نویسنده: حمید وثیق زاده
منبع:راسخون




 

یادداشتی بر منابع: همه منابع اولیه موجود در نبرد گوگمل از طرف نویسندگان یونانی است - هیچ روایتی از نقطه نظر ایرانیان وجود ندارد. بسیاری از این منابع "اولیه" نیز مدت‌ها پس از واقعیت نوشته شده‌اند. همانطور که از قدیم گفته شده فاتحان نویسندگان تاریخ هستند، اما ادیشمندان امروزی در حال تلاش برای بازسازی نسخه‌ای هستند که نسبت به آنچه که در سال 331 پیش از میلاد در گوگمل اتفاق افتاد،کمتر جانبدارانه باشد.
دو سپاه در دشتی مسطح و بی‌درخت با یکدیگر روبرو شدند. داریوش سوم، پادشاه امپراتوری هخامنشی، مکان این نبرد را با دقت انتخاب کرده بود. پیاده نظام او، ارابه‌های داسی شکل‌اش و 15 فیل جنگی وی آماده ایستاده بودند. دشمن نیروی بسیار کوچکتری داشت.
داریوش حقاً باید برنده این جنگ یعنی نبرد گوگمل می‌شد ... اما حریف او اسکندر کبیر مقدونی یکی از بزرگترین متخصصان فنون جنگی بود که جهان تا آن زمان به خود دیده بود.

زمینه نبرد گوگمل: دو پادشاه

اسکندر پس از قتل پدرش در سال 336 پیش از میلاد اداره مجمع یونان را بر عهده گرفت. پادشاه جدید تنها بیست سال داشت. پدر او فیلیپ دوم مقدونی یونان را متحد کرده بود. فیلیپ و فیلسوف بزرگ ارسطو که معلم خصوصی اسکندر بود به این مرد جوان تفکر خلاق و اصول رزم را آموختند.
به دلیل برخی از احساسات ناسیونالیستی پان یونانی و یا به سادگی به این دلیل که برخی از مردان مایل به تسخیر جهان هستند، اسکندر بر آن شد تا سلطنت هخامنشی ایران را خوار کند. ایرانیان تحت حکومت داریوش بزرگ و پسرش خشایارشا بزرگ و در طی جنگ‌های ایران- یونان (499-450 پیش از میلاد) به یونان حمله کرده و بسیاری از بخش‌های این کشور را مطیع خود ساخته بودند. حتی بیش از یک قرن بعد نیز، یادآوری این موضوع برای پادشاهان مقدونی عذاب آور بود.
داریوش سوم نام تاج و تخت خود را از فاتح بزرگ ایرانی که آسیای صغیر را فتح کرده بود، گرفت اما رابطه خونی واقعی او به احتمال زیاد بدون هیچ نقطه اتکایی بود. با توجه به شجره‌نامه رسمی او، داریوش سوم نوه بزرگ داریوش دوم از طرف پدرش بود و همچنین از سمت مادری نیز به خانواده سلطنتی مربوط می‌شد. با این حال سلف او اردشیر سوم همه برادران خود، عموها، خواهر زاده و برادر زاه‌ها و عمو زاده‌های ذکور خود را کشته بود تا رقبای بالقوه تاج و تخت را از بین ببرد. بنابراین، بعید است که داریوش سوم واقعاً پسر عموی اردشیر باشد.
محققان جدیدتر مانند ارنست بادیان بر این باورند که داریوش سوم در اصل یک اشراف زاده کوچک و یک افسر نظامی بود که کودومان نام داشت و یکی از بستگان دور خانواده سلطنتی که ترکیبی از تبار هخامنشی و بابلی (عراقی) بود، محسوب می‌شد. او به لطف شجاعت خود در جنگ و ازدواج خوش یمن‌اش با یک زن نجیب‌زاده پارسی پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و تقریباً پس از اینکه تمام داوطلبان بالقوه پادشاهی به قتل رسیدند، پا به سلطنت گذاشت.
داریوش و اسکندر برای اولین بار در جنگ ایسوس در ماه نوامبر سال 333 پیش از میلاد با یکدیگر درگیر شدند. اسکندر در این نبرد خونین در جنوب آناتولی (ترکیه امروزی) سپاه ایران را که بسیار بیشتر از سپاه خود بود به دشت ساحلی باریکی کشاند. داریوش قادر به خلاص کردن نیروهای خود نبود و متحمل خسارات سنگینی شد. او برای مبارزه را به روزی دیگر موکول کرده و عقب نشینی کرد. منابع یونانی او را به بزدلی متهم کردند، اما به عنوان آخرین بازمانده مذکر مدعی تاج و تخت پارسی، مرگ او می‌توانست به معنای پایان امپراتوری هخامنشی باشد.
در طول دو سال بعد، داریوش تعداد زیادی از مردان را از شرقی‌ترین نواحی امپراتوری خود به استخدام درآورد و آنها را به عنوان سربازان پیاده نظام آموزش داد. او همچنین مزدورانی از یونان و هند به کار گرفت. از قرار معلوم سربازان هندی 15 فیل جنگی با خود آوردند. تعداد کل مردان سپاه پارسی بر کسی معلوم نیست؛ برآوردهای مورخان یونانی حدود 50 هزار تا 1 میلیون نفر را ذکر کرده‌اند.
در همین حال، اسکندر و سپاه یونان راه خود را در اطراف انتهای شرقی دریای مدیترانه گشوده و حتی مصر را نیز تصرف کردند. سپس آنها از طریق بابل به پیش رفتند تا به ایران حمله کنند.
دو سپاه در جایی که امروزه به عنوان منطقه کردستان در شمال عراق خوانده می‌شود، دیدار کردند. نبرد گوگمل گاهی اوقات به نام نبرد آربلا نیز معروف است و بسیاری از محققان بر این باورند که این نبرد در نزدیکی شهر کردنشین اربیل (Arbela) رخ داده است. با این حال، محل دقیق نبرد ناشناخته است.

نبرد گوگمل

داریوش برای جلوگیری از گیر افتادن مجدد مانند نبرد ایسوس، تصمیم گرفت تا این سردار مقدونی را در جایی مسطح و بی‌درخت ملاقات کند. نیروهای اسکندر با فاصله‌ای کم از یکدیگر وارد محل شدند، اما حمله نکردند. تمام طول شب 30 سپتامبر سال 331 پیش از میلاد، ایرانیان در آماده باش بودند و در انتظار این که مقدونی‌ها حمله خود را در پوشش تاریکی شب به راه‌ اندازند. در عوض، اسکندر بر خلاف رقیب خود اجازه داد تا سپاه‌اش شب را بخوابد تا برای نبرد روز بعد خوب استراحت کرده باشد.
اوایل صبح روز بعد یعنی اول اکتبر اسکندر جناح راست سپاه خود را به سمت ایرانیان فرستاد تا از حمله آنها جلوگیری شود. داریوش این طعمه را گرفت و سواره نظام باختری خود را به جناح راست تشکیلات مقدونی فرستاد. به طور همزمان، ارابه‌های ایرانی با داس‌هایی بر روی چرخ‌های خود به مرکز خط مقدم مقدونی حمله کردند.
اسکندر سربازان خود را در سه خط، با دو ردیف سواره نظام در مقابل و خط سومی از کمانداران و پرتاب کنندگان نیزه آرایش داد. در هر دو طرف انتهای خط پیاده نظام مثلثی شکلی از مردان قرار داشتند که مانند دندان سگ به حالت پیش رفتگی قرار گرفته بودند. سربازان مقدونی زره آهنی به سینه، کلاه نبرد پوشیده و پیراهنی کوتاه بر تن داشتند. اسکندر احتمالاً حدود 40.000 تن را به همراه داشت، در حالی که سپاه داریوش به احتمال زیاد تا حدودی بزرگتر بود. برآورد معقول از تعداد نفرات سپاه ایران بین حدود 25.000 تا 100.000 و با 50.000 تن بیشتر به صورت حدس می‌باشد. منابع یونانی چیز زیادی در مورد چگونگی آرایش سپاه دشمن خود بیان نکرده‌اند. سربازان پارسی در آن زمان جوشن بر تن داشتند و فرماندهان بالاپوشی زره مانند در زیر جوشن خود پوشیده بودند.
ارابه‌های داسی شکل ایرانیان با تیغه‌های چرخان به خطوط یونانی نفوذ کرد، اما خط مقدم پیاده نظام اسکندر به سادگی فاصله گرفتند. پرتاب کنندگان نیزه در خط پشتی قرار گرفتند و کار ارابه‌رانان داریوش و اسب‌هایشان را یکسره کردند. اسکندر سواره نظامی را به سمت راست سپاه ایرانیان فرستاد، اما تنها با 400 سوار خیلی زود به عقب بازگشتند. سواره نظام پارسی از پیشروی آنها جلوگیری کرد و به مبارزه با جناح اسکندر پرداخت. پادشاه مقدونی برای بار دوم ترتیب ضد حمله بزرگتری متشکل از پیاده نظام داد که باعث عقب نشینی ایرانیان شد.
در پاسخ، بسوس فرمانده داریوش در سمت چپ که اردشیر پنجم نیز نامیده می‌شد بقیه سواره نظام باختری را به مبارزه فرستاد. اسکندر سمت راست سپاه خود را برای مقابله با باختری‌ها روانه کرد و مبارزه شدید برای مدتی ادامه یافت. در پایان، پس از یک بار دیگر حمله پیاده نظام پارسی، این تلاش برای احاطه کردن جناح سمت مقدونی شکست خورد.
همانطور که اسکندر برنامه ریزی کرده بود، تمکز نیروهای پارسی در سمت راست شکافی در مرکز تشکیلات داریوش بر جای گذارد. اسکندر مجدداً خط خود را به شک مثلث آرایش داد و به مرکز سپاه دشمن تاخت. به گفته منابع یونانی، اسکندر خود رهبری حمله جناح چپ به سمت شکاف و به سمت داریوش را بر عهده داشت. در این مرحله و بر اساس منابع، پادشاه ایران یا پا به فرار گذاشت و یا تا توسط برخی از فرماندهان و اشراف خود از خطر دور شد.
با این حال گریز داریوش پایان جنگ نبود. سپاه پیشرو اسکندر شکافی در خط مقدم خود ایجاد کرده بودند و گروهی از ایرانیان و سواره نظام هندی از این طریق به نیروهای مقدونی فشاری وارد کردند. با این حال به جای احاطه کردن یکی از جناح‌ها، ایرانیان و هندی‌ها به ارابه‌های باری حمله کرده و شروع به غارت آنها نمودند. آنها همچنین تمام زندانیانی که به اسارت یونانیان درآمده بودند را آزاد کردند. پیاده نظام مقدونی پس از آن ب آنها حمله کرده و آنها را دور نمود.
در همین حال، جناح راست ایرانی به سمت چپ سپاه مقدونی حمله کرد و اقدام به محاصره آن نمود. فرمانده یونانی پارمنیون سوارانی را به سمت اسکندر فرستاد و از وی درخواست کمک کرد، اما در آن زمان پادشاه خیلی دور شده بود و به سختی در حال تعقیب داریوش بود. نیروهای پارمنیون در نهایت موفق به مبارزه با ایرانیان غیر مسلح شدند. این که داریوش میدان نبرد را ترک کرده بود، منجر به شکست ایرانیان و متحدان آنها در این مبارزه شد. به زودی، عقب‌نشینی ایران هراسی ایجاد کرد.
اسکندر در راه تعقیب داریوش، او را گم کرد و به محل قبلی خود بازگشت، تنها برای اینکه عقب نشینی سواره نظام پارسی ر ابه سمت راست براند. او در زد و خورد متعاقب، شصت سوار خود را از دست داد و دوستدار او هفستیون مجروح شد. این زد و خورد آخرین بخش نبرد گوگمل بود.
منابع باقیمانده به شکل عجیبی هیچ اشاره‌ای به فیل‌های جنگی هندیان که نقشی در این مبارزه داشتند، نکردند.

پیامدهای نبرد گوگمل

بعد از این که جنگ به پایان رسید، اسکندر کبیر یک بار دیگر به تعقیب داریوش سوم پرداخت. فرمانده کل مقدونی پارمنیون اردوگاه ایرانیان را تصرف کرد و آذوقه و فیل‌های آنها را گرفت. روز بعد نیروی‌های گشت‌زنی اسکندر 4.000 تن از نیورهای ایرانی را در اربیل دستگیر کردند. این نیروها که به مثابه گنجی بزرگ بودند، می‌توانستند پشتوانه بسیار از فتوحات اسکندر در جنوب و آسیای مرکزی باشند.
اما در خصوص داریوش باید گفت که او امیدوار بود تا نیمه شرقی امپراتوری خود را برای مبارزه با تهاجم مقدونی آرایش دهد. با این حال، فرماندهان کل و اشراف (ساتراپ‌ها) احساس کردند که بهتر است تسلیم اسکندر شده و با وی همکاری کنند. بنابراین، بسوس (اردشیر پنجم) پادشاه خود را به قتل رساند. اسکندر بعدها بسوس (اردشیر پنجم) را به علت قتل شاه اعدام کرد. مرگ داریوش نقطه پایان سلسله هخامنشی ایران و آغاز استیلای اسکندر بر آسیا بود.
اسکندر تنها هشت سال بیشتر از این واقعه زندگی کرد. پس از مرگ او، فرماندهانش امپراتوری او از جمله سرزمین‌های امپراتوری سابق هخامنشی را تقسیم کردند. در ایران امپراتوری سلوکیان که از نظر قومی یونانی الاصل بودند از سال 312 تا سال 63 پیش از میلاد حکومت کردند.