مهندسی فرهنگی ؛ طراحی مسير توسعه
مهندسی فرهنگی ؛ طراحی مسير توسعه
نويسنده:محمد بهشتي نژاد
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي، نگاهي از درون و بيرون متوجه اين امر بود كه جهت گيري انقلاب يا به تعبير ديگر اولويت درجهت گيري انقلاب به كدامين سمت خواهد بود؟
اين درخواست مبتني بر فضاي فكري دوران انقلاب بود كه تكيه گاه ذهني و فكري نخبگان آن زمان عمدتاً از رسوبهاي دو نحله فكري جريانهاي چپ و راست، برگرفته از مكاتب ليبراليستي وسوسياليستي نشأت مي گرفت. اما آن چيزي كه در معادله تفكرات مكاتب بشري و ماديگري نمي گنجد، جهت گيري انقلابهاي ايدئولوژيك آن هم ازجنس الهي آن است. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي با تكوين و ايجاد خود تغيير اساسي در نظامهاي سياسي موجود و مورد قبول دنيا ايجاد كرد و الگويي جديد بنا نهاد كه در چارچوب تقسيم بنديهاي موجود قرار نمي گيرد.
در تفكر منتج از انقلاب اسلامي، فرهنگ به عنوان مقوله اي صرفاً ذهني و جدا از ديگر شقوق زندگي بشر تلقي نمي شود؛ بلكه فرهنگ ظرفي است كه مظروف آن تمام زواياي زندگي انسان را اعم از اقتصاد، سياست و... در بر مي گيرد و از آن جا كه گذشته ملتهاي تحت ستم يا عقب نگه داشته شده حكايت از آن دارد كه سيطره قدرتهاي استكباري بر تمامي اموال اين قبيل كشورها و از جمله بر فرهنگ آنها صورت گرفته است و ايران نيز مستثنا از اين موضوع نبوده، رهبر كبيرانقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)، فرآيند اصلاح يك مملكت را اصلاح فرهنگ آن دانسته و با تأكيدهاي فراوان، همواره تلاش وافري درجهت گيري، سياستگذاري و اجراي اين امور داشتند و بر اين اعتقاد بودند كه «تا فرهنگ يك مملكت اصلاح نشود و ملتها از نظر فرهنگي به باور قلبي براي رشد و توسعه نرسند، گام بيهوده بر مي دارند». بنابراين دستور امام(ره) جهت تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي و پس از آن شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دقيقاً در همين راستا صورت گرفت. اما با گذشت 27 سال ازعمر انقلاب اسلامي، با واكاوي در عملكرد نهادهاي سياستگذاري و يا اجرايي در حوزه فرهنگ، شاهد فراز و نشيب و گاه انحراف در حيطه اجرا و عمل هستيم كه حكايت از حلقه گمشده اي به نام «اعتدال فرهنگي» دارد...
وقتي صحبت از اعتدال در هدفگذاري مي شود، يعني ابتدا بايد نقطه آسيب پذيري را در جايگاه هدف رصد كرده باشيم . چه بسا هدفگذاري مبتني بر آرمان صورت نگرفته باشد و اين از اولين مراحل خروج از اعتدال فرهنگي است لذا تناسب بين اهداف و آرمان از اهميت بالايي برخوردار است.
بعد از استخراج آرمانها، مرحله ترسيم چشم انداز و افق فرهنگي بايد مشخص گردد. دراين مرحله، شناخت صحيح فرصتها وتهديدهاي فرهنگي مطرح است كه امري بسيار ضروري است .
زاويه ديگر درمبحث اعتدال فرهنگي، انتخاب واستخراج اهداف است. شايد بتوان به جرات گفت اگر از دو گروه فرهنگي جامعه سؤال شود اهداف فرهنگي نظام چيست، پاسخ روشني نتوانند ارائه دهند؛ زيرا هدف را كسي ترسيم مي كند كه به حركت تهاجمي فرهنگي اعتقاد داشته باشد نه گروهي كه مرعوب فرهنگ غرب شده اند و نه گروه دوم نيز كه آرمانها را آن قدر قدسي مي پندارند كه هرگز حاضر به زميني كردن آن نيستند. درحالي كه آرمانهاي مقدس ضرورتاً بايد به هدف تبديل شوند تا بشريت بتواند نقشه خود را پيدا كند و بر اساس آن حركت نمايد.
يكي ديگر از زواياي اعتدال فرهنگي، سياستگذاري فرهنگي است.اتخاذ سياست توسعه ناموزون وعدم اتخاذ يك ارتباط سيستمي بين حوزه هاي مختلف فرهنگي، ازجمله اشتباهات نابخشودني است .
براساس رويكرد سيستمي، براي تعيين رابطه بين بخشهاي مختلف جامعه، آن را به چهار بخش فرهنگ، اجتماع، سياست واقتصاد تقسيم مي كنند كه به منزله چهار خرده نظام عمل مي كنند. در اين زمينه، نظام اقتصادي به انطباق و سازگاري با محيط مي پردازد. نظام سياسي وظيفه تعيين اهداف جامعه را برعهده دارد و افراد جامعه اين اهداف را همراهي مي كنند. نظام اجتماعي بر وحدت وهماهنگي جامعه تأكيد دارد و از طريق قواعد و هنجارها به اهداف مي پردازد. نظام فرهنگي هم معطوف به حفظ الگوهاي فرهنگي و ارزشهاي فرهنگي فراگير در تمام خرده نظامها از يك سو وهدايت نهادهاي فرهنگي و ديني و ارزشهاي فرهنگي عمومي است، لذا چهار بخش فوق در يك رابطه وتعامل ارگانيك با يكديگر قرار دارند .
زاويه ديگر در اعتدال فرهنگي بعد اجرايي آن ونهادها وسازمانهاي متولي است .
نبود اعتدال در بخشهاي گذشته بيشتر در اين حيطه ظاهر مي شود زيرا مفاهيم، دراين حوزه به مصاديق مبدل مي شوند و بعد كيفي فرهنگ دراين بخشها به كميت، علائم ونشانه ها تبديل مي گردد.
از اين رو، اعتدال دربرنامه ريزي و اجرا ازمهمترين اولويتهاي اين بخش است و اگربراي اين موضوع اهميت ويژه قائل شويم، بايد به جرات بگوييم مديريت فرهنگي را به خوبي انجام داده ايم .
ديدگاههاي خارج از زاويه اعتدال، با تغيير پي در پي مديران، تلاش دارند اين بخش از فرهنگ را به زعم خود دچار تحول نمايند، در حالي كه اين گونه نيست. در ابتداي انقلاب تصور بر اين بود كه اگر مديران متعهد و يا مديران مشخص بر اين بخش حاكم شوند، تحول فرهنگي صورت مي گيرد؛ ولي گذر زمان به خوبي نشان داد كه مسأله به اين راحتي هم نيست، زيرا توسعه فرهنگي مجموعه اي ازمديريت، ساختار ونهاد و روش و ابزار است كه بايد در يك برنامه جامع به آن نگريسته شود، در حالي كه تفكري جامع نگر حاكم بر مديريت فرهنگي نبود. برهمين اساس، پيوند حوزه و دانشگاه يا پيوند علوم و ارزشها در حد يك كار شكلي و نه محتوايي و صرفاً به صورت شعاري به روند خود ادامه مي دهد. نتيجه اينكه اعتدال فرهنگي بايد به عنوان يك فرآيند از حيطه آرمان، چشم انداز و اهداف مشروع وارد و در مرحله سياستگذاري و برنامه ريزي شده و در نهايت مديريت فرهنگي ساري و جاري شود .
مهندسي فرهنگي كشور در واقع طراحي و تدوين يك مسيراست . مسيري براي توسعه يافتن و توسعه اي كه رنگ و بوي تكامل بشري از آن متصاعد مي شود . به عبارت ديگر، مهندسي فرهنگي تدوين راهي است براي خروج از وضع موجود و نيل به اهدافي كه از درون آرمانها، زميني و عيني شده است .
تجربه فرهنگي سالهاي گذشته و اكنون كشور نشان مي دهد كه تغيير و جابجايي مديران فرهنگي بر اساس تصميمات سليقه اي و با نگاه جزيي در حوزه فرهنگ باعث شده تا فرهنگ كشور در مسيري مشوش و ناكجا آبادي،از اهداف و آرمانها دور بماند و از سويي راه را بر هرگونه ارزيابي و نقد اصولي نيز بندد. بنابراين، فرهنگ كشور نيازمند برنامه اي جامع، مدون و قابل وصول است كه بتواند تمام حوزه هاي سياست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ را دريك نگاه سيستمي دربر بگيرد و اين برنامه چيزي جز « مهندسي فرهنگي » نيست. بنابراين، وقتي صحبت از نگاه سيستمي به موضوع مي شود، در واقع تاكيد بريك نگاه اعتدالي است . همان گونه كه گفته شد، فرآيندي كه درمهندسي فرهنگي طي مي شود، ابتدا سرنوشت وشناخت نسبت به آرمانهاست و درمرحله بعد تبديل آرمانها به چشم انداز وسپس به اهداف و در نهايت سياستگذاري، برنامه ريزي و مديريت فرهنگي است .
برخي، پيش نيازمهندسي فرهنگي را رصد فرهنگي مي دانند. رصد فرهنگي يعني ديده باني كردن فضاي فرهنگي كشور و يا نوعي مسأله يابي ومساله سنجي فرهنگي كه بايد در سطوح مختلف با لحاظ مقاطع زماني گذشته، حال و آينده پي گيري شود. در واقع، تا شناختي ازمحيط داخلي و خارجي صورت نگيرد، تاثيرگذاري يا تأثير پذيري اين دو محيط بر هم صورت نمي گيرد.
مقام معظم رهبري مهندسي فرهنگي كشور را با عنوان مهمترين تكليف و كار درجه اول شوراي عالي انقلاب فرهنگي ذكر مي كنند و مي فرمايند: « يكي از مهمترين تكاليف يا در درجه اول مهندسي فرهنگ كشور است، يعني مشخص كنيم كه فرهنگ ملي،فرهنگ عمومي و حركت عظيم درون زا و صيرورت بخش و كيفي بخشي كه اسمش فرهنگ است و در درون انسانها و جامعه به وجود مي آيد،چگونه بايد باشد، اشكالات و نواقصش چيست و چگونه بايد رفع شود،كندي ها و معارضاتش كجاست ؟ مجموعه اي لازم است كه اينها را تصوير كند و بعد مثل دست محافظي، هواي اين فرهنگ را داشته باشد ...»
از جمله محورهاي كاري كه معظم له توجه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به آن جلب نمودند «فرهنگ ملي» است. از ديدگاه ايشان، فرهنگ يك ملت منشا عمده تحولات آن ملت و جرياني دو سويه است؛ يعني هم تاثيرگذار است و هم تأثير پذير. اما از فرهنگ مهمتر، فرهنگ ملي است؛ زيرا فرهنگ ملي عاملي است كه يك ملت را به ركود و خمودي يا تحرك و ايستادگي، صبر و حوصله يا پرخاشگري و بي حوصلگي، اظهار ذلت در تقابل با ديگران و يا احساس غرور در مقابل ديگران به تحرك و فعاليت توليدي و يا به بيكاري و خمودي تحريك مي كند .
يكي ديگر از انتظارهاي ايشان، اصلاح جهت گيري غلط فرهنگي در كشور است كه در ذيل مهندسي فرهنگي كشور بايد صورت گيرد.
معظم له در حركتي بسيار شفاف، شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به عنوان قرارگاه مقدم فرماندهي فرهنگي به دو قسم يا دو بخش سازماندهي و در نهايت جهت دهي تقسيم مي نمايند: يكي عقبه فكري وعلمي كه ضرورتا بايد مطالعه و كارهاي علمي و فكري درآنجا صورت گيرد، مانند دانشگاهها و حوزه هاي علميه و دوم خط مقدم اجرايي كه عبارتند از: دولت، مجلس و مجمع تشخيص مصحلت نظام و حتي دستگاه قضايي كشور. ايشان توجه شورا را از چهار وزارتخانه مربوط به تمام دستگاهها معطوف مي نمودند، به گونه اي كه تمام زواياي كشور حتي زندان و كيفيت آن را نيز دربرمي گيرد و اين همان نگرش سيستمي واعتدالي به موضوع فرهنگ است كه بايد در مهندسي فرهنگي به آن توجه شود .
از جمله نكات ديگر كه بايد در مهندسي فرهنگي بر آن تأكيد داشت، عبارتند از: آسيب شناسي فرهنگي، ايجاد وحدت در ساختارهاي فرهنگي و يا نزديك كردن ساختار ها به يكديگر،نزديك كردن روشها، هدف گذاري آرمانها و حتي تمايز بين هدف و آرمان براي ارزيابي كار فرهنگي، ايجاد آشتي و هماهنگي ميان مهندسي فرهنگي ومهندسي اجتماعي، اقتصادي و سياسي و شفاف كردن تكيه گاه امور فرهنگي به ايدئولوژي و جهان بيني .تصوير مهندسي فرهنگي به عنوان يك پروسه نه يك پروژه ،استخراج فرهنگ آرماني ازعالم ذهني و آوردن آن به عالم عيني ،هماهنگ سازي نظامهاي موجود (سياست، اقتصاد، فرهنگ واجتماع) با فرهنگ ديني ،ارزشها ،باورها واعتقادات و ...
مقام معظم رهبري در پاسخ به مدعيان تفكر ليبرالي و آزادي مي فرمايند :« نمي شود ما ميدان را رها كنيم تا ديگران هر كاري كه مي خواهند بكنند،امروز همان كساني كه ادعاي آزادي مي كنند و دم از ليبرال بودن مي زنند، پيچيده ترين و دقيق ترين شيوه كنترل را بر روي فرهنگ كشورهاي خودشان بلكه سراسر دنيا، اعمال مي كنند وسعي دارند كه فرهنگ خود را به كشورهاي ديگر منتقل و تزريق كنند.»
ايشان يكي از بهترين اشكال مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن را توجه مسؤولان حكومتي به بعد نظارتي مي دانند و تاكيد مي كنند:
« در قبال هجمه اي كه امروز وجود دارد نمي شود بيكار نشست و نظارت را از دست داد، بايستي با دقت مراقب رفتار و حركت فرهنگي جامعه بود و براي آن برنامه ريزي كرد، اين يكي از مهمترين وظايف حكومت است و حق بزرگي است كه مردم بر گردن حكومت دارند،حق رشد فضيلتها و پيشرفت در زمينه معنويات، اين حق را بايد حكومت ايفا كند . اين مطلب مهمي است كه بايد برايش برنامه ريزي و فكر شود و راه هاي اثرگذاري بر روي فرهنگ عمومي مردم و رشد فضايل شناخته شود. »
نگرش جامع به فرهنگ باعث مي شود دستگاههاي اجرايي از اقدام ناهمگون و يا جزيره اي نجات يابند و همگي در راستاي اهداف كلان حركت نمايند. مردم نيز در استقبال يا اعتراض به مباحث فرهنگي با متوليان متعدد مواجه نيستند، بلكه مي توانند مطالبات فرهنگي خود را از مجراي لازم پيگيري نمايند.
اين درخواست مبتني بر فضاي فكري دوران انقلاب بود كه تكيه گاه ذهني و فكري نخبگان آن زمان عمدتاً از رسوبهاي دو نحله فكري جريانهاي چپ و راست، برگرفته از مكاتب ليبراليستي وسوسياليستي نشأت مي گرفت. اما آن چيزي كه در معادله تفكرات مكاتب بشري و ماديگري نمي گنجد، جهت گيري انقلابهاي ايدئولوژيك آن هم ازجنس الهي آن است. به بيان ديگر، انقلاب اسلامي با تكوين و ايجاد خود تغيير اساسي در نظامهاي سياسي موجود و مورد قبول دنيا ايجاد كرد و الگويي جديد بنا نهاد كه در چارچوب تقسيم بنديهاي موجود قرار نمي گيرد.
در تفكر منتج از انقلاب اسلامي، فرهنگ به عنوان مقوله اي صرفاً ذهني و جدا از ديگر شقوق زندگي بشر تلقي نمي شود؛ بلكه فرهنگ ظرفي است كه مظروف آن تمام زواياي زندگي انسان را اعم از اقتصاد، سياست و... در بر مي گيرد و از آن جا كه گذشته ملتهاي تحت ستم يا عقب نگه داشته شده حكايت از آن دارد كه سيطره قدرتهاي استكباري بر تمامي اموال اين قبيل كشورها و از جمله بر فرهنگ آنها صورت گرفته است و ايران نيز مستثنا از اين موضوع نبوده، رهبر كبيرانقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)، فرآيند اصلاح يك مملكت را اصلاح فرهنگ آن دانسته و با تأكيدهاي فراوان، همواره تلاش وافري درجهت گيري، سياستگذاري و اجراي اين امور داشتند و بر اين اعتقاد بودند كه «تا فرهنگ يك مملكت اصلاح نشود و ملتها از نظر فرهنگي به باور قلبي براي رشد و توسعه نرسند، گام بيهوده بر مي دارند». بنابراين دستور امام(ره) جهت تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي و پس از آن شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دقيقاً در همين راستا صورت گرفت. اما با گذشت 27 سال ازعمر انقلاب اسلامي، با واكاوي در عملكرد نهادهاي سياستگذاري و يا اجرايي در حوزه فرهنگ، شاهد فراز و نشيب و گاه انحراف در حيطه اجرا و عمل هستيم كه حكايت از حلقه گمشده اي به نام «اعتدال فرهنگي» دارد...
زواياي اعتدال فرهنگي
اگرصرفاً اعتدال فرهنگي را درحيطه اجرا و سياست فرهنگي جستجو كنيم، بي شك اقدامي سطحي صورت گرفته است. براي يك نظام آرمان گرا كه چشم انداز،اهداف و پس از آن سياست اجرايي فرهنگي استخراج مي شود، ضرورتاً بايد اعتدال در چشم انداز و هدفگذاري و سياستگذاري و سپس حيطه اجرايي صورت گيرد تا تعادل وهمگوني يا همگرايي فرهنگي به وجود آيد .وقتي صحبت از اعتدال در هدفگذاري مي شود، يعني ابتدا بايد نقطه آسيب پذيري را در جايگاه هدف رصد كرده باشيم . چه بسا هدفگذاري مبتني بر آرمان صورت نگرفته باشد و اين از اولين مراحل خروج از اعتدال فرهنگي است لذا تناسب بين اهداف و آرمان از اهميت بالايي برخوردار است.
بعد از استخراج آرمانها، مرحله ترسيم چشم انداز و افق فرهنگي بايد مشخص گردد. دراين مرحله، شناخت صحيح فرصتها وتهديدهاي فرهنگي مطرح است كه امري بسيار ضروري است .
زاويه ديگر درمبحث اعتدال فرهنگي، انتخاب واستخراج اهداف است. شايد بتوان به جرات گفت اگر از دو گروه فرهنگي جامعه سؤال شود اهداف فرهنگي نظام چيست، پاسخ روشني نتوانند ارائه دهند؛ زيرا هدف را كسي ترسيم مي كند كه به حركت تهاجمي فرهنگي اعتقاد داشته باشد نه گروهي كه مرعوب فرهنگ غرب شده اند و نه گروه دوم نيز كه آرمانها را آن قدر قدسي مي پندارند كه هرگز حاضر به زميني كردن آن نيستند. درحالي كه آرمانهاي مقدس ضرورتاً بايد به هدف تبديل شوند تا بشريت بتواند نقشه خود را پيدا كند و بر اساس آن حركت نمايد.
يكي ديگر از زواياي اعتدال فرهنگي، سياستگذاري فرهنگي است.اتخاذ سياست توسعه ناموزون وعدم اتخاذ يك ارتباط سيستمي بين حوزه هاي مختلف فرهنگي، ازجمله اشتباهات نابخشودني است .
براساس رويكرد سيستمي، براي تعيين رابطه بين بخشهاي مختلف جامعه، آن را به چهار بخش فرهنگ، اجتماع، سياست واقتصاد تقسيم مي كنند كه به منزله چهار خرده نظام عمل مي كنند. در اين زمينه، نظام اقتصادي به انطباق و سازگاري با محيط مي پردازد. نظام سياسي وظيفه تعيين اهداف جامعه را برعهده دارد و افراد جامعه اين اهداف را همراهي مي كنند. نظام اجتماعي بر وحدت وهماهنگي جامعه تأكيد دارد و از طريق قواعد و هنجارها به اهداف مي پردازد. نظام فرهنگي هم معطوف به حفظ الگوهاي فرهنگي و ارزشهاي فرهنگي فراگير در تمام خرده نظامها از يك سو وهدايت نهادهاي فرهنگي و ديني و ارزشهاي فرهنگي عمومي است، لذا چهار بخش فوق در يك رابطه وتعامل ارگانيك با يكديگر قرار دارند .
زاويه ديگر در اعتدال فرهنگي بعد اجرايي آن ونهادها وسازمانهاي متولي است .
نبود اعتدال در بخشهاي گذشته بيشتر در اين حيطه ظاهر مي شود زيرا مفاهيم، دراين حوزه به مصاديق مبدل مي شوند و بعد كيفي فرهنگ دراين بخشها به كميت، علائم ونشانه ها تبديل مي گردد.
از اين رو، اعتدال دربرنامه ريزي و اجرا ازمهمترين اولويتهاي اين بخش است و اگربراي اين موضوع اهميت ويژه قائل شويم، بايد به جرات بگوييم مديريت فرهنگي را به خوبي انجام داده ايم .
