نویسنده: ادوارد. تی. هال
ترجمه: دکتر منوچهر طبیبیان



 

خلاصه ای از سیزده نوع مختلف پرسپکتیو جیمز گیبسون برگرفته از کتاب درک جهان بصری

در آغاز این کتاب (1) گیبسون (2) اظهار می دارد که بدون وجود یک پیش زمینه پیوسته، چیزی به نام درک فضا وجود ندارد. گیبسون، مانند روانشناسان تعاملی درمی یابد که ادراک بستگی به حافظه یا انگیزه ای در گذشته دارد، به عبارت دیگر گذشته پایه درک حال و چگونه شناختن است. او سیزده نوع مختلف از پرسپکتیو «تغییرات حسی» برداشت های بصری که درک عمق در یک سطح پیوسته و «عمق در یک محیط مرئی» (3) را به همراه دارد، معرفی می کند. این تغییرات حسی و انواع مختلف پرسپکتیو تا حدودی شبیه طبقات وسیعی از صداهای متباین هستند که ما آنها را صداهای بی صدا و صدادار می نامیم. این تغییرات، طبقات ساختاری اصلی تجربیاتی را تشکیل می دهند که انواع بسیار ویژه ای از دید با آن تناسب داشته باشد. به عبارت دیگر، یک منظره شامل اطلاعاتی است که از طریق تعدادی عنصر متفاوت شکل می گیرد. آنچه گیبسون انجام داده است، تجزیه و تحلیل و توصیف سیستم و اجزاء آن «متغیرهای محرک» (4) است که در ترکیب با هم اطلاعاتی را که بشر برای حرکت مؤثر در محیط پیرامون و انجام تمامی آن حرکات به سطح جهانی نیاز دارد، در اختیار ما قرار می دهد. نکته مهم این است که گیبسون سیستم کاملی را در اختیار ما قرار داده است و نه بخش های غیر مرتبطی از یک سیستم را.
تغییرات حسی و انواع پرسپکتیوی که گیبسون ارائه می دهد در چهار طبقه قرار می گیرند: پرسپکتیو موقعیت؛ پرسپکتیو اختلاف منظر؛ پرسپکتیو مستقل از موقعیت یا حرکت؛ و عمق در محیط مرئی.
بسیاری از این پرسپکتیوها به سادگی توسط خواننده قابل تشخیص خواهند بود. گواه اهمیت و ارزش توصیف آنها را می توان در ذوق، انرژی و احساسی جستجو کرد که بعضی از نقاشان با تلاش های بسیار برای کشف و توصیف این قبیل اصول به کار برده اند. این موضوع را اسپنگلر (Spengler) وقتی دریافت که او آگاهی فضایی را به عنوان اولین نشانه و سمبل فرهنگ غربی تعیین کرد. نویسندگانی مثل کنراد (Conard)، که می خواست آنچه را او دیده بود خوانندگانش ببینند و یا ملویل (Melville) که همواره در فکر ارتباطات بود، تصور بصری خودشان را براساس فرایندی که در زیر توضیح داده می شود بنا کردند و آن را ادامه دادند.

الف) پرسپکتیو موقعیت: (Perspectives of Position)

1. پرسپکتیو بافت. در این نوع پرسپکتیو با افزایش فاصله، افزایش تدریجی در تراکم بافت سطوح ایجاد می شود.
2. پرسپکتیو اندازه. با دور شدن اشیاء اندازه آنها هم بتدریج کوچک می گردد. (که ظاهراً نقاشان ایتالیایی قرن دوازدهم شناخت کاملی از آن نداشته اند، آنطور که در مورد انسان ها بکار برده اند.)
3. پرسپکتیو خطی. احتمالاً معمول ترین نوع شناخته شده پرسپکتیو در جهان غرب است. هنر دوره رنسانس بهترین نمونه ای می باشد که به تدوین قوانین این نوع پرسپکتیو پرداخته است. خطوط موازی شبیه ریل راه آهن یا بزرگراه هایی که در یک نقطه گریز در افق به هم می پیوندند از مشخصات بارز این نوع پرسپکتیو می باشند.

ب) پرسپکتیو اختلاف منظر (Perspectives of Parallax)

4. پرسپکتیو دو چشمی. عملکرد این نوع پرسپکتیو بسیار خارج از شعور آگاهی می باشد. علت درک آن هم این است که در صورت جدا کردن دید دو چشم هر کدام تصاویر متفاوتی را دریافت می دارند. این تفاوت در فواصل نزدیک بسیار محسوس تر از فواصل دور است. با باز و بستن یک چشم و سپس چشم دیگر می توان تفاوت موجود در دو تصویر را به عینه مشاهده کرد.
5. پرسپکتیو حرکتی. وقتی فردی در فضا به سمت جلو حرکت می کند، هر اندازه که به جسم ثابتی نزدیکتر می شود، سرعت حرکت آن زیادتر به نظر می رسد. همین طور اشیایی که با سرعت یکنواختی حرکت می کنند با افزایش فاصله چنین به نظر می رسد که سرعتشان بسیار آرام تر شده است.

پ) پرسپکتیو مستقل از موقعیت یا حرکت ناظر

6. پرسپکتیو هوایی؛ گله داران غربی معمولاً کسانی را که با تفاوت های منطقه ای «پرسپکتیو هوایی» آشنایی ندارند، به شوخی می گیرند. تعدادی نامعلوم از این قبیل افراد معصوم وقتی از پنجره به بیرون نگاه کرده و چیزی شبیه تپه در آن نزدیکی دیده اند، تحریک شده و گفته اند چه صبح تمیز و زیبایی، بهتر است پیاده تا تپه برویم و قبل از صبحانه برگردیم. بعضی هم منصرف شده اند. بعضی هم تنها موفق به کشف این مسئله شده اند که بعد از نیم ساعت پیاده روی از زمانی که شروع کرده اند، تپه فقط کمی نزدیک شده است. بعدها هم فهمیده اند که «تپه» مورد تصور آنها کوه بزرگی در فاصله سه تا هفت مایلی آنها بوده و به علت شکل ناشناخته ای از پرسپکتیو هوایی نزدیکتر و کوچکتر دیده می شده است. شفافیت زیاد هوای خشک در ارتفاع زیاد باعث تغییر پرسپکتیو هوایی شده و این احساس را ایجاد می کند که همه چیز مایل ها نزدیکتر از فاصله واقعیشان هستند. با توجه به این موضوع درمی یابیم که پرسپکتیو هوایی از کدورت زیاد هوا و تغییر رنگ ناشی از حایل شدن اتمسفر بوجود می آید. این پرسپکتیو معرف فاصله است اما پایداری و اطمینان سایر انواع دیگر پرسپکتیو را ندارد.
7. پرسپکتیو لکه ای و تار The Perspective of Blur. عکاسان و نقاشان احتمالاً بیشتر از افراد عادی این نوع پرسپکتیو را می شناسند. این نوع درک فضای بصری وقتی مدلل می گردد که بخواهیم به شیئی که در جلو صورت ما قرار دارد نگاه کنیم، در این صورت پس زمینه کلاً تار و کدر می شود. اشیاء موجود در سطحی از دید به جز جسمی که توجه به آن متمرکز شده است در این نوع پرسپکتیو با وضوح بسیار کمی دیده می شوند.
8. موقعیت نسبی بالا در میدان دید
Relative Upward Location in the Visual Field
در عرشه یک کشتی یا در دشت های وسیع کانزاس (Kansas) و غرب کلرادو (Colorado)، افق در خطی تقریباً هم سطح چشم ناظر دیده می شود. سطح افق زمین تا سطح چشم فرد بالا می آید. هر قدر شخص بیشتر از زمین فاصله بگیرد این اثر بیشتر محسوس می شود. در تجربیات روزانه، با نگاه کردن به اشیاء در پایین، اشیاء را می بینیم که در نزدیکی قرار دارند و بر روی اشیاء خیلی دورتر قرار دارند.
9. تغییر بافت یا فضاسازی خطی. Shift of Texture or Linear Spacing
دره ای که از بالای لبه یک صخره دیده می شود به علت شکستگی ها با افزایش سریع در تراکم بافت بسیار دورتر احساس می شود. اگرچه چندین سال از اولین باری که من در سوئیس دره ای را دیدم می گذرد، اما به روشنی می توانم احساس غریبی را که در من ایجاد می کرد، به یاد بیاورم. در حالی که بر روی برآمدگی که علف ها آن را پوشانده بودند ایستاده بودم به خیابان ها و خانه های روستایی که 1500 پا پایین تر واقع بود نگاه کردم. نوارهایی از علف در میان دید من بخوبی دیده می شدند، که پهنای هر کدام به اندازه یکی از خانه های کوچک ده بود.
10. تغییر در اندازه صور خیال دوگانه
Shift in the Amount of Double Imagery
اگر فردی به نقطه ای دوردست نگاه بکند؛ تمام چیزهای موجود بین ناظر و نقطه مورد نظر به صورت دوتایی دیده می شوند. با نزدیک تر شدن اشیاء به ناظر، این دید دوتایی بیشتر می گردد. و هر قدر فاصله زیادتر شود، دید دوتایی کاهش می یابد. شیب این تغییرات می تواند معرف فاصله باشد؛ هر قدر شیب تند باشد معرف نزدیکی و هر قدر تدریجی و ملایم باشد معرف دور بودن جسم است.
11. تغییر در میزان حرکت
Shift in the Rate of Motion
یکی از راه های قابل اطمینان و ثابت احساس و درک عمق حرکت جزئی اشیاء در میدان بینایی است. اشیائی که نزدیکتر قرار دارند. بیشتر از اشیاء دورتر حرکت می کنند. همچنین این اشیاء نزدیک سریع تر حرکت می نمایند، همانطور که در بند 5 به آن اشاره شد، اگر دو جسم طوری دیده شوند که همدیگر را بپوشانند و با حرکت و تغییر وضعیت ناظر، نسبت به یکدیگر تغییر وضعیت ندهند، یا در یک سطح قرار دارند یا بقدری از هم دور هستند که تغییر وضعیت محسوس نیست. مخاطبین تلویزیون این نوع پرسپکتیو را بخوبی می شناسند، چونکه وقتی دوربین در فضا همانند حرکت ناظر حرکت می کند این حالت بخوبی قابل درک می شود.
12. کلیت و یا پیوستگی طرح
Completeness or Continuity of Outline
یکی از جنبه های درک عمق که در زمان جنگ بیشتر به کار برده می شد، پیوستگی طرح است. استتار به علت اینکه باعث شکسته شدن پیوستگی طرح می شود گمراه کننده است. حتی اگر هیچ تفاوتی در بافت یا تغییری در تصور دید دوتایی و میزان حرکت وجود نداشته باشد، طریقه پوشیده شدن (5) یک جسم توسط جسم دیگر تعیین می کند که کدام یک پشت دیگری قرار گرفته است. به عنوان مثال اگر طرح نزدیکترین جسم در طی فرایند همپوشانی کامل بوده ولی طرح اجسام پوشانده شده ناقص باشد باعث می شود که یک جسم پشت دیگری به نظر بیاید.
13. تغییرات سایه و روشن
Transition Between Light and Shade
درست همان طور که یک دگرگونی ناگهانی یا تغییر در بافت یک جسم در میدان بینایی علامت برآمدگی یا لبه به شمار می رود، همین طور هم دگرگونی ناگهانی در روشنی جسم به مثابه یک لبه قلمداد می شود. تغییرات تدریجی در روشنایی از راههای اساسی درک انحناء یا قالب اجسام می باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Perception of the visual world.
2. James Gibson.
3. Depth at a contour.
4. Stimulus variables.
5. Obscures (eclipses).

منبع مقاله :
هال، ادوارد توئیچل؛ (1384)، بُعد پنهان، ترجمه منوچهر طبیبیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم