نويسنده: محسن فرسايي




 

ترور

از جمله آخرين تلاش ها و تحركات ضدّامنيتي، كه توسط دشمنان امپراتوري « عثماني » به وسيله ي عناصر سازماندهي شده انجام مي شد، حذف شخصيت هاي سياسي به منزله ي تزلزل در اركان حاكميّتي بود.
هدف از ترورهاي سياسي، عمدتاً تأثيرگذاري منفي بر مدافعان و حاميان داخلي و تخريب اقتدار بين المللي امپراتوري عثماني بود، كه گاهي منجر به وقوع بحران هاي سياسي- امنيتي داخلي يا بحران سياست خارجي مي شد.
در جهت آشنايي با اين ترفند سياسي كه به محض وقوع، اثرات امنيتي خاصّي بر جامعه ي موردنظر مي گذارد، به شرح كوتاهي از موارد حذف فيزيكي در اواخر دوره ي عثماني، كه توسط عوامل صهيونيست انجام شده است، مي پردازيم:

5-1. ديپلمات هاي فرانسه و آلمان

در شرايط بحران اقتصادي حاصل براي دولت « عثماني » ، كه به ناچار درصدد استقراض خارجي و دريافت وام از كشورهاي اروپايي، به خصوص « فرانسه » ‌و « آلمان » ‌برآمده بود، عوامل صهيونيست براي تخريب روابط اقتصادي عثماني با دولت هاي ياد شده، ديپلمات هاي مسئول كنسول گري فرانسه و آلمان در « سالونيك » را به قتل رسانيدند.
هدف از اين اقدام كه در ارديبهشت 1255ه. ش ( مه 1876م ) انجام شد، انزواي بين المللي عثماني در بحران اقتصادي- امنيتي بود. ضمن اينكه، همين مسئله منجر به شورش و اعتراض در شهر صهيونيستي سالونيك گرديد. آنان به بهانه ي عدم امنيت و ناتواني حاكميت در برقراري نظم عمومي دست به شورش زدند.

5-2. سلطان عبدالعزيز

بعد از شورش هدايت شده ي طلّاب معترض و كودتاي مدحت پاشا و حكم خلع سلطان عبدالعزيز توسط مفتي اعظم، حسن خيرالله افندي، شاهزاده مراد پنجم با وجود اختلالات روحي به قدرت رسيد. كودتاگران دونمه اي و صهيونيست، همچون عوني پاشا، وزيرجنگ، سليمان پاشا، رئيس دانشگاه جنگ، مدحت پاشا، رئيس كابينه ي دولت و رشدي پاشا، صدراعظم به منظور سلطه ي كامل بر دربار عثماني، در يك طرح منسجم و تشكيلاتي با سفاهت تمام در ارديبهشت 1255ه. ش ( مه 1876م ) سلطان عبدالعزيز را در اتاق شخصي اش در كاخ « ييلديز » به قتل رساندند. آنها با گذاشتن قيچي در كنار وي كه مچ هاي دستش به سختي شكافته شده بود. طيّ سناريويي قتل وي را خودكشي اعلام نمودند. هدف از اين قتل، احاطه ي كامل بر سلطان جديد و جلوگيري از اقدامات سياسي و انتقام از عبدالعزيز معزول و هوادارانش بود.

5-3. سلطان عبدالحميد دوم

به دليل اقتدار ذاتي سلطان عبدالحميد و گسترش چتر امنيّتي نيروهاي نظامي- انتظامي وي، از سال 1255ه. ش ( 1876م ) تا سال 1288ه. ش ( 1909م ) مخالفان او بيشتر تلاش هاي خود را بر ترور شخصيتي وي متمركز نموده بودند. تا آنجا كه القاب عبدالحميد خسيس يا عبدالحميد ديكتاتور، كلماتي عادي محسوب مي شدند.
اما در سال 1907م يك اقدام عملياتي مهمّ از سوي مخالفان عبدالحميد طرّاحي شد. در اين واقعه كه توسط جمعيت ماسوني- صهيوني اتحاد و ترقّي تنظيم شده بود، عبدالحميد در بازگشت از نماز جمعه به هنگام خروج از مسجد « اياصوفيه » با انفجار يك بمب، مورد سوءقصد واقع شد. طيّ اين حادثه چند نفر از همراهان وي كشته شدند، اما آسيبي به سلطان نرسيد.

5-4. ناظم پاشا

رهبران انجمن اتحاد و ترقي در « سالونيك » و ساير مناطق « ايالت مقدونيه » توانسته بودند شورش عمومي و نافرماني افسران ارتش را به نفع خود برانگيزند.
به دليل بحراني بودن وضع اين ايالت، سلطان عبدالحميد در سال 1287ه. ش ( 1908م ) تعدادي از عناصر امنيتي خود را جهت شناسايي و تشخيص علت بحران، به « مقدونيّه » اعزام كرد.
يكي از بهترين و معروف ترين اين افراد، ناظم پاشا رئيس پليس سابق « عثماني » ‌بود، كه پس از تهيه ي گزارش مبسوط قبل از مراجعت به « اسلامبول » در 21 خرداد ( 11ژوئن ) همان سال، در يك عمليّات تروريستي سازماندهي شده از سوي اعضاي انجمن اتحاد و ترقّي مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

5-5. شمسي پاشا

پس از آنكه در 1287ه. ش ( 1908م ) سرگرد احمد نيازي پاشا به همراه نيروهاي نظامي تحت فرمانش به انورپاشا در بيرون شهر « مناستير » پيوست و شورش نظاميان و مردم را عليه حاكميّت عثماني برانگيخت؛ سلطان عبدالحميد نماينده ي خود شمسي پاشا را جهت بررسي مسئله ي « مقدونيّه » و « مناستير » اعزام كرد. ليكن شمسي پاشا پس از ورود پيروزمندانه، جلوي ساختمان تلگراف شهر مناستير توسط مفيدبيگ از عناصر مرتبط با شورشيان نظامي به ضرب گلوله كشته شد.
اين ترور، جنبه ي تهديدي داشت و اعلان جنگ به سلطان « عثماني » بود. بنابراين نگراني از گسترش بحراني داخلي منجر به پذيرفتن قانون اساسي و سلطنت مشروطه توسط عبدالحميد گرديد.

5-6. اسماعيل ماهر پاشا

به رغم پيروزي ظاهري مخالفان عبدالحميد، در سال 1286ه. ش ( 1907م ) تشكيلات امنيتي سلطان در شناسايي اقدامات آنان فعاليت هاي زيادي انجام داد. از سوي ديگر، اعضاي نفوذي در داخل « كاخ ييلديز » ( چراغان ) علاقه ي زيادي به كشف اين عمليات ها داشتند. اين جدال امنيتي منتهي به شناسايي يكي از مأموران نفوذي سلطان عبدالحميد در انجمن اتحاد و ترقي شد. اين شخص كه اسماعيل ماهر پاشا نام داشت، اطلاعات موجود در محفل سران مخالفان را به « اسلامبول » مخابره مي كرد. او در 1286ه. ش ( 1907م ) توسط فدائيان اتحاد و ترقّي به قتل رسيد. مخالفان با كشتن اسماعيل، ترس زيادي در ميان نيروهاي وفادار به سلطان ايجاد كردند.

5-7. يوسف عزالدّين افندي

اعضاي انجمن صهيونيستي ماسوني اتحاد و ترقّي، بعد از قتل سلطان عبدالعزيز و بر تخت نشاندن مراد پنجم به دليل محبوبيت عبدالعزيز در ميان مردم و ترس از انتقام توسط پسرش يوسف عزالديّن و همراهي احتمالي مردم و بعضي از دولتمردان، يوسف را در كاخ شخصي اش به قتل رساندند؛ زيرا احتمال جانشيني وي كه وليعهد عبدالعزيز بود، بعد از مراد پنجم وجود داشت.

5-8. اميرمحمد ارسلان

وي نماينده ي مسلمان و با درايت « استان لازقيه » از منطقه ي « سوريه » در مجلس نمايندگان عثماني بود. اما متأسفانه به علت موضع گيري هايي كه عليه پان تركيسم و انجمن اتحاد و ترقّي اتخاذ مي كرد، طيّ عملياتي تروريستي و با اهداف كاملاً سياسي در سال 1288ه. ش ( 1909م ) به قتل رسيد.

5-9. حسن فهمي

يك روزنامه نگار معروف ترك و مسلمان بود، كه روزنامه ي « سربستي » توسط وي منتشر مي شد. او نقش مهمي در هدايت و تنوير افكار عمومي عليه انجمن صهيونيستي اتحاد و ترقّي داشت. به طوري كه، پس از ترور وي توسط عوامل مزدور اتحاد و ترقّي، 30 به دليل محبوبيتش هزار نفر از مردم « اسلامبول » در تشييع جنازه ي وي شركت نمودند.
تشييع جنازه ي حسن فهمي مقدمه اي براي شورش مردمي عليه انجمن اتحاد و ترقي در سال 1909م شد، كه به دليل ترس انجمن از قدرت يافتن مجدد سلطان عبدالحميد، كودتاي نظاميان به رهبري محمود شوكت پاشا در جهت خلع عبدالحميد سازماندهي شد.

5-10. احمد صميم

يك نويسنده ي مسلمان ترك بود، كه مقالات متعددي در محكوميت انجمن اتحاد و ترقي و بيداري مردم نسبت به توطئه هاي ضدّ اسلامي آن گروه منتشر مي ساخت. احمد صميم توسط فردي به نام عبدالقادر از عناصر انجمن مزبور در سال 1289ه. ش ( 1910م ) كشته شد. در ادامه، يادآور مي شويم كه ماهيت تروريستي صهيونيسم، كه هدايت كننده ي بسياري از ترورهاي سياسي در زمان امپراتوري « عثماني » بوده است، با تأسيس مهاجرنشين هاي يهودي به وضوح آشكار شد. چنان كه تشكيل سازمان هاي تروريستي هاشومر، هاگانا، شين بث و موساد در همين راستا بوده است. ديويد بن گورين نخست وزير اسرائيل و از تروريست هاي اوليه ي رژيم صهيونيستي قبل از فروپاشي عثماني، ادبيات خشونت طلبي و شهوت دست يابي به سلاح ها و ابزارهاي ترور را چنين عنوان مي كند:
" روز و شب، منتظر رسيدن اسلحه بوديم، هيچ كلامي به غير از سلاح در بين ما ردّ و بدل نمي شد. هنگامي كه به آن دست يافتيم، از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيديم. از شوق مانند كودكان با آن سرگرم شديم و به هيچ وجه حاضر نبوديم كه از خود جدايش سازيم. (1) "

پي‌نوشت‌ها:

1. واعظي، حسن، « نبرد نابرابر » ، انتشارات سروش، 1379، چاپ اول، ص 48.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول