نويسنده: دونالد هنري پورتر(1) (2) فيزيکدان و رياضيدان




 

اگر شخصي بخواهد وجود خدا را همان گونه ثابت کندکه قضيه ي فيثاغورث را در هندسه ثابت مي کند، به عقيده ي من چنين اعتقادي به خدا اجباري خواهد بود. از طرف ديگر، بايد توجه داشت که علوم پر از قوانين و اصولي هستند که هنوز ثابت و محرز نشد ه اند. با وجود اين که ثابت نشدن اين قواعد و قوانين مانع از آن نيست که در صورت لزوم از آن ها استفاده شود، ولي مسلم است که از اين اصول که فهم پديده هاي طبيعي نتايج مسلم نمي دهند نمي توان در فهم معاني مابعدالطبيعه استفاده کرد.
در علم فيزيک به سؤالاتي مي توان پاسخ داد که اول آن ها لفظ « چگونه » باشد، و علم فيزيک به اغلب سؤالاتي که در اول آن ها لفظ « چرا » باشد نمي تواند جواب بدهد. مثلاً جواب سؤال « چگونه دو جسم همديگر را جذب مي کنند؟ » را قانون جاذبه نيوتن (3) به خوبي داده، ولي جواب سوال « چرا دو جسم همديگر را جذب مي کنند؟ » داده نشده است. قانون جاذبه عمومي باعث مي شود که ما در روي زمين بمانيم و به هوا نپريم، و زمين در مدار خود به دور خورشيد بچرخد. چرا؟ جواب ها همه حدسي است.
يک قانون طبيعي مي گويد که اگر فاصله ميان دو جسم خيلي زياد باشد اين دو جسم همديگر را دفع مي کنند. چرا؟ باز هم جواب ندارد.
يک قانون طبيعي ديگر مي گويد که اگر علامت بار الکتريکي دو جسم که بار الکتريکي دارند يکي نباشد يعني علاهمت يکي مثبت (+ ) و علامت ديگري منفي (-) باشد، اين دو جسم همديگر را جذب مي کنند، و اگر علامت بار هر دو مثبت يا منفي باشد اين دو جسم همديگر را دفع مي کنند. در هر صورت، جذب يا دفع به نسبت مستقيم حاصل ضرب بارهاي برقي آن ها و به نسبت معکوس مربع فاصله است. ما باور داريم که هسته اتم داراي ذره هاي کوچکي است به نام پروتون که بار مثبت دارند، و در اطراف آن ها الکترون ها با بار منفي در حرکتند و لازم بود اين الکترون ها به پروتون ها بچسبند در صورتي که آن ها هميشه فاصله خود را با پروتون ها حفظ مي کنند. پس ما مي بينيم که قوانين طبيعي در فاصله هاي خيلي خيلي زياد و در محيط هاي بسيارکوچک اجرا نمي شوند و براي اين موارد لازم امت قانون ديگري براي جاذبه پيدا کرد.
به نظر مي رسد که اغلب علما مايلند مباني و پديده هاي طبيعت را بدون آن که خدا را در نظر بگيرند مطالعه کنند. مثلاً برتراند راسل، (4) فيلسوف و رياضيدان بزرگ انگليسي، منکر وجود خداست، به علت اين که او جواب اين سؤال را نمي تواند بدهد: خدا آفريده کيست؟ شکي نيست که فکر راسل اصولاً وسيع و عميق است ولي آيا معقول چنان است که در اين هنگام که تقريباً هر نظريه و علمي را به طرح پرسش هاي بدون جواب مي کشاند، درصدد يافتن پاسخي براي اين پرسش باشيم؟ من خود خدا را از آن جهت دخالت مي دهم که عقل و منطق چنين اقتضا مي کند.
در مورد سؤالاتي که پاسخي به آن ها داده نشده، مي گوييم که براي ادراک و فهم عالم دو نظريه وجود دارد، که هر يکي را جمعي از دانشمندان قبول کرده اند، ولي قبل از آن که راجع به آن ها بحث کنيم بهتر است نکاتي چند را از نظر بگذرانيم.
