نویسنده: محمد جواد زاهدی مازندرانی




 

صاحب نظران فرایندهای متعدد و متنوعی را به عنوان عوامل جهانی شدن مشخص کرده اند. این توجه و تأکید خصوصاً در تاریخ تحول دیدگاه های جامعه شناختی جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. مرحله آغازین رشد جامعه شناسی- دوره کلاسیک جامعه شناسی، از نیمه اول قرن نوزدهم تا دهه دوم قرن بیستم- با توجه ویژه پیشگامان این رشته به موضوع جهانی شدن و به تبع آن با توجه ویژه پیشگامان این رشته به موضوع جهانی شدن و به تبع آن با توجه عمیق به موضوع توسعه همراه بود، رابرتسون که از نظریه پردازان به نام جهانی شدن است در این باره می نویسد:«جامعه شناسان و نظریه پردازان قرن نوزدهم مثل اگوست کنت، سن سیمون ومارکس بسیاری از مسائل مهمی را که جهانی شدن نامیده می شود موضوع مرکزی تحلیل ( و کار سیاسی) خود قرار دادند. جامعه شناسی کلاسیک در دوره متأخرتر رشد خود، با وضعیت پیچیده ای که اساساً منتج از بسط و تحکیم دستگاه دولت-ملت و رشد ناسیونالیسم بود روبرو شد.
بنابراین جامعه شناسان کلاسیک با چهره ژانوسی تلاقی ملی گرایی و جهانی شدن مواجه شدند و جامعه شناسی جدید به یک معنا اصولاً با همین معنا زاده شد» (رابرتسون، 48:1380). طبیعی است که این توجه شالوده ای موجب جهت گیری آراء و نظریه های پیشگامان جامعه شناسی به سوی موضوعات توسعه نیز شده است.
سن سیمون در ابتدای قرن نوزدهم نخستین صاحب نظری بود که از «بینشی عمیق در مورد عواقب و اثرات اجتماعی و سیاسی صنعتی شدن برخوردار بود»(آبراهام، 48:1368). وی صنعتی شدن را شالوده نظمی نوین و یکپارچه کننده جوامع تلقی می کرد. پس از او مارکس (همراه با انگلس) در آثاری نظیر ایدئولوژی آلمانی (1846)، مانیفیست حزب کمونیست (1848) و نیز در شکل بندهای اقتصادی ما قبل سرمایه داری (1858)، گروندریسه (1858)، نقد اقتصاد سیاسی (1859) و سرمایه (1967-1883) بر صنعتی شدن سوسیالیسم گریزناپذیر حاصل از آن به مثابه عامل جهانی شدن تأکید گذاشت. از دید مارکس و انگلس جهانی شدن فراواقعیتی اجتماعی –سیاسی بود که فراروی تمدن بشری (مجموعه همه جوامع مستقل سیاسی و دولت ملت ها) قرار داشت و لا محاله در آینده از طریق وحدت جهانی پرولتاریای آگاهی یافته به منافع طبقاتی خود و فروپاشی نظام اقتصادی تفردجو، انحصارطلب و سلطه گر سرمایه داری محقق می گردید (مارکس و انگلس: 47:1848 تا 54)
این دیدگاه به همان اندازه که یک فرایند جهانی شدن را به نحوی ایدئولوژیک پیش بینی می کند بازگوی فرایند توسعه ای خاصی نیز هست که از این نوع خاص جهانی شدن (جهانی شدن پرولتاریایی) نشأت می گیرد.
اگوست کنت که وضع کننده واژه جامعه شناسی است، جهانی شدن را یکی از پیامدهای مرحله تفکر اثباتی یا پوزیتویستی تلقی می کرد که پیوستگی انسان ها به یکدیگر و هماهنگی میان اجزاء و کل نظام اجتماعی را میسر می سازد. این دیدگاه به طور بی واسطه ای بازگوی یک پیوستار توسعه ای خطی از شرایط تفکر ربانی تا تفکر علمی است.
امیل دورکیم نیز بسط ارگانیکی (اندامواره) را که با پیچیده تر شدن تقسیم کار و افزایش تراکم معنوی (اخلاقی) جوامع همراه است، عامل اساسی جهانی شدن می دانست(دورکیم، 1369). این دیدگاه نیز همانگونه که مستقیماً از آن دریافت می شود بازگوی نوعی فرایند توسعه خطی است شرایط جامعه پیشامدرن دارای همبستگی مکانیکی به جامعه مدرن دارای همبستگی ارگانیکی است.
زیمل نیز با توجه خاص به مقوله بشریت و قرار دادن این مقوله در سطحی فراتر از جمع عددی جوامع، فرهنگ مدرن را عامل یکپارچگی جوامع به مثابه یک واحد ارگانیکی می داند (آبراهام و مورگان، همان: 134 تا 137). وبر نیز عقلانیت و بوروکراسی را که خواه ناخواه به تمام جوامع و فرهنگ ها سرایت می کنند، از عوامل جهانی شدن می داند (وبر، 1947). اگر چه وبر مستقیماً از جهانی شدن نام نمی برد ولی درک او از توسعه سرمایه داری در جهان معرف رویکرد تیزبینانه او به موضوع جهانی شدن است. از دید وبر این توسعه مبتنی بر گسترش گریز ناپذیر «عقلانیت» و «بوروکراسی»است. ویژگی های عقلانیت مورد نظر او یعنی:
1.غیرشخصی شدن روابط اجتماعی؛
2.افسون زدایی از جهان و اهمیت یافتن دانش تخصصی؛ و
3.گسترش تکنولوژی برای غلبه مؤثرتر بر طبیعت همراه با خصوصیات بوروکراسی، یعنی:
محاسبه پذیری؛
پیش بینی پذیری و
کنترل
شرایطی را فراهم می سازد که به سلطه فرهنگ غرب بر جوامع بشری و در نتیجه به همگن تر شدن فرهنگ ها و یکپارچگی جوامع منجر خواهد شد. تأثیر همزمان و تعیین کننده دو مؤلفه «عقلانیت» و «بوروکراسی» در فرایند جهانی شدن که وبر یکی از آن ها را مثبت و دیگری را منفی ارزیابی می کند، بازگوی دیدگاه پارادوکسیکال وبر به پدیده ژانوسی جهانی شدن است: سرمایه داری با افسون زدایی از جهان و عقلانی کردن آن زندگی در جامعه بشری را معنادارتر و مطلوب تر می کند؛ اما در عین حال با بوروکراتیک ساختن جهان و تبدیل آن به یک قفس آهنین و حاکم ساختن نگرش انسانیت زدایی شده از جهان و حذف «عشق، نفرت و همه عناصر صرفاً شخصی، غیرعقلانی و عاطفی که از محاسبه می گریزند» از زندگی انسان، جهان را به قفسی آهنین و البته یکپارچه شده تبدیل می کند (وبر، 136:1947-139، 278-280، 329-341).
در این بحث ویژه که ترکیب ستایش برانگیزی از توصیف واقع گرایانه وضع موجود و آرمان گرایی برای آینده ای قابل پیش بینی است، نمی توان میان آنچه جهانی شدن از دید وبر خوانده ایم و آنچه می توان آن را نگاه توسعه ای وبر به جهان نوین خواند، تمایزی قائل شد.
در آثار جدید به خلاف دیدگاه صاحب نظران کلاسیک عواملی که فرایند جهانی شدن را با دلالت های روشن امروزین آن به پیش می برند، عواملی صرفاً جامعه شناختی یا فرهنگی ارزیابی نمی شوند، بلکه عوامل سیاسی و عوامل اقتصادی نیز به همان اندازه در پیشبرد این فرایند مؤثر ارزیابی شده اند. نکته در خور توجه آن است که در آثار نظری جدید دو قرائت یا دو استنباط متفاوت از جهانی شدن را می توان یافت: نخست، جهانی شدن به مثابه یک پروژه که به مثابه یکی از وجوه تجدد (مدرنیته) غربی است؛ و دوم، جهانی شدن به مثابه یک فرایند که نتیجه جهان بودگی به مثابه واقعیتی نشأت گرفته از نظام سرمایه داری نوین و به ویژه محصول گسترش ارتباطات و اختلاط های فرهنگی است که خصوصاً پس از دو جنگ جهانی نیمه اول قرن بیستم با سرعت در خور توجه و فزاینده ای گسترش یافته است.
در جدول مؤلفه هایی که در آثار صاحب نظران دوره معاصر (مور 1966؛ پارسونز:1917؛ والرشتاین،1374، 1979 و 1384؛ بوین، 1990؛ رابرتسون، 1990 و 1992؛واترز، 1995؛ وترنر، 1997) به عنوان عوامل مؤثر بر جهانی شدن مشخص گردیده در سه دسته عوامل اقتصادی، عوامل فرهنگی، جامعه شناختی و عوامل سیاسی طبقه بندی شده است.
جدول عوامل مؤثر بر جهانی شدن از دید صاحب نظران معاصر

عوامل اقتصادی

عوامل فرهنگی و جامعه شناختی

عوامل سیاسی

-نظام سرمایه داری مدرن

-آگاهی جهانی

-روابط سیاسی بین المللی (پیوندهای فراملی)

-تجارت جهانی

-ارتباطات گسترش یابنده فراملی

-سیاست رهایی بخش (1)

-تقسیم کار بین المللی

 

 

-شرکت های چند ملیتی

-گسترش توریسم

 

-وحدت گرایی سازمانی

-تراکم زمین و مکان

 

-بازارهای مالی بین المللی (گردش منابع مالی در جهان)

 

 

-مهاجرت نیروی کار

 

 


همانگونه که در جدول می توان دید بیشتر عوامل مؤثر بر جهانی شدن از نوع عوامل اقتصادی اند:
-عامل اصلی شکل دهنده به جهانی شدن الزامات نظام سرمایه داری جدید است.
-تجارت خاستگاه اولیه و شالوده اصلی جهانی شدن اقتصاد است و در عین حال ضامن اصلی حفظ و بقای نابرابری در سطح جهانی نیز هست و بی حکمت نیست که اصول و قواعد آن در چارچوب مقررات گات و سازمان تجارت جهانی (WTO) که متأثر از تحمیل گری (Lobby) کشورهای پیشرفته صنعتی و قدرتمند است، تعیین می شود.
-تقسیم کار بین المللی که به نوبه خود از نظام تجارت جهانی نشأت می گیرد، معرف وضعیتی است که پیوستگی اقتصاد جهانی در چارچوب تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات را مشخص می کند.
-شرکت های چند ملیتی سرچشمه اصلی سرمایه گذاری، انتقال تکنولوژی، ارتقای نیروی کار و عملیاتی سازی جهانی شدن هستند. اگر چه نقادان نظام سرمایه داری این شرکت ها را عامل استثمار نوین و موجد تشدید نابرابری در جامعه جهانی می دانند، اما تردیدی نیست که این شرکت ها مهم ترین سازوکار برای عملیاتی سازی پروژه جهانی شدن هستند.
وحدت گرایی سازمانی که از الگوی مدیریتی موسوم به فوردیسم نشأت گرفته (واترز، 120:1379) هم بازگوی شکل گیری خط مونتاژ متحرک در نظام تولید جهانی کالا و هم بازگوی ادغام بنگاه های بزرگ اقتصادی و تولیدی به منظور دستیابی به صرفه جویی های مقیاس است.
بازارهای مالی بین المللی نیز اگر چه در اقتصاد بین المللی سابقه طولانی دارند، اما در چند دهه اخیر به نحو بی سابقه ای گسترش یافته اند و امروزه بخش مهمی از بار تحقق پروژه جهانی شدن را به دوش می کشند. بازارهای مالی نیویورک، لندن، آمستردام، فرانکفورت و توکیو کانون هایی هستند که بخش قابل توجهی از فرایندهای مالی و پولی همه کشورهای جهان از طریق آن ها هدایت و کنترل می شود.
و بالاخره مهاجرت نیروی کار شناخته شده ترین و مورد اجماع ترین عامل جهانی شدن است. اگر چه در چند سال اخیر به دلایل مرتبط با مسائل آسیب شناختی اجتماعی و اقتصادی دامنه این قبیل مهاجرت ها از طریق سیاست گذاری های ملی و منطقه ای به نحو چشمگیری محدودتر شده است؛ اما به طور کلی، گسترش این نوع مهاجرت در دوره پس از جنگ جهانی دوم را باید مؤثرترین و نافذترین عامل جهانی شدن به شمار آورد. واترز فهرستی از مهاجرت های اصلی بین المللی مربوط به دوره پس از جنگ جهانی دوم تهیه کرده که از این قرار است(واترز، 135:1379):
-تداوم مهاجرت اروپاییان و آسیایی ها به آمریکای شمالی، اقیانوسیه و آفریقای جنوبی.
-مهاجرت پناهندگان در دوره پس از جنگ ویتنام.
-مهاجرت از آمریکای لاتین به ویژه کوبا، مکزیک و پوروتوریکو به ایالات متحده.
-بازگشت مهاجران از مستعمرات پیشین به کشورهای اروپایی «مادر» به ویژه: از آفریقای سیاه، جنوب آسیا و هند غربی به بریتانیا؛ از شمال آفریقا به فرانسه؛ از اندونزی به هلند؛ و از آفریقا به پرتغال.
-مهاجرت «موقت» از اروپای جنوبی، به ویژه از ترکیه و یوگسلاوی پیشین، به اقتصادهای در حال رونق اروپای شمالی به ویژه آلمان غربی و سویس.
-مهاجرت «موقت» آسیایی به کشورهای صادر کننده نفت خاورمیانه و ژاپن.
-مهاجرت یهودیان، به ویژه از روسیه و اروپای شرقی، به اسرائیل.
-مهاجرت اهالی اروپای شرقی به اروپای غربی وایالات متحده.
تردیدی نمی توان داشت که این عوامل آثار انکارناپذیری بر فرایند توسعه جوامع سیاسی و دولت-ملت ها در سرتاسر جهان دارند و به صورت مستقل یا به صورت بردار برآیندی روند توسعه ملی و جهانی را تحت تأثیر قرار می دهند. در بین عوامل فرهنگی-جامعه شناختی جهانی شدن اشاره به دلالت های دو عامل اصلی مهم زیر ضروری است:
اول)آگاهی جهانی که اشاره به هویت جهانی شده کنشگران اجتماعی دارد. این هویت جدید باید با چنان سطحی از آگاهی و شعور نسبت به مسائل جهانی همراه باشد که بتوانند اثرات بازدارنده هویت محلی کنشگران را خنثی کند. آگاهی جهانی به این معنا، دلالت دارد بر فهم جهان بودگی، درک جامعه بشری و احساس زندگی در دهکده جهانی. این آگاهی که یک پدیده ذهنی-فرهنگی است به پذیرش ارزش ها و هنجارهای جهانی منجر می شود که به نوبه خود منشأ و خاستگاه کنش هایی است که جهانی شدن را در سطح فرد نهادینه می سازند و به ایجاد نظم نوینی منجر می شوند که به «نظام مندی جهانی» (2) موسوم است.
دوم) تراکم زمان و مکان این عامل نیز اساساً مؤلفه ای شناختی- فرهنگی است که نقش مهمی در فرایند جهانی شدن دارد. این ایده از آراء رابرتسون و گیدنز نشأت گرفته است.
رابرتسون در هم فشرده شدن مکانی جهانی را پدیده خاصی می داند که حاصل عملکرد وحضور همه جایی وسایل ارتباطی به ویژه وسایل بصری در دنیای جدید است (رابرتسون، 36:1380). گیدنز نیز جهانی شدن را فشرده شدن مناسبات اجتماعی تعریف می کند. مناسباتی که «محل های جداگانه را چنان به هم پیوند می دهد که هر رویداد محلی تحت تأثیر رویدادهای دیگری که کیلومترها با آن فاصله دارند شکل می گیرد و به عکس». (گیدنز، 77:1377).
فشرده شدن زمان نیز دلالتی کم و بیش مشابه دارد و به معنای یکنواخت شدن نظام زمانگذاری در جهان معاصر است. پیوستگی بین قاره ای و بین فرهنگی جنبه های متفاوت زندگی اجتماعی به قدری جدی، زیاد واجتناب ناپذیر است که امروزه تقریباً همه مردم جهان به زمان واحدی توجه دارند یا عمل می کنند. مثلاً سال 2000 در همه جوامع روی زمین یک رویداد جهانی بوده است و یا به گفته گیدنز «اگر چه هنوز هم سال های نو متفاوتی در جهان وجود دارد اما در قالب شیوه خاصی از زمانگذاری تعیین می شوند که تقریباً جهانی است.» (گیدنز، همان:22 و 23).
به این ترتیب می توان گفت که فرایند توسعه در جهان امروز، خواه نتیجه برنامه ریزی های ملی باشد و خواه حاصل به کار بستن توصیه های توسعه ای سازمان های بین المللی، فارغ از تأثیرپذیری این عوامل که به عنوان مؤلفه های جهانی شدن شناخته می شوند، نیست. به سخن دیگر نمی توان تصور کرد که دولت-ملت خاصی در گوشه ای از نظام جهانی شدن اقتصاد امروزی جهان، بدون تأثیرپذیری از این عوامل بتواند خط توسعه ای مستقلی را در هر یک از حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به پیش برد. ارتباطات امروزی در جهان خواه در سطح کلان بین دولتی و خواه در سطوح میانی مرتبط با فعالیت سازمان های غیردولتی و یا در سطوح خرد بین شخصی میان ملت ها به گونه ای است که کوشش های توسعه ای در هر جای جهان لاجرم متأثر از این عوامل و در نتیجه به نحو اجتناب ناپذیری متأثر از فرایند جهانی شدن است.

پی‌نوشت‌ها:

1.گیدنز«سیاست رهایی بخش» را نوعی نگرش عام تعریف می کند که قبل از هر چیز منعطف به آزادسازی افراد و گروه ها از قید و بندهایی است که آن ها را از دستیابی به فرصت های موجود در زندگی شان باز می دارد. سیاست رهایی بخش متضمن دو عنصر عمده است: تلاش برای گسیختن غل و زنجیرهای بر جای مانده از گذشته، به قصد تغییر و تبدیل رفتارها و کردارها در جهت آینده؛ و تلاش برای درهم شکستن سلطه نامشروع بعضی افراد یا گروه ها بر دیگران.» (گیدنز، 1378، تجدد و تشخص: 295)
2.Global Systematization
منبع مقاله: زاهدی مازندرانی، محمد جواد؛ (1388) نقش سازمان های غیردولتی در توسعه پایدار، تهران: مازیار، چاپ اول.
منبع مقاله :
زاهدی مازندرانی، محمد جواد؛ (1388) نقش سازمان های غیردولتی در توسعه پایدار، تهران: مازیار، چاپ اول