نویسنده: هنری فورد
برگردان محمود کریمی شرودانی
منبع:راسخون




 

آیا یهودیان جنگ جهانی را پیش بینی  میکردند؟

پیش از آنکه به تحقیق جزئیات بیشتری در مورد رابطه بین برنامه نگاشته شده در اسنادی که به "پروتکل های دانشوران یهودی" شهرت دارد و برنامه واقعی که در متن زندگی قابل اثرگذاریست، بپردازیم، ابتدا باید آن برنامه هایی را که وقتی پروتکل ها به جریان گذاشته شدند حاصل و آینده آن بود از نظر بگذرانیم. بهرحال باید در نظر داشت آنچه در سال 1896و 1905 آینده به حساب میامد شاید الآن گذشته باشد، و آنچه روزگاری برنامه ای بیش نبود اینک انجام یافته و تکمیل شده است. در واقع برای بیاد داشتن آن به عبارتهای پروتکل 22 اشاره میکنیم- "من تلاش کرده ام تا به دقت رازهای رخدادهای گذشته و آینده، و آن دسته از حوادث بسیار مهم نزدیک به رخداد که ما آن را در مسیری در بین بحرانهای بزرگ حرکت میدهیم، را نشان دهم." برخی از این "اتفاقات مهم" پایان یافته است و با این احوال، چراغی درخشان بر سر مسائلی که در حال مطالعه اش هستیم روشن میشود.
بیانی تازه و نو از این مطلب که در ذهن همه هست بوسیله جنگ بزرگ (جهانی) فراهم آمده است. حواشی و نظرات یهودیان بر این نوع مقولات بیانگر این حقیقت است که یکی از اصولی که به این موضوع مختص شده برجستگی مسئله یهود در آلمان بود و این جریان به دنبال گمراه کردن مردم به این تفکر بود که این جریانات براستی بخشی از دسایس آلمان در تبلیغات بعد از جنگ بود. حقیقت این است که این اصول و مقولات بر این مسئله یهود در تعدادی کشورها کنار گذاشته شد تا خود این مسئله بخودی خود موجب برجستگی و جلب توجه در اذهان آمریکاییان با کمترین درنگ شود. به تعلیق انداختن مقالات به تناسب در فصل مناسب خود خواهد آمد. آلمان با حدس احتمال جداگری ایالات متحده، امروزه بیش از تمام کشورهای جهان تحت کنترل یهود است- تحت کنترل چه در داخل و چه از خارج- و حقایق نسبتا بیشتری در حال حاضر میتواند ارائه شود در مقایسه با آنچه در مقاله اصلی نشان داده شد (حقایقی که در ابتدا تکذیب میشدند ولی بعدها توسط سخنوران و توجیه گران یهودی در ایالات متحده مورد اتخاذ واقع شد). از آنجا که این مقاله نوشته شده است، احساسات عمومی در آلمان یهودیان را از مناسب و مشاغل عمومی به کلی کنار گذاشته است. بینش عمومی در آلمان نهایت تلاش خود را بکار گرفت تا زمامداران سیاسی آلمانی را وادار به پس دادن آلمان به دستان آلمانیان کند. ولی آیا این کار آلمان را از دست یهودیان خلاص کرد؟ جواب منفی ست. به قیمت سنگربندی هرچه گسترده تر و عمیق ترشان در قدرت رسمی نسبت به آنچه در ظاهر دیده میشود. با کنترل آنها بر صنعتهای بنیادی، ثروتها، لااقل آینده آلمان از دست نخواهد رفت. این امری غیرقابل تغییر است. خواننده در مراتب مناسبی خواهد گفت این کنترل شامل چه چیزهایی است.
این آلمان که هم اینک نامش برده شد، در ارتباط با یهودیان، در پی این هدف: باید یادآوری شود که از آلمان بود که اولین فریاد "الحاق (تحت کنترل درآوردن)" بلند شد و این فریاد در زمانی بود که تمام فعالیتها و تمایلات جنگی آلمانی مسلما در اختیار یهودیان بود. "الحاق (تحت کمترل درآوردن)" ندایی بود که در پیش جهان روزگاری تجلی کرد. و در پس روی جهان، از ایالات متحده، ملتی که هرگز بخشی از جنگ در این زمان نبود، این کلمه ناگهان رخ نمود: "ملحق نشدن." بنابراین با نمایشی ساختگی تمام مسئله از پیش روی جهان رانده شد.
بزودی تمام مردم دنیا از هر کشوری که باشند خونهای ریخته شده در جنگ ها ، کسانی که از این جنگ نفع میبرند و هر نکته حیاتی دیگر را از یاد خواهند برد، و مشغول بحث و صحبت پیرامون مباحثی میشوند که تنها مرتبط با پایان جنگ است نه شروع آن، یعنی مسئله "ضمیمه سازی (تحت کنترل درآوردن)". اینک، وقتی که دانسته میشود که چه کسانی طرح ریزی اهداف جنگ را در آلمان دردست داشتند و چه کسانی رؤسای مشاورین سیاست خارجی ایالات متحده در این زمان بودند، تصویر مسئله "ضمیمه سازی" در ذهن مردم دنیا جالب تر خواهد شد؛ البته فقط جالب نه کاملا عقلانی.
هنوز وقتی که شما پروتکل ها را مطالعه میکنی تصویر واضحی از آن بدست نمی آوری- و این گزارش پروتکل ها که اکنون به جهانیان احتمالا تواریخی از 1896 ارائه میکند؛ کاملا دلیل تخطی پذیریست از سال 1905.
دومین پروتکل با نکته ای درباره جنگ آغاز می شود، و کلمات ابتدایی آن عبارتند از:
"برای هدف ما این کاملا اجتناب ناپذبر است که تا آنجا که ممکن است، جنگ نباید هیچ منافع سرزمینی در بر داشته باشد. این کار جنگ را با موقعیتی اقتصادی جابجا و تغییر میکند، و ملت ها قدرت برتر ما را در کمک ها و یاری هایی که ما ارائه میدهیم درک خواهند کرد."
چه کسی فکر میکرد بین سالهای 1896 و 1905، قانون جدید "ضمیمه سازی ممنوع" برای جنگ ها تثبیت خواهد شد؟ آیا شما فکر میکردید؟ چه کسی میدانست این دولتمرد چه کسی است؟ ما میدانیم که مردان ارتشی نگران وسایل و عملیاتهایی تمامی جنگ های پیش رو که اجتمالا رخ خواهند داد هستند. ما میدانیم که اینگونه دولتمردان و سیاستمداران، در صورت مسئولیت پذیری بیشتر، تلاش میکردند تا تعادل گرایشاتی که جنگ را شدیدا غیرمحتمل میکند تقویت کنند. چه کسانی بر تمام اینها در پیش بینی و احتیاط و برنامه ریزی به قدر کفایت برای مستقر کردن برنامه ای معین از "ممنوعیت ضمیمه سازی" سبقت گرفتند؟
خوشبختانه کلید پاسخ برای ما توسط منابع مسلم یهودی فراهم شده است. اخباری آمریکایی یهودی از 19 سپتامبر 1919، آگهی بر روی صفحه اول خود داشت که اینگونه خوانده میشد:
"وقتی پیامبران صحبت میکنند

نوشته شده توسط Litman Rosenthal

خیلی سال قبل Nordau اعلامیه و بیانیه Balfour (فيلسوف و نخست وزير انگليس) را پیش بینی کرد، دوست صاحب سر او این واقعه را در خاطره ای دلکش نقل میکند."
این مقاله در صفحه 464 با این مطلب شروع میشود: "روز شنبه بود، روز بعد از اختتامیه ششمین کنگره، زمانی که من پیامی تلفنی از طرف دکتر Herzl دریافت کردم که از من خواسته بود به او زنگ تلفن کنم."
این ماجرا زمانی را معین میکند. ششمین کنگره صهیونیستی در آگوست 1903 در Basle برگزار شد.
