بررسي اسناد روايت « عرفت الله بفسخ العزائم »
دکتر احد فرامرز قراملکي ( استاد دانشگاه تهران )
محمد جواد فلاح ( دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه تهران )
چکيده:
حديث « عرفت الله بِفَسخِ العَزائم و حَلّ العقود و نَقضِ الهِمَم » منقول از امام علي عليه السلام راهي متمايز از براهين فلاسفه و متکلمان در موضوع خداشناسي در اختيار حق جويان قرار مي دهد که همانا تکيه بر ربوبيت الهي و تدبير امور از ناحيه ي آن ذات مقدس است.
از اين حديث گزارش هاي مختلفي با اختلاف در عبارات در منابع متقدمان و متأخران- کتاب هاي شيخ صدوق- وجود دارد که بررسي اسناد اين گزارش در مجموع صدور حديث از معصوم عليه السلام را قريب به يقين مي سازد. در اين جُستار به بررسي ارزش رجالي اين حديث مي پردازيم تا با حصول اطمينان از صدور روايت، کنکاش در معاني و فقه الحديث آن با عنايت بيشتري دنبال شود.
1. طرح مسئله
روايات مأثور از مهم ترين منابع خداشناسي است که انسان طالب شناخت با کمک آن مي تواند از زاويه ي ديد انسان هادي و مهتدي به جهان هستي و پديد آورنده ي آن بنگرد. راه هاي کسب معرفت به خدا در روايات باب عظيم و ارزشمندي است که تأمّل در يکايک کلمات آن را ايجاب مي کند و بي سبب نيست که صدرالمتألهين در شرح روايات اصول کافي به ويژه « کتاب التوحيد » همه ي استعداد و توان خود را صرف کرده است. يکي از اين روايات سخني از امام علي عليه السلام است که مي فرمايد: « عرفت الله بِفَسخِ العَزائم و حَلِّ العقود و ( نَقضِ الهِمَم )» (1) يعني، من خدا را به در هم شکستن تصميم ها و باز شدن گره ها و دگرگوني همت ها شناختم. » اين روايت به دليل گزارش تجربه ي امام از حاکميت خداوند در اداره ي آفرينش و تفسير عيني: ( يُدَبِّزُ الأَمر يُفَصلُ الآيات... ) ( الرعد: 2 ) و نيز کوتاه و مستقيم بودن چنين راه خداشناسي اهميت بسيار دارد، اما متکلمان و فلاسفه به ابعاد و ژرفاي آن توجهي در خور نشان نداده و از آن به منزله ي يکي از راه هاي خداشناسي - به نحو مستقل - ياد نکرده اند. کساني که به آن اشاره اي کوتاه کرده اند، غالباً آن را به برهان حدوث و امکان تحويل برده اند.به نظر مي آيد که پرداختن جدي به مفاد و محتوي حديث متوقف بر حصول اطمينان از صدور آن از معصوم عليه السلام است تا بتوان مقصد حديث را به جدّ به آنان نسبت داد، لذا مسئله ي تحقيق حاضر بررسي و تتبع در طرق و اسناد حديث پيشگفته و بررسي اعتبار رجالي آن است.
2. ضرورت تحقيق
جست و جو از معارف اهل بيت ( عليهم السلام ) در خداشناسي به ويژه طريق حصول معرفت به خدا اهميت فراوان دارد. در اينجا بر اساس مبناي شيخ مفيد ( 336-413ق ) در شناخت خداوند متعال، وجهي از اهميت ادعا شده را تحليل مي کنيم. شيخ مفيد مي گويد: « اگر چه در معلومات حسي به امور، علم من وجه پيدا مي کنيم و حقيقت آن را کشف نمي کنيم اما در شناخت خداوند، علم از وجهي و جهل از وجه ديگر، صحيح نيست ( مفيد 1413، ج2، 66 ). بيان وي دو بخش عمده دارد: گزينشي بودن علم حسي ( و تجربي ) و صحيح نبودن علم من وجه ( از وجهي ) و جهل از وجه ديگر در شناخت خداوند. تحليل مبناي شيخ محتاج مقاله اي مستقل است. مبناي شيخ در صحيح نبودن شناخت خداوند از جهتي ( که همراه با جهل از جهت ديگر است ) آثار علمي و نتايج نظري فراوان دارد. براي مثال، وي در مسئله فقهي ذبائح اهل کتاب، بر اساس همين مبنا قائل به حرمت است. شيخ مفيد با استناد به آيه ي شريفه ي ( و لا تأکلوا مما لم يذکر اسم الله عليه ... ) ( انعام: 121 ) استدلال مي کند که شناخت آنان از خدا علم من وجه و جهل از وجه ديگر است و در واقع آنان خداوند را نمي شناسند و چون شناخت صحيح از خدا ندارند، آنچه از باب اسم خدا بر زبانشان جاري است، متوجه به الله تعالي نيست بلکه به دليل جهل به خدا، اسم نيز متوجه امري است که مورد اعتقاد آنان است و آن در حقيقت غير الله تعالي است و از آنجا که تسميه براي الله تعالي حقيقتاً واقع نشده است پس ذبائح آنان نيز حلال نيست ( همان، 66-67 ).با توجه به آثار فراوان شناخت صحيح و شناخت غير صحيح در خداشناسي و دغدغه ي دستيابي به معرفت صحيح به خداوند متعال، هر کسي به جستجو از طريق شناخت صحيح، انگيزه پيدا مي کند، اما آيا بشر به صرف قوه ي شناخت خود مي تواند به شناخت صحيح، انگيزه پيدا مي کند، اما آيا بشر به صرف قوه ي شناخت خود مي تواند به شناخت صحيح خدا دست يابد ؟ آيا عقل بشر صرفاً دانش نسبي به خداوند به دست مي آورد يا علم کامل نيز ره آورد آن است ؟ شيخ مفيد در تصحيح الاعتقاد در تحليل معناي صراط به روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره مي کند که : « انا صراط الله المستقيم و عروتة الوثقي التي لاانفصام لها » وي مي گويد معناي روايت اين است است که شناخت امام و تمسک به وي طريق به خداوند سبحان است. ( مفيد 1413الف.ج5، 108 ) روايات دال بر اينکه امير المؤمنان و ائمه ديگر عليه السلام موازين حقّ اند به اين امر بر مي گردد ( همان: 115 ).
بر اساس آنچه بيان شد دست يابي به معرفت صحيح و کامل به خداوند متعال در پرتو کلام معصوم عليه السلام ميسور است، که ضرورت مراجعه به روايات دال بر معرفت خدا را نشان مي دهد.
در يکي از اين روايات سخني از امام علي عليه السلام نقل شده است که مي فرمايد: « من خدا را به فسخ عزائم، نقض هِمَم و حلّ عقود شناختم » اما بهره مندي از اين روايت در گرو حصول اطمينان از صدور آن از معصوم عليه السلام است که در اين مقاله به اين مهم پرداخته شده است.
3. گزارش هاي مختلف از حديث « عرفت الله ... »
بررسي منابع روايي، هشت گزارش درباره ي حديث « عرفت الله بفسخ العزائم... » را به دست مي دهد. سه گزارش از آن شيخ صدوق ( م 381 ق. ) است که در دو کتاب الخصال و التوحيد آورده شده است. اين گزارش ها در کتاب هاي مختصر بصائر الدرجات اثر حسن بن سليمان حلّي، بحارالانوار تأليف علامه مجلسي ( م 1111ق. ) و ارشاد القلوب اثر ديلمي ( از علماي قرن هفتم ) نيز وارد شده است. گزارش چهارم از آن سيد رضي ( م 406ق. ) در نهج البلاغه است که آن را در بخش کلمات قصار علي عليه السلام آورده است. پنجمين گزارش از آن فتّال نيشابوري ( م 508 ق. ) در روضة الواعظين است که تفاوتي با نقل سيد رضي ندارد. گزارش ششم را عبدالواحد آمدي ( م 588 ق. ) در غرر الحکم و درر الکلم باب العين آورده است. هفتمين گزارش از آن علي بن محمد شاکر الليثي الواسطي ( از علماي قرن ششم ) در کتاب عيون الحکم و المواعظ است که اين گزارش تفاوتي با نقل عبدالواحد آمدي ندارد. و بالاخره گزارش هشتم را تاج الدين شعيري سبزواري از دانشمندان سده ششم در جامع الاخبار آورده است که با گزارش هاي قبلي تفاوت دارد. اين روايت را مجلسي نيز در بحارالانوار آورده است که با گزارش هاي قبلي تفاوت دارد. اين روايت را مجلسي نيز در بحارالانوار، مجلّد سوّم، باب سوم به عنوان حديث 21 درج کرده است.4. طبقه بندي روايات « عَرَفتُ الله... »
با توجه به منابع ياد شده روايت « عرفت الله ... » در چهار گروه قابل طبقه بندي است بدين شرح:1-4- روايات شيخ صدوق
شيخ صدوق در مجموع سه حديث در اين خصوص ذکر کرده است که عبارتند از:1-1-4. کتاب الخصال
حدثنا احمد بن هارون الفامي ( قاضي ) و جعفر بن محمد بن مسرور قالا حدثنا محمد بن جعفر بن بطله ( بطه ) قال حدثنا احمد بن ابي عبدالله البرقي عن ابيه عن محمد بن ابي عمير عن هشام بن سالم، عن ابي عبدالله عليه السلام قال سمعت ابي يحدث عن ابيه عليه السلام:انّ رجلاً قام الي اميرالمؤمنين فقال له: يا اميرالمؤمنين بما عرفت ربک قال: « بفسخ العزم و نقض الهم، لما ان هممت فحال بيني و بين همّي و عزمت فخالف القضاء عزمي؛ فعلمت انّ المدّبر غيري. قال فبماذا شکرت نعماه ؟ قال نظرت الي بلائه قد صرفه عني و ابلي به غيري، فعلمت انّه قد انعم علّي فشکرته. قال فبماذا احببت لقائه ؟ قال لما رأيتَهُ قد اختار دين ملائکته و رسله و انبياءه علمت ان الذي اکرمني بهذا ليس ينساني فأحببت لقاءه. » ( شيخ صدوق 1403: 33 ).
2-1-4. کتاب التوحيد ( حديث اول )
حدثنا احمد بن زياد بن جعفر الهمداني رحمه الله، قال حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم بن ابيه، عن محمد بن سنان، عن زياد بن منذر، عن ابي جعفر محمد بن علي الباقر عن ابيه، عن جدّه، انّه قال: ان دجلا ... ( ادامه ي حديث عيناً مانند روايت بالاست ) ( شيخ صدوق 1389: 288 ).3-1-4. کتاب التوحيد ( حديث دوم )
حدثنا الحسين بن احمد بن ادريس رحمه الله: قال: حدثنا ابي. قال حدثنا ابراهيم بن هاشم، عن محمد بن ابي عمير عن هشام بن سالم قال: فسئل ابو عبدالله فقيل له : بما عرفت ربّک ؟ قال: « بفسخ العَزمِ و نَقضِ الهمّ، عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمي و هَمَمتُ فَنَقَضَ همّي. » ( شيخ صدوق 1403 : 289 )در مقايسه روايت ذکر شده مي توان گفت که روايت منقول در خصال به صورت گزارشي از امام صادق و امام علي عليه السلام است که به صورت لف و نشر مشوش آمده است. يعني حضرت ابتدا به توضيح و تفسير نقض الهمم پرداخته آنگاه براي فسخ عزائم دليل مي آورد. به بيان ديگر حضرت در توضيح دليل خود مي فرمايد: زماني که همت بر کاري گماردم و بين من و همتم فاصله افتاد نيز عزم بر کاري کردم و قضا به مخالفت با عزم من برخاست، دانستم که غير از من مدبري وجود دارد. اما روايت هاي وارد شده در کتاب « التوحيد » از نظر سند و متن گزارشي از امام صادق عليه السلام است که دليل مبتني بر فسخ عزائم در آن به صورت لف و نشر مرتب وارد شده است.
2-4- روايت سيد رضي در نهج البلاغه
سيد رضي در نهج البلاغه سخن علي عليه السلام را به شرح زير درج کرده است که « عرفت الله بِفَسخِ العَزائِم و حَلّ العُقود و نَقض الهمَم. » ( سيد رضي 1383: حکمت 250 ) در اين حديث تعبير فعل معلوم « عرفت »- آن هم به صيغه ي متکلم وحده - اهميت بسيار دارد، خصوصاً وابستگي فعل به فاعل معين آن ( امام علي عليه السلام ) نکته اي است که بايد مد نظر قرار گيرد، در ضمن تفاوت اين روايت با روايات ديگر اضافه شدن تعبير « حل العقود » در روايت مذکور است.3-4- روايت آمدي در غرر الحکم و درر الکلم
آمدي حديث را به صورت : « عُرف الله بِفَسخِ العَزائم و حلّ العُقود و کَشفِ الضرّ و البليّة، عمّن اخلَصَ لَهُ النّية » آورده است. فعل در اين روايت که گزارش ليثي واسطي در عيون الحکمه والمواعظ با آن يکسان است، به صورت مجهول آمده و به صورت گزاره اي کلّي ( بدون نسبت دادن به شخص حضرت ) بيان شده و عبارت « کشف الضّر و البليّة عمّن اخلص له النيه » نيز جايگزين « نقض الهمم » در روايت گذشته شده است.4-4- روايت تاج الدين شعيري در جامع الاخبار
در کتاب جامع الاخبار سخن امام علي عليه السلام به اين صورت وارد شده که : « سئل اميرالمؤمنين صلوات الله عليه : ما الدليل علي اثبات الصانع ؟ قال ثَلاثَهُ اشياءٍ : تحويلُ الحال و ضعفُ الأَرکان و نَقضُ الهِمّه. »حضرت در اين بيان دگرگوني حال و ضعف ارکان و شکستن همت را سه دليل بر اثبات صانع مي داند. مي توان گفت اين روايت با روايات ديگر تفاوت تعبيري دارد که در آن تحويل حال را مي توان تعبيري از « فسخ عزائم » دانست. با اين توجيه که در تحويل حال نيز انسان با تغيير حالات نفساني از اموري که بر آن عزم کرده منصرف شده و بر امر ديگري همت مي گمارد و اصولاً تحويل حال آدمي نه به دست خود که به يد محوّل الاحوال است. و بين « حل العقود » و « ضعف الارکان » نسبت معناداري وجود دارد که در جاي خود قابل تأمل است. (2)
5. بررسي اسناد روايات « عرفت الله... »
به طوري که قبلاً گذشت روايات شيخ صدوق با سند متصّل ذکر شده است. در مورد روايات سيد رضي نيز سند شناسان نهج البلاغه آن را به روايات صدوق ارجاع داده اند. حسيني خطيب مي نويسد: « شيخ صدوق قبل از سيد رضي اين حديث را در کتاب هاي الخصال و التوحيد با سند خود از امام باقر از پدرش نقل کرده است. » ( حسيني خطيب 1367: 4، 191 و کاشف الغطاء [ بي تا ] : 17 ). معناي اين سخن استفاده ي سيد رضي از منابع شيخ صدوق نيست و اختلاف متن حديث در نهج البلاغه و آثار صدوق گواه اين معني است. نتيجه آنکه سيد رضي در نقل حديث « عرفت الله... » به منابع ديگري - از کتابخانه هاي بغداد - غير از منابع شيخ صدوق دسترسي داشته است که اين نکته خود امتيازي براي حديث مذکور به شمار مي رود که حاکي از طرق متعددي براي حديث در دوره ي متقدمان است. اما در روضة الواعظين که گزارش حديث مانند گزارش سيد رضي است، اسناد حديث حذف شده ( نيشابوري 1406: 38 ) و مؤلف کتاب در مقدمه ي اثر خود علت حذف سند را به اين صورت توضيح داده است که: « اوّلاً رواياتي که در اين کتاب به آن ها اسناد داده شده، رواياتي معروف اند که در کتب ديگر اسناد آن ها آمده است، ثانياً هدف تأليف اين کتاب تدوين يک کتاب روايي نيست ( که ذکر سند ضروري باشد ) بلکه هدف نوشتن يک کتاب اخلاقي است براي تهذيب نفس و سير و سلوک از آن استفاده مي شود و در چنين کتابي حذف اسناد روايات مطلوب تر بوده و از ملال خواننده و پرحجم شدن اثر جلوگيري مي کند. » ( همان: 1 ).اما حديث « عرفت الله... » در ديگر منابع يعني: غرر الکلم و درر الکلم ( آمدي 1378: ج2، 500 ) عيون الحکم و المواعظ ( ليثي واسطي [ بي تا ]: ج2، 500 ) و جامع الاخبار ( شعيري 1363: 7 ) فاقد سند بوده و به صورت مرسل وارد شده است. جز آنکه مؤلفان اين کتب بعضاً تصريح کرده اند که روايات کتب خود را به جهت اختصار سند حذف کرده اند. نتيجه آنکه جهت بررسي وضعيت سند روايات « عرفت الله بفسخ العزائم... » جز آثار صدوق اطلاعات ديگري در دست نيست که در اين قسمت از مقاله به بررسي آن پرداخته مي شود.
6. بررسي اسناد حديث « عرفت الله... » در آثار صدوق
1-6- روايت خصال
شيخ صدوق حديث « عرفت الله... » را با سند زير در کتاب خصال آورده است:« حدثنا احمد بن هارون الفامي و جعفربن محمد بن مسرور قالا حدثنا محمد بن جعفر بطّة قال حدثنا احمد بن ابي عبدالله البرقي عن ابيه عن محمد بن ابي عمير عن هشام بن سالم عن ابي يحدّث عن ابيه... » ( شيخ صدوق 1403: 33 ).
در اين سند که مرکّب از 6 واسطه است، 7 راوي قرار دارند که وضعيت آنان از نظر علماي رجال به شرح زير است:
1-1-6. احمد بن هارون الفامي
وي از مشايخ صدوق است که اين دانشمند در کتاب هاي کمال الدين، ( صدوق 1395: ج1، 311؛ ج2، 510 ) عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، 1378: ج1، 276؛ ج2، 260 ) الخصال ( شيخ صدوق، 1403، 330، 69 ) و الامالي ( شيخ صدوق 1400: 92، 177، 266، 273 و 363 ) از او به نقل روايت پرداخته و طلب رحمت و رضوان الهي دارد، بر اين مطلب بسياري از علماي رجال مانند شيخ طوسي در رجال ( طوسي 1381: 413 ) خود، سيد محسن کاظمي در عدّه صحّه گذاشته اند و صاحب معجم رجال الحديث نيز بدون اظهار نظر همين مطلب ( اينکه شيخ صدوق از او نقل روايت و براي او طلب رحمت و رضوان الهي نموده است ) را مورد تصريح قرار داده است ( خوئي 1410: ج2، 354 ). با توجه به اين موارد احمد بن هارون الفامي ممدوح به شمار آمده و روايت چنين کسي « حَسَن » تلقي مي گردد.2-1-6- جعفر بن محمد بن مسرور
وي از مشايخ شيخ صدوق است که در کتاب خصال براي او طلب رحمت و رضوان الهي شده است ( صدوق 1403: 32، 56 و 195 ). مجلسي دوّم ترحّم شيخ صدوق بر او را دليل مدح دانسته، ( مجلسي، 1393: 56 ) البته برخي از علماي رجال مثل آيت الله خوئي اين موضوع را از اسباب توثيق يا مدح اين راوي نمي دانند ( خوئي 1410: ج 4، 121 ) در مقابل اردبيلي به نقل از ميرزا محمد استرآبادي تصريح مي کند که از طلب رحمت و رضوان الهي و تعابير ديگري که براي احمد بن هارون به کار رفته حسن حال او به دست مي آيد و خدا آگاه تر است ( همان، 1403 : ج1، 161 ).لذا به قدري مسامحه از عدم تصريح علماي رجال به وثاقت يا حسن حال اين راوي، مي توان او را نيز مانند راوي قبل ممدوح دانست به ويژه آن که اين دو نفر از مشايخ صدوق به شمار رفته و نقل هم زمان شيخ از هر دو استاد با قيد رضي الله عنهما، جبران کننده ي جهالت آنان خواهد شد.
3-1-6- محمد بن جعفر بطّه
نجاشي درباره ي او نوشته است: « کان کبير المنزلة بقم، کثير الادب و الفضل و العلم يتساهل في الحديث و يعلّق الاسانيد بالاجازات و في فهرست ما رواه غلط کثير. » ( نجاشي 1393: 372 ) اين عبارت که نمونه اي از جرح و تعديل مفصّل است، (3) در مجموع نشانگر مدح و ضعف ابن بطّة به صورت توأمان است. اما نجاشي سپس از قول ابن الوليد آورده است « کان محمد بن جعفر بن بطّة ضعيفاً مخلّطاً فيما يسنده. » ( همان ) که با اين تعبير وي تضعيف شده است، اما از آنجا که ابن بطه دانشمندي صاحب نام بوده، متأخران نوعاً او را مورد مدح قرار داده اند، لذا علامه ي حلي با آنکه عبارات نجاشي را درباره ي او آورده، مع هذا وي را در قسم اول کتاب خود قرار داده ( حلّي 1381: 160 ) که نشان از اعتماد به او دارد، نظري که تعجّب رجالي معاصر يعني آيت الله خويي را برانگيخته است ( خوئي 1410: ج 15، 157 ).به همين ترتيب مدح يا وثاقت ابن بطه در آراء متأخران ديگر از جمله طه نجف در اتقان المقال ( طه نجف، [ بي تا ]: 340 ) کاظمي در هداية المحدثين ( کاظمي 1405: 141 ) ما مقاني در تنقيح المقال ( مامقاني 1352: ج1، 82 ) مورد تأکيد قرار گرفته است، هر چند که برخي از علماي رجال معاصر با استناد به گزارش هاي نجاشي و ابن الوليد بر تضعيف او اصرار کرده اند ( خوئي 1410: ج15، 157 ).
4-1-6- احمد بن ابي عبدالله برقي ( احمد بن محمد بن خالد برقي )
علماي رجال متقدم از جمله نجاشي ( 1393: 76 ) و شيخ طوسي، برقي ( 1381: 20 ) را مورد توثيق قرار داده اند، جز آن که نجاشي درباره ي او نوشته است: « يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل. » ( 1393: 76 ) علامه ي حلي پس از نقل همين عبارات از قول ابن الغضائري آورده است که: « دانشمندان قم برقي را مورد طعن قرار داده اند، در حالي که ضعف و طعني متوجه برقي نبوده بلکه طعن متوجه کساني بوده که برقي از آنان به نقل حديث مي پرداخت. » ( حلي 1381: 15 ) به تبع اين حکم، برقي از سوي علماي رجال متأخر از جمله ابن داوود، ( ابن داوود 1392: 43 ) مجلسي ( 1415: 153 ) کاظمي ( 1405: 174 ) مامقاني ( 1352: 15 ) و آيت الله خويي ( 1410: 16، 66 ) مورد توثيق قرار گرفته است.5-1-6- محمد بن خالد برقي
اين شخص والد احمد بن محمد بن خالد برقي بوده و خود از راويان حديث است. شيخ طوسي در کتاب رجال خود با تعبير « ثقةٌ » او را توثيق کرده است، ( طوسي 1381: 386 ) علاوه بر ان وي در طرق شيخ طوسي قرار گرفته که در فهرست خود از او بسيار ياد کرده است ( طوسي، [ بي تا ] : 38T 43 , 44 ) در مقابل نجاشي با آنکه با تعابير : « کان اديباً حسن المعرفة بالاخبار و علوم العرب. » به مدح او پرداخته جز آنکه وي را در حديث ضعيف دانسته است ( نجاشي 1393: ش 898 ) نتيجه آنکه علامه حلي با مقايسه ي آراي شيخ طوسي و نجاشي در مجموع او را توثيق کرده و نوشته است: « و الاعتماد عندي علي قول شيخ ابي جعفر الطوسي (ره) من تعديله. » ( حلي 1381: 139 ) آيت الله خويي نيز با ذکر اين مطلب که اوّلاً محمد بن خالد برقي در اسناد روايات کامل الزيارات قرار داشته ( و در نتيجه موثق است )، (4) ثانياً بنابر تصريح ابن الغضائري علت ضعف وي ( همانند فرزندش ) به نقل او از ضعفا ارتباط دارد، توثيق شيخ طوسي را بلامعارض دانسته و همانند علامه حلي وي را موثق مي داند ( خوئي، 1410: ج16، 66 )6-1-6- محمد بن ابي عمير
وي از اصحاب اجماع طبقه ي سوم است که طبق نقل کشي مشايخ شيعه مقرّ به فضل و دانش او بوده اند ( نجاشي 1393: 327 ). نجاشي وي را از اصحاب امام رضا عليه السلام دانسته و درباره ي او مي نويسد: « جليل القدر عظيم المنزله فينا و عند المخالفين » که همين در توثيق او کفايت مي کند ( همان ). علاوه بر آن شيخ طوسي مي نويسد: « ابن ابي عمير از مورد اعتمادترين و موثق ترين افراد و از نظر ورع و عبارت پرهيزگارترين و عابدترين آنان نزد شيعه و سني بوده، او از امام کاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام نقل روايت دارد. » ( طوسي [ بي تا ] 405 ) به تبع علماي رجال متقدمه رجاليون متأخر نيز بر وثاقت او اتفاق نظر دارند ( از جمله نک. مجلسي 1415: 289؛ تستري، 1410: ج9، 38؛ خوئي، 1410: ج14، 279 )7-1-6- هشام بن سالم
از راويان شيعه در طبقه ي اصحاب امامان ششم و هفتم عليه السلام است ( طوسي 1381: 329 ) نجاشي درباره ي او تعبير « ثقةٌ ثقةٌ » ( نجاشي [ بي تا ] : 327 ) را به کار برده که نشان توثيق مؤکّد است. علامه ي حلي نيز همين عبارت را درباره ي او به کار برده است ( حليه 1381: 141 ) کشي در رجال خود روايتي طولاني نقل کرده که نشان از جلالت مقام او نزد امام موسي کاظم عليه السلام دارد. اين روايت از تلاش هشام بن سالم در شناخت امام بر حق بعد از رحلت امام صادق عليه السلام حکايت مي کند ( طوسي، 1348: ش 502 ). هشام بن سالم از ناحيه علماي رجال متأخر نيز مورد توثيق قرار گرفته است ( نک. مجلسي، 1415: 194 ).اما بعد از بررسي وضعيت تک تک راويان سند به عنوان نتيجه مي توان گفت در صورتي که اگر از ضعف محمد بن جعفر بن بطه - که مورد نظر برخي از رجاليون متقدم بود- صرف نظر گردد، سند شيخ صدوق در کتاب الخصال طبق مباني رجالي شيعه و اهل سنت هر دو حديث حسن خواهد شد، زيرا درباره ي محمد بن جعفر بطه مدح هايي وارد شده که از نظر درايه نگاران شيعه، حديث راوي ممدوح، حديث حسن خواهد بود. ( مامقاني 1411: 1، 160 ) از طرفي مطابق تصريح ابن الوليد، جرح محمد بن جعفر بن بطّه تخليط اعلام شده ( نجاشي، [ بي تا ]: 327 ) که اين موضوع ضابط بودن او را زير سؤال مي برد نه احياناً وثاقت و راستگويي او را ، لذا ضبط ناقص راوي، حديث را بر اساس مباني اهل سنت از درجه صحت به درجه حسن تنزل مي دهد.
2-6- روايت اوّل کتاب توحيد
حديث « عرفت الله بفسخ العزائم... » طبق نخستين سند خود به صورت زير در توحيد صدوق وارد شده است:حدثنا احمد بن زياد بن جعفرالهمداني رحمه الله قال: حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم عن ابيه عن محمد بن سنان عن زياد بن منذر عن ابي جعفر عليه السلام ... ( شيخ صدوق 1398: 288 ) وضعيت راويان ابن سند از نظر علماي حديث و رجال چنين است:
1-2-6- احمد بن زياد بن جعفر همداني
وي از مشايخ صدوق بوده و اين دانشمند به مناسبتي در کمال الدين و تمام النعمة از وي نام برده و مي نويسد: « کان رجلاً ثقة ديناً فاضلاً رحمه الله عليه و رضوانه. » ( صدوق 1405: 369 ) علاوه بر آن چندين نوبت در مشيخه خود نسبت به او طلب رحمت و رضوان کرده است ( خوئي، 1410: ج1، 43 ). نجاشي و شيخ طوسي در کتاب هاي خود يادي از او نکرده اند. اما علامه حلي او را صحيح المذهب و موثق در حديث دانسته ( حلي 1381: 19 ) و ابن داوود نيز تعبير « ثقه » را درباره او به کار برده است ( ابن داود 1392: 38 ) با توجه به اين که اين دو نفر نسبت به دوره ي متقدمان قريب العصر بوده اند توثيق آنان از اعتبار لازم برخوردار است. ( خوئي 1410: ج1، 43 )2-2-6- علي بن ابراهيم بن هاشم
وي از مشايخ کليني است که علماي رجال در توثيق وي اتفاق نظر دارند. نجاشي درباره او آورده است که : « ثقةٌ في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب. » ( نجاشي [ بي تا ] : 260 ) و اين عبارات نشان از حد اعلاي وثاقت درباره ي علي بن ابراهيم دارد.به همين ترتيب علامه حلي ( 1381: 100 ) ابن داوود ( 1392: 135 ) علامه مجلسي ( 1415: 118 ) تا علماي رجال معاصر مانند آيت الله خويي ( 1410: ج11، 193 ) همگي وثاقت او را مورد تأکيد قرار داده اند.
3-2-6- ابراهيم بن هاشم
وي پدر علي بن ابراهيم قمي است که در سند 6414 حديث واقع شده و از اين جهت کمتر راوي از راويان حديث به پاي او مي رسد ( همان: ج1، 318 ). با اين حال، علماي رجال متقدم مستقيماً ( نجاشي [ بي تا ] : 16؛ طوسي [ بي تا ] : 4 ) به توثيق او نپرداخته بلکه درباره او نوشته اند: « اول من نشر حديث الکوفيين بقم. » که اين تعبير نشان از مدح او دارد. علاوه بر آن نجاشي از قول کشي آورده است که ابراهيم بن هاشم شاگرد يونس بن عبدالرحمن، ( نجاشي [ بي تا ] : 16 ) از اصحاب امام رضا عليه السلام بوده است و سپس اضافه مي کند که در اين مسئله جاي تأمل وجود دارد. به عقيده ي آيت الله خويي تأمل نجاشي به حق است زيرا ابراهيم بن هاشم حتي يک روايت به طور مستقيم از يونس بن عبدالرحمن يا امام رضا عليه السلام نقل نکرده است. ( خوئي 1410: ج1، 317 ) اما به عکس متقدمان، علماي رجالي متأخر در وثاقت ابراهيم بن هاشم به استدلال پرداخته و دلائل مهمي ارائه کرده اند. علامه ي حلي با تأکيد بر اين نکته که درباره ابراهيم بن هاشم قدحي وارد نشده گرچه نصّي هم در تعديل او وجود ندارد، تصريح مي کند که « الارجح عندي قبول روايته. » ( حلي 1381: 4 ) ابن طاووس در فلاح السائل توثيق او را مورد اتفاق دانسته ( 1372: 158 ) و ابن داوود نيز او را در بخش نخست راويان کتاب خود آورده که حکايت از توثيق او دارد ( ابن داوود 1392: 43 ) و به تبع اين دانشمندان، علامه مجلسي در خصوص او نوشته است: « ح کصح » که به معناي حسن کالصحيح است. ( مجلسي 1415: 146 )آيت الله خويي با تعبير « لا ينبغي الشک في وثاقته... » چهار دليل بر وثاقت ابراهيم بن هاشم آورده که يکي از آنها شهادت ابن طاوس در فلاح السائل بوده و دو دليل ديگر در خصوص قرار گرفتن ابراهيم بن هاشم در سند روايات کامل الزيارات و تفسير علي بن ابراهيم است. چهارمين دليل صاحب معجم الرجال الحديث به پذيرش روايات ابراهيم بن هاشم از سوي علماي قم مربوط مي شود، با توجه به اين که علماي اين خطّه در پذيرش راويان و روايات آن ها معروف به سخت گيري بوده و به راحتي روايات راويان ضعيف و يا مشکوک را قبول نمي کرده اند ( خوئي 1410 : ج1، 318؛ نک. معارف 1376: 386 ).
با اين تفاصيل ترديدي در وثاقت ابراهيم بن هاشم و صحيح يا حداقل حسن بودن روايات او باقي نمي ماند جز آنکه به ملاحظاتي علماي متقدم رجال از توثيق مستقيم او خودداري کرده اند که اين موضوع در برخي از تحقيقات به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته است. ( همان )
4-2-6- محمد بن سنان
وي از راوياني است که اقوال مختلفي از مدح و ذم درباره او وارد شده، لذا در تضعيف يا وثاقت او اختلاف شديدي در بين علماي رجال وجود دارد. شيخ طوسي او را در زمره ي اصاحب امام رضا ( عليه السلام ) نام برده و او را « ضعيف » اعلام کرده است ( طوسي 1381: 386 ) نجاشي از قول ابن عقده او را به شدت تضعيف کرده و خصوصاً متفردات او را غير قابل اعتماد اعلام مي کند ( نجاشي [ بي تا ]: 328 ). نجاشي همچنين به گزارش هاي فضل بن شاذان و صفوان بن يحيي در نهي از نقل احاديث محمد بن سنان از طريق او و اضطراب عقيده محمد بن سنان تا بر طرف شدن آن اشاره کرده است. ( همان ) به تبع اين اظهارات علامه حلي در پذيرش روايات او توقف کرده ( حلي 1381: 251 ) و ابن داود وي را در بخش دوم کتاب خود، يعني راويان غير معتمد ذکر کرده است ( ابن داود 1392: 273 ) اين در شرايطي است که برخي از متأخران و بلکه معاصران در توثيق محمد بن سنان کوشيده و نقل بزرگان مذهب از وي را دليل وثاقت يا حسن حال او دانسته اند. براي نمونه اردبيلي نظر ميرزا محمد استرآبادي را چنين گزارش کرده است که : « اقول لا يخفي ان رواية جمع کثير من العدول و الاثبات عندي علي ما ذکرنا تدل علي حسن حاله و قبول روايته و ما نقل » ( اردبيلي 1433: 124 ) و مجلسي نيز به تبع توثيق شيخ مفيد در کتاب ارشاد نسبت به محمد بن سنان، او را راوي معتمد از نظر خود مي داند ( مجلسي 1415: 303 ). در عصر حاضر نيز مسلم داوري با تکيه بر اقوال و رواياتي که در جرح و تعديل محمد بن سنان وارد شده و بحث هاي مستقل در اين زمينه، در نهايت حکم به وثاقت او کرده، مي نويسد: « لا يضرّ ذلک بعد ما رجحنا جانب الوثاقة في محمد بن سنان »، اين در شرايطي است که محمد باقر بهبودي با تجزيه و تحليل علماي رجالي، محمد بن سنان را در شمار ضعفاء درج کرده و آيت الله خويي نيز به رغم آنکه محمد بن سنان را از مواليان اهل بيت عليه السلام و ممدوح دانسته است، با اين حال تضعيف بزرگاني چون ابن عقده نجاشي، شيخ طوسي، شيخ مفيد، ابن الغضائري و فضل بن شاذان را مانع اعتماد به روايات او مي داند ( خويي 1410 : ج16، 160 ) و با اين تفاصيل محمد بن سنان تضعيف شده و سند به واسطه او ضعيف خواهد بود.5-2-6- زياد بن منذر ( ابوالجارود )
وي از اصحاب امامان باقر و صادق ( عليهم السلام ) است که با خروج زيدبن علي به مذهب زيدي تغيير مذهب داده ( نجاشي [ بي تا ]: 170 )، سپس خود در رأس يکي از گرايش هاي اين مذهب به نام جاروديه قرار گرفت. ( طوسي [ بي تا ] : 72 ) از علماي رجالي متقدم سخني در توثيق او وجود ندارد. جز آنکه ابن الغضائري گفته است که روايات او در بين احاديث اماميه وجود دارد، اما روايات محمد بن سنان از طريق او خوشايند مشايخ شيعه نبوده است ( قهبائي 1364: ج3، 74 ). معناي اين عبارت آن است که پذيرش روايات زيدبن منذر از طريق ديگر راويان او محذوري نداشته است. در عين حال علامه حلي ( حلي 1381: 223 ) ابن داود ( ابن داود 1392: 246 ) و مجلسي ( 1415: 216 ) در آثار رجالي خود را تضعيف کرده اند، چنانکه ظاهر عبارات کشي نيز بر ضعف او دلالت دارد. ( طوسي 1348: 229 ) با توجه به آنچه گفته شد گر چه زيادبن منذر در اظهارات برخي از متأخران از جمله مجلسي اوّل ( مجلسي، 1415: 314 ) و يا شيخ موسي زنجاني ( زنجاني 1394: ج1، 811 ) توثيق شده است، اما اين توثيقات در مقابل سکونت يا تضعيف علماي رجالي متقدم يا دانشمندان قريب العصر به دوره ي متقدمان ( حلي 1381: 251؛ ابن داوود 1392: 273؛ طوسي [ بي تا ] : 143 ) ارزشي ندارد.با توجه به آنچه در معرفي راويان حديث نخست کتاب توحيد گذشت، سند حديث به واسطه ي دو نفر، يعني محمد بن سنان و زياد بن منذر تضعيف شده و در شمار احاديث ضعيف قرار مي گيرد.
3-6-روايت دوم کتاب توحيد
دومين حديث « عرفت الله... » در توحيد صدوق با سند زير وارد شده است که: « حدثنا الحسين بن احمد بن ادريس رحمة الله قال: حدثنا ابي قال: حدثنا ابراهيم بن هاشم عن محمد بن ابي عمير و هشام بن سالم قال: فسئل ابوعبدالله ... » ( صدوق 1403: 289 ) که به شرح زير بررسي مي شود:1-3-6-حسين بن احمد بن ادريس
وي از مشايخ هارون بن موسي تلعکبري خصوصاً شيخ اجازه ي او ( طوسي 1381: 467 ) و نيز از مشايخ شيخ صدوق است ( همان: 470 ). شيخ صدوق در موارد عديده اي ( نک، صدوق، 1400: ج3، 85؛ 5، 65؛ج9، 111؛ ج4، 114 ) از جمله همين سند براي او طلب رحمت و رضوان الهي کرده است. علماي رجالي متقدم آشکارا سخني در توثيق او به زبان نياورده اند، اما علماي رجال متأخر با تکيه بر اموري مانند قرار داشتن حسين بن احمد در سلک مشايخ اجازه، اعتماد شيخ صدوق بر او و نيز طلب رحمت و رضوان الهي براي او وي را موثق يا حداقل ممدوح دانسته اند ( مجلسي 1393: 52 ) براي نمونه وحيد در تعليقه خود مي نويسد: « کونه من مشايخ الاجازه يشير الي الوثاقه... » ( استرآبادي 1306: 112 ) و نيز مامقاني پس از نقل کلام وحيد اضافه مي کند که : « ان لم تکن ثقه فلا اقل انّه من الحسان » ( مامقاني 1352: ج1، 318 )2-3-6-احمد بن ادريس ( ابوعلي اشعري )
وي از مشايخ کليني است که 875 حديث به واسطه ي او در الکافي نقل شده است. از دانشمندان معتبر و موثق شيعه در قرن سوم بوده که به سال 306 وفات کرده است. شيخ طوسي در باب « فيمن لم يرو عن الأئمة » وي را مطرح کرده و از بزرگان شيعه بر شمرده است. ( طوسي 1381: 444 ) نجاشي در توثيق او نوشته: « کان ثقةٌ فقيهاً في اصحابنا کثيراً الحديث، صحيح الرواية » ( نجاشي [ بي تا ]: 192 ) آن گونه که ملاحظه مي شود عبارات نجاشي از مصاديق توثيق مؤکد به شمار مي رود. لذا علماي ديگر از متأخران گرفته تا معاصران، جملگي وثاقت احمد بن ادريس را مورد تأکيد قرار داده اند ( نک. حلي 1381: 16؛ نجاشي [ بي تا ]: 377 ).6-3-3
-، 6-3-4، 6-3-5. ابراهيم بن هاشم، محمد بن ابي عمير و هشام بن سالم
از آنجا که در بررسي سندهاي قبل درباره اين سه نفر مشروحاً بحث شد، ذکر دوباره آن ها ضرورتي ندارد. نتيجه ي آنکه سند حديث دوم « کتاب توحيد » به دليل ممدوح بودن حسين بن احمد بن ادريس از مصاديق حديث حسن به شمار مي رود و قابل اعتماد است.7. نتيجه
1. حديث « عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود » به کوشش مسند و مرسل در منابع شيعه وارد شده است.2. سه حديث از نقل هاي وارده به صورت مسند وارد شده که در کتابهاي الخصال و التوحيد شيخ صدوق قابل ملاحظه است.
3. از احاديث مسند « عرفت الله ... » دو حديث با سند حسن و يک حديث با سند ضعيف وارد شده است.
4. اختلاف متون روايات مسند و مرسل حکايت از تعدد طرق و منابع حديث در دوره ي متقدمان داشته و در نتيجه صدور حديث از معصوم عليه السلام را با ظنّ بسيار معتبر همراه مي کند.
منابع تحقيق:
- آمدي، عبدالواحد ( 1378ق ) غرر الحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علي انصاري، قم، انتشارات دارالکتاب.
- ابن داود، (1392) رجال ابن داوود، تحقيق سيّد محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، منشورات الحيدريه.
-ابن طاووس ( 1372) فلاح السائل، قم، منشورات اعلام الاسلامي.
-اردبيلي، محمد بن علي ( 1433) جامع الروّاة، تصحيح و تعليق: ابوالحسن شعراني، قم، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي.
-استرآبادي، محمد بن علي بن ابراهيم (1306) منهج المقال، [ بي جا ].
-برقي، احمد بن محمد (1383) رجال البرقي، تحقيق و تصحيح سيد کاظم مياموي، دانشگاه تهران.
- بروجردي، سيد علي اصغر (1410) طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال، تحقيق سيد مهدي رجائي، قم، کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي.
-تستري، محمد تقي (1410) قاموس الرجال، مؤسسه نشر اسلامي، قم، وابسته به جامعه مدرسين.
-حلّي، حسن بن سليمان (1370) مختصر بصائر الدرجات، نجف، المطبعه الحيدريه.
-حلّي، حسن بن يوسف (1381) خلاصة الاقوال في علم الرجال، تحقيق: سيّد محمد صادق بحر العلوم، نجف، انتشارات مطبعة الحيدريه.
-حسيني خطيب،حسين (1367) مصادر نهج البلاغه و اسانيده، سيد عبدالزهراء، بيروت، دارالزهراء.
-خوئي، ابوالقاسم (1410) معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه ي ، مرکز نشر آثار شيعه، قم.
- ديلمي، محمد بن حسن بن محمد (1398) ارشاد القلوب، بيروت، مؤسسه ي اعلمي المطبوعات.
-زنجاني، موسي (1394) الجامع في الرجال، مؤلف، قم.
- شيخ صدوق، محمد بن علي (1403) الخصال، تصحيح و تعليق: علي اکبر غفاري، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
- ــــــــــــ، (1398) التوحيد، تصحيح و تعليق: سيد هاشم حسيني تهراني، قم، مکتبه ي الصدوق.
- ــــــــــــ، (1378) عيون اخبار الرضا، تهران، نشرجهان.
- ــــــــــــ، (1395) کمال الدين و تمام النعمة، قم، دارالکتب الاسلاميه.
- ـــــــــــ، (1417) الامالي، قم، مؤسسه بعثت.
-طه نجف، محمد بن مهدي (1340) إتقان المقال في أحوال الرجال، مطبعه العلويه، نجف [ بي جا ].
-شيخ طوسي، محمد بن حسن ( 1348) اختيار معرفة الرجال ( رجال کشي )، تصحيح حسن مصطفوي، دانشگاه تهران.
- ـــــــــــ، (1381) رجال الطوسّي، تحقيق و تعليق، سيّد محمّد صادق بحرالعلوم، نجف، منشورات الحيدريه.
- ــــــــــ، (1414) الامالي، قم، مؤسسه بعثت، قم، دارالثقافة.
- ــــــــــ، [ بي تا ] الفهرست ، تصحيح و تعليق: علاّمه سيّد محمد صادق آل بحرالعلوم، منشورات شريف رضي.
-کاظمي، محمد امين بن محمد (1405) هدايه المحدثين، قم، کتابخانه آية الله العظمي مرعشي نجفي.
-کاشف الغطاء، هادي [ بي تا ] مستدرک نهج البلاغه، بيروت، مکتبه ي الاندلس.
-ليثي واسطي، علي بن محمد، [ بي تا ] عيون الحکم و المواعظ، قم، منشورات المکتبه العامه.
-مامقاني، عبدالله ( 1352) تنقيح المقال في علم الرجال، المطبقه المرتضويه.
- ــــــــــ، (1411) مقباس الهدايه في علم الدرايه، قم، آل البيت.
-مجلسي ، محمد باقر (1403) بحارالانوار، الجامعَة لدرر اخبار الأئمه الاطهار، بيروت، مؤسسه وفا.
- ـــــــــــ، (1415) رجال المجلسي ( الوجيزه )، بيروت، مؤسسه اعلمي.
-مجلسي، محمد تقي (1393) روضة المتّقين، تحقيق سيد حسين موسوي کرماني و شيخ علي پناه اشتهاردي، قم، بنياد فرهنگ اسلامي حاج محمد حسين کوشانپو.
-قهبائي، عنايت الله (1364) مجمع الرجال، مولي تصحيح و تعليق سيّد ضياء الدين علّامه اصفهاني، قم، مؤسسه إسماعيليان.
-معارف، مجيد، شناخت حديث ( مباني فهم متن- اصول نقد سند )، تهران، انتشارات نبأ، دانشکده الهيات دانشگاه تهران.
- مفيد، محمد بن نعمان (1413الف) مصناف ، قم، کنگره شيخ مفيد.
- ــــــــــ، (1413ب) الاختصاص ، تصحيح و تعليق علي اکبر غفّاري، قم، منشورات جامعه مدرسين.
- ـــــــــ، (1413ج) فصول المختاره، قم، کنگره شيخ مفيد.
-نجاشي، أحمد بن علي [ بي تا ] رجال النجاشي، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
-نهج البلاغه ( 1383) گردآوري سيد رضي، 1383ه.ش، ترجمه اسدالله مشيري، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
-نيشابوري، فتال ( 1406) روضه الواعظين، تصحيح و تعليق، شيخ حسين اعلمي، بيروت، مؤسسه اعلمي.
پينوشتها:
*تاريخ دريافت: 87/4/16، تاريخ تصويب : 87/11/12
اين مقاله متخذ از پايان نامه ي کارشناسي ارشد است Ghmaleki@ut.ac.ir
1. در برخي از نسخ نهج البلاغه عبارت « نقض الهمم » نيامده است.
2. در حل العقود يعني باز شدن گره هاي بسته شده و ضعف ارکان يعني سست شدن ارکان، يک نسبت مشترک است و آن يک نوع اتفاق غير منتظره است که دلالت بر نيرويي دارد که در حساب عادي نمي آيد و نمي توان آن را به امور عادي نسبت داد و آن گشوده شدن و ضعفي است که ظاهر امر و دلايل عادي آن را محکم و غير قابل تغيير رخ مي نمايند.
3. به عقيده ي علماي رجال جرح و تعديل راوي به دو شکل مجمل و مفصّل ( يا مفسّر) وارد شده است. نک. معارف، 352 با عنوان: اقسام و گونه هاي جرح و تعديل.
4. طبق مباني رجالي آيت الله خوئي وجود شخص در اسناد روايات کامل الزيارات يکي از مصاديق توثيق عمومي راويان است ( نک. خوئي 1410: ج16، 66 )
علوم قرآن و حديث: تحقيقات علوم قرآن و حديث : سال پنجم، 1387- شماره 10 ( علمي-پژوهشي ) از 105 تا 124
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}