نویسنده: محمد جواد زاهدی مازندرانی




 

کشاورزی اصلی ترین منبع کسب درآمد در نقاط روستایی است و هر گونه کوشش برای افزایش سطح رفاه و بهبود کیفیت زندگی روستاییان از مجرای این بخش و بر مبنای افزایش توان تولیدی دست اندرکاران آن محقق می شود. اینکه به چه دلیلی توسعه کشاورزی در اقتصاد روستا تا این سال ها مورد بی توجهی بوده است به شناخت ناکافی کارشناسی از اهمیت کشاورزی مربوط می شود. الگوی توسعه کشاورزی دارای رابطه ای بر همکنشی با توسعه روستایی است و این رابطه به قدری تنگاتنگ و عمیق است که در بسیاری موارد این دو مفهوم با دلالت یکسانی درک می شوند. در واقع به همان اندازه که در توسعه صنعتی پدیده شهرنشینی و توسعه شهرها مورد توجه است، در الگوی توسعه کشاورزی نیز پدیده روستانشینی و توسعه روستایی بحث کانونی را تشکیل می دهد. از اینرو در ادبیات توسعه در بسیاری از موارد مفاهیم توسعه روستایی و توسعه کشاورزی به صورت مترادف به کار رفته است. تا اواخر قرن نوزدهم، افزایش تولید کشاورزی در سراسر جهان بر اساس گسترش سطحی اراضی زیرکشت تحقق می یافت، اما بتدریج و به ویژه پس از ورود به قرن بیستم، استفاده از دانش دانش و تکنولوژی جدید در تولید کشاورزی منجر به افزایش تولید در واحد سطح شد. در این فرایند استفاده ازمنابع بیشتر با استفاده بهتر وبهره وری بالاتر از منابع جابه جا شد و به تدریج با بروز «انقلاب سبز» بهره گیری از نهادهای صنعتی و تکنولوژیکی مربوط گسترش چشمگیری یافت اما این رویکرد موجب کنار گذاشته شدن نسبی بسیاری از دستاوردها و مهارت های مؤثر محلی (دانش بومی) گردید. با توجه به اینکه گسترش تکنولوژی نوین و ترویج آن مستلزم حضور تحصیلکرده ها و دانش آموختگان جدید در حوزه کشاورزی و روستایی بود مردم صاحب دانش بومی نیز به حاشیه رانده شدند ومناسبات بوروکراتیک و اداری مدیریت ها بر رفتارهای محلی مسلط گردید. از اینرو نیاز کشاورزان و جامعه روستایی به نظام اداری و تکنوکرات های پیش برنده آن به طور پیوسته افزایش یافت.
شایان ذکر است که از اوایل سده هفدهم، به ویژه در حوزه تمدنی غرب، ضرورت دستیابی به اراضی جدید و به زیر کشت بردن آن بر اساس گسترش سطحی و یا گسترش سطح چرای دام، ضرورت دستیابی به قاره های جدید، شکل گیری بازار داخلی و نیز گسترش مبادلات تجاری کالاهای کشاورزی مورد توجه بوده است. به دنبال این تحولات مدل «گسترش مرزی» مطرح شد و متناسب با آن ها تغییر جغرافیای سیاسی شکل گرفت. درطول تاریخ و تا قبل از آغاز دوران نوین غالباً منبع اصلی و شیوه متداول در زمینه افزایش تولیدات کشاورزی، عبارت از توسعه سطح زیر کشت و یا گسترش سطح چرای دام بوده است. هیجان انگیزترین نمونه در استفاده از مدل فوق عبارتست از کشف و فتح قاره های جدید مشتمل بر آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی و استرالیا و نیز اسکان در مناطق جدید اروپا طی قرن های هجدهم و نوزدهم. این فرایند به صورت پراکنده تا دهه 60 قرن بیستم ادامه یافت و از آن پس با استفاده از تکنولوزی کنترل آفات گیاهی و امراض انسانی بسیاری از کشورها در صدد آزاد کردن بسیاری از اراضی و افزایش و حفظ بهره وری خاک بر آمدند.
به این ترتیب، مدل های نوین برای توسعه کشاورزی طراحی و عملیاتی گردید که از آن جمله می توان از «مدل گسترش سطحی»، « مدل توسعه حفاظت از منابع»، «مدل تأثیر شهری- صنعتی»،« مدل پخش»، «مدل نهاده های پر بازده» و «مدل نوآوری اتکایی» نام برد (روتان، 1985).
در اواسط دهه 1960 تحلیل های جورکنسون (Jorgenson 1961)، رانیس (Ranis 1963) و فی (Fei 1964) در کشورهای مشترک المنافع (حوزه نفوذ بریتانیا) نشان داد که کمبودهای مواد غذایی می تواند به محدود کردن عرصه، رشد بخش غیر کشاورزی را متوقف سازد. این تحلیل و این که بخش کشاورزی برای کشورهای در حال توسعه امکان ارز آوری فراهم می کند، موجب توجه بیشتر به توسعه این بخش گردید. از دیدگاه جانستون و ملور، نقش کشاورزی در توسعه اقتصادی انفعالی نبوده، بلکه این بخش می تواند با ارائه پنج نوع خدمت، بر تحول ساختار اقتصادی کشورهای در حال توسعه در راستای رشد صنعتی تأثیر بگذارد. این خدمات عبارتند از:
1.تأمین نیروی کار؛
2.تأمین سرمایه؛
3.تأمین غذا؛
4.ایجاد بازار داخلی.
این نقش مؤثر در کنار پدیده هایی مانند مهاجرت های بی رویه از روستا به شهر و این که بخش قابل توجهی از فقیران شهری و نیز بخش مهمی از آسیب های اجتماعی فزاینده موجود در شهرها نتیجه این نوع مهاجرت ها محسوب می شود ضرورت کارآمدتر کردن تولید کشاورزی و افزایش عملکرد در هکتار آن را بیش از پیش مطرح ساخت. به ویژه این که در دهه 1970 بهره وری بالاتر کشاورزی کوچک مقیاس و دهقانی از سوی برخی متخصصان و از جمله م.شوتز و شوماخر (1360) مطرح گردید و نظریه غیراقتصادی بودن تولید کشاورزی دهقانی خرده پا رد شد. نظریه های جدید توسعه کشاورزی بر این باورند که دانش بومی و رفتارهای کشاورزان خرده پا و دهقانان که طی تاریخ به وجود آمده، تحول یافته و موجب پایداری محیط زیست شده است، به تولید کنندگان کشاورزی می آموزد که چگونه عوامل تولید را به بهینه ترین شکل ممکن ترکیب کنند و چگونه بیشترین بهره برداری ممکن را با توجه به الزامات محیط زیست از این منابع به عمل آورند.
با این حال نباید فراموش کرد که با بروز انقلاب سبز و کم رنگ شدن توجه به دانش بومی کارآمدی و بهره وری کشاورزی خرد تحت الشعاع قرار گرفت. علاوه بر این کاربرد تکنولوژی جدید در کشاورزی و به ویژه در بهره برداری های خرد وضعیت ناسازه ای را به وجود آورد که نتیجه آن تخریب منابع در سطح وسیع و گسترش فقر به صورت سراسری در نواحی روستایی به تبع تخریب منابع است. این نتایج بدکار کردی الگوی توسعه کشاورزی کمیت محور ضرورت ابداع روش های مقابله با موانع توسعه کیفی کشاورزی و نیز ضرورت بسیج امکانات و نیروها برای حفاظت از منابع طبیعی پایه را ایجاب کرد که به نوبه خود به طرح ایده های کشاورزی پایدار و توسعه پایدار روستایی منجر شد. کنفرانس ریو و دستور کار 21 کوششی جهانی برای پاسخگویی به این نیاز اساسی بود و توانست به نحو اصولی ضرورت تغییر دیدگاه در زمینه توسعه کشاورزی و توسعه روستایی را در شرایط جهانی شدن در دستور کار دولت ها و سازمان های غیردولتی جهانی قرار دهد.
بر اساس تجارب به کار بسته شده می توان گفت که کوشش های مربوط به توسعه کشاورزی در جهان سوم از دو راه اصلی پیگیری شده است. نخست از طریق حفظ و تقویت نظام های دهقانی با استفاده از ابزارهای مربوط به تخصیص بهینه عوامل و توزیع مجدد مالکیت ارضی؛ و دوم از طریق نوسازی ساختار تولید کشاورزی با استفاده از گسترش سرمایه گذاری در بخش کشاورزی و فراهم سازی شرایط گذار نظام های دهقانی سنتی به نظام های بهره برداری مبتنی بر سرمایه گذاری کشاورزی (زاهدی، 274:13779 )
اگر چه کاربست این الگوها و مدل ها با نتایج مفیدی در زمینه افزایش تولید محصولات کشاورزی و تقویت تجارت محصولات کشاورزی همراه بوده است اما شدت تخریب منابع و افزایش نابرابری های اجتماعی در جوامع روستایی و تشدید مهارناپذیر مهاجرت روستاییان به شهرها در کشورهای در حال توسعه و بالاخره وخامت روزافزون امنیت غذایی و گسترش فقر در اغلب این کشورها بازگوی آن است که کارنامه عمل این الگوها، به رغم دستاوردهای بخشی 1 مثبت و انسانی آن چندان که باید قابل دفاع نیست.
به طور کلی، الگوهای توسعه کشاورزی در دو قرن گذشته را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد که از دو پارادایم متمایز کمیت محور (پارادایم قدیم) و کیفیت محور (پارادایم جدید) نشأت می گیرد.

نمودار تحول توسعه کشاورزی
در واقع نارسایی هایی که در نتیجه کاربست الگوهای پارادایم قدیم توسعه کشاورزی چه از حیث تأمین امنیت غذایی و چه ار لحاظ پایداری منابع به وجود آمد موجب شد که- همانگونه که در نمودار می توان دید- توسعه کشاوررزی به تدریج با الگوی جدیدتر توسعه روستایی از قبیل الگوی توسعه اجتماع محلی، الگوی توسعه روستایی یکپارچه و الگوی نوسازی اجتماع و اقتصاد روستاها ادغام شد و حاصل این امتزاج همراه با تغییر رویکردهای نظری به توسعه کشاورزی به شکل گیری پارادایم جدید توسعه کشاورزی منجر شد که در آن عنصر پایداری خواه در بعد محیط زیستی آن و خواه در بعد اجتماعی و اقتصادی آن اصلی ترین مؤلفه مشترک همه الگوهای توسعه کشاورزی نوین به شمار می آید.

پی‌نوشت‌:

1- Partial

منبع مقاله :
زاهدی مازندرانی، محمد جواد؛ (1388) نقش سازمان های غیردولتی در توسعه پایدار، تهران: مازیار، چاپ اول