رابطه ي تجاري خنج با خليج فارس در تاريخ ميانه ي ايران
يونس صادقي (1)
مرضيه محمدي (2)
چكيده
اين مقاله به بررسي موقعيت و اهميت «خنج» در مسير دريايي ابريشم و راه هاي متصل كننده ي اين ناحيه به «بندر سيراف» در قرون نخستين هجري مي پردازد. بندر سيراف در شكوفايي خليج فارس، در قرون اوليه ي اسلامي، نقش كليدي داشت؛ از طرفي اين بندر از قرن سوم هجري به بعد، مهمترين عامل رونق اقتصادي خنج در جنوب فارس بود، زيرا راه ارتباطي اين منطقه به سيراف يكي از مسيرهاي مرتبط با راه ابريشم در جريان تبادلات تجاري بود. درواقع خنج به دليل نزديكي به نواحي پس كرانه اي، مانند «كُران»، «گله دار» و «فال»، در مسير داد و ستد كالا قرار داشت. در اين پژوهش با استناد به منابع دست اول و تحقيقي، جايگاه خنج در اين مسير كه به «مسير دريايي ابريشم» معروف است، بررسي مي شود.واژگان كليدي: خنج، سيراف، راه دريايي ابريشم، تجارت
درآمد:
«خُنج» به عنوان يكي از شهرهاي تاريخي در جنوب استان فارس در طول قرون متمادي همواره دست خوش تغيير و تحولات بوده است. موقعيت خاص جغرافيايي اين منطقه باعث شكل گيري مجموعه اي از مناسبات با مناطق همجوار مي شد كه نتيجه ي آن به وجود آمدن راه هاي تجاري براي ارتباط با ديگر مناطق بوده است. از جمله مهم ترين مناطق، بندر سيراف بود كه به عنوان اصلي ترين بندر تجاري در مسير دريايي ابريشم نقش ايفا مي كرد. مسير دريايي ابريشم به مسيري گفته مي شود كه از بنادر جنوب چين به اقيانوس هند و از آنجا به خليج فارس ختم مي شد؛ مسيري كه به جاده ي «ادويه» نيز معروف است. اين مسير پس از رسيدن به مناطق شمالي خليج فارس، از جمله سيراف، به داخل ايران آمده، به جاده ي ابريشم متصل مي شد.يكي از مسيرهايي كه سيراف را به داخل فلات ايران مرتبط مي ساخت، راهي بود كه از طريق مناطقي چون «كُران»، «گله دار» و «فال» مي گذشت و به «خنج» مي رسيد و از آنجا به شيراز و در نهايت به قسمت مركزي فلات ايران ختم مي شد. نقش خنج همانند ديگر مناطق پس كرانه اي، نقشي كليدي و تعيين كننده بود، زيرا اين شهر پس از آنكه در قرون سوم و چهارم در اثر مبادلات تجاري با سيراف به شكوفايي اقتصادي رسيد، حتي پس از افول سيراف نيز جايگاه خود را حفظ كرد و در قرون بعدي، بخصوص در قرن هشتم هجري، از مراكز فكري و فرهنگي منطقه به شمار مي رفت؛ وجود تعداد زيادي خانقاه متعلق به اين دوره در خنج گواه بر اين مطلب است. اين موقعيت تا قرن دهم ادامه داشت تا اينكه از اين قرن به بعد، خنج در نتيجه ي تغيير مسير تجاري دچار ركود و افول شد. در پژوهش حاضر تلاش مي شود بر اساس منابع نوشتاري، نقش خنج در مسير دريايي ابريشم مشخص و تا آنجا كه ممكن باشد وضعيت مسير تجاري خنج به سيراف مورد ارزيابي قرار گيرد.
پيوندهاي تاريخي خنج و سيراف در منابع تاريخي
از نظر موقعيت جغرافيايي، شهر خنج در جنوب استان فارس واقع شده است. در فارسنامه ناصري در مورد خنج آمده است: «عرض آن از خط استوا 27 درجه و 57 دقيقه و طول آن از رصدخانه ي انگلستان 53 درجه و 30 دقيقه (3)» است. متون تاريخي قديمي نام اين شهر را «هنگ» گفته اند. (4) حمدالله مستوفي در نزهه القلوب «خنج» ذكر كرده است. (5) ابن بطوطه نيز آن را «خنج بال» و يا «هنج بال» ذكر كرده است. (6) مؤلف فارسنامه معتقد است كه نام اين ناحيه در اصل «خنگ» به ضم خاء و سكون نون و كاف فارسي بوده يعني گوشه و بعد از تصرف عربي، كاف مبدل به جيم گشته و آن را«خنج» گفته اند. (7) در اين مورد دكتر وثوقي اعتقاد دارد كه «با توجه به شواهد تاريخي نام اوليه ي اين شهر «هُنگ» بوده كه در زبان پارسي به معناي «گوشه» مي باشد و علت نامگذاري آن، نمايانگر نوعي بافت فرهنگي و معنوي پايه گذاري شده است و به همين جهت آن را «هنگ» كه به معناي عمومي جايگاه گوشه نشينان و عباد و زهاد است، ناميده اند.» (8) برخي نيز معتقدند كه كلمه ي «خنج» به صورت «خنگ» و غيره ضبط مي شده است. (9)در مورد جغرافياي منطقه، فسايي مي نويسد: «خنج از گرمسيرات فارس است، در جانب جنوبي شيراز، در ازاي آن از قريه ي «بغرد» تا «كورده» 15 فرسخ، پهناي آن از «تنگ باد» تا «چاه مينا» 9 فرسخ، محدود است از جانب مشرق به لارستان و نواحي بلوك «بيدشهر» و از سمت شمال باز به نواحي بيدشهر و بلوك «افزر» و نواحي بلوك اربعه و از مغرب به بلوك «گله دار» و از جنوب به بلوك «اسير» و «علامرودشت» (10). در حالي كه فاصله ي خنج تا شيراز در فارسنامه ناصري 60 فرسخ تعيين شده (11)، خورموجي در نزهت الاخبار اين فاصله را چهل و دو فرسخ مي داند. (12)
پاول شواتس مي نويسد: «خنج در سر راه هرمز واقع شده، به غايت گرم است و درختان خرما در آن عمل مي آيد.» (13) ابن بلخي در ذكر منطقه ي «ايراهستان» كه همان «لارستان» و منطقه ي «كران» و «گله دار» و «فال» است و خنج نيز در آن واقع است، مي نويسد: «ايراهستان در بيابان است و گرمسير به غايت، چنانكه به تابستان جز مردم آن ولايت، آنجا مقام نتوانند كردن از صعبي گرما» (14). همچنين حافظ ابرو در كتاب جغرافيايي خود اين منطقه را چنين توصيف مي كند: در آنجا آب روان، كاريز و يا چشمه اي وجود ندارد و جز درخت خرما هيچ ميوه ي ديگري ندارد (15) و از كشاورزي نيز فقط گندم و جو به عمل مي آيد.
سيراف نيز به عنوان دروازه ي اقتصاد جنوب ايران در قرون سوم و چهارم تا ششم در بخش شمالي خليج فارس واقع بود. اصطخري در توصيف سيراف آورده است: «از سيراف متاع دريا خيزد، چون عود و عنبر و كافور و جواهر و خيزران و عاج و آبنوس و پلپل و صندل و ديگر گونه طيب و داروها، و از آنجا به آفاق برند؛ و در اين شهر بازرگانان توانا باشند.» (16) اين همساني جغرافيايي و موقعيت ممتاز سيراف باعث گسترش رابطه هاي تجاري بين خنج و سيراف شد.
سيراف در طول قرون نخستين اسلامي مهم ترين بندر خليج فارس به حساب مي آمد و به عنوان بزرگترين بندر بين المللي تمدن اسلامي در خط سير جاده ي دريايي ابريشم نقش ايفا مي كرد. يكي از علل موفقيت سيراف در قرن چهارم هجري آباداني مناطق پس كرانه اي خليج فارس، به ويژه مناطق پس كرانه اي ايالت فارس در عهد آل بويه بود، كه به خصوص در دوره ي عضدالدوله ديلمي در نتيجه ي استقرار امنيت و آرامش در راه هاي مختلف فارس حاصل شده بود. ارتباط با مناطق پس كرانه اي پر رونقي مانند شهر «گور»، «دارابگرد»، «كازرون»، «كران قديم»، «فال و گله دار»، (خنج) سبب گسترش رونق تجارت سيراف گرديده بود و به همين دليل بندر سيراف به عنوان يك بندر بين المللي در صادرات و واردات كالاها به ايران نقش مهمي ايفا مي كرد. (17)
جغرافي نويسان قرن چهارم هجري از سه مسير به سمت سيراف ياد كرده اند: نخستين مسير از «فيروزآباد» به سمت جنوب تا شهر «لاغر» بود كه از آنجا به فال و كران و سيراف ختم مي شد. اين مسير از خنج نيز عبور مي كرد. مسير دوم از طريق فيروزآباد به سيراف مي رفت؛ و مسير سوم نيز از طريق شيراز، «داراب»، «جويم»، فال و كران به سيراف مي رسيد. (18) لسترنج (19) و نويسنده ي كتاب اقليم پارس (20) نيز به تشريح اين مسيرها پرداخته اند.
در مورد راه باستاني خنج به سيراف شواهد چندي وجود دارد از جمله اينكه تپه اي معروف به «تپه ي توانگران» وجود دارد كه در حفاري هاي محلي اشيايي ناشناخته از عهد باستان در آن به دست آمده است. اين مسير منطبق با راه كارواني فيروزآباد به «قيروكارزين» و «لاغر» و «مكو» و در نهايت خنج به طرف سيراف مي باشد.» (21)
علاوه بر اين«با توجه به اهميت راه ابريشم كه از مسير كاريان به خنج و سيراف مي رفته، و نقش حساس اين راه در گذشته هاي دور، و همچنين به دليل تردد ارابه ها و كاروان هاي زياد در اين مسير، در زمان شاه اُزير (شاه اُزيروس) قسمت هايي از اين راه معروف، با سنگ و ساروج فرش شده كه هنوز آثاري از در «دشت گبر» و سنگفرش آن وجود دارد.» (22)
همچنين برخي از مورخين از وجود آثار يك كاروانسراي عهد ساساني (23) در اين مسير خبر مي دهند كه نشان دهنده ي مسير باستاني سيراف به خنج است.
سياحان و جغرافيانويسان قديمي نيز از اين مسير ياد كرده اند، به عنوان نمونه ابن بطوطه نيز از اين مسير عبور كرده است: «از خنج بال به جزيره ي «قيس» ( كيش) رفتيم كه سيراف نيز ناميده مي شود» (24)؛ و يا مؤلف ناشناخته ي هفت كشور يا صوالاقاليم از خنج در كنار سيراف نام برده است (25)، علاوه بر اين شواهد، خود اين مسير نيز باعث به وجود آمدن هويتي مشخص براي خنج شده بود چرا كه بندر تجاري سيراف، موجب رونق اقتصادي خنج مي شد و در زندگي اجتماعي مردم آن دوره نقش به سزايي داشته است. از اين رو ارتباط تنگاتنگ مردم فال و مناطق همجوار با مردم خنج را بايد در اين راستا دانست. همچنين پيدا شدن عنوان «خنج بال» از تأثيرات ناشي از ارتباط خنج- سيراف و تبعات ناشي از آن بوده است. (26)
بنابراين شكي نيست كه يكي از مسيرهاي دستيابي كاروان هاي تجاري به خليج فارس طي قرون نخستين اسلامي از طريق خنج به طرف فال و سپس سيراف بوده است. وجود تعداد زيادي كاروانسرا، مدرسه، حمام، مسجد و تردد كاروان هاي تجاري در اين مسير نشان دهنده ي آباداني راه خنج به سيراف بوده است. اين موقعيت تا پايان قرن چهارم ادامه يافت و تقريباً تمام كاروان هايي كه از سيراف به شيراز مي رفتند، از خنج مي گذشتند. (27) اما پس از اين دوره سيراف دچار افول شد. از مهمترين دلايل آن ضعف حكام آل بويه و وقوع زلزله بود. مقدسي نيز در احسن التقاسيم به اين زلزله اشاره كرده و مي گويد هفت روز زمين لرزيد و مردم به سوي دريا گريختند (28) و همين باعث خروج مردم از آنجا شد.
با افول سيراف، جزيره ي كيش جايگزين آن شد و مسيرهاي تجاري به آن سمت روانه گرديد. اين دگرگوني رونق بيشتر خنج و منطقه ي لار را در پي داشت. ژان اوبن كه در مقاله اي تحت عنوان «بقاياي جاده باستاني سيراف از طريق خنج و فال» به بررسي نواحي پس كرانه اي سيراف و هرمز پرداخته، معتقد است اگرچه ويراني سيراف كاملاً به انحطاط اقتصادي فارس مرتبط است اما اين مسئله نه تنها سبب ضعف موقعيت مناطق پس كرانه اي نشد، بلكه حتي مراكز جديد اقتصادي و سياسي را نيز پديد آورد. او اين مراكز را ابتدا «فال» و سپس «خنج» و پس از آن «لار» مي داند. (29) اين امر سبب شكل گيري راه هاي جديد تجاري بين خنج و مناطق پس كرانه اي شد، از جمله مسير بين «سيمكان» و «لاغر» از جاده ي سلجوقي، در عهد سلغريان و ايلخانان بود كه شيراز را به سيمكان وصل مي كرد و با عبور از لاغر و خنج به طرف جنوب شرقي امتداد مي يافت و به ساحل قيس ( كيش) مي رسيد. (30) در دوره ي مغول و تيموري، «خنج» به عنوان يكي از مناطق مهم شهري در مسير بازرگاني «شيراز» به طرف «سيراف» و «كيش» به حساب مي آمد. (31) از اين پس خنج ارتباط بيشتري با مراكزي چون كيش و هرمز پيدا كرد. واژه ي «هرمز خنج» از همين دوره رواج يافت. مورخين معتقدند اين نام از آن روست كه يا در آن روزگار جزيره ي هرمز از توابع خنج بوده است و يا هرمز، گذشته از جزيره ي معروف واقع در خليج فارس، نام آبادي ديگري بوده است كه در سرزمين خنج واقع بوده و امروز به اين اسم خوانده نمي شود (32)؛ چرا كه در قرن هفتم شيخ ركن الدين دانيال خنجي از علماي بزرگ، اين شهر را مركز فعاليت هاي فرهنگي و فكري خود نموده بود و در همان حال ارتباط خود را با مراكز تجارت دريايي و از جمله «هرمز» نيز حفظ مي كرد. (33)
در دوره ي پسر تيمور لنگ يعني عمر شيخ كه تيولدار فارس بود، از جاده ي تجاري خنج به فال به عنوان يكي از ستون هاي نظامي تيموري براي حمله عليه امراي هرموز استفاده شد. (34) اين دوره در واقع عصر طلايي خنج به حساب مي آمد چرا كه مركز ارتباطات گسترده با مناطق همجوار و همچنين كانون فعاليت هاي فكري و فرهنگي بود. وجود آرامگاه هاي علمايي مانند شيخ دانيال، شيخ محمد ابونجم، كاكافخرالدين كه آثارشان هنوز در خنج موجود است نشاني از عصر شكوفايي و رونق خنج در اين عصر است. ابن بطوطه كه در همين عصر از خنج ديدن كرده آن را شهري آباد ديده و مسير «هنگ پال» كه راه باستاني خنج و فال بوده را مهم دانسته است (35). چرا كه او از اين مسير توانسته بود به خليج فارس برسد.
اهميت خنج و راه هاي تجاري آن تا دوره ي صفويه نيز ادامه پيدا كرد. در اين دوره دن گارسيا دسيلوا فيگوئروا، سفير فيليپ سوم، پادشاه اسپانيا در دربار شاه عباس، به هنگام عبور از منطقه ي لارستان به تعداد زيادي آب انبار و كاروانسرا در جاده هاي منطقه اشاره كرده است (36) كه نشان دهنده ي رونق مسيرهاي تجاري اين منطقه است.
اما رونق راه هاي تجاري خنج از قرن دهم به بعد رو به افول نهاد، به طوري كه پس از آن، تا مدتها خنج به حاشيه رانده شد و حضورش در مسير دريايي ابريشم كم رنگ گرديد. مورخين دلايل چندي را براي اين مسئله ذكر كرده اند كه يكي از آنها كاهش تردد در جاده هاي غرب فارس، در مسير شيراز، فيروزآباد، لاغر، خنج، فال و كيش به دليل بروز ناامني هاي گسترده در اثر كشمكش هاي فرقه اي در خنج و نواحي مجاور آن بود. (37) از عوامل ديگر افول و ركود خنج طي قرن دهم به بعد را انتقال مسيرهاي تجاري منتهي به خليج فارس از طريق خنج به مسير جهرم ذكر كرده اند. (38) اين تغيير مسير نيز لطمه ي جبران ناپذيري به اين شهر زد و باعث انزواي كامل آن شد.
به اين ترتيب خنج به مرور از مسير دريايي ابريشم خارج و اهميت آن به عنوان يك شهر كليدي در مناطق پس كرانه اي فروكش كرد؛ اما در قرون بعدي يكبار ديگر اين شهر به جايگاه قبلي خود بازگشت و توانست به عنوان يكي از شهرهاي مهم فارس نقش ايفا كند.
برآمد:
خنج در مسير دريايي ابريشم دوران پر فراز و نشيبي را طي كرد. از قرون نخستين اسلامي خنج از جانب غربي و شرقي، به دليل همراهي با كاريان و سيراف، تحت تأثير تحولات سياسي و اجتماعي بود. به واسطه ي وجود اين بندر تجاري در خليج فارس، خنج به يك جايگاه مهم در منطقه دست يافت، به گونه اي كه توانست پس از افول سيراف نيز اين جايگاه را تا قرن دهم حفظ كند اما پس از آن دچار ركود شد. مسير باستاني كه در اثر مراودات تجاري و فرهنگي، هويتي اجتماعي را براي خنج در قرون نخستين اسلامي به ارمغان آورده بود، جاده ي قديمي گور به سيراف است كه به واسطه ي اين جاده خنج در مسير پيشرفت قرار مي گيرد.رونق اقتصادي خنج با دوران عظمت سيراف در پيوند بود، دوران افول خنج نيز زماني آغاز شد كه اين شهر به دليل جابجايي راه هاي بازرگاني، از مسير اصلي تجارت خارج شد. سرگذشت خنج نمونه اي است از فراز و فرود شهرهاي پس كرانه اي خليج فارس كه در پي تغييرات كانون هاي بازرگاني خليج فارس صورت مي گرفت. در نتيجه مي توان گفت به واسطه ي قرار گرفتن در مسير دريايي ابريشم مجموعه اي از مناسبات اقتصادي، اجتماعي، فكري و فرهنگي در خنج شكل گرفت و به اين شهر امكان داد تا نقش مهمي در رونق تجارت نواحي پس كرانه اي با سيراف بازي كند.
پينوشتها:
1. كارشناس ارشد تاريخ.
2. كارشناس ارشد تاريخ اسلام، دانشگاه شهيد بهشتي.
3. حسيني فسايي، حاج ميرزاحسن: فارسنامه ناصري، تصحيح دكتر منصور رستگار فسايي، چاپ دوم، تهران: اميركبير، 1378، جلد2، ص 1303.
4. محمود بن عثمان: فردوس المرشديه في اسرارالصمديه، به كوشش ايرج افشار، تهران: انجمن آثار ملي، 1358، ص426؛ وثوقي، محمدباقر: خنج گذرگاه باستاني لارستان، قم: نشر خرم، 1374، ص11.
5. مستوفي، حمدالله: نزهه القلوب، تصحيح و تحشيه ي گاي لسترنج، تهران: اساطير، 1389، ص 186.
6. ابن بطوطه: سفرنامه، ترجمه ي محمدعلي موحد، تهران: چاپ سپهر نقش، 1376، جلد2، ص 338.
7. حسيني فسايي، پيشين، جلد2، ص 1303.
8. وثوقي، خنج گذرگاه باستاني لارستان، پيشين، ص 12.
9. اقتداري، احمد: لارستان كهن و فرهنگ لارستاني، تهران: جهان معاصر، 1371، ص 138.
10. حسيني فسايي، پيشين، ص 1303.
11. همانجا.
12. حقايق نگار خورموجي، ميرزا جعفرخان: نزهت الاخبار، تاريخ و جغرافيايي فارس، تصحيح و تحقيق سيد علي آل داود، تهران: كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، 1380، ص 90.
13. شوارتس، پاول: جغرافياي تاريخي فارس، ترجمه ي كيكاوس جهانداري، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372، ص 104.
14. ابن بلخي: فارسنامه، براساس متن تصحيح لسترنج و نيكلسن، شيراز: بنياد فارس شناسي، 1374، ص 338.
15. حافظ ابرو، شهاب الدين عبدالله خوافي: جغرافياي حافظ ابرو، ج2، تهران: ميراث مكتوب، 1378، ص 128.
16. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: مسالك و ممالك، به اهتمام ايرج افشار، تهران: علمي و فرهنگي، 1368، ص 134.
17. خليفه، مجتبي؛ اكبري، علي: «از كران تا سيراف؛ نقش مناطق پس كرانه اي در رونق تجاري سيراف»؛ در: پژوهشنامه خليج فارس، به كوشش: دكتر عبدالرسول خيرانديش و مجتبي تبريزنيا، دفتر سوم، تهران: خانه كتاب، 1390، ص 154.
18. وثوقي، محمدباقر: تاريخ خليج فارس و ممالك همجوار، تهران: سمت، 1384، ص 123.
19. لسترنج، گاي: جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ترجمه ي محمود عرفان، تهران: علمي و فرهنگي، 1382، ص 318.
20. مصطفوي، محمدتقي، اقليم پارس، تهران: انجمن آثار ملي، 1343، ص 361.
21. وثوقي، خنج گذرگاه باستاني لارستان، پيشين، ص 23.
22. نوري، محمدنور: خنج، دارالاولياي فارس، گنجينه فرهنگ و تمدن لارستان، قم: انتشارات حضرت عباس عليه السلام، 1384، ص 375.
23. وثوقي، خنج گذرگاه باستاني لارستان، ص 70، به نقل از: كياني، محمديوسف وكلايس، ولفرام: فهرست كاروانسراهاي ايران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران: 1368-1362، ص 24.
24. ابن بطوطه، پيشين، ص 339.
25. صورالاقاليم، ترجمه ي منوچهر ستوده، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1353، ص 638.
26. نوري، پيشين، ص 419.
27. براقي، فضل الله: «لارستان در سفرنامه هاي عصر صفوي»، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش99-100، دي و بهمن، 1384، ص 153.
28. مقدسي، ابوعبدالله محمد بن احمد: احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمه ي علي نقي منزوي، ج2، تهران: كومش، 1385، ص 638.
29. خنجي، محمدامين: مشاهير نامي خنج، تهران: فرزان روز، 1386، ص 166، به نقل از ژان اوبن: «بقاياي جاده باستاني سيراف از طريق خنج و فال».
30. خنجي، پيشين، ص 173، به نقل از ژان اوبن: «بقاياي جاده باستاني سيراف از طريق خنج و فال».
31. وثوقي، محمدباقر: «مكاتيب قطب بن محيي كوشكناري لاري و تأثير آن در تأسيس شهر قطب آباد»، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، خرداد و تير 1380، ص 135.
32. نوري، پيشين، ص 37.
33. وثوقي، «مكاتيب قطب بن محيي كوشكناري لاري و تأثير آن در تأسيس شهر قطب آباد»، پيشين، ص 132.
34. خنجي، پيشين، ص 175، به نقل از ژان اوبن: «بقاياي جاده باستاني سيراف از طريق خنج و فال».
35. ابن بطوطه، پيشين، ص 338.
36. فيگوئروآ، دن د سيلوا: سفرنامه ي گارسيا د سيلوا اي فيگوئروآ، ترجمه ي غلامرضا سميعي، تهران: نشر نو، 1363، صص 85 تا 99.
37. وثوقي، «مكاتيب قطب بن محيي كوشكناري لاري و تأثير آن در تأسيس شهر قطب آباد»، پيشين، ص 135.
38. وثوقي، خنج گذرگاه باستاني لارستان، پيشين، ص 64.
ابن بطوطه: سفرنامه. محمدعلي موحد، تهران: سپهر نقش، 1376.
ابن بلخي: فارسنامه، براساس متن مصحح لسترنج و نيكلسن، شيراز، بنياد فارس شناسي، 1374.
اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: مسالك و ممالك، به اهتمام ايرج افشار. تهران: علمي و فرهنگي، 1368.
اقتداري، احمد: لارستان كهن و فرهنگ لارستاني، تهران: جهان معاصر، 1371.
اوبن، ژان: «بقاياي جاده باستاني سيراف از طريق خنج و فال». [ مؤلف كتاب] محمدامين خنجي. مشاهير نامي خنج. تهران: فرزان روز، 1386.
براقي، فضل الله: «لارستان در سفرنامه هاي عصر صفوي». كتاب ماه تاريخ و جغرافيا. دي و بهمن 1384، 99-100.
حافظ ابرو، شهاب الدين عبدالله خوافي: جغرافيايي حافظ ابرو. تهران: ميراث مكتوب، 1378.
حدود العالم من المشرق الي المغرب. تصحيح منوچهر ستوده، تهران: طهوري، 1362.
حسيني فسايي، حاج ميرزاحسن: فارسنامه ناصري، جلد2، چاپ دوم، تصحيح دكتر منصور رستگارفسايي، تهران: اميركبير، 1378.
خليفه، مجتبي و اكبري، علي: «از كران تا سيراف، نقش مناطق پس كرانه اي در رونق تجاري سيراف». پژوهشنامه ي خليج فارس. به كوشش عبدالرسول خيرانديش و مجتبي تبريزنيا، دفتر سوم. تهران: خانه كتاب، 1390.
خنجي، محمدامين: مشاهير نامي خنج. تهران: فرزان روز، 1386.
خورموجي، ميرزاجعفرخان حقايق نگار: نزهت الاخبار، تاريخ و جغرافيايي فارس. تصحيح و تحقيق سيدعلي آل داوود. تهران: انتشارات كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، 1380.
شوارتس، پاول: جغرافياي تاريخي فارس. [مترجم] كيكاووس جهانداري. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.
صورالاقاليم، تصحيح منوچهر ستوده. تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1353.
فيگوئروا، دن گارسيا د سيلوا: سفرنامه دن گارسيا دسيلوا فيگويروا. [مترجم] غلامرضا سميعي. تهران: نشر نو، 1363.
لسترنج، گاي: جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي. [مترجم] محمود عرفان. تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1382.
محمود بن عثمان: فردوس المرشديه في اسرار الصمديه. به كوشش ايرج افشار. تهران: انجمن آثار ملي، 1358.
مستوفي، حمدالله: نزهة القلوب. تصحيح و تحشيه: گاي لسترانج. تهران: اساطير، 1389.
مصطفوي، محمدتقي: اقليم پارس. تهران: انجمن آثار ملي، 1343.
معصومي، غلامرضا: سيراف (بندر طاهري). تهران: انجمن آثار ملي، 1352.
مقدسي، ابوعبدالله محمد بن احمد: احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، جلد2، [مترجم] علي نقي منزوي، تهران: كومش، 1385.
نوري، محمدنور: خنج، دارالاولياي فارس، گنجينه فرهنگ و تمدن لارستان. قم: حضرت عباس عليه السلام، 1384.
وثوقي، محمدباقر: «مكاتيب قطب بن محيي كوشكناري لاري و تأثير آن در تأسيس شهر قطب آباد»، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا. خرداد و تير 1380.
__؛ تاريخ خليج فارس و ممالك همجوار. تهران، سمت، 1384.
__؛ خنج گذرگاه باستاني لارستان، قم: نشر خرم، 1374.
منبع مقاله:
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، (1392)، پژوهشنامه خليج فارس (دفتر ششم)، تهران، نشر خانه كتاب، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}