نويسنده: دکتر سيدرضا مؤدب





 

روايت امام صادق (عليهِ السلام)

علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن اُذينة، عن الفضيل بن يسار قال: قُلت لأبي عبدالله (عليهِ السلام): إن النّاس يَقولون: إنّ القرآنَ نَزَلَ عَلي سَبعَةِ أحرِفٍ فَقالَ: کَذِبُوا اعداءُ الله وَلکِنَّهُ نَزَلَ عَلي حَرف واحدٍ مِن عِندِ الواحدِ؛ (1)
فضيل بن يسار مي گويد: به امام صادق (عليهِ السلام) عرض کردم: مردم مي گويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. فرمود: دروغ مي گويند، دشمنان خدا. قرآن، بر يک حرف و از جانب يکي نازل شده است.
همين محتوا و مضمون در روايت امام باقر (عليهِ السلام) نيز آمده است:
الحسين بن محمد، عن علي بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن درّاج، عن محمدبن مسلم، عن زرارة، عن أبي جعفر (عليهِ السلام) قال: إنّ القرآنَ واحدٌ نَزَلَ مِن عِندِ واحِدٍ وَلکِنَّ الاختِلافَ يَجيءُ مِن قِبَلِ الرُواةِ. (2)
امام باقر (عليهِ السلام) فرمود: قرآن يکي است و از نزد يکي ( خداي يگانه ) نازل شد. ولي اختلاف از سوي راويان پديد آمد.

بررسي سندي روايت امام صادق (عليهِ السلام)

روايت امام صادق (عليهِ السلام) که محمد بن يعقوب کليني، محدث بزرگوار شيعه آن را نقل مي نمايد، از جهت سندي، روايت صحيحه مي باشد، يعني همه ي راويان، ثقه، امامي و از هر جهت مورد اعتبار مي باشند که در کتب رجالي، توثيق شده اند و درباره ي آنان جرحي ديده نمي شود. شخصيت هايي که در سلسله سند اين روايت هستند، چنين مي باشند:

1. علي بن ابراهيم

علي بن ابراهيم که پدرش ابراهيم بن هاشم مي باشد، در همه ي کتب رجالي مورد تمجيد و توثيق واقع شده است و صاحب يکي از تفاسير معتبر شيعه است. نجاشي در مورد او مي گويد:
« علي بن ابراهيم در حديث مورد وثوق است و او مورد اعتماد و صاحب کتاب ( تفسير قمي ) است. » (3) آية الله خوئي هم در مورد او مي گويد: « وي ثقة و مورد اعتماد است و غالب موارد از پدرش نقل مي کند و غالباً کليني از او روايت مي نمايد. » (4)

2. ابراهيم بن هاشم

در مورد او نيز جرحي وجود ندارد و اعتبار او مسلم است. او امامي و ممدوح مي باشد. علامه ي حلّي در مورد او مي گويد:
او شاگرد يونس بن عبدالرحمان بوده است و کسي از اصحاب در مورد او، جرحي را ذکر نکرده است. روايات از او بسيار است و ارجح، قبول قول او است. (5)
مرحوم مامقاني در مورد او مي گويد:
علامه او را در کتاب خلاصه از معتمدين شمرده است و احاديث او قابل عمل است. (6)
آية الله خوئي هم در مورد او مي گويد:
بدون شک ابراهيم بن هاشم ثقه است و دلايل ذيل بر آن گواه است:
الف) سيدبن طاووس ادعاي اتفاق بر وثاقت او نموده است.
ب) او نخستين کسي بود که حديث کوفيين را در قم منتشر نمود و قميّون بر روايات او اعتماد کردند. در حالي که در بين آنها کساني بودند که در حديث بسيار سخت گير بودند.
ج) ابراهيم بن هاشم در سلسله ي کامل الزيارات است و شهادت ابن قولويه بر اين که هر کس در سلسله آن بوده مورد توثيق است، سلسله اي که به معصوم (عليهِ السلام) منتهي مي شود. (7)

3. ابن ابي عمير

محمدبن ابي عمير، يکي از شخصيت هاي برجسته در حديث و از اصحاب اجماع به شمار مي رود. نجاشي در مورد وي مي گويد: « او جليل القدر و عظيم المنزله، نزد ما و نزد مخالفين (8) است. » آية الله خوئي، او را از اصحاب اجماع دانسته مي گويد: « در سلسله ي بسياري از روايات واقع شده و کاملاً مورد اعتماد است » و به نقل از شيخ طوسي مي گويد: « او از مورد اعتمادترين مردم نزد خاصه و عامه بوده است و متعبرترين فرد از جهت عبادات و باتقواترين و عابدترين افراد بوده است. » (9)

4. عمربن اُذينه

نجاشي او را شيخ اصحابنا مي داند و در مورد وي مي گويد: « او بزرگ اصحاب ما بصريين و آبروي آنان است. » (10) آية الله خوئي هم در مورد او مي گويد: « شيخ طوسي او را هم از اصحاب امام صادق (عليهِ السلام) و هم از اصحاب امام کاظم (عليهِ السلام) دانسته است. » (11)

5. فُضيل بن يسار

آخرين راوي در حديث، فضيل بن يسار است. ايشان نيز از اصحاب اجماع شمرده شده از اصحاب امام باقر (عليهِ السلام) و امام صادق (عليهِ السلام) به حساب آمده است. (12) نجاشي، او را ثقه و مورد اعتماد مي داند. (13) آية الله خوئي در مورد او مي گويد: « او کاملاً مورد اعتماد بوده است و شيخ مفيد او را از فقها به حساب آورده است. » (14)
روايت امام صادق (عليهِ السلام) به لحاظ برخورداري از رجال کاملاً معتبر، نزد شيعه روايت صحيحه است. زيرا دو نفر از اصحاب اجماع که مورد اتفاق همه هستند، در ميان سلسله ي آن وجود دارد: ابن ابي عمير و فضيل بن يسار. از اين رو روايت امام صادق (عليهِ السلام) از جهت سندي، کاملاً مورد اعتماد است و نزد همه ي محدثان و فقها و مفسران شيعه، پذيرفته شده است؛ در فصل ششم به بيان اقوال علماي شيعه، اشاره خواهد شد. محمدبن يعقوب کليني نيز که حديث مذکور را در کتاب الکافي مي آورد، از محدثان بزرگ شيعه مي باشد.
رجال سند در روايت امام باقر (عليهِ السلام) نيز که همان محتواي روايت امام صادق (عليهِ السلام) را دارد، کاملاً مورد اعتمادند. اينک راويان اين حديث شريف را بررسي مي کنيم:
الحسين بن محمد، عن علي بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن دراج، عن محمدبن مسلم، عن زرارة، عن أبي جعفر (عليهِ السلام) قال: إنّ القرآن واحد... .

1. الحسين بن محمد اشعري قمي

ايشان از مشايخ کليني بوده است و در اسناد روايات بسياري واقع شده است. (15) نجاشي در مورد وي مي گويد: « مورد اعتماد است و براي او کتاب نوادر است. » (16) محقق اردبيلي در مورد او مي گويد: « او ثقه است و صاحب کتاب، و محمد بن يعقوب کليني از او روايت مي نموده است. » (17)

2. علي بن محمد

نجاشي او را ثقه دانسته مي گويد: « علي بن ابي القاسم عبدالله، ثقه و فاضل و فقيه است. » (18) آية الله خوئي نيز او را ثقه مي داند و مي گويد: « او از مشايخ کليني است و از وشاء هم روايت مي کند. کليني روايات زيادي را از او نقل مي کند. » (19)

3. الوشاء

نجاشي او را ثقه و جليل القدر مي داند و مي گويد: « او از اصحاب امام رضا (عليهِ السلام) و از شخصيت هاي شيعه است. » (20) آية الله خوئي نيز او را از بزرگان مي داند و مي گويد: « او همان حسن بن علي بن زياد وشاء است و بدون ترديد، شخصيتي جليل القدر و موثق است. » (21)

4. جميل بن درّاج

او از اصحاب اجماع است و شخصيتي جليل القدر مي باشد. (22) نجاشي درباره او مي گويد: « او از بزرگان و اعتبار شيعه است. » (23) محقق اردبيلي مي گويد: « علما اتفاق نموده اند بر صحت آن چه را آنان مي گويند و تصديق آنان در گفتارشان و اقرار بر فقاهت آنان. آن گروه عبارتند از: جميل بن دراج و عبدالله بن مسکان و... » (24) آية الله خوئي مي گويد: « جميل بن دراج داراي اصل ( کتاب ) است و مورد اعتماد و از رجال امام صادق (عليهِ السلام) شمرده مي شود. » (25)

5. محمدبن مسلم

او نيز از اصحاب اجماع و جليل القدر است. (26) محمدبن مسلم از نظر نجاشي، فقيهي با تقوا و از بزرگان کوفه و از موثق ترين مردم و از صحابه ي امام باقر (عليهِ السلام) و امام صادق (عليهِ السلام) بوده است. (27) محقق اردبيلي نيز مي گويد: « وي از اصحاب اجماع و از بزرگان در فقه است. » (28)

6. زرارة

او نيز از اصحاب اجماع و جليل القدر است. (29) نجاشي، زرارة بن اعين را از بزرگان صحابه ي امام صادق (عليهِ السلام) و فقيهي برجسته و قاري و متکلّمي بزرگ مي داند. (30) محقق اردبيلي نيز او را ثقه و از بزرگان فقه و شخصيتي داراي رتبه ي عالي و منزلتي والا مي داند. (31)
روايت امام باقر (عليهِ السلام) نيز همانند روايت امام صادق (عليهِ السلام) از سلسله سند والايي برخوردار است. زيرا که سه نفر از اصحاب اجماع در سلسله ي آن هستند و ديگراني که هم در سلسله ي سند قرار گرفته اند، امامي و موثق و معتبر شناخته شده اند. روايت مذکور، ضمن اين که از سلسله سند کوتاهي برخوردار است - و خود مزيتي به شمار مي رود - از راويان معتبر برخوردار و در شمار روايات عالي السند مي باشد.
بنابراين دو روايت پيش گفته، گرچه خبر واحدند، اما در حجيّت آنها ترديدي نيست. لذا علماي شيعه، براي آن دو روايت، اعتبار خاصي قائل شده و آنها را صحيحه دانسته اند. از اين جهت مناسب است از جهت دلالت نيز مورد بررسي واقع شود تا مشخص گردد که بر اساس آنها، قرآن بر حرف واحد و داراي نص واحدي است و سخن سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، سخني بيهوده و بي اساس است.

بررسي دلالت روايت امام صادق (عليهِ السلام)

فضيل بن يسار مي گويد: قلت لأبي عبدالله (عليهِ السلام): إنّ النّاس يقولوُون: إنّ القرآنَ نَزَلَ علي سبعةِ أحرفٍ فقالَ: کَذِبُوا أعداءُ اللهِ ولکنَّه نَزَلَ علي حرفٍ واحدٍ مِن عندِالواحِد. (32) فضيل بن يسار از يک واقعيت خارجي براي امام سخن مي گويد و آن اين که، مردم مي گويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و امام صادق (عليهِ السلام) ضمن تکذيب آنان، مي فرمايد: « قرآن بر يک حرف واحد است. »
مضمون روايت صريح و روشن است و نزول قرآن را بر هفت حرف نفي مي کند. با اين وجود مناسب است واژه هاي: « إن الناس يقولون » و « أحرف »، در روايت مذکور مورد بررسي قرار گيرد.

مقصود از « إنّ الناس » در روايات شيعه

با مراجعه به کتب اربعه شيعه و بحارالانوار، مشاهده مي شود که تعبير: « إنّ الناس يقولون » با حذف مکررات، حدود بيست مرتبه در روايات به کار رفته است. در همه ي اين موارد، يا غالب آنها، مقصود از آن، مخالفان اعتقادي شيعه است که در اکثر موارد، منطبق بر اهل سنت و اختلافات فقهي و اعتقادي بين شيعه و اهل سنت است که نزد امام معصوم (عليهِ السلام) مواردي از اختلاف را با عنوان « إنّ الناس يقولون » بيان فرموده اند و امام (عليهِ السلام) به تصحيح آن اعتقاد و يا تکذيب آنها پرداخته است؛ از جمله ي آنها اختلاف در مسأله ي سبعة احرف بين شيعه و اهل سنت است. زيرا غالب اهل سنت به استناد روايت عمر، معتقدند که قرآن از جهت الفاظ بر هفت حرف مي باشد و امام (عليهِ السلام) چنين عقيده اي را بي اساس مي خواند. بنابراين مقصود از « إنّ الناس يقولون » در روايت امام صادق (عليهِ السلام) « اهل سنت » مي باشند. براي روشن شدن تطبيق واژه ي « إن الناس يقولون » بر اهل سنت در روايات، به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. عن أبي بصير قال: سألتُ أبا عبدالله (عليهِ السلام) عن قول الله عزّوجلّ: « أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ. » فَقَال: نُزِلَت في علي بنِ أبي طالبٍ و الحسنِ و الحسينِ (عليهِ السلام) فقلتُ: إن الناسَ يقولون: فَما لَهُ لَم يسمَّ عليّاً و أهلَ بيتِهِ (عليهِ السلام) في کتاب الله عزَّ و جلَّ، قال: فقالَ قُولُوا لَهُم: إنَّ رسولَ الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نُزِلَت عليهِ الصلاةُ و لَم يسمَّ اللهُ لَهُم ثلاثاً و لا أربَعاً حَتّي کانَ رسولُ اللهِ هُوَ الذي فَسَّرَ ذلک لَهُم... و نُزِلَت « أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ... » فقالَ رسولُ الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)في علي (عليهِ السلام): مَن کنتُ مَولاه فعليٌّ مَولاهُ؛ (33)
ابي بصير مي گويد: از امام صادق (عليهِ السلام)، در مورد آيه ي « أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ » سؤال نمودم، حضرت فرمود: « در مورد علي بن ابي طالب (عليهِ السلام) و امام حسن (عليهِ السلام) و امام حسين (عليهِ السلام) نازل شده است. » عرض کردم: مردم مي گويند: چرا نام علي (عليهِ السلام) و اهل بيت آنان در کتاب خدا نيست؟ حضرت فرمود: در پاسخ آنها بگو: « بر پيامبر آيه ي نماز نازل شد، ليکن در آن تعداد رکعات به سه و چهار بيان نشده بود و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)آن را تفسير ( به سه و يا چهار رکعت ) نمود... و آيه ي « أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ... » نازل شد و پيامبر ( صَلَّي الله عليهِ و آله ) در مورد حضرت علي (عليهِ السلام) فرمود: هر کس من مولاي او هستم، از اين پس علي مولاي اوست. »
اين روايت مربوط به اختلاف اعتقادي بين شيعه و اهل سنت در مورد ولايت حضرت علي (عليهِ السلام) پس از رسول الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)مي باشد. زيرا ابي بصير، که خود از شيعيان است، از تفسير آيه « أَطِيعُواْ اللّهَ... » سؤال مي نمايد و سپس کلام مخالفان ( اهل سنت ) را با تعبير « إنّ الناس يقولون » مي آورد که آنان مي گويند - اگر علي، خليفه ي پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)است - چرا نام او در قرآن نيست؟ سپس امام صادق (عليهِ السلام) پاسخ آنها را مي دهد.
2. عن الحسين بن خالد قال: قلت لأبي الحسن الرضا (عليهِ السلام): إنّ النّاس يقولون: إنّ مَن لم يَأکُل اللحمَ ثلاثةَ أيامٍ ساءَ خُلقُه. فقال: کذبُوا و لکن من لَم يَأکُلِ اللحمُ أربعينَ يوماً تغيّر خُلقُه؛
حسين بن خالد مي گويد: براي امام رضا (عليهِ السلام) عرض کردم: مردم مي گويند: هرکس سه روز گوشت نخورد، بداخلاق مي شود. امام فرمود: « دروغ مي گويند هر کس چهل روز گوشت نخورد، اخلاق او تغيير مي کند. » (34)
3. عن عبيدة بن بشر الخشعمي قال: سألت أبا عبدالله (عليهِ السلام) عن قاطع الطريق و قلت: إنّ الناس يقولون: إنّ الامامَ فيه مخيّرٌ اُيّ شيءٍ صنع؟ قال: ليس أيّ شيءٍ شاء صنع و لکنّه يَصنَعُ بِهِم عَلي قدرِ جناياتهم؛
عبيده مي گويد: براي امام صادق (عليهِ السلام) عرض کردم: در مورد قاطع الطريق، مردم مي گويند، امام در مورد او مخيّر است که هرچه صلاح بداند، انجام بدهد. امام فرمود: « اين چنين نيست که هرکاري بخواهد انجام دهد، بلکه مي بايد در حدّ جناياتش، او را مجازات نمايد. » (35)
4. عن حماد بن عثمان، عن حکم بن حکيم: قال: سألتُ أبا عبدالله (عليهِ السلام) عن غسل الجنابة فقال: افض علي کفّک اليُمني مِنَ الماءِ فاغسلها... قلت: إن الناسَ يَقُولُون: يتوضَّأُ وضوءَ الصلاةِ قبلَ الغسلِ فَضَحَکَ و قال: أيّ وضوءٍ أنقي مِنَ الغُسلِ و أبلغ؛
حکم بن حکيم مي گويد: از امام صادق (عليهِ السلام) در مورد غسل جنابت پرسيدم. حضرت فرمود: « دست راستت را پر از آب مي کني و شروع به شستن مي نمايي... » او مي گويد: به امام عرض کردم: مردم مي گويند: نخست مي بايد قبل از غسل، براي نماز وضو بگيري. امام تبسمي نمود و فرمود: « کدام وضويي کامل تر و بهتر از غسل است! » (36)
5. و صلّي أبُوجعفر (عليهِ السلام) علي ابنٍ لَهُ صبي صغير له ثلاثَ سنينَ، ثُمَّ قال: لولا إنّ النّاسَ يَقُولُونَ: إنَّ بني هاشِم لا يُصَلُّونَ عَلَي الصّغارِ مِن أولادِهِم، ما صلَّيتُ عليه؛
امام باقر (عليهِ السلام) بر فرزند خردسال خود که سه سال داشت، نمازگزارد و فرمود: « اگر مردم نمي گفتند، که بني هاشم بر خردسالان ( مرده ) نماز نمي گذارند، بر او نماز نمي خواندم. » (37)
6. عن أبي بصير قال: قلت لأبي عبدالله (عليهِ السلام): إنَّ الناسَ يَقُولُونَ: إنّ العرشَ اهتزّ لِمُوتِ سعدِبنِ مَعاذِ. فقال (عليهِ السلام): إنّما هو السُّريرُ الذي کانَ عليه؛
ابابصير مي گويد: براي امام صادق (عليهِ السلام) عرض کردم: مردم مي گويند: عرش در مرگ سعد بن معاذ لرزيد. امام (عليهِ السلام) فرمودند: « آن همان تختي بود که او بر بستر آن آرميده بود. » (38)
7. عن ليث المرادي قال: قلتُ لأبي عبدالله (عليهِ السلام): سيّدي إنّ الناسَ يقولُونَ إنّ أباطالب في ضحضاحٍ مِن نارٍ يغلي منه دماغُه. قال: کذبُوا واللهِ! إن ايمان ابي طالب لو وُضعَ في کفِة ميزانٍ و إيمان هذالخلق في کفة ميزان، لرجح إيمان ابي طالبٍ علي إيمانهم... ثم قال: فهذِهِ الأخبارُ... مِن رواياتِ أهلِ الضُّلالِ و موضُوعات بني أُمية و أشياعِهِم...؛
ليث مرادي مي گويد: خدمت امام صادق (عليهِ السلام) عرض کردم: مولاي من! مردم مي گويند: ابوطالب در ژرفاي آتش ( جهنم ) است و بدن او مي سوزد. حضرت فرمود: « دروغ مي گويند. قسم به خدا! ايمان ابوطالب اگر در کفه ي ترازوي قرار داده شود و ايمان مردم در کفه ي ديگر ترازو، ايمان ابوطالب بر ايمان آنان برتري دارد... » سپس فرمود: « اين اخبار... از روايات گمراهان و از مجعولات بني اميه و پيروان آنان است. » (39)
8. عن أبي خالد الکابلي، قال: قلتُ لسيدالعابدين، علي بن الحسين (عليهِ السلام): إنّ النّاسَ يَقُولون: إنّ خيرَ الناسِ بعدَ رسولِ الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)ابُوبکر، ثم عُمَرُ، ثم عثمانُ، ثم عليٌ (عليهِ السلام) قالَ: فما يَصنَعُونَ بخبرٍ رواهُ سعيدُ بنُ مسيب، عن سعدِ بنِ أبي وَقّاص، عَن النّبي ( صلَّي الله عليهِ و آله ): انّه قالَ لعلي (عليهِ السلام): أنت مِنّي بمنزلةِ هارونَ مِن موسي إلّا أنّه لانبيَّ بعدي؛
خالد کابلي مي گويد: براي امام زين العابدين (عليهِ السلام) عرض کردم: مردم مي گويند: بهترين فرد پس از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)ابوبکر و سپس عمر و بعد از او عثمان و سپس علي است. حضرت فرمود: اگر چنين است، پس چه پاسخي دارند در برابر روايتي که سعيد بن مسيب از سعد بن ابي وقاص نقل مي کند که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)به علي (عليهِ السلام) فرمود: « تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اين که پس از من پيامبري نيست. » (40)
9. عن الرّيان: قال دخلتُ علي عليِ بنِ موسَي الرضا (عليهِ السلام): فقلتُ لَهُ: يابنَ رَسولِ الله ( صلَّي الله عليهِ و آله ): إنّ النّاسَ يَقُولونَ: إنَّک، قبلتَ ولايةَ العهدِ مَعَ إظهارِک الزُّهدَ فِي الدنيا؟ فقال (عليهِ السلام): قد عَلِمَ اللهُ کِراهتي لِذلک؛
ريّان مي گويد: بر امام رضا (عليهِ السلام) داخل شده عرض کردم: مردم مي گويند: چگونه شما ولايت عهدي را پذيرفتيد در حالي که نسبت به دنيا، اظهار زهد مي نماييد؟ امام (عليهِ السلام) فرمود: « خدا مي داند من بر آن مايل نبودم. » (41)
10. عن الکسائي قال: قَعَدَ مُحمدُ بنُ عليِ بنِ الحسين (عليهِ السلام) في مجلسٍ کبير فقال لَهُم: مَا الکعبانُ؟ قال: فقالُوا: هکذا. فقال (عليهِ السلام): ليسَ هو هکذا و لکنَّه هکذا و أشارَ إلي مشطِ رِجلِه. فقالوا له: إنّ النّاسَ يَقُولُون هکذا، فقال (عليهِ السلام): لا. هذا قول الخاصةِ و ذاک قول العامة؛
کسائي مي گويد: امام باقر (عليهِ السلام) در مجلس بزرگي حضور يافتند و براي آن جمع گفتند: کعبان ( اشاره به آيه ي شريفه ي وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ (42) ) کدام است؟ راوي مي گويد: گفتند: کعبان اين چنين است: حضرت فرمود: اين چنين نيست. بلکه کعبان اين چنين است و به روي پا اشاره نمودند. به حضرت گفته شد: مردم مي گويند: اين چنين است. حضرت فرمود: « نه اين ( يعني کلام خود حضرت ) سخن خاصه است و آن از عامه. » (43)
با مطالعه و بررسي در تعابير إن الناس يقولون در ده روايت يادشده به ويژه در مورد دهم ( هذا قول الخاصة و ذاک قول العامة )، مشخص مي شود که مقصود از إنّ النّاس يقولون، « عامّه » هستند و از آنها تعبير به « الناس » شده است. موارد مذکور اشاره به اختلافات فقهي و اعتقادي ميان اهل سنت و شيعه دارد که شرح و بسط آن مجال ديگري را مي خواهد و همه مؤيد اين است که مقصود از « إنّ النّاس يقولون » که فضيل بن يسار، در روايت امام صادق (عليهِ السلام) به آن اشاره مي کند، اهل سنت هستند که معتقدند بر اساس روايت عمر، قرآن بر احرف سبعة نازل شده و الفاظ قرآن داراي نزول هاي هفت گانه است، و امام (عليهِ السلام) آنان را تکذيب کرده، معتقدان آن را اعداء الله مي داند. زيرا نسبت نزول سبعة احرف در الفاظ قرآن بر خدا و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)دروغي است که قائلان به آن، دشمنان خدا تلقي مي شوند.

پي‌نوشت‌ها:

1. الکافي في الاصول، ج2، ص 630، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، روايت 13.
2. همان، روايت 12.
3. رجال النجاشي، ص 260، شماره 680، علي بن ابراهيم.
4. معجم رجال الحديث، ج11، ص 193، و مامقاني، تنقيح المقال في علم الرجال، ج2، ص 260.
5. أبوعلي حائري، منتهي المقال في احوال الرجال، به نقل از خلاصه ي علامه، ج1، ص 213.
6. تنقيح المقال في علم الرجال، ج1، ص 40.
7. آية الله خوئي، معجم رجال الحديث، ج1، ص 317.
8. رجال النجاشي، ص 326، ابن ابي عمير.
9. معجم رجال الحديث، ج1، ص 60 و ج 14، ص 281.
10. رجال النجاشي، ص 283، شماره 752، عمربن اذينه.
11. معجم رجال الحديث، ج13، ص 18.
12. معجم رجال الحديث، ج1، ص 60.
13. رجال النجاشي، ص 309، شماره 846، فضيل بن يسار.
14. معجم رجال الحديث، ج13، ص 336، شماره 9436.
15. معجم رجال الحديث، ج6، ص 72، شماره 3601.
16. رجال النجاشي، ص 66، شماره 156.
17. محمدبن علي اردبيلي، جامع الرواة، ج1، ص 252.
18. رجال النجاشي، ص 261، شماره 683.
19. معجم رجال الحديث، ج12، ص 118، شماره 8383.
20. رجال النجاشي، ص 39، شماره 80 و جامع الرواة، ج1، ص 210.
21. معجم رجال الحديث، ج23، ص 165، شماره 15536 و ج5، ص 36.
22. همان، ج1، ص 60.
23. رجال النجاشي، ص 126، شماره 328.
24. جامع الرواة، ج1، ص 165.
25. معجم رجال الحديث، ج4، ص 150، شماره 2361.
26. همان، ج1، ص 60.
27. رجال النجاشي، ص 323، شماره 882.
28. جامع الرواة، ج2، ص 193.
29. معجم رجال الحديث، ج1، ص 60.
30. رجال انجاشي، ص 175، شماره 463.
31. جامع الرواة، ج1، ص 324.
32. الکافي في الاصول، ج2، ص 630، باب النوادر.
33. الکافي في الاصول، ج1، ص 286، کتاب الحجة، باب ما نص الله و رسوله علي الائمة ( عليهِم السَّلام ).
34. الکافي في الفروع، ج6، ص 309، ح2، باب من لم يأکل اللحم.
35. همان، ج7، ص 247، ح 11، کتاب الحدود باب حد المحارب.
36. شيخ طوسي، تهذيب الاحکام، ج1، ص 139، ح 392، باب في حکم الجنابة.
37. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 167، ح 487.
38. بحارالانوار، ج22، ص 108، ح 71.
39. همان، ج35، ص 112، ح 14.
40. همان، ج37، ص 273، ح 43.
41. همان، ج49، ص 130، ح 4.
42. مائده (5) آيه ي 6.
43. بحارالانوار، ج77، ص 299، ح 57.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.