جهان شناسي (5) عبارت است از مطالعه وضع عمومي جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان. اگر کسي با تلسکوپ پانصد سانتي متري، از بالاي کوه پالو مار (6) به فضا نگاه کند، اجرامي را مشاهده خواهدکردکه فاصله آن ها از زمين بيش از يک ميليون سال نوري است، و آن شخص بيش از يک بيليون کهکشان مشاهده خواهد کرد. سال نوري فاصله اي است که نور آن را در يک سال طي مي کند، و ما مي دانيم که سرعت نور در هر ثانيه 300000 کيلومتر است. در عکسي که از آسمان برداشته شده و ها آن را در دست داريم، ستارگاني ديده مي شوند که نوري که از آن ها ساطع شده و فيلم عکاسي را متأثرکرده است چندين ميليون سال پيش، از آن ستارگان حرکت کرده است.
انديشه اي که اکنون کاملاً ثابت شده اين است که دنيا هرآن گسترده تر مي شود. اگر به نور سفيد با يک منشور شيشه اي نگاه کنيم خواهيم ديد که نور سفيد به هفت رنگ تجزيه مي شود که مجموع آن ها را طيف شمسي مي نامند. هرگاه رنگ ها مرتباً پهلوي هم قرار داشته باشند آن وقت طيف متصل ناميده مي شود، ولي وجود بعضي از عناصر در منبع نور باعث خواهد شد که خطوط تاريکي در طيف به وجود آيد. هر عنصري خطوط مخصوص به خود ايجاد مي کند و با مطالعه ي اين خطوط نوع عنصري که آن ها را به وجود آورده معلوم مي شود و علم طيف شناسي عبارت از مطالعه همين خطوط است.
با مطالعه ي خطوط مي توان عناصر تشکيل دهنده اجرام سماوي را معين کرد. مثلاً چندي پيش وجود گازي در خورشيد کشف شد که آن را هليوم ناميدندکه از لفظ يوناني هليوس (7) که به معني خورشيد است مشتق شده و بعداً دانشمندان به وجود اين گاز در زمين پي بردند.
آن قسمت از طيف را که سرخ است کنار سرخ طيف مي نامند و انتقال به کنار سرخ طيف نشانه ي آن است که منبع نور از شخصي که به طيف مي نگرد دور مي شود. کهکشان هاي دور اين نظريه را ايجاد کرده که جهان پيوسته گسترده مي شود وکهکشان ها به تدريج از ما دورتر مي شوند.
حال به آن دو فرضيه مي پردازيم که در بالا اشاره کرديم و عبارتند از: اول فرضيه ي گسترش جهان (8) آلفر (9) وگاموف (10) و دوم فرضيه حالت ثابت هويل. (11)
طبق فرضيه ي اول جهان قبلاً عبارت از يک توده بخار بوده که در فشار فوق العاده قرار داشته و داراي حرارت بالايي بوده است. اين هسته منفجر شده و جهان و در نتيجه ستارگان و کهکشان ها به وجود آمده و حرکت فعلي کهکشان ها نيز نتيجه ي همان انفجار است.
هر دو فرضيه آلفر و گاموف چنين بيان مي شود: هنگامي که سن جهان ما پنج دقيقه بود حرارت آن از يک بيليون درجه بيشتر بود و در نتيجه ي اين حرارت فقط پروتون، نوترون و الکترون وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبودند. بعد از انفجار، که آن را بايد ابتداي جهان ناميد، در عرض سي دقيقه تمام عناصر شيميايي به وجود آمده اند و شايد يک بيليون سال بعد از انفجار، کهکشان ها پديدار شدند. علت ايجاد کهکشان ها قوه ي جاذبه ي عمومي بوده است.
قبل از شروع جهان، يعني انفجار هسته ي اولي، اوضاع چگونه بوده است؟ بعضي ها چنين تصور کرده اند که در زماني دور اجسام و اجرام مادي خيلي رقيق و پراکنده وجود داشته که يکدفعه به هم متصل گرديده و جسم متکاثفي را که بايد منفجر شود به وجود آورده اند.
در هر حال اگر قبول کنيم که جهان از انفجار يک توده ي اولي با حرارت و فشار فوق العاده به وجود آمده، آن وقت خواهم گفت که اين توده را خدا خلق کرده و حرارت و نيروي لازم را به آن داده است. نمي توانم در امر خلقت از خدا صرف نظرکنم، خدا در تصوير حضور دارد.
اما فرضيه ي دوم يا فرضيه ي بوندي .گولد . هويل (12) که فرضيه ي « حالت ثابت » (13) يا فرضيه ي « خلقت مداوم » (14) ناميده مي شود مي گويد که جهان در زمان و فضا يکنواخت است ولي راکد نيست.
طرفداران اين فرضيه معتقدند که جهان هر آن گسترده تر مي شود و کهکشان ها دائماً از زمين دورتر مي گردند. در جواب اين سؤال که « چرا پس از مدتي کهکشان ها از منطقه ي ديد تلسکوپ بيرون مي روند درآسمان تغييراتي مشاهده نمي شود؟ » مي گويند: خلقت در جهان قطع نمي شود و به جاي کهکشان هايي که دور و از نظر ناپديد مي گردند کهکشان هاي جديد خلق مي شود و بدين ترتيب نقشه ي آسمان ثابت مي ماند. ما اجسام يا اجرام سماوي را توسط نورشان درک مي کنيم، ولي اگر جسمي با سرعتي بيشتر از سرعت نور از ما دور شود هيچ وقت رؤيت آن، حتي با قوي ترين تلسکوپ، براي ما امکان پذير نخواهد بود. چنان تخمين زده اند که کهکشان هايي که فاصله ي آن ها با ما دو بيليون سال نوري است، سرعتشان بيش از سرعت نور است و هرگز ديده نخواهند شد؟ و اين دو برابر ديد بزرگ ترين تلسکوپ هاي جهان است. حال اگر فرض کنيم که جهان در مدتي تقريباً به اندازه ي يک پنجم عمر خورشيد گسترش يابد و ستاره ي جديدي خلق نشود، در محيط ديد هيچ جرم سماوي وجود نخواهد داشت و ميدان ديد ما خلأ محض خواهد بود.
هويل، باني فرضيه ي دوم، توسعه مداوم جهان را قبول دارد و براي پر کردن خلأ حاصل شده از دور شدن کهکشان ها به فرضيه خلقت جديد متوسل مي شود، ولي مدعي است که اين اجرام سماوي از جايي نمي آيند، بلکه تنها ظاهر مي شوند!
اما اگر من فرضيه ي خلقت مداوم را قبول کنم، فوراً خواهم گفت که اين خلقت به دست خالق يعني خدا انجام مي گيرد. پس باز هم خدا در تصوير حضور دارد.
فرايند خلقت به هر نحوي انجام شده، به دست خالق بوده، و وجود خداي متعال پايه ي اساسي هر فرضيه است، و جواب سؤالاتي که تا حالا پاسخي به آن ها داده نشده يک کلمه است و آن کلمه ي ، « خدا » است.

پي‌نوشت‌ها:

1- Donald Henry Porter.
2- فارغ التحصيل ازکالج ماريون، دکتر در فلسفه از دانشگاه اينديانا و مدرس سابق دانشگاه اينديانا بوده است، استاد فيزيک و رياضيات درکالج ماريون، متخصص تبديل هاي تماسي، تغييرات اشکال محدود به دو بُعد و پيوستگي مطلق.
3- Newton.
4- Bertrand Russell.
5- cosmology.
6- Palomar.
7- Helios.
8- evolving universe theory.
9- Alpher.
10- Gamow.
11- Hoyle.
12- Bondi- Gold- Hoyle.
13-steady state.
14-continuous creation.

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم