تحولات عمومي در روش شناسي اقتصاد
براي بررسي اين موضوع ابتدا به پيشرفت هاي قبل از دهه ي 70 قرن بيستم اشاره مي کنيم، سپس توسعه ي اين رشته در دهه هاي 70 و 80، و سرانجام تحولات پس از دهه ي 80 را دنبال مي کنيم. شايد بتوان زمينه سازي بحث هاي
نويسنده: دکتر يداله دادگر
براي بررسي اين موضوع ابتدا به پيشرفت هاي قبل از دهه ي 70 قرن بيستم اشاره مي کنيم، سپس توسعه ي اين رشته در دهه هاي 70 و 80، و سرانجام تحولات پس از دهه ي 80 را دنبال مي کنيم. شايد بتوان زمينه سازي بحث هاي روش شناسي اقتصاد را به پس از طرح ديدگاه اثبات گرايي اگوست کنت مربوط دانست، که آن را نيز مي توان به عقايد سن سيمون و سنيور ارتباط داد. البته بحث هاي بسيار کلي در اين ارتباط از اقتصاددانانِ قبل از سنيور و کنت مانند کنه، هيوم، استيوارت، اسميت، تورگو، سن سيمون، ريکاردو، سيسموندي، و جونز نيز مطرح شده، اما نتوانسته است به عنوان مطلع مهمي در روش شناسي خود را به ثبت برساند.
سنيور تفاوت علم و هنر را مطرح ساخت، از نظر او علم پايگاهي نظري دارد، ولي هنر عمدتاً يک فعاليت عملي است ( هر چند بر اصولي علمي مبتني باشد ). تلاش بعدي درباره ي روش شناسي اقتصاد را از نظر تاريخي مي توانيم به استوارت ميل و سال 1844 مرتبط سازيم. کتاب اقتصاد سياسي وي تا زمان مارشال يکي از مهم ترين نوشته هاي اقتصادي محسوب مي شد. يکي از نقش هاي ميل در روش شناسي اقتصادي، در نظر گرفتن يک انسان فرضي در تحليل هاي اقتصادي است. به عقيده ي او علاوه بر پول و ثروت و درآمد، عناصر ديگري چون عرف و عادات نيز بر رفتار انسان مذکور مؤثر هستند. کرنز نيز در سال 1875، عناصر ديگري از روش شناسي اقتصاد را مطرح ساخت. وي در اين سال کتابي با عنوان خصوصيت و روش منطقي اقتصاد سياسي نوشت که در آن به روش هاي تجزيه و تحليل اقتصاد پرداخت. وي ضمن توجه به يافته هاي سنيور و ميل، به روش استقرا توجه بيش تري داشت.
منگر، جونز و والراس ( به ويژه منگر ) نيز، سهم قابل توجهي در تکامل روش شناسي اقتصاد داشته اند. کتاب اصول اقتصاد منگر در سال 1871 منتشر شد. همين سال نظريه ي « اقتصاد سياسي » جونز و در سال 1874 کتاب عناصر اقتصاد محض والراس به چاپ رسيد و مارشال به تکامل نظريه ي آن ها مبادرت کرد. هر سه، نزولي بودن مطلوبيت نهايي را به عنوان روش جديد تحليل اقتصادي مطرح و نظريه ي « ارزش بر مبناي هزينه ي توليد » ( مربوط به کلاسيک ها ) را رد کردند. منگر پايه گذار مکتب اتريش، والراس پيشگام مکتب لوزان، و مارشال سرآمد مکتب کمبريج شد. آن ها عملاً سه شعبه ي اقتصاد نئوکلاسيک را بنيان نهادند. منگر عمدتاً به رفع نيازهاي نظري اقتصاد علاقه داشت و به استفاده از فرمول هاي رياضي و نمودارهاي هندسي در اقتصاد توجهي نمي کرد. جان نويل کينز، ليونل رابينز، ترنر هاچيسون و فريتز مک لاپ از ديگر اقتصادداناني هستند که قبل از دهه ي 70 قرن بيستم، اقدامات قابل توجهي در زمينه ي روش شناسي علم اقتصاد انجام داده و در تکامل آن مؤثر بوده اند. جان نويل کينز در سال 1819 کتابي با عنوان محدوده و روش اقتصاد سياسي منتشر ساخت که پس از کتاب کرنز، خصوصيت و روش منطقي اقتصاد سياسي، مهم ترين اثر در روش شناسي اقتصاد محسوب مي شود. (1)
جان نويل کينز ضمن تقسيم اقتصاد به سه دسته ي اثباتي، دستوري، و هنري در تلاش بود تا روش هايي مسالمت آميز براي آشتي دادن اقتصاددانان مکتب تاريخي ( که مي خواستند اقتصاد را صرفاً بر مبناي تاريخ تحليل کنند ) و منتقدان آن ها ترتيب دهد. در عين حال وي روش استقرا را نقطه ي شروع مناسبي براي آغاز مطالعات اقتصادي نمي دانست. ضمن آن که آدام اسميت را مورد تجليل قرار مي داد، که توانسته است استدلال هاي قياسي، استقرايي، و تاريخي را ترکيب کند، عملاً خود بر ديدگاه هاي تجريدي تکيه مي کرد. تلاش رابينز در نوشتن « ماهيت و اهميت علم اقتصاد » در سال 1932 و مباحث ترنر هاچيسون با عنوان « اهميت علم اقتصاد و اهميت اصول موضوعه ي اساسي در آن » ( 1938 ) و نوشته ي مک لاپ با عنوان مقالاتي در ارتباط با اصطلاح شناسي اقتصاد، اقداماتي تکميلي در تکامل روش شناسي اقتصاد محسوب مي شوند. اين ها عمدتاً نوشته هايي بودند که قبل از جنگ جهاني دوم به رشته ي تحرير درآمدند.
نوشته هاي ديگري پس از جنگ جهاني دوم توسط اقتصاددانان مشهوري چون ساموئلسون، کوپمنز، فريدمن، ارو و ديگران در اين باره تدوين شد. نوشته ي فريدمن با عنوان روش شناسي اقتصاد اثباتي در سال 1953 منتشر و باعث طرح مشاجرات جديدي در اين زمينه شد. سپس در سال 1957 کوپمنز با عنوان سه مقاله در وضعيت علم اقتصاد قدمي ديگر برداشت. به دنبال آن ساموئلسون در سال 1963 اقدام به انتشار مسائل روش شناسي کرد. گذشته از اين ها نقطه نظرهاي انتقادي اي هم نسبت به جريان اصلي نظريه ي اقتصادي توسط ميردال در سال 1953، موريس داب در سال 1957، و جون رابينسون در 1962 صورت گرفت. (2) همچنين در سال 1964 اقتصاددان معروف ديگري به نام ليپسي، در يک کتاب مقدماتي، مطالبي را در زمينه ي روش شناسي اقتصاد ذکر کرد.
در دهه ي 70 تحرکات جديدي در روش شناسي اقتصاد آغاز شد. علت اساسي، تحولاتي بود که در فلسفه ي علم به وجود آمده بود. در اين راستا علاوه بر تداوم افکار پوپر، تأثير انديشه ي الگوي مسلط تامس کوهن و برنامه ي پژوهش لاکاتوش باعث تدوين نوشته هايي توسط اقتصادداناني چون گردون، کاتز، برنفن برنر، لات سيس و امثال آن ها شد. (3) اين ها زمينه اي را فراهم آوردند که باعث شد توسعه و تکامل روش شناسي از دهه ي 80 به بعد با سرعت بيش تري صورت بگيرد. نوشته هايي از فبي ( 1988 )، گلاس، و جانسون ( 1989 )، کالدول ( 1984 )، هازمن ( 1985 ) از نمونه ي اين ها محسوب مي شوند. نوشته هاي پس از دهه ي 80 از نظر روش نيز تحت تأثير فضاهاي فلسفي - اجتماعي زمانه قرار گرفته بود. با وجود اين که نوشته ي بلاک از روش شناسي ابطال گرايي در اقتصاد دفاع مي کند، کالدول از نوعي از انديشه ي تکثرگرايانه سخن مي گويد و مک کلاسکي عملاً نوعي روش شناسي آنارشيستي را مورد تأکيد قرار مي دهد. در دهه ي 90 و آغاز دهه ي اول هزاره ي سوم ميلادي نيز گسترش بحث هاي روش شناسي اقتصاد قابل توجه است. در عين حال نقادي هاي قابل توجهي نيز نسبت به روش شناسي قبل از دهه ي 70، خود دهه ي 70 و دهه ي 80 به عمل آمد.
بنابراين در حال حاضر، در قالب ادبيات روش شناسي اقتصاد، انواع نگرش هاي روش شناختي مطرح است. انديشه ي ساختارگرايانه، اثبات گرايانه، ابطال گرايانه، ابزارگرايانه، عمليات گرايانه و انديشه هاي تکميلي چون هرمنيوتيک، پست مدرنيسم، همچنين تفکرات، ضد روش، تکثرگرايانه، همه و همه نمادهايي در نظريه ي اقتصادي دارند. در کنار اين ها بحث جامعه شناسي علم به جاي فلسفه ي علم مطرح است که در آن، دانش علمي حاصل تلاش انجمن هاي علمي محسوب مي شود. براساس نگرش هاي مختلف، دسته بندي هاي گوناگوني از مکاتب مختلف روش شناختي صورت مي گيرند. مثلاً هازمن، تمامي نگرش هاي روش شناختي اقتصاد را در چهار قالب قياس گرايانه، اثبات گرايانه - ابطال گرايانه، پيش بيني گرايانه، و مختلط يا همه روشي مدون مي سازد. در اين صورت بقيه ي ديدگاه ها زير شاخه ها و شعبه هاي چهار شاخه ي پيش گفته محسوب مي شوند. تکامل اين رشته در حال حاضر که دهه ي دوم قرن 21 است همچنان ادامه دارد.
پينوشتها:
1. کتاب روش شناسي اقتصاد جان نويل کينز، مشهورترين اثر در اين زمينه تا زمان انتشار مقاله ي رابينز در سال 1932 ( « ماهيت و اهميت علم اقتصاد » ) محسوب مي شود.
2. نوشته ي موريس داب با عنوان اقتصاد سياسي و سرمايه داري، ميردال با عنوان عناصر سياسي در تکامل نظريه ي اقتصادي و جون رابينسون با عنوان فلسفه ي اقتصاد منتشر شد.
3. کتاب گردون با عنوان نقش تاريخ انديشه در درک اقتصاد مدرن در سال 1965، کتاب کاتز با عنوان آيا ساختاري از انقلاب علمي وجود دارد در سال 1969 و کتاب لات سيس با عنوان روش ها و بررسي ها در علم اقتصاد در سال 1976، منتشر شد.
دادگر، يداله؛ (1391)، درآمدي بر روش شناسي علم اقتصاد، تهران: نشر ني، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}