نويسنده: النا جانيني بلوتي
ترجمه: محمد جعفر پوينده



 

گويي حمله اي سراسري در کار است: تقليد از بزرگ سالان، و از آن هم مهم تر، همانند شدن با آنان، همه و همه کودک را به مسيري واحد مي کشانند: او اعم از اين که از بزرگ سالان به طور عام تقليد کند يا به همانند شدن با آدم بزرگِ خاصي بپردازد، الگوهايي مي يابد که با ارزش هاي کليشه اي فرهنگ ما همخواني کامل دارند.
در اين جا نمونه ي گفت و گوي پيش پا افتاده ي مادر و دختري را - بي هيچ دخل و تصرفي- نقل مي کنم که در آن تمام عناصر پيش گفته ديده مي شوند: تقليد و همانند سازي در بسياري از جزئيات نمايان مي شوند ( کيف پول، آينه، حالت ها و حرکت هاي سر و صورت، حالت هاي مشابه حالت هاي مادر و غيره )، دخالت هاي تربيتي مستقيم نيز از بس که نمايان هستند، نيازي به تفسير ندارند. (1)

زمينه ي گفت و گو:

مادري همراه با دختر بچه ي بيست و شش ماهه اش براي صحبت در باره ي او پيش من مي آيد. مادر از بعضي چيزها گله دارد و آن ها را به ترتيب اهميت بر مي شمرد:
- آن دختر بچه ده روز در مهد کودکي بوده که راهبه ها اداره اش مي کنند، اما مادرش مجبور شده پيش او بماند زيرا دختر بچه گريه مي کرده و يک قدم از او دور نمي شده است؛ پس از ده روز مادر ديگر او را به مهد کودک نبرده زيرا به نظرش مي رسيده که دختر بچه بيش از حد رنج مي برد ( خود مادر نيز معترف بود که رنج زيادي برده است )؛ ما در قصد نداشته تا يک سال بعد اين تجربه را - حتي در بهترين مهد کودک ها نيز از سر گيرد؛
- دختر بچه با ديگر بچه ها پرخاش گري مي کند، ميلي به بازي با آن ها ندارد و اگر نزديکش بيايند گازشان مي گيرد؛ مادر براي اين کار تنبيهش مي کند واز بچه ها دور نگهش مي دارد؛
- دختر بچه گاهي شلوارش را خيس مي کند؛ مادر از اين قضيه بسيار ناراحت است؛ خانم ها در پارک به او گفته اند که بچه هايشان از هشت - نه ماهگي روي لگن مي نشينند. چرا بچه ي او اين کار را نمي کند؟
- دختر بچه تقريباً چيزي نمي خورد، لقمه ها را در دهان مي گذارد، اما ساعت ها همان جا نگهشان مي دارد و قورتشان نمي دهد؛ با اين همه بسيار سالم است و وزني کاملاً عادي دارد: چگونه مي توان به خوردنِ بيشتر وادارش کرد؟
- شب ها سيزده ساعت و روزها دو ساعت مي خوابد، ولي مادر از اين موضوع کاملاً خشنود است، چون
اين جوري راحت مي شود؛
- مادر مي خواهد همه ي اين مسائل را يک هفته اي يا دست بالا پانزده روزه حل کند.
صحنه و رويداد - مادر در حالي وارد مي شود که دست دخترش را محکم گرفته است، هرچند هيچ خطري به چشم نمي خورد. به دختر بچه پيشنهاد مي کنم روي يکي از دو نيمکتي که به بچه ها اختصاص يافته است بنشيند. رو به روي او ميز کوچکي مي گذارم و سبدي پر از خمير مجسمه سازي و چيزهايي با شکل هاي مختلف که به شکل گردن بند به هم وصل مي شوند به وي مي دهم. بسيار خوشش مي آيد و سراپا غرق در بازي با محتويات سبد مي شود. مادر ناراحت است از اين که مي بيند دخترش جذب بازي اي شده که مانع از به رخ کشيدن اين امر مي شود که او چه قدر خوب، يعني مطيع، بار آمده است. در اين جا اقدامي براي منصرف کردن او از بازي آغاز مي گردد که نشان دهنده ي سرکوب ملايم اما انعطاف ناپذيري است که به دختر تحميل مي شود.

گفت وگو:

مادر با همان لحن پوچ و « بچگانه اي » با دخترش حرف مي زند که همه به هنگام صحبت با بچه ها به کار مي برند، با همان لبخند ساختگي و حالتِ موسوم به « زنانه ».
مادر: بتي مي خواهي روپوشت را در آوري؟
بتي ( پاسخي نمي دهد ولي لبخند مي زند ).
مادر: مي خواهي روپوشت تنت باشد؟
بتي: بله.
مادر: مثل اين که از اين بازي خوشت مي آيد، نه؟
بتي ( پاسخي نمي دهد ولي لبخند مي زند ).
مادر: ببينم، نمي خواهي روپوشت را در آوري؟
بتي ( پاسخي نمي دهد ولي لبخند مي زند ).
مادر: مي خواهي مامان روپوشت را در آورد؟
بتي ( پاسخي نمي دهد ).
مادر: اگر جيش داري به مامان بگو.
بتي: آره، دارم.
مادر ( يک مرتبه از جا مي برد و روي کودک خم مي شود ): بيا، برويم دست شويي.
بتي ( با صورتش اشاره مي کند که نه ): ندارم.
مادر: مطمئني که نداري؟
بتي ( پاسخي نمي دهد ).
مادر: مواظب باش اسباب بازي ها را روي زمين نيندازي.
بتي ( پاسخي نمي دهد ).
مادر : راستي از اين بازي خوشت مي آيد؟
بتي : بله.
در اين هنگام من از جلوي بتي مي گذرم که چشم هايش را بالا مي آورد تا مرا ببيند و لبخند مي زند.
بتي: کجا مي روي؟
من: مي روم دست شويي ( راستش را مي گفتم ).
بتي ( لبخند مي زند و سرگرم بازي مي شود ).
من ( از دست شويي بر مي گردم ): مي توانم کنار تو بنشينم؟
بتي ( با سر اشاره مي کند که بله، با خوش حالي تکان مي خورد تا برايم جا باز کند؛ با هم حرف نمي زنيم، يکديگر را در سکوت نگاه مي کنيم و از هم خوش مان مي آيد ).
مادر: اين خانم کيست؟
بتي: ( پاسخي نمي دهد ).
مادر: اين خانم را خيلي دوست داري؟
بتي: بله ( آشکارا به رويم لبخند مي زند ).
مادر: به اين خانم گفته اي که چه اسمي داري؟
بتي ( اين کار را انجام مي دهد ).
مادر: تو کيف کوچولويت چي داري بتي؟
بتي: يک آينه.
( مکث مختصر )
مادر: به اين خانم مي گويي که اسمت چيست؟
بتي ( ساکت مي ماند ).
مادر: چرا نمي خواهي اسمت را به اين خانم بگويي؟
بتي ( ساکت مي ماند ).
مادر ( خطاب به من ): خيلي عجيب است، کاش مي دانستيد چه قدر پر حرف است! ( خطاب به بتي ): مي داني که اين اسباب بازي ها مال همين خانم است؟
بتي ( مرا نگاه مي کند ولي حرفي نمي زند ).
مادر: پاهايت را روي هم نگذار، بتي، کفش هاي نوات خراب مي شود.
بتي ( همچنان مرا نگاه مي کند ).
مادر: به خانم گفتي که چند سال داري؟
بتي ( با انگشت هايش نشان مي دهد ): دو.
من: پس دختر بزرگي هستي.
مادر: بله، ولي هنوز گاه گاهي شلوارش را خيس مي کند، اين دختر کوچولو!
من ( خودم را به نشيندن مي زنم ).
مادر: مي خواهي بروي دست شويي، بتي؟
بتي: نه.
مادر: عصرانه مي خواهي؟
بتي ( سرش را تکان مي دهد ).
مادر: هنوز هم نمي خواهي روپوشت را در آوري؟
بتي ( حرفي نمي زند ).
اين بمباران چند دقيقه اي بيشتر طول نکشيد، اما از همه چيز بر مي آمد که روزهاي بتي به تمامي انباشته از اين گونه پرسش هاي مادرانه است که پرسش هاي مادربزرگش نيز که غالباً بچه را به او مي سپرند، به آن ها افزوده مي شود.
گفت وگوي بالا از آن جهت نمونه است که ممکن نبود بين مادر و پسري جريان يابد. پدر و مادر در ذهن خودشان الگوي بسيار مشخصي حک کرده اند که بچه ها بايد بر اساس جنس خود با آن ها هماهنگ شوند. بزرگترها از رهگذر فرمان هاي شفاهي بي شمار ارزش هايي را به کودک منتقل مي سازند که او بايد همرنگ آن ها گردد و گر نه با پذيرش اجتماعي رو به رو نمي شود. اين قوانين و ارزش ها در گروه هاي آدم بزرگ هاي هم سني که کودک با آن ها رابطه دارد رايج هستند و تحکيم مي شوند: اين بزرگ سالان نيز همين قوانين را از پدر و مادرهاي شان گرفته اند و مي خواهند که آن ها رعايت شوند. تمام فرايند تربيتي حول محور تمايز و تبعيض ميان پسر و دختر مي چرخد: نشانه هاي اين تمايز بر تمام خواسته هاي پدر و مادر از کودک نقش بسته است. در اين جا براي نشان دادن اين خواسته هاي متمايز و متفاوت مثال هايي عرضه مي شود: از اين که دختر بچه ها سوت زدن را ياد بگيرند ناراحت مي شويم، اما همين کار را براي پسر بچه ها عادي مي دانيم اگر دختر بچه اي به نحو عاميانه بخندد اعتراض مي کنيم، اما در مورد پسر آن را کاملاً مي پذيريم. تحمل نمي کنيم که دختري سر و وضعش نامناسب باشد، اما همين امر را در مورد پسرها عادي مي دانيم. معتقديم که دختر بچه فرياد نمي کشد، با صداي بلند سخن نمي گويد، اما اگر پسري اين کارها را انجام دهد به نظرمان عادي مي رسد. اگر دختري حرف هاي رکيک بزند از کوره در مي رويم و تنبيهش مي کنيم، در حالي که اگر پسري آن ها را بگويد دلمان مي خواهد بخنديم. اگر پسر بچه اي از گفتن « متشکرم » و « لطفاً » خودداري کند او را مي بخشيم، ولي اگر دختربچه باشد بسيار عصباني مي شويم. اگر پسري حرف مان را گوش نکند و نرود چيزي را بياورد مي پنداريم که اين حق او است و خودمان دنبال آن چيز مي رويم، اما اگر دختري از اجراي چنين خواسته اي خودداري ورزد آن را طغياني آشکار مي دانيم. قطع کردن صحبت هاي آدم بزرگ ها را از پسرها بسيار بيشتر از دخترها مي پذيريم. اگر پسري سر ميز غذا نامرتب باشد تحملش مي کنيم، اما از دختر بچه مي خواهيم که تميز و مرتب باشد. اگر دختر بچه اي با بچه هاي کوچک تر از خودش مهربان نباشد او را مظهر بدي و شرارت مي پنداريم، اما از پسر بچه بدرفتاري را بيشتر از بوسه و نوازش انتظار داريم. اگر پسر بچه اي چيزي را از دست بچه ي ديگري بقاپد، جلوي او را مي گيريم. هر چند ته دل مان چندان بدمان نمي آيد، اما چنين کاري را از دختر بچه به هيچ وجه نمي پذيريم. اگر دختر بچه سگ يا گربه اش را اذيت کند آن را نشانه ي اوج تباهي مي پذيريم. اگر دختر بچه سگ يا گربه اش را اذيت کند آن را نشانه ي اوج تباهي مي دانيم، ولي با وجودي که ممکن است پسر بچه را از اين کار باز داريم آن را عادي مي پنداريم. پسر بچه اي را که بترسد مسخره مي کنيم، اما ترس دختر بچه را بسيار عادي مي دانيم. اگر دختر بچه اي گريه و زاري کند مي گوييم که ملال آور است ولي به وي توجه مي کنيم، اگر پسر باشد مي گوييم چرا مثل دختر بچه ها رفتار مي کني؟ پسر بچه را به بازي هاي جنگي، بالا رفتن از درختان و پايداري جسماني تشويق مي کنيم، اما مخالف آن هستيم که دختر بچه همين کارها را انجام دهد. اگر دختر بچه با پا زير توپ بزند به او ياد مي دهيم که بهتر است آن را با دستش پرتاب کند، در حالي که به پسر بچه شوت کردن را ياد مي دهيم. از دست دختر بچه ي نامرتبي که خودش را کثيف مي کند و لباس هايش را پاره مي کند عصباني مي شويم، اما به عکس همين کارها را از پسر بچه مي پذيريم. اگر دختر بچه اي دست رد به عرصه ي کمکي بزند که براي غلبه بر دشواري خودش آن را تقاضا نکرده است، در هر حال اين کمک را به او تحميل مي کنيم؛ ولي اگر پسر بچه اي همين کار را بکند خوش حال مي شويم، زيرا در نظرمان مانند مردي کوچک جلوه مي کند. اگر پسري اداي سيگار کشيدن را در آورد خنده مان مي گيرد، اما آن را براي دختر بچه نامناسب مي دانيم. اگر پسر بچه اي را در حال بازي با اندام هاي تناسلي اش غافلگير کنيم او را به دست کشيدن از اين کار وا مي داريم؛ اما اگر دختر بچه باشد، جلو او را هم مي گيريم، اما نمي توانيم بيزاري خود را پنهان کنيم.
اين فهرست را مي توان تا بي نهايت ادامه داد. بزرگ ترها در برخوردها و دخالت هاي خود، بر اساس جنس کودک، به يک گزينش به راستي خودکار دست مي زنند. در جريان ديداري که از زني جوان، مادر پسر و دختري تقريباً هم سن، به عمل آوردم او از پسر خواست در پارکينگ را باز کند تا ماشينم را در آن بگذارم، و به دختر گفت که برايم يک ليوان شير بياورد. آيا اصلاً ممکن بود که دختر بچه بخواهد که درِ پارکينگ را برايم باز کند و پسر بچه را به دنبالِ آوردنِ شير بفرستد؟ پدر و مادر دستورهايي را که به فرزندان مي دهند بر اساس قانون نامه ي دقيقي بر مي گزينند که به راستي آگاهانه نيست، اما با قانوني انطباق دارد که مقرر مي دارد آبرومندانه ترين کارها، يا دست کم کارهايي که اين چنين به حساب مي آيند، به پسرها سپرده شوند. آن بچه ها هر دو بي ترديد مي توانستند درِ پارکينگ را باز کنند يا ليوان شير را بياورند، ولي تصادفي نيست که کار به اصطلاح « مردانه » تر براي يکي برگزيده مي شود، و کار « زنانه » تر براي ديگري، خود بچه ها هم احتمالاً براي پذيرش دستورهاي معکوس آمادگي چنداني ندارند، زيرا آنان نيز به گزينش و پذيرش وظايفي مشروط و مجبور شده اند که بر اساس جنس هر کدام شان به آن ها تعلق مي گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مطلب لزوماً منطبق بر جامعه ي ايران و مورد تأييد سايت راسخون نيست و تنها جهت استفاده محققين منتشر شده است.

منبع مقاله :
جانيني بلوتي، النا، (1376)، اگر فرزند دختر داريد ( جامعه شناسي و روان شناسي شکل گيري شخصيت در دختر ) ، ترجمه: محمد جعفر پوينده، تهران: نشر ني، چاپ نهم