نويسندگان: دكتر سيد محمود الهام بخش(1)، ليلا سياوشي(2)




 

چكيده

در اين مقاله، نگارنده ضمن معرفي اجمالي امثال و اهميت آنها، با توجه به ضرورت حفظ و احياي فرهنگ هاي بومي، به بررسي امثال محلي شهرستان بندر لنگه پرداخته و در يك تقسيم بندي كلي، جاي پاي امثال بومي بندر لنگه را از نظر مضمون در مسايل اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي، عرفاني و فرهنگي بررسي كرده است.
ضرب المثل ها از يك سو، بازتاب فرهنگ و باور يك ملت هستند و از سوي ديگر حامل زبان و ارزش هاي حاكم بر ذهن و زبان مردم آن. مثل ها مانند هر پديده ي زباني ديگر با تغيير محيط و براساس تنوع گويش ها تغيير مي كنند؛ به طوري كه مي توان گفت تقريباً در تمام گويش هاي كشور كهني مانند ايران، نمونه هاي پرشماري از ضرب المثل هاي محلي منطقه- چه به لحاظ لفظ و لحن و چه به لحاظ مضمون- وجود دارد.
از آنجا كه محيط جغرافيايي و فرهنگي در ساخت امثال و حكم و كنايات اثر غير قابل انكاري دارد، پژوهش و تحقيق در امثال و حكم بومي اين امكان را فراهم مي كند تا محققان به مقايسه ي فرهنگ ها بپردازند و وجوه مشترك و متمايز آنها را بيابند.
امثال فارسي، بندر لنگه، مضمون، پند و اندرز( ادبيات تعليمي ).

درآمد

با وجود اهميتي كه مثل ها در شناخت زندگي اجتماعي و فرهنگي، زبان و ادب جوامع مختلف دارند، متأسفانه نويسندگان كشورمان به اندازه ي كافي به اين موضوع نپرداخته اند. ملك الشعراي بهار در كتاب سبك شناسي در مورد ضرورت پژوهش در زمينه ي گويش هاي محلي مي نويسد: « امروزه هم هنوز در انحاء ايران، لهجه ها و شاخه هاي گوناگون از زبان هاي ايراني موجود است كه مورد تحقيق دانشمندان قرار نگرفته و بيم آن است كه به سرعت منقرض گردد از قبيل سمناني، نطنزي و... كه بدبختانه غالباً رو به انقراض مي روند. »(3)
نگارنده ي نيز در پرتو عشق و علاقه به ميهن و زادگاهش، به سهم خود درصدد يافتن ضرب المثل هاي بومي شهرستان بندر لنگه برآمده تا در راستاي حفظ آنها قدمي برداشته باشد و از فراموشي و فقدان آنها جلوگيري نمايد يا روزنه اي براي احياي آن بگشايد.
بندر لنگه « در جنوب شرقي استان فارس، در ساحل خليج فارس قرار گرفته و بخش هاي تابعه ي آن عبارتند از: « شيبكوه »، « بستك »، جزيره ي كيش و « گاوبندي »(4).
زبان لنگه اي نيز متشكل از گويش هاي لاري، خوري، بلوكي، اوزي، بستكي، گراشي است كه به هم نزديكند. هركدام از متكلمان گويش هاي ديگر مي توانند به سهولت و آساني با هم ارتباط برقرار كنند وسخن يكديگر را دريابند، زيرا تنها در اعراب گذاري با يكديگر متفاوتند نه دراصل و انتخاب نوع كلمات؛ در نتيجه هنگام تكلم با يكديگر هرگز اين چندگانگي را احساس نمي كنند.
نگارنده گويش محلي لاري را كه بيشتر با آن آشنايي دارد در ضرب المثل هاي بندر لنگه مبناي كار قرار داده و از آوردن معادل آن در گويش هاي ديگر بندرلنگه خودداري ورزيده است.

مثل چيست؟

در لغت نامه ي دهخدا ذيل واژه ي « مثال » معاني مختلفي ذكر شده است، از جمله: مانند همتا، نظير، حديث، دليل، داستان و قصه، افسانه. در اصطلاح ادبا، مثل نوعي خاص است كه آن را به فارسي« داستان » و گاهي به تخفيف « دستان » مي گويند.(5)
محمد پادشاه در فرهنگ آنندراج ذيل واژه ي مثل مي نويسد: « علماي بلاغت گويند كه مثل در محاورات حكم برهان دارد در عقليات ». و در ادامه مي افزايد: « علاقه شباهت چون ميان دو جمله باشد آن را تمثيل نامند و چون تشبيه ناشي الاستعمال باشد آن را مثل خوانند »(6).
تاج الدين الشريشي شارح مقامات حريري(متولد 210 و متوفي در بغداد 286هجري )، مثل را چنين تعريف كرده است: « مثل غالباً از اشياء‌ و جمادات و اشجار و حيوانات و مانند آن حكايت مي كند، و در آن، ظاهراً حقيقتي نيست ولي درون آن معاني عاليه و تعاليم پرمغز نهفته است كه شنونده از آن حكمتي مي آموزد يا فايدتي مي اندوزد. »(7) ابن عبد ربّه اندلسي( متوفي 328ه.ق ) نيز درباره ي مثل و رواج آن مي گويد: « مَثَل، آرايش و زينت كلام و جوهر لفظ و شيريني معناست، تا جايي كه عرب آن را برگزيد و عجم به آن روي نمود و در هر زمان و با هر زبان، به آن سخن گفته شده است. مثل از شعر پايدارتر و از خطابه برتر است و چيزي از ارزش آن نمي كاهد و جاي آن را نمي گيرد و شيوع و رواج تمثيلات به حدي است كه در ضرب المثل ها مي گويند:« فلان چيز از مثل هم رايج تر است. »(8) در قرآن 245 مَثَل آمده و در كتب آسماني پيش از قران نيز امثال فراواني وجود دارد.
ضرب المثل يا « داستان زدن » بخشي از فرهنگ مردم است كه سينه به سينه، از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد و در اهميت آن گفته اند: وجود مثل بيشتر در هر ملتي نشانه ي خردمندي عامه ي آن ملت است. هر زباني كه بتواند به گونه اي فشرده، روشن، روان و با تركيبي زيبا، رساننده ي پيامي سازنده باشد، توانمندي خود در حكمت و ذوق مردمش را بيان مي كند.(9)
استاد احمد بهمنيار در مقدمه ي داستان نامه ي خود، درباره ي اهميت امثال نوشته است: « مثل، شعبه ي مهم از ادبيات هر زبان و نماينده ي ذوق فطري، قريحه ي ادبي، افكار، عادات، اخلاق و احساسات اهل آن زبان است. وقتي كه امثال جاريه بين يك ملت را به دقت مطالعه و در نكات و دقايق آن تأمل كنيد، طوري بر طرز زندگاني اجتماعي و انفرادي، درجه ي تربيت و تمدن، پايه ي ترقي و تنزل، رسوم و عقايد، احساسات و تصورات آن ملت مطلع مي شويد كه گويي سال ها با افراد طبقات مختلفه ي آن، شريك زندگي و رفيق شب و روز بوده ايد. »(10)
همچنين در مقدمه ي داستان نامه ي خود، به جلوه ي ديگري از امثال توجه مي كند و مي نويسد: « بعضي حكايات شيرين و افسانه هاي عبرت آميز شگفت آور نيز بين عامه ي هر ملت، اشتهار دارد كه بيشتر مردم آنها را به ياد دارند و در موقع مناسب، براي يكديگر نقل مي كنند. اين قبيل وقايع و حكايات، اغلب منشأ امثال سائره واقع مي شوند و هر مثلي به يكي از آنها اشاره مي كند. بنابراين، بهترين وسيله ي اطلاع بر آنها، مطالعه ي امثال سائره ي هر ملت است. »(11)

رد پاي عناصر بومي در امثال و حكم بندر لنگه

ضرب المثل هاي بومي بندر لنگه در برگيرنده ي مسايل مهم اجتماعي، اقتصادي، اخلاقي، فرهنگي، عرفاني و... هستند. در زير تعدادي از آنها به صورت موضوعي دسته بندي شده اند:

مسايل اجتماعي

ضرورت و تأكيد بر ازدواج


- زمين شوركه ناكِشتَنُش به... زني كه شوُ ندارد مردنُش به
برنجي كه ندارد مرغ و روغن... بوالله كه آن ناخوردنش به

Zamine-svūraka-nākesvtansov-beh.Zani-ke-svū-nadārad-mordanosv-beh.Berenji-ke-nadārad-mory-o-rayan.Bevallahe-ke-ān-nāxordanosv-beh
در زمين شوره زار اگر چيزي نكارد بهتر است/ زني هم كه شوهر ندارد، مردنش بهتر است.
همچنان كهن غذاي برنج بدون مرغ و روغن به خدا نخوردنش بهتر است.

توجه به اصالت خانواده در امر ازدواج

- پكوي نه و خوي
Pakveye-na-va-xoy
وصله ي ناجور( يا ) ناهمرنگ است. در مورد همسري كه درخور خانواده نباشد.

بخت و اقبال

- مچّي خَش مشا دَدَه بخت خَش اُمنا شا دَده.
Macvcviye-xasv-masvā-dada-baxte-omnāsvā-dada
همه چيز خوب( جهيزيه ) را مي توانم بدهم، اما بخت خوب را نمي توانم به او ( دخترم ) بدهم.
- چه قشنگيا كه برشو دوار و چه زشتيا كه برشو چنار.
Cve-qasvangiyā-ke-bar-svo-dovāre-cv-zesvitā-ke-bar-svo-č enāre
چه انسان هاي زيبارويي كه رو به ديوار دارند( بخت برگشته اند ) و چه انسان هاي زشتي كه رو به چنار هستند ( خوشبختند ).

خانه داري

- اول آيين خونه دِگه آيين جوُمَه دگه بي بي بِبِش اُني اَتَه خونَه.
Avval-āīne-xūna-dega-āīne-jūma-dega-bibi-bebasv-ony-ate-xūna
زنِ خانه بايد اول خانه را آذين كند، سپس به زينت خود بپردازد، آخر سر همانند يك خانم و خاتون در خانه بنشيند و منتظر همسرش شود.

وفاداري و شفقت مادر نسبت به فرزندان

- پدر خوبه و مادر بلكه بهتر/ پدر خوبه كه در سايه اش نشيني/ وفاداري كند بي چاره مادر
Pedar-xūbe-o-mādar-balke-bethar-pedar-xūbe-ke-dar-sāyasv-nesvini-vafādāri-kond-bi-cvara-mādar
پدر خوب است و مادر بهتر از اوست. پدر خوب است كه در سايه اش بنشيني اما مادر بي چاره وفاداري پيشه مي كند.
- ننه ي گدت بهتر از بواي پادشان.
Naneye-gadā-bethar-az-būāye-pādešāN
مادر گدا بهتر از پدر پادشاه است.

توصيه هاي سلامتي در تغذيه

- صب نوني- ظهر هرچه مي توني شو سبيل تكوني.
Sob-nūni-zogr-har-cve-mitavūni-svow sebiL-takūni
صبح ناني/ ظهر هرچه مي تواني/ شب سبيل تكاني
صبح به اندازه ي يك نان بخور/ هنگام ناهار تا مي تواني بخور، ايرادي ندارد/ شب به اندازه اي كه سبيل هايت ( دهانت ) تكان بخورد يعني به مقدار اندك غذا بخور.

مفاهيم عرفاني

- قناعت توشه ي مردان راهه، گدايي با قناعت پادشاهه
Qenāat-tūsv eye-mardāne-rāhe-gadāyi-bā-qenāat-pādesv āhe
قناعت توشه و زاد مردان راه حقيقت است. گدايي با قناعت كردن به مرتبه ي پادشاهي صعود مي كند.

زاد آخرت و اعتقاد به معاد

- چراغ پيش رو فرسده بهتر از پشت سره.
Cverāye-pesve-rū-feresada-bather-az-posvte-sare
چراغ پيش رو فرستادن بهتر از پشت سر است.

فضايل اخلاقي

صبر و شكيبايي
-ايوبب صبر اُشكه كام اُشدي
Ayyūb-sabr-osvke-kām-osvdi
حضرت ايوب با صبر و شكيبايي به مقصودش رسيد.

در فوايد خاموشي و سرزنش سخن نابهنگام

- اِ روزي بسنج صبايي بگو.
E-rūzi-besanj-sabaī-bogū
سخني را كه مي خواهي بگويي امروز ارزيابي كن ولي فردا بگو.

رذايل اخلاقي

احترام گذاشتن و محبت به ديگران به خاطر پول
-پول ا رو سنگ انس روا كن.
Pul-arū-sang-ones-row-akon
پول را اگر روي سنگ بگذاري، سنگ راه مي رود.
منظور اين است كه با پول هر كاري انجام شدني است، حتي سنگ را به حركت درمي آورد؛ پول، هر مشكلي را آسان و هر سركشي را مطيع مي سازد ( بهمنياري، 1381: ذيل« زر اگر بر سر فولاد نهي نرم شود »)(12).
-دار دار خُمِم عزيز؛ مردم نادار خُمم ذليل مردم.
Dār-dār-xomem-azize-mardon-nādār-xomem-zalile-mardom
خودم پول دارم اما عزيز مردم هستم خودم پول ندارم اما ذليل مردم هم هستم.
منظور اين است كه انسان فقير نزد همه، خوار و ذليل است اما همه به آدم پولدار احترام مي گذارند. نظير: « هركه زر ندارد، پر ندارد »(13)؛ « هركه زر ديد، سر فرود آورد »(14).
-زَر اُتبُو بگو گُرت بوُ.
Zar-ot bū-bogū-garot-bū
زر داشته باشي بگو گر داشته باشي.
معني: شخص ثروتمند حتي اگر بيماري گري داشته باشد مورد احترام مردم است و كسي از او گريزان نيست.
-هر كه چيزكي شه نُذركي شه.
Har-ke-evizakisve-nozrakisve
هركه چيزي دارد قدر و منزلتي دارد.

وعده هاي دروغين

- از شوُ شُكِه شُ زِنَه نِكِه.
Az-svū-svoke-svo-zena-neke
او را از شوهرش جدا كردند، به همسري هم انتخابش نكردند.
معني: زني را به اميد شوهر بهتر يا ثروتمندتر، از همسرش جدا كردند ( طلاق گرفت )، اما شوهر ديگري هم برايش نگرفتند. منظور طمع كردن و از دست دادن داشته ها به اميد به دست آوردن چيز بهتر است، اما نتيجه اش ناكامي و محروميت و پشيماني است.

در مذمت بدگويي و سخن چيني

- بد ا بدگو امنه زنه اَ خونه شو اَمنه.
Bad-a-badagū-amane-zena-a-xūney-svū-amane
بد به بدگو مي ماند و زن در خانه شوهر.
كاربرد: سخن چيني و برهم زدن رابطه ي زن و شوهر با بدگويي، عاقبتي جز اين ندارد كه آبروي شخص سخن چين بريزد و ميان دو طرف دعوا، صلح و آشتي برقرار شود و زن در خانه ي شوهرش بماند. اين مثل در سه مورد به كار مي رود: 1- كسي كه مي خواهد بين زن و شوهر را به هم زند و فتنه انگيزي كند، از همين رو بد يكي را نزد ديگري مي گويد، در آخر خودش بد مي شود و آن دو با هم زندگي مي كنند؛ 2- اين مثل را زماني مي گويند كه هيچ كس نبايد در دعواي زن و شوهر دخالت كند؛ زيرا درنهايت آنها با هم خوب مي شوند و سخن چين در اين ميان بد مي شوي؛ 3- به طور كلي، هركس پشت سر كسي بدگويي كند و بخواهد بين دو نفر فتنه انگيزي كند.
-كار از گفت خراب ني از واَ گفت خرابه.
Kār-az-goft-xarāb-ni-vāgoft-xarābe
كار از گفتن ( ‌غيبت كردن ) خراب نمي شود، بلكه از بازگو كردنش خراب مي شود.
معني: غيبت كردن و بدگويي كردن به خودي خود موجب بروز مشكلات نمي شود، بلكه بازگو كردن آن بدگويي ها نزد ديگران است كه اختلاف ايجاد مي كند.

عيب جو:

- اُشتر زر چش خُش نابينه گِره ي زر چش مَردم اَبينِه.
Osvtore-zere-cvasve-xosv-nābine-gereye-zere-cvasve-mardom-abine.
شتر زير چشم خودش را نمي تواند ببيند اما مورچه ي زير چشم مردم را مي بيند( منظور عيب مردم ديدن و عيب خود ناديدن است ).

همنشين بد

- يك مِهي گَنه صد مِهي گَنه اكن.
Yak-mehine-gana-sad-mehi-gana-akon
يك ماهي گنديده صد ماهي را گنديده مي كند.

بدي در حق ديگران

- ( برادر ) بد مكن تا بد نبينش... درخت بد مشن تا بد نچينيش
Bad-makon-tā-bad-nebinesv-Deraxte-bad-masvan-tā-bad-necvinesv
نسبت به ديگران بدي روا مدار تا بدي نبيني؛ درختي بدي نكار تا ميوه ي بدي از آن نچيني.

مسائل اقتصادي

- با دس اَدش با پا بايد دنبالش بُدُوش.
Bā-das-adesv-bā-pā-bāyad-donbāLosv-bodovesv
با دست مي دهي با پا بايد دنبالش بدوي.
منظور پول يا چيزي است كه به كسي امانت يا قرض مي دهي ولي در بازپس گرفتنش دچار مشكل مي شوي و به اين خاطر مدتها بايد به دنبالش بدوي.
-قرض از كلاغ بكن.
Qarz-az-kalāy-bokon
از كلاغ قرض( وام ) بگير.
در هنگام ضرورت و نياز حتمي تأمين مايحتاج خانواده ها به هر طريق ممكن است كه مي گويند « حتي اگر لازم باشد از كلاغ وام و قرض بگيري، بايد آن وجه تأمين شود ». يا درباره ي فرد بدهكار است كه مهلت مي خواهد ولي شخص وام دهنده مي گويد: بيشتر نمي توانم مهلت دهم؛ اگر شده از كلاغ قرض كني، بايد پولم را برگرداني. »
- قرض اكنم تا گُزَكو يا مَه اَمرِم يا مَردكُو.
Qarz-akonem-tā-gozakū-yā-ma-amerem-yā-mardakū
تا قوزك پا ( كعب پا ) زير بار قرض مي روم؛ يا من مي ميرم يا كسي كه از او قرض گرفته ام خواهد مرد.
در مورد كسي است كه بسيار وام گرفته ولي توان بازپرداخت و قصد بازگرداندن آنها را ندارد.

فرهنگي

- از شهرت ادر برو از رسمت ادر مَچو.
Az-svahrot-adar-boro-az-rasmot-adar-macvo
از شهرت بيرون برو از رسمت بيرون نرو. در مورد اشخاصي است كه اصول اخلاقي و راه و رسم درست را فراموش كرده اند و به آن پاي بند نيستند.

برخي از ضرب المثل هايي كه نام محصولات گرمسيري و غذاهاي محلي در آنها به كار رفته است.

- بزال مهوه(15) شزكمه
Bazāl-mahva-svar-kame
بازار مهياوه را كم دارد.
اين مثل را در مورد كسي گويند كه مي خواهد جايي برود ولي استحقاق و لياقت حضور در آن محل را ندارد. يا نيازي به حضورش در آنجا نيست.
-دو تا سلينگ(16) نابو يكي بايد اُرما بُبو.
Do-tā-saleng-nābū-yeki-bāyad-ormā-bobū
دو تا سلينگ با هم جور نمي شوند؛ يكي از آنها بايد خرما شود. منظور اين است كه دو انسان عصبي يا سخت گير نمي توانند با هم كنار بيايند؛ يكي از آنها بايد انعطاف پذير باشد.

- خلالم(17) و خلالم يه روز ت تولكم پيش خرانم... يه روز ت بشقابم زير بر تاجرانم

Xalālem-o-xalalem-ya-rūz-te-tūlakem-pisve-xarānem-ya-rūz-te-bosvqābem-zire-bar-tājerānem
خلالم و خلالم؛ يك روز در زنبيل، پيش روي خران هستم؛ يك روز در بشقاب، نزد پولدارها هستم.
معني: اين مثل به طنز بيان مي شود و منظور اين است كه نبايد چيزهاي بي ارزش را به افراد ثروتمند و معتبر داد.
-سنگ مَ شا غني(18) زَته.
Sang-ma-svāyani-zate
سنگ به شاغني زده ام. يعني دختر از يك خانواده ي سرشناس گرفته ام.
-سوغات اَما كُناره... كُنار بر اُشنبارِه
Sowyāte-amā-konāre-Konār-bar-osvnebār
سوغات ما كُنار است؛ كنار هم كه ثمر ندارد. هرگاه شخصي بابت هديه ي ناچيزش احساس شرمندگي كند، به عنوان عذرخواهي اين مثل را به كار مي برد.

برآمد

ضرب المثل هاي بندر لنگه همانند ضرب المثل هاي ساير اقوام بازتاب فرهنگ و سنن و باورهاي مردم اين ديار است. وجود مثل هاي اجتماعي، اخلاقي، عرفاني و خانوادگي آيينه ي تمام نمايي از تفكر و انديشه و خلق و خوي مردم اين منطقه است. محيط جغرافيايي و فرهنگي در ساخت امثال و حكم و كنايات اثر غيرقابل انكاري دارد كه در ضرب المثل هاي بندر لنگه آشكار است. در اين شهرستان، با ويژگي هاي اقليمي و پيشينه ي خاص خود، امثال، كنايات و حكمت هاي زيبايي وجود دارد كه معادل آن در فارسي معيار و بسياري از گويش ها ديده نمي شود. به عنوان مثال به دليل وجود عناصري چون دريا، ماهي، خرما و نظاير آن در فرهنگ و گويش و زندگي ساحل نشينان جنوب كشور، طبيعتاً كاربرد اين عناصر در ضرب المثل ها نيز متبلور شده است و از اين رو در امثال فارسي مشابه يا معادل آنها از نظر قياس يا بيان ممكن است يافت نشود، هرچند امكان دارد از نظر مضمون و محتوا و پيام، شباهت هايي وجود داشته باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار گروه ادبيات و زبان فارسي دانشگاه يزد.
2. كارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي
3. بهار، محمدتقي: سبك شناسي تاريخ تطور و نثر فارسي، جلد1، چاپ دوم، تهران: زوار، 1386، ص 57.
4. معين، محمد: فرهنگ فارسي، جلد5،چاپ دوازدهم، تهران: اميركبير، 1377، ص 283.
5. دهخدا، علي اكبر: لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377، زير واژه ي « مثل ».
6. پادشاه، محمد: فرهنگ آنندراج، تهران: كتابفروشي خيام، 1336، ذيل واژه ي « مثل ».
7. حكمت، علي اصغر: امثال قرآن، چاپ سوم، آبادان: نشر پرسش، 1387، مقدمه، ص 16.
8. قاسمي، حميد محمد: تمثيلات قرآن و جلوه هاي تربيتي آن، چاپ اول، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ و نشر بين الملل، 1386، ص 28.
9. شكراللهي طالقاني، احسان الله: مثل آباد، بازنويسي و تلخيص كتاب هاي مجمع الامثال و جامع التمثيل حبله رودي، زير نظر اكبر ايراني و عليرضا مختارپور، تهران: مؤسسه ي فرهنگي اهل قلم، 1383، ص 7.
10. بهمنيار، احمد: داستان نامه بهمنياري، تهران: دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1381، ص 12.
11. همان، ص 14.
12. بهمنيار، پيشين، زيرعنوان: « زر اگر بر سر فولاد نهي نرم شود ».
13. دهخدا، علي اكبر، 1386، امثال و حكم، تهران: اميركبير، چاپ چهاردهم.
14. بهمنيار، پيشين.
15. مهوه( مهياوه )( mahva):يك نوع غذاي آبكي تيره رنگ و شور است كه آن را با ماهي « موتو » يا « هشينه » ( اشنه ) درست مي كنند.
16. سلينگ ( saling ): نوعي خرما كه قبل از رسيدن، روي درخت خشك مي شود( انجم روز، عباس: خرماستان ايران، تهران: عروج، چاپ اول، 1373، ص 54 ).
17. خلال(xalāl): ميوه ي درخت نخل كه نارس و كال و سبز و رسيده اش قهوه اي است.
18. شاغني(šāyabi): « شاهاني » نوعي خرما است كه مانند تسبيح به بند مي كشند و خشك مي كنند و به خارج صادر مي كند.( انجم روز، پيشين، ص 54 ).

کتابنامه :
انجم روز، عباس: خرماستان ايران، چاپ اول. تهران: عروج، 1373.
بهار، محمدتقي: سبك شناسي تاريخ تطور و نثر فارسي، چاپ دوم، تهران: زوار، 1386.
بهمنيار، احمد: داستان نامه بهمنياري، چاپ سوم. تهران: دانشگاه تهران، 1381.
پادشاه، محمد: فرهنگ آنندراج، تهران: كتابفروشي خيام، 1336.
حكمت، علي اصغر: امثال قرآن. چاپ سوم. آبادان، نشر پرسش، 1387.
دهخدا، علي اكبر: لغت نامه. چاپ دوم. تهران: دانشگاه تهران، 1377.
سياوشي، ليلا: ضرب المثل هاي بندر لنگه و جلوه هاي آن در متون نظم فارسي. پايان نامه ي كارشناسي ارشد، يزد: دانشگاه آزاد اسلامي يزد، 1389، استاد راهنما: دكتر سيدمحمود الهام بخش.
شكراللهي طالقاني. احسان الله: مثل آباد، بازنويسي و تلخيص كتابهاي مجمع الامثال و جامع التمثيل حبله رودي. زير نظر اكبر ايراني و عليرضا مختارپور. تهران: موسسه ي فرهنگي اهل قلم. 1383.
قاسمي، حميد محمد: تمثيلات قرآن و جلوه هاي تربيتي آن. چاپ اول. تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ و نشر بين الملل، 1386.
معين، محمد: فرهنگ فارسي. چاپ دوازدهم، تهران: اميركبير، 1377.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، ( 1392 )، پژوهشنامه خليج فارس ( ‌دفتر ششم )، تهران: خانه كتاب، چاپ اول