گزارشي از کتاب صيانة القرآن من التحريف اثر آيت الله معرفت (ره)
تحريف ناپذيري قرآن
گزارشي از کتاب صيانة القرآن من التحريف اثر آيت الله معرفت (ره)
چکيده
اين مقاله گزارشي است از کتاب صيانة القرآن من التحريف. نگارنده در اين مقاله نخست از جايگاه علمي مرحوم استاد معرفت به بزرگي و تجليل ياد کرده و سپس به بيان اين نکته که ايشان با تدوين کتاب صيانة القرآن و با زدودن تهمت تحريف از دامن تشيّع، خدمت بزرگي به مکتب اهل بيت (عليهم السلام) نموده است.تحريف، تحريف ناپذيري قرآن، کتاب صيانة القرآن من التحريف، روايات ضعيف.
مدخل
مباحث مورد توجه مرحوم استاد معرفت در کتاب صيانة القرآن من التحريف چنين است: معرفي ابن حزم به عنوان اولين قائل به تحريف قرآن، گزارشي از تعريف لغوي و اصطلاحي تحريف، قرآن و کلمه تحريف، پندار بي پايه نسخ التلاوة، مسأله انساء، اهم دلايل مؤلف در رد شبهه تحريف ( 6 دليل )، تصريح سي نفر از بزرگان شيعه، بحث مکمل در تشريح اقوال مدعيان تحريف، موقف ما در برابر گروه اخباريان، مراد از تحريف در عهدين، تحريف از نظر حشوگرايان و ظاهرگرايان اهل سنت، تحريف از نظر اخباريان، پندارهاي صاحب فصول ( 10 پندار و جواب )، فصلي در بي اعتباري منابع مورد اعتماد محدث نوري، 1122 حديث مورد استناد نوري که به اعتقاد مؤلف 61 حديث دلالت عام، 1061 حديث دلالت خاص دارد که اکثراً ( 815 ) از منابع بي اعتبار است و از 307 منبع بيشترشان به اختلاف قرائت ها مربوط است و 200 حديث باقي مانده به هفت گروه تقسيم مي شوند. مؤلف به هر گروه جواب داده است.بايد دانست که آثار قرآن پژوهانه ي روحانيان شيعه چندان پرشمار نيست. البته تفسير قرآن را بايد از اين قول استثنا کنيم که بحمدالله علماي روحاني والا مقام شيعه پيش از تبيان شيخ طوسي، تا اينک که تفسير تسنيم آيت الله عبدالله جوادي آملي انتشار يافته، آثار ارزشمندي تأليف کرده اند.
التمهيد في علوم القرآن، از علمي ترين و تحقيقي ترين آثار دايرة المعارف گونه در شرح تاريخ قرآن و توضيح وحي و متشابهات و يکايک علوم قرآني است که 6 مجلد از آن به عربي شيوايي انتشار يافته است. گرچه به نظر مي رسد اگر عمر پربار و برکت مؤلف دانشمند وفا مي کرد، مجلدات ديگري به اين دانشنامه ي گرانسنگ افزوده مي شد. ايشان تفسير روايي ارزشمندي نيز تأليف کرده اند. همچنين اثري به نام التفسير و المفسرون که همنام اثر محمدحسين ذهبي و تکميل و تعديل کننده ي آن است.
در ميان آثار قرآن پژوهي آن بزرگمرد قرآن شناس، کتاب کم حجم و پرمغزي به نام صيانة القرآن من التحريف وجود دارد که در اين مقاله گزارشي از آن همراه با افزايش نکاتي در جهت شرح نظرگاه و ادله ي متين عقلي و نقلي ايشان، عرضه مي شود.
اين کتاب در سال 1410 ق در قم از سوي دار القرآن آيت الله گلپايگاني، در 243 صفحه قطع وزيري، منتشر گرديده است.
مؤلف در پيشگفتار، اين اثر را تکمله ي مباحث خود در زمينه ي دلايل اعجاز قرآن و رفع شبهاتي که پيرامون حجيت ظاهر قرآن براي عده اي پيش آمده، بر شمرده است.
سپس ابن حزم را از اولين قائلان به تهمت تحريف قرآن، و نيز نسبت دهنده ي اين اعتقاد ناصواب به شيعه معرفي مي کند. او قائل به وجود آيه ي رجم بوده است که سپس تلاوت [ و کتابت؟ ] آن منسوخ شد و حکم آن باقي است. (2) سپس به شرح معناي تحريف در لغت و اصطلاح مي پردازد. تعريف اصطلاحي به نظر مؤلف 7 گزينه است:
الف. تحريف مدلول کلام، يعني تفسير ناموافق با لفظ يعني تأويل نارواي آن.
ب. تحريف موضعي، از قبيل ثبت آيه يا سوره در غير محل آن.
ج. تحريف قرائتي و اين از قبيل اکثر اجتهادات قاريان [ هفت گانه يا ده گانه يا غير آنان ] است.
د. تحريف لهجه اي يا گوشي و اين را مادام که بنيان کلمه يا عبارت دگرگون نشود، جايز مي شمارد.
ه. تحريف به دگرگون ساختن کلمه / کلمات به کلمه يا کلمات مترادف با آن يا آن ها. چنانکه ابن مسعود اين گونه تبديل را جايز مي شمرده است. مؤلف قائل به عدم جواز آن است و مي گويد اعجاز قرآن بر پايه لفظ و معنا است.
و. تحريف به زياده. و از نخستين قائلان به اين قول را عجارده، پيروان عبدالکريم بن عجرد از زعماي خوارج مي شمارد. نيز پيش از او ابن مسعود را که دو سوره ي آخر قرآن را تعويذ مي شمرد و از نسخه ي مصحف خود حذف کرده بوده است.
ز. تحريف به نقصان. چنانکه ابن مسعود اين آيات قرآن را چنين مي خوانده است: و الليل اذا يغشي و النهار اذا تجلي و الذکر و الانثي. که « ما خلق » را از آغاز « و ما خلق الذکر و الانثي » حذف مي کرده است. [ بعدها بسياري کسان قائل به اين قول در موارد ديگري از قرآن شده اند. چه از حديث گرايان اهل سنت، چه شيعه ]. (3)
سپس بحثي تحت عنوان « قرآن و کلمه ي تحريف » به ميان آمده است. (4) بحث بعدي « پندار بي پايه ي نسخ التلاوه » است. (5) سپس از « مسأله ي انساء » ( فراموش گردانيدن ) سخن به ميان آمده و گفته شد اين هم همسان با مسأله ي پيشين است که مي گويند آياتي وجود داشته که از دل هاي حافظان محو شده و ذکري از آن ها به ميان نيامده است. مؤلف پس از شرح مفهوم آن، مصداق داشتن آن را رد کرده است. (6)
بحث بعدي « اهم دلايل مؤلف [ و علماي مجتهد قديم و جديد شيعه ] در ردّ شبهه ي تحريف » است.
1. آيه ذکر:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَما خود، قرآن را نازل کرده ايم، و خود نگهبان آنيم. (7)
چون خداوند خالف وعده نيست؛
إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (8)
و طبق قاعده ي لطف، نزديک سازي بندگان به طاعت و دورسازي آنان از معصيت، با خداوند است.
2. آيه ي عدم اتيان باطل:
وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ. (9)3. ضرورت تواتر قرآن:
که از آغاز به عين حروف و کلمات و عبارات و آيات خوانده و نوشته و حفظ و نقل شده است، و هرچه از ادعاهاي تحريف در مقابل اين تواتر، در حکم خبر واحد و مردود است.4. مسأله ي تطبيق دادن احاديث با قرآن
که هرچه با آن موافق باشد صادق است و هر چه مخالف آن است، ناراست و نادرست است. او در پاسخ محدث نوري که مي گويد اين حديث در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صادر شده و تحريف پس از وفات ايشان رخ داده است، مي گويد اين حديث قاعده اي است که اعتبار آن هميشگي است، و اصولاً چهارده معصوم آن را گفته اند، و اتفاقاً از بين ورود تحريفات، چنين حديثي را فرموده اند.5. مسأله اعجاز:
اعجاز قرآن مسأله اي است که در خود قرآن به آن تحدي شده است. و اينکه عجارده مي گويد سوره ي يوسف به قرآن اضافه شده. يا ابن مسعود معوذتين را دعاهايي افزون بر قرآن مي دانسته است با دعوي تحدي قرآني منافات دارد. يعني در نهايت معنايش اين مي شود که بشر تواناي آوردن سوره هايي يکسان و همسان با سوره هاي قرآن است. حال آنکه مدعيان تحريف، اعجاز قرآن را قبول دارند.لذا قول مدعيان نظري محدث نوري و قبل از او سيد نعمت الله جزايري که به جاي كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ (10) مي گفته اند در اصل کنتم خير ائمة... بوده است، يا أُمَّة وَسَطاً (11) در اصل به صورت ائمه وسطاً بوده و نظاير اين ادعاها باطل است؛ چون مخالف با دلايل پيشگفته، و نيز دلايلي که گفته خواهد شد، مي باشد. نيز اين ادعاي مدعيان که مي گويند در آيه ي يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ (12) چنين بوده... ما انزل اليک ي علي من ربک که « في علي » [ درباره ي علي ] در شأن نزول آيه منظور است، نه در خود آيه. [ و قرآن کريم در صدها مورد درباره ي صدها نفر سخن گفته است و نام آن ها در شأن نزول ملحوظ و محفوظ است نه در نص قرآن ].
6 . تصريح ائمه ي اطهار:
در اينجا مؤلف محترم احاديث معتبري از ائمه اطهار نقل کرده که فرموده اند دست تصرف و تطاول به قرآن کريم، به همين صورت که در دست مسلمان است، نرسيده است. (13) سپس فصلي تحت عنوان « تصريح بزرگان علماي شيعه » [ به مصونيت قرآن از تحريف ] به ميان آورده و از قول صاحب قوانين آورده است که جمهور مجتهدان شيعه، بر عدم تحريف قرآن کريم اجماع دارند. از آن پس اقوال و آراي اين بزرگان را نقل کرده است: 1. قاضي نورالله شوشتري ( م 1019 ق ) 2. شيخ المحدثين ابوجعفر محمد بن علي معروف به صدوق ( م 381 ق ) که قول به تحريف ناپذيرفتن قرآن را جزو عقايد قطعي شيعه ي اماميه ذکر کرده است. 3. شيخ مفيد ( م 413 ق ) در کتاب ارجمندش اوائل المقالات، و کتاب ديگرش اجوبة المسائل السرويه. 4. شريف مرتضي ( م 436 ق ) در کتاب رساله الجوابية عن المسائل الطرابلسيات 5. شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسي ( م 460 ق ) 6. ابوعلي طبرسي ( م 548 ق ) صاحب تفسير مجمع البيان، در مقدمه ي تفسيرش. 7. ابن مطهّر حِلّي ( م 726 ق )، در کتاب اجوبه المسائل المهناويه. 8. محقق اردبيلي ( م 993 ق ). 9. شيخ جعفر کاشف الغطاء 10. محمدحسين کاشف الغطاء در رساله ي مربوط به معتقدات شيعه به نام اصلي الشيعه و اصولها. 11. شيخ بهايي. 12. فيض کاشاني در مقدمه ي ششم تفسيرش به نام صافي. 13. حر عاملي ( م 1104 ق ) صاحب دانشنامه ي سترگ حديثي به نام وسائل الشيعه، در رساله اي فارسي. 14. محقق تبريزي ( م 1307 ق ) در تعليقه اش بر مکاسب شيخ انصاري. 15. محقق آشتياني ( م 1319 ق ) در شرحش بر رسائل شيخ انصاري. 16. سيد حسين کوهکمري ( م 1299 ق ). 17. علامه بلاغي ( م 1352 ق ). 18. مولي عبدالله بن محمد مشهور به فاضل توني ( م 1071 ق ) در رساله اي به نام وافيه. 19. سيد محسن اعرجي معروف به محقق بغدادي ( م 1227 ق ). 20. علي بن عبدالعالي کرکي ( م 940 ق ) در رساله ي مستقلي که در نفي افزود و کاست در قرآن کريم دارد. 21. شيخ محمد ابراهيم کلباسي اصفهاني ( 1261-1180 ق ). 22. سيد شرف الدين عاملي ( م 1381 ق ) 23. سيد محسن امين عاملي ( م 1371 ق ) صاحب فرهنگ زندگينامه اي مهمي به نام اعيان الشيعه. 24. آيت الله محمدهادي ميلاني ( م 1395 ق ) که مقاله اي به عنوان تکمله در اين زمينه در کتاب مفيدش سيد علي ميلاني نوشته است 25. سيد علي حسيني ميلاني در کتاب مستقل و مهمي به نام التحقيق في نفي التحريف عن القرآن الشريف (14) 26. آيت الله گلپايگاني. 27. آيت الله سيد مهدي حائري ( 1304-1380 ق ) 28. امام خميني - اعلي الله مقامه - ( م 1409 ق / 14 خرداد 1368 ش ) 29. آيت الله خوئي در کتاب قرآن پژوهانه ي البيان که حاوي تفسير سوره ي حمد هم هست، و از مهم ترين آثار قرآني به قلم يکي از مجتهدان و مراجع عظيم الشأن شيعه است و به فارسي هم ترجمه شده است. 30. سيد جعفر مرتضي عاملي صاحب کتاب گرانقدر حقائق هامّه حول القرآن الکريم (15) که محور اصلي اش نفي شبهات مدعيان کم شمار تحريف قرآن است، و علي الاطلاق يکي از مهم ترين آثار شيعه ي اماميه در اين زمينه است. (16)سپس مؤلف گرامي، بحث مکملي در تشريح اقوال مدعيان تحريف مي آورد (17) و فصل ديگر تحت عنوان « موقف ما در برابر گروه اخباريان » است و در آن نمونه هايي از ساده انديشي و سطحي نگري بعضي از سران اخباريه از جمله سيد نعمت الله جزايري به ميان آورد. پس از آن از تأليف کتاب فصل الخطاب في تحريف کتاب رب الارباب (18) اثر حاج حسين نوري صاحب مستدرک الوسائل که ذيل به موسوعه ي حديثي وسائل الشيعه ي شيخ حر عاملي است، سخن مي گويد و انعکاس آنکه فرياد اعتراض و دادخواهي علما و طلاب دانشمند حوزه هاي علمي شيعه را در نجف و کربلا و سامره برآورده است و رويه ها بر آن نگاشته اند که يکي از جامع ترين آن ها، البرهان اثر ميرزا مهدي بروجردي، منتشره به سال 1371 ث در قم است. پيش از کتاب اخير، فقيه محقق شيخ محمود مشهور به معرّب طهراني ( م 1313 ق ) رساله ي مستندي به نام کشف الارتياب في عدم تحريف الکتاب نوشته است که حاجي نوري را به عقب نشيني از موضع خود واداشته است به نحوي که گفته است مراد از تحريف، زياده و نقصان در قرآن پس از جمع عثماني نيست، بلکه پس از نزول و پيش از تدوين و توحيد نص و مصحف شدن قرآن کريم است. نيز گفته است راضي نيست که از اين پس کسي کتابش ( فصل الخطاب ) را دبون خواندن کتاب کشف الارتياب بخواند. (19) نيز سيد محمدحسين شهرستاني ( م 1315 ق ) معاصر حاجي نوري کتاب مهمي به نام حفظ الکتاب الشريف عن شبهه القول بالتحريف در رد عالمانه و محققانه فصل الخطاب نوشته است. (20) از سوي ديگر يکي از بزرگ ترين شاگردهاي حاجي نوري، يعني صاحب الذريعه ( شيخ آقا بزرگ طهراني ) هم کتابي به نام النقد اللطيف في نفسي التحريف عن القرآن الشريف نوشته و قول استادش را تأويل کرده است. او گفته است: استادم ( محدث نوري ) مرادش اين است که قرآن موجود، پس از جمع عثماني، افزايش و کاستي نپذيرفته است، و « مردم مراد مرا برعکس فهميده اند، و حتي صلاح بود نام کتابم را فصل الخطاب في عدم تحريف الکتاب مي گذاشتم. مراد من افکندن بخشي از وحي نازل شده است و اگر مي خواهيد نام کتاب مرا القول الفاصل في اسقاط بعض الوحي النازل بگذاريد ». (21) اما حق اين است که حاجي نوري معروف به محدث نوري / خاتم المحدثين قرآن کريم را از حيث تحريف پذيري با عهدين مقايسه کرده، و در عين حال گفته است که قرآن تغيير و تبديلي مانند عهدين به خود نديده است! و به قول معروف، توجيه غلط، خود غلط ديگري است. (22)
مؤلف محترم سپس بحثي تحت عنوان « مراد از تحريف در عهدين چيست؟ » گشوده و خلاصه ي آن اين است که تحريفي که قرآن کريم درباره ي عهدين ياد مي کند، تفسير نابجا، و در واقع تحريف معنوي است؛ چنانکه حضرت امام محمدباقر (عليه السلام) فرموده است:
" اقاموا حروفه و حرّفوا حدوده، فهم يرونه و لا يرعونه
اهل کتاب ظاهر لفظ عهدين را حفظ کردند، اما احکام آن را دگرگون ساختند و در نهايت آن را روايت کردند اما رعايت نکردند. " (23)
سپس نمونه هايي از تحريف ها در ترجمه هاي عهدين، نه در الفاظ نص اصلي آن، ياد مي کند (24) و بعد بخشي از تاريخ عهدين را نقل مي کند. (25) در پايان مي گويد مراد از تشابه بين امت اسلام و امم سالفه که محدث نوري با آوردن حديثي مي کوشد تا بگويد تحريف اهل کتاب در عهدين، بايد در مورد امت مسلمان هم رخ دهد، به کلي بي اساس است، چرا که در اصل شباهتي بين امت ها نيست، مگر در اصول کلي اخلاق و رفتار و کردار؛ نه در خصوصيات و جزئيات زندگي آن ها که چون تابع و تخته بند زمان و مکان خويش است، تکرارناپذير است. (26)
سپس فصلي تحت عنوان « تحريف از نظر حشوگرايان و ظاهرگرايان اهل سنت » مطرح کرده است. و در آن قول معروف عمر بن خطاب را که به وجود آيه ي رجم قائل بوده است: الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة... به نقل از معتبرترين منابع حديث اهل سنت مي آورد و نيز قول زيد بن ثابت را که آن را حديث مي شمرده، نقل مي کند و نيز چند آيه ي ادعايي ديگر را از اين قبيل آيه ي رغبت: ان لا ترغبوا عن آباءکم فإنّه کفرٌ بکم ان ترغبو عن آبائکم مي افزايد که اين عبارت ها چه بسا حديثي بوده است که عمر از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده و با قرآن اشتباه کرده است. نيز: آيه ي جهاد:... ان جاهدوا کما جاهدتم اوّل مرّة... و همچنين آيه ي فراش را: الوالد للفراش و اللعاهر الحجر [ که به حديث بودنش در مجاميع حديث و فريقين تصريح شده ]. نيز ادعاي عمر را که مي گفته است قرآن کريم کلاً 1027000 حرف است، حال آنکه قرآن به گفته ي ابن عباس داراي 323671 حرف است، و اگر اين ادعا درست باشد، لاجرم بايد قريب به دو ثلث قرآن از دست رفته باشد و ذهبي صاحب ميزان الاعتدال در همين کتاب گفته است که قول به اين تعداد ( دو ميليون و بيست و هفت هزار ) حرف فقط گفته ي باطل محمد بن عبيد است. يا اين ادعا که بسياري از قرآن، با کشته شدن بسياري از حافظان قرآن در نبرد يمامه از بين رفته است (27) و نظاير اين ادعاها، نيز اين ادعاي واهي که مصحف خاص عايشه - که برايش استنساخ کرده بودند - افزودگي هايي داشته است که هنگام توحيد / يگانه سازي مصاحف آن ها را ساقط کرده اند. مانند اين مورد:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً
[ که تا اينجا درست و جزو قرآن است اما به دنبال آن در مصحف عايشه چنين آمده بوده: ]
" و علي الذين يصلون الصفوف الاول "
[ که چون با حفظ حافظان و کتابت نسخه هاي ديگر همخواني نداشته - و بگذريم که درايتاً هم فصاحت معهود قرآني ندارد - طبعاً اين زياديت تأييد نشده را حذف کرده اند ]. (28) تا قول به اينکه سوره ي احزاب بلندتر از سوره ي بقره بوده، (29) و دعاء قنوت که حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در نمازهاي خود مي خوانده و اُبي بن کعب به تصور آنکه از قرآن است، در آخر مصحف خاص خود افزوده بوده و آن ها را سوره ي خلع و حفد ناميده بوده (30) و ادعاي اينکه از سوره ي برائت / توبه فقط ربع آن باقي مانده است! (31) آري! اينها و نظايرشان که همه مدعيان بلا دليل و بلا سند است و در آثار و مجموعه هاي حديث اهل سنت، اغلب با داوري درباره ي آن ها در رد اغلب آن ها آمده است و نمونه هاي بيشتري هم مؤلف دانشور نقل کرده اند و متأسفانه محدثان اهل سنت گاه آن ها را داراي اسناد نيکو شمرده اند، حاکي از اين است که پندار واهي تحريف پذير قرآن، در ميان حشويان [ اهل روايت بي درايت ] اهل سنت هم قائلاني داشته است، و چه بسا بعضي از آن ها - في المثل زيادت حرف واو - از مقوله ي اختلاف قرائات است، که موضوعاً با مسأله و ادعاي تحريف فرق دارد. و غالباً چنانکه شادروان آيت الله معرفت، مؤلف دانشور و قرآن شناس خبير اين کتاب فرموده اند، از مقوله ي اجتهاد در برابر نص است، که علما به آن اعتنايي ندارند. (32)
پس از آن مؤلف از چهار کلمه يا عبارت که مدعيان يا مخالف خوانان معاند اسلام، غلط شمرده اند، ياد مي کند. از جمله إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ (33) که مي گويند، و قبل از همه عروة بن زبير گفته است چرا اسم « اِنّ » مرفوع آمده، يا چرا الْمُقيمينَ الصَّلاةَ (34) که عطف بر لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ شده بايد « المقيمون » مي بود. يا در آيه ي 69 سوره ي مائده:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى ...
طبق قاعده ي نحوي بايد به جاي « الصابئون »، « الصابئين » مي آمد ( چون اسم إنّ است ) و يک مورد ديگر همه را با نقل قول از نحويان و مفسران بزرگ، و نيز با قياس آن ها با موارد مشابه در قرآن، پاسخ مي گويد. (35)
پس از آن، داستان سوره ي بر ساخته ي « ولايت » را از قول صاحب دبستان المذاهب نقل کرده و گفته است و اين و امثالش سوره هايي در فضايل اهل بيت بوده، و عثمان آن ها را سوزانده و از بين برده است. اين « سوره » ادعايي به واقع سست و حتي معاني آن سخيف است، و خودش، خودش را نفي مي کند. چرا که در آن جمله هاي غلط و لايعني وجود دارد. (36)
فصل بعدي « تحريف از نظر اخباريان » نام دارد و ابتدا قول سيد نعمت الله جزايري را مي آورد که در کتاب منبع الحياه او نقل شده است، و اشتباهات او در زمينه ي تاريخ جمع و تدوين مصحف يک به يک باز نموده شده است، چنانکه تصور مي کرد و مصحف / مصاحف عثمان / عثماني به خط خود عثمان بوده است. يا مي گويد وقتي حضرت علي (عليه السلام) مصحف خود را جمع کرد و نزد جمعي از صحابيان برد، آنان نپذيرفتند و گفتند « ما نيازي به آن نداريم، مصحف عثمان در دست ما است ». غافل از آنکه مصحف حضرت علي (عليه السلام) در حدود يک دهه و نيم پيش از آن جمع و تدوين شده بوده است. ديگر قول او است که مي گويد وقتي مصحف حضرت علي (عليه السلام) را از ايشان نپذيرفتند، خداوند آن را به آسمان برد. و بعد ادعا مي کند که اين مصحف نزد ائمه اطهار (عليهم السلام) محفوظ است که گاه در خلوت هايشان آن را تلاوت مي کنند. و نظاير اين تهافت ها. (37)
فصل بعد « پندارهاي صاحب فصل الخطاب / محدث نوري » نام دارد. ادعاهاي او به اختصار از اين قرار است:
1. تحريف در عهدين واقع شده و واجب است که رويدادهاي اهم گذشته، در امت اسلام پيش آيد. [ و چون در اين باره پيشتر بحث به ميان آمد، به تفصيل نمي پردازيم ].
2. شيوه هايي که جامعان قرآن در آن عهد در پيش گرفته بودند، چون به همه ي قرآن احاطه نداشتند، به از دست رفتن آيات و عباراتي منتهي مي شد. در پاسخ اين مسأله، مؤلف دانشور به تاريخ قرآن استناد مي کند که قرآن در زمان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) از نظر آيات و عبارات و تکميل و کمال هر سوره اي مجموع بود، اما مدون و به شکل مصحف نبود، جامعان مصاحف عثماني آنچه را که مکتوب و محفوظ بود، به صورت کتاب بين جلدين در آوردند. (38)
3. آنچه اهل سنت در توجيه رواياتشان [ در مورد تحريف پذيري قرآن ] گفته اند و تحريف را آيات منسوخ التلاوه دانسته اند، حرفي لغو است و در آن ها به اين امر صراحت هست که اکثر تحريف ها به دست خود عثمان انجام گرفته است.
مؤلف در پاسخ به ايراد سوم محدث نوري مي گويد: آنچه او بيان مي دارد، يعني اشاره به تحريف در کتب حديث اهل سنت، بر اثر بي دقتي محدثان در آن کتاب ها راه يافته و چنانکه پيشتر ملاحظه شد، وزن و اعتبار علمي ندارد.
4. حضرت امير (عليه السلام) مصحفي خاص خود داشت که به سليقه و صواب ديد خود فراهم کرده بود، و ناگزير آن مصحف با سائل مصاحف [ عثماني ] فرق داشت.
مؤلف در پاسخ مي گويد، آري! مصحف حضرت علي (عليه السلام) در نظم و ترتيب و محتوا بر شروح و حاشيه با مصحف عثماني فرق داشت، و از نظر نصوص آيات فرقي نداشت. (39)
5. ابن مسعود هم مصحفي داشته که اختصاصي [ و متفاوت بوده ] است.
مؤلف در پاسخ مي نويسد: اختلاف آن با ساير مصاحف در قرائاتي بوده که احياناً زيادت تفسيري داشته و اينکه گاه به جاي بعضي کلمات قرآني، مترادف آن ها را آورده بوده تا معني روشن تر باشد. ديگر آنکه معوذتين ( دو سوره ي آخر قرآن ) را به گمان اينکه دعاي حفظ است، در مصحف خود نياورده بوده و نيز سوره ي فاتحه را نياورده بوده است. اين مسائل در تاريخ قرآن روشن است، و اينها به معناي تحريف نيست [ و نيز مي توان افزود که محدث نوري طرفدار مصحف ابن مسعود نيست. و مهم تر اينکه در نهايت ابن مسعود مصحف خود را به اصطلاح در مقابل مصحف عثماني پس گرفت و همان مصحف عثماني را تأييد کرد ].
6. مصحف اُبي بن کعب اضافاتي نسبت به مصحف عثماني داشته است.
مؤلف در پاسخ ايراد ششم مي گويد: آري! مصحف او دو دعاي قنوت را که بعداً سوره ي خلع و حفد نام گرفته، همراه با اضافات تفسيري افزون داشته است؛ [ و مصحف او نيز در مقابل مصحف عثماني از اعتبار افتاده است و اينها که محدث نوري مي گويد، به اعتبار خدشه ناپذير مصحف عثماني صدمه اي نزده است. و اگر تفاوت هاي ناچيز آن ها در مصحف عثماني راه پيدا مي کرد، جاي ايراد و نکته گيري بود،نه اکنون که راه نيافته است ].
7. عثمان از مصحف، بعضي کلمات، و حتي آيات را که مخالفت بقاي حکومتش بوده انداخته است، و صحابه ي طرفدار او از آن ها غافل شده اند... مضافاً اينکه بين مصاحفي که عثمان به 5-6 ناحيه فرستاده اختلاف بوده است. (40)
مؤلف در پاسخ مي گويد: مصحف عثماني به ياري جمعي از صحابه ي قرآن شناس تدوين نهايي يافته [ و خود او در آوردن يا نياوردن سوره ها و آيات و عبارات دخالت نداشته است ] و آنچه محدث نوري مي گويد صرف ادعاي بي دليل است که طبعاً مسموع و مقبول نيست. (41) و تاريخ توحيد مصاحف به قدر کافي روشن و اطمينان بخش است؛ و اختلاف اگر بوده، در رسم الخط بوده، که مسأله اي جدا از تحريف است.
8. بعضي روايات اهل سنت حاکي از وقوع تحريف است که از جمله سيوطي آن ها را در اتقان و تفسيرش، از قول اصحاب حديث نقل کرده است.
9. مؤلف در پاسخ مي گويد از اين مسأله پيشتر هم بحث کرده ايم و اينها نه وزن، نه اعتبار، نه سند، و نه مدلول دارد [ و هيچ کدام آن ها اجتماعي نيست، حال آنکه تواتر صدور قطعي قرآن اجماعي است ]. و اينکه سوره اي مجعول به نام سوره ي ولايت قائل است که صاحب دبستان المذاهب آن را از ابن شهر آشوب نقل کرده، اعتباري ندارد، چنانکه پيشتر درباره آن سخن گفته شده است.
10. خداوند تبارک و تعالي نام اوصياي خاتم النبيين و دخت گرامي پيامبر را - عليهم السلام - و بعضي صفات آن ها را در تمام کتب آسماني که بر پيامبرانش فرستاده، آورده است، و چگونه ممکن است آن را در قرآن نياورده باشد. (42)
مؤلف در پاسخ مي گويد اينها جز اساطير اسرائيلي و افسانه هاي بر ساخته اي است که نقش يهوديان در جعل آن ها بيش از همه است. [ و اسم خاص قابل ترجمه نيست. چنانکه قرآن کريم اسامي آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و سليمان و داود و ديگر پيامبراني را که در عهد عتيق آورده، به همان صورت آورده، نه ترجمه ي عربي آن را ]. (43)
11- قاريان قرآن در تلفظ و کتابت بسياري از حروف قرآن و کلمات آن با هم اختلاف دارند. مؤلف در پاسخ مي گويد: بارها در اين کتاب آورده ايم که مسأله تفاوت قرائت ها و کتابت ها از رهگذر اجتهادات و سليقه هاي قاريان و کاتبان پديد آمده است، و اين مسأله با تحريف پذيري قرآن فرق دارد. (44)
فصل ديگر کتاب، چنين عنواني دارد: « منابع مورد اعتماد نوري، خود بي اعتبارند ». (45)
عنوان فصل ديگر « هزار و يک حديث » نام دارد. مؤلف مي نويسد که محدث نوري 1122 حديث براي اثبات تحريف پذيرفتن قرآن نقل کرده و گفته است که 61 حديث دلالت عام دارد و 1061 حديث دلالت خاص. اما اکثريت آن ها از منابع و اصولي نقل شده که اعتبار ندارند که اگر اينها را از عدد اخير کسر کنيم، تعداد 815 حديث از آن کاسته مي شود. باقي مانده 307 حديث است. و از اينها هم بخش عمده به اختلاف قرائات مربوط مي شود، به خصوص آنچه طبرسي در تفسير مجمع البيان نقل کرده و اينها 107 مورد است. باقي مانده نهايي 200 حديث است که بايد به آن ها پرداخت؛ و اينها هفت نوع اند:
1. روايات تفسيري يا توضيحي يا بيان شأن نزول يا تأويل آيه يا تعيين مصداقي از ميان مصاديق که اينها بخش اعظم اين 200 مورد را تشکيل مي دهد؛ و مؤلف 20 حديث از آن ها را نقادي مي کند. (46)
2. نوع دوم عبارت است از قرائات منسوب به ائمه؛ که از اين مورد 6 نمونه نقل مي کند. (47)
3. نوع سوم احاديثي است که در آن ها کلمه ي « تحريف » به کار رفته است، و مراد از آن ها تفسير ناروا يا تفسير به رأي است. (48)
4. نوع چهارم رواياتي است که به آن ها استناد شده، ولي استنادها بي اعتبار است، که مؤلف نقاد 3 نمونه از آن ها را نقل و نقد مي کند. (49)
5. نوع پنجم روايات است که درباره ي حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) آمده و مردم را به قرائت مصحف حضرت علي (عليه السلام) - که از پدرانش (عليهم السلام) به او ارث رسيده - الزام مي کند. محدث نوري مي گويد اگر مصحف علي (عليه السلام) با مصحف موجود اختلاف نداشت، چنين الزامي درست نبود. و مؤلف 5 مورد از اين احاديث را نقل و نقد مي کند و نگارنده ي اين سطور سه نکته در پاسخ محدث نوري عرضه مي دارد:
الف. شايد الزام به قرائت از مصحف حضرت علي (عليه السلام) به دليل حواشي روشنگر آن بوده است و مسائل ديگري غير از اختلاف متن. البته متن مصحف حضرت علي (عليه اسلام) به ترتيب نزول مرتب بوده است، نه به ترتيبي که مصحف عثماني موجود دارد.
ب. دسترس يافتن جامعه ي شيعه به امام غائب و اينکه چند صدهزار و بعدها چند ده ميليون مسلمان شيعه از يک متن واحد قرائت کنند، ناممکن است و اگر هم بگويند عقلاً امکان دارد، در پاسخ مي گوييم، ولي عملاً امکان ندارد. و تکليف مالايطاق است.
ج. سوم اينکه در ازاي اين احاديث ده ها حديث ديگر هم هست که با سند بهتر و اعتبار روشن تر است و در آن ها ائمه اطهار همين مصحف موجود عثماني را تأييد و به قرائت آن ترغيب فرموده اند. پس اين دو دسته احاديث با هم متعارض در مي آيند.
6. نوع ششم رواياتي است که مي پندارند بر افتادن آيه يا جمله يا کلمه اي دلالت دارد، و بزرگان نقد حديث روشن کرده اند که آن ها افزوده هاي تفسيري و شرح و بيان [ مترادف گونه ] و نظاير آن است، نه از لفظ نصّ قرآن، ولي قائلان به تحريف، مذبوحانه به آن ها تمسک مي جويند. سپس مؤلف دانشور سه نمونه از آن ها را مشروحاً طرح و رد مي کند.
7. نوع هفتم رواياتي است که در فضايل اهل بيت (عليهم السلام) است. اين روايات در اينکه جزو نص قرآن بوده صراحت ندارد. (50) مؤلف محترم در عين پاسخ گويي به اين شبهه، مي گويد در همين قرآن موجود هم آياتي در فصل مولي علي (عليه السلام) (51) و آيه مودت اهل بيت:
قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (52)
و نظاير آن ها آمده است.
پينوشتها:
1. نويسنده و قرآن پژوه.
2. الفصل، ج 4، ص 182.
3. همان، صص 14-8.
4. همان، صص 16-14.
5. همان، صص 24-17.
6. همان، صص 26-25.
7. حجر، آيه 9.
8. رعد، آيه 31.
9. فصلت، آيات 42-41.
10. آل عمران، آيه 110.
11. بقره، آيه 143.
12. مائده، آيه 67.
13. همان، صص 42-27.
14. قم، دارالقرآن الکريم، 1410 ق، ص 371.
15. قم، مؤسسه ي النشر الاسلامي، 1410 ق.
16. همان، صص 72-43.
17. همان، صص 84-72.
18. نوشته به سال 1292 و چاپ شده به سال 1315 ق.
19. همان، ص 90.
20. همان، ص 91.
21. همان، صص 91-90.
22. همان، صص 93-92.
23. همان، ص 95.
24. همان، صص 102-96.
25. همان، صص 120-102.
26. همان، ص 121.
27. همان، صص 129-123.
28. همان، ص 130.
29. همان، صص 136-134.
30. همان، ص 136.
31. همان، ص 137.
32. همان، ص 142.
33. طه، آيه 63.
34. نساء، آيه 162.
35. همان، صص 151-144.
36. براي شرح و بسط ر.ک: ص 154 کتاب.
37. همان، صص 168-158.
38. همان، ص 170.
39. همان، ص 171.
40. همان، ص 172.
41. همان، ص 172.
42. همان، ص 174.
43. همان، ص 175.
44. همان، ص 179.
45. همان، صص 192-182.
46. همان، صص 208-197.
47. همان، صص 212-208.
48. همان، صص 216-212.
49. همان، صص 218-216.
50. همان، ص 226 تا پايان کتاب، ص 236.
51. آيه ولايت: مائده، آيه 55.
52. شوري، آيه 23.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}