ديدگاههاي خارج از زاويه اعتدال، با تغيير پي در پي مديران، تلاش دارند اين بخش از فرهنگ را به زعم خود دچار تحول نمايند، در حالي كه اين گونه نيست. در ابتداي انقلاب تصور بر اين بود كه اگر مديران متعهد و يا مديران مشخص بر اين بخش حاكم شوند، تحول فرهنگي صورت مي گيرد؛ ولي گذر زمان به خوبي نشان داد كه مسأله به اين راحتي هم نيست، زيرا توسعه فرهنگي مجموعه اي ازمديريت، ساختار ونهاد و روش و ابزار است كه بايد در يك برنامه جامع به آن نگريسته شود، در حالي كه تفكري جامع نگر حاكم بر مديريت فرهنگي نبود. برهمين اساس، پيوند حوزه و دانشگاه يا پيوند علوم و ارزشها در حد يك كار شكلي و نه محتوايي و صرفاً به صورت شعاري به روند خود ادامه مي دهد. نتيجه اينكه اعتدال فرهنگي بايد به عنوان يك فرآيند از حيطه آرمان، چشم انداز و اهداف مشروع وارد و در مرحله سياستگذاري و برنامه ريزي شده و در نهايت مديريت فرهنگي ساري و جاري شود .
راهكارهاي اعتدال فرهنگي
الف)مهندسي فرهنگي
به نظر مي رسد يكي از راهبردهاي اساسي كه مقوله فرهنگ را در مجراي اساسي خود قرار مي دهد و در واقع چشم انداز فرهنگي نظام محسوب مي شود، مهندسي فرهنگي است؛ واژه اي كه در سال 1381 از سوي مقام معظم رهبري در دستور كار شوراي عالي انقلاب فرهنگي قرار گرفت .مهندسي فرهنگي كشور در واقع طراحي و تدوين يك مسيراست . مسيري براي توسعه يافتن و توسعه اي كه رنگ و بوي تكامل بشري از آن متصاعد مي شود . به عبارت ديگر، مهندسي فرهنگي تدوين راهي است براي خروج از وضع موجود و نيل به اهدافي كه از درون آرمانها، زميني و عيني شده است .
تجربه فرهنگي سالهاي گذشته و اكنون كشور نشان مي دهد كه تغيير و جابجايي مديران فرهنگي بر اساس تصميمات سليقه اي و با نگاه جزيي در حوزه فرهنگ باعث شده تا فرهنگ كشور در مسيري مشوش و ناكجا آبادي،از اهداف و آرمانها دور بماند و از سويي راه را بر هرگونه ارزيابي و نقد اصولي نيز بندد. بنابراين، فرهنگ كشور نيازمند برنامه اي جامع، مدون و قابل وصول است كه بتواند تمام حوزه هاي سياست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ را دريك نگاه سيستمي دربر بگيرد و اين برنامه چيزي جز « مهندسي فرهنگي » نيست. بنابراين، وقتي صحبت از نگاه سيستمي به موضوع مي شود، در واقع تاكيد بريك نگاه اعتدالي است . همان گونه كه گفته شد، فرآيندي كه درمهندسي فرهنگي طي مي شود، ابتدا سرنوشت وشناخت نسبت به آرمانهاست و درمرحله بعد تبديل آرمانها به چشم انداز وسپس به اهداف و در نهايت سياستگذاري، برنامه ريزي و مديريت فرهنگي است .
برخي، پيش نيازمهندسي فرهنگي را رصد فرهنگي مي دانند. رصد فرهنگي يعني ديده باني كردن فضاي فرهنگي كشور و يا نوعي مسأله يابي ومساله سنجي فرهنگي كه بايد در سطوح مختلف با لحاظ مقاطع زماني گذشته، حال و آينده پي گيري شود. در واقع، تا شناختي ازمحيط داخلي و خارجي صورت نگيرد، تاثيرگذاري يا تأثير پذيري اين دو محيط بر هم صورت نمي گيرد.
مقام معظم رهبري مهندسي فرهنگي كشور را با عنوان مهمترين تكليف و كار درجه اول شوراي عالي انقلاب فرهنگي ذكر مي كنند و مي فرمايند: « يكي از مهمترين تكاليف يا در درجه اول مهندسي فرهنگ كشور است، يعني مشخص كنيم كه فرهنگ ملي،فرهنگ عمومي و حركت عظيم درون زا و صيرورت بخش و كيفي بخشي كه اسمش فرهنگ است و در درون انسانها و جامعه به وجود مي آيد،چگونه بايد باشد، اشكالات و نواقصش چيست و چگونه بايد رفع شود،كندي ها و معارضاتش كجاست ؟ مجموعه اي لازم است كه اينها را تصوير كند و بعد مثل دست محافظي، هواي اين فرهنگ را داشته باشد ...»
از جمله محورهاي كاري كه معظم له توجه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به آن جلب نمودند «فرهنگ ملي» است. از ديدگاه ايشان، فرهنگ يك ملت منشا عمده تحولات آن ملت و جرياني دو سويه است؛ يعني هم تاثيرگذار است و هم تأثير پذير. اما از فرهنگ مهمتر، فرهنگ ملي است؛ زيرا فرهنگ ملي عاملي است كه يك ملت را به ركود و خمودي يا تحرك و ايستادگي، صبر و حوصله يا پرخاشگري و بي حوصلگي، اظهار ذلت در تقابل با ديگران و يا احساس غرور در مقابل ديگران به تحرك و فعاليت توليدي و يا به بيكاري و خمودي تحريك مي كند .
يكي ديگر از انتظارهاي ايشان، اصلاح جهت گيري غلط فرهنگي در كشور است كه در ذيل مهندسي فرهنگي كشور بايد صورت گيرد.
معظم له در حركتي بسيار شفاف، شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به عنوان قرارگاه مقدم فرماندهي فرهنگي به دو قسم يا دو بخش سازماندهي و در نهايت جهت دهي تقسيم مي نمايند: يكي عقبه فكري وعلمي كه ضرورتا بايد مطالعه و كارهاي علمي و فكري درآنجا صورت گيرد، مانند دانشگاهها و حوزه هاي علميه و دوم خط مقدم اجرايي كه عبارتند از: دولت، مجلس و مجمع تشخيص مصحلت نظام و حتي دستگاه قضايي كشور. ايشان توجه شورا را از چهار وزارتخانه مربوط به تمام دستگاهها معطوف مي نمودند، به گونه اي كه تمام زواياي كشور حتي زندان و كيفيت آن را نيز دربرمي گيرد و اين همان نگرش سيستمي واعتدالي به موضوع فرهنگ است كه بايد در مهندسي فرهنگي به آن توجه شود .
از جمله نكات ديگر كه بايد در مهندسي فرهنگي بر آن تأكيد داشت، عبارتند از: آسيب شناسي فرهنگي، ايجاد وحدت در ساختارهاي فرهنگي و يا نزديك كردن ساختار ها به يكديگر،نزديك كردن روشها، هدف گذاري آرمانها و حتي تمايز بين هدف و آرمان براي ارزيابي كار فرهنگي، ايجاد آشتي و هماهنگي ميان مهندسي فرهنگي ومهندسي اجتماعي، اقتصادي و سياسي و شفاف كردن تكيه گاه امور فرهنگي به ايدئولوژي و جهان بيني .تصوير مهندسي فرهنگي به عنوان يك پروسه نه يك پروژه ،استخراج فرهنگ آرماني ازعالم ذهني و آوردن آن به عالم عيني ،هماهنگ سازي نظامهاي موجود (سياست، اقتصاد، فرهنگ واجتماع) با فرهنگ ديني ،ارزشها ،باورها واعتقادات و ...
ب) پالايش فرهنگي از مظاهر غرب
از جمله راهكارهاي اعتدال فرهنگي علاوه بر صيانت از مرزهاي فرهنگي، پالايش فرهنگ كشور از اضافات و آلودگيهاي فرهنگ و مظاهر غرب است. رهبر معظم انقلاب در اين خصوص مي فرمايد: «ما در زمينه فرهنگي براي اينكه بتوانيم در برابر تهاجم سيل آساي فرهنگ غربي كه ازصد سال پيش يا زودتر عليه ما شروع شده وهمچنان ادامه دارد بايستيم و مقاومت كنيم و آن را پس بزنيم، احتياج داريم به آن مظاهرغلطي كه از آن فرهنگ بر ما تحميل كردند بتازيم، يعني احتياج به يك تهاجم فرهنگي داريم و فكر مي كنم اين كار به سياستگذاري همه جانبه پخته سنجيده احتياج دارد و شوراي عالي انقلاب فرهنگي بهترين جايگاه و بهترين مرجع است براي اين كه بتواند يك چنين سياستگذاري را بكند »ج) نظارت در بعد حكومتي
راهكار ديگري كه به اعتدال فرهنگي مي انجامد، بعد نظارتي در امور فرهنگي است كه بيشتر به مديريت اجرايي و حكومت بر مي گردد. همان گونه كه در ابتداي بحث اشاره شد، در پاسخ به دو ديدگاه افراط و تفريط در عرصه فرهنگ، مقام معظم رهبري نه معتقد به سياستهاي باز و بدون قيد و بند است و نه معتقد به سياست حصار و قالب گيري خاص. لذا راه حل پيشنهادي در اين عرصه عبارت است از اينكه «درمقوله فرهنگ، رفتار حكومت بايد دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد، باغبان به هنگام نهال مي كارد، به هنگام آبياري مي كند، به هنگام هرس مي كند، به هنگام سمپاشي مي كند و به هنگام هم ميوه چيني. بايد فضاي فرهنگي كشور را باغباني كرد؛ يعني مسؤولانه و با دقت اين مقوله را دنبال كرد » ايشان وظيفه حكومت را اينگونه بيان مي دارند:« عبارت است از نظارت هوشمندانه، متفكرانه، آگاهانه، مراقبت ازهرزروي نيروها وهرزه رويي علف هرزها، هدايت جامعه به سمت درست، كمك به رشد ترقي فرهنگي افراد جامعه .... ما نه معتقد به ولنگاري و رهاسازي هستيم كه به هرج و مرج خواهد انجاميد و نه معتقد به سختگيري شديد، اما معتقد به نظارت، مديريت، دقت دربرنامه ريزي وشناخت درست از واقعيات هستيم »مقام معظم رهبري در پاسخ به مدعيان تفكر ليبرالي و آزادي مي فرمايند :« نمي شود ما ميدان را رها كنيم تا ديگران هر كاري كه مي خواهند بكنند،امروز همان كساني كه ادعاي آزادي مي كنند و دم از ليبرال بودن مي زنند، پيچيده ترين و دقيق ترين شيوه كنترل را بر روي فرهنگ كشورهاي خودشان بلكه سراسر دنيا، اعمال مي كنند وسعي دارند كه فرهنگ خود را به كشورهاي ديگر منتقل و تزريق كنند.»
ايشان يكي از بهترين اشكال مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن را توجه مسؤولان حكومتي به بعد نظارتي مي دانند و تاكيد مي كنند:
« در قبال هجمه اي كه امروز وجود دارد نمي شود بيكار نشست و نظارت را از دست داد، بايستي با دقت مراقب رفتار و حركت فرهنگي جامعه بود و براي آن برنامه ريزي كرد، اين يكي از مهمترين وظايف حكومت است و حق بزرگي است كه مردم بر گردن حكومت دارند،حق رشد فضيلتها و پيشرفت در زمينه معنويات، اين حق را بايد حكومت ايفا كند . اين مطلب مهمي است كه بايد برايش برنامه ريزي و فكر شود و راه هاي اثرگذاري بر روي فرهنگ عمومي مردم و رشد فضايل شناخته شود. »
نگرش جامع به فرهنگ باعث مي شود دستگاههاي اجرايي از اقدام ناهمگون و يا جزيره اي نجات يابند و همگي در راستاي اهداف كلان حركت نمايند. مردم نيز در استقبال يا اعتراض به مباحث فرهنگي با متوليان متعدد مواجه نيستند، بلكه مي توانند مطالبات فرهنگي خود را از مجراي لازم پيگيري نمايند.
منابع
1- امام و انقلاب فرهنگي، تهران: جهاد دانشگاهي دانشگاه تربيت معلم، 1361 .
2-رفيع پور، فرامرز، توسعه و تضاد، تهران: دانشگاه شهيد بهشتي،1376 .
3- دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي، انقلاب فرهنگي از ديدگاه امام خميني (ره)، تهران 1360 .
4- عادل، حداد، تهاجم فرهنگي، قم: نشر برگزيده، 1374 .
5- مصاحبه ها(مجموعه مصاحبه هاي مقام معظم رهبري)، تهران: سازمان مارك فرهنگي انقلاب اسلامي،1368
6- مصباح يزدي، محمد تقي ،تهاجم فرهنگي، قم: مؤسسه امام خميني(ره)،1378 .
مؤسسه فرهنگي انديشه، تسامح آري يا نه؟،تهران،نشر خرم، 1377 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}