نويسنده: قاسم يزدان پناه (1)




 

مقدمه

امروزه آموزش و پرورش تلاش دارد تا از طريق روش آموزشي مناسب و نظام سازمان يافته خود به نيازهاي دانش آموزان پاسخ گويد. كارايي اجتماعي يكي از اهداف آموزش و پرورش است، دانش آموز بايد از آموزش عمومي و حرفه اي مطلوب و انعطاف پذيري برخوردار باشد. او بايد به عنوان يك انسان از نقاط ضعف و قوت جامعه خويش و روابط موجود در خانواده آگاه باشد و آمادگي آن را داشته باشد كه جهت بيشترين بازدهي در جامعه عمل نمايد. كاركرد اجتماعي آموزش و پرورش بعد از دهه 1930 در دنيا آشكارا اهميت يافت. در اين رهيافت، اگر امكانات قشري از جامعه براي رشد و مشاركت مؤثر در پيشرفت جامعه محدود به نظر مي رسيد، امكان آن وجود داشت كه برنامه هاي جبران كننده آموزشي و اجتماعي را آزمود. توجه به اين نكته، حائز اهميت است كه در يكصد سال اخير، حركتي پيوسته از سمت آموزش به سوي آموزش و پرورش وجود داشته است. درگذشته اغلب رابطه مدرسه با خانواده و جامعه محافظه كارانه بوده و بيشتر نقش آن، كمك به ثبات و دوام بود و به جاي اينكه جامعه را هدايت كند، آن را منعكس مي كرد.
در رويكرد حاضر، اعتقاد بر آن است كه مدرسه بايد به خانواده و جامعه علاقه مند باشد و خانواده ها نيز بايد موضوع مطالعه دانش آموزان در مدارس باشند. در واقع آموزش و پرورش نوعي علوم اجتماعي كاربردي است كه در بلندمدت، راه اصلي اصلاح و پيشرفت جامعه محسوب مي شود. در اين گرايش، علاقه مندكردن كودكان و نوجوانان به اصلاحات اجتماعي و جهت دادن مدارس به سوي سياست ها و برنامه هاي بازسازي اجتماعي وجود دارد. بديهي است كه اصلاح و بازسازي جامعه نيز از خانواده بايد آغاز شود. بنابراين، نقش آموزش و پرورش در تأثير بر خانواده ها بسيار برجسته خواهد بود. در اين نگاه، آنچه داراي اهميت مضاعفي است، همكاري خانه و مدرسه براي برآوردن نيازهاي زندگي كودكان است كه در آن، اهدافي نظير آزادي رشد طبيعي، تمركز بر علائق و برانگيختن استعدادها، توجه به رشد جسماني و احياي جنبش هاي تربيتي است.

1- فلسفه و اهداف آموزش و پرورش در عصر حاضر

معمول ترين پاسخ به اين سؤال كه فلسفه آموزش و پرورش چيست؟ عبارت است از اينكه آموزش و پرورش به دانش آموزان كمك مي كند تا توانايي ها و استعدادهاي خود را ظاهر سازند. افلاطون آموزش و پرورش را به عنوان آشكاركردن آگاهي فراگيرنده از حقايق مي داند، كه در ضمير او پنهان است. همچنين ارزش و كاربرد هر سيستم آموزشي به هدف هاي آن وابسته است ( فرجاد، 1376 ).
تقويت مباني مذهبي و اخلاقي، پرورش تن و روان، آموزش و مهارت هاي علمي، فني و هنري، تفكر درست و منطقي، آشنايي با مباني ملي و ميراث تاريخي و مهيا ساختن جوانان براي احراز شغل از جمله اهداف نظام هاي آموزشي جهان است ( همان ).
همچنين به دنبال تحليل هاي عميق و كاربردي جان ديويي ( 1952-1859 )، انديشه آموزش و پرورش به عنوان رشد شخصي دستخوش تحول اساسي شد. به عقيده ديويي، « آموزش و پرورش به معناي تدارك شرايطي است كه رشد را تأمين و تضمين كرده و بر معناي زندگي صرف نظر از سن و سال توجه داشته باشد ( اسميت، 1370 ).
در سال 1970 الوين تافلر با انتشار كتاب « شوك آينده »، شوك جديدي ايجاد كرد. او در فصل هجدهم كتاب خود درباره آموزش و پرورش در زمان آينده مي گويد: « براي آنكه به انسان كمك كنيم تا شوك آينده را از سر خود رد كند، بايد سيستم آموزش و پرورش فراصنعتي ايجاد كنيم. براي اين منظور به جاي جستجو در گذشته بايد اهداف و روش هاي خود را در آينده بيابيم » ( تافلر، 1383 ).
اينكه كودكان چگونه براي يك دنياي جديد آماده شوند، سؤالي جدي است. او براي آماده كردن كودكان براي دنياي آينده پيشنهاد مي كند: سيستم كنوني مدارس، ساختارهاي اداري كه مبتني بر ديوانسالاري صنعتي است، برنامه هاي درسي و سيستم مهارت ها تغيير يابند و در هر اجتماع و در هر مدرسه اي يك « شوراي آينده » ايجاد شود كه وقت خود را صرف كاوش و بررسي آينده به نفع زمان حاضر نمايد. بنابراين مي توان گفت: براي آماده كردن دانش آموزان براي دنياي امروز و فردا، تأكيد فلسفه تربيتي در عصر حاضر اين است كه آموزش رسمي از خانواده آغاز مي شود و تأثير والدين بر بچه ها اهميت زيادي دارد. در حالي كه فلسفه سنتي معتقد بود: آموزش رسمي با مدرسه آغاز مي شود و مدارس، نهادهاي اصلي تعليم و تربيت هستند ( عصاره، 1386 ).

2- آموزش و پرورش به مثابه كاركرد اجتماعي

آموزش و پرورش نگاهي فراگير به مسائل اجتماعي دارد. ديويي معتقد است: تداوم جامعه انساني تنها با انتقال مداوم آرمان ها و عادات آن از نسلي به نسل بعد امكان پذير مي شود. آموزش و پرورش به معناي وسيع آن، وسيله اين تداوم اجتماعي حيات است.
ارزش نهايي هر نهاد اجتماعي در تأثير انساني آن نهفته است و به عبارت ديگر، بستگي به ميزاني دارد كه اين نهاد به جامعه آموزش مي دهد. مدرسه نهادي است پديد آمده براي كنترل آگاهانه محيط اجتماعي و براي تضمين اينكه اعضاي جوان جامعه با تجربه هايي روبه رو شوند كه از آنان افراد سازنده اي براي جامعه بسازد.
مدرسه موظف نيست كه همه فعاليت هاي موجود در جامعه را به دانش آموزان منتقل نمايد و تنها مسئول انتقال مسائلي است كه به ايجاد جامعه اي بهتر در آينده كمك مي كند. به اعتقاد ديويي: « فرآيند آموزش و پرورش هدفي فراسوي خود ندارد، بلكه خود، هدف خويش است. فرايند آموزش و پرورش، فرايند تجديد سازمان، بازسازي و تغيير مداوم است » ( ديويي، 1342 ).
دكتر جود (2) نيز عقيده دارد: « نقش آموزش و پرورش براي آماده كردن فرد براي زندگي و برخورداري او از زندگي مطلوب است تا در آينده تبعه اي خوب در نظام دموكراسي تبديل شده و بتواند از همه ي استعدادهاي ذاتي خود استفاده مطلوب كرده و در راه شكوفا ساختن آنها براي يك زندگي ايده آل تلاش نمايد » ( فرجاد، 1376 ).
رسالت آموزش و پرورش در واقع بهسازي است كه هم جنبه ي فردي دارد و هم جنبه ي اجتماعي. از لحاظ جنبه فردي، آموزش و پرورش در سراسر تاريخ خود يكي از راه هايي بوده كه كودكان فقير ولي با استعداد از طريق آن گاهي توانسته اند به منزلت اجتماعي دست پيدا كنند. نكته مهم تر اينكه مدارس هميشه مسئول تأمين ذخيره افراد آموزش ديده براي نيروي كار جامعه بوده اند. ترفيع اجتماعي و تعليم حرفه اي در قرن بيستم و تا عصر حاضر نيز بخشي از وظيفه آموزش و پرورش است. اما بهسازي اجتماعي و گسترش آموزش و پرورش از اوايل قرن بيستم با يكديگر پيوند نزديكي داشتند. بهسازي به دو صورت انجام مي پذيرفت؛ ارتقاي سطح رفاه و افزايش توليد اقتصادي كه آموزش و پرورش در هر دو، عامل مهمي بود.
همچنين هر جامعه اي تصور ويژه اي از زندگي مطلوب دارد. منظور از تبعه ي خوب در حكومت دموكراسي مشخص نيست. بايد گفت: هر جامعه اي داراي نظام ارزشي خاص خود است و در اين ميان، آموزش و پرورش وظيفه اي جز اين ندارد كه فرد را بر اساس ارزش هاي مطلوب جامعه تربيت كند ( همان ).

3- تأثير آموزش و پرورش بر خانواده در دوران معاصر

آموزش و پرورش در دوران جديد توجه عمده اي به خانواده ها داشته است و بنابراين تأثيرات شگرفي هم بر ارتقاي جايگاه خانواده بر جا گذاشته است. اگر در گذشته تأكيد آموزش و پرورش بيشتر بر شناخت استعدادها و ظهور آنها بود، امروزه كوشش مضاعفي در جهت شناخت همه جانبه ي كودكان و نوجوانان و ارتباط آنها با خانواده ها دارد. به طور مشخص در اوايل قرن بيستم، جنبش مطالعه كودك- كه پيشگامان آن بينه، ثورانديك و هال بودند- تلاش دامنه داري بود براي دانستن بيشتر درباره رشد كودكان، شناخت رشد جسمي، فكري و عاطفي آنها، يافتن طرح رفتارشان و بررسي علايق و تلقيات آنها و البته آگاهي خانواده ها از اين مسائل، در واقع جنبش مطالعه كودك، نشاه گرايشي مهم در روان شناسي يا به عبارت بهتر، روان شناسي رشد بود. مهم ترين تغييري كه اين جنبش به وجود آورد در مفهوم كودك بود.
اين جنبش، سه مورد حياتي را درباره كودكان با وضوح تمام وارد انديشه هاي تربيتي و روان شناختي نمود: نخست، مطالعات مختلف مشخص كرد كه بين فرزندان در اجتماع و خانواده هاي مختلف، تفاوت هاي زيادي وجود دارد. اين جنبش توانست تنوع فراواني را از نظر رشد فكري، عاطفي و جسماني، در چگونگي كار و بازي، دلبستگي ها و شيفتگي هاي كودكان مستند نمايد. از اين نظر، تلاش هاي مداومي براي برخورد مؤثرتر با طيف تفاوت هاي فردي در كلاس هاي درس و همچنين ايجاد تنوع بيشتر در روش و محتوا در آموزش صورت گرفت. دوم، مطالعه كودك نشان داد، آنها پيچيده و داراي ابعاد متفاوتي هستند. براي درك كودك لازم بود كه به بسياري جوانب مختلف رفتار وي نگريسته شود. سوم، معلوم شد كه كودكان زنجيره اي از مراحل رشد را طي مي نمايند كه نه تنها ويژگي قابل تشخيص دارند، بلكه داراي روابط متوالي مهمي نيز هستند. از سوي ديگر، در اواسط قرن بيستم تحقيقات بسياري در رابطه با بررسي ارتباط بين محيط خانوادگي و اجتماعي و همچنين موفقيت تحصيلي صورت گرفت. اين تحقيقات عموماً منجر به آشكار شدن ضعف خانواده در امر تربيت فرزندان شد. بنابراين آموزش و پرورش بايد به دنبال راهكاري براي برطرف كردن اين نقاط ضعف در خانواده ها و تأثير مثبت بر آنها باشد. وايزمن (3) طي تحقيقي در سال 1964 به بررسي رابطه ميان محيط و موفقيت تحصيلي پرداخت. از نتايج مهم اين پژوهش آن بود كه اثر محيط خانوادگي بر پيشرفت تحصيلي در سنين كمتر از اهميت بيشتري برخوردار است ( حدود هشت سالگي )، ولي هرچه سن بالاتر مي رود از اهميت اين مسئله كاسته مي شود. همچنين كنگره آمريكا در سال 1966 كميسيوني به سرپرستي كلمن تشكيل داد كه به بررسي چهار هزار مدرسه ابتدايي و متوسطه پرداخت. وي چنين نتيجه گيري كرد كه با احتساب همه نتايج، يك نكته كاملاً خودنمايي مي كند و آن اينكه مدرسه كمتر مي تواند اثري بر موفقيت دانش آموز بگذارد كه مستقل از پيشينه اول و محيط اجتماعي و خانوادگي اش باشد ( كانل، 1368 ).

4- توسعه آموزش و پرورش و تأثير آن بر خانواده

روند رو به تزايد توسعه صنعتي و فراصنعتي در دنيا و گسترش شهرنشيني، سبب بروز برخي مشكلات و پديده هاي اجتماعي و نيز تأثير بر آموزش و پرورش شده است. از جمله اينكه در شرايط زندگي فضاي كار، بازي ها و فعاليت هاي گروهي محدود شده، در عوض عوامل تحريك آميز و امكانات سرگرمي به شدت افزايش پيدا كرده است. سيل بي امان محرك ها، نظم زيربناي شخصيت را تحت فشار و تزلزل قرار داده، اين محرك هاي خارجي كودكان را در اضطراب و بي قراري دائمي نگاه مي دارد. از طرفي، كودك شهرهاي بزرگ و صنعتي در روابط خود با دنيا خيلي فقير بوده و با كمبود دوستان و همسالان مواجه است. همچنين بسياري از كودكان در محيط خانواده در انزوايي شديد رشد مي كنند. اشتياق آنها براي زندگي گروهي در حساس ترين سال هاي رشد و فراگيري، بدون جواب باقي مي ماند، در نتيجه با روش هاي غيرعادي نيازهاي خود را برآورده مي كنند. در آپارتمان هاي كوچك محل بازي محدود است و بيشتر كودكان حتي گوشه مستقلي براي خود ندارند كه به آنها تعلق داشته باشد. در شهرهاي بزرگ در بيشتر خانواده ها، كودكان از نظر جسمي فعاليت چنداني ندارند. پزشكان متخصص كمبود فعاليت عضلاني را يكي از علل اصلي ناراحتي هاي روحي در سنين كودكي مي دانند ( برزنيكا، 1371 ).
از طرف ديگر، با توسعه فناوري و ورود تجهيزات گوناگون از قبيل تلفن همراه، Mp4, Mp3، ماهواره و اينترنت به زندگي كودكان و نوجوانان، فردگرايي تشديد شده و آنها گوشه ي مستقل را در رايانه و تلفن همراه خود پيدا كرده اند و شكاف زيادي بين كودك و مدرسه و كودك و خانواده ايجاد شده است. تافلر مي گويد: امروزه پيوسته شنيده مي شود كه در آينده « خانواده » از هم مي پاشد. او معتقد است: ورود فناوري جديد به عرصه زندگي و تأثير آن در آموزش و پرورش و خانواده، مبارزه بيهوده اي را براي حفظ خانواده ي هسته اي به دنبال دارد. به نظر او، اگر واقعاً كسي بخواهد خانواده ي هسته اي را اعاده كند، بايد فناوري را متوقف نمايد. رايانه ها را خرد كند، رسانه ها را از دُور خارج كند، و زنان را به زور به آشپزخانه بازگرداند. بنابر پيش بيني وي، در آينده تنوع ساختارهاي خانواده وجود خواهد داشت و خانواده ي هسته اي فقط يكي از اشكال مورد پذيرش و مقبول اجتماعي خواهد بود ( تافلر، 1374 ).

5- ورود فلسفه توسعه پايدار به آموزش و پرورش و تأثير آن بر خانواده ها

امروزه رويكرد به پايداري در امر توسعه بسيار مورد توجه است و به نظر مي رسد، عوارضي كه توسعه در دنياي جديد بر خانواده ها و فرزندان داشته را با دخالت فلسفه پايداري در آموزش و پرورش مي توان تعديل كرد. اصولاً مدارس در جهت استمرار شادابي و انگيزش كودكان در خانواده ها به ويژه با مشكلات مطرح در دنياي مدرن كه عموماً پيامد توسعه صنعتي و فراصنعتي است، نقش اساسي دارند. مدارس مي توانند در روابط اجتماعي كودكان مؤثر بوده و آنها را از انزواي حاصل از رايانه ها و بازي هاي رايانه اي خارج نمايند و به سوي بازي هاي گروهي با همسالان خود رهنمون كنند. ايجاد فضاي مناسب بازي در مدرسه ها يكي از اين راهكارها مي باشد. همچنين توجه ويژه بر امور تربيت بدني و تلاش براي مشاركت هرچه بيشتر دانش آموزان در فعاليت هاي جسماني مي تواند در فرايند رفع مشكلات روحي و رواني بسيار مؤثر باشد. برپايي اردوهاي گروهي و تمركز و توجه بيشتر كودكان به طبيعت، به خصوص در شهرهاي صنعتي و بزرگ در عادي سازي روحيه شخصي و اجتماعي آنها بسيار مؤثر است.
حال كه امكان آموزش بسياري از مفاهيم پايداري، نظير حفظ محيط زيست و عدالت اجتماعي در آپارتمان هاي كوچك فراهم نيست، اين دولت ها هستند كه بايد با در نظر گرفتن يارانه هاي مناسب، اين امكانات را در مدارس جهت پرورش مناسب ذهن دانش آموزان فراهم نمايند. به نظر مي رسد، كليد موفقيت اجراي پايداري در مدارس در دست تشكلي نظير انجمن اوليا و مربيان و البته با تعاريف جديد از كاركرد امروزي آنان باشد، نه آن چيزي كه اكنون به نام اين انجمن فعاليت مي كند. انجمن ملي اوليا و مربيان در سال 1346 به عنوان سازمان غيردولتي و غيرانتفاعي در ايران به عنوان هماهنگ كننده ي فعاليت هاي گروه هاي تأثيرگذار در هر مدرسه به وجود آمد، اما به نظر مي رسد، نه تنها به بسياري از اهداف اوليه خود دست پيدا نكرده بلكه با روند توسعه جهاني در چهل سال گذشته نيز همگام نشده و قادر به حل مسائل دنياي جديد دانش آموزان نبوده است. بنابراين، اين انجمن نياز به احيا و بازنگري در اصول خود دارد. از طرف ديگر، در امر آموزش و پرورش، دولت ها نسبت به گذشته وظايف سنگين تري در جهت ايجاد جامعه اي مطلوب و محيط مناسب در خانواده ها براي دانش آموزان دارند. نگاهي دوباره به كاركردهاي آموزش و پرورش و تأثير آن بر جامعه و خانواده ها مي تواند به بازسازي و ترميم آموزش و پرورش آسيب ديده در دنياي مدرن كمك نمايد.

6- كاركردهاي آموزش و پرورش با نگاهي به رويكرد پايداري

1-6- انتقال فرهنگ

از آنجايي كه فرهنگ ذاتي نيست، لازم است كه به هر نسل آموزش داده شود. منظور از انتقال فرهنگ، پاسداري و بزرگداشت سنت ها و ارزش هاست ( علاقه بند، 1372 ). اما در عصر حاضر با وسايل ارتباط جمعي پيچيده و پر سرعت نظير رايانه و اينترنت و تبديل دنيا به دهكده جهاني، دانش آموزان را با حجم عظيمي از اطلاعات روبه رو هستند كه انتقال فرهنگ را دچار دگرگوني كرده، ضمن اينكه چندان پايبندي هم به سنت ها و ارزش ها وجود ندارد. رسالت آموزش و پرورش در بهسازي انتقال فرهنگ بسيار مهم و قابل توجه است.

2-6- گزينش و تخصيص

درگذشته فرزندان يك خانواده، نقش هاي شغلي را به تقليد از والدين خود مي آموختند و به نوعي شغل هاي موجود در جامعه موروثي بود. اما امروزه با توجه به تنوع شغل هاي موجود در جامعه و رويكرد صنعتي و فراصنعتي دنيا در قرن اخير، فرزندان اغلب شغل پدر را انتخاب نمي كنند. اين گزينش، امروزه بسيار تخصصي تر شده و نقش آموزش و پرورش در هدايت فرزندان براي انتخاب شغل مناسب بسيار تأثيرگذار است.

3-6- نوآوري و تغيير

اگر در گذشته طي قرن هاي متوالي، تغييرات بسيار كمي در زندگي اجتماعي انسان ها رخ مي داده، امروزه سرعت تحولات در دنيا به گونه اي است كه تمام اركان زندگي انسان ها در نوآوري و تغيير دائمي است. اصولاً رمز توسعه در دنيا در نوآوري نهفته است و مهم ترين ابزار در جهت نوسازي جامعه، بهره گيري از آموزش و پرورش پيشرفته است.

4-6- پرورش و رشد شخصي

آموزش و پرورش اصولاً نگرش ها، رفتارها و مهارت هايي در افراد ايجاد مي كند كه شايد در جامعه و خانواده انجام پذير نباشد. در مدرسه فرد با زندگي اجتماعي بيشتر آشنا شده و عادت هاي جديد مانند وقت شناسي و رعايت نظم و ترتيب را آموزش مي بيند.

7- نتيجه گيري

نهاد آموزش و پرورش و تعليم و تربيت نقش اساسي در تحكيم و توسعه خانواده داراست و اين مهم را از طريق انتقال مفاهيم پايه فرهنگي، آموزش نقش هاي شغلي و تخصصي، نوسازي افراد، انتقال مهارت ها و رفتارها انجام مي دهد. بنابراين تأمل و تدقيق مستمر درباره رابطه ميان اين دو نهاد از سوي سياست گذاران و تصميم گيرندگان حائز اهميت فراوان است.

پي‌نوشت‌ها:

1. معاون آموزشي و پژوهشي سازمان سما.
2. Joad
3. Wiseman

منابع تحقيق:
1. اسميت، فيليپ، جي، فلسفه ي آموزش و پرورش، ترجمه سعيد بهشتي، انتشارات آستان قدس رضوي، 1370.
2. برزينكا، و، نقش تعليم و تربيت در جهان امروز، ترجمه مهر آفاق بابيوردي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1371.
3. تافلر، الوين، شوك آينده، ترجمه حشمت الله كامراني، تهران: نشر علم، 1383.
4. تافلر، الوين، موج سوم، ترجمه شهيندخت خوارزمي، تهران: نشر علم، 1374.
5. ديويي، جان، مقدمه اي بر فلسفه آموزش و پرورش با دموكراسي، ترجمه اميرحسين آريان پور، تبريز، دانشسراي پسران، 1342.
6. عصاره، عليرضا، مطالعات تطبيقي آموزش و پرورش دوره اول متوسطه در كشورهاي منتخب، انتشارات يادواره كتاب، 1386.
7. علاقه بند، ع. جامعه شناسي آموزش و پرورش، مؤسسه انتشارات بعثت، 1372.
8. فرجاد، محمد علي، آموزش و پرورش تطبيقي، انتشارات رشد، تابستان 1376.
9. کانل، و، ف، تاريخ آموزش و پرورش تطبيقي، انتشارات رشد، تابستان 1376.

منبع مقاله :
اميري، صالح؛ (1389)، مجموعه مقالات همايش ملي راهبردهاي تحكيم نهاد خانواده، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول