موضوعات مندرج در روايات « سبعة أحرف »
به اختصار مي توان با مطالعه در تمامي روايات سبعة احرف، محورهاي مختلف ذيل را در معناي روايت مشاهده نمود:
1. هفت بطن و معنا در قرآن؛
2. هفت قرائت ( لهجه ها و لغات )؛
3. جواز تبديل کلمات به يکديگر؛
4. ابواب سبعه.
1. هفت بطن و معنا در قرآن
موضوع برخي از احاديث سبعة احرف، بطن و معناي آيات قرآن است؛ بدين معنا که قرآن از هفت معنا و بطن برخوردار است. به مواردي از آنها اشاره مي شود:الف) عن عبدالله بن مسعود، قال: قال رسول الله ( صَلَّي اللهُ عليهِ و آله ): أنزلَ القرآنُ علي سبعةِ أحرفٍ لکلِّ حرفٍ منها ظهرٌ و بطنٌ و لِکُلّ حرفٍ حدٌّ و لکلِّ حدٍّ مطلعٌ؛ (1)
... پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف، نازل شده است. براي هر حرفي از آنها ظاهري است و باطني و براي هر حرفي حدي و هر حدي را مطلعي است.
ب) عن أبي هريرة: إن رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) قال: أنزل القرآنُ علي سبعةِ أحرفٍ، فالمِراءُ فِي القرآنِ کفرٌ ثلاثَ مرّاتٍ. فما عرفتم به منه فاعمَلوا به، فما جهلتُم منه فرُدُّوه إلي عالِمِه؛ (2)
پيامبر ( صَلَّي اللهُ علَيهِ و آله ) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و سه مرتبه فرمودند، ترديد در آن کفر است. هر آنچه از آن را دانستيد بر آن عمل نماييد و بر هر مقدار از معناي آن آگاه نشديد، از عالمش بپرسيد.
ج) عن بسر بن سعيد، أن أبا جهيم الأنصاري أخبره: أن رجلين اختلفا في آية من القرآن، فقال: هذا تلقيتها مِن رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) و قال الآخر: تلقيتها من رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم). فسَألا رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) عنها، فقال رسولُ الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): إن القرانَ أنزلَ علي سبعةِ أحرُفٍ فلا تُمارُوا فِي القرآنِ، فإنّ المِراءَ فيه کفرٌ؛ (3)
دو نفر در آيه اي از آيات قرآن، اختلاف نمودند و هرکدام مي گفت من از پيامبر چنين دريافت نموده ام. هر دو نزد پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) رفتند و از حضرت در مورد اختلافي که داشتند، سؤال نمودند. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. لذا در مورد قرآن با يکديگر جدال ننماييد؛ زيرا مِراء در قرآن کفر است.
روايات مذکور و مشابه آن دلالت دارد بر اين که حديث سبعة احرف مربوط به معنا و محتواي قرآن است، نه الفاظ آن. بعيد نيست که سخن پيامبر نخست به همين شکل بوده است و اگر چنين است، چطور با درخواست پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) مبني بر تسهيل و توسعه بر امت خويش در الفاظ، سازگاري دارد؟ زيرا در برخي از روايات بر تسهيل در الفاظ، تصريح شده است.
2. هفت قرائت ( لهجه ها و لغات )
برخي از روايات سبعة احرف، به مجاز شمردن قراآت سبعه بازمي گردد؛ بدين معنا که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) براي تسهيل و توسعه بر امت خويش هفت قرائت را اجازه داده است. در مواردي از آنها، منظور لهجه ها و در مواردي، لغات مورد نظر بوده است و مهمترين روايت اين بخش حديث مربوط به اختلاف عمر و هشام بن حکيم است که در قرائت آيه اي از سوره ي فرقان اختلاف داشتند. اما آيا اختلاف آنها در لهجه يا لغت بوده است؟ يا اين که آنها از قريش بودند و اختلاقي در آن دو نداشتند؟ و اگر هفت حرف، با هدف تسهيل بر لهجه و لغات بوده است، چرا به لغات و لهجه هاي سبعه محدود شده است؟ و اگر هدف تسهيل بوده، چرا مصحف عثمان بر يک حرف ( لغت يا لهجه ي واحد ) تنظيم شد؟ و اگر لغت و يا لهجه ي خاصي منظور بوده است، آيا هر کلمه اي را مي توان بر هفت لهجه و هفت لغت خواند يا اختلاف لهجه و لغات در برخي از کلمات، رواج دارد، نه در تمامي کلمات قرآن؟ اگر منظور از هفت حرف، لغات سبعه است، چگونه با روايتي که از عمر و عثمان وارد شده است - قرآن بر لغت قريش نازل شد - سازگار است؟ مانند سخن کعب انصاري که مي گويد:عمر به ابن مسعود نوشت که قرآن به لسان قريش نازل شده است و شما مردم را بر لغت قريش اقرا نما، نه بر لغت هذيل... . (4)
بخاري نيز در باب نزول قرآن به لسان قريش مي گويد:
ابو اليمان حديث کرد ما را که... عثمان، زيد بن ثابت و سعيد عاص و عبدالله بن زبير و عبدالرحمن بن حارث بن هشام را امر نمود که مصاحف را نسخه برداري نمايند و براي آنان گفت: هنگامي که شما با زيد بن ثابت در عربيت قرآن، دچار اختلاف شديد، آن را به زبان قريش بنويسيد. زيرا قرآن بر زبان آنان نازل شده است. آنان نيز چنين کردند. (5)
اگر هدف از لغات، تسهيل بر امت پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) بود، چرا به عدد سبعه محدود شده است؟ آيا نمي بايد منحصر به حدي نباشد؟ هم چنان که در روايت از ابن عباس آمده است:
ان النبي (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) کان يقري الناس بلغة واحدة فاشتد ذلک عليهم، فنزل جبريل
فقال: يا محمّد، اقري کل قوم بلغتهم؛ (6)
پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) مردم را به لغت واحدي اقرا مي نمود. اين وضعيت بر امت محمد (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) سخت آمد. جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد، مردم را بر لغت خودشان اقرا نما.
شماري از روايات هفت قرائت بدين قرار است:
الف) ابن شهاب، قال أخبرني عروة بن الزبير، إنّ المسور بن مخرمة و عبدالرحمن بن عبدالقاري أخبراه: أنهما سمعا عمربن الخطاب يقول: سمعت هشام بن حکيم يقرأ سورة الفرقان في حياة رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فاستمعتُ لقراءته، فإذا هو يقرؤها علي حروف کثير لم يقرئنيها رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فکدت أساوره في الصلاة فتصبرت حتي سلّم فلما سلّم، لّببته بردائه فقلت: من أقراک هذه السورة التي سمعتک تقرؤها؟ قال: أقرأنيها رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم). فقلت: کذبت، فوالله أن رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) لهو أقرأني هذه السورة التي سمعتک نقرؤها، فانطلقت به أقوده إلي رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فقلت: يا رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) إني سمعت هذا يقرأ سورة الفرقان علي حروف لم تقرئنيها و أنت اقرأتني سورة الفرقان! قال: فقال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): ارسله يا عمر. اقرء يا هشام، فقرأ عليه القراءة التّي سمعته يقرؤها. فقال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): هکذا انزلت. ثم قال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): اقرء يا عمر، فقرأت القراءة التي أقرأني رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم). فقال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): هکذا أنزلت. ثم قال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): إن هذاالقرآن انزل علي سبعة أحرف فاقرؤوا ما تيسّر منها؛ (7)
ابن شهاب خبر داد: مسور بن مخرمه و عبدالرحمن عبدالقاري خبر دادند که هر دو شنيدند که عمربن خطاب مي گويد: شنيدم که هشام بن حکيم سوره فرقان را در زمان حيات پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) قرائت مي نمود. به قرائت او گوش دادم؛ متوجه شدم که آن را بر حروفي مي خواند که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) آن را بر من تعليم ننموده است. نزديک بود که در حال نماز با وي درآويزم. ولي منتظر شدم تا نمازش را به پايان رساند. عبايش را بر او پيچيدم و گفتم: چه کسي قرائت اين سوره را - اين چنين که قرائت نمودي - به تو ياد داده است؟ گفت: پيامبر. گفتم: دروغ مي گويي؛ به خدا سوگند که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) همين سوره را که تو خواندي، طور ديگري بر من آموخته است. او را نزد رسول خدا (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) بردم و گفتم يا رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): من شنيدم که اين مرد سوره فرقان را به وجوه متعدّدي مي خواند که با قرائتي که شما به من ياد داديد تفاوت دارد. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: عمر، رهايش کن تا بخواند. هشام! بخوان. هشام همان قرائتي را که عمر از وي شنيده بود، دوباره خواند. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: هم چنين نازل شده و سپس فرمود: عمر تو بخوان و من همان طور که حضرت به من ياد داده بود، خواندم. باز هم رسول خدا (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: اين چنين نازل شده است. سپس فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده هر يک از آنها که برايتان ميسر است، همان را بخوانيد.
ب) عن أبيّ بن کعب: قال: رحت إلي المسجد فسمعت رجلاً يقرأ فقلت: من أقرأک؟ فقال: رسول الله. فانطلقت به إلي رسول الله فقلت: استقري هذا. قال: فقرأ. فقال: أحسنت. قال: فقلت: إنّک أقرأتني کذا و کذا. فقال: و أنت قد أحسنت. قال: فقلتُ: قد أحسنت، قد أحسنت!
قال: فضرب بيده علي صدري ثم قال: اللّهمّ إذهب عن أبيّ الشکّ... ثمّ قال: إن الملکين أتياني فقال: أحدهما: اقرأ القرآن علي حرف و قال الآخر: زده. قال: فقلت: زدني. قال: اقرأه علي حرفين حتي بلغ سبعة أحرف؛ (8)
ابيّ بن کعب مي گويد: به سوي مسجد رفتم. شنيدم کسي قرآن مي خواند به او گفتم: چه کسي اين چنين به تو ياد داده است؟ گفت: پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم). او را نزد پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) بردم و گفتم: بخوان او هم خواند. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) گفت: تو نيز نيکو مي خواني. بر او گفتم: هر دو را تحسين نمودي! پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) دستش را بر سينه من گذاشت و دعا نمود که، خدايا شک را از ابيّ برطرف کن... سپس فرمود: دو ملک نزد من آمد و يکي از آنها گفت: قرآن را بر يک حرف قرائت نما و ديگري گفت: بر آن بيفزا. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) گفت: گفتم: بر آن بيفزا. گفت: بر دو حرف قرائت نما تا به هفت حرف رسيد.
ج) عن اُبيّ: قال: لقي رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) جبريل عند أحجار المراء، فقال: انّي بعثت إلي أمة اميين منهم الغلام و الخادم و الشيخ العاصي و العجوز فقال جبريل: فليقرأوا القرآن علي سبعة أحرف؛ (9)
ابيّ گفت: پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) جبرئيل را نزد احجار مراء ملاقات نمود و فرمود: من به سوي أمّتي امّي مبعوث شده ام که در بين آنان غلام، خادم، افراد مسن، کم حوصله و ناتوان هست. جبرئيل گفت: پس قرآن را بر هفت حرف بخوانيد.
د) أبيّ: إن رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) لقي جبريل فقال له: إني بعثت إلي أمة أميين منهم العجوز و الشيخ الکبير و الغلام و الجارية و الرجل الذي لم يقرأ کتاباً قط قال: يا محمد، أن القرآن أنزل علي سبعة أحرف؛ (10)
ابي گفت: پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) جبرئيل را ملاقات نمود و براي او گفت: من به سوي امّتي امّي مبعوث شده ام که در ميان آنها پيرزن و پيرمرد و غلام و جاريه و کسي که تاکنون کتابي را نخوانده، هست. جبرئيل گفت: يا محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
هـ) عن أبيّ: إن النبي کان عند أضاءة بني غفار قال: فأتاه جبريل فقال إنّ الله يأمرک أن تقري أمتک القرآن علي حرف... ثم جاءه الثالثه فقال: ان الله يأمرک أن تقري أمتک القرآن علي ثلاثة أحرف قال: أسأل الله معافاته و مغفرته، و إن امتي لا تطيق ذلک. ثم جاءه الرابعة فقال: إن الله يأمرک أن تقري أمتک القرآن علي سبعة أحرف فأيّما حرف قرأوا عليه فقد أصابوا؛ (11)
ابيّ گفت: پيامبر در کنار چشمه ي بني غفار بود و فرمود: جبرئيل نزد او آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد که قرآن را بر يک حرف بخواني... تا اين که در مرتبه سوم آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد که قرآن را بر امتت بر سه حرف بخواني. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) گفت: خداوندا: درخواست عفو و مغفرت مي نمايم؛ زيرا امت من بر اين مقدار طاقت ندارد. تا اين که براي مرتبه چهارم آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد که قرآن را بر امتت بر هفت حرف بخواني. هر کدام را بخوانيد، قرآن خوانده ايد.
3. جواز تبديل کلمات به يکديگر
در چند مورد از روايات سبعة احرف، موضوع آنها، جايگزيني کلمات با يکديگر است؛ البته تا آن جا که تغييري در معنا پديدار نگردد و حکمي از احکام قرآن عوض نشود. در اين صورت معناي حديث سبعة احرف، ربطي به هفت بطن و هفت لغت و لهجه ندارد، بلکه چه بسا در يک لغت خاص، ممکن است، واژه هاي مترادفي باشد که بتوان جاي آنها را با يکديگر عوض کرد. به آن روايات اشاره مي شود:الف) عن ابي هريرة: قال: رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): أنزل القرآن علي سبعة أحرف عليمٌ حکيمٌ، غفورٌ رحيم؛ (12)
ابوهريره: پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است، عليم، حکيم و، غفور و رحيم است.
ب) عن أبيّ عن أبيه عن جدّه: قال: قرأ رجل عند عمربن الخطاب. فغيّر عليه فقال: لقد قرأت علي رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فلم يُغيّر عليّ قال: فاختصما عند النبي (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فقال: يا رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم): ألم تقرئني آية کذا و کذا قال: بلي قال: فوقع في صدر عمر شيء فعرف النبي ذلک... ثم قال: إن القرآن کلّه صواب ما لم تجعل رحمة عذاباً أو عذاباً رحمة؛ (13)
ابيّ طلحه گفت: شخصي نزد عمر قرآن خواند. عمر از قرائت او ناراحت شد. او گفت: من بر پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) چنين قرائت نمودم و حضرت مرا بازنداشت. هر دو نزد پيامبر براي رفع خصومت رفتند. آن مرد گفت: يا رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) آيا شما بر من چنين تعليم ندادي؟ پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: آري. در آن هنگام عمر دچار ترديد شد. پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) متوجه عمر شد و... سپس گفت: قرآن تمامش صواب است؛ مادامي که آيه ي رحمت به عذاب و آيه ي عذاب به آيه ي رحمت تبديل نشود.
ج) عن عبدالرحمن بن ابي بکره، عن أبيه قال: قال رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) قال جبريل: أقرأوا القرآن علي حرف. فقال ميکائيل: أستزده. فقال:علي حرفين حتي بلغ ستة أو سبعة أحرف فقال: کلّها شافٍ کافٍ ما لم تختم آية عذاب برحمة أو آية رحمة بعذاب کقولک هلّم و تعال؛ (14)
عبدالرحمن بن ابي بکره گفت: پيامبر فرمود: جبرئيل گفت: قرآن را بر يک حرف بخوان. ميکائيل گفت: بر آن بيفزا. جبرئيل گفت: دو حرف تا به شش يا هفت حرف منتهي شد و سپس گفت: هر يک از آنها شافي و وافي به مقصود است؛ تا آن گاه که آيه عذاب جايگزين آيه رحمت و عکس آن نشود؛ مانند تعال و هلّم که تبديل آنها به يکديگر مانعي ندارد.
د) عن أبي هريرة: إن رسول الله (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) قال: إن هذاالقرآن أنزل علي سبعة أحرف؛ فاقرأوا و لا حرج و لکن لا تختموا ذکر رحمة بعذاب و لا ذکر عذاب رحمة؛ (15)
ابي هريره: پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. آن را بر هر حرفي بخوانيد، در آن حرجي نيست ولکن آيه ي رحمت را با عذاب و هم چنين آيه ي عذاب را به رحمت ختم ننماييد.
از روايات فوق برمي آيد که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) اجازه داده اند که قرآن را مي توان با کلماتي که جايگزيني آنها تغييري در معنا نمي دهد، قرائت کرد؛ مادام که آيه ي عذاب به آيه ي رحمت، و آيه ي رحمت به آيه ي عذاب تبديل نگردد؛ يعني مي توان کلمات قرآن را جايگزين نمود و الفاظ درون آيه يا در پايان آيات را با يکديگر معاوضه و يا جايگزين با کلمات ديگري که مترادف آن است، نمود. اگر مقصود از هفت حرف، تبديل کلمات مترادف به جاي يکديگر باشد، آيا بر اين اساس، عدد هفت هم خصوصيتي خواهد داشت؟ يا عدد سبعه، براي کثرت خواهد بود و مقصود از آن، تجويز استفاده از چنين کلماتي است؟
چنين برداشتي از حديث سبعة احرف، با اين برداشت که مقصود هفت بطن يا هفت لغت و لهجه است، بسيار متفاوت و متناقض است. آيا هيچ مسلماني، به خود اجازه مي دهد که کلمات قرآن را اين چنين جابه جا نمايد؟ آيا بر اين مبنا باز هم اعجاز قرآن ثابت خواهد ماند؟ آيا بر اين اساس، قرآن از تحريف مصون خواهد ماند؟ براي روايات فوق چه توجيهي وجود دارد؟ آيا با توجه به تضاد آنها با روايات قبلي، مي توان بر صحت آنها حکم نمود؟
هيچ مسلماني به خود اجازه نمي دهد که کلمات قرآن را، هرچند با مترادف آن، جايگزين سازد. هر کلمه ي قرآن در جاي خود، منزلتي دارد که حکايت از اعجاز آن مي کند. فصاحت و بلاغت قرآن در همين نظم و سبک موجود است. چگونه ممکن است که با وجود تبديل کلماتِ مترادف، اعجاز و فصاحت قرآن محفوظ بماند؟ چه رسد به تبديل کلمات غيرمترادف که برخي از عموميت روايت، آن را نيز استفاده نموده اند. تبديل کلمات اساس قرآن را سست مي نمايد. آية الله خوئي در اين باره مي فرمايد:
اگر مراد از اين وجه ( تبديل کلمات هم معنا ) اين است که پيامبر جايز دانسته اند که کلمات قرآن موجود با کلمات هم معناي خود، جابه جا شود، اين احتمال موجب هدم اساس قرآن است؛ قرآني که معجزه ي جاويد و حجّت بر همه مردم است. هيچ عاقلي شک نمي کند که اين کار موجب از بين رفتن قرآن و عدم اعتنا به شؤون آن است و آيا هيچ عاقلي توهم مي کند که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) اجازه بدهد که قاري سوره يس را چنين بخواند: يس الذکر الحکيم. انّک لمن الانبياء علي طريق سوي. (16)
اگر مقصود از سبعة احرف اجازه بر تبديل کلمات بود، چطور خداوند در قرآن مي گويد: اي پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) بگو: « من نمي توانم در کلمات تغييري بدهم و آن وحي الهي است ». (17)
4. ابواب سبعة
در دو روايت مربوط به سبعة احرف، تعبيرِ سبعة ابواب آمده است؛ بدين ترتيب مقصود از سبعة احرف را، هفت باب ذکر مي نمايد. آن دو بدين قرار است:الف) فروي عن ابن مسعود عن النبي (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) إنّه قال: کان الکتاب الأول نزل من باب واحد و علي حرف واحد و نُزل القرآن من سبعةِ أبوابٍ علي سبعةِ أحرفٍ: زاجرٍ و آمرٍ و حلالٍ و حرامٍ و محکمٍ و متشابهٍ و أمثالٍ... ؛ (18)
از ابن مسعود روايت شده است که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) فرمود: کتاب اوّل، از باب واحد و بر حرف واحد است و قرآن از هفت باب و بر هفت حرف نازل شده است: زجر و امر و حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال... .
ب) عن ابي قلابه: قال: بلغني أن النبي (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) قال: أنزل القرآن علي سبعة أحرف امر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و قصص و مثل؛ (19)
ابي قلابه مي گويد: به من رسيد كه پيامبر (ص) فرمود قرآن بر هفت حرف: امر و زجر، ترغيب و ترهيب، جدل، قصص و امثال، نازل شده است.
اگر مقصود از عبارت هاي هفت گانه، امر و زجر و حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال، بطون قرآن باشد، بايد گفت که بطون قرآن بر اين هفت مورد محدود نمي شود. ضمن اين که، امر و زجر با هم يک سان هستند و در نتيجه شش باب به جاي هفت باب خواهد شد و اگر هفت باب به معناي هفت نوع باشد، ممکن است انواع ديگري مانند ناسخ و منسوخ و... نيز از آن مجموعه به حساب آيد. در حالي که آنها در روايت نيامده است. در هر حال، هفت باب، با هفت بطن و هفت قرائت و لهجه و جواز جايگزيني کلمات هفت گانه، قابل جمع و سازگار نمي باشند. از آن چه گذشت روشن شد که روايت سبعة احرف از جهت معنا، يک سو و يک سان نبود و متن آن به تناقض ها و ناسازگاري هايي گرفتار آمده بود.
اضطراب و غرابت حديث سبعة احرف
چون در معناي حديث سبعة احرف، تناقض هاي محتوايي و شکلي وجود داشت - به گونه اي که قابل جمع و سازگاري نبود - جمعي در معناي آن متوقف شده و گفته اند که معناي حديث سبعة احرف، مشکل است و قابل درک نيست. از اين روي، آن را حديثي مضطرب، به شمار آورده اند. زيرا حديث مضطرب، آن است که از لحاظ متن مختلف نقل شده باشد. علامه مامقاني مي گويد:و هو کل حديث اختلف في متنه؛ (20) يعني، مضطرب آن است که متن آن مختلف نقل شده باشد.
حديث مضطرب نيز از احاديث ضعيف و غيرقابل اعتماد به حساب آمده است. شيخ بهايي مي گويد: « الفاظ جرح عبارتند از: ضعيف، مضطرب، غال، و... » (21) ابن صلاح هم در تعريف حديث مضطرب مي گويد:
مضطرب در حديث آن است که روايت آن مختلف مي باشد. برخي آن را بر وجهي نقل مي کنند که ديگران آن را بر وجهي ديگر نقل کرده اند... و اضطراب موجب ضعف در حديث است. زيرا بيانگر آن است که حديثِ مضبوطي نيست و راويان، آن را با دقت نقل نکرده اند. (22)
از طرفي حديث سبعة احرف، غرابت نيز دارد. زيرا يکي از معاني غريب در نزد محدثان آن است که در متن آن الفاظ غامض و دور از فهم باشد، که خود نوعي ضعف براي حديث به شمار مي رود. حديث سبعة احرف نيز در آن الفاظي مانند: نُزِلَ علي سبعةِ أحرُفٍ، مي باشد که فهم آن براي علما مشکل شده و بيش از 35 قول در معناي آن گفته شده است. حتي نزد عده اي هنوز معناي آن روشن نشده است. در تعريف حديث غريب آمده است: « غريب لفظي در عرف روات و محدثان، عبارت است از: حديثي که متن آن مشتمل بر لفظ غامضي و دور از فهم است. » (23)
چگونه ممکن است که پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) خود حديث سبعة احرف را با الفاظ غامضي فرموده باشد و در آن اين همه اجمال و ابهام را تبيين ننموده باشد؟ آيا اساساً چنين حديثي را مي توان باور کرد؟ يا حديثي مجعول مي باشد؟ به ويژه که نه تواتر آن ثابت شد و نه از نظر سند، قابل اعتماد بود و نه از نظر دلالت قابل قبول.
بررسي عدد سبعه
از جمله ابهامات در روايت نزول قرآن بر هفت حرف، معناي عدد سبعه است. آيا منظور همان عدد واقعي بين 6 و 8 است؟ يا مقصود از آن بيان كثرت است؟ دانشمندان اهل سنت در اين مجال هم دچار اختلاف آرا شده اند. برخي مراد از سبعه را بيان كثرت دانسته اند زيرا هدف از افزايش حروف را، تسهيل و تيسير مي دانند. لذا معتقدند اختصاصي به عدد هفت ندارد و عدد سبعه در لغت مصداق بيان كثرت در آحاد است؛ چنان كه عدد هفتاد در ده ها و هفت صد در صدها، بيان كثرت مي باشد. سيوطي پس از نقل روايت سبعة احرف بيان مي دارد كه در معناي روايت در حدود چهل قول اختلاف شده است و قول دوم را چنين مي گويد:مراد از سبعه حقيقتاً عدد ( يعني بين 6 و 8 ) نيست؛ بلكه هدف تيسير و تسهيل و توسعه است و لفظ هفت براي اراده كثرت در بين آحاد است. (24)
براي رأي قاضي عياض و محمد جمال الدين قاسمي و مصطفي صادق رافعي، نيز متمايل شده اند. علامه قاسمي در تفسير خود، محاسن التأويل مي گويد: « أظهر آن است كه از عدد سبعه اراده كثرت شده و عدد معيني مقصود نيست. » (25)
بر اين اساس عدد سبعه رمزي همانند السموات السبع و الارضين السبع است، كه براي عموم روشن نيست. اما از نظر برخي مانند سيوطي و صبحي صالح، مقصود از عدد سبعه، عدد حقيقي هفت است كه در بين 6 و 8 قرار دارد. زيرا از روايات برمي آيد كه پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) درخواست افزايش براي يك بار و دو يا سه بار و چهار بار را نمود تا به هفت مرتبه رسيد، و اين حكايت از حقيقت عدد سبعه مي كند. از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر فرمود: « جبرئيل مرا بر يك حرف اِقراء نمود. بر او مراجعه نمودم و طلب افزايش نمودم تا به هفت حرف منتهي شد. » (26) سيوطي هم مي گويد: « اين ( روايات سبعة احرف ) دلالت بر حقيقت عدد و انحصار در عدد هفت دارد. » (27) دكتر صبحي صالح مي نويسند:
بنابراين لفظ سبعه، بر كثرت دلالت ندارد. بلكه همان طور كه اكثر دانشمندان فهميده اند انحصار در همان عدد هفت است و به همين جهت بوده است كه دانشمندان مسلمان براي تبيين مفهوم عدد سبعه، آن قدر تلاش و كوشش نموده اند، و چنانكه ابن حبان بستي گفته است، اكثر دانشمندان مسلمان بر آنند كه عدد سبعه، دلالت بر حصر دارد. (28)
دكتر حسن ضياء الدين عتر مي گويد:
طلب افزايش پيامبر (صَلَّي الله عَليهِ و آله و سلم) از جبرئيل بر احرف، به شكل حرفي پس از حرف ديگر در حديث سبعة احرف و ديگر روايات، دلالت تمام دارد كه مراد از سبعه، در اين حديث، عددي است، كه در بين عدد 6 و 8 واقع شده است، نه بيشتر و نه كمتر. (29)
گرچه توجيه اعتقاد به عدد معين در كلمه ي سبعة احرف، به استناد روايات، مناسب تر است - زيرا قول به كثرت براي عدد سبعه در آحاد، در روايت فوق دليلي را به همراه ندارد - اما اگر روايات سبعة احرف، محل ترديد بود و اگر روايات ديگر بر عددهاي ثلاثه و خمسه و عشره، وجود داشت، چه توجيهي مي توان بر حقيقت عدد براي سبعه داشت؛ به ويژه كه روايت ثلاثة احرف از سمرة بن جندب است كه نزد دانشمندان اهل سنت، از اعتبار قابل توجهي برخوردار است. بنابراين آيا بهتر نخواهد بود - در صورت صحت حديث سبعة احرف - عدد سبعه را بيان كثرت دانست تا با هدف تسهيل هم سازگار باشد. هم چنان كه عدد سبعين دلالت بر كثرت دارد؛ مانند آيه ي شريفه « ِان تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ؛ (30) اگر هفتاد مرتبه هم براي آنان استغفار نمايي، هرگز خداوند ايشان را نمي آمرزد ».
پينوشتها:
1. تفسير طبري، ج1، ص 35، ح 10.
2. همان، ح 7.
3. همان، ص 41، ح 41.
4. فتح الباري، ج 8، ص 7.
5. صحيح البخاري، ج8، ص 7، کتاب فضائل القرآن.
6. التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 100.
7. تفسير طبري، ج1، ص 36، ح 15.
8. همان، ص 38، ح 25.
9. همان، ج1، ص 39، ح 29.
10. سنن ترمذي، ج5، ص 194، شماره 2944.
11. تقسير طبري، ج1، ص 40، ح 35.
12. همان، ص 35، ح 8.
13. همان، ص 37، ح 8.
14. همان، ص 41، ح 41.
15. همان، ج1، ص 42، ح 45.
16. البيان، ص 181.
17. قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ. يونس (10) آيه ي 15.
18. تفسير طبري، ج1، ص 53، ح 67.
19. همان، ح 68.
20. علامه مامقاني، مقباس الهدايه، ج1، ص 386.
21. شيخ بهائي، الوجيزة في الدرايه، ص 10.
22. مقدمه ابن صلاح، ص 44.
23. علامه مامقاني، مقباس الهدايه، ج1، ص 231 و مقدمه ابن صلاح في علوم الحديث، ص 132، و سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص 184.
24. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 164، النوع السادس عشر.
25. محمد جمال الدين القاسمي ( م 1322 هـ ق )، التفسير القاسمي ( محاسن التأويل )، تحقيق محمدفؤاد عبدالباقي.
26. صحيح البخاري، بدء الخلق، شماره 2980.
27. الاتقان، ج1، ص 146.
28. مباحث في علوم القرآن، ص 104.
29. دكتر عتر، الأحرف السبعة، ص 76.
30. توبه (9) آيه ي 80.
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}