نويسنده: سيامک باقر چوکامي




 

 

به طور کلي، ادبيات ملي مردم ايران زمين ناشي از فرهنگ اسلامي و کهن ايراني و فراز و نشيب هاي تاريخي اين سرزمين است؛ لذا ادبيات اقوام در ايران زمين نشانگر پيوند و ارتباط آن ها با سرنوشت ملي و بازتاب دهنده هويت و تعلقات سرزميني و فرهنگي آن ها مي باشد. در اين ميان ادبيات ملي به دليل فراگيري و عموميت در مناطق مختلف بر ادبيات قومي تأثير زيادي گذارده و نيز توسط اديبان اقوام مختلف توسعه يافته است. در همين چارچوب است که ما با سبک هاي مختلف شعري در ادبيات ملي مواجهيم. مناطق آذري نشين نيز بر همين منوال علاوه بر تأثير پذيري از فرهنگ ملي در رشد و توسعه ادبيات ايران زمين نقشي ارزنده ايفا کرده اند که وجود شاعران پرآوازه ملي در اين خطه نشان از صحت اين مدعا دارد.

شعر

شعر آذري با توجه به مضامين آن بيش از آنکه بازگوکننده مؤلفه هاي قومي باشد دربردارنده هويت و فرهنگ ملي است. اين مسئله عموماً ريشه در اختلاط و عجين بودن آذري ها با هويت اسلامي و شيعي و تعلق آن ها به سرزمين ايران دارد. از سوي ديگر تعامل مثبت و سازنده زبان فارسي با زبان ساير اقوام ايراني عامل ديگري است که شعر آذري به عنوان يکي از عناصر ادبيات ملي در تکامل هويت سرزميني ايران تأثير گذار بوده است. نمونه هاي زيادي در خصوص تأثير و تأثر ادبيات شعر ملي و قومي مي توان اشاره کرد. در رابطه با آذري ها نگاه شهريار « شاعر ملي » ايران قابل توجه است:
شهريار بزرگ شاعر ملي نيز با اذعان به اينکه زبان ترکي و فارسي در تعارض هم نيستند در ارتباط با فردوسي به عنوان نماد زبان فارسي تصريح دارد که قلم او کار هزاران جنگجو مي کند و بدين سان از کاخ بلند فارسي مراقبت مي نمايد:
او شاعر قهرمان ما فردوسي است
او را قلم آن کرد که شمشير نکرد...
او کاخ زبان پارسي کرد بلند...
او شاعر ايدئال ما فردوسي است
تصوير کند عشق و فداکاري ها
والا منشي ها و فداکاري ها
تصوير کند مفاخر ايران را...
( شهريار، 1373، ج3، 1118 ).
همان طور که شهريار شاعر ملي ايران، فردوسي را به عنوان قهرمان ذکر مي کند، شاهنامه او نيز اثر جاويداني است که بي شک از منابع اصلي شناسنامه و هويت فرهنگي ما ايرانيان است. به همين جهت شاهنامه تنها کتاب تاريخي فارسي زبان ها نبود و نيست. همان قدر که شاهنامه در قهوه خانه هاي مناطق فارسي زبان کشور خوانده مي شد، در آذربايجان هم همان حالت را داشت و حتي اشعار شاهنامه توسط عاشق هاي آذربايجان گاه به فارسي خوانده مي شد. از سوي ديگر، مسلم است که نقش و سهم آذري ها در گسترش و ارتقاي فرهنگ ايراني و به ويژه ادبيات فارسي نيز بسيار چشمگير است.
بسياري از آثار کلاسيک و مدرن فارسي در زمينه ي شعر متعلق به ايرانيان آذري بوده است. از ميان اين چهره ها مي توان به شعراي کلاسيکي نظير نظامي کنجوي، شاعر قرن ششم هجري، خاقاني شرواني از بزرگ ترين شاعران و قصيده پردازان زبان فارسي در قرن ششم هجري، قطران تبريزي از مشاهير شاعران ايران در قرن پنجم هجري، و صائب تبريزي شاعر ايراني سده يازدهم هجري اشاره کرد. صائب در واقع بنيانگذار سبک هندي در شعر فارسي است. اين نقش به ويژه در دوران معاصر چشمگيرتر شده است.
ايرج ميرزا يکي از چهره هاي مشهور شعر فارسي نه تنها در عصر مشروطه که در قرن بيستم است. محمد حسين شهريار، شاعر ملي ايران در مقام اول غزل پرداز ايران معاصر چهره اي منحصر به فرد به شمار مي آيد و اهميت وي از آنجا ناشي مي شود که بدانيم او در برابر همه ي فشارها و تشويق هاي پان ترکيست هاي آذربايجان شوروي براي سروردن اشعار ناسيوناليستي ترکي مقاومت کرد و هرگز نپذيرفت که آذربايجان مي تواند جداي از ايران داراي هويتي باشد. او هميشه به ايرانيان آذري و غير آذري يادآوري مي کرد که فراموش نکنند آذربايجان نه تنها بخش جدايي ناپذير ايران، بلکه همواره قلب آن بوده است. پروين اعتصامي نيز، که برخي او را بزرگ ترين شاعر زن تاريخ ايران مي دانند و اشعار بشر دوستانه و پندآموز او شهرت بسزايي دارد، اهل آذربايجان بوده است ( احمدي، 1382، 130-131 ).

شاعران

خطه آذربايجان شعراي بسيار زيادي را تقديم سرزمين ايران نموده است که بسيار از آن ها مفاخر ملي محسوب شده به گونه اي که در سراسر ايران و حتي وراي مرزهاي اين سرزمين بدون آنکه ريشه قومي اين مفاخر شناخته شود به عنوان يک شاعر ايراني شناخته مي شوند و به زبان فارسي اشعار زيادي سروده اند. در مجموعه کتاب هاي ارزشمند مفاخر آذربايجان نگارنده محترم آقاي دکتر عقيقي بخشايشي به حدود صد و هفتاد و پنج شاعر آذري زبان اشاره نموده است. در اين ميان مي توان به بزرگاني چون: نظامي گنجوي، صائب تبريزي، خاقاني، همام تبريزي، قطران تبريزي، پروين اعتصامي و استاد شهريار اشاره کرد ( عقيقي بخشايشي، 1375، جلد سوم ).
نخستين کسي که پس از اسلام شعر پارسي گفته است، محمدبن بعيت والي متوکل در مرند از آذربايجان بود. در سده ي ششم بزرگ ترين شاعران پارسي گوي در آذربايجان ظهور کردند که شيوه ي تازه اي در ادبيات پارسي پديد آوردند که برخي آگاهان آن را سبک آذربايجاني نام نهاده اند. در بخش شمالي آذربايجان نيز شروان شاهان ( که خود را از نسل ساسانيان مي شمرده و بر شيروان، دربند و شماخي حکومت داشتند ) به تشويق شعر و ادب پارسي پرداختند. شاعران برجسته اي چون مجيرالدين بيلقاني، ابوالعلا، گنجه اي، خاقاني شرواني، نظامي گنجوي، فلکي شيرواني و قواي گنجه اي، از عنايات آنان بهره مند بودند. در ميان اين شاعران ابوالعلا، گنجه اي به عنوان پيش کسوت شناخته مي شود. او برترين شاعر دربار شروان شاهان و استاد خاقاني بود. خاقاني با حمايت او وارد دربار شد. خاقاني زبده ترين چکامه سراي تاريخ ادبيات ايران، داراي جايگاهي است که او را حسان عجم ناميده اند. مجير الدين بيلقاني شاگرد خاقاني بود. نظامي گنجوي، شاعر قرن ششم هجري نقطه ي عطفي در ادب پارسي به ويژه در منظومه سرايي است.
در اين دوره مهستي گنجوي، همسر امير احمد گنجوي نيز مي زيسته که به گفته ي آقاي سعيد نفيسي، نام آورترين زني است که به زبان پارسي شعر گفته است. در فاصله ي 1830-1890 جمعاً صد و بيست و دو اثر به زبان آذربايجاني در بيست شهر مختلف چاپ شده که تقريباً چهل و سه اثر در تبريز و سي و هفت اثر در تفليس بود. در اين زمان شاعران آذربايجاني شعر سرودن يا نوشتن به ترکي و فارسي را دوست مي داشتند و تعداد بي شمار شاعران دو زبانه گواهي است بر اين مطلب. شاعران بزرگي چون حيران خانم شاعره ي بزرگ آذربايجان، سرآمد زنان شاعر آذربايجان است. اينان هم به ترکي و هم به فارسي مسلط بودند. عبدالرزاق دنبلي ( مفتون ) فرزند نجفقلي خان بيگلربيگي که عبرت نامه ترکي را به فارسي ترجمه کرده، در بيتي بسيار پرمعنا اين مطلب را چنين بيان مي کند:
ترکان پارسي گوش بخشندگان عمرند
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را
شاعران دو زبانه و فارسي گوي آذري محدود به گذشته نماندند بلکه بعدها نيز شاعران زيادي از اين دست پا يه عرضه وجود گذاشتند که نه تنها در سطح ملي که در وراي مرزهاي ايران نيز داراي شهرت مي باشند. از جمله شهريار يکي از شاعران معاصر ايران و زبان گوياي آذربايجان است که آثار بزرگ و ماندگاري در هر دو زبان آفريده و از نظر محققان، اکثريت آن بي بديل و شاهکار به حساب مي آيد. برخي از آن ها به قرار زير است:
- ديوان شهريار
- حيدر بابا يه سلام (سلام به حيدر بابا )
- سهنديه که به نام شاعر مشهور آذربايجان « بولود قره چورلو » به زبان ترکي سروده شده.
- دو مرغ بهشتي به زبان فارسي.
- افسانه ي شب به زبان فارسي.
- هذيان دل به زبان فارسي.
- قهرمانان استالينگراد به زبان فارسي.
- پيام به اينشتين به زبان فارسي.
- تورکون ديلي ( به زبان ترکي ) قطعه اي بزرگ درباره ي خصوصيات و افتخارات اين زبان.
- بهجت آباد خاطره سي به زبان ترکي.
- خان ننه به زبان ترکي.

ترانه هاي قومي

ترانه يکي از انواع ادبي و قديمي ترين بخش ادبيات شفاهي است که بازتاب بخشي از واقعيات و نيازهاي جامعه است. ترانه هاي عاميانه و مردمي سابقه اي ديرين دارند و راز جاودانگي آن ها در فرهنگ عامه انتقال حادثه ها، رويدادها، آرزوها و خواست هاي مردمان و کاربرد آن ها در شرايط امروز است ( سليمي، 1377، 57 ). موسيقي سنتي آذري بازتاب مهم ترين وجوه و جوانب زندگي مردم است. در فولکور موزيکال آذري احوال و روحيات مردم گذشته اين ديار به طرز بسيار لطيفي ترنم مي شود. غم، شادي، هجران، وصال موفقيت ها، شکست ها و قهرماني ها همه و همه در اين گنجينه ي موزيکال متجلي است. شيوه بديهه خواني، روش نواختن، اجرا، آراستگي هاي ملوديک و داشتن حالات مخصوص به خود، هماهنگي و اسلوب خاص و پختگي و مطلوب بودن صداها از خواص جدايي ناپذير موسيقي اين مرز و بوم است. دستگاه ها و مقام هاي آذربايجان با داشتن زير و بم هاي به خصوص و حالات لطيف هر کدام گوياي دريايي از تحولات دروني مردم هستند. آن ها مانند هزاران مرواريد و جواهرات رنگارنگي هستند که به طرز ماهرانه و به صورت مرتب به رشته کشيده شده ( حيدري، 1382، ص 23 ) و به عنوان قسمتي از گنجينه ي غني فرهنگ فولکوريک قوم آذري، نشان دهنده گذشته ي پرفراز و نشيب مردم اين ديار است و اغلب به صورت نغمه ها و سرودهاي ويژه مراسم مختلف، قصه ها و داستان ها، باياتي ها ( اشعاري که داراي هفت هجا در هر مصرع مي باشند )، و اشعار عاشقي سروده شده اند. ترانه هاي آذري داراي بخش هاي متفاوتي از جمله: سنتي، مقامي و عاشيقي مي باشد.
به اين ترتيب موسيقي سنتي در آذربايجان تاريخي کهن دارد و بسياري از دانشمندان آن خطه از جمله: مراغه اي و ارموي ( دانشمندان سده هاي هشتم و دهم هجري ) در شکل گيري اين موسيقي و انتقال آن تا امروز نقش عمده اي داشته اند. در واقع ساختار اين بخش از موسيقي آذري، پيکره اصلي موسيقي سنتي و ملي کشورمان را تشکيل مي دهد و در تقسيم بندي مکاتب آوازي ايران، « مکتب تبريز » همواره يکي از رکن هاي ارزشمند در موسيقي سنتي بوده است. از سوي ديگر آثار به جاي مانده از گذشتگان و دانشمندان موسيقي در اين قوم، بنيادهاي نظري موسيقي ملي ايران را پي ريزي نموده است. در حالي که در هيچ يک از منابع فوق ( آثار ارموي، مراغه اي و ... ) اشاره به موسيقي قومي با گويش امروزي وجود ندارد بلکه دانش موسيقايي خود را به زبان فارسي به ميراث گذارده اند.
عاشيقي يکي ديگر از بخش هاي موسيقي آذري است که ريشه در تاريخ منطقه دارد. عاشيق ها نوازندگان بومي و قديمي آذربايجان و عمده گروه موسيقي دانان ملي بودند که متأسفانه در حال فراموشي هستند. ( کريم زاده تبريزي، 1381، 115 ). نام عاشيق ها با موسيقي آذري عجين شده است. در دوران گذشته عاشيق را « اوزان » مي گفتند. در کتاب دده قورقود کهن ترين اثر مکتوب آذري، اوزان، نام خنياگر دوره گردي است که در شأن قهرمانان حماسه مي سرايد و دعاي خير بدرقه ي راه آنان مي کند و ترانه هاي دل انگيز مي خواند. ( کاظمي، 1379، 93-96 ).
عاشق يا عاشيق فردي خوش قريحه، شيرين بيان، هنرمند، خوش صدا و داراي ذوق شاعري است. به عبارت ديگر عاشيق هم شعر مي سرايد، هم ساز مي نوازد، هم داستان نقل مي کند و هم آواز مي خواند. عاشيق ها در جشن ها و قهوه خانه ها، مجلس آرا هستند و شيوه ي متداول چنين است که عاشيق يکي از داستان هاي حماسي و رزمي ادبيات آذري را انتخاب مي کند که در آن قهرمان شکست ناپذير و حقيقت دوست، ساز در بغل وارد معرکه مي شود. آغاز داستان پرشور است و بحث هاي مياني حادثه آفرين و ايجاد کننده روحيه قهرماني در شنوندگان و پايان آن با موفقيت قهرمانان همراه است ( ويشلقي، 1369، 149 ).
از بررسي نزديک به هزار ترانه ي عاشيقي در قالب داستان، روايت تاريخي، پندر و اندرز، سرودهاي ملي فراواني به دست آمد، اما در اينجا تنها يک ترانه با مضمون ملي نقل مي گردد:
هريان ياشيل، هريان چيچک،
همه جا سرسبز است و پر از شکوفه هاي بهار،
گوزل ليشر بيزيم ايران
و ايران ما در حال زيباتر شدن است
آبال دليقا چاليشيريپق
همگي براي آبادي ( ايران ) تلاش کنيم
ايران آبالا گوءزوم
ايران اي چشم من، ايران
گوءزل ليقه بوءياق اولاق
بياييد تا آرايه ي زيبايي باشيم
وطن او چون اوءياق اولاق
بياييد تا از ميهن نگهباني کنيم
محبته داياق اولاق
به پشتوانه محبت به همديگر اتکا کنيم
سنه قوربان اوءزوم، ايران
اي جانم فدايت، ايران
از جمله مفاهيم ميهن دوستانه و شايان توجه در اين ترانه مي توان به اين موارد اشاره کرد: وصف زيبايي هاي سرزمين ايران، دعوت به همبستگي و اتحاد در جهت آبادي، نگهباني و پاسداري از کشور، بروز احساسات وطن پرستانه در قالب گراميداشت ايران و عزيزتر شمردن آن از چشم و دل و جان ( کاظمي، 1379، 96 ).
از ديگر موسيقي هاي منطقه، موسيقي عزا و مذهبي ( اوخشاماها ) نيز اغلب در قالب « باياتي » سروده شده اند که به آن ها « باياتي ها » مي گويند. باياتي ها که در ميان عامه رواج دارد، داراي مضمون شکوه، شکايت، زخم عشق و هجران و مضامين اجتماعي است ( ويشلقي، 1386، 158 ). زنان صاحب عزا نيز باياتي ها را در مجالس سوگواري با آهنگ مخصوص مي خوانند و حاضرين با شنيدن آن ها گريه زاري مي کنند.
موسيقي کار و تلاش روزانه ( امک ماهينلاري ) نيز مانند ساير مناطق کشور اجرا مي شود. اين نوع موسيقي اغلب در مراسم سمنوپزي اوايل بهار، قيمه درست کردن، خوابانيدن کودک در گهواريه، مهماني هاي عصرانه و شبانه، شخم زدن زمين و کوبيدن خرمن، هنگام بافتن فرش، گليم و غيره اجرا مي شود. مادران هنگام خوابانيدن نوزادانشان با نواي شيرين و لطيف مادرانه روي دستگاه هاي شور - دشتي و گاهي سه گاه، باياتي هاي مخصوص لالايي ( لايلالار ) را ترنم مي کنند. بخشي مربوط به آن ( توي و دويون موسيقي سي ) تشکيل مي دهد. تک آياق، ايکي آياق، سوبولاغي و دورد آياق آهنگ هاي نسبتاً آرام اين رشته رقص ها هستند ( حيدري، 1382، ص 32 ).
منبع مقاله :
باقري چوکامي، سيامک؛ (1391)، قوم آذري، تهران: اميرکبير، چاپ اول