نويسنده: غلامحسين اعرابي (1)




 

چکيده

ترجمه و برگردان لغت هاي گونه گون بشري، يکي از ضروريات زندگي جمعي و راهي براي تفهيم و تفاهم اقوام با يکديگر است. از ديرزمان مترجمان جايگاه خاصي در حوزه دين، فرهنگ، اقتصاد و سياست داشته اند. همچنين مترجمان از عوامل مؤثر در جهاني شدن فرهنگ ها بوده اند.
اما در مورد ترجمه قرآن مباحثي در منابع علوم قرآني تفسيري و فقهي مطرح و نظريه هاي متفاوتي ابراز شده است.
حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) چکيده مباحث مربوط به ترجمه قرآن را در کتاب گرانسنگ التفسير والمفسرون في ثوبه القشيب و تاريخ قرآن به رشته تحرير درآورده و نقطه نظرات خود مبني بر ضرورت ترجمه قرآن را مطرح کرده است.

معرفت ( آيت الله )، ترجمه، ترجمه همگام، ترجمه آزاد، ترجمه تفسيري، حکم ترجمه، شرايط ترجمه.

مقدمه

در آغاز يادآوري اين نکته لازم است که استاد آيت الله معرفت (رحمة الله عليه)، به صورت تفصيلي به بحث ترجمه نپرداخته، اما نتيجه کاوش ها و ديدگاه خود را به اختصار در دو کتاب التفسير و المفسرون و تاريخ قرآن ارائه کرده است.
طبيعي است انتظار اين مقاله که در نظر است پا به پاي مباحث ايشان به پيش برود، پرداختن تفصيلي به مباحث ترجمه و از جمله ترجمه قرآن نيست؛ زيرا مباحث ترجمه از گستردگي زيادي برخوردار است. مباحثي از قبيل مفهوم ترجمه، امکان ترجمه، پيشينه ترجمه، انواع و اقسام ترجمه، اسلوب هاي ترجمه، مباني ترجمه و ... .
هر کدام از اين مباحث در قلمرو کندوکاو فراوان پژوهشگران قرار گرفته است. در نوشته حاضر از باب ما لا يدرک کله لا يترک کله، فقط مباحثي که استاد (رحمة الله عليه) متعرض آن ها شده است، مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرد.
استاد (رحمة الله عليه) هدفش از طرح بحث ترجمه قرآن، پاسخ گويي به سه پرسش اساسي بوده است:

سؤال اول:

آيا ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر امکان دارد؟

سؤال دوم:

به فرض امکان ترجمه، گرچه همه ويژگي هاي قرآن در متن ترجمه شده نباشد، آيا مي توان آن را به عنوان قرآن عرضه کرد؟

سؤال سوم:

آيا حکم شرعي متن ترجمه شده مطابق حکمي است که بر خود قرآن مترتب مي شود؟ مثلاً آيا مي توان ترجمه سوره حمد را براي کسي که قادر به خواندن عربي در نماز نيست جايز شمرد؟ آيا همان طور که نبايد آيات قرآني را بدون طهارت لمس کرد، در مورد آيات ترجمه شده نيز بايد چنين حکم کرد؟ (2)

1. تعريف ترجمه

مي توان گفت همه لغت شناسان ترجمه را به « برگردان سخن از زباني به زبان ديگر » معني کرده اند. (3) در مورد واژه ترجمان اختلاف نظر وجود دارد، برخي گويند واژه ترجمان از فارسي به عربي راه يافته و در اصل همان واژه « ترزقان » است که در فارسي معادل پچواک، تاجُران، ديلماج و تيلماچي مي باشد و پس از راه يافتن به عربي، مشتقاتي از قبيل: ترجم، يترجم، مترجم و ... از آن ساخته شده است. (4) استاد (رحمة الله عليه) در تعريف ترجمه فقط به نقل قاموس اکتفا کرده و آورده است:
" و يبدو من القاموس انه لا بد من اختلاف اللغة لانه قال: الترجمان المفسر للسان. و من ثم فالترجمة: نقل الکلام من لغة الي اخري. (5) "
سپس چنين توضيح داده است:
" از سخن صاحب قاموس چنين برمي آيد که در ترجمه، تعداد زبان شرط است؛ ترجمه، برگرداندن از زباني به زبان ديگر است، مثلاً از عربي به فارسي ... پس اگر يک معني، با دو عبارت در پي هم آورده شود که دومي توضيح اولي باشد، ترجمه نمي گويند و صرفاً تبيين و توضيح عبارت است. (6) "

2. شيوه هاي ترجمه

از آنجا که ترجمه جرياني آگاهانه بين دو زبان است؛ مترجم از يک سو دستي در زبان مبدأ و از سويي ديگر دستي در زبان مقصد دارد و درصدد ايجاد پلي در بين دو زبان است؛ لذا يک اضطراب و نگراني هميشگي وي را همراهي مي کند که آيا در ترجمه خود پيام صاحب سخن را به مخاطب رسانده است؟ در تحليل اين نگراني چه از سوي مترجم و چه از طرف ديگران چنين گفته شده است:
" متخصصان ترجمه، اين موضوع را تحت عنوان ترجمه ارتباطي (7) و ترجمه معنايي (8) مطرح مي کنند. (9) "
مترجم در ترجمه ارتباطي بيشتر به مخاطب خود در زبان مقصد مي انديشد؛ او مي خواهد مخاطب خود را جذب کرده و ارتباط وي را با مفهوم پيام و مطالب ترجمه شده برقرار کند، و از ترجمه معنايي فاصله مي گيرد و از انتقال ساختارهاي دستوري و معنوي زبان مبدأ که براي مخاطب ناآشنا است خودداري مي کند.
اما در ترجمه معنايي، هدف مترجم اهتمام به زبان مبدأ است؛ لذا در اين شيوه ترجمه، تلاش بر اين است که ساختارهايي صوري و دستوري و معنايي زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل گردد.
به نظر مي رسد توجه به يکي از اهداف مهم ترجمه که رساندن پيام به مخاطب و تأثير آن بر وي مي باشد باعث شده که به شيوه « ترجمه ارتباطي » با رويکردي جديد نگاه شود و طرفداران بيشتري را جذب کند.
" فرض کنيد در زباني بالاترين و قوي ترين سوگند، سوگند به شمشير باشد. خود را جاي مترجمي بگذاريد که در حال ترجمه داستاني از اين زبان به زباني ديگر است که در آن، به دلايل جغرافيايي- فرهنگي، بالاترين سوگند، سوگند به خورشيد است و سوگند خوردن به شمشير اصلاً مفهومي ندارد؛ فرض کنيد قهرمان داستان به معشوقش مي گويد: به شمشير سوگند هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. تکليف مترجم با اين جمله چيست؟ اگر مترجم شمشير را به شمشير ترجمه کند، معني [ لفظ ] را حفظ کرده است، اما اين خطر وجود دارد که پيام را نرسانده باشد ... چنانچه مترجم سوگند به شمشير را به سوگند به خورشيد ترجمه کند، معني [ لفظ ] را رها کرده در مقابل پيام را رسانده است. (10) "
آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) که از ترجمه معنايي به « ترجمه همگام »، « ترجمه حرفي »، و ترجمه « تحت اللفظي » ياد کرده است؛ براي نشان دادن کاستي هاي اين شيوه از ترجمه مثال قرآني جالبي را آورده است:
" اگر بخواهيم آيه 29 سوره اسراء وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا را ترجمه همگام کنيم، به اين صورت خواهد بود: هرگز دست خود بر گردن مبند و آن را از هم گشاده کاملاً گشاده مدارد، آنگاه نکوهيده و درمانده خواهي نشست.
خواننده اين ترجمه در حيرت خواهد ماند، چرا که خداوند از بستن دست به گردن و از گشاده نمودن دست منع نموده است؛ ولي بايد توجه داشت که غُلّ بدين در لغت عرب کنايه از بخل ورزيدن و بسط يدين کنايه از سخاوت است. (11) "
به علاوه اين ترجمه در نظر مخاطب ناآگاه به قرآن، شأن اين کلام وحياني را فرو مي کاهد. زيرا اين ترجمه هيچ پيامي را به مخاطب منتقل نمي کند؛ مخاطب با خود خواهد گفت که کدام عاقل و يا حتي انسان معمولي به هنگام راه رفتن جدي که در پي رفتن به مقصد يا کار مهمي نيز هست، دست خود را به گردنش مي بندد يا دستان خود را کاملاً مي گشايد؛ تا قرآن از اين گونه راه رفتن ها منع کند.
آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) ضمن تبيين شيوه هاي مختلف ترجمه، ( ترجمه همگام، ترجمه آزاد و ترجمه تفسيري ) ترجمه آزاد را مي پسندد؛ يعني همان ترجمه اي که نويسندگان آشنا به مباحث ترجمه از آن به « ترجمه ارتباطي » ياد مي کنند. البته استاد بزرگوار گاه از ترجمه آزاد به ترجمه معنوي (12) ياد کرده که مرادش با توجه به توضيحاتي که داده اند همان شيوه « ترجمه ارتباطي » است.
استاد (رحمة الله عليه) در حسن « ترجمه آزاد » ( يا ترجمه ارتباطي ) چنين نوشته است:
" در اين روش مترجم سعي مي کند معنايي را از قالبي به قالب ديگر بريزد تا معناي مقصود کاملاً ادا شود؛ يعني بي کم و کاست مراد متکلم برگردانده شود و حتي المقدر الفاظ و کلمات متن اصلي و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتي که امکان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و کم و زياد کردن برخي عبارات مي زند. چه بسا که يک يا چند کلمه بر عبارات مي افزايد- نه چندان زياد- تا معني به خوبي روشن شود. اين گونه ترجمه را ترجمه معنوي نيز مي گويند [ مراد استاد انتقال معنوي مراد متکلم و پيام سخن است که اصطلاحاً ترجمه ارتباطي نام گرفته است ] زيرا بيشتر سعي بر انتقال کامل مفاهيم است نه تطابق لفظي؛ بنابراين در اين گونه ترجمه، تا زماني که معني آسيب نبيند، مترجم به نظم و ترتيب اصل التزامي ندارد. در ترجمه بيشتر کتاب هاي علمي، اين سبک و اسلوب رعايت شده است؛ اين اسلوب پسنديده ترين اسلوب هاي ترجمه است و حق امانت را کاملاً رعايت کرده است؛ زيرا مقصود صاحب کتاب همان معاني و مطالبي است که براي استفاده کنندگان بيان داشته، خواه به زبان خود کتاب باشد يا زبان ديگر. (13) "
نيز مي توان گفت ترجمه آزاد يا ترجمه ارتباطي با اهداف کلي قرآن سازگارتر از شيوه ترجمه همگام است؛ زيرا اولاً: قرآن دعوت الهي و هدايت است و ترجمه آزاد در ابلاغ دعوت و پيام زبان مبدأ به مقصد رساتر از ترجمه همگام است. ثانياً: قرآن به زباني دون زباني و مردمي دون مردمي اختصاص ندارد و مهم رساندن بشارت ها و اندرزهاي قرآن به همه مردم است و پيدا است که همه مردم عرب زبان نيستند يا همه مردم نمي توانند زبان عربي را فرا بگيرند تا مستقيماً خود پيام قرآن را از قرآن دريابند؛ آن چه اهميت دارد رساندن پيام قرآن است که با شيوه ترجمه آزاد امکان پذيرتر مي باشد. ثالثاً: جمود بر ترجمه همگام نه تنها از زيبايي و شيوايي ترجمه مي کاهد، بلکه موجب نقض غرض است زيرا گاه کج تابي هاي ترجمه همگام مخاطب را از پيام اصلي دور مي سازد و گاه موجب وهن پيام مي گردد.
با توجه به اين نکته ها بايد گفت نظر استاد (رحمة الله عليه) در انتخاب شيوه ترجمه آزاد براي قرآن کريم نظري صائب و پسنديده است.

3. ترجمه قرآن بين امکان و امتناع

اين بحث آن گونه که شايسته آن است از سوي قدما مورد بررسي و تحليل مبسوط قرار نگرفته است. گفته شده اولين کسي که در بين دانشمندان مسلمان به اين مسأله پرداخته، شافعي بوده است. (14)
جاحظ به مناسبت در کتاب الحيوان بحث ژرفي در باب ترجمه از جمله ترجمه متون ديني ايراد کرده است. (15)
نيز از ابن قتيبه دينوري متوفاي 322 هـ. ق (16) به عنوان يکي از پيشگامان بحث در امکان يا عدم امکان ترجمه قرآن ياد شده است. (17)
در چند قرن بعد، شاطبي از دانشمنداني است که به تفصيل در باب ترجمه قرآن مباحثي را در الموافقات ارائه کرده است.
ژرفاي مباحثي که جاحظ مطرح کرده است، ما را بر آن مي دارد که خلاصه اي از نقطه نظرات وي را ارائه کنيم.
مي توان نقطه نظرات جاحظ را در چند نکته خلاصه کرد:
الف. ترجمه در واقع نوعي وکالت است؛ وکيل نازل منزله موکل خود مي باشد و بايد در استيفاي حقوق موکل خود بکوشد؛ اما ترجمه داراي فرايندي پيچيده و سخت ياب است که مترجم نمي تواند تمام شئون متن اصلي را در برگردان آن متبلور سازد:
" ان الترجمان لا يؤدي ابداً ما قال الحکيم، علي خصائص معانيه و حقائق مذاهبه ... و يقوم بما يلزم الوکيل و يجب علي الجري و کيف يقدر علي اداتها و تسليم معانيها. (18) "
ب. از شرايط ترجمه خوب آن است که مترجم به هر دو زبان مبدأ و مقصد در حد تخصص مسلط باشد و ريزه کاري هاي هر دو زبان را در حد اعلا بداند. اما اين کاري است بس دشوار زيرا هر زباني ايجاب مي کند که شخص تمام قواي معرفتي خود را مصروف آن کند و ديگر تواني بر صرف در زبان ديگر باقي نمي ماند و لذا مترجم مثل کسي است که بخواهد دو هندوانه را با يک دست بلند کند که نتيجه آن افتادن و ضايع شدن هر دو خواهد بود:
" و انما له قوة واحدة، فان تکلم بلغة واحدة استفرغت تلک القوة عليها، ... (19) "
ج. ترجمه کتاب ها و متون ديني وحياني بسي دشوارتر از متون علمي است. مي توان گفت موانع سر راه مترجم در ترجمه متون ديني غيرقابل عبور است؛ زيرا در اين قسم از ترجمه، سخن از مفاهيمي ماورايي درباره خدا، اوصاف الهي و ... است. نيز اسلوب بياني و سبک متون ديني و وحياني داراي ويژگي هايي است که کار ترجمه را براي مترجم حاذق مشکل مي سازد تا چه رسد به مترجمي که صلاحيت هاي لازم را ندارد:
" هذا قولنا في کتب الهندسة، و التنجيم و الحساب و اللحون، فکيف لو کان هذه الکتب کتب دين و اخبار عن الله عزوجل ... (20) "

جاحظ

به ژرفايي سخن گفته و پيچيدگي امر ترجمه را برملا کرده است؛ سخناني که اکنون نيز دانشمندان آگاه به مسأله ترجمه آن ها را بازگو مي کنند.
اما شاطبي نقطه نظرات خود در باب ترجمه قرآن را در دو مقطع اجمالي و تفصيلي توضيح داده است. در مقطع اجمالي بيان داشته که اولاً: قرآن به لسان عربي مبين نازل شده است و ساير زبان ها هيچگونه دخالتي در قرآن نداشته و هيچ سهمي ايفا نکرده است؛ ثانياً: فهم قرآن نيز از طريق فهم عربي امکان پذير است:
" فمن اراد تفهمه فمن جهة لسان العرب يفهم و لا سبيل الي تطلب فهمه من غير هذه الجهة (21) "
در توجيه ادعاي خود مبني بر انحصار فهم قرآن از طريق فهم عربي چنين گفته است: اوضاع و اسلوب هاي زبان عربي با ساير زبان ها مختلف است و مرادش از اوضاع، وجود اشتراک، ترادف و امثال آن در مفردات زبان عرب و مرادش از اسلوب ها، ذکر عام و اراده عام؛ ذکر عام و اراده خاص و بالعکس؛ ايضاح، اخفاء، ايجاز، اطناب و امثال آن است؛ و لذا فهم قرآن جز از طريق عربي امکان ندارد. (22)
اما در مقطع تفصيلي کلام خود چنين نوشته است که کلام عربي داراي دو وجه و صورت است که يک صورت آن مشترک بين تمام زبان ها و وجه ديگرش ويژه زبان عربي است. اما صورت اول عبارت است از « دلالت اصلي » يعني دلالت الفاظ و عبارات بر معاني مراد متکلم بدون هيچ قيد و شرطي؛ به عبارت ديگر مقاصد و مقصودهاي ذاتي و اصلي که متکلم قصد تفهيم آن ها را دارد. اين وجه از سخن، قابل فهم به هر زباني مي باشد و قرآن هم از اين جهت قابل ترجمه و فهم است. مثلاً: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ مصداقي از اين وجه مي تواند باشد که قابل ترجمه به هر زباني است و فهم آن به فهم عربي اختصاص ندارد.
اما وجه دوم: « دلالت تبعي » در اين وجه، الفاظ و عبارات مقيدند و دلالت بر معناهايي مي کنند که در خدمت دلالت اصلي کلام اند. دلالت تبعي برآمده از ايضاح، اخفاء، ايجاز، اطناب، نحوه سياق کلام و امثال آن است. طبق ادعاي شاطبي دلالت تبعي ويژه زبان عربي است؛ و لذا نمي توان زبان عربي و يا قرآن را که به زبان عربي نازل شده، به زباني که فاقد « دلالت تبعي » است ترجمه کرد.
عبارت شاطبي چنين است:
" و اذا ثبت هذا فلا يمکن من اعتبر هذا الوجه الاخير [ يعني دلالت تبعي ] ان يترجم کلاما من الکلام العربي بکلام العجم علي حال فضلا عن أن يترجم القرآن و ينقل الي لسان غيرعربي ... (23) "
در مورد نقطه نظرات شاطبي مي توان گفت:
اولاً: نه تنها وجه اول که براي کلام ذکر کرده مشترک بين همه زبان ها است، بلکه وجه دوم نيز مشترک بين همه زبان ها است زيرا حداقل در زبان فارسي- که ما مختصر آشنايي به آن داريم- تمامي خصوصياتي را که شاطبي براي « دلالت تبعي » يادآوري کرده است وجود دارد؛ ويژگي هايي مثل ايضاح، ايجاز، اطناب و امثال آن مگر اينکه مرادش از دلالت تبعي چيزي باشد که ما متوجه آن نشده باشيم.
ثانياً: ترجمه، ترجمه است و متن اصلي، متن اصلي؛ توضيح اينکه متن و سخن اصلي، ويژگي هاي خود را دارد و ترجمه، ويژگي هاي خودش را. اگر تمامي خصوصيات و عين ويژگي هاي سخن و متن اصلي در ترجمه وجود پيدا کند، ديگر بين متن و سخن اصلي با ترجمه « إثنينيت » و دوگانگي وجود نخواهد داشت، حال آنکه متن و سخن اصلي داراي وجود و تشخص ويژه خود است و ترجمه داراي وجود و تشخص خاص به خود؛ اين واقعيت مورد قبول هر محققي مي تواند باشد که در ترجمه، برخي از خصوصيات و ويژگي هاي اصلي از دست مي رود، ليکن مهم آن است که هدف اساسي از ترجمه که ايجاد ارتباط با مخاطب و نقل پيام به وي است، از اين طريق برقرار مي شود و تمامي عقلا همين راه را براي تفهيم و تفهم فرهنگ ها و زبان هاي مختلف با يکديگر برگزيده اند.
اکنون بازمي گرديم به سخن استاد بزرگوارمان حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه). در چند صفحه قبل بيان شد که هدف استاد از طرح بحث ترجمه، پاسخ به سه پرسش اساسي بوده و اينک نوبت پاسخ گويي به يکي از پرسش ها از زبان ايشان فرا رسيده است. پرسش اين است که آيا ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر امکان دارد؟
استاد (رحمة الله عليه) در مقام پاسخ گويي به اين پرسش چنين نوشته است:
" قرآن سه ويژگي اساسي دارد که نبايد از آن غفلت ورزيد. اين سه ويژگي است که به اين کتاب آسماني جنبه قدسيت داده و آن را از ديگر کتاب هاي آسماني ممتاز کرده است.
ويژگي اول: تمامي عبارات و الفاظ قرآن، سخن خدا و ساخته خود او است؛ لذا خواندن و تلاوت آن يک گونه تعبد محض و موجب قرب به حق تعالي است.
ويژگي دوم: قرآن کتاب هدايت همگاني است که صرفاً به راه راست و صراط مستقيم هدايت مي کند.
ويژگي سوم: قرآن معجزه جاويد اسلام است که همواره دليل بر صدق و صحت نبوت خاصه بوده است.
پس مي توان گفت قرآن با اين سه ويژگي قوام گرفته است؛ بنابراين آيا با برگرداندن الفاظ و عبارات قرآن به زبان ديگر مي توان اين ويژگي ها را منتقل کرد؟ اگر سعي شود تا معني محفوظ بماند و مفهوم در ترجمه کاملاً برگردانده شود، آيا ممکن است جنبه اعجاز آن، به ويژه اعجاز بياني آن، در متن ترجمه شده نمودار شود؟ و آيا مي توان قدسيت سخن خدا بودن قرآن را که مايه تعبد و تقرب است، در متن ترجمه شده نيز نمايان ساخت؟ "
مسلماً انتقال معاني قرآن به همان شيوايي و رسايي که حق تعالي بيان داشته، در ترجمه امکان ندارد؛ بنابراين ترجمه قرآن، هرچند دقيق و عالمانه باشد، صرفاً گوشه ي بسيار کوچکي از قرآن را نمودار مي سازد و نمي تواند جنبه قدسيت قرآن را دارا باشد؛ زيرا ترجمه، سخن خلق و قرآن، سخن حق است. (24) "
استاد هيچکدام از شيوه هاي ترجمه را در برگرداندن قرآن به زبان هاي ديگر وافي نمي داند، ليکن با توجه به ضرورت ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر، بهترين شيوه را ترجمه آزاد مي داند. مي توان گفت نظر استاد بر امتناع ترجمه قرآن نيست، بلکه ترجمه قرآن را امري مشکل و داراي محدوديت هاي فراوان مي داند که گريزي از آن نيز نيست. از اين رو نوشته است:
" و من ثم کانت ترجمة القرآن ترجمة صحيحة، ضرورةً دعانية يستدعيها صميم الاسلام و واقع القرآن. (25) "
يعني: ترجمه صحيح قرآن يک ضرورت تبليغي است که مقتضاي روح اسلام و حقيقت قرآن است.

4. ترجمه قرآن بين جواز و منع

آن چه از سيره عملي مسلمانان در طور تاريخ اسلام برمي آيد، وجود تبليغ، وعظ و بيان مفاهيم قرآن به زبان هاي مختلف و استفاده از ترجمه و تفسير قرآن، در اين گونه فعاليت هاي گسترده تبليغي و فرهنگي است، به تعبير استاد (رحمة الله عليه):
" ترجمه قرآن از ديرزمان تاکنون سيره جاري دانشمندان مسلمان و حتي غيرمسلمان بوده است؛ زيرا مي بايست با مردم هر قومي به زبان خودشان سخن گفت. (26) "
اما از لحاظ نظري مسأله جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر مورد بحث و گفت و گوي دانشمندان اسلامي در يکي دو قرن اول قرار نگرفته است. البته فقهاي مذاهب در باب قرائت قرآن به زبان هاي ديگر فتواهاي مختلفي بر اساس مباني فقهي خود ابراز کرده اند. (27) مثلاً گفته شده در مذهب شافعي قرائت قرآن چه در نماز و چه در غير نماز جايز نيست. همچنين قول از مالک، احمد و ابوداود نقل شده است. (28)
به ابوحنيفه قول به جواز قرائت قرآن به فارسي- چه در نماز و چه در غير آن- نسبت داده شده است، ولي زمخشري اين اجازه را مثل دم اجازه دانسته است؛ زيرا ابوحنيفه اين حکم را مشروط به شرطي کرده که تحقق آن امکان ندارد؛ و آن شرط اين است که در صورتي مي توان قرآن را به فارسي قرائت کرد که معاني را به صورت تمام و کمال و بدون فروگذاري چيزي از فصاحت، بلاغت و ... ادا کرد:
" أجاز ابوحنيفة القرآنة بالفارسية علي شريطة و هي ان يؤدي القاري المعاني علي کمالها من غير ان يجزم منها شيئا قالوا و هذاه الشريطة تشهد أنها اجازة کلا اجازة لان في کلام العرب خصوصاً في القرآن الذي هو معجز بفصاحته و غرابة نظمه و أسالبيه من لطائف المعاني و الاغراض ما لا يستقل بادائه لسان من فارسية و غيرها. (29) "
زرکشي و سيوطي نيز از رجوع ابوحنيفه از قول به جواز ياد کرده اند:
" لکن صح عن أبي حنيفة الرجوع عن ذلک. (30) "
اجماع فقهاي شيعه نيز بر عدم کفايت ترجمه در قرائت نماز است و قرائت ترجمه را موجب ابطال نماز دانسته اند. (31)
استاد (رحمة الله عليه) بر اساس نظر فقها چنين فرموده اند:
" هيچ يک از احکام شرعي قرآن، بر ترجمه آن جاري نيست. البته ترجمه قرآن از جهت انتساب آن به قرآن مانند ساير تفاسير محترم خواهد بود؛ ولي نه به مثابه ي خود قرآن. (32) "
پر واضح است که عدم ترتيب احکام شرعي بر ترجمه قرآن و عدم جواز قرائت نماز به غيرعربي و حتي عدم جواز قرائت قرآن به غيرعربي به معناي عدم جواز از ترجمه قرآن نيست؛ زيرا هدف از ترجمه قرآن به اين امور منحصر نيست تا عدم جواز آن ها به معناي عدم جواز ترجمه قرآن باشد؛ ترجمه قرآن ضرورتي انکارناپذير براي تحقق هدف نزول قرآن است؛ يعني هدف کلي قرآن هدايت انسان ها است و اين هدف تحقق نمي پذيرد، مگر با ابلاغ مفاهيم و معاني بلند قرآن به تمامي اقوام با زبان خودشان، از اين رو استاد (رحمة الله عليه) ترجمه قرآن را يک ضرورت تبليغي معرفي کرده است. (33)
ايشان چنين نگاشته اند:
" تاکنون هيچ دانشمند و فقيهي نگفته است ترجمه قرآن به ديگر زبان ها، به منظور دعوت به دين اسلام و آشنايي آنان با شريعت و حقايق قرآن، ممنوع است. (34) "

5. اهميت و ضرورت ترجمه قرآن

ضرورت ترجمه قرآن و اهميت آن امري است روشن و به استدلال نياز ندارد؛ ولي اجمالاً بايد گفت با توجه به چند نکته، ضرورت ترجمه قرآن بيشتر روشن مي شود:
الف. دعوت اسلام همگاني است و به ملت عرب اختصاص ندارد؛ اگر دعوتي جهان شمول باشد، بايد به زبان هاي مختلف هم قابل ارائه باشد.
ب. زبان هر قوم يکي از بهترين کانال هاي ارتباط و تفاهم با آن قوم و راهي براي تبادل مفاهيم ديني، آداب و رسوم، فرهنگ و تعامل در عرصه هاي مختلف حيات است.
ج. يادگيري زبان عربي گرچه يک نوع فضيلت محسوب مي شود، اما در اسلام حکم بر وجوب يادگيري عربي نشده است و لذا بر شخص مسلمان واجب نيست که زبان عربي را فرابگيرد و براي ناآشنايان به عربي، راهي جز ترجمه وجود ندارد.
د. ترجمه قرآن ضرورتي تبليغي است؛ مردم جهان از اقوام مختلف و با زبان هاي گونه گون از راه ترجمه و تفسير مي توانند با حقايق اسلام و مفاهيم ژرف قرآن آشنا شوند.
بر اين اساس استاد (رحمة الله عليه) نوشته است:
" ترجمه قرآن به زبان هاي مختلف جهان، امروزه به چند دليل يک ضرورت به شمار مي رود:
دليل اول: قرآن کتاب دعوت است و بايد اين دعوت به همه انسان ها ابلاغ شود و آن را درک کنند:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ ...
دليل دوم: اسلام دين اختصاصي نيست و همه ملت ها حق گرويدن به آن را دارند و ملتي را بر ملتي فضيلتي نيست تا حق تقدم داشته باشد. قرآن که کتاب راهنمايي و دعوت به اسلام است؛ نسبت به همه مردم و همه ملل جهان يکسان است:
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ...
دليل سوم: برعهده هر مسلمان است تا نداي اسلام را به گوش جهانيان برساند و رسالتي را که قرآن بر عهده او گذارده است، ايفا کند:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا.
و در جاي ديگر:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.
دليل چهارم: غرض از فرستادن قرآن، تبيين و روشن ساختن آن براي جهانيان است، نه اينکه صرفاً تلاوت آن کنند و در اختيار گروهي خاص ( مخاطبين اوليه که عرب بودند ) بوده باشد. (35) "
قهراً يکي از راه هاي تحقق اهداف مذکور، ترجمه قرآن به زبان هاي مختلف بشري است تا از اين راه با مفاهيم بلند قرآني آشنا و آنگاه به آن بگروند.

6. شرايط ترجمه

گرچه حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) طرفداري جدي ترجمه قرآن است، اما هرج و مرج و حاکم کردن سليقه هاي فردي در امر ترجمه را هم نمي پذيرد و براي ترجمه قرآن شرايطي لازم مي داند که عين عبارت استاد نقل مي شود:
" براي ترجمه مطلوب قرآن شرط هاي زير را بايد در نظر گرفت:
1. بايد با دقت تمام محتواي هر آيه با دلالت هاي لفظي آن، چه اصلي و چه تبعي، مورد عنايت قرار گيرد و دلالت هاي عقلي آيه که نياز به استدلال دارد به تفسير واگذار شود.
2. بايد با انتخاب نزديک ترين معاني و مناسب ترين قالب در زبان مقصد، معني و مفهوم کامل آيه در متن ترجمه شده ظاهر شود و اگر حسب ضرورت نياز به افزودن مطلبي يا واژه اي باشد، بايد آن ها را در داخل قلاب قرار داد.
3. ترجمه قرآن بايد زيرنظر هيأت متخصصي باشد که به علوم مختلف ديني اشراف کافي داشته باشند تا متن مترجم از خطا و انحراف مصون باشد.
4. بايد حروف مقطعه در اوايل سور بدون ترجمه و کلمات متشابه مانند « برهان » در آيه 28 سوره يوسف، « دابه » در آيه 82 سوره نمل و « اعراف » در آيه 46 سوره اعراف به همان حالت ابهام ترجمه شود و از شرح و تبيين آن ها خودداري شود.
5. ضرورت دارد از استعمال مصطلحات علمي و فني در ترجمه پرهيز کرد؛ زيرا ترجمه، براي استفاده عمومي است و اصطلاحات خاص جنبه اختصاصي دارد و نيز بايد از ذکر آراي گوناگون در ترجمه خودداري کرد.
6. مناسب است ترجمه قرآن گروهي انجام شود و هر کس با توجه به تخصص خود بحثي را براي ترجمه انتخاب کند که بدان موضوع علاوه بر تخصص علاقه مند هم باشد.
7. لازم است متن ترجمه شده قرآن کنار متن عربي قرار بگيرد تا مراجعه کننده در صورت مواجه شدن با اشکال بدان مراجعه کند و اين توهم پيش نيايد که ترجمه مي تواند جاي قرآن را بگيرد. (36) "
با توجه به مطالب يادشده به اين نتيجه مي رسيم که استاد با ريزبيني، شرايطي را مطرح کرده است که در صورت رعايت آن ها، اشتباهات و خطاها در امر ترجمه به حداقل مي رسد.

کوتاه سخن

استاد (رحمة الله عليه) برگرداند قرآن به صورتي که بيانگر تمامي ويژگي ها باشد، اعم از فصاحت، بلاغت، اعجاز و ... را ممکن نمي داند اما ترجمه قرآن را در همان سطح نازل و ممکن امري ضروري و يا اهميت تلقي کرده است و براي آن شرايطي را لازم مي داند که مذکور افتاد.
از بين شيوه هاي گوناگون ترجمه، شيوه ترجمه آزاد را بهترين سبک براي ترجمه قرآن معرفي کرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيأت علمي دانشگاه قم.
2. تاريخ قرآن، ص 182؛ التفسير و المفسرون، ج1، ص 115.
3. محمدبن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 66؛ مجمع البحرين، ج1، ص 287.
4. زبيدي، تاج العروس، ج8، ص 211؛ لغتنامه دهخدا، ج5، ص 6610.
5. التفسير و المفسرون، ج1، ص 116.
6. تاريخ قرآن، ص 183.
7. communicative translation.
8. semantic. t.
9. درباره ترجمه، مقاله مباني ترجمه، ص 50.
10. همان، ص 51.
11. تاريخ قرآن، ص 184؛ التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 118.
12. همان، ص 185 و ج1، ص 120.
13. همان، ص 185 و ج1، ص 119.
14. الموافقات، ج2، ص 66.
15. الحيوان، ج1، صص 79-75.
16. الديباج المذهب، ج1، ص 35.
17. الموافقات، ج2، ص 68.
18. الحيوان، ج1، صص 76-75.
19. همان، ص 76.
20. همان، ص 77.
21. الموافقات، ج2، ص 64.
22. همان، صص 66-64.
23. همان، ص 68.
24. تاريخ قرآن، صص 186-185؛ التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، صص 127-121.
25. همان، ج1، ص 127.
26. تاريخ قرآن، ص 187.
27. مختصر اختلاف العلماء، ج1، ص 260؛ فخر رازي، التفسيرالکبير، ج1، ص 171.
28. زرکشي، مناهل العرفان، ج2، ص 115؛ سرخسي، المبسوط، ج1، ص 37.
29. محمدبن محمد الزمخشري، الکشاف في تفسيرالقرآن، ج4، ص 284.
30. بدرالدين الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 465؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 290.
31. جواهرالکلام، ج9، ص 299.
32. تاريخ قرآن، ص 186؛ المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، صص 125-123.
33. التفسير و المفسرون، ج1، ص 127.
34. تاريخ قرآن، ص 187؛ التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 127.
35. تاريخ قرآن، صص 196-195.
36. همان، صص 120-119.

منبع مقاله :
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول