نویسنده: حمید وثیق زاده
منبع:راسخون




 

درست است که اجبار افراد به انجام کارها زیاد از حد است و این فشار آنها را به سوی بکارگیری قدرت خود و استفاده از روش‌های غیر اخلاقی سوق می‌دهد. مدیریت نیروی کار با استفاده از ترس، منجر به ضایع شدن زیردستان با استعداد می‌شود، این مقاله به دنبال پاسخ به سوالات انتقادی در این مبحث می‌باشد.
گاندی که به عنوان پدر یک ملت شناخته شده است، نقل قولی دارد در باب دسته بندی قدرت به 2 طریق؛ یکی قدرتی که از ایجاد ترس نشأت گرفته و دیگری قدرتی که با عشق بوجود آمده است. قدرت مبتنی بر عشق و علاقه، هزاران مرتبه مؤثرتر و ماندگارتر از قدرتی است که با ترس از تنبیه به وجود می‌آید.
با وجود اینکه تاریخ همواره به ما درس‌هایی داده از حکومت‌هایی که مدیریت یک کشور را با ایجاد ترس برعهده داشتند، واژگون شده‌اند و دیگر وجود ندارند، هنوز هم هستند کمپانی‌هایی که همان اشتباه را می‌کنند و شهرت خود را به خطر می‌اندازند.
حتی انگلیس که زمانی بر همه جهان حکومت می‌کرد، با اعمال سیاست ایجاد ترس، دامنه حکومت خود را کوچک و کوچک‌تر کرد. اکنون هم عاقبت تمامی مدیرانی که گمان می‌کنند بکارگیری سیاست ایجاد ترس، ضامن موفقیت آنهاست، همان خواهد بود.
مکالمه‌ام با یکی از دوستانم که در سازمانی مشغول به کار بود را به یاد دارم که او چقدر متنفر بود از صبح‌هایی که به اداره‌ی مملو از ترس و واهمه خود می‌رفت، چراکه رئیسش همواره او را مقابل چشم دیگران به خاطر اشتباهات کوچک و جزئی شماتت می‌کرد و او خسته از این سرزنش‌ها باید هر روز یک کار تکراری و عاری از هرگونه خلاقیت و نوآوری را انجام می‌داد. این پیروی از کتاب قانون که مدیر برای آنها اجبار کرده بود، آنها را از رشد مؤثر باز می‌داشت. سازمان آنها همواره با مشکلاتی همچون غیبت‌های زیاد کارکنان و نرخ پایین ماندگاری کارکنان در سازمان مواجه بود. چنین سازمان‌هایی نمونه هایی هستند از سازمانی که در دستیابی به جایگاه مناسب در صنعت خود با شکست مواجه می‌شوند.

آیا این یک نگرش جدید است؟

بر طبق برخی انتقادات، ترس، محرک خوبی برای دستیابی به عملکردهای مطلوب است، بله این درست است ولی این سیاست تنها در کوتاه مدت ممکن است مؤثر باشد. در بلند مدت، همین سیاست می‌تواند برای رشد سازمان بسیار مهلک باشد. ترس فراهم کننده یک جو سرشار از سوءظن و عصبانیت است که برای هیچ سازمانی مناسب نیست. حتی افرادی که در پست سازمانی خوبدبه خوبی دارند کار می‌کنند به محض یافتن شغلی با وضعیت بهتر از شرکت خواهند رفت. در همین حال، کارکنان به پیروی از قوانین بوروکراتیک تمایل بیشتری دارند تا اینکه به برنامه ریزی یک استراتژی و رسیدن به اهداف خود بپردازند.
مدیریت بر مبنای ایجاد ترس، چنان اثرات مخربی برای سازمان و کارکنان دارد که مدت‌ها طول می‌کشد که آنها را جبران نمود. یکی از مخرب‌ترین آنها، فقدان علاقه است، کارکنان احساس تلف شدن می‌کنند وتنها برای حفظ شغل خود به کار ادامه می‌‌دهند و از برند سازمان خود همه جا به بدی یاد می‌کنند. این سیاست بروکراتیک سازمان را به سمت از دست دادن کارکنان خوب خود، سبک مدیریتی ضعیف و مشکلات مالی سازمان برای هزینه‌های آموزش، دعوی و شکایات و ورشکستگی، سوق می‌‌دهد.
همچنین کارکنان احساس عدم عزت نفس می کنند و این آنها را به سمت فکر کردن به علایق خود بیشتر از اهداف سازمانی می‌کشاند.
مدیریت بر مبنای تهدید یک نگرش جدید نیست، از زمان حکومت ویکتوریاها بوده‌است، تاریخ سرشار است از چنین رهبران ستمگری که تلاش می‌کردند کارهای تک تک افراد را تحت حکومت خود کنترل کنند. اینها هیچ‌وقت محبوب نبودند و از آنها با نام غول یاد می‌شود. ترس، نزدیک‌بینی بوجود می‌آورد و به رهبران اجازه نمی‌دهد که رویدادهای آتی را پیش‌بینی و برای آنها برنامه‌یزی نمایند. کارکنان هم بیشتر سرگرم جلب رضایت کارفرمایان خود هستند، خلاقیت در آنها از بین رفته و تنها کورکورانه قوانین را اجرا می‌کنند. کارکنان تنها نگران مطلوب ماندن از منظر رئیس خود و بازی سرزنش‌ها و انداختن تقصیرها به گردن یکدیگر هستند.

نمونه‌هایی از مدیریت ترور

مدیریت بر مبنای ترس قطعأ مانع از شکل‌گیری امپراطوری‌های بزرگ بوده‌است. اما بسیاری از مدیران از درک اهمیت مدیریت بر مبنای هدف عاجزند. این سیاست به رقبا کمک می‌کند تا در مقابل سازمانی با مدیریت ترور، مزیت رقابتی کسب کنند. برخی از مثالهایی که فکر می‌کنم باید به آنها اشاره کنم در زیر می آید:
• یکی از پر تکرارترین مسائل وقتی است که کارکنان احساس تحقیر می‌کنند زمانی که رئیس آنها این احساس را در آنها ایجاد می‌کند که شما بسیار خوش شانس بوده‌اید که کار پیدا کرده‌اید. در اینجا رئیس کارمند خشمگین خود را تحقیر می‌کند .
• مورد دیگر سرزنش افراد برای خطاهای بسیار کوچک است، من داستان‌هایی شنیدم از قطع حقوق فرد تنها بخاطر وجود اشکالات گرامری که در گزارش خود داشته است.
• مسئله شایع دیگر تبعیض است، که در همه اداره‌ها یافت می‌شود، یک موضوع کاملأ قابل لمس درمورد علاقه رئسا به کارکنان بله قربان‌گو که همین عامل ایجاد نفاق بین همکاران می‌گردد.
در پایان، مدیریت ترور از طرف بسیاری از مدیران مورد حمایت قرار می‌گیرد چرا که فکر می‌کنند این سبک مدیریت افراد را روی پا قرار داده و آنها را مجبور می‌کند که سرسختانه کار کنند. اما در واقع برعکس این قضیه صدق می‌کند، کارکنان کار می‌کنند ولی با کیفیت کمتر و از طرفی موجب کاهش خلاقیت میان یکدیگر می‌گردند. یک مدیر باید رهبری باشد که می‌داند چگونه به نتایج دست یابد آن‌هم نه با کارکنانی مطیع و بله قربان‌گو بلکه با کارکنانی پویا ، شاد و خلاق.