نويسنده: جواد امين خندقي




 

چهار. آنارشيسم

« آنارشيسم » (1) يک جنبش سياسي و نظريه اي است که هوادارِ برافتادن هر گونه دولت و نشستن انجمن هاي آزاد و همياري داوطلبانه ي افراد و گروه ها به جاي هر شکلي از دولت است. بنياد آنارشيسم بر دشمني با دولت است؛ ولي در عين حال، وجود هر گونه قدرت سازمان يافته ي اجتماعي و ديني را نيز ناروا مي شمارد و قوانين دولت ها را سرچشمه ي تجاوز و خاستگاه همه ي بدي هاي اجتماعي مي داند و به اين دليل، خواستار از ميان رفتن همه ي دولت ها است. آنارشيست ها برخلاف آن چه معروف است، آشوب خواه يا « هرج و مرج طلب » نيستند و جامعه اي بي سامان نمي خواهند؛ بلکه به نظامي مي انديشند که بر اثر همکاري آزادانه پديد آمده باشد که بهترين شکل آن از نظر ايشان، ايجاد گروه هاي خودگردان است. (2)
اصل واژه ي يوناني آنارشيسم به معناي « بدون حاکم » است. (3) برخي منتقدان، آنارشيسم را چنين تعريف کرده اند: يک نظام انديشه ي اجتماعي که هدفش ايجاد دگرگوني هاي اساسي در ساختمان جامعه و به ويژه جايگزين کردن حکومت اقتدارگر با يکي از اشکال تعاون غير حکومتي ميان افراد آزاد است و همين نکته، عنصر مشترکي است که همه ي اشکال آنارشيسم را به هم مي پيوندد. (4) به عبارت ديگر آنارشيسم را مي توان اقتدارگريزي ناميد و اقتدارگريزي يعني بي حکومتي و نقطه ي مقابل اقتدارگريزي، سلسله مراتب است. در سلسله مراتب، واحدها به ترتيبي سازمان يافته اند که يک واحد، حق فرمان راندن دارد و ديگران موظف به فرمان بردن هستند. هر نظامي را که واحدهايش رسماً مستقل از يکديگر باشند مي توان اقتدارگريز خواند. به اين معنا هيچ کانون اقتدار غالبي وجود ندارد که حق داشته باشد دستور دهد تا واحدها مطابق ميل او رفتار کنند. (5) معمولاً عقايد آنارشيست ها در چهار اصل ذيل خلاصه مي شود:
1. آزادي فردي بايد مطلق باشد.
2. همه ي حکومت ها و قوانين شر هستند.
3. علم بايد جايگزين جهل و روشنايي، جانشين تاريکي شود.
4. سرمايه داري و مالکيت خصوصي بايد لغو شود و تعاون داوطلبانه جاي آن ها را بگيرد. (6)
« هانري آرون » (7) که کتابي ارزنده درباره اين مکتب نگاشته، منابع آرشيسم را دو مکتب فلسفي مي داند:

يک. مکتب اصالت فرد فرانسه:

طبق اين مکتب، بشر، حقوقي جاودان و مقدم بر هر سازمان دارد و رسالت دولت، حفظ آزادي هاي فردي در تعديات اجتماعي است. آنارشيست ها مي گويند با وجود اين، فلسفه ي وجود دولت، رشد آزادي هاي فردي است؛ اما مي بينيم که دولت، نابود کننده ي آزادي هاي فردي است، نه حافظ آن.

دو. مکتب ايده آليسم آلمان:

اين مکتب، معتقد است جهان، آفريده ي روح و « من » واقعي است و سعادت در اتحاد با آن است و هر عاملي که از خودبيگانگي ايجاد کند، مردود است. آنارشيست ها دولت را از عوامل ايجاد از خودبيگانگي مي دانند؛ زيرا مانع شکفتگي فرد است. (8)
آنارشيسم، مکاتب و نحله هاي مختلفي دارد که مهم ترين آنها عبارت است از: (9)

يک. آنارشيسم فردي:

اين نوع از جانب نويسندگاني چون « بنيامين تاکر » (10) عرضه شده است. اين دسته از پيروان « پرودون » (11) طالب آزادي و برابري کامل بودند.

دو. آنارشيسم شيوعي:

اين نوع، از شکاف ميان پيروان « ميخائيل باکونين » (12) پديد آمد که در آن از براندازي قهرآميز دولت و جانشين ساختن اجتماعات روستايي تحت نظارت يک نظام کمونيسم اختياري به جاي آن، دفاع مي کرد.

سه. آنارشيسم مسيحي:

« لئوتولستوي » (13) نويسنده ي روسي سده ي نوزدهم از اين دسته، حمايت کرد.
گاه کمونيست ها و آنارشيست ها با هم متحد شده اند؛ ولي طولي نکشيده که مانند دشمنان از هم جدا شده اند. لنين معتقد بود آنارشيسم با روح فردگرايي اش محصول نااميدي و روحيه ي روشنفکر بي سامان و سرگردان و نامناسب روحيه ي پرولتاريا است و آن را محکوم مي کرد. (14)
پرودون يکي از بنيان گذاران آنارشيسم کتاب « فلسفه ي فقر » را در تحليل پايه هاي اقتصاد سياسي خرده بورژوايي نوشت و مارکس هم در کتابي به نام « فقر فلسفه » به نقد نظريات او مي پردازد. از نظر مارکس، فلسفه ي آنارشيسم بسيار ابتدايي بود و آن را شوربايي نام مي نهد که از پرودن، سيمون و غيره به وام گرفته شده است. او در اين کتاب، پرودن را مسخره مي کند که از ديالتيک هگل، جز زبان آن را ندارد. (15)
آنارشيست ها هم مارکس و انگلس را به فرصت طلبي متهم مي کردند و مي گفتند کسي که به آمادگي مردم براي انقلاب معتقد نيست، به طور کلي به انقلاب معتقد نيست. آنها توصيه مي کردند که خيلي زود بايد انقلاب کرد. مارکسيست ها معتقدند همين عجله سبب شده است که انقلاب آنارشيست ها در ايتاليا و اسپانيا زماني صورت گيرد که نهضت کارگري در مرحله ي جنيني بود مارکسيست ها اشتباه آنارشيست ها را در اين مي دانند که هر تظاهري از نارضايتي را به منزله ي پايان نظام سرمايه داري وانمود مي کردند. (16)
آنارشيست ها بر اين عقيده اند که گردش نظام اقتصادي در جامعه ي آزاد و خالي از زور بهتر خواهد بود و آن چه را که امروز دولت به زور انجام مي دهد، گروه هاي داوطلب بهتر انجام خواهند داد و محدود کردن کردار فرد لازم نيست؛ زيرا بشر بالذات به حالت آزادانه ي احترام به حقوق فرد گرايش دارد و پيگرد بزه کاران در جايي که بزهي روي دهد، بايد به سازمان هايي که خود به خود به وجود مي آيند و سپس از ميان مي روند، واگذاشته شود. (17)
برخي نويسندگان معتقدند آنارشيسم يک قارچ زهرآگين است که به طور ناگهاني در محيط سراسر فساد و آشوب اواخر قرن نوزدهم ميلادي نمايان شده و به همان سرعتي که به وجود آمده از هم پاشيده است؛ اما مخالفان اين افراد معتقدند اين بيان، بسيار دور از حقيقت است. (18)
سيطره ي استبدادي آلمان بر اروپا در جنگ جهاني دوم اجازه ي فعاليت و رشد به آنارشيست ها را نداد (19) و مخالفت کمونيسم شوروي با آنان نيز ضميمه شد و زمينه ي زوال آنان را فراهم کرد؛ اما پس از جنگ، جنبش هاي آنارشيستي به شکل ميانه روانه جز در کشورهاي کمونيستي احيا شدند (20) که وودکاک آن ها را نئوآنارشيسم مي نامد، در مقابل آنارشيست هاي کلاسيک که مربوط به قبل از جنگ بودند. (21)
هر چند آنارشيسم از سال 1950 م به بعد، با عنوان يک نهضت سياسي، به زوال گراييد؛ ولي فعاليت روشنفکرانه و غير مستقيم آن هم چنان ادامه يافت. آنارشيست ها پس از 1950 م به طور عمده بر اعتقاد خود مبني بر ضرورت حذف دولت و لزوم تمرکز نيافتن آن در همه ي حوزه هاي فعاليت انساني تأکيد ورزيده اند. (22)
پيشرفت علم وفناوري جديد در دوران معاصر، آنان را بيش از هميشه متقاعد ساخته است که بر ضرورت عدم تمرکز و ساختن اجتماعات کوچکِ بي دولت تأکيد بورزند. (23)
مهم ترين عاملي که سبب بطلان نظريات آنارشيسم شد، نظريات اخلاقي آن است؛ زيرا هيچ عقيده اي نامشروع تر از اين نيست که آزادي هاي غير مقيد و مطلق « من » را خواستار شويم. (24) هم چنين نگرش آنارشيستي، متوجه تناقضي جدي است که همين امر نشان از ضعف اين مکتب دارد. آنارشيست ها از طرفي خواهان « ساختن نظمي نو و خردپذير بر اساس آزادي و هم بستگي » هستند و از طرف ديگر، مديحه سراي « بزرگ ترين بناي عظيم بي نظمي و بي سازماني، در حد اعلاي خود، فراسوي آن جهش غول آساي انقلابي » . (25)
در واقع آنارشيست ها در قلمرو آزادي، افراط مي کنند و پروردن و با کونين، افزون بر آن در توانايي هاي انقلاب، حدي نمي شناسد و هر نوع دولت را شر مطلق مي دانند که نظري افراطي است. اشکال کار در آن جا است که بعضي از آنان اين « دگرگوني اساسي » را فقط کار انقلابي ويران گر مي دانند و از آن بالاتر ويران گري را « آفرينندگي » مي شمارند. (26)
اشکال ديگر آن که به نظر اينان ايجاد هر گونه نظام تعاوني، همان حکومت محسوب مي شود؛ در حالي که حتي اگر فرض کنيم در آينده اي بسيار دور؛ ارتش، پليس و دادگستري به سبب اعتلاي معجزه آساي فرهنگ، زايد تلقي شوند و منحل شوند، باز هم اداره اي براي تنظيم کار فرهنگ و بهداشت و نظاير آن لازم خواهد بود و نيز سازماني براي گرفتن ماليات به منظور حل و فصل کارهاي جامعه نياز است.
انديشه ي مبتني بر آنارشيسم در قالب آثار متعدد سينمايي و تلويزيوني نيز مطرح مي شود. داستان اين آثار به گونه اي نوشته مي شود که نگرش آنارشيستي در مضمون آن نهفته است. دسته ي نخست، شامل آثاري است که از نارضايتي شخصيت هاي داستاني از نظام سياسي و اجتماعي موجود حکايت مي کند. اين افراد در پي رسيدن به نظامي نو، گام بر مي دارند که منطبق بر گونه اي از نحله هاي آنارشيسم است. در فيلم « سه ايکس » (27) گروهي تبه کار به صورت سازمان دهي شده به نام « آنارشي 99 » قصد دارند با ساخت بمب هاي ميکروبيِ فوق پيشرفته و حمله به مراکز کشورها، فضايي جديد در عرصه ي سياست برپا کنند. آنان مي خواهند جهاني بدون دولت وحکومت ايجاد کنند و آنارشيسم تنها نگرش سياسي در جهان باشد.
مبارزان نقاب دار بر اساس نگرش رهبر گمنامشان در فيلم « وي مثل وندتا » با آن که هدف اصلي شان از بين بردن ديکتاتوري موجود است؛ اما جايگزين آن را کشوري بدون حکومت مي دانند و براي اين کار از انفجار ساختمان مجلس، جنبش را آغاز مي کنند.
فيلم « باشگاه مشت زني » (28) روايت بخشي از زندگي فردي است که به دليل فشارها و مشکلات در زندگي شخصي، دچار دوگانگي شخصيتي شده است. يکي از شخصيت هاي او فردي آنارشيست است که به هيچ قانون و ارزشي پاي بند نيست و دليل تمام کارهاي او در « من » خلاصه مي شود. اين فرد قصد دارد با انفجار ساختمان هايي مشخص، نظامي جديد را پي ريزي کند که در آن خراب کاري، هرج و مرج، بي قانوني و نفي حکومت، بخشي از ايدئولوژي است.
شخصيت هاي اصلي در فيلم « هکرها » (29) نگرشي آنارشيستي دارند و در پي خراب کاري براي رسيدن به جهاني بدون حکومت و نظام سياسي گام برمي دارند. در فيلم « آنارشيست ها » (30) گروهي آنارشيستِ ژاپني، قصد براندازي حکومت موجود را دارند تا بتوانند نگرش سياسي آنارشيستي را حاکم کنند.
دسته ي دوم از فيلم هايي که با موضوع آنارشيسم مرتبط اند، آثاري را شامل مي شوند که داستان با محوريت شخصيت هاي آنارشيست روايت مي شود. در اين دسته، سه گروه از آثار ديده مي شود: گروه نخست، فيلم هايي که بر اساس زندگي نامه ي يک آنارشيست در جامعه ي حقيقي روايت شده و بخشي از زندگي او درام داستاني را تشکيل مي دهد؛ براي نمونه مي توان فيلم « اروس به علاوه قتل عام » (31) را نام برد که برشي از زندگي يک آنارشيستِ ژاپني را به تصوير مي کشد.
گروه دوم فيلم هايي است که شخصيت هاي داستان گروهي از آنارشيست ها هستند که در جريان داستان به دنبال هدفي در همين زمينه اند. در اين فيلم ها صريحاً نگرش آنارشيستي شخصيت ها لحاظ شده است و در متن داستان اشاره مي شود؛ براي نمونه مي توان فيلم « کتاب آشپزي آنارشيست » (32) را نام برد که بخشي از زندگي جمعي گروهي جوانان آنارشيست را نشان مي دهد. تمايلات آنارشيستي اين افراد و روابط آنان با پيرامون به گونه اي است که باعث نابودي بخشي از امور زندگي شان شده است. آنارشيست ها اين فيلم به دليل ضعف هاي محتوايي و تکنيکي انتقاد کرده اند. (33)
دسته ي سوم از اين فيلم ها، آثاري را شامل مي شود که نگرش آنارشيستي شخصيت هاي داستاني در فيلم به طور صريح عنوان نمي شود؛ ولي چنين نگرشي در شخصيت پردازي اين شخصيت ها به روشني ديده مي شود. به ديگر سخن، نگرش آنارشيستي در شخصيت هاي داستانيِ اين دسته از آثار در مضمون آنها ديده مي شود و در داستان به آن تصريح نشده است. معمولاً ميزانسن شخصيت هاي داستاني اين فيلم ها از جهت ظاهر، رفتار و نگرش ها به گونه اي است که به آنارشيسم اشاره دارد؛ براي نمونه مي توان مجموعه فيلم هاي « دزدان دريايي کارائيب » (34) را نام برد که تمام شخصيت هاي اصلي، افرادي مخالف قانون و حکومت اند و اساس اين مجموعه، روايت زندگي تعدادي از دزدان دريايي است. نگاه اين مجموعه به مسئله آزادي در بي قانوني، هرج و مرج و زندگي بدون دولت و حکومت ترجمه مي شود. در بخشي از قسمت دوم اين مجموعه به اين مطلب تصريح مي شود. محبوب ترين شخصيت داستاني در اين مجموعه « جک اسپارو » با بازي ديدني « جاني دپ » (35) است. جک اسپارو يا جک گنجشکِ، سمبل اين مجموعه فيلم به شمار مي رود. او يک دزد دريايي بازيگوش و بسيار ترسو است که از هيچ قانون شخصي و اجتماعي پيروي نمي کند.
الگوي مشابه اين مجموعه فيلم را مي توان در برخي شخصيت هاي اصلي آثاري همچون « بمب آلبالويي » ، (36) « دوست داشتن انابل » ، (37) « تو جک را نمي شناسي » (38) و « ماشته » (39) نيز مشاهده کرد.

پي‌نوشت‌ها:

1- Anarchism
2- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، ص 40 .
3- وودکاک، جرج، آنارشيسم، ص 13 .
4- همان، ص 17 .
5- گريفيتس، مارتين، دانش نامه ي روابط بين الملل و سياست جهان، ص 62 .
6- حلبي، علي اصغر، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، ص 97 .
7- Henri Arvon
8- رحيمي، مصطفي، آنارشيسم، اطلاعات سياسي-اقتصادي، شماره ي 165 و 166، صص 86 و 87 .
9- حلبي، علي اصغر، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، ص 84 .
10- Benjamin Tucker
11- Pierre-Joseph Proudhon
12- Mikhail Bakunin
13- Leo Tolstoy
14- بوريس، ليبسون، انقلابي گري خرده بورژوايي، ص 10 .
15- همان، صص 32 و 33 .
16- همان، صص 47 و 48 .
17- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، ص 41 .
18- ارون، هانري، آنارشيسم، ص 3 .
19- وودکاک، جرج، آنارشيسم، ص 658 .
20- همان، ص 660 .
21- همان، ص 662 .
22- حلبي، علي اصغر، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، ص 96 .
23- همان، ص 97 .
24- ارون، هانري، آنارشيسم، ص 107 .
25- Guerin, Daniel, L’anarchisme Idees, p14 .
26- وودکاک، جرج، آنارشيسم، ص 18 .
27- xXx
28- Fight Club
29- Hackers
30- Anarchists
31- Eros Plus Massacre
32- The Anarchist Cookbook
33- Wikipedia, the free encyclopedia site, “ The Anarchist Cookbook ( film ) “ .
34- Pirates of the Caribbean .
35- Johnny Depp
36- Cherrybomb
37- Loving Annabelle
38- You Don’t Know Jack
39- Machete

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، سينماي سياسي، سياست سينمايي، قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول