نويسنده: جان ادلف بوهلر (1) (2) عالم شيمي




 

براي فهم موضوع ارتباط قوانين شيميايي با خدا، و توجه به اين نکته که فکر بشر خيلي محدود است، و دانشمندان بزرگ بايد هميشه خاضع و متواضع باشند، از خواننده گرامي تقاضا مي کنم به تاريخچه ي ساده و مختصر علم شيمي که در زير بيان مي شود، توجه کند.
بشر از نخستين روز حيات کوشيده است کيفيت و علل تغييرات عالم ماده را بفهمد، و واضح است که اطلاعات وي در ابتدا در اين مورد بسيار مبهم و ناقص بوده است. تقريباً چهارصد سال قبل از ميلاد، ذيمقراطيس براي اولين بار اظهارکرد که همه ي اشيا از ذرات و اجرام خيلي کوچکي تشکيل يافته اند که هر يک داراي جوهر آن شيء مي باشند. در آن زمان که اغلب علما به پيوستگي و يکنواختي طبيعت مادي معتقد بودند، اظهارات ذيمقراطيس جسورانه و متناقض با محسوسات بصري آنان تلقي شد و به زودي تحت عقايد رازورانه و عارفانه و متداول عصر مدفون گرديد.
سپس مدت دو هزار سال علم کيميا توأم با جنبه ي رازوري و سحر و افسونش کوشش مي کرد معني ماده را روشن کند. در اواسط قرن هفدهم رابرت بويل (3) نظريات ذيمقراطيس را قبول کرد و اسم عنصر را روي مواد بسيط و ساده اي گذاشت که در آزمايشگاه قابل تجزيه به مواد کوچک تر نبودند. البته اين نامگذاري انحرافي از عناصر اربعه ي ارسطو يعني آب و آتش و خاک و باد بود. در سال 1774 جان پريستلي (4) اکسيژن، و در سال 1776 لرد هنري کاونديش (5) هيدروژن را کشف کردند، و کمي بعد آنتوان لاوازيه (6) ترکيب هوا را از دو عنصر اکسيژن و ازت کشف کرد و همچنين ثابت نمود که آب نمي تواند عنصر بسيطي باشد، چون مي توان آن را از اشتعال هيدروژن در هوا به دست آورد.
علم شيمي در حال پيشرفت و ترقي بود. در سال 1799 ژوزف پروست (7) شيميدان فرانسوي ادعا کرد که مواد خالص شيميايي مانند نمک طعام، بدون توجه به محل تهيه ي آن ها، هميشه در يک حال مي مانند. برتوله (8) برعکس ادعا کرد که نمک طعام تهيه شده از قسمت هاي مختلف روي خاک داراي خواص متفاوتي است. بعد از هشت سال تجربه صحت ادعاي پروست ثابت و بدين طريق معلوم شد که ترکيب اجسام مرکب لايتغير است.
در سال 1808 معلمي به نام جان دالتون تمام معلومات شيميايي آن روز را جمع و تلخيص کرد و ثبات اجسام بسيط و عناصر مرکب را اعلام داشت و فرضيه ي اتمي ماده را بيان کرد. او فرض مي کردکه عناصر از ذرات خيلي کوچک به نام اتم تشکيل يافته اند و تمام اتم هاي يک عنصر يکسانند؟ و نيز مي گفت اتم ممکن نيست متلاشي شود. به عقيده ي او عمل فيزيکي و شيميايي يک عنصر مربوط به وزن و خواص اتم هاي آن است. او همچنين مي گفت تمام اجسام مرکب داراي عناصر معين به نسبت هاي معين با هم ترکيب مي شوند، و ترکيب اجسام مرکب هميشه ثابت است. بدين ترتيب معلوم شد که پديده هاي شيميايي تابع قوانين مخصوصي هستند، مثل قانون بقاي ماده و قانون بقاي نيرو و قانون ثبات ترکيب اجسام مرکب.
بعد از آن که وسايل و ابزارهاي فوق در دسترس دانشمندان قرار گرفت، جنبه ي کيفي شيمي جاي خود را به جنبه ي کمي داد، و در اين زمينه اندازه گيري ها و محاسبات اهميت فوق العاده پيدا کردند. بدين ترتيب يک مرتبه راه ها باز و مسير ترقي علم روشن شد. هنگامي که معلوم شد قانون و نظم در جهان حکمفرماست، مطالعه و بحث در ماده خود علم مستقلي شد. شيمي در عرض نيم قرن به خط مفاهيمي که نيوتن رسم کرده بود وارد شد. بيست عنصر شناخته شده زمان دالتون در سال 00 19 به حدود نود رسيد و اساس و زمينه ي ترقيات آينده علم شيمي قرارگرفت.
دالتون اتم را جسمي ساده و سفت تصور مي کرد که تابع قوانين نيوتن بود، ولي درنيمه ي دوم قرن نوزدهم معلوم شد که ساختمان اتم پيچيده تر از آن است که دالتون تصور مي کرده است. ابتدا ماسون (9) در سال 1853 جريان برقي را از ميان لوله اي توخالي عبور داد، و بعد گيسلر(10) با جريان قوي تري در خلأ و از ميان گازهاي مختلف اين تجربه را تکرارکرد تا اين که در سال 1878 کروکس (11) خلأ را در لوله کامل ترکرد و در موقع عبور دادن جريان الکتريکي پرتو فوق العاده اي مشاهده نمود. سپس تامسون (12) نشان داد که اين پرتو داراي بار منفي و تقريباً بي وزن و داراي سرعتي فوق العاده است. او نام اين اشعه را اشعه کاتدي و نام لوله اي را که در آن توليد مي شد، لوله کاتدي گذاشت. بعداً معلوم شد که اين اشعه جرياني از الکترون هاست.
بعد از آن که بکرل (13) و خانم کوري (14) و شوهرش خاصيت راديواکتيوي را کشف کردند، اين کشف عالم مادون اتم را آشکارکرد، و از اين پس ديگر اتم جسمي ساده و سفت نبود بلکه حکم منظومه اي نظير منظومه ي شمسي ما را پيدا کرد که تمام پروتون هاي مثبت در مرکز آن قرار داشتند و در اطراف اين توده ي متمرکز هسته اي، الکترون هاي منفي يا واحدهاي نيرو با نمونه هاي معين درگردش بودند. خواص فيزيکي و شيميايي اتم ها نتيجه ي بارهاي مختلف هسته مرکزي و ترتيب الکترون هاي اجرام آن شناخته شد. در وهله ي اول دانشمندان مي خواستند قوانين نيوتن را در ذرات مادون اتم نيز به کار برند، ولي ملتفت شدند قوانيني که در عمل ذرات متحرک جرم بزرگ اتم جاري هستند در اجرام مادون اتم جاري نيستند؟ از اين رو لازم شد علم رياضي جديدي وضع شود. آن گاه مکانيک کوآنتومي يا حساب احتمالات به وجود آمد که با آن عمل پروتون و الکترون و ساير اجزاي مادون اتم محاسبه مي شوند.
در سال 1927 هايزنبرگ (15) نظريه خود را به نام « اصل نامعيّنيگري » (16) بيان نمود تا روشن کند چرا قوانين نيوتن در پديده هاي مادون اتم جاري نيستند. اين اصل چنين مي گويد: « ممکن نيست وضع و سرعت يک جرم را در زمان هاي مختلف معين کرد ». بدين معني که هر وقت ما مي خواهيم الکتروني را مشاهده کنيم، وضع يا سرعت آن را تغيير مي دهيم و حتي ممکن است هر دو تغيير پيدا کنند، بنابراين ما نمي توانيم تمام حوادث جزئي اتم را با قطعيت پيش بيني کنيم، بلکه فقط از احتمال وقوع آن صحبت مي کنيم، و در نتيجه مي گويم طبيعت از قوانين آماري تصادفات پيروي مي کند. علت وجود قوانين قابل اطمينان در شيمي و تحقق پيشگويي هاي ما در اين علم آن است که قوانين خود از جمله قوانين آماري هستند. ما عادتاً در آزمايشگاه هاي خود مقادير زيادي يون و مولکول يعني ميليون ها از آن ها را تجربه و امتحان مي کنيم. در اختلاط محلول ها هر يون منفرداً در يک وضع غيرقابل پيش بيني و تصادفي عمل مي کند؛ ولي با وجود اين، ما به شکل قطعي نتيجه ي فعل و انفعال را مي توانيم تعيين کنيم. ممکن است صدها هزار يون هنوز از خود واکنشي نشان ندهند، و چون ما ترازوهاي خيلي حساس نداريم که اين عده ي کم را وزن کنيم، از اين رو مي گوييم فعل و انفعال صددرصدکامل است.
دو نوي (17) مي گويد همه چيز بسته به ميزان دقت و ميدان مشاهده ي ماست. فعل و انفعالي که در نظر ما صددرصدکامل جلوه مي کند، ممکن است در نظر ديگري ابداً چنين نباشد. مثلاً اگر يک گرم گرد سياه زغال را با يک گرم آرد مخلوط کنيم، خواهيم ديد مخلوطي خاکستري رنگ به دست مي آيد، ولي اگر يک ميکروب در ميان اين مخلوط حرکت کند خواهد ديد که توده هايي از سنگ ريزه سياه و سفيد پهلوي هم انباشته شده اند؛ چون سطح و ميزان مشاهدات و ملاحظات ميکروب با سطح مشاهده ي ما تفاوت دارد.
چون علم شيمي يکي از علوم آماري است، بنابراين تابع قوانيني به نظر مي رسد که ما کشف کرده ايم. اساس قوانين فيزيکي و شيميايي بر تصادف و بي نظمي گذاشته شده، ولي چون اکثرفعل و انفعالات آن تحت قوانين آماري است، قوانين کاملاً دقيقي به دست مي آيد و از اين بي نظمي و تصادف، قانون و هماهنگي حاصل مي شود.
کدام قدرت است که بر قوانين آماري حاکم است و آن ها را هدايت مي کند؟ اگر با حساب احتمالات، تصادفات را براي حصول يک عمل طبيعي مثلاً پيدايش يک ذره پروتئين از عناصر اوليه اش در نظر بگيريم، و عمر زمين را سه بيليون سال فرض کنيم، خواهيم ديد که اين زمان براي حصول اين عمل کافي نيست. فقط با قبول وجود يک نيروي هدايت کننده که با اراده و مشيت عمل مي کند مي توانيم کيفيت حصول هماهنگي را از تصادف و عدم انتظام بفهميم.
اصل نامعيّنيگري هايزنبرگ شايد از اين جهت قابل قبول است که نمي توانيم در وضع فعلي علوم بدون تغيير دادن محل و سرعت يک الکترون آن را تحت آزمايش و مطالعه قرار دهيم. ممکن است روزي فرا رسد که در نتيجه ي اطلاعات بيشتر درباره ي نيرو، يک الکترون را با همان ثبات درنظر بگيريم که امروز ستاره ي مريخ را در نظر مي گيريم. فعلاً قانون هايزنبرگ براي مطالعه و آزمايش ذرات کوچک تر از اتم خيلي مفيد است، همان گونه که فرضيه ي اتمي دالتون براي شيميدان هاي قرن نوزدهم ارزش فراوان داشت. بايد اقرار کنيم که تمام چيزهاي دانستني راجع به ماده و نيرو را نمي دانيم، و در اين مورد اطلاعات ما کاملاً سطحي است. ممکن است پيچيدگي و عدم انتظامي که در عالم اتم مشاهده مي کنيم، در حقيقت وجود نداشته باشد، و شايد تشخيص ما در اين مورد غلط باشد و اين تشخيص غلط ناشي از نقص دانش و عدم مطالعه دقيق ما باشد.
درطبيعت، به هر سو که بنگري، نظام و مشيت نمايان است،گويي دنيا به سوي مقصد مشخصي سوق داده مي شود و اين معني در عالم اتم کاملاً روشن است. تمام اتم ها از هيدروژن گرفته تا اورانيم از روي يک مدل و نمونه به وجود آمده اند. هر اندازه اطلاعات ما راجع به الکترون ها و
پروتون هايي که عناصر مختلف را تشکيل داده اند زيادتر شود، بيشتر متوجه انتظام و هماهنگي عالم ماده مي شويم. روزي فرا خواهد رسيد که چگونه نيروها با هم مي آميزند تا ماده به وجود آيد. اولين کسي که به وجود رابطه مابين نيرو و ماده پي برد اينشتين بود. بشر هنوز فقط به قسمتي از اسرار انرژي آشنا شده است. امروز ما نيرو را از ماده به دست مي آوريم و شايد روزي برسد که بتوانيم ماده را نيز از نيرو ايجادکنيم.
از لحاظ شيميايي تمام جهان يکسان به نظر مي رسد. اغلب عناصري که در روي زمين موجود است، در بعضي از سيارات ديگر نيز مشاهده شده و تحت مطالعه قرار داده ايم. حتي در ستارگان خيلي دور، وجود عناصر يکسان با عناصر موجود در روي زمين مسلم شده است. علم امروز معتقد است که همان قوانين طبيعي که در روي سياره ما يعني زمين جاري است، در تمام ستارگان و دورترين اجرام سماوي نيز حکومت مي کند. به هر جا نگاه مي کنيم مشيت و نظم و هماهنگي مي بينيم. شکي نيست که يک حکمت عاليه نقشه جهان را کشيده و آن را بنا کرده و اگر امکان بيشتري بود، توجه ي خواننده عزيز را به گردش آب و اسيد کربنيک و آمونياک و اکسيژن جلب مي کردم. همه اين گردش ها نشان مي دهند که يک حکمت عاليه توأم با قدرت خالقه آن ها را طرح کرده و به وجود آورده است.
با وجود اين که هنوز هم در طبيعت اسرار و رموزي وجود دارد که براي ما معلوم نشده و حقيقت آن ها از پرده ابهام بيرون نيفتاده است، ما نبايد هرچيزي راکه نمي فهميم به « خدايان » و ارباب انواع نسبت دهيم، و اشتباه پيشينيان را تکرارکنيم. آنان وظيفه و شغل هر خدا را نيز معين مي کردند. اما هرچه علم بيشتر ترقي و پيشرفت کرد و علت حوادث بيشتر کشف شد، نياز آنان به خدايان متعددکمترگرديد. حتي اين بار بعضي راه افراط پيش گرفتند و وجود مسلم آفريدگار را هم زايد شمردند.
اما ما به جاي در نظرگرفتن آفريدگار و زايد شمردن انديشه ي خدا [ در جايي که علم ما ناقص است ] بايد او را در ميان انتظام جهان ببينيم و ستايش کنيم. بشر مي تواند مجهولات طبيعت را کشف و دريافت کند، ولي نمي تواند قوانين طبيعي را خلق و ايجاد نمايد. خدا قوانين طبيعت را وضع مي کند و بشر فقط اين قوانين را کشف و تفسير مي نمايد. هر قانوني که بشر کشف مي کند او را يک قدم به خدا نزديک تر مي سازد و خدا را بهتر به او مي شناساند. خداي مهربان بدين وسيله خود را به بشر مي نماياند. اما اين تنها وسيله تجلي او نيست، زيرا وي خود را به وسيله ي پيامبران و کتاب هاي مقدس نيز به بشر معرفي کرده است و اين بسيار مهم تر است.

پي‌نوشت‌ها:

1- John Adolph Buehler.
2- داراي درجه B. A از دانشگاه پنسيلوانيا، و M. A دکتراي فلسفه از دانشگاه اينديانا، استاد شيمي در کالج اندرسون، متخصص در ترکيب اسيدهاي آمينه و استعمال مولکول هاي آلي در تعيين کميت فلزات مخصوص و تشخيص اجزاي قليل کبالت به وسيله سکسينيميد و ايزوپروپيل آمين.
3- Robert Boyle.
4- Joseph Priestly.
5- Lord Henry Cavendish.
6- Antoine Lavoisier.
7- Joseph Proust.
8- Berthollet.
9- Masson.
10- Geissler.
11- Crookes.
12- J. J. Thomson.
13- Becquerel.
14- Curie.
15- Heisenberg.
16- principle of uncertainty.
17- Du Nouy.

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم