نويسنده: حميد تنكابني




 

از پادشاهان نامدار كه در كهن ترين بخش سرزمين ايران يعني « ايران ويج » اقامتگاه نخستين آرياييان به سلطنت رسيدند، خوارزمشاهيان بودند كه به تدريج از قلمرو خويش، خوارزم پيش تاخته و به تصرف سراسر ايران دست گشودند. خوارزمشاهيان بازماندگان غلامي ترك به نام نوشتكين بودند كه در دربار ملكشاه سلجوقي مقرب گشت و منصب طشت داري(1)‌يافت. فرزند نوشتكين، قطب الدين محمد كه در زمان سنجر حاكم خراسان بود در 491/490ه.ق به پادشاهي خوارزم منصوب و به لقب خوارزمشاه ملقب گرديد. پس از او اِتْسِزْ جانشين وي شد. حكومت خوارزمشاهيان در هنگام درگيري سنجر با غزها بود كه از دولت بزرگ سلجوقي جدا و مستقل گرديد. اتسز را كه در سال 521 به جاي پدر نشست بايد مؤسس حكومت مستقل خوارزمشاهيان دانست و پس از وي ايل ارسلان تا سال 567 هفده سال سلطنت كرد. علاءالدين تكش پسر ايل ارسلان كه پس از پدر به سلطنت رسيد بيشتر دوره ي سلطنت خود را صرف جنگ با برادرش سلطان شاه كرد. در دوره ي پادشاهي تكش دامنه ي نهضت اسماعيليان كه سراسر شرق آسيا را فراگرفته بود به خوارزم هم كشيد و اين پادشاه در گيرودار مبارزه با اسماعيليان در 596ه.ق درگذشت. جانشين تكش پسرش علاءالدين محمد معروف به سلطان محمد بود كه از 596 تا 618ه.ق حكومت كرد. شايان ذكر است كه رئيس ديوان انشايي دستگاه سلطنت در دوره ي اتسز، رشيدالدين محمد وطواط بلخي شاعر و نويسنده ي معروف بود. از مشاهير دوران سلطنت تكش، مي توان از بغدادي صاحب منشآت التوسل الي الترسل و رئيس دارالانشاي وي نام برد. در زمان سلطان محمد خوارزمشاه مازندران و كرمان قلمرو قراختاييان يعني ناحيه ي ماوراءالنهر، هرات و افغانستان كنوني و آذربايجان به تصرف درآمد. بدين سان، دولت خوارزمشاهيان سراسر ايران به استثناي خوزستان را تحت تصرف خود درآورد. ( مشكور، 1356، صص 205-209).
از مهم ترين وقايع زمان وي جنگ با غوريان، سپس جنگ اترار و هم مرز شدن ايران با سرزمين مغولان بود. سلطان محمد در سال 611 غزنين را تصرف كرد و سپس به هندوستان رفت و پسر خود جلال الدين را امير آن سامان كرد. آنگاه براي تلافي اقدامات خليفه ناصرالدين بالله، به سوي بغداد لشكر كشيد و ليكن در اثر سرماي سخت در اسدآباد همدان، بسياري از چهارپايانش را از دست داد. خليفه نيز براي حفظ موقعيت خود به برقراري رابطه با چنگيزخان و تحريك وي براي هجوم به خوارزم و جنگ با سلطان محمد پرداخت. نظام از هم پاشيده ي زمين داري و ستم طبقات ممتاز، اشراف زمين دار، روحانيان و طبقه ي حاكم به ملت و بي سياستي و فساد دستگاه دولت خوارزمشاهيان و ناداني سلطان محمد اوضاع را براي حمله ي مغول آماده ساخت.
چون كشور خوارزمشاه و چنگيز مجاور يكديگر بودند جمعي از بازرگانان خوارزم به مغولستان رفتند. چنگيزخان كالاي ايشان را به بهاي خوبي خريد و گروهي از بازرگانان را به خوارزم فرستاد. فرستادگان چنگيز در 615ه.ق به حضور خوارزمشاه رسيدند. چنگيز سلطان محمد را در نامه پسر خود خوانده بود و اين باعث برآشفته شدن سلطان شد، ولي سرانجام طرفين به برقراري روابط حسنه توافق كردند. در اين زمان هيئت فرستادگان چنگيز تحت رياست محمود يلواچ ( ايلچي ) به سوي ماوراءالنهر رهسپار شد، ليكن آنان در اترار توسط غايرخان حاكم آن شهر كه از خويشان تركان خاتون مادر خوارزمشاه بود كشته شدند.
چنگيز از سلطان محمد درخواستِ تحويل غايرخان را كرد، ولي خوارزمشاه مغرور فرستاده ي چنگيز را كشت و بدين سان موجبات هجوم سيل آساي مغول به ايران فراهم شد. در گيرودار حمله ي مغول، سلطان جلال الدين فرزند سلطان محمد جانشين پدر شد و در باميان چنگيز به جلال الدين رسيد و سلطان خوارزمشاه پس از جنگ سختي، زنان و فرزندان خود را كشت و از بالاي بلندي با اسب به رود سند پريد و به هندوستان فرار كرد. وي بيش از مدت دو سال در هندوستان ماند سپس عازم دهلي شد. شمس الدين التتمش او را پناه نداد و وي مدتي را در لاهور سپري كرد و از طريق بلوچستان و مكران به ايران بازگشت. براق حاجب ( از صاحب منصبان سلطان محمد خوارزمشاه ) به خدمت آمد و دختر خود را به ازدواج جلال الدين درآورد. جلال الدين به کرمان رفت و دختر اتابک سعيد را به ازدواج خود درآورد، دو ماه در شيراز ماند و از راه اصفهان به ري رفت و سپس قصد خوزستان كرد تا به گفته ي جويني دشمني پدرش با خليفه را از سرگيرد ( جويني، 1329، ج2، ص 153و بعد). از راه شوشتر- بغداد به دقوقا رفت و با تسخير آن كشتار عظيمي برپا كرد در 621ه.ق رهسپار ايران شد و در 622 گنجه را اشغال كرد در 627 از علاء الدين كيقباد از سلاجقه ي روم شكست خورد ولي از ترس مغولان به ارس گريخت. در اين گريزها در حدود ميافارقين در حال فرار به دست جمعي از كردان در نيمه شوال 628ه.ق به قتل رسيد. ( نسوي، 1344، ص 281).

نظام اداري

دستگاه حكومتي خوارزمشاهيان اعم از كشوري و لشكري زير نظر سلطان قرار داشت و شخص دوم مملكت وزير يا خواجه ي جهان بود كه ديوان وزارت را به نمايندگي از طرف سلطان اداره مي كرد. معروف ترين وزير در عصر خوارزمشاهيان شهاب الدين نسوي نام داشت كه از منصب منشي دربار فعاليت خود را شروع كرده بود. در زمان جلال الدين اصطلاح وزير به كار نمي رفت و وظايف اين منصب را فخرالدين علي جندي انجام مي داد كه سلطان او را شرف الملك خطاب مي كرد ( نسوي، 1344، صص 136-137).

ديوان ها و مناصب

دواوين گذشته چون ديوان استيفاء، ديوان رسايل، ديوان وزارت و... رئيس ديوان خواجه يا خواجه ي جهان ناميده مي شد كه رياست آن را شخص وزير بر عهده داشت. در كتاب سيرت جلال الدين [ص 138] اصطلاح « ديوان عزيز» آمده كه مراد از آن همان ديوان خليفه يعني دارالعزيز عربي است (‌ ميراحمدي، 1368، ص 284). در نظام اداري حكومت خوارزمشاهيان منصب وكيل در به مثابه ي نماينده ي مستقيم ولايات و ايالات در دستگاه حكومت مركزي وجود داشت و گاه پيش مي آمد كه خود سلطان شخصي را به نام وكيل در- كه وظيفه اش رساندن دستورها و فرمان هاي شفاهي شاه به وزير بود - به عنوان معاون و يا رابط بين سلطان و وزير انتخاب مي كرد ( همان مأخذ، ص 285). منصب رئيس كه منصبي كشوري شمرده مي شد از مناصب مهم عصر خوارزمشاهي بود. حاكم منطقه با عنوان رئيس و به منزله نماينده رسمي حكومت در ايالات و ولايت محسوب مي شد و كليه ي امور اداري و لشكري را در رابطه با مركز اداره مي كرد ( همان مأخذ، ص 287).
صاحب: به معني امير، حكومت ولايتي را بر عهده داشت. نسوي از صاحبان نواحي متعددي از جمله صاحب بلخ ( عمادالدين )، صاحب ترمذ ( ملك بهرامشاه )، صاحب باميان ( علاءالدين )، صاحب وخش ( جمال الدين عمر ) و همچنين با عناوين كلي از صاحب سقناق، صاحب بخارا و ارزن الروم ياد مي كند ( همان مأخذ، همان صفحه ).
منشي: همانند ادوار پيشين، هر دستگاه و ديواني داراي منشي بود كه وظيفه اش ثبت، تنظيم، تهيه آمار و انعكاس آن در دفاتر بود.
رسول يا ايلچي: از مناصبي بود كه در دوره خوارزمشاهيان بيشتر مورد توجه قرار گرفت. اين منصب بعد توانست به صورت لقب در خانواده باقي بماند.
تشكيلات اداري عصر خوارزمشاهيان، همانند دوره سلجوقيان از ديوان هايي چون دارالانشاء ( ديوان رسايل ) و ديوان طغرا تشكيل گرديد با اين تفاوت كه منصب و مقام ديوان انشاء بالاتر از ديوان طغرا قرار گرفت. مؤلف كتاب سيرت جلال الدين منكبرني در شرح حال دولتيار طغرايي چنين بيان مي دارد كه: « او منصب طغراي سلطان ( يعني جلال الدين خوارزمشاه ) داشت و آن منصب در آن دولت از مناصب بزرگ و فروتر مرتبه انشاء بود و پيش سلجوقيان طغرا شريف تر از انشاء بود »( قائم مقامي، 1349، سال5، شماره2، ص 188). زمام گسيختگي در اواخر حكومت خوارزمشاهيان موجب شد كه خود مالكان در دستگاه حكومتي قدرتي عظيم يابند چنان كه جمعي بزرگ از زمين داران بخارا سلسله ي صدر جهان را تأسيس كردند. تشكيلات ديواني خوارزمشاهيان شايد به سبب وجود ترك نژاداني كه در دستگاه حاكم قدرت فراوان داشتند، دستگاهي سرشار از ظلم و بي عدالتي بود. به هنگام لشكركشي ها، از سپاه خوارزم ستم هاي بي شمار مشاهده مي شد. ليكن بايد اذعان كرد كه در دستگاه خوارزمشاهيان امرا، بسياري از بزرگان و دانشمندان و شعراي گرانقدر را در دربار خود پذيرفتند و به آنان احترام گذاشتند كه از آن ميان مي توان از رشيد وطواط، اديب صابر، سيف اسفرنگي، ابوعلي مروزي و عطار نام برد ( صفا، 1356، ج2، صص 628، 643، 794، 844، 858). از جمله دانشمندان دستگاه خوارزمشاهي يكي سيد اسماعيل جرجاني استاد علوم گوناگون، صاحب اثر گرانمايه ذخيره خوارزمشاهي در علم طب و بزرگ ترين پزشك قرن ششم است كه در خدمت قطب الدين محمد و پسرش اتسز خوارزمشاه بود.(2)
به رغم وجود نابساماني هاي دوره خوارزمشاهي، قدرت سلاطين اين سلسله در اين دوره كمتر از قدرت سلاطين غزنوي و سلجوقي نبود. با وجود همه دشواري ها منابع از آبادي نسبي ايران در آن عهد حكايت مي كنند. شايد بتوان درجه پيشرفت و رونق شهرها و روستاهاي ايران را از ميزان كشتار و غارت مغولان دريافت. در مثل گرگانج از پرجمعيت ترين و آبادترين بلاد، مركز علم و ادب و درس و داراي كتابخانه هاي بزرگ محسوب مي شد. اتسز خوارزمشاه گروهي از دانشمندان چون ابوالفضل كرماني (457 تا 544) و ابومنصور عبادي (متوفي 547) را به گرگانج فراخواند. زمخشري ( متوفي 538)، رشيد وطواط (573)، خيوقي، نجم الدين كبري، مجدالدين بغدادي، امام فخر رازي و بهاء الدين محمد بن مؤيد بغدادي ( شاعر و رئيس دارالانشاء علاء الدين تكش ) از مشاهير دوره خوارزمشاهي شمرده مي شوند.
در اين دوره فخر رازي فيلسوف و عالم كلام (544/543- 606ه.ق) مي زيست. وي كتاب جامع العلوم را براي سلطان تكش نوشت ( اواخر دهه 570ه.ق). خوارزم در زمان شهرياري خوارزمشاه سلطان تكش بن ايل ارسلان دوره اي از آرامش و رونق فرهنگي را مي گذرانيد. صوفيان معروف اين دوره عبارت اند از: نجم الدين كبري (متوفي 618)، روزبهان بن ابي نصر بقلي ( شطاح فارس )(522 تا 606)‌مجدالدين بغدادي (544 تا 607)، سعدالدين حموي (متوفي 650)، نجم الدين دايه (متوفي 645)، شهاب الدين سهروردي (539 تا 632). شايان ذكر است كه عملكرد وزيران اين دوره ي پرتلاطم در سرنگوني حكومت مؤثر بود. نظام الملك وزير خوارزمشاه كه مورد حمايت تركان خاتون مادر شاه بود رشوه مي ستاند، چنانكه قاضي صدرالدين جندي براي حفظ مقام خود چهار هزار دينار براي وي فرستاد ( نسوي، 1344، صص 43 و 44 و 48). بدرالدين عميد وزير(3) سلطان در بلاد ترك به دليل كينه به خوارزمشاه به جاسوس مغول تبديل شد (همان جا، ص 55). خيوقي نايب سلطان كه نزد وي به مرتبه اي رسيده بود، هم درس مي گرفت و هم به كار مردم و بزرگان رسيدگي مي كرد، به دليل اشتغال فراوان و دشواري كارها گاهي صاحب حاجتي را يك سال بر درگاه خود بدون اقدام معطل مي گذارد (همان جا، ص 72).

پي‌نوشت‌ها:

1.در عهد سلاجقه، عنوان طشت خانه عنوان دستگاه و محل مخصوصي بود كه امر ترتيب آلات و وسايل غسل و وضو و همچنين لوازم حمام سلطان و اهل حرم او در آن تهيه مي شده است. (دايرة المعارف مصاحب، ص 1625). ظاهراً عايدات خوارزم در ايام پادشاهي ملكشاه به مصرف شغل خاصي در درب خانه ي شاهي مي رسيد كه متصدي آن را طشت دار مي خواندند، زيرا غلام سپهسالار نوشتكين غرچه اي كه عهده دار اين شغل بود لقب شحنه ي خوارزم نيز داشت ( تاريخ ايران كمبريج، 1363، ج5،‌ص 141).
2.براي اطلاع از احوال جرجاني، رك به: معجم البلدان، ياقوت حموي، ج2، تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، ج1، تاريخ گزيده ي حمدالله مستوفي، و جلد دوم از تاريخ ادبيات در ايران دكتر ذبيح الله صفا، صص 942-46.
3.بدرالدين عميد با سلطان دشمني داشت، زيرا سلطان پدر او قاضي عميد سعد و عم او و جماعتي از عم زادگان و برادران او را در وقت رسيدگي به حساب و اموال ديواني اترار به قتل رسانده بود ( نسوي، 1344، صص 55-57).

منبع مقاله :
تنكابني، حميد، ( 1383)، درآمدي بر ديوان سالاري در ايران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي