هويت قومي عرب هاي ايران
هويت ملي را مي توان يک حس بالنده ميان مردمي دانست که به طور طبيعي به يکديگر تعلق دارند و از منافع مشترک و سرنوشت مشترک بر خوردارند. هويت ملي مفهومي دو وجهي است که همزمان بر تشابه و تمايز دلالت دارد، بدين
نويسنده: سيامک باقري چوکامي
هويت ملي را مي توان يک حس بالنده ميان مردمي دانست که به طور طبيعي به يکديگر تعلق دارند و از منافع مشترک و سرنوشت مشترک بر خوردارند. هويت ملي مفهومي دو وجهي است که همزمان بر تشابه و تمايز دلالت دارد، بدين صورت که از يک سو با تأکيد به مشترکات و ملاک هاي پيونددهنده، ما را پيرامون محوري واحد، متعهد و متحد مي کند و از سوي ديگر، اين « ما » را در مقابل غير يا ديگري قرار مي دهد و بدين صورت « ما » را در وجود تشابهات داخلي و تمايزاتش با ديگري شناسايي مي کند. تکوين هويت ملي، فرايندي طولاني و پيچيده دارد. عوامل جغرافيايي، قومي، زباني، اعتقادي، معيشتي، سرگذشت تاريخي، اعياد و رسوم و... همه و همه طي اعصار و قرون دست به دست هم مي دهند و هويت يک ملت را مي سازند؛ سپس در قالب تعليم و تربيت و به طور کلي فرهنگ در معناي عام و گسترده ي آن، از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شوند. با وجود اين، هويت ملي مهم ترين نوع از انواع هويت محسوب مي شود، زيرا در حوزه ي فرهنگ، اجتماع، سياست و حتي اقتصاد، نقشي تعيين کننده دارد.
از اين نظر فرهنگ هاي اقوام ايراني و غير ايراني با همه ي گوناگوني به سبب همزيستي تاريخي - اجتماعي طولاني در سرزمين ايران، واجد قرابت ها و اشتراکاتي شدند که آن ها را به يکديگر نزديک کرده و ميان آن ها همبستگي فرهنگي و باور و آرمان جمعي پديد آورده است. اين همبستگيِ فرهنگي تنيده با تار و پود باورها و آرمان هاي جمعي، فرهنگ ملي يا وحدت ملي ايرانيان را در پهنه ي جغرافياي سياسي سرزمين ايران جلوه گر ساخته و اقوام متشکله ي ملت ايران را به هم پيوند داده و وحدت ملي را به مفهوم فرهنگي و سياسي آن پديد آورده است. به همين دليل، وحدت شکل يافته ميان اقوام ايراني به گونه اي است که گويش ها و يا حتي بعضاً زبان و نژاد متفاوت و يا برخي ديگر از مؤلفه هاي کلي که براي هويت ذکر مي شود، خللي به آن وارد نکرده است.
به طور کلي عناصر مختلفي به عنوان نيروهاي همگرايي در ايران وجود دارد که همه ي اقوام را با هم متحد و به مثابه گل هاي يک گلستان تبديل کرده و در عين حال تداوم بخش آن نيز بوده است. اين نيروها عبارتند از: اشتراک در لايه هاي مختلف خصيصه هاي بخش مرکزي، ريشه ي تاريخي مشترک، فرهنگ مشترک ملي، دين و مذهب، مفاخر ملي، آرمان سياسي مشترک، نمادهاي ملي، اقتدار حکومت مرکزي، تهديدات خارجي ( تهديدات خارجي که تماميت ارضي و امنيت ملي را هدف قرار دهد )، مي تواند با ايجاد جبهه ي واحد به همگرايي ملي کمک نمايد ( حافظ نيا، 1381، 147 ).
با اين حال در يک تحقيق پيمايشي در خصوص گرايش به هويت ملي و قومي در هم وطنان عرب خوزستان که جامعه ي آماري آن را تمام عرب هاي بالاي هجده سال و دست کم ديپلم هفت شهر اهواز، آبادان، خرمشهر، سوسنگرد، شادگان، ملاثاني و اروندکنار تشکيل داده، مشخص شد که هم وطنان عرب خوزستاني به هويت ملي و قومي گرايش فراواني دارند، ولي باوجود اين، علاقه به هويت قومي آنان باعث کاهش گرايش به هويت ملي نمي شود، ضمن آنکه منشأ برخي ناهمگرايي ها را بايد در بررسي شاخص هاي عيني، همچون مشکلات اقتصادي و اجتماعي و به تبع آن « احساس محروميت نسبي » جست، نه در مؤلفه هاي ذهني و تمايز گرايانه ( اکواني، 1387، 206 ).
علاوه بر اين، در يک تحقيق پيمايشي ديگر، در ارزيابي ميانگين گرايش هم وطنان عرب نسبت به غير عرب ها نشان داده شد که پاسخ گويان با گزينه ي عدم تمايز ميان عرب و عجم موافق هستند و معتقدند که همه ي ايراني هستيم و در هر کجاي اين مملکت که علاقه مند باشيم، مي توانيم زندگي کنيم ( قيصري، 1377، 79 ).
جايگاه زبان
موقعيت جغرافيايي ايران و مهاجرت اقوام کوچ نشين با زبان ها و اديان مختلف در طول سه هزارسال گذشته، منجر به استقرار سه خانواده ي زباني - به اصطلاح برخي نويسندگان - آريايي، سامي ( عربي، عبري، آسوري ) و اورال آلتاي ( ترکي، مغولي ) شده است ( گودرزي، 1384، 28 )؛ اما علي رغم اين مسئله، همه ي اين اقوام چه ايراني الاصل و چه مهاجر، اکنون خود را ايراني مي دانند. هم وطنان عرب ايران نيز از اين امر مستثنا نيستند. با اين حال، زبان مردم عرب ايران از نزديک ترين لهجه ها به قرآن کريم است. از سوي ديگر با توجه به اينکه از نظر ايرانيان زبان عربي زبان قرآن مي باشد و تعاملي که ميان اين دو در طول تاريخ پس از اسلام ايجاد شد، باعث گرديد تا زبان عربي به عنوان عنصر واگرايي تلقي نگردد.جالب اينکه استاد شهيد مطهري در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران، با طرح سؤالاتي مانند « زبان فارسي را چه کساني و چه عواملي زنده نگاه داشتند؟ آيا واقعاً ايراني ها خودشان زبان فارسي را احيا کردند يا عناصر غير ايراني در اين کار بيش از ايراني ها دخالت داشتند؟ و آيا حس مليت ايراني عامل اين کار بود يا يک سلسله عوامل سياسي که ربطي به مليت ايراني نداشت؟ » مي نويسند: « طبق شواهد تاريخي، بني عباس که از ريشه ي عرب و عرب نژاد بودند از خود ايراني ها بيشتر زبان فارسي را ترويج مي کردند و اين بدان جهت بود که آن ها براي مبارزه با بني اميه که سياستشان عربي بود و براساس تفوق عرب بر غير عرب، سياست ضد عربي پيشه کردند و به همين دليل است که اعراب ناسيوناليست و عنصرپرست امروز، بني اميه را مورد تجليل قرار مي دهند و از بني العباس کم و بيش انتقاد مي کنند. بني العباس به خاطر مبارزه با بني اميه که اساس سياستشان قوميت و نژاد و عنصرپرستي عربي بود با عربيت و هرچه موجب تفوق عرب بر غير عرب بود مبارزه مي کردند؛ عنصر غير عرب را تقويت مي کردند و اموري را که سبب مي شد کمتر غيرعرب تحت تأثير عرب قرار بگيرند را نيز تقويت مي کردند و به همين جهت به ترويج زبان فارسي پرداختند و حتي با زبان عربي مبارزه کردند ( مطهري: 1388، 114 ). از طرف ديگر در طول تاريخ، بسياري از ايرانيان ايراني نژاد مسلمان را مي بينيم که چندان رغبتي به زبان فارسي نشان نمي دادند، مثلاً طاهريان و ديالمه و سامانيان که همه از نژاد ايراني خالص بوده اند در راه پيشبرد زبان فارسي کوشش نمي کردند و حال آنکه غزنويان که از نژاد غير ايراني بودند، وسيله ي احياي زبان فارسي گشتند (همان، 116 ). در نهايت استاد شهيد نتيجه مي گيرد که ايرانيان نه توجهشان به زبان فارسي به عنوان ضديت با اسلام يا عرب بود و نه زبان عربي را زبان بيگانه مي دانستند؛ آن ها زبان عربي را زبان اسلام مي دانستند، نه زبان قوم عرب و چون اسلام را متعلق به همه مي دانستند زبان عربي را نيز متعلق به خود و همه ي مسلمانان مي دانستند. کساني که به اين زبان خدمت کرده اند و کتاب نوشته اند به خاطر قرآن بوده است؛ کتاب هاي فلسفي، عرفاني، تاريخي، طبي، رياضي، حقوقي و غيره که به اين زبان ترجمه يا تأليف شده فقط به خاطر قرآن است... اگر افراد برجسته اي براي اين زبان احترام بيشتري از زبان مادري خود قائل بودند، از اين جهت بود که اين زبان را متعلق به يک قوم معين نمي دانستند، بلکه آن را زبان آيين خود مي دانستند و لهذا اين کار را توهين به ملت و مليت خود نمي شمردند » ( همان، 112 ).
علاوه بر مباحث مزبور اين نکته نيز حائز اهميت است که به طور کلي زبان عربي و فارسي نيز واژگان زيادي را از همديگر وام گرفته اند، به طوري که بيشتر اصطلاحات فقهي، مذهبي و حقوقي از زبان عربي گرفته شده است اما عربي نيز به نوبه ي خود واژگان زيادي را به صورت دست نخورده ( اصلي ) و يا به صورت معرب ( برهم زده شده و يا به شکل قالب هاي معرب ) از فارسي وام گرفته است. از سوي ديگر، زندگي طولاني عرب ها در سرزمين ايران و مراودات آن ها با سايراقوام ايراني باعث تفاوت هايي ميان ايشان با عرب هاي ساکن در حجاز يا عراق شده است؛ لذا عربي محلي ساکنان ايران با عربي حجاز تفاوت هاي بسياري دارد و بيشتر به عربي محاوره اي عراق نزديک است و تحت تأثير فارسي و گويش هاي محلي خوزستان قرار گرفته است.
البته عربي نواحي آبادان و خرمشهر با عربي نقاط ديگر خوزستان کمي تفاوت دارد و کمتر تحت تأثير فارسي قرار گرفته است؛ مثلاً عبارت « يخ » که در عربي فصيح « ثلج » گفته مي شود، در آبادان و خرمشهر و همچنين محاوره عراق « ثلِج » تلفظ شده اما در ديگر نقاط خوزستان هم ميهنان عرب اصطلاح فارسي آن ( همان يخ ) را به کار مي برند. در عربي حجاز چهار حرف «گ »، « چ »، « پ » و « ژ» تلفظ نمي شود، اما عرب هاي خوزستان تنها حرف « پ » را در زبانشان به کار نمي برند، مثلاً فوگ ( بالا )، چلِب ( سگ )، باژگاه ( باشگاه ). البته اين موضوع محدود به هم وطنان عرب خوزستاني و ايران نيست. اگرچه عربي خوزستان به عربي محاوره اي عراق نزديک است، اما تفاوت هايي نيز با آن دارد، مثلاً حرف « ج » جاي خودش را در بسياري از عبارات به « ي » داده است مثل: « ريل » به جاي «رجل » يا « دياية » به جاي « دجاجة » يا « تي يي » به جاي « تي جي » ( ترجع ).
به طور کلي عربي خوزستان بسيار تحت تأثير فارسي قرار گرفته است، طوري که بسياري از اصطلاحات، به خصوص لغات و اصطلاحات رايج امروزي به صورت فارسي تلفظ مي شوند مثل: « بيمارستان » به جاي مستشفي، « بادگان » ( پادگان ) به جاي ثکنة، « سر گرد » به جاي رائد، « گروهبان » به جاي عريف، « روزنامه » به جاي جريدة. در سال هاي پس از انقلاب نيز بسياري از خانوده هاي عرب و در شهر اهواز، به کودکانشان ابتدا فارسي ياد مي دهند و به زبان فارسي با او تکلم مي کنند. در حال حاضر مردم خوزستان با لهجه هاي مخصوص محلي مانند: دزفولي، شوشتري، بهبهاني، رامهرمزي، آباداني و... تکلم مي کنند.
هم وطنان عرب که در سده هاي گذشته از عربستان و عراق در قسمت هاي جنوبي و غربي خوزستان و در کرانه هاي رودهاي کارون و کرخه سکونت يافتند [ البته در چند دهه ي اخير به ويژه در جريان جنگ، در برخي از شهرها مانند اهواز و اميديه نيز ساکن گرديده اند ] با گويش مخلوطي از فارسي و عربي تکلم مي کنند » ( افشار سيستاني، 1373، ج 2، 482 ). براي نمونه گروهي کوچ نشينان عرب زبان منطقه ي اميديه، براي گفتن « بيا اينجا » چنين مي گويند: تعال اينجا ( همان 686 و687 ). همچنين گويش هاي دزفولي و يا شوشتري و يا بهبهاني و... چه از لحاظ واژگان و چه از لحاظ آوا و آهنگ بيان، بيشترين نزديکي را با گويش هاي پارسي ميانه دارند، به طوري که در اين چند گويش به ويژه شوشتري و دزفولي، آهنگ گوژ بسيار زياد وجود گويش دارد. در برابر آن تکلم در نواحي مرکزي و پايتخت ايران، بيشترين هماهنگي را با زبان عربي پذيرفته است، به طوري که واژه ها با آهنگ راست که ويژه ي زبان عربي است، بيان مي شوند. براي نمونه، شخصي با گونه ي زباني تهران، به آساني، آهنگ راست و عربي قرآن را مي تواند ادا کند.
دين و مذهب
با وجود افزايش و شدت يافتن فراينهاي توسعه و نوسازي، مذهب همچنان در تمام ابعاد خود به عنوان منبع مهمي براي هويت به شمار مي رود. برخورداري از دين و تعاليم مذهبي مشترک، پايبندي و وفاداري به آن و اعتقاد و تمايل به مناسک و آيين هاي مذهبي فراگير، در فرايند شکل دهي به هويت ملي بسيار مؤثر است. در اين راستا، دين و مذهب از مؤلفه هاي پرقدرت هويت ملي و ايراني است. مذهب و ايدئولوژي مشترک گرچه تنها يک عامل و عنصر از عوامل هم گرايي يا واگرايي شناخته شده اند، ليکن نقش قوي تري از ساير عوامل فرهنگي - اجتماعي در ايران دارند ( کامران و کريمي پور 1381 ). شکي نيست که در عمل، نظام هاي اعتقادي از موانع زباني عبور مي کنند. ايران با وجود آنکه ناهمگن ترين کشور خاور ميانه از نقطه نظر زباني است و از اين نظر در شمار ده کشور متنوع جهان مي باشد، ولي داراي محيط سياسي نسبتاً امني است و اين امنيت نسبي نيز مرهون همگني مذهبي است ( کريمي پور، 1377، 11 ).به طور کلي، هويت ملي ايرانيان ترکيبي از مجموع هويت هاي ديني، ملي و قومي است. در طول تاريخ اين مرز و بوم هيچ گاه نقش و کارکردهاي دين در حفظ و تدوام هويت ملي و در نتيجه وحدت و همبستگي ملت ايران خالي نبوده است. گراهام فولر، بر اين باور است که اگر در جامعه ايراني قبل از اسلام، مذهب زردشت يک نيروي مهم در ايجاد همبستگي ملي بوده است، بعد از اسلام نيز مذهب تشيع از عوامل بسيار قوي در ايجاد هويت ملي بوده و هويت ايراني با آيين تشيع پيوندي جدايي ناپذير پيدا کرده است ( فولر، 1373، 43 ). از اين نظر با توجه به اينکه مردم خوزستان عمدتاً شيعه ي اثني عشري اند - همچون آذري ها - با بخش مرکزي ايران همگوني دارند. اين اعتقاد علاوه بر نقشي که در تحکيم پيوند آن ها دارد، عامل مهم هم گرايي و همبستگي شان با مردم ساير منطق ايران نيز بوده است.
شکست توطئه هاي دشمنان در دوره هاي مختلف و اعتراض و مخالفت با تحرکات تجزيه طلبانه را بايد در وحدت و يگانگي مذهبي هم وطنان عرب ايران با ساير هم ميهنان آن ها جستجو کرد. در واقع عنصر دين و به ويژه نه تنها يکي از مؤلفه هاي مهم هويت ملي و ايراني آن ها را تشکيل داده است؛ بلکه همين عنصر همواره حافظ و نگهبان سرزمين ايران نيز بوده است. اين اعتقاد بود که مردم با فتواي مراجع تقليد عليه بيگانگان قيام کردند و جنگيدند. به عنوان نمونه، « اينان ( گروهي از عرب هاي جنوب خوزستان ) در پي فتواي جهاد حضرت آيت الله سيد محمد کاظم يزدي، که در آن زمان مرجع تقليد بود، در ناحيه ي معروف به جهاد، با قواي متجاوز انگلستان به فرماندهي ژنرال گورنج، ژنرال روبنسن، و ژنرال ويلسن به نبرد برخاستند و آنان را شکست دادند و هزار و پانصد تا دوهزار سرباز انگليسي را سر بريدند ». ( افشار سيستاني، 1373، ج 2، 641 ).
اگرچه در خصوص آغاز گرويدن مردم عرب به مذهب تشيع، اطلاع دقيقي در دست نيست، ليکن آنچه مسلم است اينکه خوزستان دروازه ي تشيع بوده و مذهب تشيع از طريق آن در ساير نقاط کشور بسط و گسترش يافته است. مردم خوزستان پايبند به اجراي فرايض ديني به ويژه نماز و روزه بوده و تشرف به خانه ي خدا و انجام مناسک حج در ميان آنان متداول است. سادات به عنوان اولاد پيامبر (ص) نزد آن ها از احترام و جايگاه والايي برخوردارند. هم وطنان عرب خوزستاني مانند ساير اقوام ايراني ارادت و محبت خاصي نسبت به اهل بيت و ائمه ي معصومين دارند و بيشتر به نام حضرت عباس (ع) سوگند مي خورند.
اکنون بيش از نود و نه درصد مردم خوزستان شيعه ي اثني عشري هستند. البته معدودي از خانوارهاي مسلمان غير شيعي در بخش اروندکنار ( قصبه اي از توابع آبادان ) وجود دارند و به جز اين ها حدود پنج هزار نفر از هم وطنان عرب، مندائي يا صائبي هستند. صائبين، فرقه اي هستند که نام آن ها سه بار در قرآن کريم ذکر شده است. براساس آيات قرآن صائبين از اهل کتاب هستند و روابط ميان آن ها با ساير مردم منطقه ي خوزستان مودت آميز است ( قيم، 1384، 72 ). با اين حال، تجانس مذهبي منطقه ي عرب نشين خوزستان و دنباله ي برون مرزي آن، نوعي گرايش رفتاري در مردم اين منطقه نسبت به بخش مرکزي ايران به وجود آورده و سبب شده است که اين قوم نيز همچون آذري ها خود را وابسته به هويت ملي ايراني بدانند؛ لذا آن ها، حيات و بقاي خود را در سايه ي اتصال و همراهي با ملت ايران ممکن مي دانند ( قيصري، 1377، 70 ).
افزون بر اين، همگني مذهبي در خوزستان، به عنوان منطقه اي حاشيه اي و مرزي به حدي است که اين استان از اين نظر، حتي استان هايي مانند يزد، اصفهان، کرمان، فارس، قم، زنجان، همدان، مرکزي و تهران که در تورفتگي فلات مرکزي ايران قرار دارند و به عنوان هسته ي مذهب شيعه در ايران ناميده مي شوند را پشت سر گذاشته است ( کامران و کريمي پور، 1381 ).
نژاد
عرب ها از نژاد سامي هستند. نياکان اوليه ي آن ها به دو گروه بزرگ و اصلي تقسيم مي شوند. گروه اول را قبايل قحطان يا قبايل يمني ( يماني ) و گروه دوم را قبايل عدنان يا مَعَد مي ناميدند. اين قوم دولت هايي را در جزيرة العرب بنيان نهادند که شامل سه دسته ي جنوبي، شمالي و مرکزي بودند. دولت هاي جنوبي عبارت بودند از دولت هاي معين، قتبان، سبأ، حمير و حضرموت و دولت هاي شمالي و مرکزي عبارت بودند از دولت هاي نبطيان، تدمر، ملوک لخمي، غسانيان و کنده.اگرچه هم وطنان عرب ايران از نژاد سامي هستند، اما تاريخ ايران نشان مي دهد که عنصر نژاد هيچ گاه عامل تعيين کننده هويت ملي ايران نبوده است. افزون بر اين، در دنياي کنوني تژاد به عنوان يک عنصر هويت بخش، اهميت سابق خود را از دست داده و فراتر يا فروتر بودن يک نژاد خاص ديگر معناي چنداني ندارد؛ چراکه اعتقاد عمومي بر اين است که با گذشت زمان بسيار طولاني از بدو پيدايش انسان، تاکنون نژادهاي مختلف انساني در نتيجه ي عوامل گوناگون نظير جنگ و اشغال يک سرزمين و مهاجرت ها و... در هم آميخته شده و بحث از نژاد يا نژادهاي خالص چندان نمي تواند عامل مجزابخشي براي گروه هاي انساني باشد ( سخاوتي فر، 1386، 29 ).
با اين حال، تمام نژادها در ايران، بدون تکيه بر نژاد و قوم خود و در عين حفظ فرهنگ هاي قومي خويش، خودشان را به عنوان يک ايراني مي دانند. در واقع همان طور که امام خميني (ره) تصريح مي دارند، نژادهاي مختلف در ايران همچون دندانه هاي شانه هستند که هيچ يک بر ديگري تفوق ندارند ( امام خميني 1361،ج 12، 280 ). براين اساس در کشور ما وجود اقوام مختلف با تبار و ريشه ي نژادي غير آريايي مانند عرب زبان ها يک امر پذيرفته شده است، چنانچه امام خميني (ره) در اين رابطه نيز تأکيد داشتند که: « ما هم عربيت را و عجميت را و ترکيت را و همه ي نژادها را پذيرا هستيم » (همان، ج 14، 68 ). منتها آن چيزي که رهبران نظام جمهوري اسلامي ايران همواره مورد مذمت قرار داده اند، نژاد پرستي، قوم مداري، گروه گرايي و ملي گرايي است.
به نظر مي رسد در ديدگاه امام (ره)، عنصر اصلي و کليدي هويت ملي ايرانيان، فرهنگ اصيل اسلامي است که فرهنگي انساني، سالم و مستقل است و توانايي ساختن انسان هايي مستقل و کشوري قدرتمند را دارد. امام (ره) همچون برخلاف کساني که بر عناصري همچون نژاد، سرزمين، رنگ و جنس تأکيد مي کنند، معتقدند که: اساساً فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد. بر اين پايه، ايشان فرهنگ را بالا ترين و والاترين عنصري مي دانند که در موجوديت جامعه دخالت دارد و با انحراف فرهنگ، هويت جامعه دچار آسيب جدي مي شود و با ارتزاق از فرهنگ مخالف، هويت جامعه مستهلک شده و موجوديت خود را از دست مي دهد ( فوزي، 1379، 81 ).
تعلق سرزميني
هويت ملي در درجه ي نخست زاييده ي محيط جغرافيايي هر ملت است. محيط جغرافيايي تبلور فيزيکي، عيني، ملموس و مشهود هويت ملي به حساب مي آيد. براي شکل گيري هويت واحد ملي، تعيين محدوده و قلمرو يک سرزمين ضرورت تام دارد. تعريف هويت در اين بُعد عبارت است از نگرش مثبت به آب و خاک به اين جهت که ما ساکن يک کشور و يک سرزمين معين هستيم و از جايگاه مشخصي در نظام هستي بر خورداريم. دلبستگي و تعلق خاطر به سرزمين مادري که با مرزهاي معين مشخص مي شود، شاخص هاي متعددي دارد که از آن جمله عبارتند از: آمادگي دفاع از سرزمين هنگام بروز خطر، ترجيح دادن زندگي در کشور خود بر ساير نقاط جهان يا عدم تمايل به مهاجرت و پذيرش سرزمين مشخص به عنوان کشور خود.در اين راستا، اقوام ايراني از جمله هم وطنان عرب در طول تاريخ حيات اجتماعي - سياسي خود تعصب سرزميني و احساس تعلق جمعي به فرهنگ ملي خود را، به هنگام تهاجمات تاريخي بيگانگان به اين سرزمين نشان داده اند و هر کس با حفظ علاقه و وفاداري به فرهنگ، زبان، دين و مذهب قومي خود، يکپارچه و با يک روحيه ي ملي در برابر تعرضات خارجي به پا خاسته و از سرزمين و مردم و فرهنگ ايران حراست کرده است.
گرايش هم وطنان عرب خوزستان نسبت به عنصر سرزمين ايران کاملاً اثبات شده و در سطح بالايي قرار دارد، زيرا جغرافياي سياسي ايران را وطن خود مي دانند و همواره خود را جزئي جدايي ناپذير از ملت بزرگ ايران دانسته و در هر دوره ي تاريخي نقش مفيد و مؤثري در راستاي حفظ منابع ملي کشور خود - ايران - داشته و براي دفاع از آن هزينه هاي لازم را پذيرفتند. تعلق سرزميني در رفتار سياسي اين قوم در قرن اخير جلوه گر شده است، به طوري که حرکت هاي سياسي واگرايي که با منشأ خارجي و در پناه حمايت هاي بين المللي و منطقه اي در منطقه پديد آمدند، با استقبال مردم بومي روبرو نشدند و به سرعت از ميان رفتند، چنان که غائله ي شيخ خزعل طي سال هاي 1920-1925م. که با تحريک انگليسي ها مقارن با پايان جنگ جهاني اول شکل گرفت و همچنين تحرکات خلق عرب در سال 1357 که با داعيه خودمختاري يا جدايي طلبي متأثر از تحريکات خارجي سامان يافت، به دليل عدم پشتيباني توده هاي مردم منطقه، با مقاومت محدود دولت مرکز، شکست خورد و از پاي در آمد. (1)
از سوي ديگر در هيچ يک از جنگ هايي که بيگانگان عليه ايران بر انگيختند، هم وطنان عرب خوزستان نه تنها حضوري نداشتند بلکه دوشادوش و همراه ديگر اقوام ايراني، در برابر متجاوزان ايستادند و به مبارزه با آنان بر خاستند که حماسه ي دفاع مقدس و نقش آفريني هم وطنان عرب در آن يکي از اين تجليات بود.
از همين رو، مناطق مرزي و همه ي اقوام ايراني از جمله هم وطنان عرب، به جهت هويت تاريخي و دلبستگي و حس تعلق خاطر به وطن و ميهن و اينکه خود را جزئي از ايران و ملت ايران مي دانند، نسبت به سرنوشت کشور ايران حساس بوده و در شرايط خاص اين هويت و حس تعلق را بروز و ظهور داده اند. حتي آن دسته از واحدهاي پيراموني که امروزه قسمتي از آن ها بر اثر تجزيه ي سرزمين ايران در خارج از مرزها قرار دارند، در نتيجه ي ميل طبيعي و اراده ي خودجوش خود، از ايران جدا نشده اند، بلکه سياست هاي بين المللي و رقابت هاي سياسي روسيه و انگلستان اين مناطق را از پيکره ي ايران جدا کرده است. چنين وضعي را در قضاياي تجزيه ي آذربايجان، کردستان، ترکمنستان، بلوچستان و خوزستان مي توان به وضوح مشاهده کرد. هر يک از اين ولايات طي قراردادي تحميلي يا با وساطت قدرت هاي روسيه و انگلستان، هماهنگ با سياست کوچک سازي ايران در دوره ي افول قدرت مرکزي و بر خلاف ميل مردم آن مناطق، تجزيه شدند.
پينوشتها:
1- براي توضيح بيشتر در اين زمينه رجوع شود به: مصطفي انصاري، تاريخ خوزستان 1878-1925 دوره ي خاندان کعب و شيخ خزعل، ترجمه ي محمد جواد جواهر کلام، تهران، شادگان، 1377.
منبع مقاله :باقري چوکامي، سيامک؛ (1391)، قوم عرب، تهران: اميرکبير، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}