آشنايي با علم روان شناسي
مقدمه
روان شناسي يکي از مهم ترين رشته هايي است که جامعه به آن نياز دارد و در زندگي روزمره ي خود به فراواني از آن استفاده مي کنيم. چگونه فرزند خود را تربيت کنيم؛ چه کنيم تا بهتر بياموزيم؛ چه شيوه هايي براي تغيير رفتارهاي نامطلوب وجود دارد؛ روش هاي درست برخورد با بيماران رواني و راه هاي درمان آنان چيست و ده ها پرسش که اين علم براي يافتن پاسخ هاي آنها مي کوشد.از سوي ديگر، برخي مطالب نادرست در جامعه رواج يافته که انتظارهاي نابجايي از روان شناس يا روان پزشکان ايجاد کرده است. توصيف شخصيت افراد به کمک علامت هاي روي صورت يا کف دست آنان، توانايي تعيين واقعيت هايي درباره ي يک شيء با لمس کردن آن، طالع بيني و امثال آن، از جمله اموري اند که دليل علمي اي بر اثبات آنها وجود ندارد. به همين دليل، اين گونه مطالب را روان شناسي هاي کاذب (1) مي نامند.
بنابراين، آنچه از علم روان شناسي انتظار مي رود، شناساندن ابعاد رواني انسان، ارائه ي راهکارهاي تربيتي، شناسايي و درمان نابهنجاري هاي رفتاري و امثال آن است. از اين موارد، پس از بررسي هاي لازم، انجام آزمايش و تجربه هاي علمي و ارائه ي راه حل هاي عملي، مي توان استفاده کرد. البته با توجه به محدوديت تجربه، به طور کامل ابعاد رواني انسان شناخته نمي شود و بدون ياري جستن از سخنان نوراني معصومان ( عليه السلام )، امکان شناخت کامل و درست انسان وجود ندارد. به همين دليل، هنگامي مي توانيم از اين علم - آن گونه که درست و لازم است- بهره بريم که آيه هاي الهي و روايت هاي معصومان ( عليه السلام ) را سر لوحه ي پژوهش هاي خود قرار دهيم.
تاريخچه
روان شناسي در زمره ي علومي است که دو تاريخچه ي متفاوت دارد و مي توان آن را به دو دوره ي قديم و جديد تقسيم کرد که هر يک بر اساس اعتبار ويژه اي است. هرمن ابينگهاوس (2) در اين باره مي گويد: « روان شناسي پيشينه اي دراز، اما تاريخچه اي کوتاه دارد ». (3)تفاوت ميان روان شناسي قديم و جديد بيشتر به سبب روش هايي است که هر دو نظام به کار مي برده اند. آدمي از دير باز در باره ي روان يا خويشتن خود مي انديشيده، که چکيده ي آن در فرهنگ اقوام و ملل بزرگ جهان به گونه اي بر جا مانده و به بخشي از تاريخ فرهنگ، به ويژه تاريخ انديشه ي فلسفي ايشان تبديل شده است. (4) اين دوره از زمان فلسفه ي يونان باستان تا پايان قرون وسطا، يعني بيش از دو هزار سال امتداد داشت که طي آن، موضوع اصلي روان شناسي را روح، و رابطه ي آن با بدن تشکيل مي داد. اين دوره را عصر روان شناسي مابعدالطبيعي (5) ناميده اند. (6) در حقيقت، روان شناسي بخشي ازفلسفه به شمار مي آمد و روان شناسان علمي معاصر از آن به نام روان شناسي فلسفي يا عقلاني ياد مي کنند؛ (7) زيرا تحقيقات آنان بيشتر جنبه ي فلسفي و عقلاني داشته و کمتر به جنبه هاي اجتماعي، عاطفي و بدني مي پرداختند. (8)
از سوي ديگر، با رشد تجربه گرايي، در قرون نوزدهم روان شناسي به مرحله ي جديدي وارد شد و روان شناسان در پي عيني و تجربي کردن علم روان شناسي کوشيدند آن را از فلسفه جدا کنند. در آن زمان، روان شناسي رفته رفته از علوم طبيبعي، فيزيک و زيست شناسي تأثير پذيرفت. روان شناسان با همان ابزاري که موفقيت آن در علوم طبيعي و زيست شناسي ثابت شده بود، به جست و جوي شناخت ماهيت انسان پرداختند. روان شناسي در اين دوره به فيزيولوژي حواس به طور ويژه توجه کرد (9) و دانشمنداني چون وبر، (10) فخنر (11) و هلم هلتز (12) کوشيدند ويژگي هاي رواني را به صورت کمي در آورند. (13) به عبارت ديگر، وبر جنبه هاي رواني ارتباط ميان تحريک و احساس را مطالعه کرد؛ فخنر اين ارتباط را به صورت رابطه ي رياضي در آورد و هلم هلتز نيز احساس شنوايي را بر اساس آزمايش هاي تجربي تدوين کرد. (14)
در سال 1879 ميلادي، دانشمند آلماني ويلهلم وونت، (15) در دانشگاه لايپزيک (16) توانست نخستين آزمايشگاه روان شناسي را در جهان تأسيس کند. با تأسيس اين آزمايشگاه، سال تولد اين علم جديد با عنوان « روان شناسي علمي » ثبت شد. (17) از اين روي، پديده هايي مطالعه شدند که قياس و تجربه پذير باشند.
در ايران نيز، روان شناسي با عنوان « علم النفس » يا « اخلاق »، بيش از هزار سال، به منزله ي يکي از شاخه هاي اصلي فلسفه تدريس مي شد. از رازي، ابن سينا و ناصر خسرو تا ملاصدرا، کمتر انديشمندي را مي شناسيم که در نوشته هاي خود به اين علم نپرداخته باشد. در آثار اين دانشمندان، درباره ي مباحث اصلي روان شناسي، مانند احساس، ادراک، عاطفه، تفکر، تخيل و توانايي هاي ذهني بحث شده است. حتي با روشهاي تمثيلي و شبه تجربي، درباره ي نظريه هاي معارض در زمينه هاي احساس و ادراک يا لذت و الم داوري شده است. (18) بنا بر گفته ي دکتر سياسي، پدر روان شناسي ايران، اين علم تا بيش از 250 سال پيش در اروپا و تا بيش از پنجاه سال پيش در ايران، جزو فلسفه و يکي از فصول آن به شمار مي رفته است. (19)
حال اگر بخواهيم از زوايه ي ديگري به اين علم بنگريم واز سخنان معصومان ( عليه السلام ) الهام بگيريم، بايد گفت قدمت روان شناسي با تاريخ ظهور انسان بر زمين تطبيق دارد؛ چرا که پيامبران، نخستين کساني اند که مأموريت يافتند انسان را به شناخت خويش وخدايش راهنمايي کنند. گر چه يکي از اهداف بعثت پيامبران الهي، شناساندن خداوند متعالي بوده است، براي رسيدن به اين هدف، مقدمه ي بسيار با ارزشي لازم است. اين مقدمه، شناخت خود انسان است؛ زيرا هر کس خود را به خوبي بشناسد، خدايش را بهتر خواهد شناخت. در اين باره، پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مي فرمايد: « کسي که خودش را بشناسد، خدايش را خواهد شناخت ». (20) به همين دليل، بسياري از دانشمندان اسلامي با استفاده از آيه ها و روايت ها، پژوهش هاي فراواني درباره ي نفس يا روان انجام داد اند که در فصل هاي بعد به آن خواهيم پرداخت.
تعريف و موضوع
پيش از بيان تعريف هاي روان شناسي، مناسب است به واژه ي آن اشاره کنيم. واژه ي روان شناسي برگردان دو کلمه ي يوناني « Psyche » به معناي « روح »، « روان » و « ذهن » و « Logos » به معناي « شناخت »، « بيان » و « مطالعه » است که از ترکيب آن دو، « سايکولوژي » (21) به دست آمده است.تعريف روان شناسي در طول تاريخ ثابت نبوده است. نخست روان شناسي را مطالعه ي روح (22) مطرح کرده، سپس مطالعه ي علم پديده هاي رواني (23) را براي آن تعريف کردند. پس از آن، روان شناسي را يکي از رشته هاي علوم طبيعي دانسته، موضوع آن را رفتار انسان قرار دادند. (24) برخي ديگر، آن را علم مطالعه ي رفتار و تجربه تعريف کرده اند. (25) امروزه روان شناسي را « بررسي علمي رفتار و فرايندهاي رواني » تعريف مي کنند. (26) اضافه کردن « فرايندهاي رواني » به اين دليل است که براي روان شناس، افزون بر شناخت رفتار، فهم چگونگي آن نيز اهميت دارد. (27)
لازم به ياد آوري است که واژه ي رفتار، به هر گونه حرکت يا فعاليت موجود زنده در پاسخ به محرک خاص يا مجموعه اي از محرک ها گفته مي شود. (28) به تعبير ديگر، مراد از رفتار حالت ها، عادت ها، فعاليت ها، کنش ها و واکنش هاي نسبتاً پايداري است که از انسان سر مي زند و همواره مي توان آن را ديدار، اندازه گيري، ارزيابي و پيش بيني کرد. (29)
با توجه به تعريف روان شناسي، موضوع آن عبارت از رفتار و فرايندهاي رواني انسان است؛ زيرا انسان از هر حيثي مي تواند موضوع پژوهش علمي قرار گيرد. اگر مطالعه هايي بر حيوان انجام شود نيز در حقيقت مقدمه و وسيله اي براي يافتن حقايقي از انسان است؛ زيرا در روش هاي آزمايشگاهي روان شناسي، به سبب محدوديت هاي اخلاقي، انجام آن بر انسان ممکن نيست و روان شناس براي تکميل پژوهش هايش به ناچار روي حيوانات مطالعه مي کند. بنابراين در تعريف روان شناسي، به جاي انسان از موجود زنده استفاده مي کنند؛ در حالي که هدف نهايي از پژوهش در روان شناسي خود انسان است.
امروزه، روان شناسي را « بررسي علمي رفتار و فرايندهاي رواني » تعريف مي کنند.
اضافه کردن « فرايندهاي رواني » به اين سبب است که براي روان شناس، افزون بر شناخت رفتار، فهم چگونگي آن نيز اهميت دارد.
اهداف
روان شناسان براي مطالعه هاي علمي خود چهار هدف عمده را بيان کرده اند: توصيف تبيين، پيش بيني و تغيير يا کنترل رفتار. (30) يکي از هدف هاي مهم روان شناسان، شناخت و توصيف رفتارهاي خاص و فرايندهاي رواني انسان است و مي کوشند با پژوهش هاي خود، با جنبه هاي گوناگون انسان، اعم از نيازها، مشکلات ومراحل ابعاد رشد انسان آشنا شوند. براي مثال، شناخت و توصيف ويژگي هاي نوجواني در جنبه هاي رواني، عاطفي، اخلاقي، اجتماعي و... يکي از هدف هاي پژوهش در روان شناسي به شمار مي آيد. همچنين با اجراي آزمايش هايي به تبيين علل رفتار ها مي پردازند تا بتوانند چگونگي رخ دادن يک رفتار را شرح دهند. در اين باره به تبيين علل بيماري افسردگي مي توان اشاره کرد. از سوي ديگر، روان شناسان با استفاده از نتايج دو هدف پيشين، رفتارهاي فرد را پيش بيني مي کنند. آنان مي توانند با شناخت شرايط و علل آن، پيش بيني کنند تا فرد در برابر حوادثي که براي او رخ مي دهد، چه رفتاري نشان مي دهد و براي تغيير يا اصلاح رفتار نامطلوب از چه شيوه هايي بايد استفاده کند. (31)فايده هاي روان شناسي
با توجه به هدف هايي که روان شناسي پي مي گيرد، به برخي از فايده هاي آن اشاره مي کنيم. يکي از فايده هاي روان شناسي شناخت خويشتن است که اسلام نيز تأکيد فراواني بر خودشناسي کرده است؛ چنان که از حضرت علي ( عليه السلام ) نقل کرده اند: « شناختن نفس بالاترين شناخت هاست ». (32) از ديگر فايده هاي روان شناسي خدمت به تعليم و تربيت است. روان شناسي با بهره گيري از شيوه هاي يادگيري و با توجه به ويژگي هاي رواني و غير رواني کودک، نوجوان و جوان، مي تواند مربيان را در مسير تعليم و تربيت بهتر راهنمايي کند. همچنين کمک به ايجاد روابط سالم اجتماعي مردم و رفع مشکلات آنان در زمينه هاي خانوادگي، رواني، اجتماعي، اخلاقي و ...، مي تواند از ديگر فايده هاي روان شناسي باشد. (33)از ديگر فايده هاي روان شناسي، نقش آن درحل مشکلات جامعه است. اين مهم هم در مسائل فردي و هم در مسائل اجتماعي کاملاً ديده مي شود. براي مثال، چگونه مي توان يک خانواده ي شاد و کار آمد پديد آورد ؟ چگونه مي توان توانايي هاي تحصيلي وغيرتحصيلي افراد را تشخيص داد تا بتواننددر جامعه نيروي مفيدي باشند ؟ از سوي ديگر، روان شناسي چه توصيه هايي درباره ي پيشگيري از ابتلا به بيماري هاي رواني، خشونت، بزهکاري، اعتياد و مانند آن دارد ؟
به طور کلي، نگاهي گذرا به موضوع هاي روان شناسي يا حوزه هاي تخصصي آن، ما را از توضيح بيشتر درباره ي فايده هاي روان شناسي بي نياز مي کند.
رويکردهاي روان شناختي
پس از تحول در تاريخ روان شناسي، رويکردها و مکتب هاي (34) فراواني ظهور يافته اند که در اينجا به پنج مکتب مربوط به دوره ي روان شناسي نو، اشاره مي شود:1. رويکرد روان تحليلي (35) (1890)
مشهورترين رويکرد مطرح در روان شناسي، رويکرد روان تحليلي است که بنيان گذار آن زيگموند فرويد (36) است. فرويد بيشتر رفتارهاي آدمي را متوجه فرايندهاي ناهشيار (37) مي داند و بر اين باور است که اين فرايندها سبب بسياري از رفتارهاي انسان مي شوند. به باور او، بخش عمده ي رفتارهاي انسان در فرايندهاي ناهشيار ريشه دارند.مراد فرويد از فرايندهاي ناهشيار، باورها، ترس ها و خواست هايي است که شخص از وجود آنها آگاه نيست، اما در هر حال بر رفتار او اثر مي گذارد. (38) فرويد بر اين باور است که آشفتگي هاي بيماران رواني، از بخش ناهشيار ذهن نشئت مي گيرد که بايد آنها را کشف و آشکار کرد. هر گاه اين فرايندهاي ناهشيار آشکار شود، بيمار مي تواند تعارض هاي خود را حل کند و زندگي ايدئال و شايسته اي داشته باشد. براي آشکار کردن بخش ناهشيار فرد، از روش هايي مانند هيپنوتيزم، (39) تحليل رؤيا (40) و تداعي آزاد (41) - که بيماران آزادانه درباره ي هر آنچه به ذهن وارد مي شود سخن مي گويند - استفاده مي شود.
فرويد بر اين باور است که شخصيت انسان از سه بخش « نهاد »، (42) « من » (43) و « فرامن » (44) تشکيل شده است. نهاد منبع انرژي و در بردارنده ي لذت و پرخاشگري است؛ « من » در درون انسان، بالقوه موجود است و با توجه به واقعيت و ارشادهاي فرامن برتر به کنترل نهاد مي پردازد و راه انرژي آزاد شده ي نهاد را تعيين مي کند. « فرامن » نيز تحت تأثير قوانين خارج از انسان شکل مي گيرد و با ماهيت اصلاحي، در برابر خواسته هاي نهاد قرار دارد. (45)
2. رويکرد رفتار گرايي (46) ( 1912)
يکي ديگر از رويکردهاي معروف روان شناسي، رويکرد رفتارگرايي است که جان واتسون (47) آن را پايه گذاري کرد. واتسون با استفاده از تجربيات زيست شناختي پاولف (48) انسان را تنها در « رفتار » خلاصه کرده است. او بر اين باور است که روان شناسي بر اساس نظر رفتار گرايان، شاخه اي از علم طبيعي و کاملاً عيني و آزمايشي است و هدف آن پيش بيني و کنترل رفتار است. (49) بنابراين، روان شناسي بايد تنها رفتار را مطالعه کند؛ زيرا رفتار، امري عيني و ديدني است (50) و روش درست پژوهش علمي، به مطالعه ي رفتارهاي عيني و ديدني محدود مي شود. (51) به همين دليل، روان شناسي تنها مي تواند رابطه ي محرک ها ( رويدادهاي محيطي ) و پاسخ هاي آشکار ( رفتار ) را مطالعه کند و فقط اين دو ديدار پذير، تعريف پذير و تغيير پذيرند.بر اساس اين توصيف، رفتار، پاسخ موجود زنده به يک محرک خارجي است. واتسون محيط را عامل اصلي رفتار مي داند و بر اين باور است که زمينه هاي ارثي در رفتار هيچ نقشي ندارند. (52) از ديگر نظريه پردازان اين نظريه، اسکينر (53) و ثرندايک (54) اند که در بحث يادگيري، افکار آنان را بررسي خواهيم کرد.
3. رويکرد شناختي (55) (1950)
رويکرد شناختي بر پردازش اطلاعات تمرکز دارد و به فراگيري، اندوزش، بازيابي و به کارگيري دانش مي پردازد. (56) اين رويکرد بررسي مي کند که چگونه با به کارگيري فرايندهاي ذهني مانند ادراک، حافظه، تصوير سازي ذهني، مفهوم سازي، مسئله گشايي، استدلال، تصميم گيري و زبان، اطلاعات را از محيط خود جمع آوري، رمزگرداني و اندوزش کنيم. (57) بر اساس رويکرد شناختي، ذهن آدمي فعالانه پردازنده ي اطلاعاتي است که دريافت مي کند و آن را به اشکال تازه در مي آورد. (58)يکي از دلايل اصلي رشد اين رويکرد، گسترش نارضايتي از رويکرد رفتار گرايي بود. دليل ديگر آن، پيدايش انقلاب رايانه بود که اين رويکرد را گسترش داد؛ چرا که پردازش اطلاعات، به کار رايانه شباهت دارد؛ يعني هر دو از نظام هاي پردازش اطلاعات برخوردارند. (59)
صاحب نظران روان شناسي شناختي، مطالعه ي ذهني را که رفتار گرايان کنار گذاشته بودند، بار ديگر با روش علمي و عيني فعال کردند.
اين رويکرد، به تدريج گسترش يافته است و اکنون يکي از مهم ترين رويکردهاي روان شناسي معاصر به شمار مي آيد. از صاحب نظران شاخص اين رويکرد مي توان ژان پياژه، (60) هربرسيمون، (61) جرج ميلر (62) و جرام برونر(63) را نام برد.
4. رويکرد انسان گرايي (64) (1950)
در قرن نوزدهم، دو نهضت فلسفي پديدار شناسي (65) و اصالت وجود (66) به ترتيب در اروپا به وجود آمد. اين نهضت ها تأثير فراواني بر بسياري از علوم انساني همچون ادبيات، هنر، جامعه شناسي، مردم شناسي، الهيات به ويژه روان شناسي و روان پزشکي داشت؛ به گونه اي که به ظهور رويکرد انسان گرايي انجاميد. (67)اين رويکرد را دو تن از روان شناسان مشهور به نام هاي کارل راجرز (68) و آبراهام مزلو (69) گسترش دادند. در اين رويکرد به مسائلي توجه شد که براي انسان هدفمند و ثمربخش باشد. انسان گرايان ادعا مي کنند که بايد به ارزش هاي شخصيتي انسان و بي همتايي وي توجه شود. (70) از اين روي، بر اصولي مانند احترام به ارزش هاي فردي، علاقه به کشف جنبه هاي جديد رفتار و تعصب نداشتن به روش هاي پذيرفته شده ي ديگر تکيه دارند. (71)
اين دو روان شناس به موضوع هايي توجه کرده اند که به طور مستقيم به خود انسان باز مي گردد. از اين روي، بر اين باورند که بدون مطالعه بر روي حيوان نيز مي توان ارزش هاي انساني را به دست آورد. عزت نفس، اداره ي آزاد، خود شکوفايي و داشتن تجارب متعالي، از جمله موضوع هايي است که روان شناسان انسان گرا به آن علاقه دارند. همچنين صاحبان اين رويکرد بر نيازهاي روان شناختي، مانند نياز به محبت، پيشرفت يا خلاقيت تاکيد کرده اند. (72)
روان شناسان اين رويکرد، اساساً به حل مسائل انساني و کمک به پيشرفت و رشد شخصيتي و رهايي از کنترل بيروني علاقه مندند؛ در حالي که ديگر روان شناسان به تحقيق در زمينه ي اصول و قوانين کلي تمايل دارند که درباره ي انسان ها به منزله ي يک گونه به کار برده مي شود. (73)
اين مکتب به رغم مشکلاتي که پايه گذاران آن داشتند، توانست جاي مناسبي براي خود باز کند و موقعيت خوبي يابد. همچنين با ديگر مکتب هاي موجود همزيستي داشته و به وسيله ي تبادل نظر با آنها، کمک شاياني به روان شناسان کرده است. (74)
5. رويکرد زيست شناختي (75)
ديدگاه زيست شناختي تاريخچه اي بس طولاني دارد. بقراط (76)- که پدر علم پزشکي شناخته مي شود- درباره ي چگونگي کنترل و سازمان دهي اندام هاي گوناگون بدن به وسيله ي مغز، مشاهدات مهمي داشت و اين مشاهدات، زمينه را براي پيدايش رويکرد زيست شناختي در روان شناسي آماده کرد. پس از او، نزديک به دو هزار سال شالوده ي اين علم بر اين انديشه بود که ذهن و رفتار نيز همانند سياره ها و مواد شيميايي يا اندام هاي بدن انسان، مي توانند موضوع تحليل علمي قرار گيرند. (77)روان شناسان زيست شناختي، رفتار را نتيجه ي رويدادهاي شيميايي و زيست شناختي پيچيده ي درون مغز مي دانند. به همين دليل، نقش عوامل زيستي را در احساس، ادراک، يادگيري، حافظه، زبان و... بررسي مي کنند. (78)
رويکرد روان شناختي از اين منظر با ديگر رويکردها به طور اساسي تفاوت دارد که بخشي از اصول خود را از زيست شناسي گرفته است و مي کوشد روان شناسي را بر پايه هاي اصول زيست شناختي تبيين کنند. (79)
مهم ترين رويکردهاي روان شناسي در دوره ي روان شناسي نوين عبارت اند از:
روان تحليلي، رفتارگرايي، انسان گرايي، شناختي، زيست شناختي.
روش هاي پژوهش در روان شناسي
روان شناسي نيز مانند ديگر علوم، براي بررسي و مطالعه ي موضوع هاي خود و دستيابي به هدف هايش به پژوهش نياز دارند. از اين روي، روش هايي را به خود اختصاص داده است. روان شناسان با استفاده از اين روش ها، در پي کشف حقايق مربوط به رفتار انسان اند.پژوهش ها، بر اساس هدفي که پيگيري مي شود، به دو دسته ي بنيادي و کاربردي تقسيم شده است. مراد از پژوهش هاي بنيادي، کشف روابط ميان پديده ها، تدوين قوانين و اصول يا قواعد کلي آن بدون توجه به کاربرد عملي يافته هاي آن است. در حقيقت، انگيزه ي پژوهشگر در پژوهش هاي بنيادي، ميل به دانستن، فهم و درک و حل يک مسئله است. در نتيجه، پاسخ هاي به دست آمده نيز کلي است. بنابراين، هدف اساسي پژوهش هاي بنيادي، کشف مجهولات و افزايش دانش بشر است. (80) براي نمونه، به يافتن رابطه ميان هوش و تغذيه کودکان مي توان اشاره کرد؛ يا براي موفقيت در تحصيل چه عواملي مي تواند مؤثر باشد: هوش، پشتکار، شيوه هاي تدريس، شرايط مناسب تحصيل، شرايط بهداشت جسم و روان و مانند آن. (81)
هدف از پژوهش کار بردي نيز، آزمودن مفهوم هاي نظري درموقعيت هاي مربوط به مسائل واقعي است. از اين روي، بيشتر پژوهش ها در زمينه ي تعليم و تربيت، از نوع کاربردي است؛ (82) چرا که هدف از آن، روش صحيح تربيت، رسيدن به راه حل مسائل و مشکلات زندگي و... است در حقيقت، پژوهش هاي کاربردي، استفاده از روابط کلي و اصولي است که پژوهش هاي بنيادي کشف کرده اند. (83) بنابراين انگيزه ي اصلي در پژوهش هاي کاربردي، ميل به دانستن به جهت سودمندي انجام يک کار يا فعاليت معين و استفاده ي مستقيم از يافته هاي پژوهشي است. براي نمونه، مي توان به تهيه ي راهنماي عملي براي مصاحبه کنندگان يا استفاده از اصول يادگيري آزمايشگاهي براي بهبودي يادگيري اشاره کرد.
اين نکته نيز روشن است که بررسي يک مطلب علمي، سه مرحله ي اساسي دارد:
الف) بيان فرضيه:
در اين مرحله، پژوهشگر پس از بيان وتعيين مسئله، راه حل پيشنهادي خود را تبيين مي کند. براي مثال، پژوهشگر طرح خود را با اين پرسش آغاز مي کند که ادراک کودکان از خود، چه نقشي در فرايند يادگيري خواندن آنها ايفا مي کند ؟ وي سپس فرض مي کند که بين ادراک کودکان کلاس اول ازخود و پيشرفت درخواندن رابطه ي مستقيم وجود دارد. (84) بنابراين فرضيه، پاسخ فرضي به پرسشي است که پژوهشگر مطرح کرده است.ب) جمع آوري اطلاعات بر اساس نوع فرضيه:
پژوهشگر پس از طرح پرسش و ارائه ي فرضيه، اطلاعات لازم را جمع آوري مي کند. جمع آوري اطلاعات، خود روش هاي خاصي دارد که به بيان آنها خواهيم پرداخت.ج) تحليل اطلاعات بر اساس روش ويژه ي آن:
در اين مرحله - که در حقيقت مهم ترين مرحله است - پژوهشگر به تفسير و نتيجه گيري از اطلاعات به دست آمده مي پردازد.در اينجا برخي از روش هاي پژوهش در روان شناسي را بر مي رسيم:
1. روش آزمايش (85)
مهم ترين روش در روان شناسي، آزمايش است؛ به گونه اي که گسترش اين روش به پديد آمدن يکي از شاخه هاي روان شناسي به نام « روان شناسي آزمايشي » انجاميده است. در روش آزمايشي، تأثيرهاي يک پديده ي رواني را بر پديده ي ديگر بررسي کرده، با کنترل متغيرها، رفتارهاي گوناگون را تجزيه و تحليل مي کنند. پژوهشگر، اوضاع را به دقت و به طور معمول در آزمايشگاه، کنترل و اندازه گيري مي کند تا روابط ميان متغيرها را کشف کند. براي مثال، کشف ارتباط بين دو متغير عبادت و آرامش آزمايش مي شود.در حقيقت، روش آزمايش، روش بررسي تعيين روابط علت و معلولي است که روان شناس با کنترل و دست کاري متغيرها، آثار هر يک را جداگانه بررسي مي کند. در مثال ياد شده، مقدار عبادت، متغير مستقل (86) ناميده مي شود؛ زيرا از کارهايي که آزمودني انجام مي دهد، مستقل و مقدار آن نيز با آزمايشگر است. مقدار آرامش، متغير وابسته (87) ناميده مي شود؛ زيرا مقدار آرامش، تابع مقدار عبادت است، که همان متغير مستقل است. بنابراين، متغير مستقل، متغيري است که آزمايشگر آن را دست کاري مي کند و متغير وابسته، متغيري است که آزمايشگر آن را مي بيند.
در روش آزمايش به دو گروه نياز است: گروه آزمودني (88) و گروه گواه يا کنترل. (89) گروه آزمودني کساني اند که آزمايشگر، متغير مستقل را روي آنها انجام مي دهد و گروه گواه افرادي اند که هيچ اقدامي روي آنها انجام نمي شود؛ بلکه تنها آزمايشگر آنها را مي بيند. در حقيقت، وجود گروه کنترل به آزمايشگر کمک مي کند تا با مقايسه ي دو گروه، از متيغر مستقل اطمينان بيشتري يابد.
2. روش مشاهده (90)
يکي ديگر از روش هاي روان شناسي، روش مشاهده است. در اين روش، پژوهشگر پديده ي مورد نظر، از جمله رفتار انسان را در محيط طبيعي به طور دقيق مي بيند و ثبت مي کند. البته پژوهشگران بايد دوره ي آموزشي لازم را بگذرانند تا بتوانند مشاهدات خود را به طور صحيح و واقعي ثبت کنند.تفاوت اساسي اين روش با روش آزمايشي در نوع دخالت پژوهشگر است. در اين روش، پژوهشگر در فضاي کاملاً طبيعي و بدون هيچ گونه دخالتي، مشاهدات خود را ( مانند رفتار کودکان در کلاس ) ثبت و تجزيه و تحليل مي کند.
3. روش زمينه يابي (91)
در مواردي که امکان مشاهده ي مستقيم نيست؛ از روش زمينه يابي استفاده مي شود. در اين روش، به وسيله ي پرسش نامه و مصاحبه ي مستقيم، اطلاعات لازم جمع آوري مي شود. از آنجا که خود شخص به پرسش ها پاسخ مي دهد، امکان سوگيري و نشان دادن تصوير بهتر از خود وجود دارد. با اين حال، روش زمينه يابي نتايج بسيار مهمي خواهد داشت؛ (92) به ويژه آنکه اطلاعات جمع آوري شده به وسيله ي رايانه تحليل شود.4. روش مورد پژوهشي (93)
روش مطالعه ي موردي هنگامي به کار مي رود که تنها يک نمونه در زماني نسبتاً طولاني مطالعه شود. اطلاعات جمع آوري شده، ممکن است شامل ويژگي هاي شخصيتي، روابط اجتماعي، رويدادهاي مهم زندگي، اطلاعات آموزشي يا شغلي و ديگر اطلاعات زندگي نامه اي و زيستي باشد. با بررسي چندين تاريخچه ي موردي، مي توان به برخي عوامل کلي دست يافت. (94) پياژه و فرويد با استفاده از اين روش، بسياري از فرضيه ها و نظريه هاي خود را مطالعه و بررسي مي کردند. (95)مطالعه ي موردي زماني به کار مي رود که يافتن آزمودني ها به اندازه ي کافي براي انجام آزمايش، با استفاده از زمينه يابي يا مشاهده ي طبيعي تقريباً غير ممکن باشد. (96)
5. روش شرح حال نگاري (97)
يکي ديگر از روش هاي پژوهش، روش شرح حال نگاري است. پژوهش از اين راه با بازسازي زندگي نامه ي شخصي فرد بر اساس سوابق و مدارک موجود و رويدادهاي بر جاي مانده، صورت مي گيرد. اين بازسازي از اين جهت ضرورت دارد که معمولاً تا وقتي کسي با مشکل رو به رو نشده، به آگاهي از گذشته اش نياز نيست، اما وقتي شخص به مشکلي دچار مي شود، اطلاع از گذشته اش براي درک رفتار فعلي وي ضرورت مي يابد. (98)شرح حال را مي توان از راه مطالعات طولي نيز تهيه کرد؛ بدين ترتيب که فرد يا گروهي براي مدتي طولاني و در فواصل منظم کانون مشاهده قرار گيرند. (99)
6. روش آزمون ها (100)
روش آزمون ها ، يکي از روش هاي متداول در روان شناسي است. با استفاده از اين روش، اطلاعات گسترده اي درباره ي افراد به دست مي آيد که مي توان توانايي ها، رغبت ها، نگرش ها و هوش افراد را اندازه گرفت. آزمون هاي هوش، استعداد و شخصيت از اين نمونه اند.از ويژگي هاي مثبت اين روش آن است که پژوهشگر، به وسايل پيچيده ي آزمايشگاهي نياز ندارد، اما تفسير آن، به مهارت و دانش کافي در اين روش نياز دارد. همچنين بسياري از اطلاعات افراد را بدون بر هم زدن نظم زندگي عادي آنان مي تواند به دست آورد. (101)
7. روش هم بستگي (102)
در روش هم بستگي، پژوهشگر رابطه ي بين دو متغير قابل اندازه گيري را بررسي مي کند. براي مثال، بين دانش آموزاني که بسيار تلويزيون مي بينند با نمره هاي درسي آنان چه رابطه اي وجود دارد. از اين روش، بيشتر هنگامي استفاده مي شود که استفاده از روش آزمايش در همه جا ممکن نباشد و نتوان همه ي متغيرهاي لازم را کنترل کرد. پژوهش بر حالات رواني انسان، مانند اضطراب، از جمله مواردي است که دست کاري آن ناممکن است.در اين روش، پژوهشگر بدون هيچ گونه تصرفي در متغيرها، روابط ميان آنها را بررسي و با ضريب هم بستگي (103) محاسبه مي کند. هنگامي که دو متغير با يکديگر هم بستگي داشته باشند، تغيير در يک متغير با تغيير هم زمان در متغير ديگر همراه است. اين هم بستگي را به سه صورت مي توان تصور کرد: الف) اگر هر دو متغير در يک جهت، يعني در جهت افزايش يا کاهش تغيير کنند، رابطه ي آن دو، مثبت ناميده مي شود؛ مانند رابطه ي ميان حقوق مناسب و تحصيل؛ ب) اگر دو متغير در جهت مخالف تغيير کنند، يعني با افزايش يک متغير، متغير ديگر کاهش يابد، اين رابطه، منفي است؛ مانند پايين آمدن نمره ي امتحان و تماشا کردن فراوان تلويزيون؛ ج) در متغيرهايي که اصلاً با يکديگر رابطه اي ندارند، هم بستگي صفر است؛ مانند رابطه ي بين شخصيت و حرکت ستاره هاي دور دست. (104)
روش هاي تحقيق در روان شناسي عبارت اند از: آزمايش، مشاهده، زمينه يابي، مطالعه ي موردي، شرح حال نگاري، آزمون ها و هم بستگي.
از آنجا که موضوع پژوهش در روان شناسي انسان است، به طور حتم محدوديت هايي را در پي خواهد داشت. رعايت مسائل اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي سبب مي شود که بررسي همه ي جنبه هاي مورد نياز براي پژوهشگر امکان پذير نباشد. به همين دليل، برخي از آزمايش ها روي حيوان صورت مي گيرد و نتايج آن به انسان تعميم داده مي شود.حوزه هاي تخصصي
علم روان شناسي، به رغم جوان بودن با شتاب گسترش يافته و حوزه هاي تخصصي فراواني در زمينه هاي تربيتي، مشاوره اي، درماني،تجاري، صنعتي و... ايجاد شده است. يپشرفت فناوري و ورود آن به صحنه ي زندگي انسان، ماشيني شدن زندگي بشر و در نتيجه کاهش جدي تعاملات انساني و عاطفي، نبودِ معنويت و فاصله گرفتن از دين، از جمله عواملي است که موجب گسترش اين علم شده است. (105) در اينجا به برخي از اين حوزه هاي تخصصي اشاره مي کنيم:1. روان شناسي باليني (106)
در اين حوزه به مطالعه ي علل، تشخيص و درمان اختلالات عاطفي و رفتاري انسان مي پردازند. روان شناسان باليني کمک به افراد براي دستيابي به سلامت رواني آنان را جزو وظايف خود مي دانند. و براي تشخيص و درمان اختلالات رواني، اعتياد دارويي، مشکلات هيجاني و رفتاري و... مي کوشند. البته اين گروه نمي توانند هيچ گونه دارويي تجويز کنند؛ زيرا اين کار جزو وظايف روان پزشکان است. امروزه حوزه ي تخصص بيشتر روان شناسان؛ باليني است.2. روان شناسي مشاوره (107)
در روان شناسي مشاوره اي، بيشتر به حل مشکلات تحصيلي، خانوادگي و شغلي افراد مي پردازند. تفاوت اين حوزه با روان شناسي باليني آن است که روان شناسان باليني معمولاً در کلينک ها، بيمارستان ها، درمانگاه ها و مطب هاي خصوصي فعاليت مي کنند و مراجعان آنان، بيماراني اند که در سازگاري با محيط به طور جدي مشکل دارند؛ به گونه اي که گاهي لازم است در بيمارستان بستري شوند. اما مراجعان روان شناسان مشاوره اي بيمار نيستند، بلکه به کمک نياز دارند تا با راهنمايي هاي مشاور، خود مشکلشان را رفع کنند.3. روان شناسي تربيتي - پرورشي (108)
کارشناسان اين رشته مي کوشند تا اصول و قوانين روان شناسي را در انواع يادگيري و تدريس به کار گيرند و در زمينه ي پيشرفت تحصيلي فراگيران يا شيوه هاي بهتر تدريس براي معلمان، تجربه هاي لازم را به دست آورند.4. روان شناسي فيزيولوژيک (109)
اين رشته، يکي ديگر از شاخه هاي روان شناسي است که در آن، رفتارهاي آدمي را بر اساس مباني زيستي، به ويژه در مغز و دستگاه هاي عصبي مطالعه مي کنند تا روابط بين فرايندهاي زيستي و رفتار را کشف کنند. ارتباط اين حوزه با علوم زيستي بسيار نزديک است.5. روان شناسي صنعتي- سازماني (110)
از اصول روان شناسي صنعتي - سازماني براي محيط هاي شغلي و تجاري و موقعيت هاي سازماني استفاده مي کنند. (111) مسائلي چون گزينش و ارزيابي کارکنان، طبقه بندي مشاغل، رضايت شغلي، مطالعه ي سرپرستي و مديريت، چگونگي تعامل عوامل انساني با ماشين آلات و ... جزو فعاليت هاي اين حوزه اند. روان شناسان اين حوزه معمولاً در سازمان هاي دولتي و صنايع خصوصي مشاوره مي کنند.6. روان شناسي شخصيت (112)
در روان شناسي شخصيت، در باره ي ابعاد گوناگون شخصيت، جنبه هاي ادراکي، هيجاني، ارادي و جسمي انسان مطالعه مي شود. (113) همچنين در اين حوزه، عوامل مؤثر بر فرايندهاي تفکر، هيجان و رفتارهاي بهنجار و نابهنجار و نيز چگونگي شکل گيري شخصيت انسان و سازگاري وي با محيط را بر مي رسند. (114) با توجه به پيچيدگي موضوع شخصيت انسان، اين رشته نيز يکي از پيچيده ترين رشته هاي روان شناسي به شمار مي آيد.7. روان شناسي رشد (115)
آدمي از انعقاد نطفه تا پايان زندگي، تحولات و مراحل گوناگوني را در جنبه هاي جسمي، شناختي، عاطفي، اخلاقي، اجتماعي، رواني و ... مي گذراند. از اين روي، روان شناسان اين حوزه به بررسي و مطالعه ي اين مراحل و عوامل مؤثر آن مي پردازند و ويژگي هاي رواني و غير رواني هر يک از دوره هاي زندگي انسان، اعم از کودکي، نوجواني، جواني و بزرگ سالي را تبيين مي کنند.8. روان شناسي اجتماعي (116)
حوزه ي روان شناسي اجتماعي با رفتار افراد در گروه ها ارتباط دارد. در اين حوزه از تعامل فرد و اجتماع، قانون هاي رواني گروه ها و سازمان هاي اجتماعي بحث مي کنند. چگونگي تأثير گذاري و تأثير پذيري افراد در اجتماع، از جمله موضوع هاي اين رشته است. همچنين در اين حوزه، درباره ي فشارهاي گروهي، دوست يابي، جاذبه ي فردي، رفتارهاي نابهنجار اجتماعي و ... مطالعه مي کنند.9. روان شناسي کاربردي (117)
روان شناسي کاربردي يکي ديگر از حوزه هاي تخصصي روان شناسي است. اين شاخه در حقيقت، کاربرد اطلاعات مربوط به روان شناسي را در زمينه هاي عملي زندگي انسان بررسي و مطالعه مي کند. روان شناسي کاربردي مي کوشد تا اصول و قوانيني را که روان شناسي نظري تبيين کرده است، در جهت تغيير رفتار و حل مشکلات زندگي افراد به کاربرد. تأکيد مطالب اين کتاب بيشتر بر جنبه هاي کاربردي آن خواهد بود.همان گونه که گذشت، روان شناسي به رغم جوان بودن، با شتاب گسترش يافت و امروزه، نزديک به پنجاه حوزه در آن وجود دارد. انجمن روان شناسي امريکا که يکي از بزرگ ترين انجمن هاي تخصصي روان شناسي است، اين رشته را در 49 بخش جداگانه معرفي کرده است. (118)
استفاده ي کاربردي فراوان از روان شناسي، به رغم جوان بودن موجب گسترش آن شد و حوزه هاي بسياري مانند روان شناسي باليني، روان شناسي مشاوره و روان شناسي رشد به وجود آمد.
ارتباط روان شناسي با ديگر علوم
از آنجا که روان شناسي يکي از رشته هاي علوم رفتاري يا اجتماعي يا انساني به شمار مي آيد، با بسياري از علوم ديگر مانند فلسفه، روش شناسي، فيزيولوژي، علوم تربيتي، جامعه شناسي و مردم شناسي ارتباط دارد. به عبارت ديگر، گر چه فلسفه، فيزيولوژي و روش شناسي، ريشه هاي اصلي روان شناسي اند، علوم ديگر به دليل گستره ي موضوع روان شناسي بر اين علم تأثير گذاشته اند. (119) براي مثال، روان شناسي را از آن جهت که رفتار را مطالعه و بررسي مي کند، مي توان جزو علوم زيستي دانست و از آنجا که تعامل بين رفتار آدمي و جامعه را مطالعه مي کند، مي توان با علوم اجتماعي ارتباط داد. از اين روي، مناسب است به طور خلاصه به ارتباط روان شناسي با برخي از علوم مربوط اشاره کنيم:1. روان شناسي و علوم تربيتي
يکي از اهداف مهم علوم تربيتي، تعليم و تربيت کودکان، نوجوانان و جوانان است. از اين روي، مسائل مورد نياز اين رشته در زمينه هاي آموزشي و تربيتي زمينه هاي پژوهش را براي روان شناسي فراهم مي کند. بدين ترتيب، افزون بر استفاده ي کارشناسان علوم تربيتي از اصول و يافته هاي روان شناسي، به رشد و تکامل اين دانش نيز کمک مي کند.2. روان شناسي و فيزيولوژي
ارتباط نزديک مسائل زيست شناسي با روان شناسي به اندازه اي است که نه تنها يکي از موضوع هاي اصلي روان شناسي قرار گرفته، بلکه رشته اي با عنوان روان شناسي فيزيولوژيک تأسيس شده است. مطالعه ي دستگاه هاي بدن، به ويژه دستگاه هاي عصبي و هورموني، اطلاعات فراواني را در اختيار روان شناسي قرار داده است و روان شناسان آن را به منزله ي يکي از مباني زيستي رفتار بررسي مي کنند.3. روان شناسي و فلسفه
ماهيت روان و تجرد آن، تعامل بدن و روان، ماهيت عواطف و هيجانات و...، از جمله مسائلي است که در فلسفه و روان شناسي مطالعه مي شود. اين گونه مباحث در فلسفه، به منزله ي مباني نظري در جهت گيري نظريه هاي روان شناسي، به ويژه نظريه هاي شخصيت، تأثير بسزايي داشته اند.4. روان شناسي و جامعه شناسي
محور مباحث جامعه شناسي، مسائل خانواده، جامعه و ديگر نهادهاي اجتماعي است که در باره ي تأثير گذاري آن بر رشد و شکل گيري شخصيت افراد در زمينه هاي احساسات، عواطف، باورها، نگرش ها و... بحث مي کند. همه ي اين مباحث در روان شناسي نيز استفاده مي شوند. نقش محيط در تربيت کودکان و نوجوان، از مسائل بسيار مهمي است که در روان شناسي مطرح مي شود.5. روان شناسي و روان پزشکي
روان پزشکي شاخه اي از علم پزشکي است که به بيماري هاي رواني مربوط مي شود و به آسيب شناسي رواني يا مطالعه ي علمي ناهنجاري هاي رواني بسيار نزديک است. از سوي ديگر، بدون در نظر گرفتن روان پزشکي و آسيب شناسي رواني، درک روشني از گسترش روان شناسي نمي توان به دست آورد. (120) البته همان گونه که پيش تر گذشت، برخي از اختلالات رواني به دارو و حتي جراحي نياز دارد که جزو وظايف روان پزشک يا متخصص مغز و اعصاب است و برخي ديگر از اختلالات، تنها جنبه ي روان شناختي دارد که جزو وظايف روان شناس است.پينوشتها:
1. pseydo psychologies.
2. Herman Ebbinghaus.
3. دوان پي. شولتز و سيدني الن شولتز، تاريخ روان شناسي نوين، ترجمه ي علي اکبر سيف وديگران، ج1، ص 19.
4. ف. ل. مولر، تاريخ روان شناسي، ترجمه ي علي محمد کاردان، ج 1، ص نُه.
5. Metaphysical Psychology.
6. هنريک ميزياک و ويرجينا استوات سکستون، تاريخچه و مکاتب روان شناسي، ترجمه ي احمد رضواني، ص 20.
7. همان، ص 16.
8. علي شريعتمداري، مقدمه ي روان شناسي، ص 2.
9. جرج ميلر، روان شناسي چيست؟، ترجمه ي مصطفي مفيدي، ص 22.
10. Emst Heinrich Weber.
11. Gustav Tbeodor Fechner.
12. Herman Von Helmholtz.
13. Dennis Wayne, Readings in the History of Psychology, p. 155, 197, 206.
14. سيروس عظيمي، اصول روان شناسي عمومي، ص 23.
15. Wilhelm Wundt.
براي آشنايي بيشتر با زندگي و آراي وونت، ر. ک: جرج ميلر، روان شناسي چيست ؟، ترجمه ي مصطفي مفيدي، ص 17- 36.
16. Leipzig.
17. B. R. Hergenhahn, An lntroduction to the History of Psychology, p. 235-237.
18. ريتا . ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص13.
19. علي اکبر سياسي، علم النفس يا روان شناسي از لحاظ تربيت، ص 1.
20. من عرف نفسه فقد عرف ربه ( محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج2، ص 32 ).
21. Psychology.
22. Brentano Franz, Psychology from an Empirical Standpoint, p. 3.
23. lbid, p. 9.
24. حسين شکر کن و ديگران، مکتب هاي روان شناسي و نقد آن، ج2، ص 42.
25. Nicky Hayes, A First Course in Psychology. p.3.
26. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص 29.
27. Michael W. Eysenck. Psychology, p. 3.
28. احمد غضنفري، روان شناسي عمومي، ص 13.
29. غلامعلي افروز، روان شناسي تربيتي، ص 9.
30. علي شريعتمداري، مقدمه ي روان شناسي، ص 7-9.
31. کارل هامن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران ، ج 1، ص 21.
32. عبدالواحد آمدي تميمي، غررالحمکم و دررالکلم، ج2، ص 288.
33. در درس هاي آينده به تفصيل بيان خواهد شد.
34. توضيح بيشتر مکتب ها، در فصل هفتم خواهد آمد.
35. Psychoanalysis.
36. Sigmund Freud.
37. Unconscious.
38. ريتا ال . اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج 1، ص 40.
39. Hypnosis.
40. dream analysis.
41. free association.
42. ld.
43. Ego.
44. Superego.
45. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 52.
46. Behaviorism.
47. John Watson.
48. Pavlov.
49. Michael W. Eysenck, Psychology, p. 22.
50. lbid, p. 23.
51. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 53.
52. مورتون هانت، تاريخچه ي روان شناسي از آغاز تا امروز، ترجمه ي مهدي قراچه داغي و شيرين لارودي، ص 305.
53. Skinnetr.
54. Thomdike.
55. cognitive approach.
56. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 58.
57. همان.
58. علي اکبر شعاري نژاد، در آمدي به روان شناسي انسان، ص 34.
59. Michael W. Eysenck. Psychology. p. 3.
60. Jean Piaget.
61. Herb Simon.
62. Feorg Miller.
63. Jerome Bruner.
64. Humanist Approach.
65. Phenomenology.
66. Existentialism.
67. حسين شکر کن و ديگران، مکتب هاي روان شناسي و نقد آن، ج2، ص 405.
68. Carl Rogers.
69. Abraham Maslow.
70. Michael W. Eysenck. Psychology, p. 27.
71. حسين شکر کن و ديگران، مکتب هاي روان شناسي و نقد آن، ج 2، ص 435.
72. B. R. Hergenhahn, An lntroduction to the History of Psychology, p. 522-532.
73. احمد عضنفري، روان شناسي عمومي، ص 24.
74. حسين شکر کن و ديگران، مکتب هاي روان شناسي و نقد آن، ج1، ص 436- 437.
75. neurobiological approach.
76. Hippocrates.
77. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1 ، ص 35.
78. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج 1، ص 58.
79. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، همان، ص 73.
80. عباس هومن، راهنماي عملي پژوهش هاي تربيتي، ص 41.
81. عبدالرحمن محمد عيسوي، آشنايي با مقدمات روش تحقيق در روان شناسي، ترجمه ي نجيب الله نوري، ص 33.
82. عباس هومن، همان.
83. علي اکبر سيف، روان شناسي پرورشي، ص 22.
84. دانالد آري و ديگران، روش تحقيق در تعليم و تربيت، ترجمه ي ايما سعيديان و ديگران، ص 126.
85. experimental method.
86. independent variable.
87. dependent variable.
88. experimental group.
89. control group.
90. observation method.
91. survey method.
92. دانالد آري و ديگران، روش تحقيق در تعليم و تربيت، ترجمه ي ايما سعيديان وديگران، ص 60.
93. case study.
94. احمد عضنفري، روان شناسي عمومي، ص 28.
95. علي شريعتمداري، مقدمه ي روان شناسي، ص 23.
96. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 41.
97. case history.
98. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص 60.
99. يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشري و ديگران، ص 49.
100. test method.
101. يان کريستنسن و ديگران، همان، ص 48.
102. correlation method.
103. correlation coefficient.
104. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 42.
105. يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص 58- 59.
106. clinical psychology.
107. counseling psychology.
108. educational psychology.
109. physiological psychology.
110. industrial - organizational psychology.
111. کارل هافمن وديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج 1، ص 23.
112. personality psychology.
113. غلامعلي افروز، روان شناسي تربيتي، ص 11.
114. حمزه گنجي، مباني روان شناسي عمومي، ص 5.
115. developmental psychology.
116. social psychology.
117. applied psychology.
118. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص 26.
119. هنريک ميزياک و ويرجينيا استوات سکستون، تاريخچه و مکاتب روان شناسي، ترجمه ي احمد رضواني، ص 106.
120. همان، ص 112.
حقاني، ابوالحسن؛ (1390)، روانشناسي کاربردي(1)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}