قبيل است. در سطح جامعه آثار سطحي توليدشده، با آموزه هاي رسانه اي غرب تركيب مي شوند و موضوع مهدويت را به صورت دم دستي و يا در چارچوب يك پارادايم غربي عرضه مي كند.
همچنين، در برخي مواقع فيلم ها، الگوبرداري از فيلم هاي خارجي است و فقط اسم افراد و محيط زندگي شان عوض مي شود. براي مثال، در سريال اغما بازيگر نقش شيطان، به راحتي آدم مي كشد، در حالي كه در اعتقادات دين اسلام، شيطان چنين قدرتي ندارد. در حقيقت سريال ايراني، تركيبي از فيلم هاي خارجي است و عوامل مجموعه، به خاطر نداشتن دقت، در اين دام گرفتار مي شوند و در نهايت، ممكن است اين سريال بيشتر در جهت بيان آموزه هاي شيطان پرستي مؤثر باشد و نتواند ديدگاه اسلامي را درباره شيطان مطرح كند.
و) جمله مشهور مك لوهان كه مي گويد: « رسانه، خود پيام است. » در واقع، نقدي بر ابزارگرايي سنتي نسبت به رسانه است. رسانه فقط واسطه نيست، بلكه خود داراي ذاتي است كه مي تواند جهان نماديني را خلق كند. مثلاً در فيلم جنگ ستارگان، تصوري كه از انسان، جهان و خلقت توصيف مي شود، جهاني بازتوليدشده به وسيله رسانه است. رسانه نمي تواند به تنهايي و با صرف استفاده از امكانات رسانه اي، دين را تعريف كند.
افزون بر آن، رسانه تصويرساز بوده و نماد مي آفريند، اما هيچ گاه قادر نيست شور و حس ديني را كه در يك ارتباط دوطرفه ايجاد مي شود به طور كامل منتقل كند. همچنين، نمادهاي رسانه اي، به ويژه تلويزيون، براي تأكيد بر خصلت هاي بصري، قادر نيستند كه امر قدسي را به صورت كامل منتقل كنند و اين به نوعي سكولار كردن امري قدسي است. در واقع، رسانه به دليل آنكه نمادهاي ديني را پايين آورده و نمايشي مي كند، خود داراي چهره اي سكولار است.
در حقيقت، رسانه در جهان معاصر رواج دهنده نوعي فرهنگ نمايش سالاري بوده كه در نتيجه آن، فرهنگ بصري در جوامع، سلطه بيشتري يافته است؛ به عبارت ديگر، افراد ترجيح مي دهند ببينند تا بخوانند و اين باور كردن از طريق ديدن، ويژگي فرهنگي جوامع معاصر است. بدين ترتيب، رسانه ها در عصر جديد، خود مناسك مي آفرينند و در اين مناسك مشاركت دارند و بيشتر در قالب اين مناسك است كه افراد امر قدسي را درك مي كنند؛ چرا كه تجربه قدسي در مناسك قابليت دست يابي بيشتري دارد، چنان كه رسانه ها در جوامع جديد، به رشد مناسك غيرديني هم كمك مي كنند.
اين مناسك جديد كه در ورزش، كنسرت هاي موسيقي و سرگرمي حاصل مي شود، شبكه هاي واسطي هستند كه فرد را به ساختار اجتماع ارتباط مي دهند و در واقع، بدين طريق، ما نوعي جاي گزيني را تجربه مي كنيم كه طي آن، ارتباط فرد با گروه و ساختار اجتماعي از طريق رسانه برقرار مي شود.
در وضعيت فعلي، بعضي ها حتي ترجيح مي دهند رابطه خود را با مجالسي، مثل عزاداري عاشورا از طريق رسانه برقرار كنند. در جوامع جديد، مي توان گفت كه رسانه ها در توليد و به گردش انداختن تصورات جمعي، قدرت زيادي دارند. فيلم هاي سينمايي كه راجع به مرگ، يا تجربه هاي سفر از زمين به كهكشان هاي ناشناخته ساخته شده، نشان مي دهند كه رسانه ها در ساختن و به گردش در آوردن اين پندارها، بسيار مؤثرند. از اين راه مي توان گفت كه رسانه ها در شكل دادن به وجدان جمعي معاصر بسيار نقش دارند و به نوعي رقيب دين شده اند. در واقع، رسانه هاي جديد، شيوه هاي جديدي براي تفكر و شناخت خود به ما ارائه مي دهند.
ز) يكي از مقولات ذاتي كه رسانه را شكل مي دهد، يكسان سازي يا يكسان بيني است. رسانه هاي جديد، به ويژه تلويزيون، رسانه اي يك طرفه اند كه ارتباط برقرار مي كنند، اما منتظر بازگشت نتيجه اين ارتباط نمي مانند. اما دست كم سيره حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليهم السّلام)، گفت وگو و مكالمه رودررو با كفار بوده است و آن چنان بر كفار تأثير مي گذاردند كه از خود بي خود مي شدند و به اسلام مي گرويدند. اين بر خود غير گزينشي رسانه در بسياري مواقع سبب خواهد شد كه رسانه از در نظر گرفتن سطوح مختلف افراد غافل شود و مطالبي را بيان كند كه درحد ظرفيت همه گروه هاي جامعه نباشد و در نهايت، به كاهش ميزان دين داري افراد بينجامد.
جريان دين داري همواره يك جاده دوطرفه است كه در اين بين، فرستنده بايد تناسب پيام با مخاطب را در نظر بگيرد. اما در رسانه هاي جديد، اين جريان يك طرفه مي شود و چه بسا رسانه پيامي را صادر كند كه اگرچه باعث تقويت دين داري در گروهي از مخاطبان شود، اما درباره گروه ديگر، ( كه حتي ممكن است درصد بسيار بالايي از مخاطبان باشند ) نه تنها كمكي به دين داري مخاطبان نكند، بلكه حتي عقيده هاي قبلي آنان را نيز ضعيف كند.
ح) مراسم ديني خاص كه از تلويزيون پخش مي شود، مانند مراسم سخنراني، دعا و مداحي، تأثيري متفاوت از شركت مستقيم در اين مراسم و حضور در جمع افراد زنده و مشتاق بر مخاطب مي گذارد. وضعيت معنوي تجمع هاي ديني، مانند وضعيت مكاني اماكن مقدس مانند مساجد، امام زاده ها، حسينيه ها و...، روابط خاص ميان شركت كنندگان در مراسم ها، ايجاد و تقويت انگيزه هاي ديني در دين داران و در مجموع قرار دادن مخاطبان در يك بافت و بستر مستقيم و پرشور، امري است كه رسانه هاي جديد كمتر، قدرت آن را دارند.
مهم اين است كه پخش اين مراسم ها از تلويزيون، در بسياري موارد اهميت اين گونه امور ديني را كم رنگ مي كند ( براي مثال، مخاطب دعاي كميل را در احوال گوناگون مانند خوابيدن و خوردن گوش مي كند ). همچنين، تأكيد يك جانبه بر دين داري رسانه اي از حضور مستقيم در اين گونه مناسك ديني مانع مي شود. در حقيقت، جنبه سكولاري اين امر در دور كردن دين داران از اجتماع هاي ديني خود را نشان مي دهد.

نتيجه گيري

در مجموع آنچه مي تواند برآيند زمينه هاي سكولاريستي موجود در فرايند رسانه اي شدن به شمار آيد، به طور عمده در سه مؤلفه خلاصه مي شود:

الف) ايجاد سبك زندگي متعارض با دين:

در اين وضعيت رسانه، خواسته يا ناخواسته، رواج دهنده روش هايي خواهد شد كه از نظر دين مردود هستند. به طور مثال، در حالي كه از ديدگاه ديني، بيداري بدون دليل در شب نكوهيده است، برنامه هاي مهم پرمخاطبي در اين ساعت ها پخش مي شوند.
در مورد ايران شايد با توجه به وضعيت تهاجم فرهنگي كه در كشورمان وجود دارد، مجراي ديگري براي سكولاريسم قابل پي گيري باشد. اين مجرا كه البته بي ارتباط با مسئله كارآمدي هم نيست، نسخه برداري منفعلانه و بي دخل و تصرف از شيوه زندگي، مدل هاي زيست اجتماعي و الگوهاي توسعه و پيشرفت ساخته و پرداخته جوامع سكولاري است. (14) روشن است كه اين مدل ها بيش از هر چيز از طريق رسانه كه بخش مهمي از برنامه هاي پرمخاطب آن از محصول هاي خارجي تشكيل يافته است و بسياري از برنامه هاي داخلي نيز تحت تأثير محصول هاي خارجي است، به آساني قابليت طرح و الگوبرداري دارند كه براي ويژگي هاي رسانه اين الگوبرداري سكولاري عميق تر خواهد بود.

ب) ارائه چهره كاريكاتوري از دين:

دين مطرح شده در رسانه، ممكن است در بسياري از مؤلفه ها و ويژگي ها متفاوت با دين اصلي باشد و در حقيقت، بازنمودي از دين عرضه شود كه چندان شكل و شمايل متناسب و واقعي را نداشته باشد.

ج) تغيير ماهيت مفاهيم ديني:

بسياري از مفاهيم و آموزه هاي ديني، به محض حضور در رسانه، نمود جديدي پيدا مي كنند كه به احتمال زياد، متفاوت يا حتي مخالف با آموزه هاي ديني است و در حقيقت، ما را از رسيدن به مرتبه اي بسيار نزديك به دين، محروم مي كند.

پي‌نوشت‌ها:

1- ناصر باهنر، رسانه‌ها و دين، تهران، انتشارات مركز تحقيقات صدا و سيما، 1385، ص 10.
2- مارشال مك لوهان، براي درك رسانه‌ها، ترجمه: سعيد آذر، تهران، مركز تحقيقات صدا و سيما، 1374، ص 7.
3- استوارت ام هوور و نات لاند باي، رسانه، دين و فرهنگ، ترجمه: مسعود آرياني‌نيا، تهران، انتشارت مركز تحقيقات صدا و سيما، 1382، ص 29.
4- حميد مولانا، گذر از جامعه اطلاعاتي، تهران، انتشارات سروش، 1384، ص 90.
5- رسانه، دين،‌ فرهنگ، ص 360.
6- همان، ص 12.
7- همان، ص 368.
8- نيل پستمن، نقش رسانه‌هاي تصويري در تربيت كودكان، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، انتشارات موسسه اطلاعات، 1378، ص 254.
9- همان.
10- همان، ص 256.
11- ژان كازنو، جامعه‌شناسي وسايل ارتباط جمعي، ترجمه: باقر ساروخاني و منوچهر محسني، تهران، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1381، ص 169.
12- همان، ص 170.
13- همان.
14. دين، جامعه؛ عرفي شدن، ص 338.

کتابنامه :
1. ام هوور، استوارت و نات لاند باي، رسانه، دين، فرهنگ، ترجمه: مسعود آرياني نيا، تهران، انتشارات مركز تحقيقات صدا و سيما، 1382.
2. باهنر، ناصر، رسانه ها و دين، تهران، انتشارات مركز تحقيقات صدا و سيما، 1385.
3. پستمن، نيل، زندگي در عيش مردن در خوشي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1375
4. ــــــــــ، نقش رسانه هاي تصويري در تربيت كودكان، ترجمه: صادق طباطبايي، انتشارات مؤسسه اطلاعات، تهران، 1378.
5. كازنو، ژان، جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي، ترجمه: باقر ساروخاني و منوچهر محسني، تهران، انتشارات مؤسسه اطلاعات، 1381.
6. شجاعي زند، علي رضا، دين، جامعه، عرفي شدن، تهران، نشر مركز، 1380.
7. مك لوهان، مارشال، براي درك رسانه ها، ترجمه: سعيد آذري، تهران، مركز تحقيقات صدا و سيما، 1377.
8. مولانا، حميد، گذر از جامعه اطلاعاتي، تهران، انتشارات سروش، 1384.

منبع مقاله :
جمعي از پژوهشگران؛ (1388)، مجموعه مقالات دومين هم انديشي سراسري رسانه ي تلويزيون و سکولاريسم، قم: نشر دفتر عقل، چاپ اول