نویسنده: ژان استوتزل
مترجم: علی محمّد كاردان



 

با مطالعه ی مسائل روان شناسی جمعی، به مطلبی می رسیم كه غالباً عالیترین قلمرو روان شناسی اجتماعی شمرده می شود. از اینكه بسیاری از دانشمندان برای مطالعه ی پدیدارهای جمعی رغبت كافی از خود نشان نداده اند، باید متأسف بود؛ از یك سو بر اثر مطالعات اخیر شناخت ما پیشرفت كرده و از سوی دیگر مسائل نظری و عملی همچنان مطرح است. بنابراین، چنانكه بعضی خاطرنشان ساخته اند، سرباز زدن از مطالعه ی این مسائل در حكم «مأیوس كردن مردم و از میان بردن یكی از امیدهای اساسی آنان به روان شناسی اجتماعی است» (1).

1- روان شناسی انبوه های مردم

با وجود آنچه گفته شد، باید اذعان كرد كه با «روان شناسی انبوه ها» مطالعه ی روان شناسی و جامعه شناسی پدیدارهای جمعی شروع ناخوشایندی داشته است و موفقیت تأسف انگیز افكاری كه به این ترتیب در پایان قرن نوزدهم در میان مردم رواج داده شد، مدتها دورنماها را از صورت واقعی خود خارج كرد و محققان را مأیوس ساخت و در میان بسیاری از دانشمندان موجب بی اعتباری روان شناسی پدیدارهائی جمعی شد كه امروز دیگر سزاوار چنین بی اعتنائی نیست.
دوران یونان و رم باستان كه منبع مسلم فرهنگ سیاسی اروپائیان است، از پدیدارهای انبوهی تصاویر فراوانی به دست می دهد كه با جنگهای تن به تن و قتل عام اقوام مغلوب و برگزاری مراسم سیاسی و دینی كه در ضمن راه پیمائی به سوی قلاع مرتفع انجام می گرفت و نیز شیوع عظیم بیماری های واگیردار و بازیهای سیرك و آتش زدن پایتخت ها و بهت و اندوه شبهای شكست آمیخته است. و ما صمیمانه باور داریم كه شرح و وصف این جنبش توده های بشری را در آثار این نویسندگان خوانده ایم و مفسران جدید نیز روزی نیست كه «روان شناسی انبوهها» ی یكی از قدماء را نستایند. در واقع، خواننده ی آثار یونانی و رومی، به هزاران ماجرای شور و هیجان مردم و وحشت و شورش برمی خورد. در برخی از قسمتهای این آثار می بینیم كه نویسنده به اهمیت نقش رهبرانی كه مردم را برمی انگیزند (2) یا آرام می كنند (3) اشاره می كند و جریان شایعات را تشخیص داده حتی به تجزیه و تحلیل آنان می پردازد (4) و یا دلیل تراشی و بی منطقی و فرومایگی آدمیان را با تمسخر برملا می سازد (5).
با این همه، غالباً شرح جنبش های انبوهی بسیار مختصر است. مثلاً شرح صحنه ای از ماجرای محاصره دشوار ژر گووی (6) چنین است:
سربازان رومی حمله ور می شوند و مردم گل به مقابله برمی خیزند و رومیان عقب نشینی می كنند. سزاوار متفقین خود یعنی ادوئن (7) ها را می فرستد تا توجه دشمن را منحرف كند ولی رومیان آنان را قوای امدادی دشمن می پندارند و چنانكه یكی از مؤلفان معاصر در تاریخ مختصر خود نوشته است «رسیدن سربازان ادوئنی باعث وحشت رومیان می شود». سزار خود چنین می گوید: «اینان (یعنی ادوئن ها) كه ساز و برگ جنگی شان به ساز و برگ جنگی دشمن شبیه بود، سپاهیان ما را به وحشت انداختند» (8). «مهاجرت» كارنوت (9) ها نیز چنین بیان شده است: «در حالی كه دهكده ها و مكانهای مستحكم را رها می كردند متفرق شده می گریختند» (10). لكن در این آثار رفتارهای وصف شده تقریباً همیشه معقول و یا دست كم عاقلانه است، و كردارها اساساً فردی است. در واقع، بعد از اینكه پیغامی معقول به همه می رسد و همه آنرا می فهمند، كردار واقعاً صورت جمعی به خود می گیرد. بعبارت دیگر، همزمانی در كار است نه تعامل (11). در همه ی این متون، انگیزه ها فردی است و رفتار جمعی در واقع تلفیق كردارهای اشخاص است كه نویسنده با استادی و مهارت به تشخیص آنها می پردازد.
حقیقت این است كه روان شناسی انبوه های مردم، جریان فكری تازه ای است كه تنها در قرن نوزدهم و با نویسندگان رمانتیك پیرو اصالت طبیعت و فلاسفه ای كه به تفكر درباره ی انبوه مردم می پردازند، پدید می آید. در میان فلاسفه بی شك فضل تقدم به گابریل تارد تعلق دارد كه از سال 1890 در اثر خود به نام «فلسفه كیفری» (12) به مطالعه ی مسأله ی روان شناسی انبوه مردم می پردازد و تا سال 1901 پیوسته به تصریح و تدقیق افكار خود مشغول است (13). با این همه، كسی كه در این زمینه نفوذی به هم زد و با بیان اطمینان بخش و تعابیر روشن و ساخته و پرداخته و بسیار مكرر خود، مردم را به خواندن نوشته های خود واداشت، گوستاولوبون مؤلف كتاب «روان شناسی انبوه های مردم » (14) بود. نظریه ی این دو نویسنده، بسیار به هم نزدیك است و اختلاف میان آنها تقریباً جزئی است.
برای فهم درست طبیعت پدیدار «انبوه مردم» نخست باید توجه داشت كه این اصطلاح در واقع به معنی «روان شناسی افرادی است كه بصورت انبوه درآمده اند». اما دلیل این كه هنوز می توان از روان شناسی انبوه ها سخن گفت این است كه روان شناسی كسانی كه به صورت انبوه ظاهر می شوند اساساً با روان شناسی فردی متفاوت است. وضع شخص به محض عضویت در انبوه مردم تغییر می یابد. به عبارت دیگر، فرد بر اثر پیوستن به انبوه دیگر به خود متعلق نیست و به «انسان بی اراده» و «دانه ی شنی در میانه دانه های دیگر شن» مبدل می شود كه «باد به میل خود آن را به هوا بلند می كند» (15). در نتیجه، و بدون پیشداوری ناشی از مطالبی كه قبلاً اظهار شد، تجمع افراد در انبوه مردم به تشكیل موجودی تازه و فوق فرد و «روح جمعی» منتهی می شود. این روح كه از ناخودآگاه ساخته می شود بیان كننده ی اثر توارثهائی است كه طی قرون بجای مانده است؛ روح انبوهی در مغز تیره قرار گرفته و طبعاً پست است و باهوش ترین افراد وقتی در میان انبوهی از مردم ولو این كه از افراد برجسته تشكیل شده باشد قرار می گیرند روحیه ی افراد وحشی و ابتدائی پیدا می كنند.
گوستاولوبون به تفصیل خصائص روانی انبوه های مردم را تجزیه و تحلیل می كند. و به نه جنبه اشاره می كند كه می توان آنها را در سه موضوع گروه بندی كرد. گروه اول این خصائص، اتفاق نظر یا همداستانی است كه قانون وحدت روانی انبوه هاست. به عبارت دیگر، در هر انبوهی، هیجانها و باورها و تعبیر و تفسیرها و نیت ها و اعمال افراد یكسان و یكپارچه است. و این اتفاق نظر با آگاهی نسبت به آن همراه است و سبب نتایجی از قبیل اعتقاد جزمی و تعصب و احساس قدرتی شكست ناپذیر و نیز تصور عدم مسئولیت می شود. دوم این كه افراد در وضع انبوهی همواره تحت تأثیر هیجانها هستند و این هیجانها ناگهانی و بسیط و افراطی و عمیق و بسیار متغیر است و همین امر نشانه ی «طبیعت زنانه ی انبوههاست». سوم اینكه انبوه ها فكر و تعقل می كنند لكن افكار آنها سطحی و استدلالهای آنها نارساست و از تداعی امور ناهمانندی كه روابط میان آنها فقط ظاهری است و نیز از تعمیم بی واسطه و فوری موارد جزئی سرچشمه می گیرد. از اینرو منطق جمعی نوع بسیار پست منطق است.
به نظر لوبون و نیز تارد رفتارهای انبوه مردم معلول علتی درونی یعنی سرایت روانی و نیز علتی بیرونی یعنی اقدام رهبران است. تارد از سال 1893، این نظریه، یعنی نظریه ی سرایت روانی را، بی آنكه از آن نام ببرد پیش كشیده بود (16). به نظر او هیجانها و عقاید انتقال می یابند و بر اثر این انتقال، تكثیر و تقویت می شوند. این فكر در نظر تارد مهم بود زیرا به مدد آن می توانست برخلاف دوركیم، نشان دهد كه پدیدارهای اجتماعی به وسیله ی جبر خارجی تبیین پذیر نیستند بلكه تبیین آنها از طریق همدلی و تقلید میسر است. اما لوبون عقیده است كه تقلید جریانی بیش از اندازه فعال و فردی است و به جریانهای خودبخودی سرایت نیازمند است. در هر انبوهی از مردم، هر احساس و هر عملی مسری است و بر اثر سرایت است كه افكار و اعتقادها اشاعه می یابد؛ وضع ناگهانی وحشت های مختلف نیز در واقع مدیون سرایت هیجان هاست و تقلید تاردهم چیزی جز اثر ساده ی سرایت نیست. بنابراین، بسیاری از امور از این طریق تبیین شدنی است. لكن باید دانست این «مكانیسم» كه چنین آسان به چشم می خورد خود چگونه تبیین می شود؟ شاید باید علت آنرا در خواب مصنوعی جستجو كرد (17).
عامل تبیین كننده ی دیگر، وجود رهبران است. چه هر انبوهی به رهبر احتیاج دارد. به قول لوبون: «انبوه مردم گله ای است كه نمی توان از شبان بی نیاز باشد» (18). برای آنكه بدانیم این رهبران چه كسانی هستند و چگونه عمل می كنند؟ خوب است كه همه ی فصل مربوط به آن را از سر بخوانیم (19). این فصل منبع تاریخی بخش مهمی از روان شناسی اجتماعی است كه در زمان انگلیسی «لیدرشیپ» (20) نامیده می شود.
لوبون كه انبوه مردم را چندان نمی پسندد، بیزاری خود نسبت به رهبران را پنهان نمی كند. به نظر او «رهبران بزرگی» هم وجود دارند اما این عده نادر و بنابراین در تاریخ انگشت شمارند (صفحه ی 99). بعلاوه اغلب آنان فاقد صفات رهبری و افرادی «مبتلا به بیمرای عصبی و اسیر هیجان و نیمه مخبط و نزدیك به دیوانگی هستند. (صفحه ی 98) و اغلب اوقات، افرادی آلت دست دیگرانند كه به جریانی مؤمن شده و قدرت و نفوذ خود را به شیوه ی استبدادی به كار می برند. نفوذ رهبری كه در پیروان خود با بیان قاطع و از راه تكرار و سرایت تأثیر می كنند بسته به وجهه ی اوست. این وجهه ممكن است بصورت «وجهه ی مكتسب» و عنوان و ثروت و شهرت باشد؛ لكن «وجهه شخصی» نیز وجود دارد چنانكه در موارد ژاندارك و ناپلئون مشاهده می شود. در مورد این نوع وجهه، ذهن از هرگونه تبیینی باز می ایستد زیرا این وجهه «قدرتی» است مستقل از هرگونه عنوان و هرگونه نفوذ و قدرت و در واقع «نیروئی است افسون كننده با قدرت «افسونی حقیقتاً مغناطیسی» كه فقط می توان آنرا با افسونگری «رام كننده ی جانوران» مقایسه كرد (صفحه ی 111). چنانك می بینیم این همان تصور پیشوای فرّهی است كه با آرایش یونانی و از راه ایالات متحده ی آمریكا از آلمان به ما رسیده است.

2- خشونت و شور و هیجان جمعی

ما نویسندگان روان شناسی انبوههای مردم را بابت تناقض ها و ابهامهائی كه در جزئیات نوشته هایشان وجود دارد تخطئه نمی كنیم. انتقادی كه به كل این آثار مربوط است این است كه نویسندگان آن به روان شناسی كهنه ای تكیه می كردند (چنانكه غالباً رفتار فرد جدا از گروه را معقول می پنداشتند). بعلاوه، به واقعیاتی كه وصف و تبیین آنها را وجهه همت خود قرار می دادند دسترسی نداشتند. البته سرزنش كردن آنان از این جهت كه به دوره خود تعلق داشتند دور از عقل است لكن آنچه باید گفت این است كه مجموعه ی آراء و عقاید آنان تازگی خود را كاملاً از دست داده است.
در حقیقت، اینك چندی است كه روان شناسان اجتماعی دفتر كار و حتی آزمایشگاه خود را ترك گفته با بكاربردن بررسی در محل و بر اساس نمونه گیری آماری كه به «بررسی آماری» (21) معروف است به مشاهده ی مستقیم رفتارهای جمعی می پردازند. با این همه، عامل قاطع در این تحول نه امكانات ابزاری بلكه جرأت و تخیل روان شناسان حرفه ای است. این عده متوجه شده اند كه می توان به خارج از دفتر كار و آزمایشگاه خود رفته مردم را در پرماجراترین وضع مطالعه كرد. جالبتر از همه این است كه نخستین مطالعه با این شیوه مطالعه ای بود كه درباره ی نتایج حادثه ای انجام گرفت و جنبه شوخی و خنده داشت. گیراترین نتیجه ی این تحقیقات این است كه رفتارهای انبوهی یا داخل انبوه های مردم را نمی توان به طور كلی تصور كرد. به عبارت دیگر، این رفتارها چه از نظر جامعه شناختی و چه از لحاظ روان شناختی از موجبیت هائی تبعیت می كنند كه رفته رفته تصور نسبتاً روشنی از آنها پیدا می شود.
نخست مطالعات مربوط به اعمال خشونت آمیز جمعی معروف به «لینچ» (22) را به صورتی كه د رحدود بیست سال پیش كانتریل و میلر و دلارد شرح داده اند در نظر می گیریم (23) و سه نمونه از این حادثه را از این نویسندگان اقتباس می كنیم. نخستین آنها یعنی «لینچ» منطقه ی ایجه كمب (24)، لینچ «كاملاً منظمی» است. داستان از این قرار است كه كودك هفت ساله ای كه دختر یكی از توتونكاران بود، گریه كنان به خانه برگشته اظهار داشت كه نوكر جوان سیاه پوستی به نام اولیویه مور (25) در انبار و ضمن بازی كردن با او به او آسیب رسانیده است. پدر و مادر دختر بچه از این حادثه نتیجه گرفتند كه مور قصد سوئی داشته است. در نتیجه مور ناپدید می شود ولی یك ماه بعد او را پیدا و بازداشت می كنند و به زندان می اندازند. فردای آن روز، جماعتی از مردم با صفوف منظم در زندان را باز كرده زندانی را با خود می برند. چند روز بعد جسد مور كه تیرباران و در انبار حلق آویز شده بود، پیدا می شود.
نمونه ی دیگر حادثه ای است كه در لی ویل (26) اتفاق می افتد و در آغاز كار قضیه مبهم است ولی رفته رفته كار بالا می گیرد و به حادثه ی عظیمی مبدل می شود. جریان از این قرار است كه كارگر روزمزد سیاهپوستی ظاهراً آمده است از زن یك دهقان و در غیاب او، شش دلار بقیه ی مزد خود را بگیرد. بر اثر گزارش بچه ای كه در خانه بوده است و به دنبال آن، تعبیر این ملاقات به روابط نامشروع، صبح روزی كه لینچ اتفاق می افتد، كارگر سیاهپوست به دادگاه احضار می شود. لكن انبوهی از مردم جمع می شوند و از دادگاه می خواهند كه سیاهپوست را كه چهار ژاندارم محافظت می كردند در اختیار ایشان بگذارد. دادگاه برای آنكه به محكوم گزندی نرسد او را در یكی از اطاق های خود نگاه می دارد. لكن جماعت ساختمان دادگاه را به آتش می كشند و اطاقی را كه در آن محكوم بسر می برد با دینامیت منفجر می كنند و نعش محكوم را به چنگ می آورند و از اینجا خشونت واقعی آغاز می شود. به این معنی كه به محله ی سیاهپوستان هجوم می برند و به خانه ها وارد می شوند و برای آنكه جسد محكوم را بسوزانند مبل و صندلی آن جا را به غارت می برند. سپس مغازه ها و ادارات و خانه ها را غارت كرده آتش می زنند و سیاهپوستان را از شهر بیرون می كنند و مانع ورود مأموران آتش نشانی می شوند. سرانجام، نیروی نظامی به این شورش كه چندین روز ادامه دارد خاتمه می دهد و در شهر حكومت نظامی اعلام می شود.
نمونه ی سوم، شورش شهر بلفاست است كه با دو نوع خشونت و وحشیگری آمیخته بود. داستان از این قرار است كه در وهله ی اول، انبوهی از مردم، سیاهپوست محكومی را از زندان بیرون می آورند و او را به محل جنایتش می برند و مثله می كنند و زجر و شكنجه می دهند و به دار می آویزند و آنگاه او را از دار پائین می آورند و سرانجام او را می كشند و جسدش را به جماعت دیگری كه در انتظار بسر می برند، تحویل می دهند. جماعت اخیر جسد را زیر لگد می گیرند و آن را زیر چرخ انداخته خرد و چوب آجین می كنند و به عقب اتومبیل بسته كشان كشان به مركز شهر می برند و به درخت می آویزند و برای استراحت به خانه های خود برمی گردند. لكن روز بعد كه روز بازار بود انبوهی از مردم دوباره تشكیل می شود و یك تن سفیدپوست، سیاهپوستی را به باد كتك می گیرد. سیاهپوست سعی می كند از خود دفاع كرده بگریزد. در این موقع، سفیدپوستان به مردان و زنان و كودكان سیاهپوست حمله كرده آنان را كتك می زنند و از شهر بیرون می كنند. در این حادثه نیز سرانجام قوای نظامی تظاهركنندگان را متفرق می كنند.
چیزی كه در وهله ی اول و پس از تسلط بر احساس وحشت و انزجاری كه از شنیدن این داستانها دست می دهد (و ما سعی كردیم آنرا كاهش دهیم) جالب توجه است، جنبه ی منظم و قراردادی و تقریباً مناسك مانند این صحنه هاست. علاوه بر این، به آسانی دو نوع لینچ مشخص می شود: یكی لینچ كاملاً منظم یا به اصطلاح متخصصان، لینچ «بوربونی» (27) است كه به وسیله ی اشخاص متمول انجام می گیرد و به «مجازات مقصر» محدود می شود و دیگری لینچ نامنظم و درهم و برهم و اتفاقی است كه به دست بینوایان انجام می گیرد. باری لینچ كردن نهادی اجتماعی است و بنابراین دارای تاریخی است و اوصاف و شدت آن دگرگون می شود و درباره آن یك سلسله آثار جامعه شناختی و تاریخی وجود دارد (28). لكن می توان نشان داد كه انواع جنبش های اجتماعی و اعمال خشونت آمیز جمعی یعنی اعتصابها و شورشها و تظاهرات گوناگون نیز به همین منوال است و باید این تصور را كه اعمال خشونت آمیز انبوه مردم رفتارهای بی مقدمه و بدون آمادگی قبلی و خودبخودی است رها كرد. در واقع، رفتار هیجان جمعی مانند هر رفتار انفعالی در هر فرهنگی دارای الگوهای مخصوصی است كه جامعه صورت نهادی به آن می دهد.
درباره ی این موضوع از لحاظ جامعه شناسی می توان به تجزیه و تحلیل بیشتر پرداخت. در واقع مكانهائی كه در آن اعمال لینچ كردن صورت می گیرد فقیرانه ترین مكانهاست و در سالهائی این حادثه بیشتر اتفاق می افتد كه در آن قیمت پنبه از هر وقت دیگر نازل تر است. همبستگی این حادثه با وقایع اقتصادی را باید از دید روان شناسی اجتماعی تعبیر و تفسیر كرد. در حقیقت، اعمال لینچ در زمان و مكانی انجام می گیرد كه در آن مقام و منزلت سفیدپوستان خرده پا تنزل می یابد. البته مقام اجتماعی وضعیتی نسبی است نه مطلق. در جنوب ایالات متحده ی آمریكا اصل اجتماعی اساسی این است كه سیاهپوستان در پائین مراتب اجتماعی قرار دارند و باید در این مرتبه نیز باقی بمانند. سدی كه سیاهپوستان مخصوصاً نباید از آن بگذرند، سد جنسی است زیرا هرگاه این گروه با زنان سفیدپوست رابطه پیدا كنند، در خانواده ی سفیدپوستان نفوذ كرده به مقام اجتماعی گروه اخیر دست می یابند. بنابراین، ممنوعیت رابطه ی جنسی نه اخلاقی است و نه نژادی بلكه ممنوعیتی اجتماعی است. و معنی لینچ كردن سیاهانی كه جرم جنسی مرتكب می شوند حفظ مقام برتر سفیدپوستان است، خاصه زمانی كه این مقام از سوئی تهدید می شود. اگر این تبیین قابل تعمیم و هر یك از انواع اعمال خشونت آمیز جمعی با نظریه ی كاركردی قابل بیان باشد به آسانی می توان دریافت كه تبیین این اعمال خشونت آمیز با «سادیسم» انبوهی تا چه حد ناكافی و نادرست است.
باری، اعمال خشونت آمیز جمعی اموری نهادی است نه خودبه خودی. بنابراین، دارای معنی و كاركرد اجتماعی است و از طغیان كورانه غریزی ناشی نمی شود.
ویژگی دیگری كه باید به آن توجه داشت این است كه در انبوههای مردم، نقشهای مختلف را هر كسی ایفاء نمی كند و اتفاق نظری كه لوبون ادعا می كرد توهمی بیش نیست. البته اثر اوضاع و احوال انبوه مردم در افراد واقعیتی است كه بطور ذهنی قابل مشاهده است. چنانكه میلر و دلارد در كتاب خود چنین می نویسد: «یكی از محققان كه خود ناظر لینچ كردن بود احساس می كرد كه بر اثر این حضور، علاقه و گرایش او به همراه شدن با انبوه مردم و لااقل برای تماشا به نحو بیمارگونه ای روبه افزایش می گذارد و یقین داشت كه اگر چنین نبود در برابر چنین صحنه ای تنها احساسش انزجاری وصف ناپذیر بود» (29). با این همه آنچه بطور عینی و از بررسیهای گسترده درباره ی وضع انبوه های مردم بدست می آید این است كه در وضع نفسانی و رفتارهائی كه با اوضاع و احوال اجتماعی معینی مربوط است. تفاوتهای بسیا زیادی مشاهده می شود. مثلاً تحقیق درباره ی لینچ «لی ویل» نشان می دهند كه انبوه لینچ كننده از سه گروه تشكیل شده است: گروه اول كسانی كه با لینچ كنندگان موافق نبودند ولی برای مقابله ی با آنان نیز هیچ اقدامی نمی كردند. این عده عموماً كسانی بودند كه وضع اقتصادی بسیار خوبی داشتند؛ گروه دوم كسانی بودند كه در این عمل شركت نمی كردند و این جریان برای بعضی از آنان علی السویه بود و بعض دیگر با این عمل موافق بودند. گروه دوم به طبقه متوسط تعلق داشتند. گروه سوم كسانی بودند كه نقش فعال داشتند و پنجاه و هشت تن از آنان كه هویت آنان مشخص شد به شرح زیر تقسیم می شدند:

بیكاران

19 تن

كارگران ساده

13 تن

كشاورزان

8 تن

كارگران متبحر

8 تن

مردم كاسب

4 تن

كارمندان

3 تن

اشخاص متفرقه

3 تن

رهبر این گروه مردی چهل ساله و بیسواد و میخواره بنام لانك اسمیت (30) بود كه شغل معینی نداشت و از دستمزد زن رختشوی خود زندگی می كرد. چنانكه كاملاً مشهود است این گروه از افرادی تشكیل می شد كه از نظر اقتصادی و اجتماعی وضع نامساعدی داشتند (31).
از نظر جامعه شناسی تفكیك و تمیز افرادی كه نقشهای مختلفی را در اوضاع و احوال جمعی به عهده دارند مستلزم وجود پیش آمادگیهای روانی ضمنی متفاوت است. مرتون این پیش آمادگی ها را نه در اعمال خشونت آمیز بلكه در وضعی كه جنبه ی شور و هیجان عمومی داشت روشن ساخته است (32). در سپتامبر سال 1943 در گرماگرم جنگ، یكی از شركت های شبكه ی رادیوئی، در سراسر ایالات متحده ی آمریكا پیكاری استثنائی برای خرید اوراق قرضه ی دفاع ملی ترتیب داد. در طی هیجده ساعت متوالی، یعنی از ساعت هشت صبح تا دو بعد از نیمه شب آن روز، یكی از هنرمندان رادیوئی به نام كی اسمیت (33) شصت و پنج بار میكروفن رادیو از مردم خواهش كرد كه برای خرید اوراق قرضه متعهد شوند. این «مسابقه ی رادیوئی» (34) موجب شد كه جمعاً 39 میلیون دلار برای خرید اوراق مذكور از طرف مردم تعهد شود. مرتون بی درنگ بعد از این اقدام رادیوئی به مطالعه ی روان شناسی اجتماعی آن پرداخت. این مطالعه مشتمل بر تجزیه و تحلیل متن پیامهای رادیوئی و بررسی آماری 978 نفر در نیویورك و حومه ی آن و مصاحبه ی عمیق با صد تن بود (كه هفتاد و پنج تن از آنان خرید اوراق قرضه را تعهد كرده بودند).
پیامهای رادیوئی كه در این جهاد ملی پخش شد، مسلماً بسیار خوب تهیه و تنظیم شده و ارزشهای نیرومند و مخصوصاً میهن پرستی مقدس مردم را به كار گرفته بود. از این گذشته از رقابت موجود میان شهرها نیز بهره برداری شده بود. بعلاوه تعهد خرید اوراق نیز آسان شده بود به این معنی كه وقتی كسی تصمیم می گرفت در این جهاد شركت كند كافی بود به ایستگاههای فرستنده، تلفن كرده نام نویسی خود را برای خرید این اوراق اعلام كند. از سوی دیگر، شنوندگان این برنامه شخصاً خود را در این جهاد شریك احساس می كردند به این معنی كه حس می كردند كه با گوینده ی هنرمند رادیو كه به میهن پرستی و خیرخواهی معروف بود، در تماس مستقیم هستند؛ حتی بسیاری از شنوندگان به این امید به رادیو تلفن می كردند كه بتوانند با او حرف بزنند. این عده خود را مقصر می دانستند (یعنی «با خود می گفتند «وقتی فرزندان وطن در جبهه اند من در اینجا چه كار می كنم؟ ). پخش این برنامه حتی در بعضی از شنوندگان ترسی خرافی ایجاد كرده بود و آن را وسیله ی جادوئی برای احتراز از خطر احتمالی می شمردند (یعنی با خود می گفتند: «تعهد من برای خرید اوراق قرضه شاید تعهدی باشد كه پسرم را نجات دهد»).
لكن این معلومات بسیار كلی است و برای تبیین فقط زمینه ای به دست می دهد. البته تعهد پرداخت سی و نه میلیون دلار در ظرف یك روز پدیدار جمعی قابل توجهی است. اما تصمیمات به صورت انفرادی گرفته شده بود. و مرتون می خواست بداند چگونه افراد تصمیم گرفته اند. مطالعه نشان داد كه واقعیات مشهود اصولاً نظریه ی «وحدت روحی» ادعائی گوستاو لوبون را نقض می كنند. به عبارت دیگر، آنان كه تعهد پرداخت كرده بودند به گواهی تجزیه و تحلیل آمادگیهای قبلیشان، به دلائل كاملاً گوناگونی تصمیم به این كار گرفته بودند.
نخست می بایستی افراد را از روی وضع نفسانی عام و وضع نفسانی مخصوص آنان از یكدیگر متمایز ساخت. چنین جهادی برای تعهد پرداخت اوراق قرضه ی دفاع ملی نخستین جهاد نبود. به عبارت دیگر، بطور كلی، بعضی از اشخاص با احساساتی عمیق و غالباً با احساس شدید گناه با این قضیه روبه رو شده بودند؛ در صورتی كه دیگران با خاطری آسوده و با بی قیدی موافقت خود را اعلام می كردند. این وضع نفسانی درگیری و بی قیدی با وضع نفسانی خاصی تركیب شده بود به این معنی كه پیش از پخش برنامه، بعضی قصد تعهد پرداخت قرضه را داشتند در حالی كه بعضی دیگر چنین قصدی نداشتند. بدین ترتیب و با ساده كردن قضیه، چهار دسته متعهد پرداخت به این شرح به دست آمد:
1- افراد دارای آمادگی قبلی (یا آنان كه در عین درگیری با این قضیه قصد تعهد پرداخت داشتند)؛ 2- كسانی كه در دسترس یعنی نفوذ پذیر بودند (یا آنان كه درگیر قضیه بودند ولی قصدی برای تعهد پرداخت نداشتند)؛ 3- افرادی كه این قضیه برای آنان تفاوتی نداشت (یا افرادی بی قید و دارای قصد تعهد)؛ 4- كسانی كه برای تعهد پرداخت آمادگی نداشتند (یا افراد بی قید و بدون قصد تعهد). اینك می توان به جریان نهائی تصمیم گیری تأثیر پخش برنامه در اتخاذ این تصمیم پی برد. به این معنی كه پخش برنامه در كسانی كه «آمادگی قبلی» داشتند چندان اثر نداشت. بعلاوه این عده كمتر از دیگران به برنامه گوش داده بودند. در عوض، این برنامه در آن عده كه به اصطلاح «در دسترس» یا قابل نفوذ بودند از گروههای دیگر بیشتر مؤثر واقع شده بود. تعداد كمی از این گروه (برخلاف گروه دارای آمادگی قبلی)، پول حاضر و آماده زیادی نداشتند ولی پیش از پخش برنامه نیت این كار خیر را داشتند. گروه اخیر را می توان به سه گروه فرعی به این شرح تقسیم كرد: عده ای كه سخت تحت تأثیر فداكار سربازان قرار گرفته و به سائقه ی احساس تقصیر و حتی وحشت زدگی واكنش كرده بودند. كسانی كه موضوع برای آنان بی تفاوت بود و مخصوصاً به امید این كه با تلفن با كی اسمیت حرف بزنند به اقدام برانگیخته شده بودند. آنهائی كه «آمادگی نداشتند» بر اثر دلبستگی به این هنرمند واكنش كرده بودند، اما كسانی كه برای پرداخت قرضه متعهد نشده بودند در این روز ظاهراً سعی كرده بودند به برنامه هائی كه بوسیله كی اسمیت اجرا می شد گوش ندهند. مرتون در ضمن نتیجه گیری خاطرنشان می سازد كه در اثر پیكار رادیوئی بیشتر ظاهری بود تا واقعی زیرا این برنامه تقریباً در دو سوم موارد فقط باعث تغییر زمان تعهد پرداخت این قرضه شده بود. لكن از تجزیه و تحلیل وی نتیجه ی دیگری نیز بدست می آید و آن اینكه در چنین اوضاع و احوالی بحث از رفتار عامه یا رفتار جمعی اشتباه بزرگی است و باید تصمیمات را به مدد انگیزه های فردیی كه خود بر حسب اشخاص بسیار متغیر است، تفسیر كرد.

3- رفتار در سوانح

در تجربه ی روان شناسی عامه، تصویر انبوه هائی كه به غارت و آدمكشی دست می زنند موجب وحشتی همراه با نفرت می شود كه خالی از جاذبه نیست. لكن اوضاع خطرناك جمعی خیالها را حقیقتاً افسون می كند. حكایات بی شماری كه درباره ی مهاجرت فرانسویان در ژوئن سال 1940 نقل می كنند «بند آمدن عجیب راهها و انسدادهای وصف ناشدنی ... و آشفتگی بیان ناپذیر ... و موجهای وحشت زا ... و توده ای از بدبختی های بشر ... و اسباب كشی هولناك یك ملت ... و صف طولانی توهم آور ... و یك كاروان شبح مانند ... و منظره ای شبیه به مناظر اشعار دانته ...» را به یاد می آورد. (35) مارتاولفن اشتین جاذبه ی نیرومندی را كه تصاویر حوادث وحشت انگیز روی ارواح دارد خاطرنشان ساخته و در تحریك و ارضاء انگیزه های خودآزاری و دگرآزاری كه بر اثر خاطره ی برخورد بدنها و پایمال كردن اجساد حاصل می شود و نیز در ایمان نامعقول به این مطلب كه مرگ كسی ممكن است زندگی دیگری را نجات دهد امكان تأثیر انگیزه های پنهانی را پیش كشیده و تعبیر و تفسیر فروید را از افسانه ی پان (36) بزرگ پیشنهاد كرده است (37).
در واقع، آنچه در وهله ی اول از مشاهده ی عینی رفتار در سوانح به دست می آید پی بردن به نادرستی این خیالبافیها و از همه بالاتر، نادر بودن وحشت زدگی جمعی (38) است (39).
لكن باید دید چگونه می توان به مشاهده ی عینی رفتار در سوانح پرداخت؟ تا سال 1936، بسیاری از محققان برجسته با قاطعیت تصور چنین كاری را محال می شمردند (40). مع هذا، دو سال پس از این تاریخ، كار در این زمینه آغاز شد. حقیقت این است كه این مطالعه درباره ی سانحه ای خیالی یعنی پیاده شدن ساكنان كره ی مریخ در ایالت نیوجرزی انجام گرفت، و شاید اگر موضوع بلائی واقعی در میان بود، چنین مطالعه ای باز معوق می ماند! باری، درست است كه پیاده شدن ساكنان مریخ واقعاً در كار نبود ولی این داستان در مردم تأثیری واقعی داشت. در روز یكشنبه سی ام اكتبر 1938، یكی از شركتهای رادیو، داستان ولز به نام «جنگ میان كرات» (41) را روی صحنه آورد و بطوری كه بررسی نشان داد از شش میلیون شنونده، قریب به دو میلیون به اشتباه افتاده این برنامه را پخش اخبار پنداشتند و بیش از نیمی از آنان عمیقاً پریشان شدند و محققان پریشانی این عده را «وحشتزدگی» نامیدند.
باری، مركز تحقیقات رادیوئی پرینستون كه درست در منطقه فرضی پیاده شدن ساكنان مریخ بود، بی درنگ به بررسی پرداخت و این نخستین مطالعه ای است كه به شیوه ی علمی درباره ی روان شناسی سوانح به عمل آمده و به دست ما رسیده است (42). جالبترین جنبه ی این مطالعه كه از جهات بسیار مطالعه ای درخور توجه است شاید روشن كردن نظری باشد كه مرتون در ضمن مطالعه ی «مسابقه ی رادیوئی» 1943 به آن برخورد (43) و آن این است كه در هیچ مورد بحث از سرایت احساسات صحیح نیست. در واقع، واكنش افراد معلول اوضاع و احوال اجتماعی است و این اوضاع به شرح زیر است:
1- كیفیت روح انتقاد كه مستقیماً به پایه تحصیلات افراد بستگی دارد؛
2- تأثیرپذیری روانی كه به اعتماد به نفس و گرفتاریهای روحی و احساس ایمنی یا ناامنی مربوط است؛
3- وضع مادی و اجتماعی شنونده یعنی نزدیكی یا دوری محل وقوع حادثه و محل سكنای خانواده و این كه شنونده تا چه حد می تواند مستقلاً رفتار كند.
ده سال پس از انتشار كتاب كانتریل مطالعات منظم درباره ی رفتار افراد در سوانح سروسامان یافت. البته موجب این امر این بود كه امریكائیان درصدد بودند خود را در برابر آثار روانی و اجتماعی حمله ی اتمی احتمالی بسیج كنند. و چون این مطالعات اسرار نظامی شمرده می شد آغاز آن كه ظاهراً در حدود 1949 است درست معلوم نیست. با این همه، می دانیم كه در سال 1952، یكی از مؤسسات پژوهش افكار» (44) برای مطالعه ی آثار روانی انواع سوانح یک صد و پنجاه هزار دلار اعتبار در اختیار داشت و توانست گروهی مرکب از بیست متخصص تشکیل دهد که به آنان دستورهای صریحی داده شده بود و قادر بودند در ظرف بیست و چهار ساعت در محل وقوع هر سانحه ای نسبتاً مهم ظاهر شوند. بدین ترتیب، در ظرف چهار سال این مرکز موفق شد هفتاد و چهار سانحه را مطالعه کند و در دنباله ی کار آن، سازمانهای تحقیقاتی دیگری در همین مسیر کوشش کرده اند (45).
یک نمونه از این مطالعات، مطالعه ی سانحه ی بریتون است (46). بریتون حومه ی شهر راچستر (47) واقع در شمال ایالت نیویورک است. در روز 21 سپتامبر 1951، نزدیک ساعت یک بعد از ظهر، محفظه ی مخصوص کاستن فشار گاز شهر که میان شاه لوله و لوله های گاز خانه ها قرار داشت گسیخت و بر اثر آن مقدار معتنابهی گاز آزاد شد و در مدت دو ساعت در منطقه ای به طول دو کیلومتر و عرض هشت متر، یک سلسله انفجار و آتش سوزی به بار آورد و باعث خسارت مهمی شد. در این مدت زنان خانه دار در منزل خود بودند و شوهران و فرزندان آنان در خانه حضور نداشتند.
در وضع بحرانی مذکور، ناظران پنج مرحله تشخیص دادند. در آغاز حادثه، زنان خانه دار عموماً احساس خطر نمی کردند. در مرحله ی دوم، گریان و فریادکنان بی آنکه کاری بکنند از خانه بیرون آمدند، در این مرحله هزاران شایعه درست و نادرست به راه افتاد؛ در مرحله ی سوم، نخستین طرح اقدام ریخته شد: مثلاً زنان، گاز شمار خود را بستند و کلید اتومبیل خود را برداشتند و بسیاری از آنان راه خانه ی اقوام و دوستان را در پیش گرفتند اما غالباً در برابر خانه های دیگر که در آن لوله گاز نبود، پناه گرفتند؛ مرحله ی چهارم را می توان مرحله ای دانست که در آن هیجانهای ترس و بیچارگی غلبه داشت؛ ترس نیز تقریباً همیشه در آغاز به ایمنی خود شخص مربوط می شود و پس از این مرحله شخص به فکر دیگران، از جمله فرزندان خود می افتد و پس از این دو مرحله غصه ی از دست دادن دارائی خود ظاهر می شود. مرحله ی پنجم با پایان بحران و رسیدن کارمندان شرکت گاز و بازآمدن شوهران به خانه همراه بود.
بعد از بحران نیز آثاری به این شرح مشاهده شد: 1- ترس از این که انفجار ترک شود؛ 2- آثار بدنی حاد؛ 3- تأثر نسبة قراردادی از شنیدن مرگ دو بچه که تنها قربانیان این سانحه بودند؛ 4- تشکر از مساعدتی که دیگران کرده بودند؛ این تشکر بیشتر از سازمانهای دولتی از دوستان به عمل می آمد؛ 5- سرزنش زنان یا مردانی که جلو ابراز احساسات خود را نگرفته بودند یا اشخاص کنجکاو و شرکت گاز.
چون نتیجه ی مشاهداتی که درباره ی سانحه ی بریتون و سانحه های دیگر صورت گرفت نسبة همگراست، یکی از محققان سعی کرده است از روی آن درباره ی رفتار افراد در سوانح گزارش و تعبیر و تفسیر جامعی بدست دهد (48). البته باید میان سوانح غیرمترقبه مانند سانحه بریتون و سوانحی که به تدریج به وقوع می پیوندند (مانند طغیان رودخانه) و نیز میان سوانح ناگهانی (مانند سقوط هواپیما) و سوانح طولانی (مانند سانحه ی بریتون) تفاوت قائل شد. بطور کلی در این گونه سوانح، می توان سه مرحله تشخیص داد: 1- مرحله ی پیش از بحران، 2- مرحله ی بحران 3- مرحله ی پس از بحران.
در مرحله ی پیش از بحران، دو نوع وضع رفتار متضاد به این شرح دیده می شود: انکار تصور خطر و ترس بیش از اندازه از آن. این دو وضع رفتار با خصائص فردی کاملاً صریحی ارتباط دارد. دیرباوری و انکار، وضع روحی کسانی است که اقدامات احتیاطی آنان را ناراحت می کند (مثل کسی که بیماربودن خود را انکار می کند)، واهمه ی بیش از اندازه نیز به احساس گناه مربوط است زیرا غالباً (چنانکه در مطالعه ی کانتریل دیده می شود) بعضی از مردم سانحه را نوعی مکافات فردی یا جمعی می پندارند (49).
به نظر ولفن اشتین در دوره ی بحران، سه مرحله وجود دارد. مرحله ی اول، مرحله ی ضربه روحی (شوک) است. در برابر این حالت بر حسب افراد، سه نوع واکنش دیده می شود: گروهی تا حدی خونسردی خود را حفظ می کنند، عده ی قلیل دیگری واکنشهای افراطی از قبیل اضطراب و آشفتگی فلج کننده ای از خود نشان می دهند. اکثریت کسانی که زنده می مانند سه چهارم جمعیت کل را تشکیل می دهند هاج و واج و مات و مبهوت می شوند و با دیدن این عده است که ناظران حادثه از روی اشتباه و درنیافتن واقعه از دلاوری و آرامش آسیب زدگان سخن می گویند. در واقع، حالت روحی این اکثریت را می توان به دو نوع احساس تجزیه کرد: 1- «پندار یا توهم مرکز بودن» به این معنی که شخص احساس می کند که در مرکز سانحه است و بنابراین خطر متوجه شخص او است؛ 2- احساس بی کسی. احساس اخیر بر بسیاری از واکنش های هیجانی دیگر غلبه دارد و مبین آنهاست؛ مثلاً دلیل این که وقتی کسی مرگ عزیزی را در کنار خود می بیند این حادثه را معلول فرار دیگران می پندارد و نسبت به نخستین نجات دهندگان خود محبت عمیق و سپاس بی حد در خود احساس می کند همین احساس بی کسی است.
مرحله ی دوم را می توان «بازگشت به گذشته یا واپس روی» نامید. در این مرحله، قربانی سانحه خود را از وضع آنی جدا کرده به گذشته نزدیک برمی گردد و نخست سعی می کند جریان واقعه را دریابد. بدین ترتیب، بر اثر پندار مرکزیت نخست سانحه کمتر از آنچه هست ارزشیابی می شود. بعلاوه در این مرحله است که آثار خارجی حالات درونی و بر اثر آن فشار هیجانی به صورت آه و ناله و گریه و بحران عصبی و بیهوشی پدیدار می شود. در همین حال نیز نخستین واکنشهای عملی برای دورتر کردن شخص از خطر و بردن او به محل امن صورت می گیرد. در این مورد است که از وحشتزدگی سخن می گویند که غالباً هم تعبیر درستی نیست زیرا به این دلیل واکنشها به نظر تماشاگر بی معنی و پراکنده و بی نظم جلوه می کند که به تعبیر ذهنی سانحه توجه ندارد و نمی بیند که هر یک از قربانیان سانحه مستقل از دیگری در جهت هدفهای شخصی خود رفتار می کند.
دو مرحله ی نخستین در واقع مرحله ی فردی است. تعامل یعنی جریان یافتن شایعات، و پیدا شدن رهبران خودرو و معاضدت و فداکاری در واقع در مرحله ی سوم ظاهر می شود. به نظر ولفن اشتین، سرچشمه ی این واکنش ها که جنبه ی معاضدت دارد غالباً انگیزه مبهمی است که فرد را وامی دارد تا از قدرتهای حامی خویش تشکر کند و پس از مرحله ی قبلی بی حسی و استعفا، احترام خود را بازیابد؛ دلیل رضای خاطر و هیجان قربانیان حادثه که به صورت ناجی درمی آیند نیز همین است.
دوره ی بعد از مرحله ی بحرانی نیز برای فهم فرد و گروه حائز اهمیت است. نخست پریشانیی که فرد احساس کرده است در جسم و روح او آثاری به جا می گذارد که ممکن است سالیان دراز و حتی در تمام عمر ادامه یابد. تصویر ذهنی سانحه نیز ممکن است وضعهای روانی متضادی را القاء کند باین معنی که بعضی دائماً به آن می اندیشند و از آن سخن می گویند و بعضی دیگر از خاطره آن وحشت دارند و آن را از ذهن خود دور می کنند. همچنین برخی افراد- گاه علی رغم احتمال معقول- از تکرار حادثه وحشت دارند و بعضی دیگر خود را از ابتلای به آن برای همیشه در امان می پندارند. از جهت بازگشت به زندگی عادی و گروه نیز تغییر عقیده ای حاصل می شود. در مرحله ی دوم، در حالی که قربانی سانحه از مال خود صرف نظر می کند به این امید مبهم که بر اثر این زیان جان خود را نجات دهد و از نجات دهندگان خود سپاسگزار است و برای همقطاران فلاکت زده خود فداکاری می کند، اینک بر دارائی از دست رفته خود تأسف می خورد و خیال می کند که دیگران برای او کاری نکرده اند و از همه متوقع است و همه را متهم می کند. بنابراین، سازمانهای امداد نباید متوقع باشند که چنین کسانی همیشه از ایشان سپاسگزار باشند. در نتیجه ی این وضع گاهی شخصیت های معتبر مقام خود را از دست می دهند. خلاصه، سوانح عواقب روانی و اجتماعی خاصی بر جای می گذارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- رجوع شود به:
Rogers w. Brown, «Mass phenomena », in Lindzey (ed), op. cit., pp. 833-876, cf. p. 873.
2- رجوع شود به: Tite- Live, I, 59, II, 23.
3- رجوع شود به: Id, II, 32, XXII, 53.
4- رجوع شود به: Id, XXII, 7, XXVI, 51.
5- رجوع شود به: César, B. G. , I, 39.
6- رجوع شود به: Gergovie
7- Eduens
8- بیان سزار به لاتینی چنین است.
Hi similitudine armorum vehementer nostros perteruerunt.
9- Carnutes.
10- عبارت لاتینی آن بقرار زیر است:
Desertis vicis oppiddisque dispersi profugiunt.
11- رجوع شود به:
Tite Live, XXVI, 51, e. 40, Tacite, Ann, Xv, 38, Tite- Lite- Live, II, 5.
12- philosophie pénale.
13- رجوع شود به: L" opinion et la foule, 1901.
14- La psychologie des foules, 1895.
15- رجوع شود به: psychologie des foules, op. cit., p. 19.
تشبیه انبوه مردم به باد زبانزد نویسندگان قرن نوزدهم است. رجوع شود به:
V, Hugo, l"expiation, 1853, v, 142.
E. zola, La débacle, 1892, 1, p. 74.
16- رجوع شود به:
«Les foules et les sectes criminelles », Revue des deux mondes, déc 1893, repr. in L"opinion et la foule, op. cit., pp. 159-226.
17- رجوع شود به همان اثر، صفحات 18-17.
18- همان كتاب، صفحه ی 98.
19- همان كتاب صفحات 97-118.
20- Ieadership
21- منظور روشی است كه در زبان فرانسوی soundage نامیده می شود. م.
22- lynching
23- Hadley Cantril, The psychology of social movements, N. Y., 1941, pp. 78-122; N. E. Miller and J. Dollard. Social learning and imitation, lère éd. américaine 1941, London, 1945, pp. 180-210.
و نیز رجوع شود به:
Rudolf Haberle, Social movement: an introduction to political sociology, N. Y., 1951; ct Ralph H. Tuner and Lewis N. Killian, Collective behavior.
24- Edgecombe
25- Oliver Moore
26- Lecville
27- bourbonien
28- نویسنده ای كه احتمالاً بیش از دیگران از او نقل قول می شود آرتور ریپر است. رجوع شود به: Arthur Raper, The tragedy of lynching, 1933
29- op. cit., p. 198.
30- Landk Smith
31- رجوع شود به: Cantril. op. cit., pp. 106-108.
32- رجوع شود به:
Robert k. Merton, Mass persuasion: the social psychology of war bond drive, N. Y., 1946.
33- Kay Smith
34- Marathon
35- رجوع شود به:
Jean vidalenc, L" exode de mai- juin 1940, paris, PUF, 1957, pp. 272, 286, 289, 296, 306, 317, 324.
36- pan
37- رجوع شود به:
Martha wolfenstein, Disaster, a psychological essay, London, 1957, pp. 13-14, 87-89.
38- panique
39- رجوع شود به:
Shirley Star, «Scope and objectives of the N. O. R. C. disaster research contract», in conference on field studies on reactions to disasters, Chicago, National Opinion Research Center, 1953, pp. 13-25, pp. 20-21.
40- رجوع شود به:
Richard T. La Pierre and paul R. Farnsworth, Social psychology, N. Y., 1936, p. 482.
41- رجوع شود به: H. S. Wells, La guerre des mondes.
42- رجوع شود به: Hadley Cantril, The invasion from Mars, 1940;
و نیز رجوع شود به:
Rapport préliminaire de Herta Herzog in p. F. Lazarsfeld and Morris Roscuberg, The language of social research, 1955, pp. 420-428.
43- رجوع شود به صفحه ی 331 كتاب حاضر.
44- National Opinion Research center (N. O. R. C).
45- رجوع شود به:
Conference on field studies on relations to disasters, op. cit., Lewis M. Killian, An introduction to methodological studies in disasters. National Research Council, 1956.
برای اطلاع از فهرست جزئی مآخذ و منابع رجوع شود به:
Ch. E. Fritz and F. H. Matehwson, convergence behavior in deasters, N. R. C., 1957.
46- رجوع شود به:
conference on field studies, op. cit; pp. 162-163.
47- Rochester
48- رجوع شود به: Martha Wolfenstein, Disaster, op. cit.
49- رجوع شود به مشاهدات:
Vidalenc, op. cit; à l" occasion de l" exode de 1940, pp. 359 sq.

منبع مقاله :
استوتزل، ژان؛ (1374)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی علی محمّد کاردان، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ ششم