نويسنده: هادي خوش هنگام





 


سرنوشت سينماي ايران از همان آغازين روزهاي حيات به « کپماني هاي دو منظوره ي خارجي » مانند « پارسيان هند » و « دورگه ها » و « از اروپا بازگشته ها » يي مثل « اوانس اوگانيانس » گره خورد؛ تا جايي که نخستين فيلم ناطق سينماي ايران به نام دختر لر کاملاً در بمبئي فيلم برداري شد.
اما آن چه امروز « توليد مشترک » ( Co- Production) به معناي مشارکت مستقيم دست کم دو کشور در ساخت يک فيلم خوانده مي شود. از اوايل دهه ي چهل در سينماي فارسي باب شد و بازارش رونق گرفت. تا جايي که اولين فيلم توليد مشترک ايران و ايتاليا به نام جدال در مهتاب ( انزودل وينچنسو ) و به تهيه کنندگي « جليل زرينه » و « محمد دادبه » در سال 1342 با تم حادثه اي ساخته شد و يک سال بعد، فيلم ابرام در پاريس به عنوان اولين فيلم توليد مشترک ايران ( استوديو پارس فيلم، اسماعيل کوشان ) و فرانسه ( ژان دوسورمون ) با بازي « ناصر ملک مطيعي » روانه ي پرده ي سينماها گرديد. در ادامه ي اين روند، فيلم سه ناقلا در ژاپن ( 1345، محمد متوسلاني ) به عنوان نخستين محصول مشترک ايران و ژاپن از سوي استوديو « ميثاقيه » به توليد رسيد. در همين سال، نخستين فيلم توليد مشترک ايران و اردن به نام مردي از تهران به کارگرداني « فاروق عجرمه » و با بازي « محمد علي فردين » ساخته مي شود. « عجرمه » چنان از اين تجربه خرسند بود که در سال 1347، با چهار فيلم توليد مشترک به نام هاي طوفان بر فراز پاترا، خطاکاران، بازي عشق و بازي شانس که همگي حادثه اي - جاسوسي بودند حضور پر فروغي را در سينماي ايران تجربه کرد.
اما ساخت فيلم هاي توليد مشترک ايران و ترکيه هم از سال 1348 با دو فيلم عدل الهي و جيب بر خوشگله ساخته ي « توکرانيان اوغلو » و با حمايت دو کمپاني « پارس فيلم » و « ارلر فيلم » ترکيه رونق گرفت و تا اواسط دهه ي پنجاه ساخت اين گونه آثار همچون شوفر خوشگله (1350 ) و اسير ( 1351 ) ادامه پيدا کرد.
در 1354، « سهراب شهيد ثالث » آخرين فيلمش را با نام
در غربت با همکاري مشترک ايران و آلمان و دو کمپاني « پروبيس فيلم هامبورگ » و « تل فيلم ايران » ساخت تا برگي ديگر از توليدات مشترک سينماي ايران و اروپا اين بار با يک فيلم هنري رقم بخورد.
با وقوع انقلاب اسلامي و تغيير معادلات ناشي از آن، توليد مشترک و مشارکت کشورهاي خارجي در توليد فيلم ها، از جريان افتاد. اما هم زمان با اين اتفاق، رخداد ديگري در فرانسه و به طور کلي در اروپا کليد خورد که بر سينماي ايران تأثير زيادي گذاشت.
در همين سال ها، جشنواره هاي اروپايي به اين نتيجه رسيده بودند که براي مقابله با هاليوود، نياز به نوع جديدي از سينما به عنوان سينماي « آلترناتيو » دارند و براي برپا کردن بساط اين نوع از سينما، روي سينماي آسيا و آفريقا و آمريکاي لاتين حساب ويژه اي باز کردند. به همين منظور در 1984، موسسه اي با حمايت مستقيم وزارت امور خارجه و وزارت فرهنگ و ارتباطات فرانسه، با نام « موسسه ي سرمايه گذاري سينماي کشورهاي جنوبي » يا ( Fonds Sud Cinéma) شکل گرفت تا از فيلم هاي کشورهاي موسوم به « جنوب » ( اصطلاحي براي اشاره به کشورهاي توسعه نيافته و در حال توسعه در برابر کشورهاي شمال ) حمايت کند.
البته در ويژه نامه ي معرفي موسسه ي ( Fonds Sud Cinéma) در مجله ي کايه دو سينما آمده است که: « اين موسسه به تنهايي از تصميم دواير دولتي ساخته نشده است، بلکه پايه ي اصلي آن تمايل متخصصان سينماي فرانسه است که خواستند در کنار همکاران جنوبي خود باشند و البته اين تمايل با اقدام دولت مُهر تاييد خورد. خارج از مکانيسم هاي سرمايه گذاري - که البته وجودش ضروري است، چرا که بحث از ساختن فيلم است - آن چه که در اولويت قرار دارد سينما و فرهنگ ماست؛ شمال و جنوب با هم، که متقابلاً با تبادلات و گفتگوهاي سينمايي خود غني مي شوند و اين امر توسط موسسه ي (
Fonds Sud Cinéma) امکان پذير گشته است و در طي بيست سال، رابطه ي بين سينماي فرانسه و سينماي جنوب، بي وقفه قوي تر شده است. در حقيقت، تنوع فرهنگي طبق نگرش ما و آن گونه که ما آن را درک کرده ايم - بر پايه ي اين تمايل شکل گرفته است که تعداد بيشتري از سينماگران در سراسر دنيا بتوانند فيل هاي خود را تحت شرايط و امکاناتي بسازند که قابليت نمايش در سالن ها و جشنواره ها را داشته باشد. به نظر ما بسيار ضروري است که هر کشوري بتواند فيلم بسازد، کارگرداني کند و به تصاوير واقعي خود دست پيدا کند تا تاريخ خود را تعريف کند و بتواند ديدگاه هاي بکر خود را به جهان عرضه کند. »
اين موسسه، در طول بيست سال اول فعاليت خود، از دوست و شصت سينماگر از هفتاد کشور جهان حمايت کرده است اما يک نکته ي جالب در اين ميان، طيف بندي خاص کشورهايي است که مشمول اين حمايت مي شوند. در توضيحات سايت وزارت امور خارجه ي فرانسه، کشورهاي واجد شرايط ( Fonds Sud Cinéma) چنين معرفي شده اند: « آفريقا، کارائيب و اقيانوس هند، آمريکاي لاتين، آسيا ( به استثناي کره، ژاپن، سنگاپور و تايوان )، خاور نزديک و خاور ميانه ( به استثناي اسرائيل، عربستان سعودي، امارات متحده، بحرين، برونئي و قطر ) و کشورهاي بلوک شرق همچون آلباني، بوسني هرزگوين، کرواسي، صربستان و مونته نگرو، مقدونيه، ارمنستان، گرجستان، آذربايجان، قزاقستان، قرقيزستان، ازبکستان، تاجيکستان و ترکمنستان. »
به عبارت بهتر، آن چه در اين ليست به وضوح پيداست، استثنا شدن کشورهاي هم پيمان غرب از دريافت کمک هاي اين بنياد است که نشان دهنده ي اهداف کاملاً غير سينمايي اين موسسه است و گرنه با چه دليلي مي توان محروم شدن سينماگران عربستان را از کمک هاي اين موسسه توجيه نمود؟ مگر نه اين که عربستان بيش از هر کشور ديگري در دنيا با محدوديت در عرصه ي سينما رو به روست و بايد مورد حمايت دوست داران فرانسوي سينما قرار گيرد؟ و يا منطق حضور نداشتن ژاپن، کره و تايوان در برابر حضور چين در اين فهرست چيست؟ آيا چين از نظر اقتصادي از کره و تايوان ضعيف تر است؟ و بر همين سبيل، مستثنا شدن امارات و بحرين و قطر و اسرائيل در برابر حضور لبنان و سوريه و يمن.
در چنين شرايطي، ايران بعد از انقلاب اسلامي جزء کشورهايي بود که به شدت مورد توجه فرانسوي ها قرار گرفت اما از آن جايي که پس انقلاب اسلامي، شرايط براي حمايت مالي مستقيم از فيلم سازان ايراني چندان ممکن نبود، اين رابطه به حمايت جشنواره ها از آثار ايراني محدود شد. هر چند همين حمايت، براي فيلم سازان مورد علاقه ي فرانسوي ها به شدت اعتبار آفرين بود و کارگرداناني چون « عباس کيارستمي »، « خسرو سينايي »، « محسن مخملباف »، « کيانوش عياري » و... به واسطه ي حضور و درخشش در اين جشنواره ها، مشهور شدند.
تا اين که در سال 1375، کم کم شرايط براي حمايت مالي مستقيم از سينماگران ايراني فراهم شد و اولين فيلم توليد مشترک رسمي ميان سينماي ايران و فرانسه بعد از وقوع انقلاب اسلامي به کارگرداني يک ايراني دورگه به نام « رفيع پيتز » و مشارکت بنياد سينمايي فارابي کليد خورد. گرچه پيش از آن هم فرانسوي ها از فيلم زير درختان زيتون به کارگرداني عباس کيارستمي حمايت کرده بودند. البته در همان سال ( onds Sud Cinéma) فيلم گبه به کارگرداني محسن مخملباف هم را حمايت کرده بود. در همين زمان بود که به تدريج، راه براي حمايت مالي مستقيم از سينماگران ايراني باز مي شد. اما در سال 1376 دو پديده ي قبلي حمايت جشنواره ها و توليد مشترک به هم رسيدند؛ چنان که يک فيلم توليد مشترک به نام طعم گيلاس ساخته ي عباس کيارستمي موفق به دريافت جايزه ي نخل طلاي جشنواره ي کن شد.
به اين ترتيب، کم کم سينماي ايران بيش از پيش مورد توجه کشورهاي اروپايي قرار مي گرفت. در سال 1378، ايتاليا و سوئيس بدون هرگونه اعلام رسانه اي، از دايره به کارگرداني « جعفر پناهي » حمايت مالي کردند و 1380، جريان ساخت فيلم هاي توليد مشترک ميان ايران و ژاپن با محوريت « عليرضا شجاع نوري » در ايران و شبکه ي (NHK ) آغاز شد. البته در تمام اين سال ها، فرانسه پر رنگ تر از هر کشور ديگري مشغول حمايت مستقيم و غير مستقيم از ساخت فيلم هاي ايراني بود.
در سال هاي بعد، هلند و جشنواره ي روتردام هم با کمک هاي مالي خود، از برخي فيلم هاي ايراني حمايت کرد و به ويژه در سال هاي اخير، بر سهم حضور خود در سينماي ايران افزود تا با کمک اين جشنواره و جوايز آن، از نسل فيلم سازان جديد سينماي ايران که به تفکر خود نزديکترند، چهره سازي کند.
البته اين کمک ها فقط محدود به سينماي بلند داستاني ايران نيست؛ بلکه اين چتر حمايتي حتي شامل فيلم هاي مستند و کوتاه هم شده است؛ تا جايي که يکي از مستندسازان در گفتگو با شماره ي اخير فصل نامه ي تخصصي مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي، با صراحت از حمايت هاي خارجي از مستندش و تعدادي مستند « خود بيانگر » ( سلف پرتره ) ديگر خبر مي دهد.
به هر حال، با افزايش اين کمک ها و سهم حضور کشورهاي خارجي در فرايند توليد فيلم هاي ايراني، حالا يکي، دو سالي است که اصطلاح جديدي به دايره ي لغات سينماي ايران اضافه شده است؛ اصطلاحي که شايد پاسخي باشد به سي سال ادعاي استقلال شبه روشنفکران در مقابل جريان فيلم هاي دولتي. اصطلاحي که قرار است نشان دهد فيلم هاي شبه روشنفکران وطني از حيث مالي، چندان هم مستقل نيستند و به دلاور و يوروهاي سفارت هاي خارجي چشم دوخته و وابسته هستند؛ اصطلاح جديدي به نام « سينماي سفارتي ».
منبع مقاله :
نشريه نقد سينما، شماره69.