نويسنده: مارلين بوکس کريدر (1) (2)




 

من، هم به عنوان يک فرد معمولي و هم به عنوان شخصي که دائماً با مطالعات علمي سروکار دارد، در وجود خدا ابداً شکي ندارم. مسلماً خدا وجود دارد، اما وجود او را روش هاي آزمايشگاهي نمي تواند ثابت کند، و تجزيه و تحليل خدا با اين روش ها امکان ندارد.
خدا موجود طبيعي و مادي نيست که بتوان آن را تحت مطالعه ي آزمايشگاهي قرار داد بلکه او يک وجود روحي و معنوي است که قادر متعال و خالق کاينات است.
حاجت به بيان نيست که اغلب نظريه ها و حقايق علمي که بعضي ها در صحت آن ها شک ندارند، هنوز به اثبات نرسيده اند. از غالب آن نظريه ها درکاوش کارهاي طبيعت بيش از حقايق مسلم مي شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شويد و ببينيدکه چيزهايي از خانه شما دزديده شده، و در عين حال مردي را مشاهده کنيد که از در عقبي فرار مي کند، نمي توانيد حکم قطعي به دزد بودن او بدهيد، ولي شواهد ظاهري او را محکوم مي کند. يک قاضي قبل از صدور حکم اهميت دلايل و شواهد را با دقت مورد مطالعه قرار مي دهد.
به علاوه، روش هاي علمي نمي توانند تمام حقايق را ثابت کنند. مثلاً علوم نمي توانند عشق را که يکي از عواطف مهم بشري است تعريف يا تحليل کنند. همچنين کسي که ذوقي نداشته باشد نمي تواند زيبايي موسيقي را دريابد و با تعريفات علمي نيز نمي توان اين زيبايي را به او فهماند، ولي آيا کسي مي تواند وجود عشق يا زيبايي موسيقي را منکر شود؟ اثبات وجود خدا نيز مثل معنويات است، يعني حوادث طبيعي به وجود خدا دلالت مي کنند، ولي با روش هاي علمي نمي توان وجود يا عدم خدا را به طور قطع ثابت کرد.
نخستين قسمت دلايل ما، در مطالعه ي عالم کون است: وقتي که مي بينيم دنيايي با نيروي طبيعت به وجود آمده و با نظم و ترتيب معيني اداره مي شود، متوجه مي شويم که اين دنيا بايد تشکيل دهنده و اداره کننده اي داشته باشد. اين نظم و ترتيب به اندازه اي مهم و دامنه دار است که مي توانيم حرکت سيارات و حتي حرکات ماهواره ها را به شکل دقيق پيش بيني کنيم. اين دقت و نظم در بارهاي الکتريکي واکنش هاي شيميايي کامل است، و به همين جهت است که مي توانيم بسياري از پديده هاي طبيعي را با معادلات رياضي بيان کنيم. اين نظم و ترتيب که در مطالعات و تجارب بشري، مشاهده مي شود، نتيجه ي نظم و ترتيبي است که در عالم حقيقت و معني وجود دارد. وجود نظم و ترتيب به جاي هرج و هرج دليل بارزي است بر اين که اين جريانات تحت کنترل قوه ي عاقله اي قرار دارد.
قسمت ديگر از دلايل، در عالم حيات يعني ساختمان وجود حيوانات و نباتات است. يکي از موضوعات جالب براي يک نويسنده يا عالم وظايف الاعضا ( فيزيولوژيست ) پيچيدگي و ابهام بزرگي است که در ساختمان بدن انسان و حيوانات موجود است. آفريدن يا ساختن يک عضو کوچک بدن انسان يا حيوان از قدرت باهوش ترين و ماهرترين فرد بشر خارج است. کليه يا ريه ي مصنوعي اگرچه کارکليه يا ريه را انجام مي دهند، ولي کليه و ريه نيستند.
در مورد مغز بايدگفت که اين عضو خواص و استعدادهايي شگرف و باور نکردني دارد. دانشمندان به چند خاصيت فيزيکي و شيميايي آن از قبيل هدايت برق و غيره پي برده اند، ولي اغلب خواص و وظايف آن هنوز مجهول است. مغز مسئول تمام حرکات عضلاني است، و تمام کارهاي اساسي بدن که زندگي به آن ها بسته است، مثل تنفس و ضربان نبض، تحت کنترل مغز انجام مي گيرد. مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکري نقش بسته است، و در هنگام لزوم شخص صورتي را که مي خواهد به خاطر آورد. هيچ تفسير مادي ازکارهاي مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به يکديگر نمي توان به دست داد. همچنين هيچ يک ازحالات مغز را از قبيل ذوق سليم، انگيزش، آرزو، صفاي باطن و غيره نمي توان با فرمول هاي علمي بيان کرد. درک زيبايي و احساس حقايق معنوي از قبيل عشق، حس شخصيت، و علو همت همگي از وظايف و شئون توده ي کوچکي از پروتوپلاسم است که مغز ناميده مي شود. ولي چه کسي مي تواند آن ها را بر مبناي فيزيکي و مادي توجيه کند؟
يکي از عجايب بدن انساني هزاران فعل و انفعال شيميايي است که دائماً در بدن به عمل مي آيد که وقوع اغلب آن ها در خارج از بدن ممکن نيست، مثل خنثي شدن اسيدها و هضم غذا و نگاهداري بدن در بهترين شرايط ادامه ي حيات و توليد مواد ضد سم و ضد ميکروب و درنتيجه توليد مصونيت شخصي.
بدن انسان براي مقابله با ميکروب هاي بيماري زا و سموم، پادزهرهاي مخصوصي توليد مي کند که مخصوص آن ميکروب يا آن سم است. حتي اگر يک تجزيه دقيق شيميايي به عمل آوريم خواهيم ديد که ترکيب شيميايي بدن يک شخص از شخص ديگر متفاوت است. اما اين کار به دست چه کسي انجام گرفته است؟ مسلماً کار خود آدمي نيست.
قلب در تمام مدت زندگي حرکت موزون و منظم خود را ادامه مي دهد، و تغذيه ي اعضاي بدن را به وسيله ي خون تأمين مي کند و اگر اعصاب آن را قطع کنند باز هم به ضربان هاي خود ادامه مي دهد. اين کيفيت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهميت فراوان است. معني اين اعجاز طبيعي چيست و چگونه مي توان اين معني را تفسيرکرد؟
عجايب خلقت در بدن انساني و کارهايي که در آن انجام مي يابد با معماي زندگي، يعني روح، ارتباط نزديک دارند. دانشمندان و فلاسفه سخت کوشيده اند تا اين معما را حل کنند ولي هنوز موفق نشده اند. بسياري از خواص فيزيکي و فعل و انفعالات شيميايي پروتوپلاسم زنده را ما مي دانيم و با وجود اطلاع از اين فعل و انفعالات پيچ درپيچ تعريف درستي از پروتوپلاسم نمي توانيم به دست دهيم.
در علوم يک فرضيه وجود دارد که آن را فرضيه ي نيروي حيات مي نامند. طبق اين فرضيه در موازات نيروي مادي نيروي ديگري به نام نيروي حيات موجود است. اين نيرو باعث انجام فعل و انفعالاتي در بدن حيوانات و نباتات مي شود که بدون مداخله آن وقوع آن ها امکان ندارد؟ و طبيعي است که اين نيرو در بدن اجسام زنده بايد عمل کند. ولي اولاً، اين فرضيه را اغلب دانشمندان قبول ندارند و در ثاني وجود يک نيرو به نام نيروي حيات مسئله را حل نمي کند. چون اگر ما وجود نيروي حيات را قبول کنيم باز نمي توانيم معني روح را بفهميم و علت حوادثي را که روي نقشه ي منظم و حکمت عاليه در بدن انسان يا حيوان صورت مي گيرد کشف کنيم. چه نيرويي باعث مي شود که يک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده، جنين شود و بعد حيواني بزرگ با بافت ها و اعضاي گوناگون به وجود بيايد؟
ما نبايد هر چيزي که کيفيت وقوع آن را نمي دانيم، همچون بشرهاي اوليه، به خدا نسبت دهيم و مثلاً بگوييم رعد و برق نتيجه خشم خداوندان است، بلکه بايد با ملاحظه ي نظم و ترتيب و حکمت بالغه و مشيت عاليه اي که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پي ببريم.
حال به قسمت ديگر عالم يعني کيفيت پيدايش آن توجه مي کنيم. در اين توجه ما شواهد زياد ديگري را از وجود يک نيروي خلاق که مافوق اين جهان است ملاحظه خواهيم کرد. سابقاً چنين تصور مي شود که اولين ماده ي جامد از فعل و انفعال گازهاي گرم پيچان به وجود آمده است؛ بدين طرز که نخست گازهاي مزبور به حجم بزرگي انبساط يافته و سپس به صورت پراکنده اي درآمده و صفوف منظم اجرام سماوي را تشکيل داده اند، و از آن پس حيات نيز به همين ترتيب پيدا شده است. ولي از زمان پاستور به بعد اين اصل مسلم علمي به وجود آمد که هيچ جسم زنده خود به خود يا از يک جسم بي جان به وجود نمي آيد. پس ما مي بينيم که بين فرضيه ي پيشين و کشف پاستور تناتض کامل وجود دارد.
علاوه براين، آزمايشگاه هاي مجهز ما با وجود اين که توانسته اند چندين ترکيب از پروتوپلاسم به دست آورند، به ساختن جسم زنده موفق نشده اند. اگر ما احتمال اجتماع اوضاع و احوال و وسايلي را که مي تواند در صورت وقوع جسم زنده اي را توليد کند حساب کنيم، خواهيم ديد که مقدار اين احتمال از صفر تجاوز نمي کند.
اگر، بر فرض محال، موفق به ساختن يک جسم زنده هم بشويم، باز مبدأ نيروي برق و حرارت و عوامل شيميايي که ما از آن ها براي توليد جسم زنده استفاده کرده ايم براي ما مجهول خواهد ماند، و ما نخواهيم دانست که اين نيروها به چه طريق باعث حس و حرکت اين موجود جديد است- همچنان که طرز عمل اين نيروها را در بدن انسان و حيوان نمي دانيم.
اگر خلقت را با فرضيه اي که گذشت قبول کنيم، با اشکالات ديگر مواجه خواهيم شد. مثلا اگر زندگي از يک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکيل يافته به وجود مي آيد، پس نيروي خاصي لازم است که از يک ماده ساده اين همه ترکيبات مختلف و اندام هاي زنده ي موجودات کره ي ارض به وجود آمده باشند. ولي با تجربه هاي مکرر ثابت شده است که با نيروهاي فيزيکي و شيميايي که علم در اختيار دارد نمي توان از يک ماده پروتوپلاسمي حيواني به وجود آورد، و آنچه ما از طرز عمل عوامل فيزيکي و شيميايي در توليد حيوانات مي دانيم، براي به وجود آوردن يک جسم زنده کافي نيست. در مرحله ي اول، علم « ژنتيک »، معدودي از دگرگوني ها را در ژن ها نشان مي دهد، و ثابت شده است که اين تغييرات هرگز نمي تواند جوابگوي پيدا شدن تغييرات بزرگي در ساخت جانور باشد. در مرحله ي دوم، قانون بقاي اصلح نشان داده که بعضي از تغييرات صورت مي گيرد، ولي به هيچ وجه نمي تواند چگونگي وجود اين همه انوع مختلف را بيان کند. از طرفي ، قانون انتروپي (3) مي گويد که نيروي قابل استفاده هر جسم هر روزکمتر مي شود، پس چگونه يک تکه کوچک از ماده پروتوپلاسمي مي تواند يک جانور بزرگ به وجود آورد. بدين طريق ميان قانون طبيعي انتروپي و نمو سلول تضاد وجود دارد.
مسلماً در وضع فعلي علوم، هيچ کس نمي تواند کيفيت خلقت را دريابد يا بيان کند؟ ولي مشاهدات علمي و تجربه هاي آزمايشگاهي دلايلي به دست ما مي دهد که احتمال خلقت حيوان را از ماده و نيروهاي مادي غيرقابل قبول مي نمايد و بايد قائل به اين شد که در ايجاد اجسام زنده نيرويي ماوراي نيروي مادي دست داشته است. آلبرت اينشتين که وجود يک قدرت خالق را قبول داشت، به آن چنين اشاره مي کند: « قدرت تعقلي متعالي و محدوديت ناپذيرکه درجهان غيرقابل فهم تجلي مي کند » .
چنان که در اول مقاله متذکر شدم، من اسم اين نيرو را خدا گذاشته ام. من در اين دنيا ماده و نيروي ازلي نمي بينم و آفرينش جهان را نتيجه تصادف نمي دانم. به نظر من در آفرينش جهان هيچ عامل مجهول و حتي مرموزي وجود ندارد. من در آفرينش جهان مشيت پروردگار قادر متعال را مي بينم و بس، و عقيده من شايد غيرمنطقي نباشد.
آيا بشري که هوش و استعدادش محدود است مي تواند بگويد که فلان موضوع با عقل و حق وفق مي کند و فلان موضوع ديگر نمي کند؟
در هر صورت، من عقيده ي خود را ابراز نمودم و هميشه در اين عقيده ثابت خواهم بود.

پي‌نوشت‌ها:

1- Marlin Books Kreider.
2- عالم فيزيولوژي، داراي رتبه ي M. Sc. (درجه ي کارشناسي ارشد علوم ( Master of Science ). و دکترا در فلسفه از دانشگاه مريلند، عالم فيزيولوژي در بخش حفاظت محيط زيست ممالک متحد و توسعه مرکز تفحصات ماساچوست، استاد زيست شناسي درکالج نازارن شرقي، عضو انجمن زيست شناسان امريکا، متخصص در سوخت و ساز و جريان خون.
3- براي آگاهي بيشتر از اين قانون - همين کتاب، ص 48- م .

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم