نويسندگان:سید مصطفی طباطبایی*
ناصر حق شناس**
منبع:راسخون




 

چکیده:

یکی از حکومت های نیمه مستقلی که در دوران دوم خلافت عباسیان در ایران شکل گرفت، حکومت آل بویه می باشد. این حکومت که توسط فرزندان بویه ماهی گیر تأسیس شد، بر خلاف دیگر حکومت های نیمه مستقل وابسته به دستگاه خلافت در آن زمان، پیرو مذهب شیعه بود و اندیشه شیعه گری داشت. وجوه همین وجه تمایز بین حکومت آل بویه با دیگر حکومت های همزمان همچون صفاریان، سامانیان و غزنویان که هر کدام بر قسمت هایی از سرزمین های ایران اسلامی حکومت می کردند، ویژگی بارز حکومت آل بویه به شمار می رود.
این حکومت در چنین شرایطی، نه تنها توانست خود را حفظ کند بلکه در عزل و نصب خلفای عباسی نیز دخالت می کرد و به دین سان قدرت سیاسی خود را به رخ دیگر حکومت های منطقه می کشید.
همچنین آل بویه با قرار دادن پایتخت خود در شهر های مختلف همچون اصفهان و شیراز و استفاده از وزرای دانشمندی چون صاحب بن عباد و ابو الفضل بن عمید توانست در فرهنگ و اعتقادات مردم این مناطق تأثیر گذاشته و اندیشه تشیع را در این مناطق بگستراند.
کلید واژه: آل بویه، عباسیان، بغداد، اصفهان

مقدمه:

دولت آل بویه به دست سه برادر به نام علی، احمد و حسن تأسیس گردید. این سه برادر، که فرزندان ماهیگیری گیلانی به نام امیر شجاع بویه بودند، نسب خود را به بهرام چوبینه و به قولی به یزدگرد سوم می رساندند. در واقع در این دوران یکی از شاخصه های مهم حکومت های ایرانی این بود که خود را از نسل حکومت های ایرانی پیش از اسلام، به خصوص شخصیت های مهم دوران ساسانیان برسانند.
آل بویه مانند دیگر سران و امرای دیلمی و گیلانی طرفدار علویان بودند و از مداخله خلفای عباسی در امور نفرت داشتند و چون ضعف دستگاه خلافت و همچنین آشفتگی اوضاع سیاسی را می دیدند سعی کردند که حکومتی شیعی را در ایران پایه گزاری نمایند.
این سه برادر در سایه درایت و اتحادی که با یکدیگر داشتند و همچنین استفاده از اعتقادات شیعی که هم خود آن را از علویان طبرستان آموخته بودند و هم پیروانی شیعه ای که داشتند توانستند با تسخیر بعضی از شهرهای ایران دستگاه خلافت عباسی را مجبور به پذیرش حکومت آنان نمایند و به دین سان اولین حکومت شیعه ایرانی به تأیید خلفای عباسی رسید و حکومت آل بویه نیز مانند دیگر حکومت های ایرانی مورد تأیید خلفای عباسی قرار گرفت و به دین سان مشروعیتی عام یافت.

چگونگی راه یابی آل بویه به رقابت های سیاسی:

از نوشته های تاریخی چنین بر می آید که ابو شجاع مردی فقیر یا نهایتا از اقشار متوسط جامعه بوده و اصلش از روستایی از قزوین به نام کیاکلیش بوده است. وی که شغل ماهیگیری داشته، پس از وفات همسرش به اتفاق سه فرزند پسر خود مانند بیشتر مردم دیلم به سپاهیگری روی می آورند و جزء سپاهیان ماکان بن کاکی به شمار می رفته اند.
در باب چگونگی ورود فرزندان ابو شجاع به رقابت های سیاسی مورخان اشاره به خواب پدر ایشان کرده اند که در تاریخ بسیار شهرت دارد. صاحب تاریخ الفی چنین نقل کرده است که: «از شهریار بن رستم دیلمی منقول است که ابو شجاع بویه مردی متوسط الحال بود و گاه‌گاه پیش من آمدی. روزی در اثنای آنکه ابو شجاع در وثاق من بود شخصی که به نجوم و تعبیر خواب مشهور بود، در آن منزل درآمد. بویه با وی گفت: در این شبها به خواب می‌بینم که از سر قضیب {الت} من آتشی بیرون آمد و بر بعضی از بلاد تافته هر لحظه نورش زیاد می‌شد تا به آسمان رسید. آنگاه منقسم به سه قسم گردید و مردم تمامی آن بلاد پیش آن آتش خضوع می‌کردند. منجّم گفت: این خواب بسیار عجیب و غریب است. تا مرا اسب و جامه ندهی تو را بر تعبیر آن واقف نگردانم. بویه اظهار افلاس کرد. منجّم ده دینار طلبید. بویه از ادای آن نیز اظهار عجز نمود. آخر الأمر، منجم گفت: این خواب دلالت می‌کند بر آنکه تو را فرزندی باشد که در آن بلاد، که آتش روشن کشتند، حکومت کنند و نایره اقبال ایشان در اطراف جهان اشتعال یابد. چون اولاد بویه هر سه در آن مجلس حاضر بودند بویه به منجّم گفت: فرزندان من اینهااند که می‌بینی و من فقیرم. این جماعت به کدام قدرت و توانایی پادشاهی توانند کرد؟! ظاهرا با من استهزا و مسخرگی می‌کنی. گفت: لا و اللّه، اوقات ولادت ایشان را به من بگوی تا من در آنکه طالع ایشان تأمل نمایم. بویه در ساعت تولد آن سه سعادتمند را که یکی علی بود و دویم حسن و سیّم احمد، نوشته به منجّم داد. منجّم بعد از تأمّل و اندیشه اوّلا دست پسر بزرگتر را که علی نام داشت و در ایّام حکومت به «عماد الدّوله» ملقّب گشت، ببوسيد و گفت: نخست پادشاهى به اين فرزند تو رسد. آنگاه دست احمد و حسن را نيز بوسيد و گفت: اينها نيز به سلطنت خواهند رسيد» (تتوی: 1382: ج 3: 1761- 1762)
پس از این که پسران بویه ماهیگیر از این سخنان آگاه شدند سعی بر آن داشتند که در دستگاه حکومت جایگاهی بیابند، به همین دلیل علی، که برادر بزرگتر بود در سپاه ماکان بن کاکی دارای مرتبه سواری شد (ترکمنی آذر: 1384: 67). و مترصد فرصتی بودند که بتوانند از آن بهره برداری کنند. اختلاف میان اسفار و ماکان کاکی زمینه را برای ایشان فراهم کرد و آنان به حمایت از اسفار که درارای قدرت بیشتر و در عین حال آینده ای بهتر بود پرداختند هر چند مؤلف تاریخ سلسله زیاری علت این امر تغییر سیاست سامانیان در منطقه می داند (مهر آبادی: 1374: 40-41).
پس از مرگ اسفار بن شیرویه و ایجاد اختلاف میان دیلمیان، گرگان به تصرف مرداویج در آمد و فرزندان ابوشجاع به سپاه مرداویج پیوستند و وی نیز به گرمی از آنان استقبال کرد و مراتب خاص نظامی به آن ها داد و به هر یک از آن ها حکومت بخش هایی از جبال را بخشید. به گونه ای که حکومت کرج ابودلف نصیب علی فرزند بزرگ ابو شجاع گردید.
وزارت مرداویج و پیشکاری وشمگیر زیاری بر عهده ابو عبد الله حسین بن محمد ملقب به «عمید» بود. هنگامی که علی، برای تأیید حکومتش به نزد وشمگیر زیاری آمد، مرداویج از انتصاب وی پشیمان شد و طی نامه ای از وشمگیر خواست که مانع تأیید حکم وی شود. ولی عمید با توجه به مسئولیتی که داشت زودنر از وشمگیر به محتوای نامه پی برد و با توجه به دوستی که با علی داشت قبل از این که وشمگیر به محتوای نامه پی ببرد حکومتش را تأیید کرد و از وی خواست که فورا به محل حکومتش رهسپار شود و به دین سان علی توانست حکومت کرج ابو دلف را به دست بگیرد.
«عماد الدوله سوى كرج (اراك) رفت و با مردم نيك رفتارى كرد و عمال و حكام را گرامى داشت. آنها هم بوشمگير نوشتند و از حكومت او سپاسگزارى نمودند و سياست و خوشرفتارى و مردم دارى نگهدارى بلاد را شرح دادند. او (عماد الدوله) چند قلعه از خرميان را گشود و ذخاير بسيار بدست آورد كه همه را ميان اتباع و سالاران خود تقسيم نمود وصله و انعام بسيار داد كه نام نيكش همه جا شايع شد و مردم او را قصد كردند و بسيار دوستش داشتند.» (ابن اثیر: 1371: ج 19: 294).
مرداویج که از بالا گرفتن کار علی بن بویه سخت آشفته و هراسان شده بود، برای ایجاد فشار به وی، مواجب عده ای از فرواندهان لشکری را به وی حواله کرد ولی وی از این موقعیت نیز بهره برداری کرد و فرماندهان را تطمیع کرده و به خود نزدیک ساخت. مرداویج که از شرایط به وجود آمده بسیار ناراحت شده بود تصمیم گرفت که به مقر حکومت وی بتازد و کار وی را یکسره کند «عماد الدّوله در اين وقت قصد اصفهان كرد و ابن ياقوت حكمران اين شهر بود و از لشكر عماد الدّوله منهزم شده، عماد الدّوله بر اصفهان استيلا يافت و در اين جنگ لشكر عماد الدّوله نهصد نفر و عساكر ابن ياقوت ده هزار نفر بودند و اين معنى اسباب هيبت عماد الدّوله در انظار شد و هرچه مرداويج از او بالمراسله طلب ملاطفت كرد او دفع الوقت نمود و نزد او حاضر نشد و دو ماه در اصفهان مانده خراج گرفت و به ارجّان در قفاى ابن ياقوت كه موسوم به ابى بكر بود راند، ابن ياقوت بدون جنگ گريخت و عماد الدوله برارجان مستولى شد و اين در ذيحجّه سال سيصد و بيست بود عماد الدوله از ارجان به نوبندگان آمد و آنجا را هم در ربيع الاخر سال سيصد و بيست و يك بگرفت بعد برادرش ركن الدّوله را به كازرون و آن حدود فرستاد و ماليات آن نواحى را بگرفت» (اعتماد السلطنه: 1367: ج 1: 247-248) و به دین گونه فرزندان بویه ماهی گیر وارد عرصه قدرت طلبی شدند و کم کم توانستند حکومتی تشکیل دهند که خلافت عباسی را نیز تحت تأثیر قرار دهند.

اوضاع دربار خلافت عباسی همزمان با شکل گیری حکومت آل بویه:

در سال 295 هجری پس از فوت خلیفه المکتفی، خلافت از طرف وزیر به عهده پسر سیزده ساله معتضد گذاشته شد و او با لقب المقتدر باللّه به این مقام منصوب گردید (طبری: 1375: ج 15: 6774) امّا مردم چون از انتخاب کودکی باین سمت راضی نبودند و وزیر هم بعد از چندی از کرده پشیمان گردید مقتدر را در سال 296 معزول کردند و پسر معتزّ یعنی عبد اللّه با لقب المرتضی باللّه به خلافت نشست (تتوی: 1382: ج 3: 1694؛ خواند میر: 1380: ج 2: 290)
کسی که بیش از همه در خلع مقتدر و رساندن ابن المعتزّ به خلافت سعی کرد حسین بن حمدان از سرداران لشکری بود و حسین مزبور برادر ابو الهیجاء عبد اللّه بن حمدان است که از سال 292 به بعد از طرف مکتفی خلیفه حکومت موصل و نواحی اطراف آن را داشت. پسران همین ابو الهیجاء در حدود 317 در موصل و حلب سلسله آل حمدان را تشکیل داده‌اند و افراد این سلسله مکرّر با آل بویه بر سر تصرّف ولایات مزبور و تسلّط بر بغداد به نزاع پرداخته‌اند.
خلافت المرتضی بالله که به خلیفه یک روزه معروف شده بیش از یک روز طول نکشید زیرا حسین بن حمدان صبح فردای روز فتح از بغداد به موصل رفت و یاران مقتدر مخصوصا مونس خادم با جمعی از سپاهیان دوباره او را به خلافت برداشتند و ابن المعتزّ را دستگیر کرده پس از دو روز حبس کشتند. (همان)
حسین بن حمدان را هم خلیفه بشفاعت برادرش بخشود و با دادن خلعت در دستگاه لشکری خود نگاه داشت.
حسین بن حمدان در سال 303 در الجزیره بر مقتدر شورید و مقتدر یکی از غلامان پدر خود معتضد، به نام رائق را به جنگ او فرستاد. رائق از حسین شکست ولی حسین به دست مونس خادم مغلوب و اسیر و در بغداد محبوس شد و مونس که لقب مظفر یافت از این تاریخ بر مقتدر و کارهای خلافت استیلای کلّی پیدا کرد تا آن جا که خلیفه از ترس و برای دور کردن وی او را از بغداد در سال 311 مأمور جهاد در سرحدّ روم کرد و مونس مظفر پس از فتوحاتی در آن حدود با شوکتی بیشتر به دار الخلافه برگشت.
در سال 315 بار دیگر مقتدر به مونس مأموریت داد که به شام و سرحدّ روم برود این بار مونس به بهانه آن که حقوق لشکریان او را نرسانده‌اند از رسیدن به خدمت خلیفه برای وداع خودداری کرد و شورش در میان لشکریان مظفر راه یافت امّا مقتدر به هر شکل بود او را راضی و به انجام مأموریتش روانه نمود و موقّتا از شرّ او راحت شد. (پیر نیا: 1380: 152)
در شورشی که توسط هارون بن غریب در مرکز خلافت عباسیان روی داد، مقتدر برای آن که بتواند قدرت خود را حفظ کند روی به هارون آورد و به مونس و ابو الهیجاء حمدانی پشت کرد. آن دو نیز وارد بغداد شدند و وی را از خلافت عزل کرده و و پسر دیگر معتضد یعنی برادر مقتدر با لقب القاهر باللّه به خلافت منصوب کردند ولی این انتصاب دو روز بیشتر دوام نیاورد و مقتدر بار دیگر با کمک مردم به خلافت نشست و عواملی که در عزل وی نقش داشتند همچون ابو الهیجاء و رئیس شرطه بغداد به قتل رسیدند.
با تمام این احوال خصومت بین مونس و مقتدر از میان نرفت بل که کار آن ها تا آن جا شدّت یافت که مونس در ابتدای سال 320 از ترس قصد خلیفه با اکثر سرداران لشکری به موصل رفت و چون آل حمدان خواستند او را سرکوبی کنند ایشان را به سختی مغلوب کرد و موصل را از چنگ حمدانیان بیرون آورد سپس عازم فتح بغداد شد و در جنگی که در نزدیکی بغداد با لشکریان مقتدر کرد فاتح گردید و خلیفه در 28 شوّال 320 به قتل رسید.
دربار خلفای عبّاسی در این دوره محلّ توطئه و زمینه سازی های یک عدّه از رجال درباری و سران لشکری بر ضدّ یکدیگر بود و خلیفه که هیچ قدرتی نداشت و غالبا برای گذراندن چرخ کار ها بی‌پول می ماند هر چند روز به عوض کردن وزرا و جریمه و مصادره کردن ایشان یا مأمورین ولایات می پرداخت و در این کار هم آلت دست امرا و سران لشکری متنفذ بود.
«چون مرداويج بعضى بلاد عراق را به تصرّف درآورد، علىّ‏ بن‏ بويه‏ را با برادران او به كرخ فرستاد و خود عزيمت اصفهان كرد. در آن وقت، در اصفهان از قبل المقتدر باللّه، مظفّر بن ياقوت حاكم بود. چون از آمدن مرداويج خبر يافت تاب مقاومت او نياورده در ساعت از اصفهان گريخته پيش پدر خود، ياقوت، به شيراز رفت و مرداويج از روى استقلال تمام به اصفهان درآمد. ياقوت چون بر اين حال اطلاع يافت با لشكرى بى‏كران متوجّه اصفهان شد.» (تتوی:1382: ج 3: 1762) در این هنگام کارگزار خلیفه در کرمان وفارس، پیشروی علی بن بابویه را به وزیر خلیفه که در آن زمان خصیبی بود اطلاع داد وی در نامه ای به خصیبی نوشت که مردواویج با چهارصد تن از دیملمیان ببه سرکشی برخاسته و به ارجان رفته است.
یاقوت پس از شکست از مردواویج همراه دو هزار نفر از نیروهای خود عازم کرخ شد تا شاید بتواند بر علی بن بویه پیروز شود. در این هنگام علی بن بابویه نیز در صدد برآمد که از این آشفته بازار سیاسی به نفع خود بهره برداری کند و بتواند بر اریکه قدرت تکیه زند. وی از یک طرف به دلیل تشویق های ابوطالب زیدی که به دلیل بازخواست خلافت عباسی، از آن ها کینه به دل داشت و همچنین ترس از این که میان یاقوت حاکم فارس و مرداویج اتحاد ایجاد شود، عزم تسخیر فارس کرد. تدبیر و رفتار نیک علی بن بابویه با سپاهیانش و همرنگ و هم سان شدن با آن ها در نبردهایشان و از سویی رفتار تند و خشن یاقوت با برخی از پناهنگان سپاه علی بن بابویه به او و قتل آن ها باعث شد که وزنه میدان نبرد به سوی علی بن بابویه سنگینی کند.
«در روز جنگ، ياقوت جمعى از پيادگان لشكر خود را فرمود كه پيش رفته آتش در قارور هاى نفط زدند، امّا چون عنايت الهى شامل آل بويه بود بادى صعب از پيش روى پيادگان ياقوت در جنبش آمده و آتش ها بازگشته به جامه‏هاى ايشان افتاد و پياده‏ها روى به گريز نهادند. چون سواران گريختن پياده‏ها را مشاهده كردند بى‏آنكه حقيقت حال را معلوم نمايند ايشان نيز روى‏ به گريز نهادند. القصّه، ياقوت چون ديد كه لشكرش تمام منتشر شد با جمعى مخصوص او نيز زندگانى را غنيمت دانسته به جانبى به در رفت. علىّ بن بويه با برادرانش تمامى اردوى ياقوت را به تصرّف درآورده اسباب سلطنت آماده ساختند و غنايم بسيار به دست آورده بر سپاه بخش كردند و مردم بسيار روى به ايشان آوردند.»(تتوی:1382: ج 3: 1762- 1763)
در این جنگ حسن و احمد بن بویه از سرداران و یاران مؤثر بودند. حسن بن بویه با فتح کازرون و جمع آوری کمک های مالی از نواحی مختلف فارس و احمد با شرکت در جنگ ها نقش بسیار مهمی را در راه پیروزی در این نبرد ایفا کردند.
علی بن بویه پس از پیروزی بر یاقوت سعی بر آن داشت که در شههای فتح شده، عدالت برقرار نماید و ظلم و ستمی را که بر مردم در دوران قبل وجود داشت از بین ببرد. وی در این راه اموالی را که در این نبرد به غنیمت گرفته بود میان مردم توزیع کرد و به دین سان قلوب مردم را با خود همراه ساخت.
چون یاقوت از آل بویه شکست خورد به دار الخلافه شتافت و از خلیفه استمداد طلبید. امرای لشکری سپاهی به شیراز برای نبرد با علی بن بویه فرستادند «عماد الدوله آن سپاه را استقبال نموده در منزل فيروزان تلاقى عسكرين دست داده مدت صد روز مقاتله اتفاق افتاد و هيچ‏يك از آن دو سپاه را صورت نصرت روى ننمود و شبى عماد الدوله به خاطر گذرانيد كه اگر روز ديگر پيكر ظفر جلوه‏گر نيايد راه انهزام پيش گيرد و چون به خواب رفت در عالم رؤيا مشاهده نمود كه بر اسبى كه فيروزه نام داشت سوار شده به راهى مي رود و در آن اثنا بشارت فيروزى مي شنود و چون از خواب درآمد به فتح و نصرت اميدوار گشته صباح كه خسرو خاور بر خنك فيروزه‏رنك سپهر سوار گشت عماد الدوله بر اسب فيروزه خويش نشست و عازم صحراى نبرد شده در اثناء راه انگشترى فيروزه يافت و مقارن آن حال به تحقيق پيوست كه لشكر بغداد گريختند» (خواند میر:1380: ج 2: 424- 425)
در واقع تصرف شیراز و فارس و ایالات اطراف آن می توانست از طرف خلیفه عباسی تهدید تلقی گردد به همین دلیل علی بن بابویه فرستاده ای نزد خلیفه عباسی و وزیرش ابن مقله، روانه کرد و علاوه بر اعلان اطاعت خود از دستگاه خلافت عباسی، بیان کرد که آماده است در قبال معاوضه سرزنیت فارس و دیگر اراضی تصرف شده توسط وی، مبلغ صد میلیون درهم پرداخت نماید که این امر با وساطت وزیر و ابو عبد الله بریدی، وزیر سابق یاقوت نزد خلیفه عباسی مورد موافقت وی قرار گرفت و خلیفه با شرط دریافت این مبلغ، خلعت و پرچم حکومت را برای علی بن بویه فرستاد و به وی لقب «عماد الدوله» داد. علی بن بویه پرچم و خلعت خلافت را از فرستاده خلیفه دریافت داشت و او را برای دریافت مبلغ متهعد شده منتظر نگاه داشت تا این که درسال 323 هجری فرستاده خلیفه در گذشت. (ترکمنی آذر: 1384: 72)
این که با وجود عدم پرداخت مبلغی که علی بن بویه تعهد کرده بود خلیفه عباسی علیه وی اقدام خاصی انجام نداد از مسائل مهم این دوران به شمار می رود. ظاهرا در این زمان که اوضاع دربار عباسی نیز مملو از توطئه و سوء ظن می باشد، افرادی داخل دستگاه خلافت خواهان به حکومت رسیدن علی بن بویه شیعی مذهب بوده اند. به هر حال در این زمینه منابع تاریخی اطلاعات خاصی ارائه نمی کند.
مورد دیگری که در این زمان به خصوص کمک کرد تا علی بن بویه بتواند حکومت خود را تثبیت کند به دست آوردن منابع مالی زیادی بود که از دوران صفاریان و به خصوص از زمان فرمانروایی یاقوت در شیراز به جای مانده بود. چگونگی پیدا شدن این اموال حالت افسانه گونه ای دارد. در تاریخ حبیب السیر در این باره آمده است:«چون بلاد فارس در حيز تسخير على‏ بن‏ بويه‏ قرار گرفت برادر خود حسن را كه ركن الدوله لقب يافته بود باستخلاص عراق نام‏زد نمود و برادر خوردتر احمد را بصوب كرمان گسيل فرمود و خود در دار الملك شيراز در سراى ياقوت فرود آمده روى به تمشيت مهمات سلطنت آورد در آن اثناء لشكريان جهت طلب مرسومات آغاز گفت‏وشنود كردند و در خزانه چيزى موجود نبود لاجرم عماد الدوله متأمل گشته ناگاه چشمش بر سقف خانه افتاده ديد كه مارى سر از سوراخ بيرون مى‏آورد و بازپس مى‏برد لاجرم متوهم شده فرمانداد تا سقف را بشكافتند و مار را بكشتند و بعد از بازكردن سقف خانه نقود معدود و اجناس نفيسه يافتند كه ياقوت آنجا پنهانكرده بود و عماد الدوله نقود را بر جنود قسمت نموده خياطى طلب داشت تا جهت او جامه ببرد و چون خياط حاضر گشت لفظ چوب گز بر زبان عماد الدوله بگذشت درزى بنابرآنكه كر بود پنداشت كه پادشاه چوب مى‏طلبد كه از وى بضرب لت اقرار كشد كه اموال ياقوت كجاست و فى‏الحال بر زبان آورد كه اى خداوند چه حاجت بچوب است و اللّه كه بيش از هفده صندوق از جهات ياقوت پيش من نيست عماد الدوله بخنديد و اهل مجلس متعجب گرديدند.» (خواند میر: 1380: ج 2: 424)
پیروزی و تسلط علی بن بویه بر شیراز و آوازه شوکت او، مرداویج را هراسان کرد و به همین دلیل وی تصمیم گرفت که علی بن بویه را مطیع خود نماید وی به دین منظور از اصفهان به اهواز لشکر کشید تا راه دسترسی علی را به خلیفه و بغداد ببرد و خود در عوض از این طریق پیوسته دار الخلافه را تحت تهدید داشته باشد. امّا خلیفه که از هیچ یک از این دو حریف راضی نبود سردار خود یاقوت را با لشکر مهمّی به جلوی مردآویج فرستاد و مرداویج با اینکه در شوّال 322 رامهرمز و اهواز را گرفت امّا در مقابل سپاهیان خلیفه عاجز ماند و از عهده پیشرفت به سمت دار الخلافه برنیامد.
در این موقع علی از فارس واسطه‌ای پیش مردآویج فرستاد و به او پیشنهاد آشتی و مساعدت کرد. مردآویج هم به خوشی این پیشنهاد را پذیرفت به شرط آنکه علی او را بر خود امیر و حاکم بشناسد و به نام او خطبه بخواند. علی هم اطاعت کرد و برادر خود حسن را که بعدها رکن الدّوله لقب یافت بعنوان گروگان با هدایائی گرانبها نزد مرداویج روانه داشت. (پیرنیا:1380: 134)
در همین زمان، مرداویج که اصفهان را پایتخت حکومت خود قرار داده بود توسط غلامان خود در حمامی به قتل رسید و به دین گونه دیگر رغیب علی بن بویه در راه حکومت از میان برداشته شد و علی بن بویه توانست حکومت آل بویه را در شیراز پایه گزاری نماید. (خواند میر:1380: ج 2: 424)
پس از قتل مردآویج سپاهیان گیل و دیلم از اصفهان به ری آمدند و با وشمگیر زیاری برادر مرداویج بیعت کردند. همچنین دیلمیان خوزستان هم آن جا را رها کرده و به خدمت وشمگیر در ری در آمدند.
حسن بن بویه برادر علی عماد الدوله نیز که طبق تفاهم نامه میان بویهیان و مرداویج، گروگان مرداویج بود و تا این تاریخ به عنوان گروگان در اهواز حبس بود از فرصت استفاده کرد و از زندان گریخت و در فارس به برادرش علی پیوست.
از طرفی دیگر، امیر نصر بن احمد سامانی که همه وقت مردآویج را حریفی خطرناک می شمرد از شنیدن خبر قتل او شاد شد و به خیال افتاد که گرگان و طبرستان و ری را که در عهد امیر اسماعیل ضمیمه ملک سامانیان شده و بعدها بدست ناصر کبیر و اسفار و مردآویج زیاری از تملک ایشان خارج گشته بود پس بگیرد وی به همین دلیل به حکمران خراسان امیر محمّد بن مظفّر بن محتاج چغانی و به ماکان بن کاکی که در کرمان متواری می زیست دستور داد که به قومس و ری و جرجان حمله ببرند. ماکان به تسخیر دامغان شتافت امّا عامل وشمگیر او و سپاهیان امیر چغانی را شکستی سخت داد و ماکان به نیشابور برگشت و از طرف امیر نصر به حکومت آن جا منصوب گشت.
چون مردآویج به قتل رسید و حسن بن بویه نجات یافت علی لشکری به برادر داد و او را به تسخیر اصفهان فرستاد. حسن اصفهان را فتح کرد و بگشودن همدان و ری و قزوین و قم و کاشان عازم شد. وشمگیر از اضطرار ماکان را که در حسرت تصرّف گرگان عمر می گذاشت از نیشابور به خدمت خود خواند و این ولایت را به او واگذاشت. علی بن بویه هم در این اثنا بر خوزستان دست یافت و وزیر خلیفه را مجبور کرد که سپاهیان مقیم بصره را برای جنگ با وشمگیر و فرستادن به اصفهان به مدد برادرش حسن تحت اختیار او بگذارد. وشمگیر در سال 327 اصفهان را از دست حسن بن بویه گرفت و حسن به اصطخر گریخت سپس امیر زیاری به فتح قلعه الموت نیز قادر آمد و قدرت و شوکتش بالا گرفت. (پیرنیا: 1380: 135- 136)
آل بویه در سال 328 ه.ق، از جنگی که میان سپاه سامانی و وشمگیر زیاری اتفاق افتاد سود برده و توانستند بار دیگر بر اصفهان مسلط شوند و در اختلافی که میان سامانیان و زیاریان به وجود آمده بود به ابو علی بن محتاج، فرمانده سپاه سامانی قول همکاری داده بودند زیرا می دانستند در صورت پیروزی به علت دور بودن خراسان، مرکز سامانیان از ری، حفظ و نگهداری آن شهر برای آنان مشکل خواهد بود و ابو علی در آن جا نخواهد ماند و به ناچار حکومت ری برای آل بویه خواهد ماند.
در واقع این حدس و گمان آنان نیز درست بود زیرا پس از آن که ابو علی توانست زیاریان را شکست دهد به خراسان بازگشت و حسن بویهی توانست ری را تصاحب کند.
در گیری بین حسن بویهی و وشمگیر زیاری بر سر مناطق مرکزی ایران به گونه ای ادامه داشت که چندین مرتبه سرزمین های این مناطق به تصرف طرفین در می آمد تا این که وشمگیر زیاری از سامانیان که در خراسان بودند استمداد طلبید. سامانیان نیز که از قدرت یابی روز افزون آل بویه نگران بودند به وشمگیر کمک کردند و وی توانست بار دیگر گرگان را تحت اختیار خود بگیرد و در ادامه نیز سامانیان بار دیگر شهر ری را تصاحب کردند ولی علی عماد الدوله توانست سامانیان را تطمیع کرده و بار دیگر شهر ری را تحت اختیار حکومت خود قرار دهد.
آل بویه در ادامه گسترش سرزمین های تحت حکومتشان، سعی کردند که منطقه کرمان را نیز تحت نفوذ خود در آورند. این مهم به عهده برادر دیگر علی، احمد بن بویه که بعدا ملقب به معز الدوله گردید گذاشته شد. در تاریخ گزیده در این باره آمده است: «احمد بن‏ بويه‏ به فرمان برادر به استخلاص كرمان رفت، به جنگ امير على الياس. صاحب كرمان روز با ديلمان جنگ كردى و شب ايشان را نزل فرستادى. ديلمان به دو پيغام فرستادند كه اگر دوستى جنگ جستن چراست و اگر دشمنى نزل فرستادن از كجاست؟ امير على الياس جواب داد كه در روز مرا دشمنيد، از مردى جنگ مى‏كنم و به شب درين ملك ميهمان، از مروت نزل مى‏فرستم. معز الدوله خجل شد و با او صلح كرد و بازگشت. بعد از امير على الياس، پسرش اليسع با ديلمان مخالف شد. معز الدوله به جنگ او رفت و [او را بكشت‏]. ملك كرمان ديلمان را صافى شد. به مكران رفت و به صلح، خراج مقرر كرد و با مردم كوچ‏ و بلوچ جنگ كرد. دست چپ او را در آن جنگ بينداختند. چون صحت يافت، پيش برادر رفت و از آن جا به خوزستان شد..» (مستوفی: 1364: 413)
همزمان با تحولاتی که در ایران منجر به شکل گیری حکومت آل بویه می شد، دربار خلافت عباسی بسیار آشفته و سرشار از توطئه و سوء ظن و جاه طلبی شده بود. رقابت و خصومت بین راضی خلیفه و ابن مقله وزیر و ابن رائق امیر الأمراء بیش از پیش شدّت داشت مخصوصا ابن مقله و ابن رائق به قصد جان یکدیگر می کوشیدند و هریک در کوتاه کردن دست دیگری از کارها از هیچ اقدامی ابا نداشتند تا آن جا که ابن مقله محرمانه از طرفی بجکم را از واسط و از طرفی دیگر وشمگیر زیاری را از ری دعوت به گرفتن مقام ابن رائق نمود و خلیفه را به دستگیری امیر الأمراء تشویق کرد امّا خلیفه از ترس ابن رائق را از قضایا مسبوق ساخت و امیر الأمراء هم بر ابن مقله دست یافته ابتدا دست راست و پس از چندی زبان او را برید. در همین سال 326 بجکم بالاخره بر بغداد مستولی آمد و راضی خلیفه را مجبور کرد که مقام امیر الأمرائی را در عهده او بگذارد. ابن رائق ابتدا از بغداد خارج شد امّا کمی بعد به دار الخلافه برگشته در محلی پنهان گردید و در آن جا بود تا آن که در ابتدای سال 327 موقعی که راضی و بجکم برای سرکوبی ناصر الدّوله حمدانی به طرف موصل رفته بودند از خفا بیرون آمد و به کمک یارانی که در مدّت استتار به دست آورده بود بغداد را گرفت امّا چون می دانست که حریف بجکم و خلیفه که در موصل نیز فتح کرده بودند نخواهد شد از در مسالمت درآمد و بالاخره قرار بر این شد که ابن رائق به حکومت ولایات سرحدّی روم در قسمت علیای فرات منصوب شود و به آن صوب حرکت کند ابن رائق هم پذیرفت و غائله خوابید. (ابن مسکویه: 1376: ج 5: 496- 490)
یکی از مشهورترین خانواده‌هائی که در این ایّام در کارهای خلافت دخیل و به مناسبت کفایت و زیرکی اهمیّتی فوق‌العاده یافته بودند خانواده بریدی بودند که از مدّتها پیش عهده‌داری جمع اموال بصره و اهواز را در ضمانت داشتند مخصوصاً در دوره وزارت‌های ابن مقله در عهد مقتدر و راضی رونق کار ایشان زیاد شد و یکی از ایشان یعنی ابو عبد اللّه احمد بریدی در سال 316 با دادن 20000 دینار رشوه به وزیر مأموریّت جمع خراج اهواز را برای خود گرفته بود و به تدریج او و دو برادرش به قوّه تهوّر و بی‌باکی و مکّاری به جمع اموال بسیار نایل آمدند و قاهر خلیفه با وجود دشمنی با ابن مقله و دوستان او به ایشان آزاری نرساند یعنی به خیال گرفتن پولی فراوان از برادران بریدی متعرّض ایشان نشد و برادران مزبور پنهان بودند تا قاهر از میان رفت و ابن مقله دوباره روی کار آمد و دوستان قدیم را به مأموریت‌های سابق گماشت. مقارن همان ایّامی که ابو بکر بن رائق از فرستادن مال به بغداد خودداری کرده بود ابو عبد اللّه بریدی نیز از ادای خراج اهواز به خلیفه سرپیچید و این حال باقی بود تا آنکه ابن رائق بر بغداد استیلا یافت و برای ادای حق لشکریان و اداره کارها به پول محتاج شد و درصدد وصول خراج اهواز برآمد و به همین قصد بجکم سردار ترک خود را به سرکوبی ابو عبد اللّه بریدی روانه آن شهر کرد. بجکم در سال 325 اهواز را از ابو عبد اللّه بریدی گرفت و ابو عبد اللّه بفارس بپناه ابو الحسن علیّ بن بویه گریخت. (پیرنیا: 1380: 155- 156)
آل بویه که مترصد فرصتی برای تحمیل قدرت خود بر دربار خلافت عباسی بودند از فرصت به دست آمده استفاده برده و با پیشنهاد بریدی مبنی بر حمله به دار الخلافه بغداد موافقت کردند. علب بن بابوبه برادر خود ابو الحسین احمد بن بویه را برای این امر انتخاب نمود و برای این که بریدی هوای دیگری در سر نپروراند دو فرزندش را به عنوان گروگان نزد خود نگه داشت تا وی با احمد بن بویه در فتح بغداد همکاری های لازم را انجام دهد
ابن مسکویه که از مورخین نزدیک به زمان این واقعه به شمار می رود در کتاب «تجارب الأمم» خود ذیل فصلی به نام «گزارش آمدن ابو حسين احمد بن‏ بويه‏ به بغداد» این واقعه را به صورت مفصل شرح داده است.
بجکم از اهواز به جلوگیری ایشان به ارّجان آمد لیکن شکست یافت و خوزستان را تخلیه کرده برای استمداد از ابو بکر بن رائق به شهر واسط گریخت. ابو الحسین احمد بن بویه خوزستان را بکلی تسخیر کرد امّا بریدی که غرضی جز استیلای خود نداشت بزودی از پیش احمد بن بویه فرار کرد و با بجکم دست یکی نموده اهواز را پس گرفت. ابو الحسن علی از فارس ببرادر کمک کرد و احمد بن بویه مجددا اهواز را مسخّر ساخت و بریدی به بصره منهزم شد.
در این زمان بار دیگر اختلافات امرای دربار خلافت عباسی شدت گرفت به گونه ای که ابو بکر بن رائق برای بیرون کردن احمد بن بویه مأموری پیش بجکم که در واسط مقیم شده بود فرستاد و او را به طمع حکومت اهواز به جنگ مجدّد با احمد بن بویه دعوت نمود لیکن بجکم که در فکر تسخیر بغداد و گرفتن مقام ابن رائق بود این دعوت را نپذیرفت و علنا طریق طغیان پیش گرفت. ابن رائق با ابو عبد اللّه بریدی ساخت و به او وعده داد که اگر بجکم را از واسط براند آن جا را به او واخواهد گذاشت و بریدی طمّاع جاه‌طلب نیز این تکلیف را به میل قبول کرد بجکم به سهولت ابو عبد اللّه بریدی را در نزدیکی بصره مغلوب کرد امّا چون خیال او استیلای بر بغداد و غلبه بر ابن رائق بود فورا از بریدی عذرخواهی نمود و با او به این شرط صلح کرد که پس از گرفتن بغداد واسط را در عهده او بگذارد. بریدی به خوشی این پیشنهاد را استقبال نمود و بر ضدّ ابن رائق با بجکم متّحد و هم‌قسم شد.
توزون بعد از دو سال و چهار ماه امارت در محرّم 334 مرد و بغداد دچار آشفتگی شد. احمد بن بویه هم از این فرصت استفاده کرده و به همراهی منشی نامی خود ابو محمّد حسن بن محمّد مهلّبی در 11 جمادی الاولی 334 بدون جنگ بر بغداد دست یافت و با خلیفه باحترام تمام رفتار نمود. مستکفی هم او را خلعت داد و بلقب معزّ الدّوله ملقبش ساخت. برادرش ابو الحسن علی از طرف مستکفی بلقب عماد الدّوله و برادر دیگرش ابو علی حسن هم بلقب رکن الدّوله ملقب گردیدند. به دین سان برای اولین بار دستگاه خلافت عباسی مطیع فرمانروایان شیعی مذهب شدند. (برای اطلاع بیشتر. ر.ک. ابن مسکویه: 1376: ج 6: 117-121)
معز الدوله در ادامه سعی بر آن داشت که المستکفی را از خلافت خلع کرده و یک نفر علوی را به دین منسب بگمارد ولی با مشورت وزرایش از این کار منصرف گردید. این دوران به دلیل این که امرای آل بویه شیعی مذهب بودند یکی از سخت ترین دورانی بود که خلفای عباسی تجربه می کردند و به همین دلیل هموراه سعی بر آن داشتند که شرایط موجود را تغییر دهند

نتیجه:

خاندان آل بویه توسط سه برادر به نام های علی، حسن و احمد که فرزندان ابو شجاع بویه ماهی گیر بودند توانستند حکومتی شیعه مذهب به نام آل بویه را در تأسیس دهند که از سرحدات خراسان تا بغداد را زیر نفوذ خود قرار دهند.
این برادران ابتدا به عنوان سپاهی وارد لشکر مرداویج و برادرش وشمگیر زیاری شدند و پس از آن که توانستند رشادت های خود را به اثبات برسانند به مقام فرماندهی لشکر انتخاب شدند ولی این آغازی بود بر فعالیت ایشان چرا که علی بن بویه، برادر بزرگتر در صدد جدا شدن از زیاریان و تشکیل حکومتی مجزا بود و به همین دلیل از درگیری هایی که زیاریان داشتند بهره برداری کرد و توانست ابتدا شیراز را تسخیر کرده و در ادامه اصفهان و ری و کرمان را نیز فتح کند.
درگیری های موجود در دستگاه خلافت باعث شده بود که قدرت نظامی خلیفه عباسی ضعیف شود و به همبن دلیل نتوانست با قدرت مناسب بر علیه بویهیان که در حال گسترش قلمرو خود بودند اقدام خاصی انجام دهد. علی بن بویه نیز در ابتدا با تطمیع دربار خلافت و اظهار اطاعت نسبت به آن توانست خلعت و پرچم خلافت را از خلیفه دریافت دارد و به دین سان حکومت خود را مورد تأیید خلفای عباسی قرار دهد.
در ادامه مسیر توسعه طلبی بویهیان و با شدت گرفتن نفاق در دستگاه خلافت، علی بن بویه به پیشنهاد ابو عبد الله بریدی به تسخیر دار الخلافه بغداد روی آورد و یر انجام برادر وی احمد بن بویه توانست در دوران المستکفی بالله بغداد را تصاحب کرده و به دین سان خلافت عباسی را مطیع خود کند.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی

کتابنامه :
ابن اثیر جزری (1371)؛ الکامل فی التاریخ (تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران)،ترجمه عباس خلیلی، ابو القاسم حالت؛ تهران: مؤسسه مطبوعات علمی.
ابن مسکویه، احمد بن علی (1376)؛ تجارب الامم؛ ترجمه ابو القاسم امامی و علی نقی منزوی؛تهران: سروش.
اعتماد السلطنه، محمد حسن خان (1367)؛ منتظم ناصری؛ تصحیح و تحقیق، محمد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب.
پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانی (1380)، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه؛ چ نهم؛ تهران: خیام
تتوی، قاضی احمد و آصف خان قزوینی (1382) تاریخ الفی؛ محقق و مصحح، غلام رضا طبا طبایی مجد؛تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ترکمنی آذر، پروین (1384)؛ دیلمیان در گستره تاریخ ایران (حکومت های محلی آل زیار، آل بویه)؛ تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).
خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین (1380)، تاریخ حبیب السیر؛ چ چهارم، تهران: خیام
طبری، محمد بن جریر (1375) تاریخ طبری؛ محقق و مصحح و مترجم ابو القاسم پاینده، چ پنجم؛ تهران: اساطیر.
مستوفی، حمد الله (1364)؛ تاریخ گزیده، تحقیق و تصحیح عبد الحسین نوایی، چ سوم، تهران: امیر کبیر
مهر آبادی، میترا (1374)؛ تاریخ سلسله زیاری، تهران: دنیای کتاب.