این خاطره ادامه میابد: در ورودی هتل من با مادر دکتر Herzl ملاقات کردم و او با آن مهربانی دوستانه همیشگی اش به من خوش آمد گفت و از من پرسید آیا احساسات صهیونیستی روسی آرام گرفته است یا نه.
من پرسیدم "چرا فقط صهیونیست روسی خانم Herzl؟ چرا شما فقط درباره آنها سوال میکنید؟ او توضیح داد: چون پسرم بیشتر علاقه مند به صهیونیسم روسی ست. او آنها را سرآمد (بهترین نمونه) می داند، اصلی ترین بخش مردم یهودی."
در ششمین کنگره حکومت بریتانیا (Herzl” و معاونین او مرتبا با حکومت بریتانیا در تضاد بوده اند"- دانشانامه یهود بخش 12 صفحه 678) به یهودیان کوچگاهی در اوگاندا پیشنهاد داده شد، در شرق آفریقا. Herzl در اتخاذ این مطلب هیجان و اشتهایی نداشت، یعنی نه به اندازه تعویض آن (اوگاندا) با فلسطین، ولی به منظور مرحله ای برای رسیدن به آن هدف بزرگتر (فلسطین) با آن موافق بود. این مطلب موضوع اصلی صحبت بین Herzl و Litman Rosenthal در هتل Basle بود. آنطور که در این مقاله آمده Herzl به روزنتال گفت: فرق است بین هدف نهایی و راههایی که ما برای رسیدن به این هدف طی کنیم.
ناگهان Max Nordau که به نظر میرسد در کنفرانسی که در ماه قبل در لندن برگزار شد او به عنوان جانشین Herzl داخل در جمع شد و مصاحبه با روزنتال پایان یافت.
بگذارید به خوانهده اجازه دهیم تا از روی دقت و توجه بخش مهم ماجرای وزنتال را دنبال کند:- (بخشهایی که کج نوشته شده را ما اضافه کرده ایم)
حدود یکماه بعد مسافرتی کاری به فرانسه داشتم. در راه شهر لیون در پاریس توقف کردم و مثل همیشه در این شهر دوستان صهیونیست خود را ملاقات کردم. یکی از آنان به من گفت در چنین بعد از ظهری دکتر Nordau برای صحبت پیرامون ششمین کنگره برنامه داشت و من طبعا سفر خود را نیمه کاره رها کردم تا بتوانم در این کنگره و گزارش دکتر حضور یابم. وقتی ما که بعد از ظهر به تالار اصلی رسیدیم تالار را مملو از شوق و اشتیاق دیدیم و همه بی صبرانه منتظر استاد بزرگ Nordau بودند که در هنگام ورود با ابراز احساسات شدیدی روبرو شد. ولی Nordau بدون اعتنا به هیاهویی که برای او نشان داده شد، بلافاصله سخنرانی اش را آغاز کرد و گفت:
همه شما با سوالی سوزاننده در قلبهایتان و لرزاننده بر لبهایتان به این محل آمده اید، و قطعا این سوال بزرگترین از نظر ارزشی حیاتی ترین است. من میخواهم به این سوال پاسخ دهم. آنچه شما خواهید پرسید این است: من چگونه میتوانم – من یعنی کسی که یکی از اعضایی است که برنامه Basle را بنیان نهاده- جرات به تکلم کنم در خوشایند موضع انگلیس درباره اوگاندا، چگونه Herzl توانست همانند من ایده مان را در مورد فلسطین را از راه بدر کند، چونکه شما قطعا فکر میکنید ما آنرا منحرف و سپس فراموش کرده ایم. با این وجود به آنچه من میخواهم به شما بگویم گوش دهید. من در مورد عدم انتخاب اوگاندا بعد از ملاحظات و بررسی های دقیق و طولانی صحبت کردم؛ از روی تامل و دقت، من به کنگره پیشنهاد کردم تا برای قبول طرح پیشنهادی حکومت انگلستان که طرحی است ساخته شده برای ملت یهود برای کنگره صهیونیست، و شاید ایده خوبی هم باشد بررسی کند- ولی در عوض دلایل من بگذارید تا ماجرایی سیاسی زا نوع تشبیه و شباهت به این قضیه بیان کنم.
میخواهم در مورد زمانی حرف بزنم که تقریبا الآن فراموش شده است، زمانیکه قدرتهای اروپایی تصمیم گرفتند تا ناوگانی بر علیه دژ Sebastopol بفرستند. در این زمان ایتالیا، ایالات تحت سلطه ایتالیا، وجود نداشت. ایتالیا در واقع یک امیر نشین کوچک از جزیره ساردنی بود (ساردينيا در جنوب ايتاليا 23818 كيلومتر مربع) و این ایتالیای بزرگ، آزاد و متحد تنها یک رویا بود، یک آرزوی سوزان، ایده ای دیرینه از پيشوايان آغازين مسيحيت. رهبران ساردنی که در حال جنگ برای طرح ریزی این ایتالیای آزاد و متحد بودند، سه قهرمان بزرگ و مشهور بودند: Garibaldi (گاريبالدى رهبر استقلال طلبان ايتاليا كه در يكپارچه كردن ايتاليا كوشيد)، Mazzini و Cavour.
"قدرتهای اروپایی ساردنی را دعوت به شرکت کردن برای توضیح و آشکار سازی در Sebastopol و همینطور ارسال ناوگان برای کمک در محاصره این دژ کردند و این پیشنهاد بصورت بحثی در بین رهبران ساردنی درآمد. Garibaldi و Mazzini مخالف ارسال ناوگان برای کمک به انگلستان و فرانسه بودند و گفتند: "برنامه ما، کاری که قول آن را داده ایم ایتالیایی آزاد و متحد است. با Sebastopol باید چه کنیم؟ Sebastopol برای ما چیزی نیست و ما باید روی قدرتمان بر برنامه اصلی تمرکز کنیم تا هر چه زودتر به ایده آل خود برسیم."
ولی Cavour که در این زمان خوشنامترین و دولتمردی با بصیرت در ساردنی بود، تاکید کرد که کشورش باید ناوگانی بفرستد و Sebastopol را به همراه دیگر قدرتها محاصره کند و حداقل بر این موضعش محکم بود. شاید برای شما جالب باشد که بدانید دست راست (معاون و مشاور) Cavour، دوست و مشاور او، منشی شخصی اش، Hartum بود که یک یهودیست و در این گستره، که در مخالفت با حکومت قرار داشت، کسی بود که در مورد خیانت یهود بصورتی نکوهش کننده صحبت کرد. و از آنجایی که نشست وطن پرستان ایتالیایی یکبار به تندی تعبیر به وزیر Cavour ، و یکبار به Hartum میشود و از او درخواست دارد تا خطرات و فعالیت های سیاسی خائنانه او را دفع کند. و اینست آنچه او گفته است: "رویای ما، مبارزه ی ما، ایده آل ما، ایده آلی ست که ما بهای آنرا در حال حاضر با خون و ترس پرداخته ایم، در غم و ناامیدی، با زندگی پسرانمان و رنج مادرانمان، تنها آرزو و هدف ما ایتالیایی آزاد و متحد است. همه وسائل و شیوه ها مورد تکریم و مقدسند اگر به این هدف بزرگ و باشکوه ختم شوند. Cavour به خوبی می دانست که بعد از جنگ و مبارزه و قبل از Sebastopol زودتر یا دیرتر کنفرانس صلحی برگزار خواهد شد و در این کنفرانس قدرتهایی که در جنگ حاضر بودند نیز حضور خواهند یافت. درست است، ساردنی نگرانی مستقیمی ندارد، هیچ دلبستگی خاصی به Sebastopol ندارد ولی اگر اکنون با ناوگان خود ممدکار باشیم، در کنفرانس صلح آینده حضور خواهیم داشت و از داشتن حق برابر با سایر قدرتها لذت خواهیم برد، و در این نشست صلح، Cavour به عنوان نماینده ساردنی، ایتالیایی آزاد و متحد و مستقل را اعلام خواهد کرد. پس رویایی که ما بخاطرش رنج برده ایم و کشته شده ایم، و در آخر، حقیقتی خوشایند و دلربا محقق خواهد شد. و اگر اکنون دوباره تو از من سوال کنی که ساردنی در برابر Sebastopol چه کرد، اینجا به تو این کلمات را خواهم گفت: مثل پله های نردبان: Cavour، ساردنی، سلطه جویی Sebastopol، نشست صلح آینده اروپا و نهایتا اعلان ایتالیای آزاد و متحد."
"تمام تجمعات مسحور Nordau زیبا بود، حقیقتا کلمه بندی شاعرانه و ستوده، و ظریف او و موسیقی فرانسوی او شنوندگان تقریبا خوش گذارن را دلشاد کرد. برای چند ثانیه، گوینده مکث کرد، و جمعیت کاملا مست سخنوری مجلل او شده بودند، دیوانه وار مشغول کف و زدن و تشویق شدند. ولی خیلی زود Nordau از آنها خواست تا ساکت باشند و سپس ادامه داد:
"اکنون این قدرت پیشرو جهانی، انگلستان، پس از برنامه Kishineff (شهر كيشينف پايتخت جمهورى مولداوى) به همدردی با مردم فقیر ما پرداخته است، و این را در راستای کنکره صهیونیسم دولت خودمختار مستعمره اوگاندا به ملت یهود پیشکش کرد. البته، اوگاندا در آفریقاست و آفریقا صهیون نیست و هرگز هم نخواهد بود، این بازگویه کلمات Herzl (تئودور هرتزل بنيانگذار صهيونيسم و نويسنده ى اتريشي) بود. ولی Herzl به خوبی میدانست چیزی برای ایجاد صهیونیسم باارزش تر از رابطه سیاسی دوستانه با قدرتی مثل انگلیس نیست و چیز باارزش تر از گرایش اصلی انگلیس که متمرکز در مشرق زمین (خاور) است وجود ندارد. هیچ جای دیگر مقدم بر قدرتمندی انگلیس نیست و همینطور بسیار مهم است که مستعمره ای خارج از سرزمینهای انگلیس مورد تایید واقع شود و بر طبق پسند خودمان رسم و سنتی به وجود آوریم. زود یا دیر مسئله خاور زمینی حل خواهد شد و مسئله خاوری طبعا به معنی مسئله فلسطین است. انگلیس که متوجه یک مسئله سیاسی جدی درباره کنگره صهیونیسم شده است- کنگره صهیونیسم که به برنامه Basle پیش پرداخت و بیعانه داد، انگلستان تصمیم این رای و نظر را در راه حل نهایی مسئله خاور خواهد گرفت، و Herzl وظیفه خود را در اشاره و یادآوری ارزش رابطه با این قدرت بزرگ و مترقی مورد لحاظ قرار داده است. Herzl میدانست که ما در پشت آشوب های بزرگ جهان قرار داریم. شاید بزودی برخی اقسام کنگره جهانی برگزار خواهد شد و انگلیس آن انگلیس بزرگ، آزاد و قدرتمند، آنچه که اکنون با پیشکش سخاوتمندانه اش به ششمین کنگره آغاز شده است را ادامه خواهد داد. و اگر اکنون سوال کنی که اسرائیل در اوگاندا چه کرده است، جوابی را که سخنگویی از ساردنی گفت را به شما خواهم گفت، تنها مراجعه به حالت ما و قبول نوع ما؛ بگذارید به شما بگویم که کلماتی که در ادامه میاید همانطوری که من به شما نشان میدهم پله های نردبانی ست که منجر به ترقی به سمت بالا و بالاتر میشود: Herzl، کنگره صهیونیسم، پیشنهاد انگلیسی اوگاندا، جنگ جهانی آینده، کنفرانس صلح جهانی جایی که با کمک انگلستان، فلسطینی آزاد و یهودی خلق خواهد شد."
مانند یک تندر رعدآسا، کلمات اخیر به ما رسید، و همه ما دلواپس و وحشت زده بودیم گویا تصوری از پیری را درک کرده بودیم. و در گوش من جملات برادر بزرگمان Achad Haam طنین انداز بود، کسی که از سخنرانی Nordau در اولین کنگره گفت:
"من احساس میکنم یکی از پیامبران بزرگ تاریخی، با ما صحبت کرده است، گویا صدای او از تپه های آزاد Judea (كه تقريبا همان سرزمين يهوديه Judah است كه در انجيل ذكرشده) پایین میاید و قلب های ما در درون ما سوزان میشود وقتی جملات او را میشنویم، در حالیکه انباشته از اعجاز، درک و فهم و بصیرت است."
چیز عجیب این است که این مقاله که توسط روزنتال تالیف یافته باید تا کنون اجازه نشر میافت. ولی نسخه ای چاپی از آن یافت نشد تا اینکه Balfour Declaration (اعلاميه ى بالفور كه طبق آن دولت انگليس موافقت خود را با اسكان يهوديان در فلسطين اعلام كرد: نوامبر 1917) در مورد فلسطین اعلام گردید و هیچ چاپی از آن نخواهد بود تا اینکه یهودیان معتقد شوند که یک بخش از برنامه شان موفقیت آمیز بوده است.
یهود هرگز خود را لو نمیدهد تا اینکه معتقد شود که آنچه به دنبالش هستند حاصل شده است، در این هنگام به خود اجازه گذر میدهد. این فقط مختص یهودیان است که از 1903 "برنامه نردبان"- جنگ جهانی آینده- کنفرانس صلح- برنامه یهودی- مطلع شوند. وقتی دستیابی به آن نردبان کامل به نظر رسید، آنگاه عموم هم آگاه خواهند شد.
تصویری مشابه از این مطلب در سقوط سزار (عنوان شاهان روسيه ى تزارى) یافت میشود. وقتی این حادثه شکل گرفت فرصتی برای جشن و سرور بزرگی در نیویورک بوجود آمد و غیر یهودی معروف در سراسر جهان، سخنرانی داشت که در آن یهود آمریکایی ملی مشهور بخاطر شروع سقوط سزار که توسط پولهایی که تبلیغات در بین زندانیان روسی در ژاپن در طول جنگ روس و ژاپن موجب شده بود را ستود. این ماجرا تنها بعد از موفقیت این توطئه فاش شد. به هیچ وجه خارج از کنترل نیست که آخرین افرادیکه آخرین اعمال توطئه ایکه در حال رخداد را دیدند، قتل واقعی Nicholas Romanovitch، همسر و دختران جوانش و پسر معلولش، که 5 نماینده دولت شوروی بودند، آخرین پنج نفری بودند که کاملا یهودی بودند." آنچه توسط ترور یک سرمایه دار آمریکایی آغز شد، با قتل نمایندگان روسی به پایان رسید.
آیا یهود بین الملل در سال 1903 پیش بینی جنگ را میکرد؟ اقرار روزنتال گویای این مطلب است نه مقدار شواهدی که یهودیان سازنده آندد. ولی آیا آنها هیچ کاری جز پیش بینی جنگ نکردند؟ خوب بود اگر حقایق در پیش بینی ختم میشد و به انگیزش نمی انجامید.
به عنوان یادگاری دو مطلب در مقاله روزنتال هست که خواننده دعوت به حفظ آنها در ذهنش میشود:
"شاید این مطلب برای شما جالب باشد که بدانید دست راست (همه کاره) Cavour، رفیق و مشاورش، منشی او، Hartum، یک یهودی بود." این شیوه سخنان مطبوعات یهودی از قول خودشان است. اگر این نشریه (مدارک و اوراق)، یا نشریه شیکاگو یا نشریه نیویورک باید در راستای فهرست مشاورین مردان قدرت در جهان امروز باشد و یادداشتی از اسامی آنها بسازد- "منشی او، یک یهودی"، جامعه ضد افترا و تهمت نامه هایی از اعتراض میفرستادند. این یکی از قوانین غیریهودیان و یکی از قوانین یهودیان است البته به عقیده یهودیان. با نوشتن درباره Hartum در نشریات عمومی، او به عنوان یک "ایتالیایی" مطرح خواهد شد.
آیا وزرای یهودی که قبل از جنگ هم بسیار زیاد بودند در طول جنگ و سرتاسر کنفرانس صلح فروغ کمتری نسبت به Hartum داشتند؟ آیا Hartumهایی در انگلستان، فرانسه، آلمان و همینطور روسیه نبودند (در ایالات متحده بسیار زیاد بودند) که "برنامه نردبان (ترقی)" را دریافتند؟ آیا Max Nordau که به وضوح این برنامه را در سال 1903 درک کرده بود در سال 1918 فراموشش کرد؟
ما اینرا میدانیم که: یهودیان در کنفرانس خود در Basle در سال 1903 "جنگ جهانی آتی" را پیش بینی کردند. چگونه آنها دانستند که قرار است این یک "جنگ جهانی" شود؟
و ما این را هم میدانیم: شاید در حدود سال 1896 و قطعا قبل از سال 1905،پروتکل ها سیاسیت "عدم الحاق" را پیش بینی کردند.
جنگ جهانی رخ داد.
"عدم الحاق" اتفاق افتاد. برنامه آینده جهانی یهود بعد از رخدادها چه بود؟ چیزیست که الآن گذشته است.
در پروتکل ها دو نوع مطلب (یا اطلاعیه) هست. اول "ما داریم" و دیگری "ما بایست". اگر جایی در جهان در این تابستان یک سخنگوی فوق سری درباره برنامه جهانی نشانی رسته اش با عنوان تازه کاران (طلبه های) جهانی را بدهد، او میخواهد بگوید که ما "داریم" در حالی که در خیلی از جاها این سخنگو در سال 1896 گفته بود "ما باید". هر چه قرار بود الآن بدست آمده است.
"ما باید خود را مثل ناجیان قشر کارگر نشان دهیم". انجام این کار بوده و هست. "ما باید افکار غیر یهودیان را به صنعت و تجارت منحرف کنیم". این کار انجام یافته است. "ما باید مدیریت مرکزی قوی برای در دست گرفتن تمام نیروهای اجتماعی به طور قدرتمند در دستان خودمان بوجود آوریم". این هم انجام یافته است. "ما باید برای خودمان در طرف آزادیخواه تمام بخشها و حرکات و جنبشها جایگاهی دست و پا کنیم و سخنران بسازیم (برای جهت دهی)". این نیز انجام یافته. "ما باید دستمزدها را اجبرای کنیم". این هم انجام یافته. "باید در آن واحد موجب افزایش قیمت نیازهای اساسی شویم". این هم انجام یافته. "همینطور ما باید بنیادنهای تولید را بوسیله تلقین ایده های صنعتگران دولت ستیز سست کنیم". این کار هم انجام گرفته است.
"برای اثبات برده سازی مان از حکومتهای غیریهودی اروپا، ما باید قدرت خود را به یکی توسط جرایم خشونت بار، که بوسیله سطنت ترور است نشان دهیم"

پروتکل هفتم.

کسی که روسیه را میبیند و حالت بزرگی انگلستان، فرانسه و ایتالیا را نسبت به شوروی مشاهده میکند، "بنده سازی" دولتمردی توسط شرایطی که نابسامان کردن بیشتر تدریجا منتج میشود در ارتباط با کسی که درماندگی اروپا را پیش از صدمه ای که با تامل و اندیشه از اتفاق افتادن نگه داری شد دیده است، میتوان از گفتن این احراز کرد که: این نیز انجام یافته است!
"برنامه های ما نهادهای معاصر را مستقیما مختل نخواهد کرد. تنها مدیریت آنها دگرگون خواهد شد و در نتیجه تمام اصول فعالیت های آنها بر مبنای برنامه هایی که ما طراح آنیم مدیریت خواهد شد." این کار انجام یافته است.
"ما باید فشار را تحمیل کنیم و سلطه کاملی بر آن داشته باشیم." که این کار عملی شده است. مهار و لگام در ایالات متحده در حال حاضر به سختی کشیده شده است همانگونه که بسیاری از نویسندگان اذعان به این مطلب دارند.
"حتی اگر کسانی که که مایل به نوشتن علیه ما هستند باید وجود داشته باشند، کسی نوشته های آنها را چاپ نخواهد کرد." در مقیاس بزرگتر، این کار انجام شده است. این کار کاملا توسط فعالیت های انتشاراتی انجام شده است.
"برای انگیزه خرید و فروش، ما بایست در بین غیریهودیان تقاضای تجملات را ترویج کنیم- تجملات کاملا جذاب." این برنامه تمام شده است.
"برای هر عملی از مخالفین ما باید در جایگاهی باشیم تا توسط جنگ افروزی در بین همسایان هر کشوری که مایل به مخالفت با ماست به او پاسخ دهیم و اگر این همسایگان خواستند تا مجتمعا در برابر ما ایستادگی کنند، باید اجازه آغاز جنگ جهانی را بدهیم." (پروتکل 7) اصطلاح جنگ جهانی مانند همان است که روزنتال و Nordau بکار بردند. این جمله را Nordau در 1903 گفت: "Herzl میدانست که ما در برابر آشوب سهمگین تمام جهان ایستاده ایم."
"ما باید باعث ناآرامی، مناقشه و دشمنی های دوسویه در بین اروپا با کمک مرتبطین آن و کشورهای دیگر شویم،" این عملیست انجام یافته. این متن اینگونه ادامه میابد: "در این کار دو منفعت است. اول اینکه باید توصیه به ارج نهادن تمام کشورها بوسیله این متد کنیم، تا اینکه آنها بفهمند ما قدرتی داریم تا باعث آشفتگی شویم یا نظم و هماهنگی را در نیت بوجود آوریم." این هم انجام شده است.
نه تنها "عدم الحاق" "تا آنجا که ممکن بود" پیش رفت، مانند پروتکل هایی که خلاصه این مطلب را آوردند، بلکه شماری از برنامه های دیگر به حد کمال رسیده است در امتداد وصال به آن. "عدم الحاق" به عنوان مسئله ای سیاسی اخلاقی یک چیز است و عدم الحاق به این دلیل که "این باعث تبدیل جنگ به وضعیتی اقتصادی و ملیتی خواهد شد که به منجر میشود به درک قدرت برتری ما در کمک هایی که ارائه کردیم"، مسئله ای دیگر. جنگ جهانی به همراه قضیه "عدم الحاق" به عنوان مسئله ای اخلاقی سیاسی؛ و برنامه دیگر که این اخلاق را به عنوان ماشین و ابزرا خود مورد استفاده قرار میدهد، قضیه ای مخفیست.
هنوز مسائل دیگری در این گروه هست که باید مورد توجه قرار گیرد ولی مقاله جداگانه ای برای این کار لازم است. در این مدت، طبیعی ست که تعجب کنی آیا با برنامه ای که خلاصتا در این گزارش از پروتکلها آمد و به نحو ویژه در جزئیات زیاد میرساند، یک پروتکل جدید یا یک وسیله ترقی (نردبان) گسترده توسط اندیشوران برای تازه کارهایشان ساخته شده؛ و آیا هیچ آشکار سازی برای دانش بشر رخ خوهد داد. به نظر میرسد رسیدن به یک چنین برآورد مناسب از دانش موجود در حال حاضر که منجر به چنین بیداری و آگاهی به عنوان خنثی کردن برنامه فعلی و تمام برنامه های آتی شود غیرممکن خواهد بود. ولی غیریهودیان رفاهشان را دوست دارند و به یهود با بختی بلند و درخشان اشاره میشود.(از او به نیکی یاد میکنند)