نویسنده: آلف لیندرمن
مترجم: مسعود آریایی نیا



 

الگویی جدید برای دین پژوهی و تحقیقات رسانه ای در حال شکل گیری است (1). رویکرد تحقیقات فرهنگ گرا با تأکید بر معنا و فرهنگ، هم برای دین پژوهی و هم برای تحقیقات رسانه ای واجد اهمیت شده است. بنابراین، دیدگاه هایی که طبق آن ساختارهای دینی و رسانه ای در وهله اول مورد تأکید قرار گرفته اند، روش و چگونگی توجه روزافزون به ساخت و تشکیل معنا را ارائه می دهند. این تمرکز زیاد بر معنا، موجب پیوند میان دین پژوهی و تحقیقات رسانه ای است.
اولاً، همان گونه که ساخت فردی و اجتماعی معنا و همچنین شکل گیری نظام های ارزشی اساسی در کانون توجه تحقیقات رسانه ای قرار می گیرد، عینیت تحلیل (از لحاظ کارکردی) جنبه ی دینی به خود می گیرد. بررسی این موضوع که مخاطبان پیام های رسانه را چگونه درک می کنند و به کار می برند، تا حدودی به منزله بررسی چگونگی شکل گیری دیدگاه های عمومی و ارزش های غایی آنان است.
ثانیاً، پیشرفت های اخیر در زمینه ی جریانات و ساختارهای دینی، به میزان زیادی با کاربرد و استفاده از رسانه های گروهی برای مقاصد دینی مرتبط است. یکی از مصادیق بارز آن تلویزیون دینی امریکا و توسعه ی نهادها و شبکه های سیاسی - مذهبی مرتبط با آن است. جریان رسانه های دینی، ارتباطی درون متنی (2) با مباحث دینی جاری در درون نهادهای دینی دارد و البته به طرح و ارائه زمینه ای از ساختار معنایی می پردازد که به طرق مختلف، موجب ارتقا و تعالی گسترده و چشم انداز اجتماعات مذهبی می شود (هوور، 1988). تحلیل ساختار معنا برای تحلیل تفاوت هایی که جریان رسانه های دینی در اذهان مخاطبان ایجاد می کند و برای تحلیل ساختار نهادهای مذهبی ضروری است. بنابراین، با افزایش فهم ما از فرایند شکل گیری «معنا» که با متون رسانه های گروهی مرتبط است، به مبنا و زمینه ی بهتری برای تحقیقات کارکردگرای خود درباره ی ابعاد دینی رسانه های غیر دینی و نیز برای بررسی و مطالعه ی جریانات و ساختارهای مذهبی جدیدی که ذاتاً رسانه محورند دست می یابیم.
هدف این مقاله ارائه ی مدلی مفهومی برای ساختار فردی و اجتماعی معناست، به گونه ای که بتوان آن را در مطالعه ی تجربی مربوط به دریافت برنامه های رسانه های گروهی به کار بست. تأکید خاص ما بر دریافت برنامه های تلویزیون دینی است، اما با توجه به همبستگی یاد شده میان تحقیقات در زمینه ی رسانه های گروهی و رسانه های دینی، مدل مفهومی، در کل با دریافت برنامه های رسانه های گروهی مرتبط است. مطلب را با «معنا» که مفهومی پیچیده است آغاز می کنیم (واتنو، 1987). طبق سنت پراگماتیست معنا در اینجا اشاره به آن چیزی دارد که به طور بالقوه تعیین کننده ی ضابطه برای کنش انسانی است. معنا هم جنبه ی فردی دارد و هم اجتماعی و هر دو بعد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. این موضوع بعداً بیشتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تأکید بر معنا، ریشه در تحولی کلی در دیدگاه های موجود درباره ی رسانه ها و مخاطبان آنها دارد. دیوید مورلی (3) (1992) مرور جالبی بر روی برگرداندن از دیدگاه «رسانه های قدرتمند» و روی آوردن به چند معنا بودن (4) متون و مفسر بودن مخاطب ارائه کرده است (نیز ر.ک جنسن، 1991 و وایت، 1994) به هر حال، این برگشت و توجه به «دموکراسی نشانه شناختی (5)» خالی از ابهام و دشواری است. برای مثال، استدلال می شود که اگر چه جان فیسکه (1987) درباره ی فرایند و تعامل میان متن و خوانندگانی که از لحاظ اجتماعی در موقعیت های مختلفی قرار گرفته اند سخن می گوید، اما بر چند معنا بودن متن و استقلال مخاطب مصرانه تأکید می ورزد. کلاوس براون جنسن (6) (1991) همراه با دیگر محققان این حوزه یادآوری می کند که ما به چهارچوبی نظری نیاز داریم که به «طرح الگوهایی برای مرتبط ساختن سطح تحلیل نهادی - اجتماعی به تحلیل (راهبردها و روش های) تفسیری ارتباط گران فردی» بپردازد.
نشانه شناسی اجتماعی جنسن از ارتباطات جمعی (1995) همراه با بررسی های کیان توماسلی و آرنولد شپرسون (1991) بیانگر تلاش های امیدوارکننده ای در این مسیر جدید است. آنها طرفدار استفاده از معنابخشی پیرسی به عنوان نویدبخش ترین منبع نظری اند. اگرچه من با آنها در ارجاع و اتکایشان به پیرس و پراگماتیسم، در فرایند جستجوی فهم پویاتر و عمیق تری از ساخت اجتماعی و فردی معنا، رویکردی توافق داشته ام و تحت تأثیر تلقی جنسن از نشانه شناسی پیرس قرار گرفته ام، اما امیدوار بودم مدلی پویاتر در خصوص ارتباط فرد با نشانه های تبلور یافته در نشانه شناسی پیرس به عنوان مکمل، نه به کلی مغایر با نشانه شناسی سوسور (7)، (با تأکیدی که بر نظام های معنایی دارد) مشاهده کنم (مراجعه شود به: مناظره ی جنسن، 1991؛ فیسکه، 1991 و نیوکام (8) 1991). من بعد از این در زمینه ی برخی مفاهیم که برای مرتبط ساختن تفکرات کلیدی دانش نشانه شناسی به تفکرات کلیدی در دانش نشانه شناسی عمومی (9) سودمند هستند، به اندیشه های جرج هربرت مید (10) توجه نشان خواهم داد. برای آنکه از مقولاتی که قبلاً تا حدودی ثبوت یافته است، فراتر آیین من عنوان «نشانه شناسی اجتماعی» را برای این ابداع برمی گزینم.
به اعتقاد من ما نیاز داریم که تفکر نظام های معنایی مرسوم را، به عنوان یکی از عوامل اصلی تسهیل کننده ی ارتباطات انسانی حفظ کنیم. هر کنش ارتباطی به یک یا چند نظام معنایی که از لحاظ اجتماعی شکل گرفته، مرتبط است. این نظام های معنایی نتیجه و محصول تعامل اجتماعی در جهانی است که به واسطه ی ساختارها و نهادها سامان یافته است - نهادهایی که در درون آنها قدرت و نفوذ به صورت دموکراتیک توزیع شده است. هر متنی که از کنش ارتباطی منتج و حاصل شود، تعلق خود به نظامی از معانی را نشان می دهد که در آن عناصر این نظام، طبق اصول و رسوم موجود در نظام خاص سامان خواهد یافت. این ارتباط با نظام معنایی قیودی را بر شکل گیری معنای فردی تحمیل می کند. هر چند این نکته بدین معنا نیست که فرایند شکل گیری معنا تحت این شرایط تعیین می یابد. پیدایش برداشت های متباین ممکن است، زیرا هر خواننده ای امکانات متنوعی برای مرتبط ساختن متن به نظام های معنایی مختلف و ترکیب عناصر برگرفته شده از نظام های متنوع معنایی در اختیار دارد. می توانیم نمودار شماره ی 1 را برای نشان دادن رابطه ی معنای تحقیق یافته فردی و معنای اجتماعی مورد استفاده قرار دهیم.
طبق نمودار 1 معنای اجتماعی تابع «معنای تحقق یافته فردی (11)» است که در مجموع این نیز تا حدودی تابع معنای اجتماعی است (ر.ک نظریه ساخت یابی گیدنز 1984) که براساس آن عامل انسانی و ساختار اجتماعی شرایط و امکانات تقویت کننده را برای همدیگر فراهم می کنند. اولاً فرایند فردی شکل گیری معنا مبتنی بر معنای اجتماعی ای است که فرد با آن آشناست. فرد به واسطه ی تجارب اولیه خود از تعامل اجتماعی در حیات روزمره، معرفت لازم درباره ی چگونگی کاربرد نشانه های مشخص را آموخته است و حدس می زند که نشانه های مشخص در هر وضعیت خاص، چه معنایی دارد. فرایندی که از آن طریق، فرد این آگاهی را کسب می کند، شامل درگیر شدن در فعالیت های مشترک با دیگران است (ر.ک توصیف هربرت مید 1962-1934 از طرح ها و روندهای اجتماعی). در این تعامل، نشانه ها به عنوان کنش فردی به کار می روند که به شیوه های متفاوتی متجلی و متبلور می شوند. زمانی که فرد از هر نشانه مشخص، معنای معینی را مدنظر دارد، در درون این معنا تمایل به کنش به طریقی خاص نیز مدنظر قرار می گیرد. بنابراین، معنای تحقق یافته فردی می تواند منجر به کنش گفتاری یا کرداری همین فرد شود که این خود بیانگر آن است که این فرد چگونه معنا را در نشانه های مشخص تعبیه کرده است.
نمودار 1- معنای اجتماعی و معنای تحقق یافته فردی به عنوان معانی لازم و ملزوم یکدیگر
در این مرحله، هنگامی که معنا تبلور یافته و بیان می شود، به طور بالقوه امکان دارد که به چیزی بیش از معنای صرفاً تحقق یافته فردی تبدیل شود. یعنی همین که معنا در قلمرو حوزه اجتماعی بیان شد و تبلور یافت، می تواند رسوم اجتماعی را هم تحت تأثیر قرار دهد و نظام معنایی ای که از لحاظ اجتماعی ایجاد شده، از طریق همین استفاده ی مستمر از نشانه ها در تعاملات اجتماعی دستخوش تحول و توسعه می شود.
در فرهنگ کنونی رسانه های غربی، رسانه های گروهی به خاستگاه مهم توسعه و بسط معنای اجتماعی تبدیل شده اند و در ترکیب با دیگر اشکال تعاملات مستقیم اجتماعی که فرد در آن حضور پیدا می کند، به محض بسط و توسعه ی برداشت فرد از نظام معنایی جهان بینی ها و ارزش های مستقر و موجود در این نظام معنایی، جریان پیوسته ی «پیام رسانی» رسانه ها به نقطه ی مهم و قابل اتکایی تبدیل می شود.
معنای اجتماعی، نتیجه ی تحول مستمر در فرایندهای جاری ارتباطات و تعاملات انسانی است. همین که نشانه های مختلفی مورد استفاده قرار می گیرند، هنجارها و رسوم اجتماعی مربوط به کاربرد این نشانه نیز شکل می گیرد. به علاوه، هنجارها و رسوم اجتماعی دیگری درباره ی روابط میان این نشانه ها و دیگر نشانه های موجود در نظام نیز شکل می گیرد. این فرایندهای اجتماعی، به خلق نظام نشانه های مرتبط می پردازند. در هر صورت این تعامل و کنش - واکنش انسانی در بسیاری از بسترها و زمینه های مختلف رخ می دهد، مثلاً از طریق ابزارهای مختلف ارتباطی، افراد و گروه های مختلف درگیر در مجموعه های مختلف در زمان های مختلف و غیره. چه زمانی و در چه سطح اجتماعی، سخن گفتن درباره ی معنای اجتماعی و نظام معنایی مستدل و توجیه پذیر است؟
در نقطه ی آغاز بحث، سخن گفتن درباره ی حوزه های معنای اجتماعی در جایی قابل توجیه است که اجتماعی متعامل و مرتبط با هم وجود داشته باشد. این سخن از تعریف معنای اجتماعی به عنوان چیزی که مرتبط با تعامل اجتماعی است نشئت می گیرد، هر چند این پاسخ ابتدایی کافی نیست. در چه سطح اجتماعی می توان درباره نظام نسبتاً منسجم معنای اجتماعی قراردادی سخن گفت؟ می تواننیم به طور موجز و مختصر دو مصداق این سخن را مورد توجه قرار دهیم:
براساس کاوشی که درباره شاخص های فرهنگی و محیط فرهنگ عمومی سوئد صورت گرفته است (بلوک، 1982)، به نظر می رسد سخن گفتن درباره ی محیط فرهنگ عمومی کشوری خاص با زبانی خاص به عنوان نظامی از نشانه ها قابل توجیه باشد، آن هم در جایی که کاربرد و فهم مشترکی از معانی خاص وجود دارد - یعنی جایی که معنای اجتماعی وجود دارد. هر چند نظامهای معنایی ای نیز وجود دارند که در آنها، چنین مرزبندی هایی مناسب به نظر نمی رسد. به خصوص رسانه های گروهی مدرن زمینه های جدیدی از تعامل را به وجود می آورند و زمینه های جدیدی را نیز برای شکل گیری معنا فراهم می کنند. یکی از مصادیق آن کلیسای الکترونیک است، یعنی نمونه ی خاصی از پخش برنامه های دینی که مانند مرجعی برای بسط و توسعه و تقویت دین، در بسترها و موقعیت های فرهنگی متنوعی عمل می کند. اگرچه تفاوت زیادی میان نحوه ی فهم و درک این پیام ها و چگونگی استفاده از آنها در زمینه ها و بسترهای مختلف وجود دارد، این جریان پیام ها فی نفسه برای توسعه و تحول دینی در بسیاری از موفقیت های فرهنگی اهمیت خاصی دارد.
به نظر می رسد که در نقطه ی مقابل این نوع نظام معنایی گسترده و عامی، نظام های معنایی دیگری وجود داشته باشند که از لحاظ زمانی و مکانی بسیار محدودند هر فرقه و کیش مذهبی کوچک و محلی می تواند به بسط حوزه ای از معنای اجتماعی خود بپردازد. در این اجتماع، نشانه های خاص می تواند معانی خاص خود را داشته باشد که از آنها تعریف دقیقی ارائه شده باشد، البته این معانی اجتماعی در همان حال می تواند بسیار متفاوت با معانی اجتماعی ای باشد که به نشانه های همگون و مشابهی خارج از این اجتماع نسبت داده می شود.
پیداست که طرح گزاره های عمومی و همگانی درباره ی اینکه سخن گفتن از نظام نشانه ها و معانی اجتماعی در چه سطحی قابل توجیه است، غیر ممکن است. سطوح گفت و گو باید مطابق با ویژگی آن چیزی تعریف شود که مورد بحث قرار گرفته است.

اگرچه سخن گفتن درباره ی معنای اجتماعی در بسیاری از سطوح ممکن است، سازوکارهای کلی ای وجود دارد که چگونگی تحول معنای اجتماعی را تعیین می کند. هر اندازه تعداد افرادی که در حفظ و استفاده از نظام خاصی از نشانه ها مشارکت می جویند بیشتر باشد، بر ثبات نظام های نشانه ای و ثبات معنای اجتماعی افزوده می شود و هر اندازه اجتماع بزرگتر باشد،‌ اهمیت نسبی هر مصداق معنایی، که فرد بیان کرده و به فعلیت درآمده است، کمتر می شود. این مقاومت شدید در مقابل تحولاتی که در عرصه ی قواعد و عرف اجتماعی در اجتماعی بزرگ تر صورت می پذیرد، نه تنها به اهمیت نسبی هر یک از مصادیق ساخت فردی معنا مرتبط است، بلکه هنگامی که این قواعد در درون اجتماعات بزرگ شکل گرفت، نظام معنایی با جزمیت و استحکام کمتری تعریف و تبیین می شود. برای دگرگونی های همزمان در حوزه ی معنا در جامعه ی بزرگ تر، زمینه ی بازتر و گسترده تری وجود دارد.

در گروه های کوچک مذهبی هر فرد به تنهایی ممکن است به طور نسبتاً آسانی با کاربرد مبتکرانه ی نشانه ها، عامل تغییراتی چند در سطح معنای اجتماعی شود؛ در مجموع، این عمل نه تنها ماحصل و نتیجه ی اهمیت نسبی مصادیق معنای بیان شده و تحقق یافته ی فردی است، که نتیجه و ماحصل ویژگی نظام معنایی خاص گروه های کوچک تر نیز هست. با در نظر گرفتن حجم و اندازه ی گروه، تأیید و حمایت از قواعد سخت برای استفاده از نشانه های خاص آسان تر است. در میان گروه های کوچک تر، معانی تحقق یافته ای که با این قواعد مغایرت دارند، به طور آشکار معناهای تحریف شده تلقی می شوند. این معناهای تحریف شده می تواند به تحول یا توسعه و بسط معنای اجتماعی تثبیت شده در گروه بینجامد یا به تصحیح معانی تحقق یافته فردی در گروه منجر شود.
تصحیح معنای فردی تحریف شده می تواند دو فرایند متفاوت را متبلور سازد: با تعامل اجتماعی، معنای اجتماعی تثبیت شده را می توان مجدداً تقویت کرد، هر چند بدون چنین تعامل اجتماعی مستقیمی، اهمیت معنای اجتماعی تثبیت شده می تواند سبب شود که فرد معنای تحقق یافته را به مرور زمان به صورتی متفاوت به خاطر آورد. به هنگام یادآوری، ناسازگاری میان معنای تحقق یافته و معنای قبلاً درونی شده کاهش می یابد (ر.ک ضبط و نگهداری تجربه دینی (12) اثر تورلیف پترسون، 1975).
ساختارهای اجتماعی که نظام های معانی در آن شکل می گیرد، تمام این نظام ها را مشروط و مقید می کنند. دسترسی به منابع و فن آوری در این ساختار، عناصری کلیدی اند. کلیسای به اصطلاح الکترونیکی را می توان ابزاری برای شکل گیری و حفظ پدیده ی گسترده ای به شمار آورد که به تعبیری، تشکیل دهنده شبکه ی جماعت مذهبی است. فرایندهای مشخصی وجود دارند که معنای اجتماعی می تواند براساس آنها برای جماعت ها یا شبکه ها که در آنها ارتباطات از طریق رسانه های گروهی اهمیت زیادی دارد تغییر پیدا کند. افرادی که در رسانه های گروهی نقش خاصی ایفا می کنند (نقش هایی که در معرض دید مخاطبان وسیعی قرار دارد و مهم به شمار می آید)، می توانند نفوذ قابل توجهی بر شکل گیری معنای اجتماعی برای گروه های بزرگی از مردم داشته باشند. برای مثال، پات رابرتسون در مقایسه با کشیشان محلی از تأثیر فراوانی بر مسیحیان سنتی مناطق مخالف برخوردار است. هر چند بر اساس مباحث قبلی درباره ی معنای اجتماعی، روشن است که معنای اجتماعی مورد توجه کلیسای الکترونیکی برای پذیرش دگرگونی هایی متناسب با سطح هر منطقه آماده باشد و در همان حال که شهرت خود را از همین آمادگی برای تغییر می گیرد، فرایند اجتماعی شکل گیری معنا را محدود و مقید خواهد ساخت (ر.ک مفهوم «معنای افزوده»، جنسن، 1995).
گستره ی اجتماع و اهمیت اجتماعی نهادها، نقش ها و یا افراد خاص به تنهایی نقش مهمی در تمهید قدرت تحول و توسعه ی معنای اجتماعی ایفا نمی کنند. گابریل بار-هایم (همین کتاب) جامعه ی پسامدرن را فرهنگی معرفی می کند که در آن اجتماعات محلی سنتی که در آنها آیین های دینی و کشاورزی روابط و ساختارهای اجتماعی را تقویت می کنند، به تدریج از هم گسیخته می شوند. فرد دنیوی و غیر مقدس، مقدس می شود، در حالی که جامعه ی مقدس، دنیوی و نامقدس می گردد. هر فردی به کانون شبکه ی خود تبدیل می شود - موجودی خودمحور و بدون نمادها و شعائر مقدس جمعی.
بار-هایم به توصیف جامعه ای می پردازد که چیزی را از دست داده، اما آن چیزی که این خلاء را پر کرده است، باید بیشتر تشریح شود. طبق نظر بار-هایم، شبکه های فردی جامعه ی پسامدرن که برخوردار از آیین هایی نیست که تقدس جامعه را به نمایش گذارد، با جوامع سنتی تفاوت دارد (دورکیم، 1956). به جای آیین، جامعه ی پست مدرن به ارائه نمایش می پردازد: حوادث و رویدادهای مربوط به جشن های فرهنگی، قومی، منطقه ای و کشوری (روزهای یادبود ملی، رویدادهای قومی و غیره). در این نمایش های پسامدرن، هیچ ارتباط محکمی میان فرد و جمع وجود ندارد. بنابراین، اجتماعات نمی توانند هیچ احساس مهمی از قدرت جمعی و با هم بودن را به وجود آورند.
می توان با بار-هایم در این نکته همدلی نشان داد که جوامع پسامدرن از داشتن ارگانیسم های اجتماعی معطوف به روندهای عمومی و مشترک که برای تولید و خلق نظام معنایی مشترک ضروری است، محرومند. به اعتقاد من، تحول در جامعه ای که در ان، برای فرد شبکه های اجتماعی مختلفی وجود دارد تا با آنها ارتباط برقرار کند (حداقل نه به واسطه ی استفاده از رسانه ها)، بیشتر تحول در ویژگی قواعد و آداب و رسوم اجتماعی است تا از هم گسیختگی چنین قواعدی. در جامعه ی پسامدرن، قواعد و آداب و رسوم، بیشتر دارای ویژگی های کارکردی اند تا ذاتی. برای مثال، عباراتی چون شادی، کامیابی، دین، خدا و ارزش، بیشتر براساس کارکردشان برای فرد تعریف می شوند تا به طور ذاتی و با ارجاع به ابعاد جمعی، آن گونه که بار-هایم با عبارت «روزهای خوب قدیم» از آن یاد می کند، تقدس جامعه جای خود را به تقدس فرد داده است، اما نظام های معنایی اجتماعی هنوز در فرایند تعامل اجتماعی و به عنوان پیامد استفاده های مشترک از رسانه ها شکل می گیرند و در هر صورت نشان آگاهی فرد، ویژگی های متفاوتی با ویژگی های جوامع سنتی دارد.
در جامعه ای متکثر، هر فردی در خلق چندین نظام معنایی مختلف مشارکت می کند. نظام های معنایی مختلف در نزد هر یک از افراد (و در سطح فردی تشکیل معنا) وجود دارد. در خلال فرایند جامعه پذیری، فرد به درونی کردن عرف و آداب و رسوم اجتماعی مرتبط با بسیاری از ابعاد مختلف زندگی، شیوه های ارتباطات و ساختارهای اجتماعی می پردازد. از طریق چنین فرایندهای، فرد به درونی کردن مجموعه ای از نظام های معنایی (که بعداً بدان باز می گردم) می پردازد. به این ترتیب، تفحص در باب چگونگی تحقق یافتن در معنا سطح فردی بسیار جالب می شود.
اینک به نمودار 2 مراجعه می کنیم که در بردارنده اجزای مختلف فرایند ساخت فردی معناست. تعامل میان این اجزاست که موجد فرایند شکل گیری معنای فردی است - فرایندی که متضمن عناصری از جبر و عاملیت تفسیری است.
نمودار شماره 2- مدل علّی (تصویری) برای اجزای مختلف موجود در موقعیتی که معنا به صورت فردی تحقق پیدا می کند
هدف مشخص این الگو، تمهید چهارچوبی برای تحلیل تجربی دریافت برنامه های تلویزیون دینی است. تلویزیون دینی نمونه ی جالبی از پخش است، زیرا برخی مخاطبان با مباحث و مسائل آن آشنایی کامل دارند و در عین حال هستند کسانی که با این مسائل آشنا نیستند. به نظر می رسد پخش کنندگان برنامه های دینی فرض را بر این می گذارند که کلمه ی خدا به واسطه ی رسانه ها می تواند به فراسوی اجتماع دینی راه یابد و زندگی مردم را در هر کجا که باشند متحول سازد. اما اگر معنای متصور این برنامه ها، کارکرد عوامل فردی و مرتبط با موقعیت های خاص تلقی شود، انتظار داریم پیش از آنکه پیام مردم را تغییر دهد، مردم پیام را تغییر دهند. به علاوه، تلویزیون دینی جالب است، زیرا مصداق و نمونه ای است که نشان می دهد چگونه یک خرده فرهنگ سنتی تحت تأثیر ظهور رسانه ای گروهی قرار می گیرد. چگونگی طرز تلقی ما از تلویزیون دینی، نقشی را که تلویزیون به طور کلی ایفا می کند، تحت تأثیر قرار می دهد.
نمودار شماره 2 بیانگر آن است که معنا و پیامد ورودی (13) حاصل از اجزای مختلف چگونه به صورت فردی تحقق می یابد. پیکان ها نشان می دهد که چگونه اجزا به خلق و آفرینش معنای تحقق یافته فردی می پردازند اما این پیکان ها همه ی روابط موجود میان اجزا را در بر نمی گیرند. این الگو که می تواند الگوی نظری رسمی برای مناسبات علّی نامیده شود، متضمن این معناست که من میان دیدگاه تحلیلی، فرایندی و پویا و منطق صوری تعارضی نمی بینم (ر.ک جنسن، 1995)، هر چند قدرت نسبی این روابط امری تجربی است و در مدل مذکور امری مسلم به شمار نیامده است. همان گونه که هر جزء مختصراً توضیح و نشان داده شده، رابطه ی میان آن جزء و دیگر بخش های مدل و اینکه چگونه هر یک از این اجزا می تواند در تحلیل تجربی دریافت برنامه ها مؤثر واقع شود، توضیح داده خواهد شد.
نقطه ی آغازین این الگو برای ساخت فردی معنا، گفتمان خاصی است که در آن فرد در معرض انواع نشانه ها قرار می گیرد. گفتمان را می توان براساس سطوح فراتحلیلی بسیار متفاوتی تعریف کرد (ر.ک جنسن، 1995). در این الگو، گفتمان، معطوف به کاربرد اجتماعی نشانه ها در تلویزیون و الگوهای مشخص رهنمودهای اساسی برای کاربرد است. به تعبیر کلی تر، گفتمان فرآیند جاری ارتباط و تعامل انسان در درون یک اجتماع مشخص و معین است. لذا گفتمان عنوان دیگری است برای فرایند جاری ارتباطات که همانند ابزاری عمل می کند که از طریق آن نظام های معانی اجتماعی خلق و حفظ می شود. در نتیجه، این به معنای آن است که گفتمان می تواند بر اساس سطوح اجتماعی مختلفی تعریف شود (ر.ک مبحث معنای اجتماعی در بالا) و نیز بدین معناست که گفتمان را می توان فرایند جاری ارتباطات و تعاملاتی تعریف کرد که به صورت هماهنگ در بسترها و زمینه های مختلفی رخ می دهد و از شیوه های ارتباطی متفاوتی استفاده می کند. برای مثال، گفتمان تلویزیون دینی، رابطه ای درون متنی به گفتمان در نهادهای دینی سنتی دارد. برای نشان دادن ظرفیت پذیرش سبک ها و شیوه های مختلف ارتباطی، سمت چپ میدان گفتمان در شکل شماره 2 بازگذاشته شده است. وقتی ما در شکل شماره 2، گفتمان را کاربرد اجتماعی نشانه هایی معنی کرده ایم که با سبک و الگوی خاصی از برنامه های تلویزیونی ارتباط دارد، این تعریف به طور طبیعی برای زمینه ی بیرونی و مجموعه رفتارهای فردی و نظام های معنایی درونی شده اهمیت دارد. عموماً تلویزیون در زمان و مکان خاصی تماشا می شود و مخاطبان از الگوها و سبک های مختلف برای پیشبرد راهبردهای تفسیری استفاده می کنند.
زمینه ی بیرونی شامل دخالت تمام ابعاد کنش فرد در تکوین معنا در زمان و مکان است. از آنجا که گفتمان در اینجا به عنوان گفتمان تلویزیونی تعریف می شود، ما در خصوص زمینه های بیرونی ای که ساختار معنا می تواند در آنها تشکیل شود، با محدودیت های طبیعی مواجهیم. در موقعیت دریافت برنامه های تلویزیون، زمینه ی بیرونی شامل محل تماشای تلویزیون و افراد حاضر در آن مکان و بالاخره وجود و مشاهده هر موضوع خاصی است که فرد آن را موضوعی مرتبط با گفتمان تلویزیونی به شمار می آورد. به علاوه، می توان زمینه ی وسیع تر اجتماع را همراه با توزیع منابع و قدرت آن بر موارد فوق افزوده و نیز توضیح داد که چگونه این عمل، کاربرد اجتماعی نشانه ها را مشروط و محدود می کند.
هم گفتمان مورد بحث و هم موقعیت و محیط بیرونی که در آن ساختار معنا شکل می گیرد، برای اجزای مختلف «مجموعه ی رفتار» درونی شده ی فرد متأثر از نظام های معنایی دارای اهمیت است. هر متن رسانه ای خاص، ارتباط درون متنی خود با نظام معنایی قراردادی را به واسطه ی ترکیب و بافتش منعکس می کند. این گونه مخابره ها یا می تواند به برداشت مرجح مذکور منجر شود برداشتی که طی آن متن طبق نظام معنایی ای که در آن خلق شده، رمزگشایی می شود یا به برداشتی مخالفِ برداشت اول (برداشتی که در آن علائم موجود در متن موجب بروز مخالفت و پیدایش فرایندهای دیگری از ساخت معنا می شود). در هر صورت، در الگوهای نظری حاضر، از این لحاظ که فرد چگونه متن را به نظام های معنایی در مجموعه ی رفتاری اش مرتبط می سازد، هیچ گونه محدودیتی وجود ندارد.

اگرچه فرد می تواند از هر متن رسانه ای مشخص، برداشت های مختلف و معانی گوناگونی ارائه کند، این بدان معنا نیست که ساخت فردی معنا، ساخت مستقلی است. ساخت فردی معنا، همیشه مرتبط با نظام معنایی ای است که در اجتماع استفاده کنندگان از نشانه ها ساخته می شود. بر همین اساس، شکل 2 به «معنای تحقق یافته فردی» اشاره می کند. سخن این است که فرد مجبور به استفاده از اغلب نظام های معنایی «بدون واسطه» (فرضاً متن، زمینه بیرونی و فرایند جامعه پذیری قبلی فرد) نیست. گستره ی عظیمی از نتایج احتمالی فرایند فردی ساخت معنا وجود دارد، اما امکان پذیری آنها با هم مساوی نیست. هنگامی که فرد از بی واسطه ترین نظام معنایی استفاده کرد، معنای تحقق یافته را می توان همان معنای مورد انتظار به شمار آورد. البته مدل یاد شده میزان معنای خاصی را که از آن مدل انتظار می رود، به طور کمّی مشخص نمی کند. آن مدل، همان گونه که انتظار می رود، براساس رابطه اش با رسوم و قراردادهای اجتماعی معین می شود، اما تکرار ظهور آن در زندگی واقعی همچنان به صورت امری محسوس و ملموس به قوت خود باقی می ماند. بدین ترتیب، با کاربرد مدل نظری فعلی می توان نتایج دریافت پیام رسانه ها را پیش بینی کرد و همزمان عنصر فردی را شناخت.

این نکته ما را به آخرین جزء نمودار که با عنوان زمینه ی درونی مطرح شده است، هدایت می کند و این زمینه ناظر به بُعد روان شناختی است که شامل احساسات، انگیزه ها و توانایی فرد برای نشان دادن واکنش است. به علاوه، لازم به گفتن نیست که این ابعاد روان شناختی با تجارب پیشینی که موجد مجموعه رفتارهای منبعث از نظام های معنایی درونی شده ی افراد می شود، مرتبط است. به این ترتیب، ایجاد چنین جزء روان شناختی با تجارب پیشین تعامل اجتماعی و به طور کلی با زندگی مرتبط و یا نتیجه ی آن است. در همان حال، این جنبه یا بُعد بیانگر کارکردی خاص در نمودار 2 است. وقتی که این بُعد روان شناختی وارد مدل می شود، فرایند ساخت معنا بر روی خلاقیت و پویایی فرد گشوده می شود. زمینه ی درونی را می توان بعد واکنشی و فعال فرد به شمار آورد (ر.ک به تفسیر هربرت مید در خصوص نقش «من» در «خود» انسان). این بُعد واکنشی (یعنی «من» I) به چیزی واکنش نشان می دهد که برحسب قابلیت و دانش اجتماعی فرد ارائه می شود که این قابلیت جزء ضروری نظریه ی مید درباره ی «به من (Me)» است. تعامل میان این بعد واکنشی، یا «من» و صلاحیت و شناخت اجتماعی «خود» یعنی «به من» را می توان به شرح زیر توصیف کرد:
«بعد واکنشی «خود» یعنی «من» (I) به چیزی واکنش نشان می دهد که نتیجه ی ارتباط بی واسطه ی متون رسانه ای با رمزهای مشخص برای رمزگشایی است. اینها رمزهایی است که از نظام های معنایی «به من» Me) بدون واسطه «من» در موقعیت بیرونی مشخصی که در آن ساخت معنا تکوین می یابد، به متن ربط پیدا می کند.»
این فرایند، به معنای فعلیت یافته منجر می شود. چنین معنایی درست به همان ترتیب که شکل گرفته، می تواند موضوع و هدف بُعد واکنشی خود و تابع تأملات مجدد واکنش بعدی قرار گیرد. بدین ترتیب، وقتی که نشانه ها عملاً مورد استفاده قرار می گیرند، ما با زنجیره ی بالقوه پایان پذیری از دلالت گری ها مواجه خواهیم شد. همان گونه که جریان مورد نظر در توسعه ی فرایندی مستمر در حوزه اجتماعی تکوین می یابد، همان گونه نیز معنا در زمینه ی اجتماعی با نمایش درمی آید. هیچ نوع محدودیت خاصی بر سر راه فرایند جاری ساخت معنا وجود ندارد. از این لحاظ، به عقیده ی جنسن (95-1991)، این مدل مفهومی که ناظر به ساخت و شکل گیری معناست، شباهت زیادی به دیدگاه پیرس در خصوص دلالت گری های بی پایان دارد. البته به نظر من این مزیت است که آدمی مجبور نباشد برای رسیدن به مرحله ی به اصطلاح «تفسیر نهایی» پیرس کلنجار رود (جنسن 1995).
رابطه ی موصوف میان اجزای متعامل در فرایند معناسازی را می توان با نمودار دیگری نیز نشان داد (نمودار 3) که بر ساختار تعامل تأکید دارد.
نمودار 3- مدل اجمالی برای تبیین چگونگی تعامل اجزای مختلف در وضعیتی که معنا از لحاظ فردی تحقق می یابد
روش آگاهی از این نکته که فرد چگونه این نشانه ها را پردازش می کند و به تصور درمی آورد، توجه به کنش گفتاری و کرداری فرد است. فرد عمل می کند و این عمل به نشانه هایی تبدیل می شود که می توانند موضوع و دستمایه ی جدید ساخت معنا قرار گیرند. وقتی که ساخت معنا در درون فرد شکل می گیرد - یعنی بدون تصریح این معنا (معنا به عنوان عامل بالقوه برای عمل در مقابل معنا به عنوان عمل در نمودار شماره 3) فرد می تواند معنای مذکور را فی نفسه و به عنوان عامل بالقوه برای عمل مورد تأمل قرار دهد، ولی این معنا به هیچ وجه برای فرد دیگری قابل دسترسی نیست. وقتی که پژوهشگر از چگونگی تصور فرد از نشانه یا متنی خاص پرسش می کند، فرایندی از بیرونی کردن و بازتاب دادن را شروع می کند که اگر این پرسش مطرح نمی شد، این فرایند نیز شکل نمی گرفت (اگرچه در خلال تعاملات معمولی فرد، ممکن است فرایندهای مشابهی به طور طبیعی شکل گرفته باشد). آغاز چنین واکنش هایی می تواند به بسط بیشتر معنای فردی از طریق فرایند پیوسته ای منجر شود که در بالا توضیح داده شد. همان گونه که این فرایند به سیر خود ادامه می دهد، معانی آشکار شده، خواه به صورت گفتاری خواه به صورت کنش های مختلف دیگر، موجد «متنی» در محدوده ی خود می شود. از طریق تحلیل ساختاری این متون می توان به تصویری از فرایند ساخت معنا دست یافت (رجوع شود به واتنو، 1987). این تصویر را می توان در سطح گفتمان و مباحث تحلیلی توصیف کرد (جنسن، 1995).
تحلیل تجربی دریافت برنامه ها در واقع بررسی یک فرایند است و این بررسی خود همزمان جزیی از فرایندی دیگر است. نتیجه ی تحلیل تجربی دریافت، روشن شدن این نکته نیست که فرد چگونه برخی چیزها را فی نفسه تصور می کند، بلکه توصیف نحوه ی شکل گیری معناست و این درست به همان ترتیبی است که پژوهشگر معنا (یعنی همان توصیفات) را به عنوان فرایند ساخت، انعکاس و بیان معنا تولید می کند. در هر صورت این فرایند، تحلیل تجربی دریافت پیام را به واقعیت و به شیوه کاربرد نشانه ها در تعاملات و ارتباطات اجتماعی نزدیک تر می سازد. به علاوه، پیش فرض های مربوط به کلیت شیوه ی تعامل اجزای مختلف در فرایند انسانی ساخت معنا، استنتاج برخی نتایج را براساس تحلیل های تجربی دریافت ممکن می سازد که به نظر می رسد با چیزی فراسوی موقعیت خاصی که تحلیل در آن شکل می گیرد، مرتبط باشد.
هم اکنون می توانیم به روندهای خاص بررسی های تجربی دریافت بازگردیم. اولین گام تعریف و تحلیل جریان متن هایی است که در جریان ساخت فردی معنا به عنوان مرجع از آن استفاده می شود. تحلیل متن ها، گفتمان ها، سبک ها و غیره به خلق پیش فهمی (14) از چگونگی قابل درک شدن این متن ها برای افراد مختلف منجر می شود. برای مثال، هنگام بررسی برنامه های تلویزیون دینی، از پیش مطالب زیادی را درباره ی افرادی می دانیم که این برنامه را تماشا می کنند و نیز می دانیم درک و دریافت کلی افراد از این برنامه ها چیست و این برنامه ها چه نقشی در زندگی آنها ایفا می کند. لذا می توانیم از بینندگان برنامه های دینی انتظار داشته باشیم که برنامه ی تلویزیونی دینی را براساس الگوهایی مشاهده کنند که در تحقیقات پیشین ساخته شده اند. بر همین اساس، می توانیم توقع داشته باشیم که قشرهای مختلفی از بینندگان غیر مسیحی به تماشای برنامه های تلویزیون دینی براساس الگوهای دیگر بپردازند. این شناخت و آگاهی می تواند، به عنوان شاخص و چهارچوبی راهنما در تحلیل تجربیِ دریافت به کار رود. این چهارچوب شامل موارد زیر است: انتخاب پاسخگویان، طرح پرسش های مهم برای پرسش نامه ها و مصاحبه ها و... البته این پرسش که گستره و جهت گیری عنصر فردی در فرایند ساخت معنا چگونه بر معنای تحقق یافته تأثیر می گذارد، پرسشی است که با داده های تجربی باید بدان پاسخ گفت.
زمینه ی بیرونی یا استقرار فیزیکی در زمان و مکان را می توان به صورت متغیری مورد استفاده قرار داد که کمابیش برای پاشخگویان مختلف متفاوت است. طبق اغلب تحقیقاتی که درباره ی دریافت برنامه های تلویزیونی انجام شده است، گردآوری داده ها در منازل بینندگان صورت می پذیرد این نتیجه ی طبیعی شرایط تماشای تلویزیون در منزل است که اغلب همراه با دیگر فعالیت های روزمره صورت می گیرد. مطابق نتایج تحقیقاتی که از این رویکرد برای مطالعه ی فرایند دریافت برنامه ها استفاده کرده اند، توضیح وجوه و شئون خاص بافت ها و زمینه های مختلفی که در آن تماشای تلویزیون صورت می پذیرد - یعنی اتاقی که تلویزیون در آن قرار دارد، شخص بیننده، برنامه ای که تماشا می شود، افراد دیگری حضور دارند، فعالیت های روزمره ای که بینندگان همزمان با تماشای برنامه ها انجام می دهند و نوع تعاملات انسانی ای که هنگام تماشا انجام می پذیرد - نکته ی پر اهمیتی است (جنسن، 1994). اهمیت زمینه ی بیرونی را می توان به روشنی در تحلیل تجربی دریافت توضیح داد. اگر متغیرهای خاص در زمینه ی بیرونی، بخشی از استراتژی روش شناسانه به شمار آید، مثلاً اگر پاسخگویان مشابه در موقعیت ها و مکان های متفاوتی به تماشای برنامه ای مشخص بپردازند، بررسی معانی تحقق یافته می تواند به ارائه اطلاعات درباره ی اهمیت زمینه ی بیرونی، به عنوان عاملی مؤثر بر شکل گیری معنا، بپردازد.

مجموعه ی رفتارهای فردی منبعث از نظام های معنایی درونی شده در تحلیل تجربی دریافت می تواند به شیوه ای مشابه با پس زمینه ی سنتی متغیرها در تحقیقات جامعه شناختی، به صورت عملی درآید. این نکته در جریان بررسی دریافت برنامه ها، دلبستگی های خاص تحقیقات جامعه شناختی را در زمینه ی ساختار و توزیع قدرت در جامعه آشکار می کند. از آنجا که آدمی تحت شرایط و دریافت های اجتماعی خاص زندگی کرده است و می کند، با برخی آداب و رسوم جامعه نیز آشنایی می یابد. افراد از طریق فرایند جامعه پذیری رمزهای خاص و قوانین و قواعد متعارف رمزگشایی را درونی می کنند و این قابلیت اکتسابی، ورود فرد در تعامل اجتماعی را در بافت های اجتماعی همگون و تحت شرایط اجتماعی مشابه ممکن می سازد. به واسطه ی تجارب پیشین در فرایند تعامل اجتماعی است که افراد به بسط مفهوم «به من»‌ (Me)، که مورد نظر هربرت مید است، می پردازند. اگر بخواهیم این موضوع را طبق چهارچوب نظری ارائه شده فعلی تحلیل کنیم، باید بگوییم که متغیرهای پس زمینه ای جامعه شناختی سنتی - مثلاً جنس، سن، آموزش و تربیت، سطح درآمد، عناصر مختلف در دوران کودکی و بزرگسالی، فعالیت ها و عملکردهای دینی و سیاسی - اطلاعات مشابهی در خصوص فرایند جامعه پذیری فرد ارائه می کنند. از آنجا که در فرایند فردیِ ساخت معنا، مجموعه ی درونی شده نظام های معنایی اکتسابی به عنوان نقطه ی شروع مورد استفاده قرار می گیرد، متغیرهای پس زمینه ای جامعه شناختی سنتی نظرات خوبی درباره ی اینکه چگونه و چرا افراد مختلف پاسخ های خود را با معانی درونی شده متفاوتی ارائه می کنند، در اختیار ما می نهند.

این متغیرهای پس زمینه ای (یعنی آن چیزهایی که این متغیرها برحسب مجموعه ی نظام های معنایی درونی شده به جای آنها قرار می گیرند) ممکن است به تولید فرضیه های معتبری درباره ی پیوند میان تفاوت در پس زمینه ها و تفاوت در معانی تحقق یافته فردی منجر شوند، اما نمی توانند به طور قطعی پیش بینی کنند که هر فرد خاص، در لحظه ای خاص چگونه از مجموعه ی نظام های معنایی درونی شده ی خود استفاده می کند. می توان دریافت که فرد چگونه از مجموعه ی یاد شده استفاده کرده است. بررسی های کمی که در آن متغیرهای پس زمینه ای مربوط به برداشت های مختلف از متون رسانه ای همبستگی نشان می دهد، تنها می تواند تصوری خام از اهمیت عوامل پس زمینه ای خاص برای پردازش این متن خاص عرضه کند. رویکردهای کیفی می تواند این نکته را آشکار کند که چرا و چگونه افراد مختلف از مجموعه نظام های معنایی خود به شیوه های مختلف استفاده کرده اند. رویکرد کمیت گرا دارای این مزیت است که درباره ی توزیع کمی برداشت های مختلف اطلاعاتی می دهد - اطلاعاتی که می تواند در سطوح مختلف تولید شود. رویکرد کیفیت گرا دارای این مزیت است که می تواند فارغ از الگوهای کلی ساخت معنا، درک برداشت ها را ممکن سازد.
عملیاتی کردن آخرین جزء نمودار 2، یعنی زمینه ی درونی، طبق چهارچوب جامعه شناختی تحلیل تجربی متن حاضر پیچیده تر از بقیه است. امکان اندازه گیری شیوه ای که در آن بروز احساسات، انگیزه ها و توانایی فرد برای واکنش نشان دادن به وضعیتی که در آن ساختار معنا شکل می گیرد (به غیر از آن چیزی که انحراف فرد را نیز قابل فهم می سازد)، خارج از حوزه بررسی این مقاله است. با وجود این، زمینه ی درونی، یعنی بخش اصلی و حیاتی نمودار شماره 2، بیانگر بعد واکنش و عکس العمل فرد است. اگر وجود این بعد «درونی» نبود، شکل گیری معنا می توانست به فرمولی تقلیل پیدا کند که شامل متن، محیط بیرونی و پس زمینه ی فرد و جنبه و قابلیت اکتسابی معنا باشد. اگر برای بعد واکنشی افراد نبود، «منِ» فرد یا معنای تحقق یافته ی فردی برابر با معنای اجتماعی بود، نه بیشتر. با وارد کردن ابعاد واکنشی و انعکاسی «من»، ما مثلاً بین جنبه ی مفروض اجتماعی و جنبه ی فعال ذات فردی نوعی گفت و گو و ارتباط ایجاد می کنیم.
با تحلیل دریافت به روش تجربی، می توانیم اهمیت زمینه ی درونی را براساس برداشت های مختلف افرادی که از دیگر جهات همگون هستند، اندازه گیری کنیم. همچنین می توانیم تأملات فرد را در آن چیزی که او بیان می کند، کنترل و تنظیم کنیم. این درست شبیه مصاحبه ای است که در آن نحوه گفت و گوی فرد با خودش و نیز نحوه بسط و گسترش مستمر معنایی را که اظهار می شود، دنبال می کنیم.
یک موضوع مرتبط با فرایند تعامل میان مجموعه ی معناهای فردی و زمینه ی درونی باقی می ماند که باید مورد آزمایش قرار گیرد و آن این است که تحت چه شرایطی، فرد به برداشت یک متن رسانه ای که بازتابی از معنای اجتماعی و عرفی است، واکنش نشان نمی دهد؟ تحت چه شرایطی تعامل بین «من» و «به من» به واکنش ها و معانی اظهار شده ای منجر می شود که محصول راهبردهای نوآورانه و خلاقانه ساخت معناست؟ ابتدایی ترین و نیز بدیهی ترین پاسخ این است که این رویدادها زمانی به وقوع می پیوندد که چیزی درباره ی معنا وجود دارد که حداقل به نظر می رسد که برای پاسخگویان دیگر، با پس زمینه های مشابه، نزدیک ترین و فوری ترین معناست، اما آنان را راضی و اقناع نمی کند. (ر.ک گی یر (15)، 1989). نیازی به درک این نارضایتی نیست. یعنی ضرورتی ندارد که این نارضایتی محصول تعامل کامل میان «من» و «به من» باشد. این نارضایتی یک جزء لازم در فرایند تعامل میان «من» (I) و «به من» (Me) است و برای فرایندی که به معنای تحقق یافته ی غیر منتظره ای می انجامد حیاتی و ضروری است. بنابراین، اگر معانی قراردادی که بی واسطه از طریق «به من» عرضه می شود از برخی جهات مشکل آفرین به نظر می رسد، بُعد واکنشی «من» تفاسیر جدیدی را می طلبد. حتی اگر اصولاً بحث کردن راجع به این موضوع که چگونه ابعاد گوناگون درون - روان شناختی (16) در آن شرایط تصمیم گیری می کند ممکن باشد، تحت چه شرایطی بُعد واکنشی فرد، معانی موسوم به قراردادی (17) را دشوار خواهد یافت؟ البته این بحث خارج از موضوع مقاله ی حاضر است. در اینجا از شناخت فرایند شکل گیری معنا در نزد فرد، به عنوان نقطه ی تلاقی قواعد و عرفیات اجتماعی و واکنش های ذهنی، فراتر نخواهیم رفت.
همان گونه که بیان شد، چهارچوب مطرح شده در خصوص تحلیل دریافت برنامه های مذهبی در دو کشور به کار گرفته شده است (لیندرمن، 1987، 1966). اولین مورد، بررسی برنامه ی پخش موسیقی مذهبی از سوی فرقه پنجاهه در سوئد بود. این بررسی در وهله ی اول معطوف به توضیح اهمیت آشنایی قبلی بینندگان با پیام های دینی بود (یعنی تجارب قبلی که به درونی شدن نظام های معنایی دینی منجر می شود). در این بررسی معلوم شد که بینندگان با توجه به داشتن تاریخ و زندگی مذهبی، پیام برنامه ها را ناظر به فلاح و رستگاری، زندگی ابدی و غیره به شمار آوردند. به این ترتیب، این بینندگان برنامه ها را در وهله اول برنامه هایی برای هدایت بینندگان غیر مذهبی قلمداد می کردند. از سوی دیگر، بینندگان غیر مذهبی بدون داشتن تجارب مذهبی قبلی تصور می کردند که برنامه های یاد شده برای «سرگرمی و تفریح» عرضه شده است و مورد علاقه ی کسانی است که معمولاً به کلیسا می روند (یعنی کسانی که فکر می کنند موسیقی مذهبی و آداب کلیسا، فعالیت هایی سرگرم کننده در اوقات فراغت است). بنابراین، بینندگان غیر مذهبی فکر می کردند که برنامه ها در بادی امر برای افراد مذهبی تهیه و تولید شده است. خلاصه هر دو دسته از بینندگان (مذهبی ها و غیر مذهبی ها) تصور می کردند که برنامه های مذکور برای گروه مقابل تهیه شده است. می توان حدس زد که این نحوه از شکل گیری معانی در نزد افراد، برای تهیه کنندگان برنامه نتیجه ی قابل انتظاری نبود.
در دومین مورد، توجه تحقیق معطوف به معنایی بود که از لحاظ فردی تحقق پیدا می کند و بیرون از الگوهای تفسیری که می توان انتظار داشت قرار می گیرد. برنامه ی تلویزیونی دینی محافظه کارانه ای درباره ی وضعیت آفریقای جنوبی و نیز چگونگی فراگیر شدن جنبش احیای دینی در کل آن کشور، برای دانش آموزان امریکا و سوئد نمایش داده شد (18). تعداد کمی از این دانش آموزان معانی ای عرضه کردند که با الگوهای کلی ساخت معنا متفاوت بود. اغلب دانش آموزان مسیحی امریکایی برنامه را قابل قبول و آگاهی بخش دانستند، اما برخی از آنها محتوای این برنامه را نادرست و فریبنده خواندند و آن را رد کردند. این دانش آموزان در ارزیابی برنامه ی دینی مذکور از رویکردی انتقادی استفاده کردند که برای نقد تلویزیون تجاری به کار می رود. از سوی دیگر، اگرچه اکثر دانش آموزان غیر مذهبی برنامه را باور کردنی و قابل اعتماد ندانستند، برخی از آنان برنامه را تا حدودی واجد اهمیت و اعتبار قلمداد کردند یکی از علل وجود این دیدگاه مثبت در میان برخی از دانش آموزان غیر مذهبی، این است که آنها برای برنامه های تلویزیون معنا و اهمیت خاصی قائلند که تا حدودی مرتبط با شکل و طرح برنامه های مستند است.
در نتیجه، به نظر می آید که تأکید بر شیوه ای که مخاطب از طریق آن متأثر از تلویزیون دینی به تشکیل معنا اقدام می کند، نه تنها بیانگر تأثیرگذاری این نوع تلویزیون بر اذهان مخاطبان مختلفی است که این برنامه ها را معنادار دریافت می کنند، بلکه بیانگر ویژگی هایی کلی است که مخاطبان گوناگون به این رسانه نسبت می دهند. بنابراین، نتیجه ی چنین تحقیقاتی را نه تنها می توان در بحث راجع به تأثیر دین -رسانه در زمینه ی گفتمان مذهبی سنتی و رفتارهای مذهبی به کار برد، بلکه می توان از این مطالعات در زمینه ی مباحث کلی تر مربوط به نقش تلویزیون نیز استفاده کرد. بدین ترتیب، مطالعات معنا محور درباره ی چگونگی فهم و تصور مردم از دین در تلویزیون، تحقیقی است که درست در نقطه ی پیوند تحقیقات دینی و رسانه ای قرار گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. این مقاله از پایان نامه ی دکترای من با عنوان دریافت برنامه های تلویزیون مذهبی: کاربرد نشانه شناسی اجتماعی در مطالعه موردی تجربی (1996) برگرفته شده است. تهیه ی این مقاله با کمک شورای پژوهش های علوم انسانی و اجتماعی ( Swedish Council For Research in The Humanities and Social Sciense) سوئدی میسر شد (مرجع شماره F636/95).
2. Intertextual
3. David Mortey
4. Polysemy
5. Semiotic Democracy
6. Klaus Bruhn Jensen
7. Saussurean
8. Newcomb
9. Semiology
10. George Herbert Mead
11. Individually actualized meaning
شاید بتوان ابهام موجود در تعبیر فوق را با این توضیح روشن ساخت که طبق نظر روانشناسان زبان معانی در نهایت امر فردی هستند و در اینجا منظور آن معانی است که برای فرد حاصل شده و لزوماً مشترک بین او و دیگران نیست. سخن اصلی در اینجا تأثیرپذیری فهم فردی از عناصر و حوزه هایی چون محیط و خلقیات و... است. (م).
12. The Retention of Religious Experience
13. input
14. Preconception
15. Geyer
16. intrapsychological
17. conventional
18. برای تحلیل محتوا به گاستافسون (Gustafasson) (1994) رجوع کنید. در زمینه ی مطالعات دریافت برنامه در آفریقای جنوبی به آرنتسن و گاستافسون (1996) رجوع کنید.

منابع تحقیق:
Arntsen, H., & Gustafsson, O. (1996, January), Weathering the shifting currents: Positioning of self vis-a-vis the relogio-politico rhetoric of the new religious political right: A case study from Durban, South Africa. Paper presented at the Media, Religion, and Culture Conference, University of Colorado, Boulder.
Block, E. (1982). Frihet, jamlikhet och andra varden, Svensk inrikespolitisk debatt pa dagstidningarnas ledarsidor 1945-1975. Lund: Studentlitteratur.
Durkheim, E. (1965). The elementary forms of the religious life. New York: Free Press.
Fiske, J. (1987). Television culture London: Methuen
Fiske, J. (1991). Semiological struggles, in J. Anderson (Ed.), Communication yearbook, Vol. 14, pp. 33-39. Newbury Park, CA: Sage
Geyer, K. (1989), Att dana manniskor. Unpublished doctoral dissetation. Department of Theology, Upsala University, Sweden.
Giddens, A. (1984). The constitution of society. Berkeley: University of California Press.
Gustafsson, O. (1994). A progress report on the analysis of the video: The Other South Africa. In A. Linderman (Ed.), Conference papers: Media, religion and culture , May 24-26 , 1993. Department of Theology, Uppsala University, Sweden.
Hoover, S.M. (1988). Mass media religion : The social sources of the electronic church. London: Sage
Jensen, K.B. (1991a). Reception analysis: Mass communication as the social production of meaning. In K.B Jensen & N W. Jankowski (Eds.), A handbook of qualitative methodologies for mass communication
research, (pp. 135-148). New York: Routledge.
Jensen, K.B. (1991b). When is meaning? communication theory, pragmatism and mass media reception. In J.Anderson (Ed.), Commanication yearbook Vol. 14, (pp. 3-32). Newbury Park, CA:Sage.
Jensen, K.B (1994, July). News of the world: Preliminary findings and theoretical implications. Paper presented at the 19th Conference of the International Association for mass communication Research, Seoul, Korea.
Jensen, K.B. (1995). The social semiotics of mass communication. London: Sage.
Linderman, A. (1987. December). Vada Kommunikation. Paper presented to the Seminar for the Sociology of Religion, Department of Theology, Uppsala University , Sweden.
Linderman, A. (Ed.). (1994) Conference papers: Media, religion and culture. May 24-26, 1993. Department of Theology, Uppsala University.
Linerman, A. (1996). The reception of religious television: Social semeiology applied to an empirical case study. Acta Universitatis upsaliensis Psychologia et Sociologia Religionum 12. Stockholm: Almquist & Wiksell International.
Mead, G. H. (1962). Mind, self, & society from the standpoint of social behaviorist (W. Morris, Ed.). Chicago: University of Chicago Press, (originally published 1934)
Morley, D. (1992). Television, audiences & cultural studies New York: Routledge & Kegan Paul.
Newcomb, H. M. (1991). The search for media meaning. In J. Anderson (Ed), communication yearbook, vol. 14, (pp. 40-47). Newbury Park, CA:Sage
Pettersson , T (1975). The retention of religious experiences. Stockholm Almqvist & Wiksell International.
Tomaselli, K. G., & Shepperson, A. (1991), Popularising semiotics. Communication Research Trends, 11 (2), 2-20,
White, R.A. (1994). Audience "interpretation" of media : Emerging perspectives.
Communication Research Trends, 14(3), 3-32.
Wuthnow, R. (1987). Meaning and moral order: Explorations in cultural analysis. Berkeley: University of California Press.

منبع مقاله :
ام. هوور، استوارت، لاندبای، نات؛ (1382)، بازاندیشی درباره ی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه ی مسعود آریایی نیا، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ اول