نويسنده: دکتر سيدرضا مؤدب





 

بررسي واژه « حرف »

مقصود از حرف در روايت فضيل بن يسار، لغت و الفاظ قرآن است. زيرا سؤال از نزول هاي هفت گانه در مورد الفاظ قرآن است؛ آن چنان که اعتقاد اهل سنت بر مبناي روايت عمر، در اختلاف او با هشام بن حکيم، مي باشد. واژه ي حرف در ديگر روايات نيز، در معناي « لفظ » به کار رفته است؛ مانند:
1. عن بشربن غالب اسدي، عن الحسين بن علي (عليهِ السلام) قال: مَن قَرَأَ آيةٌ مِن کتابِ اللهِ عَزَّ وجلَّ في صَلاتِهِ قائِماً يکتُبُ لَهُ بِکُلِّ حرفٍ مَائةَ حسنةٍ فإذا قَرَأَها في غيرِ صلاةٍ کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ حرفٍ عشرَ حسابٍ و إن استمع القرآنَ کَتَبَ اللهُ له بکلِ حرفِ حسنةً؛
امام حسين (عليهِ السلام) فرمود: هر کس آيه اي از قرآن را در نماز در حالت ايستاده بخواند، براي هر حرفي که مي خواند، صد حسنه براي او نوشته مي شود و اگر در غير نماز بخواند، براي هر حرفي، ده حسنه ثبت مي شود و اگر قرآن را گوش بدهد، يک حسنه از براي هر حرفي، براي او نوشته مي شود. (1)
2. عن أبي عبدالله (عليهِ السلام): مَنِ استَمعَ حرفاً مِن کتابِ اللهِ عَزَّ وجلَّ في غيرِ قرائةٍ کَتَبَ اللهُ لهُ حسنةً و مَحا عَنهُ سيئةً... و مَن قَرَأَ حرفاً و هو جالسٌ في صلاتِهِ کَتَبَ اللهُ له خمسين حسنة...؛
امام صادق (عليهِ السلام) مي فرمايد: هر کسي حرفي از کتاب خدا را بشنود، بدون آن که قرائت نمايد، خدا براي او حسنه مي نويسد و گناهي را از او محو مي نمايد... و هر کسي حرفي را قرائت نمايد، در حالي که در نماز نشسته باشد، براي او پنجاه حسنه ثبت مي شود. (2)
3. عن سالم بن سلمة قال: قَرَأَ رجلٌ علي أبي عبدِالله (عليهِ السلام): و أنا أستمعُ حروفاً مِنَ القرآن ليس علي ما يقرؤها الناسُ فقال ابُوعبدِالله (عليهِ السلام): کفّ عن هذِهِ القراءةِ...؛
سالم بن سلمه مي گويد: شخصي براي امام صادق (عليهِ السلام) قرائتي را خواند و من شنيدم که او حرفي از قرآن را براي خلافت قرائت ناس مي خواند. امام (عليهِ السلام) فرمود: از خواندن چنين قرائتي خودداري کن... . (3)
با توجّه به روشن شدن اصطلاح، « إن الناس يقولون » که مقصود « اهل سنت » ( عامه ) است و واژه ي حرف، که همان لفظ ( لغت ) مي باشد و با توجه و ظهور و وضوح آن، روشن مي گردد که دلالت روايت امام صادق (عليهِ السلام)، در مورد الفاظ قرآن است که به تکذيب سبعة احرف پرداخته، بيان مي کند که قرآن بر حرف واحد است؛ يعني لغت و لفظ قرآن يکي و واحد است.
مضمون روايت امام صادق (عليهِ السلام) مبني بر نزول الفاظ قرآن بر حرف واحد، در روايت امام باقر (عليهِ السلام) نيز به روشني آمده است.
آن چه مسلم است، آن است که قرآن، از جهت معنا و محتوا، بطون فراوان دارد و در روايات شيعه هم از ائمه نقل شده است که قرآن داراي بطن است. به اين مورد در فصل ششم پرداخته خواهد شد. در روايات اهل سنت نيز چنين رواياتي، مبني بر اشتمال قرآن بر بطون متعدد، وجود دارد که در روايات احرف سبعه در فصل دوم گذشت.
بطون متعدد در مورد قرآن، مورد انکار علماي شيعه نيست و امري معقول و منطقي است. اما اين که الفاظ قرآن متعدد و گوناگون باشد، مورد انکار امام صادق (عليهِ السلام) و امام باقر (عليهِ السلام) است. بر همين اساس علماي بزرگ شيعه، اعتقاد بر ساختگي بودن حديث سبعة احرف دارند و معتقدند که قرآن بر حرف واحد است. در فصل بعد، ديدگاه هاي علماي شيعه بيان خواهد شد.
آن چه اينک يادآوري آن لازم است، اين است که روايت امام صادق (عليهِ السلام) مبني بر نزول قرآن بر حرف واحد و تکذيب ادعاي سبعة احرف، مورد توجه محدثان بزرگوار به ويژه صاحبان کتب اربعه، محمدون ثلاث بوده است و متذکر آن شده و بر آن معتقد بوده اند. زيرا کليني در فضل القرآن، به نقل روايت امام صادق (عليهِ السلام) و امام باقر (عليهِ السلام) پرداخته است و مرحوم شيخ طوسي در مقدمه ي تفسير تبيان و مرحوم صدوق نيز در کتاب الاعتقادات بر آن تأکيد دارند. ديگر محدثان و علماي بزرگوار شيعه نيز آن را ذکر کرده و بدان اعتقاد داشته اند.
از آن چه گذشت، روشن شد که روايت نوراني امام صادق (عليهِ السلام) و امام باقر (عليهِ السلام)، با توجه به صحت سندي آنها و دلالت روشن آنها در تکذيب سبعة احرف و اين که قرآن بر حرف واحد است، نزد شيعه فصل الخطاب بحث سبعة احرف مي باشد؛ يعني بدون هيچ گونه ترديدي، بايد معتقد شد که الفاظ قرآن واحد و داراي نص واحد است و قرآن بر حرف واحد مي باشد، و اگر اختلافي در قراآت، مشاهده مي شود، ربطي به نزول قرآن و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نداشته به راويان و قاريان آن بازمي گردد.

سهم روايت در اختلاف قراآت

گذشت که به فرموده ي امام باقر (عليهِ السلام)، اختلاف قراآت از جانب روات بوده است؛ لكنَّ الاختلافَ يَجِيء مِن قِبَلِ الرُواةِ. (4) بر اين اساس، هنگام نزول در قراآت قرآن اختلاف نبوده و قرآن بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بر نزول واحد و قرائت واحد ارائه گرديده است. اما با گذشت زمان، قاريان و قرّاي قرآن، برخي از کلمات قرآن را، گرچه بسيار اندک، بر قرائتي غير از آن چه نازل شده بود، خوانده اند. چنين اختلافي خود علل و عواملي دارد که به عللي، قرائت هاي متفاوت ( سبعه يا بيشتر ) در مورد قرآن رواج يافت. امام باقر (عليهِ السلام) به نقل از زراره که از تابعين است و در زمان او، اختلاف قراآت رايج شده بود، مي فرمايد: لکنِ الاختلافَ يجيءُ مِن قِبَلِ الرُّواة؛ يعني اختلاف قراآت از ناحيه روات حاصل شده است. بر اين اساس اختلاف قراآت مستند به پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و نزول آسماني نيست. بلکه مربوط به قاريان و راويان قرآن است که بر اساس لهجه ها، نبودن اِعراب، نقطه گذاري و... قرائت هايي در مورد برخي از الفاظ قرآن، آشکار شد.
در تأييد روايت امام باقر (عليهِ السلام) مي توان به روايتي از امام صادق (عليهِ السلام) اشاره کرد که به نقل از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بيان مي دارند: « اگر قرآن، همان طور که نازل شده بود، قرائت مي شد، دو نفر با هم اختلاف پيدا نمي کردند. »
عن أبي بکر الحضرمي، عن أبي عبدالله (عليهِ السلام) قال: إنّ رسولَ الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قال لعلي (عليهِ السلام): يا علي! القرآنُ خلف فراشي في المُصحف والحرير و القَراطيس فَخُذوهُ و اجمعُوا و لا تضيّعوا کما ضيّعتِ اليهودُ التوراةَ، فانطلقَ عليٌّ فَجَمَعَهُ في ثوبٍ أصفر ثم خَتَمَ عليه في بيتِهِ و قال: لا أرتدي حتي أجمعه و إن کان الرجل ليأتيه فيخرُج اليه بغير رداءٍ حتي جَمَعَهُ قالَ: و قال رسولُ الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) لَو أَنَّ الناسَ قَرؤا القرآن کَما أُنزِلَ مَااختَلَفَ اِثنانُ؛
ابي بکر حضرمي از امام صادق (عليهِ السلام) نقل مي نمايد که حضرت فرمود: پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) به علي (عليهِ السلام) فرمود: « يا علي! قرآن در مصحفي در حرير و کاغذ در کنار من است. آن را بگيريد و جمع نماييد و آن چنان که يهود، تورات را ضايع نمود، قرآن را ضايع ننماييد. » حضرت علي (عليهِ السلام) مشغول به کار شد و آنها را در پارچه ي زردي قرار داد و به منزل برد و فرمود: « ردا برنمي گيريم تا آن که آن را جمع نمايم. » و اگر کسي بر او وارد مي شد حضرت بدون ردا با او گفت و گو مي نمود ( يعني از منزل خارج نمي شد ) تا آن که آن را جمع نمود... امام صادق (عليهِ السلام) مي فرمايد: پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) ( در پايان ) فرمود: « اگر مردم، قرآن را آن چنان که نازل شد، قرائت مي نمودند، دو نفر هم با يکديگر، اختلاف پيدا نمي نمودند. » (5)
سند اين روايت رجال موثقي هستند. از همين رو مرحوم علي بن ابراهيم قمي، صاحب تفسير قمي که از تفاسير معتبر و ارزشمند شيعه است، آن را روايت نموده است. از بررسي متن و محتواي روايت نيز روشن مي شود که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) آن را در پايان حيات ارزشمند خود فرموده اند. زيرا تمامي آيات قرآن نازل شده بود و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) حضرت علي (عليهِ السلام) را متصدي جمع آوري آن در يک مصحف نموده اند و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) در يک تأکيد جدّي فرمودند که اگر قرآن را هم چنان که نازل شده است، قرائت نماييد، حتي دو نفر هم با هم اختلاف پيدا نمي کنند.
هم چنين از روايت يادشده برمي آيد که در زمان پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قرآن بر حرف واحد بوده و حضرت پيش بيني کرده اند که در مورد قرائت الفاظ قرآن، برخي از اختلاف ها، پيش آيد و لذا تأکيد مي نموده اند که مي بايد، قرآن هم چنان که نازل شده است، قرائت شود، تا اختلافي در قرائت آن پيش نيايد. لذا از نظر شيعه، اختلاف قراآت به زمان پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و نزول آن برنمي گردد، بلکه مربوط به راويان و قرّاي معروف در زمان صحابه و تابعين مي شود؛ گرچه همه ي آنها کوشيدند تا به قرائت و نص اصلي که نص واحدي بود، برسند، اما موجب پيدايش قراآت شدند.

نقش پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) در تصحيح قراآت و بيان قرائت واقعي

نزول قرآن بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) واحد و داراي نص واحد بوده است و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، آيات وحي شده را بر مسلمانان مي خواندند تا آنها قرائت آيات را فراگيرند، و اين کار را تکرار مي نمودند تا مبادا قرائت واقعي و نص آن، متفاوت گردد. در واقع يکي از رسالت هاي پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، رساندن کتاب آسماني به دست مردم به شکل صحيح آن بود. از اين رو خود حضرت « معصوم » بود و در فراگرفتن وحي و خواندن آن، هيچ گاه دچار اشتباه نمي شد و از پيش خود سخني را به عنوان قرآن به خدا نسبت نمي داد و براي اين که قرائت قرآن، در نزد مردم دچار برخي از اختلاف ها نشود، به تصحيح قرائت ديگران مي پرداخت و هر کس در مورد قرائت قرآن به آن حضرت مراجعه مي نمود، قرائت صحيح را براي او بيان مي داشت.
نمونه اي جديد از اهتمام پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) به تصحيح قراآت بدين قرار است:
1. عبدالله بن مسعود مي گويد: نزد حضرت رسول (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) رفتيم، در حالي که علي (عليهِ السلام) نزد ايشان بود و با حضرت گفت و گو مي کرد. خدمت حضرت عرض کرديم در قرائت با يکديگر اختلاف داريم. حضرت سخت ناراحت شد و فرمود: ( ملّتِ ) قبل از شما به خاطر اختلاف، هلاک شدند. سپس به علي (عليهِ السلام) مطلبي را فرمودند و علي (عليهِ السلام) براي ما گفت: پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) شما را امر مي کند بر اين که همان طور که به شما تعليم داده شد، قرائت نماييد. (6)
از روايت مذکور برمي آيد که وقتي صحابه در مورد قرائت آيه اي با يکديگر اختلاف مي نمودند، پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بسيار ناراحت مي شد و دستور مي دادند که قرائتي که به شما تعليم داده شده ( يعني قرائت صحيح ) را بخوانيد، نه غير از آن را.
2. زيد بن ارقم: مردي نزد رسول الله (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) آمد و گفت: عبدالله بن مسعود سوره اي را بر من قرائت نمود و زيد و اُبيّ هم بر من آن سوره را قرائت نمودند و لکن قراآت آنها با يکديگر متفاوت است. از قرائت کدام يک از آنها پيروي نمايم؟ زيد مي گويد: در حالي که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، ساکت بود و علي در کنار ايشان، علي گفت: هر کسي مي بايد، آن چنان قرائت نمايد که فراگرفته است. (7)
3. ابي بصير از امام صادق (عليهِ السلام) نقل مي نمايد که حضرت فرمود: عبدالله بن سعد بن ابي سرح، برادر رضاعي عثمان، اسلام آورد و وارد مدينه شد و چون داراي خط خوشي بود، به هنگام نزول وحي، پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) او را فرامي خواند و بر او وحي ر امي خواند و او، آن چه را پيامبر بر او املا مي کرد، مي نوشت. در يک مرحله، هنگامي که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بر او املا مي کرد: سميع بصير، او مي نوشت: سميع عليم. هنگامي که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) مي گفت: والله بما تعملون خبير، او مي نوشت: و الله بما تعملون بصير... و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) مي فرمود آيا آنها يکي است؟! او ( به خاطر مخالفت پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) با او ) مرتد شد و به مکّه بازگشت. (8)
در تفسير مجمع البيان هم آمده است که آيه ي شريفه ي: سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ (9) در مورد عبدالله بن سعد است که کاتب وحي بود و هنگامي که پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) مي فرمود: بنويس: « عليماً حکيماً »، او مي نوشت: « غفوراً رحيماً » و هنگامي که حضرت مي فرمود: بنويس: « غفوراً رحيماً » او مي نوشت: « عليماً حکيماً ». او مرتد شد و به مکه بازگشت. (10)
4. ابي بکر بن ابي عياش، در روايتي طولاني نقل مي کند که: دو نفر سي آيه از سوره ي احقاف را قرائت کردند و در قرائت آيات اختلاف نمودند. ابن مسعود گفت: اين ( قرائت ) صحيح نيست، و نخوانيد آن را. و آن دو را نزد پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) برد. حضرت از ( اختلاف قرائت آنها ) خشمگين شد در حالي که حضرت علي (عليهِ السلام) نزد او بود. حضرت علي (عليهِ السلام) فرمود: پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) شما را امر مي کند تا آن چنان که به شما ياد داده شده، قرائت نماييد. (11)
يکي از اقدام هاي نظارتي پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بر تصحيح قراآت، توجّه به کتابت صحيح کلمات بود. همين دقت و توجه به کيفيت و صحت کلمات بود که به عزل عبدالله بن سعد انجاميد. از رسالت هاي مهم پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بيان قرائت قرآن به شکل صحيح و تصحيح آن در موارد اختلاف بود. حتي اختلاف عمر با هشام بن حکيم در قرائت سوره ي فرقان نيز که نزد پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) رفتند، به تصحيح قرائت غيرواقعي منجر شده است و پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قرائت واقعي و صحيح را که يک قرائت بيش نبوده است، بيان فرموده اند. لذا روايت اختلاف عمر و هشام بن حکيم، مبتني بر تجويز هر دو قرائت از سوي پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) صحيح به نظر نمي رسد. زيرا در روايت امام باقر (عليهِ السلام)، و امام صادق (عليهِ السلام) آمده بود که قرآن واحد و اختلاف قراآت، ناشي از روات است.

نقش ائمه ي معصومين ( عليهِم السَّلام ) در تصحيح و تجويز قراآت

ائمه ي معصومين ( عليهِم السَّلام ) پس از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نيز، همان رسالت هدايتگري و پيشوايي را برعهده داشتند؛ با اين تفاوت که بر آنها وحي نازل نمي شد. هرکدام از آن بزرگواران، در زمان حيات خويش، رسالت و وظيفه ي پيشوايي خود را انجام داده است. از جمله اقدامات ايشان، همانند پيامبر گرامي اسلام (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، صيانت از نص و قرائت قرآن بود. آنان تأکيد داشتند که نزول قرآن واحد و داراي نص واحد است و اختلاف در قراآت، اگر حاصل شود، از ناحيه ي روات است؛ آن چنان که در روايت امام باقر (عليهِ السلام) و امام صادق (عليهِ السلام) بر آن تصريح شده است.
امّا آن چه در زندگي ائمه ي معصومين، مي بايد مورد توجه واقع شود، آن است که پس از ارتحال پيامبر اسلام (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، اختلاف در قراآت به تدريج آغاز شد و هرچند حضرت علي (عليهِ السلام)، قرائت واقعي را بيان مي داشت و قرآني که به دستور پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) و بر قرائت واحد جمع آوري نمود، بر مردم عرضه کرد و آنها نپذيرفتند، ولي حضرت علي (عليهِ السلام) در تصحيح قراآت از پاي ننشست.
از طرفي در زمان خليفه ي اول و دوم، قرآن واحدي با قرائت واحدي از طرف حکومت، نشر نيافت. در زمان عثمان، به علت گسترش اختلاف قراآت، قرآن در مصحف واحدي با قرائت واحدي، با نظارت و تأييد حضرت علي (عليهِ السلام) نشر يافت و در زمان حکومت و خلافت حضرت و در زمان امامت امامان ديگر، مورد تأييد آنان بوده است و تاکنون ميان همه ي مسلمانان رواج دارد.
اگر قرآني نيز که خود حضرت علي (عليهِ السلام) پس از ارتحال پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) جمع آوري نمود، با مصحف و قرآن عثمان در قرائت برخي از واژه ها اختلاف داشته باشد، مسلماً موارد اختلاف از نظر حضرت علي (عليهِ السلام) در مصحف عثماني، مورد تأييد بوده است و موافقت آن حضرت با قرآن عثماني و استمرار موافقت ديگر ائمه ي معصومين (عليهِ السلام) بيانگر آن است که قرآن موجود ( مابين الدفتين ) و قرائت آن را نمي بايد با قرائت واقعي متفاوت دانست و الّا ائمه ي معصومين در صورت وجود تفاوت قرائت و تفاوت کلمات بين آنها به شکلي که بر اساس قرآن لطمه وارد مي آورد، نه بر قرآن و مصحف عثماني صحه نمي گذاشتند، بلکه با آن مخالفت مي نمودند.
آري، قرآني که حضرت علي (عليهِ السلام) جمع آوري نموده بود و اينک نزد امام زمان ( عج ) مي باشد، اضافاتي در تفسير دارد که همان شرح آيات و شأن نزول آنها بوده و حضرت علي (عليهِ السلام) که پس از پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) آگاه ترين فرد به تفسير قرآن بود، آنها را جمع آوري نمود و نزد ائمه ( عليهِم السَّلام ) به امانت گذارد.
به مواردي از تأييد ائمه (عليهِ السلام) اشاره مي شود:
1. عن سالم بن سلمة قال: قرأ رجلٌ علي أبي عبدالله ( عَليهِ السَّلام ) و أنا أستمع حروفاً من القرآن، ليس علي ما يقرأها الناسُ فقالَ أبُوعبدالله (عليهِ السلام): کفّ عن هذه القراءة. اقرأ کما يقرأ الناس؛ (12)
سالم بن سلمه مي گويد: فردي نزد حضرت صادق ( عَليهِ السَّلام ) قرائت ( قرآن ) مي نمود و من شنيدم که او برخلاف قرائت « ناس » ( مردم ) مي خواند. حضرت بدو گفت: از چنين قرائتي خودداري کن؛ آن چنان بخوان که مردم مي خوانند.
روايت مذکور که از جهت سند نيز معتبر است، دلالت دارد بر اين که امام صادق (عليهِ السلام) به تصحيح قراآت مي پرداخته و آنها را بر قرائت مشهور که همان قرائت « ناس » است ارجاع مي داده است.
2. عن عبدالعزيز قال سألتُ الرضا (عليهِ السلام) عنِ التوحيد فقال: کُلُّ مَن قَرَأَ: قل هوالله احدٌ، و آمنَ بها فقد عرف التوحيدَ. قلتُ: کيف نقرأها؟ قال: کما يقرأالناسُ؛ (13)
عبدالعزيز گويد: از امام رضا (عليهِ السلام) درباره ي توحيد سؤال نمودم. حضرت فرمود: هرکس سوره ي قل هوالله احد را بخواند و بر آن ايمان بياورد، توحيد را شناخته است. عرض کردم. چگونه سوره ي توحيد را قرائت کنيم؟ حضرت فرمود: همان طوري که مردم مي خوانند.
3. عن سفيان بن السمط قال سألتُ أبا عبدالله (عليهِ السلام) عن تنزيل القرآنِ قال: أقرأوا کما عُلِّمتُم؛ (14)
سفيان بن سمط گويد: از امام صادق (عليهِ السلام)، از تنزيل قرآن پرسيدم. حضرت فرمود: بخوانيد، آن چنان که فراگرفته ايد.
4. روي أنّ زيداً، لَمَّا قَرَأَ « التّابوة » قالَ عليّ (عليهِ السلام): أکتبهُ التابوت؛
هنگامي که زيد بن ثابت، تابوة را مي خواند، حضرت فرمود: آن را « تابوت » بنويسيد. (15)

صيانت قرآن از هرگونه تحريف و تغيير

به مقتضاي کلام نوراني امام صادق (عليهِ السلام)، قرآن بر يک حرف و داراي نص واحد است؛ نزول آن واحد بوده است، و ائمه (عليهِ السلام) بر قرائت قرآن نظارت کامل داشته و مردم را از قراآت غيرمجاز، بازداشته اند. از همين روست که قرآن پس از يک هزار و چهارصد سال، به دور از هرگونه تحريف لفظي باقي مانده و تمامي کلمات و آيات آن که از طرف خداوند بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل شده بدون هيچ گونه نقصاني يا افزايش، محفوظ مانده است.
قرآن موجود مابين الدفتين، که از سوره ي « حمد » آغاز و به سوره ي « ناس » ختم مي گردد، نزد همه ي مسلمين يک سان مانده است. مصونيت قرآن از هرگونه تحريف، به بُعد خاصي محدود نمي شود و در ابعاد متفاوت مي باشد که از جمله ي آنها، مواظبت بر قرائت صحيح آيات مي باشد. زيرا چه بسا با قرائت غيرصحيحي، معنا و محتوا تغيير يابد.
علماي شيعه معتقدند قرآن از آغاز تا هميشه از هرگونه تحريفي و تغييري مصون است. ايشان بر مدّعاي خود، همواره به اين ادلّه استدلال مي نمايند:
1. آيه ي شريفه ي: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ (16) ما همواره قرآن را نازل کرديم و ما خود حافظ آنيم. اين آيه متضمن ضمانت و وعده ي الهي بر حفظ قرآن از هرگونه تحريف است و وعده ي الهي و ضمانت آن تخلّف ناپذير است. خداوند در آيه ي شريفه ي با چند تأکيد و سياق حصر، به صراحت بيان داشته است که قرآن از هرگونه دستبردي مصون است.
2. آيه شريفه ي:وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ؛ (17) قرآن کتاب عزيزي است که باطل بر آن از پيش و پس راه نمي يابد. در آيه، تمام اقسام باطل از قرآن نفي شده است که مستلزم نفي هرگونه تحريف از قرآن و مصون بودن آن از هرگونه تغيير و آسيب و بطلان نيز هست.
3. حديث ثقلين که افراد زيادي از صحابه، آن را نقل کرده اند؛ چه از شيعه و چه از اهل سنت: إنّي تارکٌ فيکُمُ الثقلَين کتابَ الله و عترتي أهلَ بيتي ما إن تمسَّکتُم بِهِما لَن تضلّوا أبداً؛ (18) من در بين شما دو چيز گرانبها قرار دادم: کتاب خدا و عترتم که همان اهل بيتم هستند. در صورتي که به آن دو تمسک کنيد، هرگز گمراه نمي شويد. لازمه ي وجوب تمسک هميشگي به قرآن، عدم تحريف آن است.
4. روايت « عرض ». امام صادق (عليهِ السلام) فرمود: کُلّ حَديثٍ لا يُوافِقُ کِتابَ اللهِ فَهُو زُخرُفٌ؛ (19) هر حديثي که با کتاب خدا موافقت ندارد، زينت شده ( و دست ساز ) است.
طبق حديث مذکور، قرآن معيار و مقياس حق و باطل است. چگونه ممکن است خود تحريف شده باشد، در حالي که امام صادق (عليهِ السلام) آن را براي هميشه به عنوان معيار ميزان حق و باطل بيان مي نمايد.
5. اعجاز قرآن، امري مسلّم و قطعي است و خود قرآن در موارد متعدد، دعوت به تحدّي مي نمايد؛ به ويژه اعجاز بياني و لفظي آن. اگر قرآن تحريف و تغيير کرده باشد، لازمه ي آن، محو اعجاز فصاحتي و بلاغتي قرآن است.
6. رخصت ائمه (عليهِ السلام) بر قرائت هر يک از سُور قرآن در نمازهاي واجب که دليل بر سلامت سوره ها از تحريف و تغيير است. زيرا در صورت هرگونه تغيير و تحريف در سوره ها، موجب بطلان نماز خواهد گرديد؛ چون در غير اين صورت سوره ي نماز به شکل کامل آن قرائت نشده و نماز مبتلا به نقصان شده است.
لذا علماي بزرگوار شيعه از متقدمان تا متأخران، معتقد به صيانت قرآن از هرگونه تحريف بوده اند. به تعدادي از آنان اشاره مي شود:
1. شيخ صدوق مي گويد: « اعتقاد ما بر آن است که قرآني که خداوند بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل کرده است، همان ما بين الدفتين مي باشد، که در دست مردم است. » (20)
2. سيدمرتضي علم الهدي گويد: « علم به صحت نقل قرآن، همانند علم به وجود بلاد و حوادث بزرگ، غيرقابل انکار است. » (21)
3. مرحوم طبرسي گويد: « سخن در مورد افزايش و نقصانِ قرآن، هرگز پذيرفته نيست. » (22)
4. علامه طباطبايي: « قرآني که خداوند بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل نموده است، همان طور که نازل شده مصون مانده است. » (23)
$ حديث سبعة احرف، مجعول و دست ساز است
با توجه به روايت صحيحه ي امام صادق (عليهِ السلام) و با توجه به روايت صحيحه ي امام باقر (عليهِ السلام) و با توجه به روايت معتبر ديگري از امام صادق (عليهِ السلام) که بيان داشت: « اگر مردم قرآن را آن چنان که نازل شده، قرائت نمايند، دو نفر هم با يکديگر اختلاف نمي نمايند » (24) روشن مي شود که حديث سبعة احرف در معناي نزول الفاظ قرآن بر هفت حرف - آن چنان که اکثر علماي اهل سنت ادعا نموده اند و نخستين شاهد خود را روايت عمر مي دانند (25) - بدون ترديد مي بايد گفت: قرآن بر حرف واحد نازل شده و الفاظ آن واحد و داراي نص واحد است.
بنابراين روايت اهل سنت در مورد نزول قرآن بر هفت حرف و اجازه بر قراآت سبعه از طرف خدا بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) سخني ناروا و دست ساز است؛ هرچند راويان آن متعدد باشند. زيرا جاعلان حديث در قرن اول، دوم و سوم، فراوان بوده اند و چه بسيار رواياتي را که با سند آن، جعل نموده اند. البته وجود مبارک ائمه ي معصومين در بين شيعيان، زمينه ي جعل حديث را به حداقل رسانيده و احاديث شيعه از مصونيت نسبي برخوردارند. اما در بين اهل سنت، اگر کسي حديثي را نقل مي کند، مقياسي - هم چون ائمه ي معصومين - وجود نداشته است تا صحت و سقم آن را بيان نمايد. لذا در کتب حديثي اهل سنت، روايات سست و دست ساز وجود دارد.
از اين جهت کثرت روايات اهل سنت در حديث سبعة احرف در طبقات دوم و سوم و چهارم، دليلي بر صحت آنها نيست. گرچه شماري از آنها مربوط به معاني و محتواي قرآن بوده و سپس منطبق بر الفاظ شده است. زيرا روايات سبعة احرف (26) يا خمسة احرف يا ثلاثة احرف از طريق اهل سنت در مورد معناي قرآن و بطون آن، امري پذيرفتني است و در بين روايات شيعه هم، مشابه آنها وجود دارد که بر اساس آنها قرآن داراي بطن و ظهر است. (27)
احتمال مي رود که هدف از اين دست سازي، توجيه قراآت بوده باشد، که از طرف دوستان، ناآگاه اتفاق افتاده است. زيرا هنگامي که قراآت گسترش يافت و هر کدام از قرّا، قرائتي را برگزيد، براي توجيه و تأييد قراآت مشهور، از دو طريق متفاوت، اقداماتي انجام گرفت که البته هر دو به يکديگر بازمي گشت:
الف) نسبت و رواج حديث سبعة احرف مبني بر اين که قرآن بر هفت حرف است.
ب) اعتقاد بر توفيقي بودن قراآت.
از اين طريق، قراآت مشهور، موجه جلوه نموده هر کدام وحي الهي تلقي شدند و قرّا، دست از تخطئه ي يکديگر برداشتند و هر قاري قرائت خود را منتسب بر نزول الهي دانست.
نکته ي ديگري که از اين بررسي مي توان دريافت، آن است که چنين اقدامي نمي تواند در زمان تابعين شکل گرفته باشد، بلکه مي بايد در زمان صحابه، که اختلاف قراآت گسترش يافت، انجام شده باشد، تا نابه ساماني هاي اختلاف قراآت کاهش يابد. در بين صحابه هم چه کسي مي تواند از حديث سبعة احرف سود بيشتري ببرد؟ آيا صحابه اي که در مَسند حکومت نبودند و کمتر مورد تعرض در حل مسأله ي اختلاف قراآت قرار مي گرفتند و با حل مسأله ي اختلاف قراآت، تغييري در وضعيت آنها ايجاد نمي شد، حديث سبعة احرف را بر پيامبر (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نسبت دادند؟ يا کساني از صحابه که در مَسند حکومت بودند و با نسبت حديث سبعة احرف، مشکلي از مشکلات آنها کاسته مي شد و حکومت آنها گرچه به طور موقت - از ثبات نسبي برخوردار مي شد، سود مي بردند؟

پي‌نوشت‌ها:

1. الکافي في الاصول ج2، ص 611، باب ثواب قراءة القران، ح 3.
2. همان، ج2، ص 612، ح 6.
3. همان، ج2، ص 633، باب النوادر، ح 23.
4. همان، ص 630، ح 12، کتاب فضل القرآن، باب النوادر.
5. بحارالانوار، ج89، ص 48، کتاب القرآن، باب ما جاء في کيفية جمع القرآن، روايت 7 و تفسير قمي، ج2، ص 451، ذيل سوره ي ناس.
6 و 7. تفسير طبري، ج1، ص 9: القول في اللغة التي نزل بهاالقرآن.
8. بحارالانوار، ج89، ص 35 کتاب الوحي، باب 3، و تفسير قمي، ج1، ص 210، ذيل آيه ي 93 انعام.
9. انعام (6) آيه ي 93.
10. مجمع البيان، ج4، ص 518.
11. بحارالانوار، ج 40، ص 156.
12. الکافي في الاصول، ج2، ص 633، کتاب القرآن، باب النوادر، ح 23، و وسائل الشيعه، ج6، ص 162.
13. بحارالانوار، ج82، ص 29، روايت 18.
14. الکافي في الاصول، ج2، ص 631، ح 15، باب النوادر.
15. بحارالانوار، ج40، ص 156.
16. حجر (15) آيه ي 9.
17. فصّلت (41) آيه ي 41.
18. سنن ترمذي، ج12، ص 200.
19. الکافي في الاصول، ج1، ص 69.
20. شيخ صدوق، اعتقاد الاماميه، ص 93.
21. تفسير صافي، مقدمه 6.
22. مجمع البيان، مقدمه پنجم، ج1، ص 5.
23. الميزان، ج12، ص 107.
24. عن النبي (صلَّي الله عليهِ و آله و سلم): لو أنّ الناس قرأوا القرآن کما أنزل لما اختلف اثنان. ( بحارالانوار، ج89، ص 48 ح 7 )
25. صحيح بخاري، ج6، ص 228، و مسلم، ج2، ص 202.
26. مانند: عبدالله بن مسعود: قرآن بر هفت حرف نازل شد و هيچ حرفي از آن نيست، مگر آن که داراي ظهري و بطني است و علي بن ابي طالب، کسي است که علم به ظاهر و باطن آن، در نزد اوست. ( ابن عساکر، تاريخ دمشق، ترجمة الامام علي (عليهِ السلام)، ج3، ص 25، شماره 1048 ).
27. بحارالانوار، ج89، ص 78: بابُ انّ للقرآن ظهراً و بطناً.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.