رابطه فقه و قرآن در نگاه آيت الله معرفت
چکيده
در ديدگاه آيت الله معرفت، فقه، قرآن و آيات الاحکام از دايره گسترده اي برخوردار است زيرا به نظر ايشان، بينش کلامي زيربناي دانش فقهي است و در نتيجه نه تنها بخشي از آيات قرآن در رابطه با احکام است، بلکه همه قرآن با اين موضوع مرتبط است. همچنين در ديدگاه استاد، دانش فقه القرآني به عنوان تفسير موضوعي قلمداد مي شود. حجم آيات الاحکام در ديدگاه آيت الله معرفت از پانصد آيه و هزار آيه فراتر رفته و بر مبناي استاد به مرز دو هزار و بلکه به همه قرآن رسيده است. نيز در بينش استاد از ميان اقسام چندگانه نسخ، تنها نسخ مشروط پذيرفتني است.برخي مباني فهم آيات الاحکام که از خلال مباحث تفسيري و علوم قرآني استاد به دست مي آيد عبارت است از: حجيت ظهور قرآن، توجه به تخصيص و تقييد، توجه به روايات تفسيري و نيز عنايت به روح شريعت. در قلمرو آيات الاحکام نيز استاد معرفت بر توسعه و گسترش در دو زمينه فقه و احکام اصرار دارد.
مقدمه
از جمله بزرگاني که در عصر مهجوريت قرآن و غربت علوم قرآني نيک درخشيد و توانست رويکردي دوباره به قرآن، تفسير، علوم و معارف قرآني در حوزه قرآن پژوهي و قرآن شناسي پديد آورد، حضرت استاد آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه) بود. اين استاد بزرگوار سهم قابل توجهي در وارد کردن مباحث قرآني به فضاي درسي و پژوهشي حوزه و دانشگاه داشت. وي دانشمندان جامع در زمينه مباحث قرآني، فقهي و اصولي بود. با اين مشخصه که آثار وي با انديشه هاي نو همراه بود، در حوزه قرآن نوانديش و در حوزه فقه نوگرا بود. در اين نوشتار سعي بر آن است تا به تبيين ديدگاه هاي اين انديشمند فقهي قرآني بپردازيم.قرآن، فقه، فقه القرآن، آيات الاحکام
جايگاه تشريع احکام در قرآن
استاد معرفت در اين خصوص مي نويسد:" هميشه براي انسان اين پرسش مطرح بوده است که از کجا آمده؟ چرا آمده؟ به کجا مي رود؟ و نسبت به راز آفرينش خود ناآگاه بوده است، و هماره در قالب مکاتب مختلف فلسفي و غيره به دنبال پاسخ اين پرسش ها بوده است، اما از آنجا که وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً، (2) توان حلّ اين مسائل را نداشت و دائماً در عطش پاسخ قرار داشت. تا اينکه با نزول قرآن کريم، اين معضله فکري و مشکله زندگي را حل کرد، و مسير انسان را از آغاز آفرينش تا هدف نهايي او تبيين کرد و از راه حيات او پرده برداشت. و برنامه زندگيش را از مبدأ تا معاد ترسيم نمود.
بديهي است انسان نسبت به خود، نسبت به خالق و ربّ خود، و نسبت به جامعه و افراد آن رابطه و علاقه دارد و شريعت و تشريع قرآني در هر سه بعد برنامه دارد و رابطه اين ها را بر اساس ولاء الهي، نبوي و ايماني قرار داده است. از سوي ديگر قرآن کريم برخلاف مکاتب ديگر، نگرش تک بعدي به روح يا جسم انسان نداشته است؛ بلکه بين روح انساني و ماده را جمع کرده و قوانين مناسب و متناسب با آن ها را وضع کرده است. در حقيقت قرآن کريم شريعتي آورده است که برتر از معارف بشري است و عاري از پستي هاي قوانين بشري است و در يک کلام احکام قرآن اعجاز تشريعي و تشريع قرآني يک معجزه اي است براي بشريت. (3) "
مفهوم قرآن و فقه
دو عنصر عمده در اينجا وجود دارد يکي قرآن و ديگري فقه. بنابه تعريف دانشمندان، منظور از قرآن عبارت است از:" کتاب نازل شده از سوي خدا و نوشته شده در مصحف ها است که با نقل متواتر به ما رسيده است. (4) "
و يا اينکه:
" قرآن لفظ نازل شده بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است که از فاتحه آغاز و به سوره ناس انجام مي پذيرد. (5) "
بسا ممکن است با الهام از اسامي و اوصاف خود اين کتاب آسماني، قرآن را اين گونه تعريف کرده و بگويم: « قرآن معجزه جاويدِ کلامي است که به عنوان آخرين کتاب از سوي خدا، بر پيامبر اسلام، براي هدايت مردم نازل شده است ». فقه در کاربرد نخستين آن و در لغت به معني فهم و علم است. (6) در فرهنگ قرآن نيز در مواردي به معني لغوي و مطلق فهم به کار رفته است چنان که مي فرمايد:
" يَفْقَهُوا قَوْلِي (7) "
و نيز فرمود:
" وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ. (8) "
و در مواردي به معني فهم مسائل ديني به طور مطلق است چنان که مي فرمايد:
" فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ؛ (9) "
طبيعي است که تفقه در دين و ابلاغ آن به مخاطبان و مؤمنان، شامل همه معارف ديني اعم از عقايد، اخلاق، احکام، تاريخ و ... مي شود. ليکن اين واژه در مراحل بعدي و در کاربردي اصطلاحي در خصوص احکام عملي خاص به کار رفته است و تنها به احکام فقهي جداي از مباحث کلامي، بحث هاي اخلاق، معارف تاريخي و جز آن اطلاق شده است. از اين رو مشهور گذشتگان و امروزيان فقه را اين گونه تعريف کرده اند:
" فقه عبارت است از آگاهي از احکام شرعي فرعي به دست آمده از ادله تفصيلي آن. (10) "
اين دانش شامل همه امور عبادي، مالي و اقتصادي، معاملات، امور کيفري و قضايي و تمام مسائل حقوقي چون حقوق اساسي، حقوق سياسي، و جز آن مي شود. گرچه در نگاه دقيق تر بين فقه و حقوق عموم خصوص من وجه حکمفرما است.
در کنار دو واژه قرآن و فقه، واژه احکام نيز رخ مي نمايد که ضرورت دارد تا مفهوم کلي آن روشن شود. احکام، جمع حُکم و از نظر لغوي معني روشني دارد. (11) اما در اصطلاح فقهي، برخي از فقها مي گويند: حکم، خطاب شرعي است که به گونه اقتضايي يا تخييري به افعال و اعمال مکلفين تعلق مي گيرد. حکم وضعي نيز عبارت است از حکم به شرطيت، سببيت، يا مانعيت چيزي. (12) البته احکام وضعي به موارد سه گانه مذکور منحصر نمي شود. مراد از حکم اقتضايي، احکام چهارگانه وجوب، حرمت، استحباب و کراهت است، و منظور از حکم تخييري، اباحه مي باشد. بسا بتوان حکم را اين گونه تعريف کرد و گفت: « حکم عبارت است از: انشاي يک امر تکليفي يا وضعي از سوي شارع، به طوري که اقتضا يا رخصت در انجام يا ترک آن را داشته باشد، و يا اثري بر آن مترتب باشد ». قيد اخير به احکام وضعي اشاره دارد.
مفهوم آيات الأحکام
فقه يا احکام فقهي بخشي از محتواي قرآن کريم است که با توجه به نقش محوري آن در تحديد موضوع مي بايست آن را تعريف کرد. البته مفسران فقه القرآن در اين زمينه سخن نگفته اند، چراکه وصول به معني موردنظر، با رجوع به عرف قرآني و تبادر روشن مي شود. ليکن امروزيان تعريف هايي را ارائه کرده اند، از جمله اينکه:" آيات الأحکام، آياتي است که فقها براي استنباط حکم شرعي به کار مي گيرند. (13) "
بعضي آيات الأحکام را اين گونه تعريف کرده اند:
" آيات الأحکام، آياتي است که متضمن احکام فقهي متعلق به مصالح دنيا و آخرت مردم باشد. (14) "
بسا در عبارت روشن تر گفته شود: « آيات الاحکام، آيات مشتمل بر احکام شرعي اسلام است ». با قيد آيات، احکام شرعي مستنبط از دليل روايي محض از مدار بحث خارج مي شود، و با قيد احکام، مجموعه مباحث اعتقادي، و برخي از مباحث اخلاقي، بيرون از حوزه احکام القرآن خواهد بود.
در تعريف آيات الاحکام نکاتي چند وجود دارد:
1. آيات الاحکام وظايف و تکاليف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که در قرآن آمده است را نيز شامل مي شود. زيرا در اين گونه آيات، بحث از اختصاص و عدم اختصاص، و يا وجوب و استحباب آن براي ديگر مکلفان به ميان مي آيد.
2. با توجه به اين که قرآن کتاب آسماني مسلمانان است، آياتي که در مقام بيان تشريعات امت هاي پيش از اسلام در قالب بيان تاريخي آن ها است، از مدار بحث بيرون مي باشد، زيرا تکليف ويژه آن ها و فرو زماني را بيان مي کند. مگر آن که به دليل نقلي، يا استصحاب شريعت سابقه ثابت شود که آن حکم در شريعت اسلام نيز قابل عمل است.
3. لازمه فقهي بودن هر آيه اين است که در برخورد با آن، افزون بر ضرورت اعتقاد بدان، به حسب مورد عمل به مفاد آن نيز مي طلبد.
نگاه ويژه استاد معرفت
استاد معرفت در زمينه آيات الأحکام نظري دارد که تا حدودي ساختارشکن است و زيربناي مباحث آيات الأحکامي ايشان را تشکيل مي دهد. ايشان مي گويد:" منظور آقايان [ فقه القرآن نويس ] از آيات الاحکام در حجم اندک همان احکام اصطلاحي است يعني وضو و نماز و غيره، ولي ما بايد کل دين را احکام بدانيم. يعني اساساً هدف شرعيت هاي الهي اين است که جامعه سالم و قوي و مستحکم بسازند، لذا ابعاد و هندسه اين ساختمان را بايد ارائه کنند و اسلام چنين کاري کرده است و لذا مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ؛ (15) يعني اگر مي خواهيد از زندگي لذت ببريد به حرف اي ما گوش دهيد. پس کل شريعت آيات الاحکام است نه فقط قرآن. و لذا در جاي ديگر مي فرمايد: تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ. (16) حدود يعني مرز. اگر در داخل مرز حرکت کردي اين بنيان، سالم و تمام خواهد بود. اين حدود، احکام وضعي، اخلاق، آداب، احکام تکليفي و ... دارد. (17) "
در اينکه همه احکام شريعت حدود و مرزهاي الهي هستند، شکي نيست، و در اينکه عقايد و اخلاق نيز ممکن است از حدود خدا به معني عام آن باشند نيز ترديدي نيست؛ ليکن سخن در اين است که آيا همه حدود الهي از سنخ احکام است؟ و آيا فقه به معني خاص آن و با تعريف ويژه آن در مقابل عقايد، اخلاق و تاريخ وجود دارد يا خير؟ آيا با اين رويکرد باز هم همه قرآن آيات الأحکام است؟ قطعاً اين گونه نيست، زيرا روايات بيانگر تقابل احکام و فرايض با ديگر معارف است. چنان که در روايتي از امام اميرالمؤمنين (عليه السلام ) مي خوانيم که فرمود:
" نَزَلَ القُرآنُ اَثلاثَاً: ثلث فينا و في عدننا، ثلث سنن و امثال وَ ثلثٌ فَرائِضٌ وَ اَحکَامٌ؛
يک سوم درباره ما و دشمنان ما است، يک سوم سنت ها و امثال است، و يک سوم فرايض و احکام است. (18) "
در برخي از روايات تقسيم رباعي صورت گرفته است. (19) قرآن نيز ايمان را در کنار عمل قرار داده و فرموده است:
" مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ (20) "
آيه فوق که بيانگر تغاير اعتقادات با اعمال است. اگر سخن از يکي بودن ايمان با عمل صالح به ميان مي آيد، بحث در جزئيت عمل صالح با ايمان است، نه حکمي و فقهي بودن اعتقادات و اخلاقيات. مؤيد اين سخن اين است که خود استاد رساله عمليه را به عنوان اثر فقهي محض با فتاوي فقهي عرضه کردند.
نکته ديگري که در کلام استاد وجود دارد اينکه ما بايد کل دين را احکام بدانيم! از يک زاويه سخن درستي است؛ زيرا همه مسائل اعتقادي را نيز هرچند به حکم عقل به نحوي مي توان در دايره بايد و نبايد، و وجوب و حرمت قرار داد. يعني بايد به خدا ايمان داشت، شرک حرام است. بايد نبوت و رسالت را پذيرفت، انکار نبوت و تکذيب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ممنوع است. بايد به معاد، قيامت، بهشت و دوزخ معتقد بود و نبايد آن را انکار کرد و ... اما تفاوت عمده اي وجود دارد اين است که عمل در مسائل اعتقاد نفس همان عقيده و اذعان است. به خلاف بايد و نبايد در مسائل فقهي که بدون عمل جوارحي امکان پذير است.
بينش و دانش فقهي در بينش استاد
استاد در پاسخ اين پرسش که اگر همه آيات قرآن « آيات الاحکام » است پس آيه: الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ، (21) چگونه مي تواند جزء آيات الاحکام باشد؟ مي گويد: آيات عقايدي که مسأله قيامت را هشدار مي دهد مثل آيه وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ، (22) است، آيات عقايدي هم احکام است. خداوند وظيفه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را اين گونه بيان کرده و مي فرمايد:" وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ. (23) "
منظور از کتاب احکام تشريعي، يعني دانش شريعت است؛ حکمت هم يعني بينش شريعت. پيامبر مردم را در دو فضاي دانش و بينش بالا برد، دانش بدون بينش ارزش ندارد ارزش دانش دانشمند به بينش او است. آيات مربوط به معارف جنبه بينش شريعت را بيان مي کند و علم کلام زيربناي فقه است. (24)
ماهيت فقه پژوهي قرآني
محور بحث در اين مقاله « فقه القرآن »، يعني فقهي که در قرآن آمده است مي باشد که گاهي از آن به « أحکام القرآن » و نيز « آيات الاحکام » تعبير مي شود. در مکتب فقهاي مفسر و مفسران فقيه شيعه غالباً تعبير « فقه القرآن » دنبال مي شود که صبغه فقه محوري دارد. ولي در مسلک اهل سنت بر پايه قرآن محوري بيشتر توجه به عنوان « آيات الاحکام » معطوف شده است. بديهي است ثمره اين دو تعبير تنها در تعدد و تنوع تعابير نيست، بلکه در سير مباحث و چينش آن نيز دخالت دارد. بدين معني که با تفکر فقه محوري بحث شکل تفسير موضوعي با موضوعيت فقه به خود مي گيرد. ترتيب احکام مورد بحث نيز همان چينش با ابواب فقهي موجود در کتب فقهي خواهد بود. ولي در مشي احکام القرآن نويسي اهل سنت، بحث به صورت تفسير آيات برگزيده درمي آيد و ترتيب مباحث به همان ترتيب و چينش خواهد بود که در آيات قرآن آمده است.براي روشن شدن ماهيت بحث تفسير آيات الاحکام لازم است سه اصطلاح معني و اثر تنويعي آن در تفسير بيان شود:
الف. منهج:
و آن عبارت است از: « مصدر و منبعي که توانايي و جواز تفسيرکردن قرآن را دارد، و مفسر بر اساس آن به تفسير قرآن مي پردازد ». به و اين لحاظ تفسير، به تفسير قرآن به قرآن، تفسير قرآن به روايت، تفسير قرآن به عقل تقسيم مي شود. مفسراني که قيد انحصار را از اين منابع برداشته اند، تفسير قرآن به اجتهاد و بهره مندي از همه منابع را پذيرفته اند.ب. اتجاه:
و آن عبارت است از: « گرايش فکري مفسر که بر تفسير وي سايه افکنده، و تفسير را به الوان مختلف علمي و تخصصي متنوع مي کند ». تفسير قرآن به اين لحاظ، به تفسير کلامي، تفسير عرفاني، تفسير اجتماعي، تفسير ادبي، تفسير فقهي، تفسير علمي و غيره تقسيم مي شود. يعني همان کششي که متخصصان در علوم و فنون مختلف در تفسير کردن آيات قرآن ناخواسته از خود بروز مي دهند و تفسير را به رنگ تخصص خود درمي آورند.ج. اسلوب:
و مقصود از آن « شيوه و قالب ارائه تفسير قرآن است ». بدين معني که مفسر هر روش و منهجي را که برگزيند و هر گرايش و اتجاهي که داشته باشد، در نحوه ارائه تفسير خود ممکن است به شيوه خاصي توسل جويد. اين شيوه در دو شکل کلي و جزئي جلوه مي کند. در شيوه کلي که معيار آن موضوع تفسير است، تفسير قرآن به تفسير ترتيبي و تفسير موضوعي تقسيم مي شود. در تفسير ترتيبي تمام يا بخشي از قرآن موضوع تفسير قرار مي گيرد و مفسر، آن را به ترتيبي که در قرآن وجود دارد، به تفسير مي پردازد. ولي در تفسير موضوعي، تفسير يک يا چند موضوع درون قرآني يا برون قرآني موضوع بحث مفسر مي باشد. وي سعي دارد براي رسيدن به ديدگاه نهايي قرآن، آن را مورد کنکاش قرار دهد.در نتيجه مي توان گفت: تفسير آيات الأحکام به لحاظ منهج، تفسير اجتهادي است. گرچه از جهتي از شيوه تفسير قرآن به قرآن، و تفسير قرآن به روايت نيز استفاده مي شود. به لحاظ اتجاه، تفسير فقهي است. به لحاظ اسلوب، از يک جهت تفسير موضوعي، و از جهت ديگر تفسير ترتيبي است. يعني تمام آيات فقهي به عنوان موضوع عام، و آيات مربوط به عناوين محدودتر چون: نماز، حج، جهاد و غيره به عنوان موضوع خاص تلقي مي شود. تفسير اين دسته از آيات ممکن است به ترتيب آيه ها و چينش سوره هاي قرآن باشد. از سوي ديگر تفسير آيات الاحکام از زاويه تبيين احکام فقهي، جزيي از دانش فقه است، ليکن نه فقه محض. از سوي ديگر، تبيين آيات قرآن، بخشي از دانش تفسير است اما نه تفسير صرف. از اين رو مي توان گفت تفسير آيات الاحکام مجمع هر دو دانش است و براي تحقق آن، مباني و اصول هر دو علم لازم است.
به نظر مي رسد موضوعي بودن اين بحث بر ترتيبي بودن آن رجحان دارد، چنان که استاد معرفت نيز به اين موضوع اشارت دارد و مي گويد:
" تفسير فقهي يا آيات الاحکام، تفاسيري است که متعرض آيات متعلقه به احکام تکليفي و وضعي مربوط به تکاليف شده است، و از اين جهت از سنخ تفسير موضوعي است که به بُعدي از جوانب قرآن پرداخته است. (25) "
آيات الأحکام يا أحکام الآيات؟
اصطلاح ديگري به نام « احکام الآيات » در کنار عنوان « آيات الأحکام » وجود دارد که متضمن احکامي چون حرمت مسّ آيات، وجوب سجده به هنگام شنيدن آيات سجده، جزئيت بسمله، و جز آن است. اين مسائل گرچه به قرآن متعلق است، ليکن به لحاظ ماهوي فقه القرآن محض است مانند ديگر احکام فقهي. در واقع جزو احکام قرآن از سنخ « الفقه للقرآن » است. تفاوت عمده اين دو اصطلاح در اين است که آيات در اصطلاح « آيات الاحکام » خود منبع احکام و مصدر تشريع و جزء ادله استنباط است. ولي آيات در « احکام الآيات » خود موضوع احکام شرعي است. در ناحيه احکام، حکم در اصطلاح « آيات الاحکام » حکم بالقوه است که مفسر فقيه قصد دارد آن را از آيه به دست آورد. ولي در اصطلاح « احکام الآيات » حکم بالفعل و ثمره استنباط فقهي فقيه مي باشد.خود استاد معرفت نيز سعي دارد اين سخن از احکام متعلق به قرآن را از روايات استنباط کند چنان که در بحث از جزئيت بسمله و جهر آن در نماز به دليل روايي تمسک کرده مي کند. وي با نقل روايت از صدوق مي نويسد (26) امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
" والإجهار بـ ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ) في الصلاة واجب. (27) "
از امام رضا (عليه السلام ) نقل مي کند که فرمود:
" والإجهار بـ ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ) في جميع الصلوات سنة. (28) "
آري! ممکن است برخي از احکام متعلق به قرآن از خود قرآن نيز استنباط شود، مثل منع مسّ کردن کتابت قرآن بدون طهارت از آيه:
" لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. (29) "
اقسام آيات الأحکام
آياتي که بيانگر مسائل فقهي در قرآن است در يک تقسيم اساسي به دو دسته تقسيم مي شود: يکي « آيات المقاصد » و ديگري « آيات التشريع ». منظور از آيات المقاصد، آن دسته از آيات است که در مقام بيان حکم شرعي جزئي نيست، بلکه بيانگر اهداف کلي شريعت مانند توحيد و خداباوري. تزکيه، تعليم و تربيت انسان، عدالت و تقوي، و عمران و آباداني زمين و ... بسا بتوان گفت آيات المقاصد داراي دو ويژگي عمده مي باشد: يکي کلان بودن، يعني روشن کننده سياست هاي کلي دين و شريعت. دوم شناور بودن، يعني نيازمند به ديگر ادله است تا تشريح و تفسير و اجرايي شود.آيات المقاصد و رأي استاد
استاد معرفت گرچه تصريح به اين تقسيم و اقسام نکرده است، اما از خلال سخن ايشان برمي آيد که بر اين تقسيم صحه مي گذارد، چرا که مي گويد: ما بايد کل دين را احکام بدانيم. يعني اساساً هدف شريعت هاي الهي اين است که جامعه سالم و قوي و مستحکم بسازند، لذا ابعاد و هندسه اين ساختمان را بايد ارائه کنند و اسلام چنين کاري کرده است. سپس به اين آيه تمسک مي کند که مي فرمايد:" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ (30) "
ايشان در تفسير جمله لِمَا يُحْيِيكُمْ مي گويد: يعني شريعت براي اين است که شما از حيات دنيوي لذت ببريد و زنده اي که از زندگي لذت نبرد، زنده نيست. اسلام مي گويد اگر مي خواهيد از زندگي لذت ببريد به حرف هاي ما گوش دهيد. (31) اينکه ايشان در کنار آيات مربوط به نماز، روزه، زکات، حج، معاملات، عقود و ايقاعات و ... که بيانگر احکام جزيي هستند، آياتي را مطرح مي کند که مبيّن اهداف کلي شريعت و رسالت است. در حقيقت و در عمل آيات را به دو دسته « آيات المقاصد » و « آيات التشريع » تقسيم کرده است.
در خصوص نقش « آيات المقاصد » در اجتهاد و استنباط احکام بايد گفت سه وجه متصور است.
يکم؛ اساس احکام قرآن همين آيات المقاصد است و آيات حکمي ديگر شکل هاي گوناگون شريعت است و قابل تغييير مي باشد.
دوم؛ اين گونه آيات هيچ نقشي در بيان احکام ندارد و قابل استناد نيز نمي باشد.
سوم؛ آيات المقاصد به منزله خطوط اصلي و سياست هاي کلي است و آيات تشريعي را بايد در پرتو آن تفسير کرد.
از اين رو ممکن است دايره برخي از احکام گسترش يابد، و برخي ديگر مضيق شود؛ البته نه با تغيير اساسي و به قيمت تعطيل کلي. به نظر مي رسد رأي استاد معرفت سمت و سوي ديدگاه نخست را دارد، زيرا در جايي مي گويد:
" حکم شرعي آن نيست که ابدي باشد بلکه در شرايط خاصي کاربرد دارد. (32) "
ليکن در آن سوي قضيه مي گويد:
" اين روايت نبوي: مَا مِنَ القُرآنِ آيَةٌ اِلَّا وَ لَهَا ظَهرٌ وَ بَطنٌ و توضيح امام باقر (عليه السلام ) که فرمود: ظَهرُهُ [ تَنزِيلُهُ ] وَ بَطنُهُ تَأوِيلُهُ. (33) علت صدور اين روايت اين است که قرآن براي مناسبت هاي خاصي نازل شده است و چون به آن مناسبت خاص نظر دارد، آيه مخصوص آن قوم يا آن زمان و قيد تاريخ خواهد شد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين دغدغه را داشت که اگر مردم قرآن را فقط از جنبه تنبيهي ببينند، اين قرآن مرده است. پس به مردم تأکيد مي کرد که سطحي نگر نباشند و با تعمق در درون آيه، رسالت جهاني آن را دريابند. توضيح امام باقر (عليه السلام ) هم براي اين است که بگويد بايد از دل آيه، مفهوم عامي را استخراج کنيد، که مآل و هدف آيه است. (34) "
همچنين در بحث رقيت با توجه به روح اسلام که برخاسته از آيات المقاصد است آن را در غيرجنگ روا نمي داند.
آيات تشريع
منظور از آيات تشريع آياتي است که بيانگر حکمي از احکام شرعي عملي مي باشد، مثلاً در معاملات آيه:" وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ. (35) "
و در عبارات آيه:
" فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ. (36) "
در آثار فقه پژوهان قرآني اين دسته از آيات بيشتر مورد توجه مي باشد و به لحاظ گستردگي و فراگيري نوع نقشي که در مجموع تشريع دارد، به خود به چهار نوع تقسيم مي شود: الف. آياتي که احکام خاص يک موضوع فرعي را بيان مي کند، مثل آيه:
" وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً. (37) "
اين آيه تنها درباره وجوب حج و شرط استطاعت آن سخن مي گويد. نه تنها شامل احکام نماز و روزه و اجاره نمي شود، بلکه حتي شامل وقوف در عرفات و مشعر و مني نيز نمي شود.
ب. آياتي که بيان کننده حکم عام و فراگير است که شامل مسائل فقهي چندي مي شود مثل آيه:
" فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا. (38) "
مفاد اين آيه با عموميتش بر مسأله عاريه، رساندن اشياء پيدا شده ( برداشتن لقيط ) و رساندن به صاحبش و امثال آن دلالت مي کند. نيز آيه:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ. (39)
اين آيه نيز با عموميتي که دارد، بر وجوب وفاي به همه عقود، خواه لازم يا جائز دلالت مي کند.
ج. آياتي که مبين قاعده فقهي است و در نتيجه از حوزه يک يا چند مسأله فراتر رفته، و شامل ابوابي از فقه و حقوق اسلامي مي شود؛ مثل آيه:
" يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ. (40) "
اين آيه بر قاعده نفي عسر و حرج دلالت مي کند.
د. آياتي که مشتمل بر قواعد اصولي است. اين دسته از آيات به طور غيرمستقيم جزء آيات الاحکام به شمار مي روند؛ مثل آيه نبأ که مي فرمايد:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ. (41) "
که بر حجيت خبر واحد بدان استدلال شده مي شود.
هر دانشمندي که به تفسير آيات قرآن پرداخته است، اين گروه هاي مختلف از آيات را نيز تفسير کرده و اثباتاً و يا نفياً به مفاد آن اشاره کرده است. استاد معرفت نيز طبعاً همين مشي را دنبال مي کرد.
شمار آيات الأحکام
در خصوص کميت آيات الأحکام آراي متعددي از سوي مفسران فقه پژوه ارائه شده است و در آن، فراز و نشيبي به فاصله 150 تا بيش از 6000 عدد وجود دارد. سيوطي و طنطاوي تنها يک صد و پنجاه آيه را در رابطه با احکام مي دانند. محمد خضري بک بر اين باور است که آيات الاحکام به بيش از سي صد آيه نمي رسد. (42) عبدالله بن مبارک، بر اين عقيده است که نُه صد آيه از قرآن آيات الاحکام است. (43) ابن العربي از فقه پژوهان مالکي مذهب نيز طبق شمارشي که در کتاب احکام القرآن صورت گرفته، اين عدد از آيات را تفسير کرده است. هرچند مشهور ميان آيات الاحکام نويسان، پانصد آيه است، که در برخي از کتب فقه القرآن، با همين عنوان نگاشته شده است. مثل: تفسير الخمسمائة آية في الاحکام تأليف مقاتل بن سليمان، و تفسير الخمسمأئة آية از فرقه اباضيه. و شفاء العليل في شرح الخمسمأئة آية من التنزيل، نوشته عبدالله بن محمد النجري، و منهاج البداية في تفسير آيات الأحکام الخمسمائة، نوشته احمدبن عبدالله بن محمدبن حسن بن متوج بحراني.راز اين فراز و نشيب ممکن است اين باشد که برخي با قطع نظر از تکرار آيات به عدد رسيده اند. يا اين که برخي با توجه به عنوان حکم عدد را مطرح کرده اند، که طبعاً عدد کوچکي است. چه بسا برخي با توجه به آيات صريح و غيرصريح توجه کرده، و به عدد بزرگ تري دست يافته اند.
اين احتمال نيز وجود دارد که اعداد بزرگ ناشي از نوع بينش به آيات الاحکام باشد که خواسته اند از برخي آيه هاي به ظاهر غير آيات الاحکام مثل آيات الأمثال و آيات القصص و آيات القَسَم و جز آن نيز استفاده فقهي ببرند.
نگاه ويژه استاد معرفت
استاد معرفت درباره عدد و ارقام آيات الاحکام نظر خاصي دارد که قابل توجه است. ايشان مي نويسد: فقه القرآن نويسان مي گويند 500 آيه مربوط به آيات الاحکام است. سپس به منظور احترام به دانشمندان و مفسران مي افزايد اين آمار مربوط به آياتي است که مستقيماً و مباشرتاً بر اعمال مکلفين چون عبادات و معاملات دلالت مي کند، وگرنه همه آيات قرآن دستورات عملي است که بر مسلمين واجب است بدان عمل و در حيات فکري و زندگي عملي خود آن را اجراء کنند. سپس مي نويسد جداي از اين ويژگي قرآن رقم آيات الاحکام مربوط به اعمال مکلفين نيز به 2000 عدد بالغ مي شود. (44)چنان که گفته شد رسيدن به اين عدد ناشي از نوع بينشي است که ايشان نسبت به آيات الاحکام دارند. لذا در راز توسعه به اين آيه اشارت مي کند که مي فرمايد:
" أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ. (45) "
اين آيه مربوط به ويژگي آفرينش زن است و به حسب ظاهر به فقه القرآن ربطي ندارد، ليکن ايشان مي نويسد: قرآن خصوصيت زن را رقت و طبعي نازل مي داند که با فطرت زنانه به زيور گرايش بيشتري دارد تا واقعيت ها؛ و لذا ذاتاً در پذيرش مسؤوليت هاي سخت با مردان تفاوت دارند؛ از اين جهت نبايد مسؤوليت طاقت فرساي اداري را به او واگذار کرد. (46) بديهي است با اين ديدگاه اين آيه در رديف آيات الاحکام است، هرچند جزء 500 آيه نباشد.
وضعيت نسخ در آيات فقهي
از جمله مباحثي که در حوزه آيات الاحکام وجود دارد و استاد معرفت در آن سخن نو ارائه کرده، مسأله نسخ است. ايشان در تعريف نسخ مي نويسد: نسخ عبارت است از برداشتن حکم شرعي سابق با تشريع لاحق، لذا شرط است که ناسخ و منسوخ بايد هر دو حکم شرعي باشند. بعد از اين تعريف استاد به تقسيم نسخ و توضيح آن اقسام مي پردازد:1. نسخ حکم و تلاوت:
يعني آيه اي که مشتمل بر حکمي بوده به طور کامل از صفحه قرآن محو شده باشد.2. نسخ حکم و بقاي تلاوت:
يعني حکم در آيه نسخ شده باشد، ولي آيه همچنان در قرآن کريم باقي است.3. نسخ تلاوت و بقاي حکم:
يعني آيه از صفحه قرآن محو شده باشد، ولي حکم درون آن همچنان باقي و نافذ است.4. نسخ مشروط:
يعني با تغيير شرايط، حکم سابق نسخ شده باشد، ولي با اعاده شرايط گذشته، حکم منسوخ قابل بازگشت باشد. (47)5. نسخ تهميدي:
استاد معرفت در جاي ديگر به اين نوع نسخ اشاره مي کند و معني اين نوع از نسخ را همراهي نخستين قرآن با عادات جاهلي و تصحيح تدريجي آن بيان مي کند. (48)در اينجا چند نکته قابل توجه است:
1. البته ايشان به هنگام تدوين کتاب التمهيد في علوم القرآن تنها به بيان سه قسم، و نقد و بررسي قسم اول پرداخته بودند و پس از آن قسم چهارم را بدان افزودند.
2. دانشمندان علوم قرآني و مفسران شيعه از اين چهار قسم، تنها قسم دوم را مي پذيرند. (49) آن ها قسم اول و سوم را مستلزم تحريف مي دانند.
3. قرآن پژوهان و مفسران اهل سنت هر سه قسم نخست را قبول دارند (50) و به توجيه و تأويل فقرات وارده و محذوفه پرداخته اند.
4. استاد معرفت افزون بر قسم دوم، قسم چهارم را نيز مي پذيرد. ايشان مصداق اخير را همه آيات صفح که درباره گذشت از مشرکان است مي داند و بر اين عيده است که اين آيات در دوران ضعف مسلمانان در مکه نازل شده است. بعد از آنکه در مدينه و دوران قدرت و شوکت مسلمانان دستور برخورد مناسب با تعرض بر مشرکان و اهل کتاب صادر شد و آيات صفح منسوخ گرديد. اين دو قبيل احکام صادره که وفق شرايط متفاوت بوده، طبق شرايط خاص خود قابل اعاده و تکرار است. (51)
5. استاد معرفت به هنگام تدوين التمهيد با ديگر دانشمندان در کميت آيات منسوخ اختلاف نظر داشت و نسخ در آيات قرآن را پذيرفته بود. او تعداد هشت آيه را به عنوان آيات منسوخ همراه با ناسخ آن بيان کرده است. (52)
6. با ظهور تبدل رأي که براي ايشان حاصل شد و با اين اساس که منظور از نسخ در صدر نخستين تقييد و تخصيص است، رويکرد انکار نسخ در آيات قرآن را دنبال کرد و حتي آيه نجوا که نسخش تقريباً متفق عليه است را نيز نپذيرفت. ايشان در توجيه عدم نسخ آيه نجوا:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ ... (53) "
به وسيله آيه پس از آن که مي فرمايد:
" أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ... (54) "
مي نويسد: اين آيه داراي رسالت جديدي است که نسخي در آن رخ نداده است. مسلمانان دوست داشتند با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صحبت کنند و اين پيامبر، همان انسان قبل از بعثت است که روابط معمولي و اخلاقي خوبي با مردم داشت؛ اما الآن در مدينه يک زعيم و رهبر ديني و سياسي است و اوقات او متوجه امور مهم است و وقت نشستن معمولي با مردم را ندارد. خداوند با اين آيه مي خواست به مسلمانان بفهماند که در مسائل جزئي، وقت پيامبر را نگيرند؛ مگر آن که امر مهمي باشد که ارزش صرف مال و وقت را داشته باشد. عرب ها متوجه شدند مطلب ارزشمندي ندارند، لذا مراجعه نکردند؛ نه آنکه به خاطر صفت خسيسي صدقه ندادند. مفسّران امروز مي گويند اين يک صحنه اي بود که خداوند ايجاد کرد تا پيامي به مسلمانان بدهد، لذا نه ناسخ است و نه منسوخ. اين آيه مي فهماند که در هر امر جزئي نبايد مزاحم مسئولان جامعه شد مگر در امور مهم و با ارزش. (55)
7. با عدم نسخ آيه نجوا طبق نظر استاد معرفت، اين آيه از مهم ترين آيات فقهي است که به مهم ترين مسأله سياسي جامعه مي پردازد. لذا ايشان مي گويد: اگر کسي بپرسد آيا حکم حکومتي در قرآن وجود دارد؟ همين آيه را مي آوريم. اين سوره کلاً در حال آموزش آداب معاشرت است. از آيه:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى ... "
تا آيه:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا ... (56) "
و بعد از آن آيه نجوا پيام عام دارند و آداب معاشرت را ياد مي دهند. پس اين آيه ها، هم آيات الاحکام هستند و هم نسخ نشده اند، چون پيام جاويدي دارند. (57)
8. استاد معرفت نمونه نسخ تهميدي را در آيه:
" اللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ (58) "
و زدن زن مي داند که در زمان نزول آيه يک امر متداول بوده است و اصلاً نزول آيه براي نسخ اين عادت غلط بوده است. (59)
مباني فهم فقه القرآن
يکي از نکات مهمي که استاد معرفت در خلال مباحث علوم قرآني و تفسيري بدان پرداخته است، مبناسازي براي فهم آيات الاحکام است، در اين کوتاه نوشتار به برخي از اين منابع اشاره مي شود:1. توجه به حجيت ظواهر قرآن:
استاد معرفت در مقدمه تفسير اثري اين امر را بديهي مي داند. (60) ضمن آن که در نقد و بررسي تفاسير نيز به اين امر اشاره کرده است؛ از جمله اينکه جصاص حنفي که در تفسير آيه:" ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ (61) "
معتقد است که اين آيه بر ضرورت اتمام روزه مستحبي دلالت دارد. آقاي دکتر ذهبي بر جصاص خرده گرفته است که اين برداشت ناشي از تعصب بر رأي ابوحنيفه و پيروي کورکورانه از آن است. (62)
استاد در اينجا با ردّ ادعاي ذهبي و دفاع از جصاص مي گويد: ظهور آيه و اطلاق آن چنين اقتضايي دارد. (63)
2. توجه به تخصيص و تقييد آيات:
طبيعي است که يک فقيه براي رسيدن به مراد شارع بايد به هر نوع قيودي در کلام توجه داشته باشد، وگرنه به سويي خواهد رفت که مرضي صاحب شريعت نيست. استاد معرفت در اين باره مي نويسد: فقيه شايسته بايد در مقام استنباط به خوبي از تخصيص عمومات و تقييد مطلقات اطلاع داشته باشد. (64) اين سخن برگرفته از کلام اميرمؤمنان (عليه السلام ) است که به قاضي کوفه فرمود:" أَتَعرِفُ النَّاسِخَ مِنَ المَنسُوخِ؟ "
آيا ناسخ را از منسوخ تشخيص مي دهي؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
" هَلَکتَ و أَهلَکتَ تَأوِيلُ کُلِّ حَرفٍ مِنَ القُرآنِ عَلَي وُجُوه؛
خودت را هلاک کردي و ديگران را هلاک مي کني، هر حرفي از قرآن بر چند وجه است. (65)"
البته بر مبناي منکران نسخ در قرآن اين تعبير در روايات بر تخصيص و تقييد حمل مي شود.
3. عنايت به روايات:
فقها در حجيت خبر واحد نسبت احکام فقهي خواه مستنبط از سنت باشد يا کتاب، اتفاق نظر دارند. حتي کساني که به انحصار تفسير قرآن به قرآن معتقدند در آيات فقهي همين نظر را دارند. استاد معرفت در خصوص نقش سنت نسبت به تبيين آيات الاحکام مي نويسد: شکي نيست که سنت تفسيربخش آيات الاحکام قرآن است و آنچه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه حيار و ائمه اطهار بيان کرده اند، همه تفسير فقهي است. (66) اين مسأله به خصوص در تبيين جزئيات احکام کلي که در قرآن آمده است از جمله کيفيت و کيفيت نماز، کميت و کيفيت حج و زکات، بيان شرايط امر به معروف و نهي از منکر، شرايط و موانع معاملات و عقود و ... بيشتر احساس مي شود. استاد معرفت در درس خود در مراکز آموزش تخصصي تفسير و علوم قران حوزه علميه قم، تصريح کردند به اينکه همه کتاب جواهرالکلام تفسير آيات الاحکام است.4. توجه به روح تشريع قرآني:
ايشان درباره رقيت مي گويند: رقيت تنها در حال جنگ و آن هم درباره پسران آن مشروع است، و غير از آن با روح اسلام موافق نيست زيرا که امام اميرالمؤمنين (عليه السلام ) فرموده است:" لَا تَکُن عَبدَ غَيرِکَ وَ قَد جَعَلَک اللهُ حُرَّاً؛
برده ديگري مباش، زيرا خداوند تو را آزاد آفريده است. (67) "
قلمرو احکام در قرآن
سعي وافر استاد معرفت در آثار علوم قرآني و تفسيري بر اين است که ثابت کند که آيات الاحکام و فقه القرآن به 500 آيه و مفاد آن منحصر نمي باشد و حتي مي توان گفت رويکرد ايشان در اين موضوع توسعه است، چنان که خود ايشان به نوعي به اين مسأله تصريح دارد و در پاسخ اين پرسش که چگونه آيه: اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ... ( رعد: 2 ) » جزء آيات الاحکام قرار مي گيرد؟ مي گويد:" ما هم موضوع احکام و هم موضوع فقه را توسعه داديم. (68) "
نويسنده اين سطور مي افزايد رويکرد ايشان به نسخ نيز در راستاي توسعه آيات الاحکام است، تا آيات بيشتري به عنوان منبع اصيل فقه و حقوق قرار گيرد. به هر صورت گستره آيات الاحکام بر اساس مبناي کمّي آيات الاحکام ممکن است متفاوت شود که بر مبناي استاد همه عناوين کلي فقهي و بسياري از مسائل فرعي در حوزه فقه القرآن قرار مي گيرد.
عناوين مطرح شده در کتب فقهي بر مبناي تقسيم چهارتائي (69) از محقق حلي در کتاب شرايع الاسلام عبارت است از:
1. عبادات؛ مثل: طهارت، صلوة، صوم، حج و ...
2. عقود؛ مثل: بيع، اجاره، رهن، حجر، و ...
3. ايقاعات؛ مثل: طلاق، اقرار، ايلاء، لعان، جعاله، نذر، و قسم.
4. احکام؛ مثل: ارث، قضا، شهادات، و ...
در ديدگاه استاد همه اين موارد با زيرفصل هاي آن در قرآن کريم مورد توجه مي باشد.
اقسام احکام و حقوق
آنچه انسان بدان مکلّف يا ملتزم است، و قرآن نيز بدان اشارت دارد، از جهات مختلف عبارت است از:الف. به اعتبار حوزه تحقق، احکام اعتقادي و احکام عملي.
ب. به اعتبار وضع و جعل، احکام وضعي و احکام تکليفي. حکم تکليفي نيز خود به اقسام پنج گانه: وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه تقسيم مي شود.
ج. به اعتبار رابطه مکلف، احکام فردي و احکام اجتماعي.
د. به اعتبار جوارح و جوانح، احکام دروني و بروني.
هـ. به اعتبار صادرکننده، حکم الهي و حکم حکومي.
حقوق نيز به نوبه خود، از يک زاويه به حقوق ملي يا داخلي و حقوق خارجي يا بين المللي و هرکدام به دو بخش حقوق خصوصي و حقوق عمومي تقسيم مي شود. البته حقوق از ديدگاه فقهي، به حق الله و حق الناس تقسيم مي شود. به بسياري از اين ها به نحوي در قرآن کريم اشارت شده است. در يک سخن کوتاه بايد گفت: بر اساس ديدگاه مشهور نزديک به 50 موضوع اصول الفقه، 20 قاعده فقهي مصرحه و مستنبطه، و افزون بر 54 عنوان فقهي و بيش از 1500 مسأله فقهي در قرآن بيان شده است که بي شک بر مبناي استاد معرفت در همه زمينه ها از اين اعداد و ارقام فراتر خواهد بود.
جمع بندي
ديدگاه هاي استاد معرفت در چند نکته اساسي به شرح زير است:1. استاد معرفت تشريع قرآني را به معجزه تعبير کرده و آن را اعجاز تشريعي مي داند.
2. ايشان درباره آيات الاحکام تا حدودي ساختارشکني کرده و برخلاف فقه القرآن نويسان، آيت الاحکام را فراتر از 500 آيه دانسته، بلکه با مبنايي که در حوزه معارف قرآني ترسيم نموده است و علم کلام را زيربناي فقه ميداند، همه قرآن را آيات الاحکام و حدود و مرزهاي الهي مي داند که در اين حدود احکام وضعي، اخلاق، آداب، احکام تکليفي و ... دارد.
3. ايشان تفسير فقهي يا آيات الاحکام، را از سنخ تفسير موضوعي مي داند که به بُعدي از جوانب قرآن پرداخته است.
4. استاد معرفت احکام الآيات را از احکام الآيات جدا مي داند و سعي دارد نوع دوم از احکام را از روايات استنباط کند، چنان که در بحث از جزئيت بسمله و جهر آن در نماز به دليل روايي تمسک مي کند.
5. استاد آيات مربوط به تشريع را در دو بخش آيات المقاصد که بيانگر اهداف کلي شريعت است و آياتي که احکام کلي و جزيي را بيان مي کند، تقسيم کرده و نمونه آيات دسته اول را اين آيه مي داند که مي فرمايد:
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ. (70) "
6. استاد نسخ در آيات الاحکام حتي نسخ آيه نجوا را نمي پذيرند، و تعبير نسخ در روايات را بر تخصيص و تقييد حمل مي کند.
7. استاد در تفسير آيات الاحکام به حجيت ظهور، روح حاکم بر شريعت، توجه به تخصيص و تقييد و توسل به روايات را از مباني عمده مي داند.
8. گستره فقه القرآن بر مبناي استاد معرفت همه جوانب فردي، اجتماعي، سياسي، عبادي، اقتصادي، حقوقي و ... را در بر مي گيرد.
پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي جامعة المصطفي العالمية.
2. اسراء، آيه 85.
3. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج6، صص 213-218.
4. علي بن محمد جرجاني، کتاب التعريفات، ج8، ص 75.
5. محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 19.
6. محمدبن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ماده فقه.
7. طه، آيه 28.
8. إسراء، آيه 44.
9. توبه، آيه 122.
10. مفيد، ( محمدبن نعمان ) العريص، ص 3؛ حلي، تحريرالاحکام، ج1، ص 2.
11. واژه حکم در لغت به معني قضاء ( قضاوت کردن ) است، و در اصل به معني منع کردن است. المصباح المنير، حکم.
12. محمدبن مکي، القواعد و الفوائد، ج1، ص 30، قاعده 8.
13. موسوعة الفقه الاسلامي، ج2، ص 37.
14. محمدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 319.
15. انفال، آيه 24.
16. نساء، آيه 13.
17. فصلنامه بينات، ش 44، ص 53.
18. محمدبن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص 428.
19. از جمله: روايت امام صادق (عليه السلام ) مي فرمايد: « نَزَل القُرآنُ اَربَعَةَ اَربَاعِ رُبعٌ حَلالٌ، و رُبعٌ حَرامٌ وَ رُبعٌ سُنَنٌ وَ اَحکَامٌ ... » محمدبن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص 427.
20. نحل، آيه 97.
21. قارعه، آيات 1-2.
22. بقره، آيه 43.
23. بقره، آيه 129.
24. فصلنامه بينات، ش 44، ص 57.
25. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون، ج2، ص 355.
26. محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ج1، ص 351-352.
27. صدوق، خصال، ج2، ص 603.
28. صدوق، عيون أخبارالرضا (عليه السلام )، ج2، ص 123.
29. واقعه، آيه 79.
30. انفال، آيه 24.
31. فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، صص 53- 52.
32. همان.
33. حر عاملي، وسائل الشيعة، ج27، ص 196.
34. محمدهادي معرفت، التفسيرالاثري الجامع، ص 30؛ فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، ص 53.
35. بقره، آيه 188.
36. بقره، آيه 198.
37. آل عمران، آيه 97.
38. بقره، آيه 48.
39. مائده، آيه 1.
40. بقره، آيه 185.
41. حجرات، آيه 6.
42. طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسيرالقرآن الکريم، ج1، ص 3؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص 165؛ سيدمحمدعلي ايازي، فقه پژوهي قرآني، ص 121.
43. سيدمحمدعلي ايازي، فقه پژوهي قرآني، ص 121.
44. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوب القشيب، ج2، ص 354.
45. زخرف، آيه 18.
46. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج2، ص 355.
47. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 282؛ فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، ص 101.
48. فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، ص 71.
49. از جمله: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج9، ص 417؛ سيدابوالقاسم خوئي، البيان في تفسيرالقرآن، ص 373، سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج19، ص 189.
50. صحيح مسلم، ج2، ص 1075 و 1317. موطأ، مالک بن انس، ج2، ص 608؛ بدرالدين الزرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 32 و 35. جلال الدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص 58. محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 125. و ج2، ص 158.
51. بينات، سال 1385، ش 44، ص 102.
52. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 300.
53. مجادله،آيه 12.
54. مجادله، آيه 13.
55. فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، ص 53.
56. مجادله، آيه 11.
57. همان.
58. نساء، آيه 34.
59. همان، ص 71.
60. محمدهادي معرفت، التفسير الاثري الجامع، ج1، ص 70.
61. بقره، آيه 187.
62. محمدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص 325.
63. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج2، ص 357.
64. فصلنامه بينات، سال 1385، ش 44، ص 101.
65. حر عاملي، وسائل الشيعة، ج27، ص 202.
66. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج2، ص 355.
67. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج74، ص 215.
68. وسائل الشيعة، سال 1385، ش 44، ص 57
69. تقسيمات دوگانه، سه گانه، چهارگانه ديگر، پنج گانه و شش گانه نيز مطرح است. ترسيم فقه در تقسيم دوگانه عبارت است از: 1. عبادات. 2. معاملات. ترسيم فقه در تقسيم سه گانه عبارت است از: 1. عبادات. 2. محرمات. 3. احکام. ترسيم فقه در تقسيم چهارگانه ديگر عبارت است از: 1. عبادات. 2. اموال: أ؛ اموال فردي مثل بيع، ارث ... ب: اموال عمومي مثل خمس، زکات ... 3. سلوک: أ؛ آداب و رفتار فردي مثل روابط خانوادگي از قبيل نکاح و طلاق ... و روابط اجتماعي از قبيل اطعمه و اشربه و معاشرت ... ب؛ آداب عمومي. 4. قضاء مثل قضاء، حکومت، جهاد ... ترسيم فقه در تقسيم پنج گانه عبارت است از: 1. عبادات: مثل طهارت، صلوة، صوم، خمس، و ... 2. حکوميات: مثل ولايت، جهاد، امر به معروف، حدود، قضاء و ... 3. عقود: مثل بيع، رهن، نکاح، و ... 4. ابقاعات: مثل طلاق، يمين، نذر، و ... 5. اجتماعيات: مثل محرمات، اطعمه و اشربه، وصيت، ارث، آداب اجتماعي و ... ترسيم فقه در تقسيم شش گانه عبارت است از: 1. عبادات. 20 شؤون فردي ( مطهرات ... ) 3. شؤون خانواده ( نکاح و طلاق ). 4. اموال فردي ( بيع و اجاره ... ) 5. ولايات ( جهاد، خمس ... ). 6. شؤون قضائي.
70. انفال، آيه 24.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}