نويسنده: سيد رضا مودّب (1)




 

چکيده

محمد حسين ذهبي از محققان معاصر اهل سنت است که داراي آثاري از جمله کتاب التفسير و المفسرون است که در خصوص تفاسير و روش هاي آن ها تدوين يافته است و ديدگاه هاي غير عالمانه در خصوص روش هاي تفسيري و منزلت تفسير به رأي، تحليل نادرستي از برخي از تفسيرها به ويژه تفاسير شيعه و معتزله مانند مجمع البيان دارد و هم چنين در خصوص منزلت آراي صحابه و تابعين، تحريف قرآن، باطن قرآن، اهم تعاليم اماميه ديدگاه هايي ارايه کرده که توسط محققان از جمله آيت الله معرفت، نقد و تحليل شده است؛ در اين مقاله آراي آيت الله معرفت بيان و توضيح داده شده که ذهبي به جهت مباني نادرستي که در خصوص اماميه دارد، متعصبانه به تفاسير اماميه هجوم مي برد؛ ولي مستندي معقول بر کلام خود ندارد.
ذهبي، معرفت، تفسير، صحابه، تابعين، تفسير به رأي.

ذهبي و کتاب التفسير و المفسرون

محمد حسين ذهبي ( م 1397 ق ) از استادان دانشگاه الازهر مصر بود که در آغاز امام جماعت مساجد اوقاف و سپس مدرس دانشکده هاي الازهر و در ادامه، رئيس دانشکده شريعت و در نهايت وزير اوقاف مصر شد. (2) او صاحب آثار متعددي از جمله کتاب التفسير و المفسرون، اسرائيليات في التفسير و الحديث، الاتجاهات المنحرفه في التفسير؛ مقدمه في علم التفسير است که در بين آثار او، مهم ترين اثر همان کتاب التفسير و المفسرون مي باشد.
کتاب التفسير و المفسرون در سه جلد در سال 1976 که آخرين سال هاي عمر او بوده، منتشر شده و براي درست مکاتب و روش هاي تفسيري در دانشگاه هاي کشورهاي اسلامي، مورد استفاده قرار گرفت. البته آيت الله معرفت بر اين باور بود که جلد سوم کتاب که در آن بيشترين حمله به عقايد و تفاسير شيعه وجود دارد، (3) بعد از وفات دکتر ذهبي جمع آوري و نگارش شده است:
کتاب التفسير و المفسرون ذهبي از موضوعات زير برخوردار است:
سير تطور تفسير در عصر صحابه، تابعين، بيان مذاهب و مناهج تفسيري، بررسي مهم ترين تفاسير اهل سنت و شيعه و روش هاي تفسيري آن ها، بررسي عقايد مذاهب اسلامي و ارتباط آن ها با تفسير، بررسي رويکردهاي تفسيري در دوره معاصر، بررسي روايت بطن و تفاسير باطني و... (4)
مي توان از اهم عناوين کتاب التفسير و المفسرون به موارد زير اشاره کرد:
جلد اول: التفسير في عهد النبي و الاصحابه و مصادرهم، قيمه الماثور عن الصحابه و مميزاتهم، التفسير في عصر التابعين و مدارسهم، قيمه التفسير الماثور عن التابعين و مميزاتهم؛ التفسير في عصور التدوين و الوانهم و اسباب الوضع فيهم و اثرالاسرائيليات في التفسير و اشهر ما دون من کتب التفسير الماثور و خصائص هذه الکتب کجامع البيان و الکشف و البيان و الدر المنثور... التفسير بالري و اقسامه و اهم کتب التفسير و بالراي الجائز، التفسير بالراي المذموم او تفسير الفرق المبتدعه کالمعتزله و قيمه الکشاف العلميه و موقف الزمخشري في التفسير.
جلد دوم: الشيعه و موقفهم من التفسير القرآن کالزيديه و الاماميه و الاسماعيليه و... اهم کتب التفسير عند الاماميه الاثني الاعشريه کمجمع البيان و منهج الطبرسي في تفسيره و الصافي في تفسير القرآن و منهجه؛ الامامه الاسماعيليه « الباطنيه » و موقفهم في التفسير القرآن و البابيه و البهائيه و موقفهم في التفسير و اهم کتب التفسير عند الزيديه و الخوارج و موقفهم من التفسير و تفسير الصوفيه و اهم کتب التفسير الاشاري و تفسير الفلاسفه و تفسير الفقهاء و تفسير العلمي؛ کلمه عامه عن التفسير و الوانه في عصر حديث.
جلد سوم: في تاريخ الشيعه کالکيسانيه، المختاريه، الهاشميه، الزيديه و الاماميه و الغلاه و... موقف الاماميه الاثنا عشريه من التفسير القرآن و موقفهم من الائمه و اثر ذلک في تفسيرهم، تاثر الاماميه، الاثنا عشريه بآرا المعتزله و اثر ذلک في تفسيرهم، ظاهر القرآن و باطنه، تحريف القرآن و تبديله، و موقفهم من الاحاديث النبويه و آثار الصحابه و الامامه الاسماعيليه و موقفهم من التفسير القرآن و...
کتاب التفسير و المفسرون، ضمن برخورداري از لغزش هاي مهم که بدان از منظر آيت الله معرفت اشاره خواهد شد، از مزايايي هم برخوردار است؛ (5) مانند تحليل کاملي از تاريخ تفسير در عصر صحابه و تابعين، تحليل تفاسير اهل سنت و ديگر مذاهب و روش هاي آن ها و تکريم آن ها نسبت به امام علي (عليه السلام) در آنجا که مي گويد:
هو اول من اسلم من الاحداث و صدق برسول الله... کان رضي الله عنه بحرا في العلم. (6)

آيت الله معرفت و کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب

از جمله بهترين آثار آيت الله معرفت، کتاب وزين التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب مي باشد که حدود يک دهه است که به زينت طبع آراسته شده و چهره علمي ايشان را نمايان کرده است. به نظر مي رسد کتاب ايشان با توجه به نام مذکور، ضمن بررسي و معرفي تفسير و مفسران و برداشت نقاب تاريکي از چهره تفاسير و صاحبان آن ها، پاسخي علمي بر ديدگاه هاي دکتر محمد حسين ذهبي صاحب کتاب التفسير و المفسرون است که ايشان از همان نام استفاده برده و با انضمام عبارت « في ثوبه القشيب » خواسته تا تفاسير و مفسران در شکل و قالب بهتر و جديد ارائه شود.
خدمت ايشان در تدوين کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب بر هر پژوهنده اي معلوم است زيرا ايشان دريافت که ذهبي با نشر کتاب التفسير و المفسرون، چهره مناسبي از تفاسير و مفسران برخي از فرق اسلامي از جمله شيعه اماميه ارائه نکرده و لازم است تا اثر آقاي ذهبي، نقد و تفاسير فرق اسلامي از جمله شيعه اماميه به شکل کامل از نظر روش و ديگر خصوصيات تعريف شود. (7)
ايشان در مقدمه کتاب، به انگيزه و مقاصد خود در تدوين کتاب اشاره دارد و بر آن است تا روش صحابه خيار و تابعين کبار در فهم کلام خدا و استنباط معاني آن مورد توجه کامل قرار گيرد. وي مي گويد:
« نحن اذ نحاول انتهاج منهج السلف الصالح، الصحابه الاخيار، و التابعين الکبار و الساده الاطهار نتبع طرائقهم في فهم کلام الله و استنباط معانيه و الوقوف علي مبانيه وفق ما رسمه لنا العلما الاعلام و الائمه العظام. » (8)

ويژگي هاي کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب

کتاب گرانقدر التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب از ساختار و ويژگي هايي برخوردار است که لازم است از نظر فصول و عناوين مباحث، مصادر و منابع کتاب، نقد و تحليل آرا، نوآوري در قلمرو تفسير و روش هاي تفسيري، منزلت کتاب، گستردگي و پيوستگي آن ها، قلم روان و شيواي ايشان، نظر و خصوصيات آن، ترجمه و تکميل آن و بهره مندي محققان از آن به عنوان اثري گرانقدر مورد برسي واقع شود تا خدمت بزرگ ايشان بر جامعه علمي کشور بيشتر نمايان شود. بدين منظور هر يک از موارد مذکور به اختصار مورد گزارش قرار مي گيرد.

فصول کتاب:

کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب داراي مطالبي در حوزه معرفي تفاسير و روش شناسي آن ها در دو مجلد به شرح زير است:

جلد اول:

مؤلف در جلد نخست به تعريف تفسير و رابطه آن با تأويل و بيان ضابطه تأويل مي پردازد و در ضمن تعريف تفسير، تفاوت با تفسير به رأي و نقل ديدگاه ها در حوزه تفسير به رأي پرداخته و تفسير به رأي را از منظر بزرگان تعريف کرده و آن را ناصواب مي داند. پس از بررسي مباحث مربوط به تفسير، به موضوع ترجمه قرآن پرداخته شده و ضمن نقل ادله موافقان و مخالفان ترجمه، ويژگي هاي ترجمه صحيح را بيان مي کند. در ادامه به تفسير از نظر سير تاريخي از عهد رسالت تا دوره هاي پس از آن پرداخته و از پنج مرحله در تفسير سخن به ميان آمده است که مرحله نخست آن به عهد رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) برمي گردد.
پس از بررسي تفسير در عهد رسالت در مرحله دوم، تفسير در عهد صحابه مطرح شده و ضمن معرفي فهرست صحابه مفسر و بررسي منزلت آن ها، تفسير صحابي مورد ارزشيابي قرار گرفته است؛ در سومين مرحله، تفسير در عهد تابعين مورد تحليل قرار مي گيرد و ضمن بيان مکاتب تفسيري در عهد تابعين و بيان رشد و شکل گيري و توسعه تفسير، به معرفي تابعين مهم در تفسير پرداخته شده و در نهايت مشخصات و ويژگي هاي تفسير در عهد تابعين و منابع تفسير در اين دوره بيان شده است. در چهارمين مرحله به بررسي تفسير اهل بيت پرداخته شده و نقش ائمه معصومين در تفسير به همراه نمونه هايي از تفسير آن ها مانند تفسير آيه وضوء، حديث رجعت و مسأله بداء، مطالبي مستند و متقن بيان شده است.

جلد دوم:

در دومين مجلد در ادامه مباحث جلد اول، پنجمين مرحله تفسير که تفسير در عهد تدوين است مورد بررسي قرار گرفته و مطالب کتاب در دو نمط با عنوان النمط الاول التفسير الاثري و النمط الثاني التفسير الاجتهادي به روش هاي تفسيري و معرفي مفسران آن ها پرداخته شده است. در نمط اوليه، تعريف تفسير ماثور و اقسام آنکه شامل تفسير قرآن به قرآن و تفسير قرآن به کلام صحابه و تفسير به قول صحابي و تابعي است، پرداخته شده و تفسير ماثور مورد بررسي قرار گرفته است.
در بخش اول ضمن بيان ضعف هايي که در تفسير اثري راه يافته، بحث اسرائيليات به صورت مفصل تر و نمونه هايي از آن ارائه شده و در ادامه به تفاسير روايي فريقين پرداخته شده و مهم ترين تفاسير روايي شيعه و اهل سنت بررسي و تحليل شده است سير معرفي تفاسير براساس تاريخي از قرن سوم شروع و تا دوره هاي بعد را نيز شامل شده است.
در بخش دوم، روش تفاسير اجتهادي در برابر تفاسير اثري مطرح شده و با توجه به گرايش علما و مفسران به تفاسير فقهي و سپس تفاسير جامع، تفاسيري چون مجمع البيان و تفسير کبير فخر رازي، طرح و در ادامه به تفاسير عصر جديد مثل تفاسير علمي، ادبي و اجتماعي پرداخته شده و در پايان تفاسير لغوي موجز و تفاسير عرفاني به همراه نمونه هايي از آن ها مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.

مآخذ و منابع کتاب:

از جمله ويژگي هاي کتاب التفسير و المفسرون، گستردگي مصادر و تنوع و اعتبار آن ها است و براساس شمارش منابع آن، بيش از پانصد کتاب و منبع مورد استفاده مؤلف بوده است. ايشان از ده ها منبع علوم قرآني، تاريخي، دايرة المعارف و... بهره گرفته است و از مصادر فريقين استفاده کرده و در پاورقي صفحات به وفور به منابع مذکور، آدرس و ارجاع مي دهد که نشانگر فزوني تتبع نويسنده مي باشد.

منزلت کتاب:

مؤلف کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، رسالت مهمي در تدوين اثر خود عهده دار بوده است و آن دفاع از اعتقادات شيعه و معرفي صحيح و منصفانه تفاسير و مفسران اماميه است. ايشان در سرتاسر کتاب بر اين نکته پايبند است که در برابر آثار غير امامي به ويژه کتاب التفسير و المفسرون ذهبي، از عقايد اماميه دفاع کند؛ زيرا ذهبي در معرفي تفاسير شيعه از جمله تفسير مرآة الانوار، تفسير امام حسن عسگري، مجمع البيان، الصافي في القرآن، تفسير شبر، تفسير بيان السعاده في مقامات العبادة، متعصبانه و غير منصفانه قلم زده است. از اين رو استاد معرفت سعي در دفاع از تفاسير مذکور دارد تا روش و منهج آن ها را به صورت کامل و صحيح ارائه دهد. (9)
مؤلف محترم در بيان بحث تفسير به راي، تفاسير نقلي و اسرائيليات، به گونه اي وارد بحث شده است که هر محقق منصفي را تسليم خود مي کند. وي در معرفي مفسريني چون ابن عباس، از منزلت او دفاع مي کند و مي گويد:
« او خود را مفتخر به شاگردي حضرت علي (عليه السلام) مي شمارد و هر آن چه را در تفسير بيان مي کند، از امام مي داند. » (10)
با مطالعه کتاب مذکور هر کسي روش تفسيري اماميه و مفسران آن ها را معقول و مطمئن مي انگارد. اين کتاب در معرفي ديدگاه شيعه از منزلت بالايي برخوردار است و در هر مورد، معتقدات شيعه را به خوبي بيان مي کند و خرافات اسرائيلي را که با عقايد اماميه در مورد پيامبران از جمله عصمت آن ها سازگاري ندارد، تخطئه مي کند.

لغزش هاي ذهبي از نظر آيت الله معرفت

آيت الله معرفت معتقد است که ذهبي در مواردي دچار انحرافاتي شده که او را در پرتگاه ضلالت قرار داده است. (11) از نظر آيت الله معرفت، ذهبي از مباني فکري نادرستي برخوردار است که سبب انحراف در ديدگاه ها و بيان و تحليل روش هاي تفسيري اماميه شده است. مهم ترين لغزش هاي ذهبي را در کتاب التفسير و المفسرون از نظر آيت الله معرفت مي توان در موارد ذيل دانست:

1. تقسيم ناصواب تفسير به رأي به ممدوح و مذموم

در نخستين لغزش هاي ذهبي که حضرت آيت الله معرفت در آغاز جلد اول کتاب التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب بدان مي پردازد، (12) تحليل روش هاي تفسيري و منزلت تفسير به رأي است؛ زيرا ذهبي در تبيين روش هاي تفسيري نسبت به روش روايي پرداخته و در ادامه آن در آغاز فصل ثاني با عنوان التفسير بالراي و ما يتعلق به من المباحث، نخست به ديدگاه علما در تفسير به رأي مي پردازد و بيان مي کند که برخي در جواز تفسير به رأي ترديد کرده وبرخي آن را مجاز شمرده اند و آن را همان تفسير اجتهادي دانسته اند که امري جايز است. (13)
ذهبي در ادامه بحث به تبيين نظر خود مي پردازد و معتقد است که روش هاي تفسير داراي دو مرحله تفسير به رأي مي باشد (14) و تفسير به رأي مي تواند در يک نگاه کلي و جامع، شامل تفسير به رأي جايز و رأي مذموم باشد. او مي گويد:
« الاراي قسمان. قسم الجارعلي موافقه کلام العرب و مناهيهم في القول مع موافقه الکتاب و السنه و مراعاه سائر الشروط و هذا القسم جائز لا شک فيه. (15)
رأي دو گونه است قسمتي از آن موافق کلام عرب و روش آن ها به همراه موافقت با کتاب و سنت است که در آن مراعات همه شروط شده است و چنين قسمي، جائز است و ترديدي در آن نيست. »
ذهبي در ادامه به تفسير به رأي مذموم اشاره مي کند و مي گويد:
« و قسم غير جار علي القوانين العربيه و لا يوافق للادله الشرعيه و لا مستوف لشرائط التغيير و هذا المورد النهي و محط الذم. (16)
قسم ديگري از تفسير به رأي، روشي است که مطابق قوانين عربي نيست و سازگار ادامه شرعي نيست و فراگير شرايط تفسير نيست که از آن نهي شده و مذموم مي باشد. »
در ادامه ذهبي بر دو قسم تأکيد مي کند و مي گويد:
« اذ قد علمنا ان التفسير بالراي قسمان قسم مذموم غير جائز و قسم ممدوح جائز. (17)
تفسير به رأي به دو گونه جائز و غير جائز تقسيم مي شود.
ذهبي در ادامه جلد دوم به مصاديق تفسير به رأي مذموم و غير جائز مي پردازد و آن ها را شامل تفسير، معتزله، اماميه اثني عشريه، تفسير اسماعيليه، تفسير زيديه، تفسير بابيه و بهائيه، تفسير خوارج، تفسير صوفيه، تفسير فلاسفه، تفسير فقها، و تفسير علمي مي داند. (18) ذهبي در يک فصل مستقل (19) نيز به تفاسير به رأي جائز مي پردازد که شامل تفاسير اهل سنت و جماعت است. وي مي گويد:
« سبق لنا تکلمنا عن التفسير بالراي الجائز و اهم ما الف فيه من کتب و ذلک تفسير اهل سنه و الجماعه. » (20)
او به اهم آن تفاسير مانند: مفاتيح الغيب فخر رازي، انوار التنزيل بيضاوي، مدارک التنزيل نسفي، روح المعاني آلوسي پرداخته است که همان تفسير اشعري مذهب در برابر تفاسير معتزله و شيعه مي باشد.
تقسيم بندي ذهبي در روش هاي تفسيري و جايگاه تفسير به رأي گرچه متأثر از برخي عالمان پيشين مانند راغب (21) بوده و مي تواند از جهتي حثي لفظي باشد، ولي خلاف اصطلاح معروف و رايج و خلاف متن رواياتي است که تفسير به رأي را مذمت کرده است؛ (22) زيرا تقسيم بندي ذهبي از نظم منطقي برخوردار نيست و تفسير به رأي نمي تواند در برابر تفسير ماثور باشد، بلکه در برابر تفسير ماثور، تفسير اجتهادي و عقلي است. (23) بدين جهت آيت الله معرفت در آغاز کتاب ضمن بيان مناهج و روش هاي تفسيري، بيان مي کند که تفسير يا نقلي است و يا اجتهادي. او روش نقلي را شامل تفاسير قرآن به قرآن، قرآن با کلام صحابه و تابعين مي داند و تفسير اجتهادي را همان تفسير نظري و همراه با استدلال مي داند که داراي سبک هاي متعددي هست؛ مانند: تفسير کلامي، تفسير باطني، تفسير لغوي، تفسير فلسفي، تفسير عرفاني و... (24)
آيت الله معرفت هم چنان در جلد نخستين کتاب که به تاريخ تفسير مي پردازد و قبل از ورود به بحث روش هاي تفسيري در جلد دوم، در بحث تفسير به رأي، ديدگاه ذهبي را بيان و نقد مي کند و مي گويد:
« للاستاد الذهبي هنا محاوله غريبه يجعل من التفسير بالراي قسمين: قسم جائزا و ممدوحا و آخر مذموما غير جائز و حاول تأويل حديث المنع الي قسم المذموم. (25)
استاد ذهبي داراي ديدگاهي غريب است که تفسير به رأي را داراي دو قسم مي داند، قسم جائز و قسم ممدوح و قسم ديگر که مذموم و غير جائز است و او تلاش مي کند تا احاديث منع از تفسير به رأي را تأويل نمايد و مخصوص قسم مذموم کند.
آيت الله معرفت در ادامه بيان مي دارد که گرچه ذهبي، رأي را مساوي با اجتهاد گرفته، ولي با توجه به روايات ناهيه، (26) نهي به صورت مطلق در خصوص تفسير به رأي است و بنابراين تفسير به رأي نمي تواند همانند اجتهاد و داراي دو قسم باشد. او مي فرمايد:
« اما التفسير بالراي فامر وقع المنع منه علي اطلاقه و ليس علي قسم منه کما زعمه هذا الاستاد. » (27)
هم چنان که از نظر آيت الله معرفت، تمامي تفاسيري که ذهبي آن ها را مصداق تفسير به رأي و مذموم دانسته، مورد قبول نبوده، بلکه برخي از آن ها مانند تفسير اماميه، از معتبرترين تفاسير شمرده شده است و يا در گروه تفاسير روايي است مانند تفسير عياشي و يا در گروه تفاسير اجتهادي است مانند تفاسير التبيان، مجمع البيان. (28)
از نظر آيت الله معرفت، تفسير به رأي در هر حال مذموم است که يا تحميل رأي بر قرآن که شامل تطبيق آرا است که مفسر سعي مي کند آيات را بر آراي ساخته خود منطبق کند که هدف آن توجيه و ظاهرسازي براي عموم و يا استبداد رأي در فهم قرآن است. چنين شيوه اي در برابر طريقه عقلاي قوم است که آنان در فهم کلام خدا به شرايط ضروري توجه مي کنند. (29) آيت الله معرفت در ادامه به رأي آيت الله خوئي هم در خصوص مذمت کلي تفسير به رأي اشاره مي کند که ايشان مي فرمايد:
" تفسير به رأي همان استقلال در فتوي بدون مراجعه به ائمه است؛ " (30)
علامه طباطبايي هم همانند ديگر محققان، معتقد است تفسير به رأي همواره ممنوع است و همان انفراد مفسر در فهم است و نهي در خصوص تفسير به طريق کشف باز مي گردد و نه به مکشوف و نهي از چگونگي تفهيم کلام خدا است. (31)

2. تحليل غير منصفانه از برخي تفاسير

ذهبي بر اساس همان تقسيم بندي روش هاي تفسيري که بدان اشاره شد، برخي از تفاسير از جمله تفاسير اماميه، و معتزله را، متعصبانه و غير صحيح مي داند که حضرت آيت الله معرفت پس از تحليل و بررسي کلام ذهبي، به نادرستي قضاوت هاي او اشاره مي کند که مي توان به مواردي از آن اشاره کرد:

تفسير احکام القرآن جصاص: (32)

ذهبي معتقد است که تفسير جصاص به همراه تعصب نسبت به مذهب حنفي و تلاش در جهت تخريب ديگر مذاهب است؛ (33) درحالي که از نظر آيت الله معرفت، او دچار تعصب نشده، بلکه مطلوب او بيان حقيقت در فهم آيات فقهي مانند آنچه در آيه شريفه: ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ (34) بيان مي کند و سعي دارد دليل بياورد که حتي کسي که روزه مستحبي انجام داده، لازم است آن را به اتمام برساند و رأي جصاص حنفي هم رأي با رأي مالکي است و اختلاف، ناشي از اختلاف احاديث است. (35)
آيت الله معرفت هم چنان بيان مي دارد که ذهبي، نسبت به تمايل جصاص به اعتزال و حمله او به معاويه اعتراض مي کند (36) به اين جهت که جصاص امکان رؤيت حق را منتفي دانسته، در حالي که از نظر آيت الله معرفت، ديدگاه جصاص عاقلانه و مورد قبول است و بدبيني جصاص هم نسبت به معاويه به جهت ثبات عقيده و اتقان رأي او است؛ زيرا معاويه بر امام زمانش شوريده و لذا بدبيني نسبت به او طبيعي است. (37)
آيت الله معرفت يادآور مي شود که جصاص در ذيل آيه:
" وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى‏ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى‏ تَفِي‏ءَ إِلَى‏ أَمْرِ اللَّهِ "، (38)
معتقد است بر طبق آيه شريفه در نزاع بين علي و معاويه، علي محق بوده و معاويه در رديف گروه فئه ياغيه است؛ ولي ذهبي در خصوص قضاوت جصاص معتقد است که او نمي بايد بر معاويه حمله کند؛ زيرا او از صحابه بوده است و نمي بايد اين چنين آيات را مطابق ميل و هوس تأويل کند. (39)
آيت الله معرفت يادآور مي شود، دفاع ذهبي از معاويه و تخطئه تفسير جصاص، نادرست و غير عاقلانه است و شايد نحوست دفاع از معاويه، دامنگير ذهبي شد و او را به پرتگاه ضلالت و گمراهي کشاند؛ زيرا او در پايان عمر به بدترين وجه به قتل رسيد. (40)

تفسير المنار:

در تفسير المنار بر نادرستي برخي از روايات از جمله روايت « سحرالنبي » اشاره و بيان شد که روايات سحر النبي قابل تأويل است و نمي تواند ظاهر آن ها درست باشد گرچه روايت مذکور را شيخين نقل کرده باشند. (41)
محمد عبده در ادامه مي گويد:
" حال که پيامبر قطعاً سحر نشده، اين حديث بر فرض صحت: خبر واحد است و خبر واحد در اصول اعتقادي، بي اعتبار است. " (42)
ذهبي ضمن نقل کلام محمد عبده، چنين شيوه اي را در خصوص روايات تفسيري، با مذهب معتزله موافق مي داند و مي گويد:
" حديث سحرالنبي را بخاري و ديگر صاحبان کتب حديثي نقل کرده اند و دوري عبده از برداشت ظاهري آن، شانه خالي کردن از پذيرش حقيقت است. " (43)
آيت الله معرفت بر درستي ديدگاه محمد عبده تأکيد دارد و روش ذهبي را نادرست مي داند و مي گويد:
" حق و حقيقت شايسته پيروي است گرچه گوينده با معتزله همگام باشد و انديشه عقلايي افرادي چون عبده با توان فکري کوچک چون ذهبي، که برخاسته از تقليد از اشاعره است، قابل مقايسه نيست. " (44)

مجمع البيان في التفسير القرآن: (45)

آيت الله معرفت در خصوص معرفي تفسير گرانقدر مجمع البيان به واسطه ذهبي بيان مي دارد (46) که تفسير مجمع البيان طبرسي داراي گرايش مذهبي و برخوردار از آراي اعتزالي است و تشيع طبرسي سبب تحميل عقيده او بر کتاب خدا و انطباق آيات الاحکام بر اجتهادات او شده و طبرسي به نقل بسياري از روايات جعلي اقدام کرده است. (47) آيت الله معرفت پس از کلام ذهبي بيان مي کند که ذهبي پنداشته که مرحوم طبرسي دچار تعصب شده، در حالي که او به راه افراط نرفته است. به عنوان مثال در آيه شريفه:
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ »، (48)
به خوبي صاحب مجمع البيان در خصوص شأن نزول آيه بحث مي کند و با مستندات کافي آن را در خصوص امامت اميرالمؤمنين مي داند؛ ولي ذهبي بر طبرسي ايراد گرفته و مي گويد:
" اين کوششي بي حاصل است زيرا حديث امامت علي (عليه السلام) جعلي است و ابن تيميه در کتاب منهاج السنه آن را رد کرده است. " (49)
آيت الله معرفت در پاسخ مي گويد:
" آيا ابن تيميه در عدالت نسبت به علي (عليه السلام) و انکار بزرگ ترين فضيلت، دچار تعصب نشده است؟ و چنين فضيلتي مورد توافق مفسران است و کساني چون سيوطي در اسباب نزول آن را آورده اند. " (50)
ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري بدان اشاره کرده است. (51) آيت الله معرفت هم چنان تأکيد دارد که حديث ياد شده در نزد محدثان ثابت شده است. (52) نظر ايشان همگام با تفاسير مهمي است که به حديث تصدق علي بخاتمه اشاره دارند؛ مانند تفسير نمونه به تفصيل به منابع حديث ياد شده اشاره دارد. (53)
آيت الله معرفت هم چنان ياد مي کند که ذهبي نسبت به اصول و فروع مهم در مکتب شيعه مانند رجعت، مهدويت، تقيه، مسح بر پاها که طبرسي آن ها را براساس قواعد مذهب آورده و از آن ها دفاع کرده، هجوم کرده است؛ (54) با آنکه از نظر آيت الله معرفت، صراحت قرآن بر آن ها دلالت دارد. (55) آيت الله معرفت هم چنان بيان مي دارد که مسائلي که ذهبي بدان تأکيد دارد، از حوزه تخصصي او خارج است. وي مي گويد:
" اما المسائل التي تعرض لها الذهبي حيث وقعت مورد تاييد مفسيري الشيعه فاظنها خارجه عن اختصاص مثل الذهبي البعيد عن المسائل الخلاف بين المذاهب الاسلاميه في الاصول و الفروع. " (56)
آيت الله معرفت بيان مي دارد گرايش به اعتزال که ذهبي و امثال او به مفسراني مانند طبرسي، نسبت مي دهند، نسبت نادرستي است؛ زيرا شيعه اماميه اصول اعتقادي دارد که در برخي از مسائل با مذهب اعتزال مشترک است مانند مسأله عدل ولي اين بدان معنا نيست که شيعه اين عقايد را از معتزله گرفته يا آنان از شيعه اقتباس کرده اند، بلکه نشان دهنده اتفاق نظر اين دو مذهب در مسائل کلامي است؛ همان طور که تمامي امت اسلامي نيز داراي مشترکاتي در اصول و فروع هستند. (57) هم او يادآور مي شود در برخي از موارد ممکن است، معتزله از اماميه، اعتقاد خود را گرفته باشد. (58)
ذهبي هم چنين که از نظر آيت الله معرفت در خصوص تفسير طبرسي دچار بي انصافي شده، در مورد ديگر تفاسير شيعه هم راه را به خطا رفته است و نتوانسته شناخت کاملي از آن ها ارائه بدهد. او به دليل اعتقاد نادرستي که در مورد شيعه دارد، در معرفي تفاسير، بي باکانه سخن مي گويد؛ مانند آنکه در خصوص تفسير بلاغي (59) که به آيه 57 سوره نساء (60) ختم شده و در توصيف بهشتيان است، مي گويد: قبل از آنکه بلاغي تفسيرش را تمام کند، مرگ سراغ او آمده و تفسير او به آيه 56 سوره نساء ختم شده؛ ولي سپس اين آيه را مي آورد که:
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً » (61)
او چنين وانمود مي کند که بلاغي، بيش از اين شايستگي نداشته است. (62) آيت الله معرفت در نشست علمي نقد آراي ذهبي بر همين نکته تأکيد جدي دارد و مي گويد:
« تفسير بلاغي به آيه 57 سوره نساء ختم شده و آقاي ذهبي چرا اعمال غرض مي کني، براي تو مناسب نيست... ذهبي اين کار را بسيار کرده و درباره تفاسير شيعه بي لطفي روا داشته است. جلد سوم کتاب او از اول تا آخر ناسزا گفتن به شيعه است. ذهبي در نقد کتب و گزارش دادن از آن ها بسيار استاد است، ولي آنجا که مي خواهد مسائل قرآني اصيل را تحليل کند، چندان قدرت علمي ندارد. (63)
آن چنان که آيت الله معرفت ياد کرده است، ذهبي بر تفاسير اماميه و معتزله، هجوم مي برد و آن ها را غير کامل مي داند و بسا ريشه انديشه سخنان او ناسازگاري انديشه هاي او با فطرت و عقل است؛ بدين جهت وقتي ذهبي در خصوص مجاهد و رأي تفسيري او در خصوص آيه « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى‏ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » (64) سخن مي گويد، رأي مجاهد را با آراي معتزله همساز مي داند که منکر رؤيت الهي است. آيت الله معرفت هم بر مباني نادرست ذهبي در همين خصوص اشاره مي کند و بيان مي دارد که آراي مستقيم و موافق با فطرت که از قديم يا جديد از مفسرين صادر شده، چگونه است که از طرف ذهبي و... به معتزله نسبت داده مي شود؟ (65)

3. صحيح انگاشتن آراي صحابه در تفسير

ذهبي در خصوص منزلت تفسيري همه صحابه، ديدگاه واحدي دارد و همه را در يک رديف مي بيند و به هنگام بيان منابع تفسيري صحابه در تفسير، اهل کتاب را نيز از منابع تفسيري آن ها دانسته و به همين جهت ورود اسرائيليات را در تفسير، برعهده صحابه دانسته است. او مي گويد:
« المصدر الرابع للتفسير في عهد الصحابه هم اهل الکتاب من اليهود و الانصاري »؛ (66)
و در خصوص مبدا دخول اسرائيليات مي گويد:
« نستطيع ان نقول: ان دخول الاسرائيليات في التفسير، امر يرجع الي عهد الصحابه رضي الله » (67).
آيت الله معرفت در تحليل اسرائيليات و پيدايش آن ها به کلام ذهبي اشاره مي کند و نقش صحابه را از نظر ذهبي بيان مي کند، او بدين نکته نيز اشاره مي کند که گرچه به صورت اجمال مي پذيريم که برخي از صحابه اهل کتاب مراجعه مي کردند و اين را هم قبول داريم که اهل کتاب هم هرچه از داستان ها و افسانه هاي کهن مطلع بودند، به صحابه منتقل مي کردند؛ ولي در اينکه صحابه به اهل کتاب به عنوان يکي از منابع تفسير مراجعه مي کردند، با او همراه نيستيم. (68)
آيت الله معرفت در نادرستي ديدگاه ذهبي اشاره مي کند که دانشمندان صحابه، در مراجعه به اهل کتاب سخت گير بودند و مراجعه کنندگان را هم مورد نکوهش قرار مي دادند. او مي فرمايد:
« اذ کان علماء الصحابه يابون الرجوع الي غير هم من ذوي المعلومات الکاسده بل کانوا يستنکرون من يراجعهم في قليل او کثير ». (69)
آيت الله معرفت تأکيد دارد که اگر صحابه بر اهل کتاب مراجعه مي کردند، ناشي از بضاعت عملي اندک آن ها بوده است. (70)
ايشان به همين جهت به تفسير ابن عباس اشاره مي کند که از صحابه کبار بوده است و در شأن او از پيامبر وارد شده است که:
" لکل شي فارس و فارس القرآن عبدالله بن عباس ".
براي هر کاري سوار کاري هست و سوار کار و استاد قرآن ابن عباس است. (71)
ابن عباس مي گويد:
" ما اخذت عن التفسير القرآن فان علي بن ابي طالب.
من هر آنچه را در تفسير فراگرفته ام، از علي (عليه السلام) بوده است ". (72)
استاد معرفت به شخصيت عالمانه تفسيري او اشاره دارد که او را حبر الامه و ترجمان القرآن و اعلم الناس بالتفسير دانسته اند (73) و به نقل از ابن حجر مي آورد که پيامبر در حق او فرمود:
اللهم بارک فيه و انشر و اللهم علمه الکتاب و الحکمه . (74)
ايشان پس از کلام ذهبي در خصوص مراجعه به اهل کتاب از ابن عباس ياد مي کند که ذهبي مي گويد:
" کان ابن عباس يرجع الي اهل الکتاب و ياخذهم ".
و هم او مي گويد:
" فابن عباس و غيره من الصحابه کانوا يسألون علماء اليهود. " (75)
ابن عباس و ديگر صحابه از علماي اهل کتاب پرسش مي کردند و به آن ها مراجعه مي نمودند. آيت الله معرفت يادآور مي شود که گرچه ذهبي، ابن عباس را از هرگونه مراجعه به اهل کتاب به دور دانسته و تنها مراجعه او را در خصوص قصص دانسته است، ولي چنين انديشه اي در خصوص ابن عباس صحيح نبوده است. او خود از عالمان صحابه بوده است که با وجود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) نيازي به اهل کتاب حتي در قصص نداشته است. (76)
آيت الله معرفت يادآور مي شود چنين انديشه اي که ابن عباس و ديگر صحابه بر اهل کتاب مراجعه مي کردند، برخواسته از مستشرقين است که از اوهام آنان ناشي شده و لازم است تا امثال ذهبي و احمد امين، از چنين مطالب نادرستي به دور باشند. او مي فرمايد:
" انا لناسف کثيرا ان يغتر کتابنا النقاد امثال الاستاذ احمد امين و الاستاذ ذهبي بتخرصات لفقها اوهام مستوره فلنترک المستشرقين في ريبهم يترددون ". (77)
بسيار تأسف آور است که برخي از نويسندگان نقاد چون استاد احمد امين و استاد ذهبي فريب خورده اوهام وارداتي مستشرقين باشند؛ در حالي که مي بايد چنين انديشه هاي وارداتي را به خودشان برگرداند تا هم چنان مردد باشند.
آيت الله معرفت بر نادرستي تحليل ذهبي هم اشاره مي کند:
" صحابه بين دو کلام پيامبر که حضرت فرموده بود: حدثوا عن بني اسرائيل و لا حرج (78) از بني اسرائيل نقل کنيد و عيبي بر آن نيست، و عبارت: لا تصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوهم (79) نه آنان را تصديق کنيد و نه تکذيب، ذهبي در تحليل دو روايت ياد شده مي گويد: روايت اول يعني حدثوا... در خصوص اخبار و حوادث است که در نقل آن ها، عبرت است و اما روايت دوم در خصوص مواردي است که خبر در مواردي است که احتمال صدق و کذب دارد و مي بايد سکوت کرد و اين ديدگاه ابن حجر و ديگران هم هست ». (80)
آيت الله معرفت ديدگاه فوق را نادرست مي داند و بيان مي کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همواره صحابه را از مراجعه به اهل کتاب بر حذر داشته و حديث لاتصدقوا اهل الکتاب و لاتکذبوهم بيانگر عدم تصديق و تکذيب آنان در همه موارد است؛ زيرا اهل کتاب، حق را به باطل درمي آميخته اند و کلام آن ها به هيچ وجه صحت نبوده است و مي فرمايد:
« و المعني: ان لا يعتبر من کلامهم شي و لايترتب علي ما يقولونه شي فلا حجيه لکلامهم و لا اعتبار لا اقوالهم علي الاطلاق. » (81)
ايشان ادامه مي دهد:
" چگونه ممکن است شخصيت هايي همانند علي بن ابي طالب (عليه السلام) که باب علم بوده، عبدالله بن مسعود، ابي بن کعب و امثال آن ها به اهل کتاب مراجعه کنند؟ و تاريخ گواه بر عدم مراجعه آن ها است ". (82)
آيت الله معرفت يادآور مي شود که مراجعه به اهل کتاب نزد ذهبي امري ممنوع نبوده و آن را براي صحابه جايز مي شمرده و حتي به اين جهت بر برخي از آيات استشهاد مي کند که حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مجاز بود که به آن ها مراجعه کند. ايشان به نقل از ذهبي مي گويد:
" يستدل الذهبي لجواز مراجعه اهل الکتاب... بآيات زعم دلالت ها علي اباحه الرجوع ". (83)
استاد معرفت اشاره مي کند که عجيب است که چگونه ذهبي، فکر مي کند آيه:
« فَإِن كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ ». (84)
بر رخصت پيامبر در مراجعه به اهل کتاب دلالت دارد، آيا پيامبر در آنچه بر او نازل مي شده، مردد بوده است تا با مراجعه به اهل کتاب، شک خود را برطرف کند؟ (85)
هم چنان که آيت الله معرفت يادآور شد، پيامبر هيچ ترديدي نداشت و تنها چنين عبارتي براي اطرافيان حضرت است که مفسران بزرگ نيز بدان اشاره کرده اند؛ مرحوم طبرسي مي گويد:
" خطاب در آيه براي اطرافيان است زيرا پيامبر هيچ وقت شک نکرده است ". (86)
زمخشري نيز مي گويد:
" پيامبر هيچ ترديدي نداشته و آيه در مقام تأکيد بر صحت رسالت است و به صورت فرضي مي گويد اگر در فرض و تقدير هم پيامبر شک داشته باشد، بر آن ها مراجعه کند. " (87)
علامه طباطبايي هم بيان مي کند که پيامبر به دليل آيات ديگر، هيچ گونه ترديدي در رسالت خود نداشته و چنين خطايي مرسوم بوده؛ حتي بر کسي که در کار خود داراي يقين است تا ديگران متنبه شوند و تأکيدي بر درستي کار او است. (88)
آيت الله مکارم نيز به شأن نزول آيه اشاره مي کند که آيه براي رفع ترديد جمعي از کفار قريش است. (89)

4. صحيح انگاشتن آراي تابعين

ذهبي در خصوص ارزش آراي تابعين در تفسير معتقد است که ضرورتي بر اخذ قول تابعين در تفسير، نيست مگر در جايي که بدانيم آراي آن ها از رأي آن ها ناشي نشده است و به هنگام شک، مي توانيم آراي تفسيري آن ها را ترک کنيم. (90) او مي گويد:
" تابعين در پذيرش اسرائيليات، تساهل کرده اند و سبب ورود اسرائيليات در تفسير شدند (91) و مي گويد":
« ان الرجوع الي هذه اسرائيليات في التفسير امر ماخوذ علي التابعين کما هو ماخوذ علي من جاء بعدهم ». (92)
آيت الله معرفت رأي ذهبي را در خصوص تابعين به صورت مطلق نادرست دانسته و مي گويد:
" اگر مقصود از آراي تابعين در تفسير، تعبد به آن ها و حجيت آن ها باشد، هيچ مطلبي مورد قبول نبوده؛ ولي مقصود از نقش تابعين در تفسير و توجه به آراي آن ها، اعتبار عقلي دادن به تفسير آن ها است؛ زيرا آن ها نسبت به نسل هاي بعد از خود، اسبق و اقرب به دريافت تفسير بوده اند و آن ها بوده اند که از صحابه مفسر مثل ابن عباس و... تفسير را فراگرفته اند، به خصوص که آن ها هم همانند صحابه به مواضع لغت و اساليب زبان قرآن، آگاه بوده اند و معلوم است که بخشي از تابعين، از مدارس صحابه مفسر تعليم فراوان ديده اند و نفي کلي آن ها صحيح نيست. " (93)
ايشان يادآور مي شود که همه تابعين، آن چنان که ذهبي پنداشته، به اهل کتاب مراجعه نمي کرده اند تا از تمام تفاسير آن ها روي گردان شود (94) و مي بايد به خاطر قدمت جايگاه آن ها در تفسير، بر آراي تفسيري آن ها توجه و اهتمام داشت. (95)

5. انتساب ناصواب شيعه به پذيرش تحريف

ذهبي معتقد است که اماميه، بر تحريف قرآن اعتقاد دارند و قرآن موجود نزد عموم مسلمين را تحريف شده مي داند که برخي از آيات آن کم و يا زياد شده است و صحابه به هنگام تدوين مصحف رسمي، آن را تغيير دادند. او مي گويد:
" اعلم ان جميع ما ذکرنا هم من فرق الاماميه... يدعون ان القرآن قد غير عما کان و وقع فيه الزياده و النقصان من قبل الصحابه و يزعمون انه قد کان فيه النص علي امامه علي، فاسقطه الصحابه منه و يزعمون انه لا اعتماد و علي القرآن الان.
همه فرق اماميه... مدعي اند که قرآن، نسبت به اصل آن، تغيير کرده است و در آن زياد و کم از طرف صحابه رخ داده است و اماميه معتقدند که در قرآن نصوصي از آيات بر امامت علي وجود داشته است که صحابه آن را حذف کرده اند و چنين مي پندارند که نمي توان بر قرآن فعلي اعتماد کرد. " (96)
او بر اخبار تحريف نزد شيعه تأکيد دارد و بيان مي دارد که نزد شيعه، روايات فراواني از اهل بيت بر تحريف رسيده است. (97) وي در عبارت ديگري به آيه تبليغ (98) اشاره مي کند که شيعه معتقد است آن آيه چنين بوده است:
" يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک في شان علي ".
وي بيان مي دارد که حق آن است که شيعه معتقد بر تحريف قرآن است و در قرآن افزوده اند؛ (99) ذهبي در ادامه با اعتماد بر کتاب غير عالمانه الوشيعه في نقد عقائد الشيعه از موسي جار الله، مدعي است که کتاب کافي نيز روايات تحريف را آورده است؛ (100) در حالي که ديدگاه ذهبي و نسبت تحريف بر علماي اماميه، نادرست بوده و در قرآن هيچ تحريفي، صورت نگرفته است و چنين رواياتي از نظر شيعه و علماي بزرگ اماميه نادرست مي باشد. بزرگاني چون شيخ صدوق، (101) شيخ مفيد، (102) سيد مرتضي، (103) شيخ طوسي، (104) علامه طبرسي، (105) فيض کاشاني، (106) علامه بلاغي، (107) آيت الله خوئي، (108) علامه طباطبايي (109) و ديگر علماي اماميه از جمله حضرت آيت الله معرفت، (110) معتقد بر سلامت الفاظ قرآن از هر گونه تحريف به زياده و يا نقصيه هستند.
گفته ذهبي هم چنين در خصوص عدم اعتماد اماميه بر قرآن موجود، نادرست بوده و اماميه همواره در تفسير قرآن بر قرآن موجود اعتماد کرده است و آن را منشأ تفسير خود در احکام و مسائل فردي و اجتماعي قرار داده اند. ضمن آنکه ذهبي هيچ دليلي بر گفته خود ارائه نکرده است و در روايات اماميه آمده که قرآن فعلي معتبر است؛ (111) البته در ميان شيعه، اندکي، معتقد بر تحريف شده اند که مستند آن ها هم روايات ضعيفي است که نادرستي آن روايات معلوم شده است آن چنان که در بين اهل سنت هم گروهي بر « نسخ التلاوه » اعتقاد دارند که نوعي تحريف شمرده شده است. (112) مثال ذهبي در خصوص آيه تبليغ هم مربوط به اختلاف قرائات است که نزد شيعه، اعتبار نداشته و روايات مذکور در بيان شأن نزول و تفسير آيه است و نه بيان قرائت و کلمات قرآن موجود. (113)

6. انتساب ناصواب شيعه به بهره برداري فرقه اي از نظريه بطن قرآن

ذهبي بر اماميه خرده مي گيرد که آن ها نيز مانند ديگر فرق اسلامي معتقدند قرآن ظاهر و باطني دارد؛ ولي از باطن قرآن به گونه اي استفاده مي کنند که مؤيد مذهب خودشان است. او مي گويد:
" شيعه دوازده امامي مي گويند قرآن ظاهري و باطني دارد و اين قول حقيقتي است که آن را قبول داريم، زيرا احاديثي صحيح از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آن تصريح دارد که قرآن داراي باطني است... ولي باطني که نزد شيعه مورد قبول آن ها است، موافق با ذوق و مشرب فکري آن ها است (114) و آن ها براي اثبات امامت امامان خود بر باطن روي آورده و براي باطن مرزي قائل نبوده و آن را تا هفتاد بطن مي دانند ". (115)
از نظر ذهبي، اماميه به تحميل عقايد خود بر قرآن به واسطه بطن قرآن مي پردازد در حالي که چنين برداشتي از باطن آيات، امري ذوقي و بدون دليل است، در حالي که اعتقاد بر باطن قرآن، آن چنان که ذهبي يادآور مي شود، مختص اماميه نبوده و مبتني بر روايت نبوي است که حضرت فرمود:
" ما في القرآن آيه الا لها ظهر و بطن؛
هيچ آيه اي در قرآن نيست مگر آنکه داراي ظهر و بطن است. " (116)
و با استفاده از بطن آيات مي توان به برخي از مرادهاي الهي رسيد، ولي بهره مندي از باطن نزد شيعه ضابطه مند بوده است و پس از عبور از ظاهر و رعايت تناسب ظاهر و باطن و با کمک و استعانت از گفتار و روش معصومين (عليهم السلام)، بر مطالب بطني قرآن استفاده شده است. آن چنان که آيت الله معرفت تأکيد دارد، بطن و يا تأويل، به همراه الغاي خصوصيت از آيات و رسيدن به پيام هاي دروني آيات مي باشد. (117) لازم به يادآوري است که مفسران اماميه براي اثبات امامت ائمه، جداي از بطن آيات، بر دلايل فراوان عقلي ديگري روي آورده اند. (118)

7. تضعيف اهم تعاليم اماميه ( عصمت، مهدويت و رجعت )

ذهبي از مهم ترين عقايد شيعه، ياد مي کند و بيان مي دارد؛ عقايد و تعاليم شيعه، در عصمت، مهدويت، رجعت و تقيه منحصر مي شود. (119) وي در ادامه بيان مي دارد که مقصود از عصمت از نظر شيعيان آن است که ائمه آن ها از گناهان صغيره و کبيره در تمام زندگي به دورند و آن ها دچار خطا و نسيان نمي شوند؛ (120) مقصود آن ها از مهدويت، انتظار امام منتظر است که در آخر الزمان قيام مي کند و جهان را پر از عدل و داد مي کند؛ و مقصود از رجعت هم، اعتقادي ملازم با فکر مهدويت است که پس از ظهور مهدي، پيامبر و ديگر امامان به دنيا بر مي گردند و نسبت به مخالفان خود قصاص مي کنند؛ و منظور از تقيه هم مدارا و ناسازگاري با مخالفان آن ها است. (121)
ذهبي اماميه را کساني مي داند که در تشيع خود مبالغه کرده اند و از حدود عقل و شرع گذر کرده و به تکفير صحابه پرداخته اند، مگر اندکي از آن ها مانند طبرسي؛ (122) در حالي که اماميه در خصوص معتقدات خود، به دقت انديشيده اند و آن را با ادله عقلي و شرعي مستند کرده اند (123) و هر يک از ادله فوق به آيات و روايات مستند است. (124) ذهبي هنرش نسبت دادن مطالبي بدون دليل است! مانند آنکه مي گويد، شيعه از حدود عقل و شرع گذر کرده و يا صحابه را کافر مي داند در حالي که چنين مطلبي نسبتي است که ذهبي بيان مي کند و استنادي ندارد و اگر به طبرسي هم استناد مي کند، باز هم دليلي ندارد؛ زيرا ذهبي به هنگام بررسي تفسير طبرسي، همين اتهامات ياد شده را بر طبرسي نسبت داده است و تلاش او را بي ثمر مي داند. (125)
از طرفي عقايد شيعه تنها به موارد ياد شده، منحصر نمي باشد و اعتقاد به امامت و عدل، نزد شيعه بسيار مهم است که به بحث عصمت، مهدويت، و رجعت بدان ها باز مي گردد و حديث امامت و شناخت آن نيز از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است که:
" من مات بغير امام مات ميته الجاهليه.
هر کس بميرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. " (126)
نگاه ذهبي در کتاب التفسير و المفسرون بر نادرستي عقايد شيعه مانند عصمت، مهدويت، رجعت و تقيه، ناشي از ديدگاه غير عالمانه او نسبت به روايات شيعه است؛ زيرا او غالب روايات شيعه اماميه را نادرست مي داند و مي گويد: هر کس کتاب اصول کافي و کتاب وافي و ديگر کتب مورد اعتماد را بررسي کند، در مي يابد که غالب روايات آن ها، موضوع و مجهول است و بسياري از آنچه در مورد تأويل آيات و تنزيل آن ها است، ناشي از جهل قائل آن ها و افترا بر خداوند است، (127) در حالي که اظهارنظر ذهبي در خصوص روايات اماميه، کلي گويي و بدون دليل و غير مستند مي باشد و نمي تواند چنين اظهارنظري در خصوص معظم روايات اماميه بدون بررسي سندي و متني صحيح باشد و اگر آن ها نادرست و مجهول باشد، لازم مي آيد روايات مشابه آن ها که در مصادر روايي اهل سنت مثل صحيح بخاري و مسلم نيز هست، نادرست و مجهول باشد؛ بنابراين اظهارنظر غير عالمانه در خصوص روايات اماميه که به روايات نبوي متصل هستند و صاحبان کتاب هاي کافي و... با اهتمام فراوان آن ها را جمع آوري کرده اند، امري نادرست مي باشد و براي قضاوت در خصوص هر روايتي لازم است تا با معيارهاي صحت و عدم صحت که در رجال و درايه آمده، قضاوت کرد.
آراي ديگري از ذهبي نيز مورد قبول آيت الله معرفت نبوده است؛ مانند نگاه غير عالمانه ذهبي بر مسأله تفاسير باطنيه و تفاسير شيعه و منزلت امامان معصوم و... که تفصيل آن ها نيازمند مقالاتي ديگر است و در مواردي از آن ها به ديدگاه آيت الله معرفت و نقد او از ذهبي در موارد ياد شده در متن مقاله، اشاره شد؛ گرچه آيت الله معرفت مواردي از آن ها را در کتاب التفسير و المفسرون خود پاسخ نداده و تحليل بيشتر آن ها نيازمند همه آثار ايشان مي باشد که از قلمرو اين مقاله خارج است.

نتيجه

آراي ذهبي در خصوص روش هاي تفسيري و منزلت تفسير به رأي و هم چنين تحليل تفاسير از نظر ذهبي مانند تفسير احکام القرآن جصاص، تفسير المنار رشيدرضا، مجمع البيان طبرسي و تحليل منزلت آراي صحابه مانند ابن عباس در تفسير و آراي تابعين در تفسير، تحريف قرآن، باطن قرآن، اهم تعاليم اماميه، از نظر آيت الله معرفت تحليل شده و بر نادرستي آن ها مستنداتي آورده شده و بيان شد که ذهبي بيش از آنکه به يک بحث عالمانه بپردازد، از تعصب مذهبي برخوردار است.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشيار دانشگاه قم.
2. مجله تخصصي طلوع، ( ويژه نامه نقد آراي ذهبي ) ش 12، ص 206.
3. همان.
4. التفسير و المفسرون، ج 1، 2، 3 ( فهرست مطالب ).
5. ر.ک: مجله طلوع، ص 206.
6. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 18.
7. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ( مقدمه ناشر ).
8. همان، ج 1، ص 11.
9. التفسير و المفسرون، ج 2، تفاسير ياد شده.
10. المحرر الوجيز في تفسير القرآن، ج 1، ص 246.
11. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 362 ( ذيل احکام القرآن جصاص ).
12. همان، ج 1، ص 18.
13. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 170.
14. همان، ص 9.
15. همان، ص 175.
16. همان.
17. همان، ص 176.
18. همان، ص 9 ( فهرست ) و ص 238 تا آخر جلد اول و همينطور تمام جلد دوم.
19. همان، ص 190 ( الفصل الثالث: اهم کتب التفسير بالراي الجائز ).
20. همان، ص 240.
21. همان، ص 175.
22. علي بن حسام الدين عبدالملک المتقي الهندي، منتخب کنز العمال، ج 2، ص 10؛ محمد بن عيسي بن سوره ترمذي، سنن ترمذي، 199/5؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، 107/89.
23. روش هاي تفسيري، ص 111؛ روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن، ص 38.
24. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 19 و 349 و 359.
25. همان، ج 1، ص 81.
26. عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من فسر القرآن بالرايه فليتبوء مقعده من النار؛ محمد بن عيسي بن سوره ترمذي، سنن ترمذي، 199/5؛ تفسير طبري، ج 1، ص 21؛ بحار، ج 89، ص 107.
27. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 82.
28. همان، ج 2، صص 352 و 373 و 382.
29. همان، صص 70-69.
30. البيان في تفسير القرآن، ص 269 ( حجيه ظواهر القرآن ).
31. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 76.
32. ابوبکر احمد بن علي رازي جصاص از فقيهان معروف حنفي که در قرن چهارم مي زيسته و تفسير او فقهي است؛ ر.ک: روش هاي تفسيري، ص 263.
33. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 308 ( تعصبه لمذهب الحنفيه ).
34. بقره، آيه 187.
35. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 357.
36. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 309.
37. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 360.
38. حجرات، آيه 9.
39. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 310 ( احکام القرآن جصاص ).
40. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 362.
41. محمد رشيد رضا، المنار، ج 3، ص 290 در ذيل آيه: « إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً »، فرقان، آيه 8.
42. همان، ص 291؛ محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 462.
43. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 399.
44. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 464.
45. مؤلف فضل بن حسن طبرسي (م 548 ) از بهترين تفاسير شيعه و در نهايت اتقان؛ ر.ک: المفسرون حياتهم و منهجم، ص 608.
46. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 384.
47. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 76.
48. مائده، آيه 55.
49. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 79.
50. لباب النقول في اسباب النزول، ص 55.
51. فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 8، ص 333.
52. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 386.
53. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 4، ص 424.
54. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 80.
55. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 388.
56. همان، ص 389.
57. همان.
58. همان، ص 390.
59. علامه محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن في تفسير القرآن.
60. « وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلاً ».
61. نساء، آيه 56.
62. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 34 ( اهم کتب التفسير عند الاماميه )
63. مجله طلوع، ش 12 ص 203 ( اهميت نقد علمي، آيت الله معرفت )؛ التفسير و المفسرون، ج 2، ص 438 ( پاورقي )
64. قيامت، آيه 23-22.
65. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 339.
66. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 43.
67. همان، ص 115.
68. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 127.
69. همان.
70. همان، ص 126 ( پاورقي ).
71. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص 343.
72. المحرر الوجيز، ج 1، ص 246 ( مقدمه )
73. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 224.
74. اسد الغابه، ج 3، ص 192.
75. التفسير و المفسرون، ج 1، صص 50-49.
76. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، 127/2.
77. همان، ج 1، ص 256.
78. فتح الباري، ج 8، ص 120؛ صحيح بخاري، ج 4، ص 207.
79. صحيح بخاري، ج 4، ص 271 ( کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه ).
80. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 50، فتح الباري، 129/8.
81. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 259.
82. همان، ج 2، ص 128.
83. الاسرائيليات في التفسير و الحديث، ص 60؛ محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، صص 89 و 90.
84. يونس، آيه 94. ترجمه: اگر از آنچه بر تو نازل کرديم در شک و ترديد هستي، از آن ها که کتاب آسماني را قبل از تو مي خوانند بپرس.
85. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 92.
86. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 201. ( ذيل آيه ياد شده )
87. محمد بن محمد الزمخشري، الکشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 371.
88. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 10، 123.
89. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 8، ص 382.
90. والذي تميل ايه النفس هو ان قول التابعي في التفسير لايجب الاخذ به الا اذا کان مما لا مجال للراي فيه فانه يوخذ به حينئذ عند عدم الريبه فان ارتبنا فيه بان کان ياخذ من اهل الکتاب فلنا ان نترک قوله و لانعتمد عليه؛ التفسير و المفسرون، ج 1، ص 78؛ محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 431.
91. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 88؛ محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 447.
92. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 88.
93. محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 1، ص 431.
94. همان، ص 451.
95. همان، ص 423.
96. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 10.
97. همان، ص 35.
98. مائده، آيه 67.
99. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 36.
100. همان.
101. اعتقادات الاماميه، ص 93.
102. اوائل المقالات، ص 54.
103. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 84.
104. التبيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 3.
105. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 83.
106. الصافي في تفسير القرآن، ج 1، ص 33.
107. آلاء الرحمن، ج 1، ص 25.
108. البيان في تفسير القرآن، ص 207.
109. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 12، ص 104.
110. محمدهادي معرفت، صيانة القرآن عن التحريف، صص 78-59.
111. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 225.
112. البيان في تفسير القرآن، ص 201.
113. صيانه القرآن عن التحريف، ص 206.
114. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 25.
115. همان، ج 2، ص 28.
116. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 195.
117. التفسير الاثري الجامع، ج 1، ص 32.
118. مجمع البيان و الميزان ذيل آيه 67 مائده.
119. التفسير و المفسرون، ج 3، ص 87.
120. همان.
121. همان، ص 88.
122. همان، ص 86.
123. کشف المراد في شرح التجريد و الاعتقاد، صص 314-284، محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 1، ص 145 ( کتاب الحجه ).
124. تفاسير مجمع البيان، التبيان، الصافي، ذيل آيات 55 مائده و 33 احزاب و...
125. التفسير و المفسران، ج 2، ص 109.
126. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 23، ص 87.
127. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 41.

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول