پزشکي ( طب ) در عصر آل بويه
در آغاز، بشر با روش طب عاميانه آشنا شد. جادو نيز در پزشکي آغازين، نقش داشته است. چندين هزار سال پيش از ميلاد مسيح پيشه ي پزشکي نزد سومريان و بابليان رواج داشته است. يونانيان با بهره گرفتن از آگاهي هاي بابلي ها و مصريان حتي هنديان و چيني ها پزشکي را به مدارج عالي رساندند. اميدوکلس ( 435-495 ق.م )، بقراط ( م 460 ق.م ) و ارسطو ( 322-384 ق.م ) چهره هاي برجسته ي پزشکي هستند. پس از ارسطو مرکز پزشکي يوناني به اسکندريه انتقال يافت. جالينوس ( 129-199 م ) معروف ترين پزشک دوره ي روميان است و از او 83 کتاب باقي مانده است. در ايران باستان بويژه از دوره ي ساسانيان به بعد، پزشکي از تأثير علوم يوناني بهره مند شد و کمابيش جنبه ي علمي يافت. نسطوري ها در سده ي پنجم ميلادي که از خاک روم تبعيد شدند، به ايران روي آوردند و مدارسي بنياد نهادند و در آنجا پزشکي تدريس مي کردند. مشهورترين اين مدارس، مدرسه ي گندي ( جندي ) شاپور بود که در دوره ي اسلامي نيز دوام يافت (1). علم طب از علوم طبيعي بشمار مي رود. در بعضي از تقسيمات علوم طبيعي، به هشت اصل و هفت فرع تقسيم مي شود. علم طب اولين فرع از فروع هفتگانه است (2) و آن علمي است که از بدن انسان از حيث صحت و مرض بحث مي کند. موضوع آن بدن انسان و منفعت آن روشن است و گويند اولين کسي که در اين باره نوشت، بقراط حکيم بود (3). طب اسلامي يا روشن تر طب النبي علمي است که در شمار علومي که برشمرده اند، آمده است و افرادي به جمع آوري سخنان پيامبر و ائمه در اين خصوص پرداخته اند (4). تاريخ طب در ايران از دوران ساسانيان تا اواسط قرن چهارم هجري قمري قائم به وجود جندي شاپور بوده است. از قرن دوم هجري ستاره ي جندي شاپور کم کم افول و بغداد در علوم مرکزيت يافت. در عين حال مکتب بغداد دنباله مکتب جندي شاپور بوده است. علل و عوامل مختلفي که در اين امر دخالت داشته اند، چنين برشمرده اند:
الف) بي اعتنايي بني اميه به اقوام غير عرب و عدم رضايت غير عرب ( مخصوصاً ايرانيان ) از آنان، عدم توجه خلفاي اموي به علم و دانش و سرگرمي آنها به لشکرکشي ها و غرق شدن در لهو و لعب و عيش و خوشگذراني.
ب) انقراض سلسله ي بني اميه و روي کار آمدن عباسيان و ايجاد شهر بغداد بعنوان مرکز خلافت و ارتباط اين شهر با جندي شاپور و دنياي متمدن آن زمان.
ج) خدمات ايرانيان مخصوصاً برمکيان به تمرکز علمي بغداد.
بعد از امويان، حکومت بني عباس شکل گرفت و پايتخت از دمشق به بغداد انتقال يافت و منصور خليفه عباسي عده ي زيادي از علماي کوفه و بصره از قبيل واعظان و نحويان را به شهر بغداد فراخواند. بعدها در حومه ي بغداد در دهکده اي به نام « کرخ » شهر کوچکي بنا شد که محله اي از محلات بغداد است. ايرانيان بيشتر در اين محله سکونت داشتند. در اين محله اولين بيمارستان بغداد يا اولين بيمارستان اسلامي بنا شد و اين بيمارستان که تقرياً اولين بيمارستان در تمدن اسلامي است، گاهواره ي دانش پزشکي بغداد گرديد که اغلب پزشکان نامي بغداد، از جمله خاندان بختيشوع و ديگران در آن به طبابت و خدمت پرداختند. بعدها در دوران سلطنت عضدالدوله ديلمي پادشاه بزرگ آل بويه، در آنجا بيمارستان عضدي احداث شد.
اولين رابطه ي طبي بين بغداد و جندي شاپور بر اثر درمان بيماري منصور خليفه ي عباسي توسط جرجيس فرزند بختيشوع از جندي شاپور به وجود آمد. پس از منصور، ساير خلفا مانند هارون و مأمون و سايرين از اطباء جندي شاپور استفاده کردند. از اواسط قرن هشتم م ( دوم هجري قمري ) دانش يوناني و علوم ديگر به بغداد رخنه کرد و جميع شعب علوم و طب و فرهنگ اسلامي رونق يافت و دانشگاه جندي شاپور نقش بسيار مهمي در انتقال علوم طبي به بغداد داشت. مراکز بزرگ علمي و طبي که تمدن اسلامي از آن بسيار بهره مند گرديده عبارتند از: جندي شاپور، حران و اسکندريه که بايد سهم روم شرقي و انطاکيه را نيز ملحوظ نمود.
تاريخ طب از دوران قديم تا حمله ي مغول را در ايران مي توان به دوران هاي زير تقسيم کرد:
الف- تاريخ طب قبل از اسلام مشتمل بر دوران هاي آريايي، هخامنشي، اشکاني و ساساني ( مخصوصاً دانشگاه جندي شاپور ). در اين دوران ها کتب و آثار چندي با اقتباس هايي از ساير اقوام و ملل به چشم مي خورد. ب- تاريخ طب در دوران خلفاي راشدين و ابتداي فتوحات اسلامي در زمان اين خلفا که اصولاً در دنياي عربستان از طب و طبابت و آثار و تأليفات طبي خبري نبود، بلکه آنچه ديده مي شود، در ايران و ساير کشورهاي گشوده شده توسط اعراب بوده است. ج- تاريخ طب در زمان خلافت بني اميه که عموماً شامل اطباي غير عرب و رومي و مسيحي و امثال آنها و ابتداي کار ترجمه و اقتباس در عالم اسلام است. د- تاريخ طب در زمان دسته اي از خلفاي عباسي از اواسط نيمه ي اول قرن دوم تا تقريباً اواسط يا اوايل نيمه ي دوم قرن سوم هجري قمري که بيشتر، امر ترجمه رونق داشته و از تأليف و تصنيف حقيقي، يا خبري نبوده يا اگر بوده بسيار کم بوده است. ه- تاريخ طب از نيمه ي دوم قرن سوم هجري تا حمله ي مغول و تجدد طب ايراني يعني تا ظهور سيد اسماعيل گرگاني صاحب ذخيره خوارزمشاهي که در اين دوره علاوه بر آنکه پزشکان عرب در طب اسلامي بسيار کم دخالت داشتند، بيشتر اطبا و مؤلفان، غير عرب و بويژه ايراني بودند. ابن ابي اصيبعه در باب هفتم از کتاب تأليفي خود در عيون الانباء في طبقات الاطباء شرح اطباي دوران جاهليت و صدر اسلام را به رشته ي تحرير در آورده است.
رازي از نامدارترين و بزرگترين پزشکان ايراني قرن چهارم هجري بود که به شيوه ي باليني و طب نظري و عملي هر دو توجه داشت. سرپرستي بيمارستان ري و سپس مقتدري بغداد را بر عهده گرفت. مهم ترين کتاب او الحاوي است. ديگري الجدري و الحصبه ( آبله و حصبه )، المتولده في الکلي و المثانه، ثلاث رسائل في العلم التشريح و نيز کتاب المنصوري يا طب المنصوري است که خلاصه اي از کتاب الحاوي ابوالحسن علي بن رَبّن الطبري را استاد رازي گفته اند که کتاب فردوس الحکمه از اوست که داراي 550 صفحه در هفت نوع و 3 مقاله و 360 فصل است. در رسائل اخوان الصفا نيز مسائلي طبي فراواني يافت مي شود.
علي بن عباس المجوسي الاهوازي ( م 382 ق ) صاحب کتاب الملکي يا کامل الصناعة في الطب است که آن را براي عضدالدوله نوشته و متن عربي آن چهارصد هزار لغت دارد که به بيست مقاله تقسيم شده و هر مقاله داراي چندين فصل است. اين کتاب تا قبل از قانون ابن سينا داراي شهرت عام بود.
ابن سينا داراي کتاب هاي طبي است که چندين ارجوزه نيز در پزشکي به شعر سروده، ولي کتاب قانون او از همه مهمتر است. او علاوه بر تشريح آثار ديگران به بررس دقيق تنفس، سکته ي مغزي، بررسي دستگاه هاي هاضمه، احوال نازايي و عقيمي و بيماري هايي که با روان و روان پزشکي سر و کار دارد، پرداخته است. متجاوز از 60 دانشمند و طبيب بزرگ اسلامي قانون او را شرح کرده اند (5).
بيمارستان و تيمارستان در اين دوران بسيار مورد توجه بوده و نيز علوم وابسته به پزشکي چون صيدله ( داروشناسي ) در دوران اسلامي بويژه در قرون سه و چهار از رونق کافي برخوردار بوده است (6).
[1] ابراهيم بن سنان بن ثابت بن قرة بن مروان بن ثابت حراني
نام: ابراهيم
نام پدر: سنان
کنيه و لقب: ابواسحاق
اسم اشهر: حراني
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: ( 335-338 ق )، [ن.م]
مذهب و شريعت: صابئي
رشته ي علمي و تخصص: طب، رياضيات و فلسفه
سرگذشتنامه:
در سال 333 ه که نوبت خلافت به مستکفي بالله بيست و دومين خليفه ي عباسي رسيد، از طرف خليفه به امتحان مراتب علمي و عملي اطباي وقت نامزد گرديده و او هم در تمام امتحان يکي از ايشان را سزاوار اين عمل شريف نديده ولکن محض افشا نکردن اسرار به همين عذر متمسک گرديد که طبيب حاذق در صورت خطا در معالجات خود ضامن و عهده دار است تا چه رسد به غير حاذق و شکي نيست که تصديق طبيب نيز در مورد خطا مورد ضمانت مي باشد. سبب عذر وي پذيره ي مقام خلافت گرديده و معلوم شد که اکثر آن جماعت از هر دو قسمت علمي و عملي طب بي بهره و عاري و بجز تعقيب ثروت و مالداري کاري ندارند. اينک عمل امتحان ايشان به عهده ي ابوسعيد يمامي موکول گرديده، بالجمله، اين دانشمند يگانه، روزگار خود را به تدريس و تأليف مي گذرانيد.آثار:
تعريف طب و فوائد آن، چهل و يک مسئله ي هندسيه از مشکلات آن فن، حفظ الصحة در اوقات مرض عمومي، زبدة الحکم، المقالات و الرسائل، نخبة الحکم، هندسه ي سيزده مقاله و غير اينها.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 318.[2] ابن ابي صادق ابوالقاسم عبدالرحمن بن علي بن احمد
نام: عبدالرحمن
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوالقاسم، بقراط دوم
اسم اشهر: ابن ابي صادق
سال و محل تولد: 385 ق، نيشابور
سال و محل وفات: 470 ق، نيشابور
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب
استادان: ابن سينا
شاگردان: سيد اسماعيل جرجاني مؤلف ذخيره ي خوارزمشاهي.
سرگذشتنامه:
ابن ابي صادق، پزشک، کالبدشناس و شارح آثار بقراط و جالينوس، تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز کرد و ادامه داد تا در فنون و حکمت بخصوص در طب به مقامي عالي رسيد. او را مردي قناعت پيشه، خوش گفتار، هوشمند، خوشرو، شيفته ي يادگيري علوم و فنون و ماهر در پزشکي شمرده اند. وي پس از فراگيري حکمت و پزشکي در نيشابور به طبابت مشغول شد و بعلت علاقه به همشهريان خود دعوت سلطان ابراهيم غزنوي را براي رفتن به دربار وي رد کرد.آثار:
شرح فصول بقراط، شرح تَقْدِمَة المَعرفة بقراط، شرح منافع الاعضاي جالينوس، شرح مسائل حُنين، جواب ايرادهاي محمد زکرياي رازي بر جالينوس، تاريخ کبير، نُخَبة العلاج، رسالة الادوية و الاطعمة من الاحاديث المکرمةمنابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 2 / 671-670.[3] ابن بُطلان، ابوالحسن مختار ( يوانيس ) بن حسن بن عبدون بن سعدون
نام: مختار ( يوانيس )
نام پدر: حسن
کنيه و لقب: ابوالحسن، [ن.م]
اسم اشهر: ابن بطلان
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 455 ق، انطاکيه
مذهب و شريعت: مسيحي
رشته ي علمي و تخصص: طب
استادان: ابوالفرج عبدالله بن طيب بغدادي و ابوالحسن ثابت بن ابراهيم بن زهرون طبيب. همچنين او از ديگر استادان بغداد هم دانش آموخت.
همفکران و رقيبان: ابوالخير بن شراره و ابن رضوان.
اوضاع و شرايط سياسي و اجتماعي زمان: سفر ابن بطلان به مصر به عزم ديدار علي بن رضوان طبيب مشهور آن عصر بود. با وي مناظرات طبي و فلسفي داشت که پس از خروج از مصر آن را در کتابي گرد آورد و ابن رضوان نيز در رد او کتابي داشت.
سرگذشتنامه:
ابن بطلان در 439 ق از بغداد خارج شد و پس از عبور از رَحبه و رُصافه به حلب رسيد. وي در آنجا اجازه يافت تا قواعد عبادات مسيحيان آن شهر را تنظيم کند. وي در جمادي الاخر 441 ق به فُسطاط مصر وارد گرديد و سه سال در اين ديار ماند. در اين زمان مستنصربالله فاطمي خليفه ي مصر بود. علت سفر ابن بطلان را به مصر عزم ديدار وي با علي بن رضوان طبيب و پزشک مشهور آن عصر دانسته اند. ابن بطلان سرانجام مصر را با دلتنگي به قصد قسطنطنيه ترگ گفت و يک سال در آن شهر ماند. وي در اواخر عمر به انطاکيه رفت. در آنجا ظاهراً مدتي نظارت ساختمان بيمارستاني را به عهده داشت و چندي بعد در ديري در همان شهر عزلت و عبادت اختيار کرد و در همانجا درگذشت.آثار:
تقويم الصحة، يا تقويم الصحة و ذکر منافع الاغذيه و مضارها، دعوة الاطباء، المقالات المختارة في تدبير الامراض العارضة علي الاکثر بالاغذية المألوفة و الادوية الموجودة ينتفع رهبان الاديرة و مَن بَعُد من المدينة، رسالة في شري الرقيق و تقليب العبيد يا رسالة جامعة لفنون نافعة في...، مقالة في ان الفروج اَحَرُّ من الفَرخ، المقالة المصرية في مناقضات علي بن رضوان، سفرنامه و مقال في القربان المقدس.اضافات:
وي در علوم اوائل دست داشت و از راه پزشکي روزگار مي گذرانيد. او محسود پزشک مسيحي ديگري به نام ابوالخير ابن شراره واقع و از سوي او به فساد عقيده متهم شد. ابن بطلان حوادث محيط و روزگارش را ثبت کرده است. از آن جمله پيدا شدن ستاره ي دنباله دار در 445 ق و بروز بيماري هاي مهلک و مردن انسان هاي بي شمار در قسطنطنيه. وي همچنين از کم آبي نيل و گسترش وبا به عراق و برخي حوادث و آفات ديگر ياد کرده که موجب مرگ دانشمنداني چون قدوري، ماوردي، ابن طيب طبري، صابي و ابوالعلاء معري گرديده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 120-119، تاريخ الحکماي قفطي 192-193.[4] ابن بکس عشاري: ابواسحاق ابراهيم بن بکس
نام: ابراهيم
نام پدر: بکس
کنيه و لقب: ابواسحاق
اسم اشهر: ابن بکس
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: بين سالهاي 371 و 377 ق [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب و ترجمه
سرگذشتنامه:
از زندگي او همين قدر معلوم است که در بغداد مي زيسته و از حسن شهرتي برخوردار بوده است. از مراحل تحصيل و نيز استادان ابراهيم آگاهي نداريم. وي در حرفه ي خود يعني طبابت بسيار ماهر بود و با اينکه نابينا شده بود، همچنان به درمان بيماري ها و تدريس طب در بيمارستان عضدي مي پرداخت و از سوي عضدالدوله مقرري کافي دريافت مي کرد. وي همچنين داراي ديدگاه هاي نسبتاً علمي و مبتکرانه در علم طب بوده است.آثار:
کتابي در رؤيا، کتاب کناش در طب و کتاب الاقراباذين ملحق به کناش. مقالة في ان الماء القراح ابردمن ماء الشعير، و نيز مقالة في الجدري در نامه ي دانشوران، آثار ديگري نيز به ابراهيم نسبت داده شده که مأخذ آنها بدست نيامده است، اين آثار عبارتند از: « مقاله درمرض استسقاء »، « رساله در تشريح عين و معالجات آن »، رساله در امراض جلد و ادويه ي متعلقه به آن، رساله در ماهيت فادزهر معدني و حيواني و خواص و طريقه ي استعمال آن، رساله در علاج سموم، رساله در مياه معدنيه.ترجمه ها:
ترجمه و اصلاح قسمتي از سوفسطيقاي ارسطو، ترجمه ي کتاب الکون و الفساد ارسطو، کتاب الحس و المحسوس شامل چهار مقاله و اسباب النبات ازثاوفرسطس ( تئوفراستوس ) به عربي.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 133؛ ابن نديم، 316؛ تاريخ الحکماي قفطي، 236؛ حاجي خليفه، 5 / 244، 6 / 51.[5] ابن بَکُس، ابوالحسن علي بن ابراهيم بن بکس
نام: علي
نام پدر: ابراهيم
کنيه و لقب: ابوالحسن [ن.م]
اسم اشهر: ابن بکس
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 394 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [مسلمان]
رشته ي علمي و تخصص: طب و ترجمه
همفکران و رقيبان: ابن بطلان
سرگذشتنامه:
وي پزشک ماهر و فاضل و مترجم بود و آثار يوناني بسياري را ( ظاهراً از سرياني ) به خوبي به زبان عربي درآورد و بنابر نوشته ي بيهقي بر حکمت تسلطي تمام داشت. بنظر مي رسد که اخبار زندگي ابوالحسن علي با گزارش هاي حيات پدرش ابواسحاق ابراهيم تا حدودي درهم آميخته باشد، زيرا بنا بر گزارش قفطي، عضدالدوله، امير آل بويه هنگام بناي بيمارستان عضدي در بغداد، 24 پزشک برگزيده را از نقاط مختلف براي کار در آنجا فراخواند و براي آنان مقرري تعيين کرد. از جمله ابوالحسن علي را به تدريس طب و آموزش شاگردان گماشت. مضمون همين خبر را ابن ابي اصيبعه از منبع ديگري نقل کرده و بويژه اين نکته در آن قابل ملاحظه است که شغل ابوالحسن علي به علت نابينايي اش تدريس طب بود. ابوالحسن علي در جواني خود مطالعه ي بسيار کرده و در معالجه ي بيماري ها سخت ورزيده شده بود. وي با وجود نابينايي، به کمک ديگر شاگردانش از علائم ظاهري بيماري آگاه مي شد و با هوش و بصيرت خود بيماري را تشخيص مي داد. ابوالحسن به تصنيف کتب کم مي پرداخت. با اين حال، مقالاتي کوتاه تأليف کرده بود. درباره ي او نوشته اند که پيوسته شراب مي خورد و ابن بطلان به همين جهت او را به سختي مورد انتقاد قرار داده و گفته است که او را کار بيمارستان ممنوع ساختند و مردم، ديگر براي درمان به او مراجعه نمي کردند، زيرا عقلش بواسطه ي مستي زايل شده بود و دستش در هنگام گرفتن نبض مي لرزيد. ابن خمار در مقاله ي امتحان الاطباء از وي به طعنه ياد کرده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 134.[6] اِبن جَزْله، يحيي بن عيسي بن جزله ابوعلي شرف الدين بغدادي
نام: يحيي
نام پدر: عيسي
کنيه و لقب: ابوعلي، شرف الدين
اسم اشهر: ابن جَزْله
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 493 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسيحي که سپس مسلمان شد
رشته ي علمي و تخصص: طب و داروشناسي
استادان: ابن جزله دانش پزشکي را در آغاز از مسيحيان کرخ بغداد و سپس نزد ابوالحسن سعيد بن هبة الله فراگرفت. منطق را نزد ابوعلي بن الوليد، شيخ معتزله فراگرفت.
سرگذشتنامه:
درباره ي تاريخ تولد او آگاهي در دست نيست، ولي مي دانيم که وي با المقتدي بأمرالله ( حک 467-487 ق ) معاصر بوده است. از اينرو احتمال مي رود که در دهه ي دوم سده ي 5 ق متولد شده باشد، زيرا هنگاميکه در 466 ق مسلمان شد، مردي ميانسال بود. ابن جزله بيشتر آثار علمي خود را به نام المقتدي بأمرالله تأليف کرده است.آثار:
تقويم الابدان في تدبير الانسان يا منهاج البيان في تقويم الابدان، منهاج البيان في ما يستعمله الانسان، الرد علي النصاري، مختار مختصر تاريخ بغداد، مدح الطب و موافقته للشرع ( الشرع ) و الرد علي من طعن عليه و الاشارة في تلخيص العبادة.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 235-234؛ تاريخ الحکماي قفطي، 239[7] اِبن خَمّار، ابوالخير حسن بن سوار بن بابا بن بهرام يا بهنام
نام: حسن
نام پدر: سوار
کنيه و لقب: ابوالخير، [ن.م]
اسم اشهر: ابن خمار
سال و محل تولد: 331 ق، بغداد
سال و محل وفات: [بعد از 407 ق]
مذهب و شريعت: مسيحي ايراني الاصل که بعداً به اسلام گرويد
رشته ي علمي و تخصص: طب، کلام، فلسفه و ترجمه
استادان: يحيي بن عدي، مشخص نيست نزد چه کسي پزشکي آموخته است، گرچه احتمال دارد استاد وي در اين فن ابوالحسن ثابت بن سنان باشد.
شاگردان: ابوالفرج علي ابن حسين بن هندو، ابوالفرج عبدالله بن طيب در بغداد و شايد ابوعلي مسکويه.
سرگذشتنامه:
ابن خمار در بغداد زاده شد و همانجا رشد کرد. از تاريخ مهاجرت ابن خمار از بغداد اطلاعي در دست نيست. از رساله اي که ابن خمار به ابوسعد وزير اهدا کرد شايد بتوان حدس زد که وي در روزگار مجدالدوله ي ديلمي و ابوسعيد محمد بن اسماعيل همداني ( وزير در 392 ق ) در ري بوده است. احتمال مي رود که از همانجا به دعوت ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه ( حک 399-407 ق ) به خوارزم رفته باشد. وي در خوارزم ماند تا محمود غزنوي در 407 ق آنجا را تصرف کرد و دانشمندان آن ديار از جمله ابن خمار را به غزنه برد. ابن خمار ساليان دراز نزد سلطان محمود ماند. وي بسبب خوابي که ديد، اسلام را پذيرفت و در دوران سالخوردگي به آموختن فقه و حفظ قرآن پرداخت. ابن خمار در پزشکي شهرت بسياري داشت، چنانکه به او بقراط دوم و ثالث « بقراط و جالينوس » لقب داده بودند.آثار چاپي:
آثار پزشکي و علوم طبيعي: الحوامل في الطب، ديابط، امتحان الاطباء، الاثار المختلفة ( المخيلة؟ ) في الجو الحادثه عن الخباز، خلق الانسان و ترکيب اعضائه، المرض المعروف بالکاهني ( صرع )، الاثار العلوية و تدبير المشايخ.آثار خطي:
الوفاق بين رأي الفلاسفة و النصاري، اللينس ( اللبس ) في الکتب الاربعة في المنطق، الافصاح عن رأي القدماء في الباري تعالي و في الشرايع و مورديها، مقاله في القيامة، ترجمه ي مقالة في الاخلاق به عربي، ترجمه و تصحيح قاطيغورياس، السماء و العالم، الصديق و الصداقة، رساله اي با نام « مقالة في ان دليل يحيي علي حدث العالم اولي بالقبول من دليل المتکلمين اصلاً ».منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 464-463؛ کُرمر، 183-191؛ ابن نديم، 323.[8] اِبن سيار، ابوماهر موسي بن يوسف
نام: موسي
نام پدر: يوسف
کنيه و لقب: ابوعمران / ابوماهر
اسم اشهر: ابن سيار
سال و محل تولد: شيراز [ن.م]
سال و محل وفات: حدود 350 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب و فلسفه
شاگردان: علي بن عباس مجوسي اهوازي، احمد بن محمد طبري و ابوعلي احمد بن مندويه ي اصفهاني.
سرگذشتنامه:
ابن سيار در شيراز ديده به جهان گشود و در همانجا پرورش يافت و به تحصيل علم طب و حکمت پرداخت و در آن ها و نيز در منطق نامور شد. وي در جراحي و مداواي تب مهارت تام داشت، چنانکه ظفره ي ( ناخنک ) چشم و سلعه ي ( زخم يا گره گوشتي ) گردن عضدالدوله ي ديلمي را چنان با استادي جراحي کرد که کوچکترين نشاني برجاي نماند. وي ظاهراً با ابوطيب ابراهيم بن نصر همکاري داشته و به معالجه ي بيماران مي پرداخته است.آثار:
مقاله اي در فصد، تعليقات برکناش اسحق بن حنين، ديوان شعر، رساله اي در آلات جراحي، تعليقات بر رساله ي اَغلوقُن جالينوس، رسالة في السنه الضروريه.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 728؛ نامه دانشوران، 2 / 41-42.[9] ابن مَنْدويه، ابوعلي احمد بن عبدالرحمن
نام: احمد
نام پدر: عبدالرحمن
کنيه و لقب: ابوعلي
اسم اشهر: ابن مندويه
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب و گياه شناسي
استادان: ابوماهر موسي بن يوسف بن سيار شيرازي، شاگرد مکتب علي بن عباس اهوازي
سرگذشتنامه:
او پزشک، گياه و داروشناس مشهور ايراني سده هاي 4 و 5 قمري است. به رغم شهرت ابن مندويه از زندگي و بويژه تحصيلات و استادان او آگاهي چنداني در دست نيست. گفته اند که از خانداني بزرگ در اصفهان برخاست و پدرش عبدالرحمن از اديبان برجسته ي روزگار بود. بنظر مي رسد که ابن مندويه چندان در طب شهرت داشته که وقتي عضدالدوله ي ديلمي بناي بيمارستان عضدي را به پايان برد ( 372 ق ) و از هر گوشه کشور پزشکي ماهر مي طلبيد که در آنجا به کار گمارد، ابن مندويه را نيز از اصفهان به آنجا فراخواند. ابن مندويه در طب عملي دستي قوي داشت و افزون بر آن، در علم طب نيز صاحب نظر بود. از تاريخ درگذشت وي همچون تاريخ ولادتش خبري بدست نيامده است.آثار:
نزديک به 50 رساله و کتاب به وي منسوب است. از ميان آنها مي توان به اين آثار اشاره کرد: في اصول الطب و المرکبات العطريه، في اوجاع الاطفال، في تدبير الجسد، في ترکيب طبقات العين، في علاج ضعف البصر و الکافي في الطب.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 679؛ دهخدا، 1 / 396؛ ابن ابي اصيبعه، 2 / 31.[10] ابن وصيف صابي
نام:
نام پدر:
کنيه و لقب:
اسم اشهر: ابن وصيف
سال و محل تولد:
سال و محل وفات:
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب
شاگردان: احمد بن يونس حراني و برادر او
سرگذشتنامه:
او طبيبي از مردم بغداد بود. در نيمه ي اول قرن چهارم هجري، بيشتر شهرت او در امراض چشم و کحالي بوده است و مردم از بلاد بعيده براي فراگرفتن اين فن نزد او مي آمدند.منابع و مآخذ:
دهخدا، 1 / 400.[11] ابوالحسن ثابت بن سنان
نام: ثابت
نام پدر: سنان
کنيه و لقب: ابوالحسن [ن.م]
اسم اشهر: [ن.م]
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 367 ق
مذهب و شريعت: صابئي
رشته ي علمي و تخصص: طب
مناصب و مقام ها: رياست بيمارستان بغداد
سرگذشتنامه:
او مانند پدر خويش طبيب خلفا بوده و ملازمت خدمت راضي و متقي و مستکفي و مطيع کرده است. در سال 313 ق به خدمت بيمارستان گماشته شد و پس از قطع دست و زبان ابن مقله از جانب راضي خليفه به معالجه ي او مأمور شد. ابن نديم گفته است: او در زمان معزالدوله ي ديلمي در بغداد مي زيست و کتب بقراط و جالينوس را درس مي گفت و فکّاک معاني بود و از نظر طب، فلسفه، هندسه و جميع صناعات رياضيه قدما تالي و ثاني اثنين جد خود ثابت بن قره بود و برادر او ابراهيم بن سنان منجم و پسر ثابت مسمي به اسحاق طبيب بوده است. او با علي بن الراهبة و بختيشوع در خدمت طبابت دربار المقتضي بودند. او دايي هلال ابن محسن صابي است که در 363 ق در گذشته است.آثار:
از او کتابي در طب در دست نيست، ولي ابن نديم گفته است که کتاب التاريخ از سال 295 تا 365 قمري از اوست و قفطي گويد که بزرگتر از اين کتاب در تاريخ عباسيان ديده و نوشته نشده است. نيز او را کتابي است در اخبار شام و مصر در يک مجلد.منابع و مآخذ:
دهخدا، 1 / 419؛ 5 / 7353.[12] ابوالحسن طبري، احمد بن محمد
نام: احمد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالحسن
اسم اشهر: ابوالحسن طبري
سال و محل تولد: تُرُنجه طبرستان
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب
استادان: از استادان او تنها ابن سيار شناخته شده است.
سرگذشتنامه:
از دوران آموزش ابوالحسن چيزي نمي دانيم. ابوالحسن طبري خيلي زود بعنوان يک پزشک متبحر شهرت يافت. در سال هاي جواني همراه استادش در دستگاه ابوعبدالله بريدي از امراي عباسي که دو بار نيز به وزارت رسيد، به خدمت مشغول شد. وي براي درمان نوعي بيماري سوداوي معزالدوله ي ديلمي نزد وي به اهواز رفت و پس از درگذشت ابوعبدالله بريدي به دستگاه رکن الدوله ي ديلمي پيوست و غالباً به درمان نزديکان او نيز مي پرداخت.آثار:
المعالجات البقراطيه، رسالة في ذکر القارورة، علاج الاطفال، مقالة في طب العين، العين في المعالجات، القرابادين.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 346-345. ابن ابي اصيبعه، 1 / 321.[13] ابوالخير جرائحي
نام: [ن.م]
نام پدر: [ن.م]
کنيه و لقب: ابوالخير
اسم اشهر: ابوالخير جرائحي
سال و محل تولد: [ن.م] بغداد
سال و محل وفات: [ن.م]، [بغداد]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب
مناصب و مقام ها: رياست بخش جراحي بيمارستان عضدالدوله ي ديلمي در بغداد
سرگذشتنامه:
وي در بغداد زاده شد و همانجا پرورش يافت. ابويعقوب اهوازي از معاصران وي بوده است. ابوالخير، صاحب نام بود، چون عضدالدوله ي ديلمي بيمارستان عضدي بغداد را بنيان کرد، ابوالخير از جمله پزشکان و متخصصان مشهوري بود که براي طبابت در اين بيمارستان به بغداد فراخوانده شد و نخستين کسي بود که رياست بخش جراحي اين بيمارستان را برعهده گرفت. گفته اند که ابوالخير در آن زمان کهنسال بوده است. وي در ساختن روغن ها و مرهم ها مهارت خاصي داشت.آثار:
وي اثري از خود بر جاي نگذاشته است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 438، تاريخ الحکماي قفطي، 407؛ فيلسوف الدوله، 1 / 115.[14] ابوسعيد يمامي فضل بن عيسي
نام: فضل
نام پدر: عيسي
کنيه و لقب: ابوسعيد [ن.م]
اسم اشهر: ابوسعيد يمامي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: ( 421-430 ق ) [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب و نجوم
استادان: ابوالفرج بن طيب
سرگذشتنامه:
آگاهي ما از زندگي او بسيار اندک است، تنها مي دانيم که در بصره اقامت داشته و در دولت آل بويه به مقام و منزلتي عالي رسيده است. مؤلفان نامه ي دانشوران او را معاصر ابراهيم بن سنان رياضيدان ( م 335 ق ) دانسته اند. وي به پيشنهاد ابراهيم بن سنان و به امر مستکفي از بصره به بغداد دعوت شد و عهده دار امتحان اطباي آن شهر گرديد.آثار:
شرح فصول بقراط در 2 جلد، شرح مسائل حنين و مقالة في امتحان الاطباء و کيفية التمييز بين طبقاتهم. هيچ يک از اين آثار امروزه در دست نيست. اما نامه ي دانشوران گزيده ي مختصري از ترجمه ي فارسي رساله ي امتحان الاطباء را که مأخذ و مترجم آن شناخته نيست، آورده است. کتاب ها و رساله هاي ديگري، به ابوسعيد منسوب است که نام و مشخصات کامل آنها در دست نيست.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 556. تاريخ الحکماي قفطي 407؛ ابن ابي اصيبعة 1 / 240؛ نامه ي دانشوران 6 / 8-17.[15] ابوسَهل مسيحي، عيسي بن يحيي مسيحي جرجاني
نام: عيسي
نام پدر: يحيي
کنيه و لقب: ابوسهل
اسم اشهر: ابوسهل مسيحي
سال و محل تولد: [ن.م] جرجان
سال و محل وفات: پس از 400 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسيحي
رشته ي علمي و تخصص: طب، فلسفه، نجوم و رياضيات
شاگردان: ابن سينا و ابوريحان بيروني
سرگذشتنامه:
از زندگي وي آگاهي اندک در دست است. ابوسهل در جرجان زاده شد و سال هاي نخست زندگي خود را در بغداد گذراند و در همانجا به فراگيري دانش هاي زمان خود پرداخت. ابوسهل سپس به گرگانج رفت و به دربار ابوعلي مأمون بن محمد خوارزمشاه راه يافت و به زودي به مقام بلندي رسيد. بنابر روايت نظامي عروضي، ابوسهل به همراه ابونصر منصور بن عراق، بيروني، ابن سينا و ابن خمار در فرمانروايي مأمون بن مأمون و وزارت ابوالحسين سهيلي در دربار خوارزمشاه گرد آمده بودند. ابوسهل را استاد ابن سينا در پزشکي دانسته اند. بسياري بر چيره دستي او در پزشکي تأکيد داشته اند و حتي برخي او را برتر از ابن سينا دانسته اند. ابوسهل در فلسفه نيز جايگاهي ويژه داشت. فخرالدين رازي وي را در زمره ي بزرگترين فيلسوفان دنياي اسلام آورده است. از ابوسهل کتابي در رياضيات و ستاره شناسي به دست نيامده است، اما با توجه به سخنان ابن سينا و نامه هايي که ابوسهل براي بيروني نوشته، مي توان دريافت که ابوسهل بر اين دانش ها نيز آگاهي گسترده داشته است.آثار چاپي:
اصناف العلوم الحکمية ابوسهل اين رساله را براي ابوالحسن سهلي ( سهيلي ) نوشته و در آن شاخه هاي گوناگون دانش ها را برشمرده است.آثار خطي:
رسالة الادوية، ارکان العالم، اصول علم النبض، اظهار حکمة الله تعالي في خلق الانسان، تحقيق امرالوباء و الاحتراز و اصلاحه اذا وقع، يا به اختصار في الوباء، تحقيق سوء المزاج، تلخيص السماء و العالم، الطب الکلي، فوائد الشعر يا فوائد من قول عيسي بن يحيي المسيحي في الشعر، المائه [في صناعة الطب]، رسالة في ماهية الجدري و تدبيره، مبادي الموجودات الطبيعة و نوادر الحکماء.آثار يافت نشده:
مبادي الهندسه، رسوم الحرکات في الاشياء ذوات الوضع، سکون الارض او حرکتها، التوسط بين ارسطوطاليس و جالينوس في المحرک الاول، دلالة اللفظ علي المعني، سبب برد ايام العجون، علة التوبة (؟) التي تستعمل في احکام النجوم، آداب صحبة المملوک، قوانين الصناعة، دستور الخط ( احتمالاً درباره ي قواعد خوشنويسي )، الغزليات الشمسية و النرجسية.آثار ديگر گم شده ي وي عبارتند از: کتابي درباره ي نفس و ترجمه ي آن، اختصار المجسطي و تعبير الرؤيا.
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 575-574، عيون الانباء في طبقات الاطباء، 1 / 327.[16] ابوعثمان دَمشقي، سعد بن يعقوب
نام: سعد
نام پدر: يعقوب
کنيه و لقب: ابوعثمان
اسم اشهر: ابوعثمان دمشقي
سال و محل تولد: سده هاي 3 و 4 ق
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب، رياضيات و ترجمه
همفکران و رقيبان: با ابومحمد حسن بن موسي نوبختي ارتباط علمي داشته است.
مناصب و مقام ها: رياست بيمارستان هاي بغداد، مکه و مدينه
سرگذشتنامه:
از تاريخ ولادت، وفات و جزييات زندگي وي اطلاع دقيقي در دست نيست، تنها مي دانيم که از پزشکان مشهور بغداد بوده و کتاب هاي بسياري را به عربي ترجمه کرده و در عصر علي بن عيسي مشهور به ابن جراح، وزير المقتدر بالله عباسي به مقام و منزلتي عالي رسيده است. وي در عصر خود چهره اي شناخته شده بود، چندانکه گويند علي بن عيسي در 302 ق رياست بيمارستان هاي بغداد، مکه و مدينه را به او سپرد. ابوعثمان همچنين با ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، خواهرزاده ي ابن سهل نوبختي ارتباط علمي داشته است. تمامي آثار ابوعثمان دمشقي متوني است که از يوناني به عربي ترجمه شده است.آثار چاپي:
ترجمه ي تفسير پاپوس بر مقاله ي دهم کتاب اقليدس در اصوله هندسه، ايساغوجي فرفوريوس و طوبيقا اثر ارسطو.آثار خطي:
تفسير يحيي النحوي، المقالات الجنس في التشريع لجالينوس، رسالة ثامسطيوس الحکيم الي اللبان الملک في السياسة و تدبير المملکة، مقالة في ان النشوء و النماء يکونان في الصورة لا في الهيولي ( مقالة في ان الزيادة و النموهما في الصورة لا في الهيولي ) مقالة في اللون واي شيء هو علي رأي الفيلسوف ( ارسطو ) و مقالة الاسکندر الافروديسي في القول في مبادي.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 731-730، تاريخ الحکماي قفطي، 409؛ ابن نديم، 177.[17] ابوالفرج يماني، ابراهيم بن فضل بن عيسي
نام: ابراهيم
نام پدر: فضل
کنيه و لقب: ابوسعيد
اسم اشهر: ابوالفرج يمامي
سال و محل تولد: 438 ق
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: طب و حکمت
سرگذشتنامه:
از تاريخ تولد او اطلاعي در دست نيست. تاريخ وفات او نيز گرچه به روشني در منابع ضبط نشده، ولي احتمالاً ده سال پس از مرگ ابن سينا درگذشته است. او در بصره به دنيا آمد و در همانجا پرورش يافت. پزشکي و حکمت را نزد پدرش ابوسعيد به کمال رسانيد. هنگاميکه ابن سينا به همراه علاءالدوله ديلمي به اهواز آمده بود، ابوالفرج موقع را مغتنم دانسته مسائلي را درباره ي پزشکي نظري و عملي از او سؤال کرد و شيخ پاسخ آنها را به تفصيل براي او نوشت.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 142.[18] ابويعقوب اهوازي
نام: [ن.م]
نام پدر: [ن.م]
کنيه و لقب:
اسم اشهر: ابويعقوب اهوازي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: طب و داروشناسي
استادان: ابوماهر موسي بن يوسف بن سيار شيرازي، شاگرد مکتب علي بن عباس اهوازي
سرگذشتنامه:
تاريخ تولد و مرگ وي معلوم نيست، اما در سال 372 ق که بيمارستان عضدي در بغداد به همت عضدالدوله ي ديلمي افتتاح شد، او يکي از 24 پزشکي بود که در آن جا به کار گمارده شده بودند و احتمالاً چندين سال پس از اين تاريخ درگذشته است.آثار:
السکنجين البزوري احرمن الترياق.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 421.[19] مجوسي، علي بن عباس
نام: علي
نام پدر: عباس
کنيه و لقب: ابوالحسن، رئيس
اسم اشهر: مجوسي، ابن المجوسي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 384 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: طب
سرگذشتنامه:
کتاب کامل الصناعة الطبية که براي ملک عضدالدوله ي ديلمي تأليف شده و به همين جهت ملکي نيز گويند، از اوست. اين کتاب حاوي بيست مقاله مي باشد که ده مقاله در طب علمي و ده مقاله ي ديگر نيز در طب عملي در آن زمان از کتاب هاي درسي بوده است. پس از آنکه قانون شيخ الرئيس به بروز آمد از اين کتاب اعراض نمودند. قانون در قسمت علمي طب اهميت دارد و اين کتاب در قسمت عملي ابلغ است و در قاهره چاپ و در ليدن نيز با ترجمه ي لاتيني بطبع رسيده است.آثار:
کامل الصناعة الطبية، اين کتاب در قاهره و ليدن چاپ گرديده.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 475.[20] موسي بن يوسف
نام: موسي
نام پدر: يوسف
کنيه و لقب: [ن.م]
اسم اشهر: سيار
سال و محل تولد: شيراز
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: طب
سرگذشتنامه:
او به فنون طب و حکمت مشهور و به اصابت رأي و صداقت در معالجه معروف و در فنون طبابت وحيد عصر خود بوده و در کمال احترام و عزت مي زيسته و ابوعلي بن مندويه و احمد بن محمد طبرسي و اغلب اکابر اطباي وقت به تلمذ وي مباهات مي نمودند و دو فقره ورم سله گردن و ظفره ي چشم عضدالدوله ي ديلمي را که در زمان وليعهدي او عارض و موجب شرمگين بودن او و اندوه خاطر پدرش رکن الدوله بوده به طوري معالجه کرد که اثري از آنها باقي نماند. مهارت و حذاقت او موجب حيرت عموم بود و بيش از اندازه بمراتب عزتش افزود و مورد توجهات شاهانه شد و انعام جزيل ملوکانه به او عنايت گرديد، لکن در اثر عزت نفس از قبول آن اعتذار نمود، او معالجه ي بيماران را وظيفه ي لازم انسانيت مي دانسته است.آثار:
آلات جراحي، امراض العين و چهل باب در هر دو قسمت علمي و عملي طبابت و رساله اي در فصد و سته ي ضروريه. ( نيز نک به شماره 8 پزشکي ).منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 246.[21] نظيف رومي
نام: نظيف
نام پدر: يمُن
کنيه و لقب: ابوعلي، نظيف المتطيب / بغدادي
اسم اشهر: نظيف القص ( کشيش )
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: مسيحي
رشته ي علمي و تخصص: طب، ترجمه، کلام و فلسفه
همفکران و رقيبان: طبيب بيمارستان عضدالدوله
سرگذشتنامه:
او از مسيحيان ملکي بود که جملگي در بغداد در حله ي دارالروم جمع شده بودند و اينان از ملک هاي تيسفون و اسيران روم شرقي در جنگ هاي عرب و روم بودند که به آنجا مهاجرت کرده بودند. او در مقام طبيب به خدمت عضدالدوله درآمد و در بيمارستان عضدي خدمت کرد. وي قبل از اين در سال 359 ق / 970 م در شيراز طبابت مي کرده است. او از زبان يوناني به عربي ترجمه مي کرد و زبان هاي مختلفي مي دانست.آثار:
رسالة في التوحيد و التثليث و رسالة في ماهية عقايد نصاري.ابن رشد گفته است که در « شرح کبير » خود بر مابعدالطبيعه از ترجمه به قلم نظيف استفاده کرده است.
منابع و مآخذ:
کرمر، 194-196.[22] ابوالحسن مغربي، محمد بن احمد بن افريقي
نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوالحسن، متيّم
اسم اشهر: متيم، ابوالحسن مغربي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: حدود 400 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: ادب، شعر، طب و نجوم
سرگذشتنامه:
از نسبت افريقي و مغربي وي مي توان گمان برد که از نواحي مغرب برخاسته است. وي از طريق سرودن شعر روزگار مي گذرانده و ظاهراً از همين رو پيوسته به دنبال امري سخاوتمند، شرق و غرب جهان اسلام را در مي نورديده است. در حلب به خدمت سيف الدوله ي حمداني شتافت و همانجا با متنبي ديدار کرد. پس از مدتي به دستگاه صاحب بن عباد پيوست و مقيم اصفهان شد. نام وي در مصر، عراق، جبل، ماوراءالنهر، چاچ و بخارا مشهور است. ابوالحسن شاعري بديهه سرا بود و ياقوت او را از بزرگان شعر و ادب دانسته است.آثار:
علاوه بر ديوان شعر، آثار ديگر وي که امروز جز نامي از آنها برجاي نمانده اينهاست: الانتصار، المنبي عن فضائل المتنبي، بقية الانتصار المکثر للاختصار، تحفة الکتاب در رسائل، تذکرة النديم يا مذاکرة النديم، الرسالة الممتعة و البنيه المبني عن رذائل المتنبي.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 363-5 / 364.[23] ابوعلي ضرير نيشابوري، حسين بن مظفر
نام: حسين
نام پدر: مظفر
کنيه و لقب: ابوعلي، ضرير
اسم اشهر: ابوعلي ضرير نيشابوري
سال و محل تولد: [ن.م] خوارزم
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، شعر و لغت
شاگردان: علي بن عرّاق صناري خوارزمي
سرگذشتنامه:
اديب، شاعر و لغوي سده ي 5 هجري قمري بوده است، ولي از سرگذشت او چندان اطلاع مدوني در دست نيست.آثار:
تهذيب اصلاح المنطق ابن سکيت، تهذيب ديوان الادب، ديوان رسائل، ذيل تتمة اليتيمة، زيادات اخبار خوارزم و محاسن من اسمه الحسن.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 45.[24] ابن شِبْل، ابوعلي محمد بن حسين بن عبدالله بن احمد بن يوسف
نام: محمد
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابوعلي [ن.م]
اسم اشهر: ابن شبْل
سال و محل تولد: 401 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 437 ق، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب، فلسفه، لغت، حديث و طب
استادان: ابونصر يحيي بن جرير تکريتي
شاگردان: باخرزي
سرگذشتنامه:
ابن شبل اهل حريم طاهري، محله اي در قسمت بالاي بغداد در جانب غربي يا شارع دارالرقيق بود و پس از مرگ در گورستان باب حرب به خاک سپرده شد. وي داراي توانايي هاي گوناگون علمي و ادبي و ويژگي هاي مطبوع شخصيت بود. اما هيچ يک از منابع قديمي از طبيب بودن وي سخني به ميان نياورده اند.آثار:
از آثار ابن شبل چيزي بر جاي نمانده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 65 - 4 / 66.[25] اَبوالصَّلاح حَلبي، تقي بن نجم بن عبيدالله
نام: تقي
نام پدر: نجم
کنيه و لقب: ابوالصلاح، خليفة المرتضي
اسم اشهر: ابوالصلاح حلبي
سال و محل تولد: 374 ق، حلب
سال و محل وفات: 447 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه ي امامي
رشته ي علمي و تخصص: فقه، کلام، طب، حديث و تفسير
استادان: سيد مرتضي، طوسي و سالار ديلمي
شاگردان: ابوالحسن ثابت بن اسلم حلبي، قاضي عزالدين عبدالعزيز بن ابي کامل طرابلسي، ابوالفتح کراجکي، قاضي عبدالعزيز بن براج طرابلسي، عبدالرحمن بن احمد مفيد نيشابوري، شريف داعي بن زيدآوي و تواب بن حسن خشاب بصري.
سرگذشتنامه:
وي در حلب به دنيا آمد و ظاهراً در همانجا به تحصيل پرداخت. به گفته ي ابن ابي طي وي سه بار به عراق سفر کرد و از مشايخ آن ديار بهره برد. به گفته ي ابن ابي طي، ابوالصلاح شيخ و عالم بزرگ اماميان شام در روزگار خويش بود ( ذهبي، همانجا ) و چنانکه حکايت شده، به هنگام استفتاي مردم حلب از سيد مرتضي او آنان را به « شيخ التقي » ( ابوالصلاح ) احاله مي نمود. طوسي معاصر عراقي ابوالصلاح او را عالمي ثقه دانسته است.آثار:
از نخستين آثار ابوالصلاح دو کتاب العمدة و التلخيص است و نيز کتاب هاي المعارف، الکافي و البرهان، المسالة الشافية و المسألة الکافيه، البداية در فقه، شرح الذخيره ي سيد مرتضي در کلام، المرشد الي طريق التعبد، تدبير الصحة و شُبهة الملاحدة، اشارة السبق الي معرفة الحق.آثار چاپي:
آثار موجود ابوالصلاح: الکافي، تقريب المعارف و البرهان علي ثبوت الايمانمنابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 1 / 414؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 608-5 / 611؛ دهخدا، 1 / 455.[26] ابوعلي سينا
نام: علي
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوعلي، شيخ الرئيس
اسم اشهر: ابن سينا
سال و محل تولد: 370 ق، افشنه
سال و محل وفات: 428 ق، همدان
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق، طب، هندسه، نجوم و لغت
استادان: ابوعبدالله ناتلي
شاگردان: ابوعبيد جوزجاني، بهمنيار بن مرزبان، ابن زيله و معصومي
همفکران و رقيبان: ابوريحان بيروني، ابوسهل مسيحي، ابونصر عراق، ابن الخمار و ابوالفرج بن الطيب
مناصب و مقام ها: وزارت
سرگذشتنامه:
ابن سينا در سوم ماه صفر سال 370 ق در افشنه يا خرميشن متولد شد. در بخارا به تحصيل علم مي پرداخت و در ده سالگي قرآن را حفظ کرد و در چهارده سالگي کتاب لغت عربي نوشت. وي در عنفوان شباب، نوح بن منصور پادشاه ساماني را معالجه کرد و از کتابخانه ي گرانبهاي او بهره ها برد. ابن سينا به تمام علوم بويژه طب، منطق و فلسفه احاطه داشت. از خراسان به اصفهان و سپس به همدان رفت و در آنجا به وزارت شمس الدوله رسيد. سال هاي آخر عمر خود را در اصفهان در حمايت علاءالدوله ماکويه گذرانيد.آثار:
کتاب شفا دوره ي کامل منطق و فلسفه ي الهي و رياضي 18 جلد، کتاب قانون دوره ي کامل طب علمي و عملي در چهار جلد، الاشارات و التنبيهات و کتابهاي داوري، النجاة، در فلسفه در سه جلد، المبداء و المعاد، لسان العرب، دانشنامه ي علايي ( در منطق و طبيعيات و الهيات به فارسي ) و مباحثات، الحکمة المشرقية. بسياري از کتاب هاي او چاپ شده است.منابع و مآخذ:
فرهنگ دانستي ها ( فيلسوفان ايران ) ص 136؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 33؛ کارنامه ي انجمن آثار ملي، 83-159؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 1-130پينوشتها:
1. حسن انوشه، فرهنگنامه مرادي فارسي، دانشنامه ادب فارسي 2. تهران. سازمان چاپ و انتشارات، 1376. ص 281-284.
2. علي اصغر حلبي، تاريخ تمدن اسلامي، تهران، اساطير، 1365، ص 211.
3. احمد بن مصطفي طاش کبري زاده، موسوعه مصطلحات مفتاح السعاده و مصباح السياده في موضوعات العلوم تحقيق، علي دحروج بيروت مکتبة لبنان ناشرون، 1998. ص 521.
4. همان، ص 523
5. علي اصغر حلبي، همان، صص 228-229
6. همان، صص 233-234
نيز نک به علي اکبر ولايتي، پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، تهران، مرکز اسناد و خدمات پژوهشي وزارت امور خارجه، 1382. بخش چهارم طب.
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}