نويسنده: جواد امين خندقي




 

پنج. حکومت هاي فردي و شبه فردي

در اين بخش به انواعي از نظام هاي حکومتي مي پردازيم که ممکن است در عرف عمومي، معنايي مترادف از آنها لحاظ شود. اين انحاي حکومتي در برخي از نقاط مفهومي با هم اشتراکاتي دارند؛ ولي در هر کدام در سياست، تعريفي مختص به خود دارند.

الف. سلطنت

« سلطنت » (1) يا « پادشاهي » ، شکلي از نظام حکومتي است که در آن رئيس کشور، عنوان پادشاه، ملکه يا معادل هاي آن ها مانند قيصر، تزار، خاقان و شاهنشاه دارد. اين عنوان، معناي خاص نمادي دارد. ارسطو سلطنت را « فرمانروايي يک نفره » تعريف مي کند و « دُژسالاري » (2) را صورت فاسد آن مي شمرد. (3) دژسالاري يا جباريت، نامي است براي حکومت هايي که با روش استبدادي و ترور فرمان مي رانند. (4) در معناي جديد کلمه، چنين فرمانروايي بي مهاري را « سلطنت مطلقه » مي گويند. در مقابل اين مفهوم « سلطنت مشروطه » قرار دارد که به معناي نظامي است که در آن رئيس کشور، پادشاه است؛ اما پادشاهي که در عين داشتن نقش هاي مهم رسمي و تشريفاتي، تنها در موارد محدود و معين، همچون گزينش نخست وزير، نقشي در حکومت دارد. (5)
معمولاً جانشيني موروثي را يکي از صفات ويژه ي سلطنت مي دانند؛ اما ممکن است افراد جامعه، پادشاه را انتخاب کنند يا آن که شاه، آزادانه جانشين خود را تعيين کند و يا شاه بر اساس قرعه و فال زني انتخاب شود.
فيلم هاي مرتبط با موضوع سلطنت را مي توان در دو دسته قرار داد. دسته ي نخست، فيلم هايي را شامل مي شود که سلطنت را نظامي سياسي مطرح مي کنند و با نشان دادن وقايع درباره يک نظام سلطنتي به نوعي، آن را تحسين مي کنند. فيلم هاي « سخنراني پادشاه » (6) و « ويکتورياي جوان » (7) نمونه هايي براي سلطنت دربار انگلستان است. در اين فيلم ها هيچ گاه ظلم هاي جاري شده بر مستعمرات و مردم ديده نمي شود و فقط جزئيات سلطنتي و اشرافي روايت مي شود. در اين آثار معمولاً پادشاه و اطرافيان نزديکش افرادي نيکو هستند که هدفي جز خدمت به مردم و کشور ندارند؛ در حالي که واقعيت هاي تاريخي نشان از امر ديگري دارد.
دسته ي دوم از اين فيلم ها مضمون ديگري دارند. در اين آثار جنگ ها و ظلم هايي که از جانب پادشاهان بر مردم جاري مي شود، دست مايه ي اصلي داستان قرار مي گيرد. پادشاهان در اين گونه آثار؛ افرادي جاه طلب، هوس ران، ظالم و پول پرست ديده مي شوند که از قدرت سياسي و نظامي خويش براي رسيدن به اهداف پليد و ضد ارزش خود استفاده مي کنند؛ براي نمونه مي توان اين الگو را در فيلم هاي « تروآ » (8)، « دختر ديگر بولين » ، « گل يخ زده » ، (9) « نفرين گل طلايي » (10) و مجموعه فيلم هاي « رابين هود » دنبال کرد.

ب. تماميت خواهي

« توتاليتاريسم » (11) يا « تماميت خواهي » يا « فراگيرندگي » صفت براي رژيم هايي به کار مي رود که داراي اين مشخصات باشند: نظارت دولت بر همه ي جنبه هاي فعاليت اقتصادي و اجتماعي؛ انحصار قدرت سياسي در دست يک حزب حاکم و حذف هر گونه نظارت آزادانه ي جامعه بر دولت؛ دست يازي به ترور براي سرکوبي هر گونه مخالفت و نارضايتي؛ تسلط يک فرد يا يک گروه بر حزب و دولت؛ تلاش براي شکل دادن به جامعه بر اساس ايدئولوژي حزبي؛ بسيج همه نيروهاي جامعه در راه هدف هاي حزب و دولت و از ميان بردن آزادي هاي فردي. در دولت توتاليتر دست يازي هاي دولت در حايت جامعه، محدود به هيچ حد قانوني نيست و دولت با يکسان کردن آموزش، نظارت بر فعاليت هاي ادبي و هنري و در دست گرفتن تمام رسانه ها و مجراهاي خبري و نظارت بر آنها همه ي نيروهاي جامعه را در خدمت خود مي گيرد و هدايت مي کند. دولت توتاليتر وجود گروه ها و افرادي را تاب نمي آورد که به رهنمودهايش گردن نگذارند يا در جهت هدف هايش وظيفه ي معيني بر عهده نداشته باشند. نازيسم آلمان و فاشيسم ايتاليا نمونه هاي عالي نظام هاي توتاليترند. (12)
فيلم « تعادل » (13) نمونه اي براي اين نوع از نظام حکومتي است. داستان آن پس از وقوع جنگ جهاني سوم و تلفات انساني فراوان رخ مي دهد. رهبري از ميان انسان هاي باقي مانده ظهور مي کند که خواستار پيش گيري وقوع حادثه اي جديد است. براي رسيدن به اين هدف، انسان هاي باقي مانده تحت حکومت او قرار مي گيرند و همه ي انسان ها ملزم به استفاده از دارويي مي شوند که احساسات انساني را سرکوب مي کند. افزون بر آن هر گونه چيزي که تداعي کننده ي خشونت باشد، حتي اگر يکي از مهمترين آثار هنري باشد، نابود مي شود. به علت سرکوب احساسات انساني در حکومتي توتاليتر، افراد علاوه بر مشکلات فراوان اجتماعي، دچار آسيب هاي شخصيتي مي شوند و انسانيت آنان در معرض نابودي کامل قرار مي گيرد.
نمونه ي ديگر براي اين موضوع، فيلم « وي مثل وندتا » است. حکومت در داستان فيلم، تمام کنش ها و ارتباطات افراد را زير سلطه گرفته و قوانين فراواني را بنا کرده که بر اساس آن ها حقوق اجتماعي به کلي از بين رفته است. تمامي رسانه ها، سازمان ها و حتي مردم در خدمت اين نظام قرار دارند و هر فردي که از دستورها سرپيچي مي کند، ترور مي شود.

ج. استبداد

« استبداد » (14) نوعي ساختِ سياسي است که در آن، حدود سنتي يا قانوني براي قدرت حکومت وجود ندارد و دامنه ي قدرت خودسرانه اي که به کار برده مي شود، داراي وسعت است. در جهان باستان، نوع حکومت در تمدن هاي کهنِ آشور، بابل، مصر و ايران، استبدادي بود. از قرن شانزدهم به بعد، استبداد در اروپا صورتي تازه يافت و آن زماني بود که دولت هاي ملي و شاهان در برابر قدرت پاپ قد برافراشتند و استبداد پادشاهي به صورت يک آرمان سياسي درآمد و اين آرمان، دولت هاي ملي را يگانه کرد و به صورت تازه اي سامان داد. جمله ي معروف لويي چهاردهم که گفت « من دولتم » ، نشانه ي همان استبداد شاهانه ي کلاسيک است. مردم در قرن هجدهم با برپا کردن انقلاب هاي امريکا و فرانسه با استبداد به مبارزه برخاستند. اين مبارزه در طول سده هاي نوزدهم و بيستم، به بسط حکومت هاي قانوني انجاميد و در عين حال در قرن بيستم نوع تازه اي از استبداد يعني نظام هاي توتاليتر پديد آمد. (15)
افزون بر فيلم هايي که در نظام هاي تماميت خواه آمد و با استبداد نيز هم خواني دارند، مي توان فيلم هاي « آگورا » و « آپوکاليپتو » (16) را نام برد که نظام هاي استبدادي را در قالب هاي مختلف روايت مي کنند و سعي در نقد آن دارند.

د. ديکتاتوري

« ديکتاتوري » (17) در اصل، مقامي در جمهوري روم باستان بود که براي بحران به کسي واگذار مي شد. در اين هنگام، فردي اختيار کامل حکومت و ارتش را براي مدت محدود به دست مي گرفت؛ از اين رو ديکتاتوري رومي، نوعي قدرت قانوني بود؛ ولي در اواخر دوره ي جمهوري، سرداراني که قدرت حکومت را از راه هاي غير قانوني در دست گرفتند، اين عنوان را به خود بستند و ديکتاتوري، صورتي غير قانوني يافت. سولا و يوليوس قيصر، محدوديت هاي ديکتاتوري را برداشتند و خودسرانه حکومت کردند. از آن پس ديکتاتوري عنوان کسي شد که بدون داشتن مقام پادشاهي با اقتدار کامل و بدون محدوديت قانوني بر دولت فرمانروايي مي کند. ديکتاتوري را مي توان به ديکتاتوري فردي و ديکتاتوري فراگير ( توتاليتر ) تقسيم کرد. (18)
زماني يک نظام حکومتي، ديکتاتوري شمرده مي شود که چند مورد از اين ويژگي ها را داشته باشد:
1. در کار نبودن هيچ قانون يا سنتي براي محدود کردن فرمانروا يا فرمانروايان و يا زيرپا گذاشتن قوانين و سنت ها از جانب فرمانروا به دليل داشتن قدرت نامحدود فرمانروا.
2. به دست آوردن قدرت دولت با شکستن قانون هاي پيشين؛
3. نبودن قاعده و قانون براي جانشيني؛
4. به کار بردن قدرت در جهت منافع گروه اندک؛
5. اطاعت مردم از قدرت دولت تنها به سبب ترس از آن؛
6. انحصار قدرت در دست يک نفر؛
7. به کار بردن ترور به عنوان وسيله ي اصلي کاربستِ قدرت. (19)
فيلم « ايان فلاکس » برشي از آينده را روايت مي کند که در آن بر اثر شيوع ويروسي کشنده، انسان هاي زيادي کشته شده اند. تنها انسان هاي باقي مانده در آخرين شهر ساکن اند. نظام سياسي حاکم بر آن، خانداني ديکتاتور است که چهار صد سال حکومت کرده اند. حاصل اين نظام،
نابودي ارزش هاي اجتماعي و سياسي است که عده اي مبارز در پي احياي آن هايند.
تزار جديد روم در فيلم « گلادياتور » (20) با کشتن پدرش و سرپيچي از دستورهاي او به قدرت مي رسد و حکومتي ديکتاتوري را آغاز مي کند. نمايندگان سنا از نظر وي افرادي بي خاصيت اند که مانع حکومت او مي شوند. مضمون فيلم در پي نفي ديکتاتوري و نشان دادن آسيب هاي احتمالي آن است و هم چنين « جمهوريت » را به عنوان جايگزين براي آن مطرح مي کند.

پي‌نوشت‌ها:

1- Monarchy
2- Tyranny
3- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، ص 201 .
4- همان، ص 153 .
5- همان، ص 202 .
6- The King’s Speech
7- The Young Victoria
8- Troy
9- A Frozen Flower
10- Curse of the Golden Flower
11- Totalitarianism
12- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، صص 240 و 241 .
13- Equilibrium
14- Absolutism
15- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، ص 25 .
16- Apocalypto
17- Dictatorship
18- آشوري، داريوش، دانش نامه ي سياسي، صص 170 و 171 .
19- همان، ص 171 .
20- Gladiator

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، سينماي سياسي، سياست سينمايي، قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول